چهارشنبه 1 مرداد 1404

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

حجت الاسلام عالی دهه محرم جلسه چهارم حسن ظن

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربِ العالمین بارءِ الخلائق أجمعین وصلاه وسلام علی سیدالانبیا و خاتم النبیین حبیبنا و حبیبَ اله العالمین ابالقاسم مصطفی محمد.
صل الله علیه و علی اله الطیبین َ الطاهرین المعصومین و لعن الدائم علی اجمعین


عرض شد که زیباترین رابطه ای که امکان پذیر هست ، رابطه ایست که خداوند متعال با بندگانش برقرار کرده، رابطه ی محبت و رأفت. در حد بی نهایت. دست رحمت خدا هست که عالم را آفرید و با دست رحمتش مدیریت میکند عالم را. تقدیرات خداوند متعال بر اساس رحمت هست و این صفتش مقدم بر غضبش هست . اصلا صفت ذاتی خدا صفت رحمت است. اگر بندگان خدا تمردی نداشتند معصیتی نداشاتند اصلا خدا چهره ی غضب نشان نمیداد.

اصلا خدا غضب نداشت. این صفت اصلی خدا که باید بروز پیدا کند، رحمت هست. و بر همین اساس بود که دیشب عرض کردم خدمتتان در توصیه های اهل بیت هست که وقتی مومنی باور دارد که دست رحمت خدا پشت صحنه ی عالم دارد کار میکند باید حسن ظن به خدا داشته باشد . باید نگاه مثبت به مدیریت خداوند و ربوبیت خداوند متعال داشته باشد.


سوظن نباید داشته باشد، بدبین نباید باشد. باید اعتقادش این باشد که من میدانم که خدایی هست در این عالم که همه چیز روی حساب است و خداوند متعال نسبت به من مهربان است. هیچ کینه ای ندارد که. خدا را با خودمان مقایسه نکنیم. ماها ضغیفیم ماها هستیم که کوچکترین بدی احیانا از کسی ببینیم کینه به دل میگیریم و میخواهیم تلافی کنیم. خدا که اینجوری نیست که.


یک همچین خدایی هست که دارد عالم را مدیریت میکند. بنابراین باید به او حسن ظن داشته باشد. همه جا پشت من را دارد. به مو میرسه ولی پاره نمیشود. خدا پشت مارا دارد. و عرض کردیم طبق روایات اهل بیت ، بهترین چیزی که در دنیا به کسی داده میشود که خی دنیا و آخرتت را در پی دارد همین حسن ظن به خداست. این کیمیاست. گنج است.


امام باقر فرمود: مَا أُعْطِيَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَيْرَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ إِلاَّ بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ رَجَائِهِ لَهُ بهتر از حسن ظن به خدا برای بنده چیزی نیست. و باز دیشب خدمت شما عرض کردیم که بر همین اساس توصیه ی دین این هست که در حوادثی که برایتان پیش می آید یک چیز طبیعی که معمولا برای آدم پیش می آید ، تحلیل مثبت بکنید حوادث را. یک بارانی می آید خب این باران را آدم میتواند دو جور تحلیل بکند: مثلا امروز هوا گرفته است دل آدم گرفته. ببینید همه ش میتواند منفی تحلیل کند. میتواند هم خیلی مثبت تحلیل کند ، که این بارانی که امروز می آید رحمت است. دعا توش مستجاب است. خداوند متعال برکاتی توش گذاشته، پاکی توش هست .


تحلیل مثبت آدم میتواند بکند. در حادثه طبیعی همینجور؛ بله این هست که انسان ها گاهی موقع ها ظلم میکنند . آدم وقتی یک نفر را نگاه میکند که ظلم میکند خب این ظلم است دیگر آدم نمیتواند بگوید این ظلم میکند خوب کاری میکند. ولی در رابطه با مسئله ی طبیعی که خداوند متعال دستش پشت سرش هست. اینها تحلیل مثبت اگر آدم بکند، همان به سرش می آید ،تعبیر پیغمبر: تَفَأَلوا تَجِدُوه . فال خوب بزنید همان برایتان پیش می آید. خوشبین باشید خوشبیاری می آورد. کما اینکه کسی بدبین باشد بدبیاری می آورد.


امام رضا فرمود اگر این تعبیر امام رضا ع خیلی تعبیر بلند و قابل توجهی ست. فرمود که از طرف خدا: یَقول الله عزَّ و جل : خداوند متعال میفرماید: أنَ عند ظَنَّ عبدِیَ المُومن من طبق گمان بنده ام رفتار میکنم. إن خیرا فَخیرٌ اگر به من گمان خوب داشته باشد خوب باهاش برخورد میکنم. و إن شَرّاً فَشَرٌ اگر گمان بد داشته باشد بد باهاش برخورد میکنم. این همانیست که عرض کردم. خوشبینی خوبیاری می آورد. بدبینی بدبیاری می آورد.


