ادّعای پیامبری
مردی در زمان یکی از خلفاء ادّعای پیامبری نموده و می گفت: من موسی بن عمران هستم. این خبر به گوش خلیفه رسید. او را احضار نمود و پرسید: تو کیستی؟ مرد گفت: من موسی بن عمرانم!! خلیفه گفت: اگر راست می گویی عصای تو که تبدیل به اژدها می شد کجاست؟!
مرد گفت: ای خلیفه! تو همانند فرعون بگو: «انا ربّکم الاعلی» تا من نیز همانند موسی آن عصا را به اژدها تبدیل نمایم!! خلیفه خندید و به او انعام داد که دیگر تکرار نشود.
زیتون
شخصی زیتون خورد و بسیار آن را مذمّت کرد. گفتند: چرا از زیتون بد می گویی و حال آنکه خدا در قرآن از زیتون تعریف کرده و گفته: «والتّین و الزیتون». او گفت: خدا زیتون را نچشیده تعریف کرده است اگر خورده بود تعریف نمی کرد.
پاسخ ظریفی به مدعی پیامبری
پس از پیامبر اسلام(ص)، زنی به نام «سجاح» در یمن ادعای پیامبری کرد، به او گفتند: پیامبر اسلام(ص) بارها فرمودند: «لانَبِی بَعدی» بعد از من پیامبری نیست و نخواهد آمد. او غلط اندازی کرد و گفت: پیامبر اسلام نفرمود: «لانَبِیةَ بَعدی» بعد از من پیامبر زن نخواهد آمد. به او گفتند: همه پیامبران، مرد بودند و سابقه ندارد زنی پیامبر شده باشد.
نصیحت پسری به پدرش
پسری با پدرش وارد باغی شدند. پدر گفت: پسرم!! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید، به من خبر بده، فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش روی درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد... بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدرجان! پدرجان! یکی دارد می بیند و از کار ما آگاهست پدر ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند و آگاهست کیست؟ فرزند در جواب گفت: مگر در قرآن نخواندی که فرمود: «أنّ الله بِما تَعمَلُونَ خَبیرٌ»؛ همانا خدا به هر کاری را که ما می کنیم آگاهست.(سوره لقمان،آیه 29)پدر از سخن پسرش شرمنده شد و از این کار دست کشید و دیگر دنبال چنین کارهایی نرفت.