در کتاب های تاریخی و حدیثی داستان هایی از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که اخلاق و منش بزرگوارانه ایشان را به خوبی نشان می دهد. به عنوان نمونه چند داستان اخلاقی از ایشان آورده می شود:
1- برخورد با راهزن بی حیا
امام سجاد علیه السلام برای شرکت در مراسم حج از مدینه خارج شد و به بیابانی بین مکه و مدینه رسید، ناگهان راهزنی راه امام را گرفت، گفت: از مرکب پیاده شو. حضرت فرمود: منظورت چیست؟
گفت: می خواهم تو را بکشم و هر چه داری ببرم. امام فرمود: هرچه دارم با تو تقسیم می کنم نصفش را به تو می دهم و حلالت می کنم با من کاری نداشته باش. راهزن قبول نکرد. امام فرمود: مقداری از آن در اختیارم بگذار تا به مکه برسم. راهزن نپذیرفت همچنان اصرار داشت که می خواهم تو را بکشم.
در این وقت امام سجاد علیه السلام به او فرمود: پروردگارت کجاست؟ اگر مرا بکشی خداوند مجازات می کند. راهزن بی حیا گفت: خدا خوابیده است. در این هنگام امام از خدا مدد خواست. ناگاه دو شیر در آن محل حاضر شدند، یکی از سر راهزن و دیگری از پاهایش گرفت. امام علیه السلام فرمود: تو گمان کردی خدا در خواب است.[1]
2- برخورد صبورانه در برابر ناسزاگو
نقل شده شخصى به امام سجاد علیه السلام ناسزا گفت. غلامان تصميم گرفتند او را ادب کنند. حضرت فرمود: او را کاری نداشته باشید بعد به آن مرد فرمود: احتياجی دارى؟ آن مرد خجالت كشيد. حضرت لباس خودش را به او داد و دستور داد هزار درهم به او بدهند. آن مرد در بازگشت فرياد مي زد تو واقعا پسر پيغمبرى.[2]
3- گرفتن دست افتادگان
هشام بن اسماعیل پدر زن عبدالملک مروان در دوران خلافت عبدالملک استاندار مدینه بود، خیلی به اهل مدینه ظلم و ستم کرده بود، به خصوص به امام سجاد علیه السلام بیش از دیگران بد رفتاری کرده بود.
پس از مرگ عبدالملک، پسرش ولید دستور داد هشام را در جلوی خانه مروان نگاه دارند و هر کس از او بدی دیده یا شنیده بیاید تلافی کند. امام سجاد که به هشام نزدیک شد طبق معمول مسلمانان که به هم می رسند سلام می گویند با صدای بلند سلام گفت. به سایر علویون نیز فرموده بود کاری به هشام نداشته باشید. به علاوه حضرت یادداشتی به هشام داد و در آن یاد آور شد که اگر از عهده پرداخت بدهی نیایی، نزد ما پول هست، می توانیم به شما کمک کنیم و از جانب ما چیزی به دل نگیر و هرگز ناراحت نباش. هشام وقتی این بزرگواری را از امام دید با صدای بلند گفت: خداوند می داند رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد.[3]
4- نیکی کردن مخفیانه
امام سجّاد علیه السلام در تاريكى شب از خانه بيرون مى رفت و انبانى بر دوش خود حمل مى كرد كه در آن كيسه هاى درهم و دينار بود و بسا مى شد كه بر پشت خود خوراكى يا هيزم حمل مى كرد و به در يكايك خانه هاى مورد نظر مىرفت و آن را مى كوبيد تا كسى بيرون آيد و آنچه را كه سهم او بود بگيرد. صورت خود را در هنگام بخشيدن چيزى به فقير مى پوشاند تا او را نشناسد؛ هنگامى كه از دنيا رفت و بينوايان از آنچه مى گرفتند محروم ماندند، دانستند كه او علىّ بن الحسين علیه السلام بوده است و چون او را پس از مرگ بر محلّ غسل دادن نهادند، بر پشت ايشان لكّه هايى همچون لكّه هاى زانوى شتر بود كه اثر حمل بار به خانه هاى فقيران و نيازمندان را نشان مى داد.[4]
5- کمک و مهربانی به يتيمان، بيماران و نیازمندان
آن امام صد خانه از خانه هاى فقيران مدينه را معاش مىداد، و از آن دلشاد مىگشت كه يتيمان و بيماران و زمينگيران و مسكينان كه هيچ راهى براى به دست آوردن طعام نداشتند بر سر سفره او بنشينند و از طعام او بخورند، و او خود خوراك را به دست خود به ايشان مىداد، و هر كس كه عيالى داشت سهم آنان را نيز به او مىداد تا براى عيال خود ببرد.[5]
6- شکرگذار نعمت های الهی
روزی امام سجاد بر عبدالملک اموی وارد شد، آثار سجده را که بر پیشانی امام علیه السلام دید شگفت زده شد و گفت: یا ابا محمد! چرا این همه در عبادت زحمت می کشی! تو پاره تن پیامبر (صلی الله عیله و آله و سلم) و به آن حضرت بسیار نزدیک هستی، دارای کمالات عظیم می باشی و در این جهت نظیر نداری.
امام فرمود: آنچه گفتی از توفیقات و تأییدات الهی است که به من عنایت فرموده است، که چگونه باید سپاسگزاری و شکر کنم؟ آنگاه از عبادت رسول خدا توصیف کرد که پیامبر اسلام آن قدر به نماز ایستاد که پاهایش ورم کرد و آن قدر روزه می گرفت که دهانش می خشکید. به او گفتند: یا رسول الله! مگر خداوند تمام گناهان گذشته و آینده شما را نبخشید که این همه در عبادت تلاش می کنی؟ فرمود: آیا نباید من بنده سپاسگزار باشم؟
سپس امام فرمود: سوگند به خدا اگر در راه عبادت اعضایم بریده شوند و چشمانم از حدقه بیرون آمده و روی سینه ام بیفتند، نمی توانم شکر یک نعمت از نعمت های خداوند را که شمارش کنندگان قادر به شمارش آنها نیستند به جای آورم.[6]
خداوند، ما را در شناخت اخلاق و منش ائمه معصومین علیهم السلام و پیروی از سیره آنها موفق بدارد.
پی نوشت ها:
[1] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، علامه، قم، 1379ق، ج 4، ص 140.
[2] همان، ص 157.
[3] همان، ص 163.
[4][5] الخصال، شیخ صدوق، به تصحیح: على اكبر غفارى، جامعه مدرسين، قم، 1362ش، ج 2، ص 517.
[6] فتح الأبواب بين ذوي الألباب و بين رب الأرباب، ابن طاووس، على بن موسى، به تصحیح حامد خفاف، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، 1409ق، ص 170.