نقل میکنند که البته یک بخشیش از چیزی که نقل میکنند در قرآن است منتها یک بخشیش هم در روایت است. در قرآن همه تان خواندید که حضرت موسی ع آنموقعی که بچه بود مادرش اورا در صندوقی گذاشت و در رود نیل رهایش کرد . خدا فرمود ما مواظبش هستیم. انا رادّوهُ إلَیه و جاءوهُ مرسَلین. وقتی که این طفل را در رود نیل رها کرد از آنطرف هم فرعون و همسرش آسیه که یک زن بسیار مومنی بود ، ضرب المثل و الگوی مومنین است ، کنار آب ایستاده بودند ، کنار رود نیل ایستاده بودند دیدند یک صندوق داره میاد؛ فرعون به این مامورینش گفت صندوق را بگیرید ببینیم چی هست.


صندوق را گرفتند دیدند بچه توش هست.حضرت آسیه فال خوب زد .گفت قُرَّهُ عَینی لی و لَک این چشم مارا روشن‌میکند این چشم روشنی است برای من و تو. چون فرزندی از فرعون نداشت. گفت: قُرَّهُ عَینی لی و لَک این چشم روشنی هست برای من و تو.


فال خوب زد دیگر.یعنی این باعث خوشحالی ما میشود باعث سعادت ما میشود. فرعون فال بد زد گفت من گمان کنم که این بچه ای که قرار است بیاید و پدر مرا در بیاورد تاح و تخت مارا بریزد به همدیگر همین است.من گمان کنم همین است. به سر هردوتاییشان آمد دیگر.یعنی همان که حضرت آسیه خوشبین بود همین به سرش آمد ، که وقتی موسی آمد و دین را به هرحال شریعت را آورد حضرت آسیه به آن دین گروید و بالاترین مقامات معنوی را پیدا کرد.و فرعون هم که گمان بد داشت و فال بد زده بود آنهم به سرش آمد که گفت گمان نیکنم این مرا بیچاره میکند و پدر مارا دربیاورد همینجور هم شد. حضرت موسی وقتی بزرگ شد پدر اورا درآورد.بساط فرعون را جمع کرد.


پیغمبر اکرم یک جا رفته بود عیادت یک مریضی، رفته بود عیادت یک مریضی، بیچاره تب داشت و تو تب میسوخت . پیغمبر تسلی میخواست بهش بده ، گفت طَهورُ ان شالله ان شالله باعث پاکی و تطهیرت میشود‌ همین تب پاکت میکند‌.چون در روایت هست که هُم ما لَیله کَفّارهُ سَندٍ. یک شب آدم تب بکند کفاره ی یکسال گناهش است. هُم ما لَیلهً کَفّارهُ سَندٍ.

خدا میگوید یک شب درد کشیدن تورا همان را با اینکه چه بسا خود آدم مواظب نبوده و یک جایی مریض شدهو کوتاهی کرده ولی خب خدا میگوید بلاخره یک دردی کشیدی دیگر ، این درد کشیدن را کفاره ی یکسال گناهانت قرار میدهم.پاکت کند ‌هُم ما لَیله کَفّارهُ سَندِ. پیغمبر عیادت سلمان رفته بود سلمان مریض بود، حضرت فرمود که : میدانی سلمان عوضِ این مریضی ها چیا گیرت میاد؟ سلمان گفت آقا چی گیرم میاد؟ پیغمبر فرمود یکی اینکه دُعاءوکَ فیه مُستَجاب. دعایت در هنگام مریضی مستجاب است.


لذا گفتند وقتی به عیادت مریض رفتید ، ازش بخواهید برایتان دعا کند، ازش بخواهید برایتان دعا کند، دُعائهُ کَدُعاءُ المَلائِکَه دعایش مثل دعای... چون مریض شکسته هست در خانه ی خدا.منم منم ندارد در خانه ی خدا ملتمس است‌.از این جهت دعایش بالا میرود. پیغمبر فرمود یک اینکه دعایت مستجاب میشود.

و دوم اینکه گناهانت بخشیده میشود. این مریضی ات باعث میشود که گناهانت بخشیده شود. پیغمبر به این مریض هم همین را گفت. گفت طَهورٌ ان شالله ان شالله این تبی که داری طَهور است.
این برگشت به پیغمبر گفت : بَل هُم ما طَفور طهور چی است آقا ؟ این لَجن است . این تب یک تب لجنی است که مارا هم در گِل میبرد آخر.


پیغمبر فرمود خب ؛ فَنَعَم إذَن حالا دیگر بله حالا که فال بد زدی بله به سرت می آید. فَنَعَم إذَن . حالا دیگر بله. گغت با من دوش پنهان کاردان تیزهوش. شعر حافظ است، گفت با من دوش پنهان کاردانی تیزهوش ؛ یک آدم با تجربه ای یک آدم با معرفت. کز شما پنهان نشاید کرد سِرّ مِی فروش از شما نمیشود پنهان کرد ، سر می فروش را. آن سر می فروش چیست؟ گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی تب سخت میگیرد بر مردمان سخت کوش. سخت کوش یعنی سخت گیر، یعنی کسانی که سخت گیرند، سختی میبینند سخت میگیرند جهان بر مردمان سخت کوش.بلا به سرشان می آید.


در هر حال دست رحمت پروردگار عالم از اول تا آخر آفرینش هست و آدم باید با این دست و این دست را پشت خودش حس بکند. این دست را پشت خودش حس بکند. هیچ جا کم نمی آورد. به والله قسم اگر آدم ، اصلا ما با اعتقاداتمان زندگی میکنیم ما با افکارمان زندگی میکنیم. اگر این فکر اگر این باور در آدم باشد شکست ندارد افسردگی ندارد بن بست ندارد آخر خطندارد . تاریک شدن ندارد ، تو سنگین ترین بلاها هم نشاط است . کما اینکه اهل بیت هم اینجوری بودند. سنگین ترین بلاها را داشتند ولی خم به ابرویشان نمی آوردند.


امام صادق ع یک جمله ای دارد ، خیلی این جمله زیباست؛ ببینید این مغز توحید و باور توحیدی را امام صادق در این حدیث خلاصه کرده ، امام صادق فرمود که: عَجِبتُ لِمَن فَزَعَ من أَربَعٍ کیفَ لایَفزَع إلی أربَعٍ؟ من تعجب میکنم از کسی که هراس دارد و نگران است از چهار چیز ، چرا پناه نمیبرد به چهارچیز دیگر ؟ بعد خود حضرت شروع کرد . این چون در ذکر هست و از امام صادق هست این را میشود بهش عمل کرد . ذکر را آدم نمیتواند از هرکسی بگیرد از امام صادق ع .


حضرت فرمود که تعجب میکنم اگر کسی نگران چهارچیز است چرا پناه به چهارچیز دیگر نمیبرد؟ عَجِبتُ لِمَن خافَ تعجب میکنم اگر کسی ترس دارد از چیزی ترس دارد از هرچیزی ، کَیفَ لایَفزَع إلی قولِه حَسبُنا الله و نِعمَ الوَکیل؟ چرا این ذکر را نمیگوید؟ حَسبُنا الله و نِعمَ الوَکیل که آیه قرآن است. چرا به قول خدا پناه نمیرد؟ حَسبُنا الله و نِعمَ الوَکیل .


فَإنّی سَمِعتُ عَزَّوجَل یَقولُ بِعَقَبِها پشت سر این آیه حَسبُنا الله و نِعمَ الوَکیل خدا اثر این ذکر را میگوید که اگر کسی بگوید : فَانقلِبوا بِنِعمة مِنَ الله وَ فَضلٍ لَم یمسسهُم سوء به مقصد میرسد بدو اینکه هیچ سوئی هیچ بدی بهش برسد هیچ گزندی بهش برسد. خیالش راحت باشد دیگر. حَسبُنا الله و نِعمَ الوَکیل .


بعد فرمود که و اگر کسی و اگر غم داشته باشد، عَجِبتُ مَنِ إغتَمَّه تعجب میکنم از کسی که غم دارد حالا به هر دلیلی ، کیف لا یَفزَع إلی قولِه ؟ چرا پناه نمیبرد به این ذکر؟ به این قول خداوند متعال: لا اله الّا أنت سبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظّالمین. همان ذکر یونسیه . بعد حضرت میفرماید خدا پشت سرش اثر این ذکر را پشت سر همین آیه لا اله الّا أنت سبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظّالمین اثرش را گفته. فَإنّی سَمِعتُ العز وجل یقول:فَستَجَبنا لَه و نَجَّیناهُ مِنَ الغَمّ و کَذلکَ نُنجیَ المُؤمِنین. خدا فرمود اگر کسی این را بگوید ما جوابش را میدهیم و از غم نجاتش میدهیم.


مومنین اگر همانجور که یونس همان کاری را کرد و همین ذکر را بگویند ، مومنین را هم این اثر را بر او مترتب میکنیم تا غم را از دلشان برداریم. لذا گفتند اگر کسی غم دارد در روایت هم هست ، هفت مرتبه این ذکر لا اله الّا أنت سبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظّالمین را بگوید . حالا در قرآن که هفت مرتبه نیست. یک بار است.


بعد امام صادق ع فرمود که ؛ عَجِبتُ لِمَن مُکِرَ بِه تعجب میکنم از کسی که مورد فریب و در نقشه ای قرار گرفته که دیگران میخواهند سرش را کلاه بگذارند، در معامله ای به حال در کاری، حس میکند که یک آدم ناتویی هست و بین آنها افتاده که میخواهند سرش را کلاه بگذارند ، ترس فریب خوردن دارد، عَجِبتُ لِمَن مُکِرَ بِه کَیفَ لا یَفزَع إلی قُوله ؟ چرا پناه نمیبرد به این آیه قرآن که خداوند متعال میفرماید : و أُفَوِّضُ أمری إلی الله إنَّ الله بصیرٌ بالعِباد این آیه : و أُفَوِّضُ أمری إلی الله إنَّ الله بصیرٌ بالعِباد . که دنباله اش خداوند متعال میفرماید اگر کسی این را بگوید مااین را فَوقاح الله مِنَ السَیِّئات مَکَروا از سیئات و بدی های مکر دیگران حفظش میکنیم. فَوقاح الله مِنَ السَیِّئات مَکَروا.


و چهارم عَجِبتُ تعجب میکنم از کسی که دنیا را میخواهد زینت دنیا را میخواهد البته حلالش را دیگر، طبیعی است دیگر امام صادق نمیخواهد یک ذکر یاد بدهد برای آن کسی که حرام دنیا را میخواهد ، اینکه معلوم است. عَجِبتُ لِمَن أرادَ الدنیا و زینَتَها تعجب میکنم از کسی که دنیا و زینت حلال دنیا را میخواهد ، کیقَ لا یَفزَع إلی قولِه ؛ چرا این آیه را چرا این ذکر را نمیگوید؟ ما شاءالله و لا قُوَّةَ الّا بالله چون پشت سر این آیه ما شاءالله و لا قُوَّةَ الّا بالله در قرآن هست که اِن تَرَن اَنا اَقلَّ مِنكَ مالاً و ولداً فَعَسى رَبّى اِن يُوتينَ خَيراً مِن جَنَّتِک. اگر احیانا یک برادری به برادر دیگرش که پولدار بود این را گفت ، همین ذکر را که ما شاءالله و لا قُوَّةَ الّا بالله اموال زیاد برادرش را دید ، تو قرآن هست. چشم نزد ، حسادت نکرد گفت ما شاءالله و لا قُوَّةَ الّا بالله حول و قوه با خداست اگر بخواهد به من هم میدهد . پشت سرش خدا میفرماید که همینجور هم هست. که اگر به توی برادر داد ، به من بهترش را میتواند بدهد. قدرت دست خداست دیگر.


خب حالا شما نگاه کنید ، یک خدایی که این تعبیریست که امام صادق دارد. یک خدایی که اینچنین پشت صحنه هست با دست مهربانش دارد عالم را مدیریت میکند ، اگر کسی باور داشته باشد البته این دعاها و ذکرها هیچ موقع جای تلاش را نمیگیرد بدون تردید. اما اگر کسی باور داشته باشد که در عین حال با آن تلاشی که ازش بر می آید انجام دهد اینجوری هم ازخداوند متعال بخواهد و حسن ظن داشته باشد که چرا خدا ندهد؟ مگر خدا بخیل است؟ مگر از خدا کم می آید؟ مگر از خداوند متعال کم می آید که به کسی بدهد؟ خزائن آسمان و زمین در اختیار خداوند متعال است. پشضت مرا دارد بهم میدهد.
اگر این امید و حسن ظن را داشته باشد چرا بهش ندهد؟ این که میگویم مومن هیچ موقع شکست ندارد کسی که این رابطه ی رحمت خدا با خودش را درک بکند.


خب همانجور که باز من اشاره ای کردم در شب های گذشته اولیای خدا و معصومین هم انها هم مظهر رحمت خدا هستند و تمام رحمت خدا تمام رحمت خدا اول به آنها داده میشود و بعد در عالم پخش میشود. صد جز رحمت خدا که فقط یک جزء از آن صد جز در عالم دنیا آمد و ازاول خلقت تا آخر تمام مهربانی ها محصول همان یک جز است . 99 جزءش در عالم پایین نیامده ، تمان صد جزءش را خدا به پیغمبر و آلش میدهد. به چهارده معصوم معدن رحمت خدا هستند .

آنها اول تمام رحمت را جذب میکنند. خوب عنایت بفرمایید اینکه ما به اهل بیت کیگوییم واسطه ی فیض یعنی علم خدا را آنها میگیرند اول در عالم پخش میکنند رحمت خدا را آنها اول میگیرند پخش میکنند هر کس هر قدرتی دارد از خداست اما واسطه ی فیضش معصوم اند . هرکس هرعلمی دارد از خداست اما واسطه ی فیضش معصومین اند. هر کس عزت دارد هرکس هرکمالی دارد از خداست ولی واسطه اش معصومین است.


این میدانید یعنی چی؟ من برای اینکه یک معرفتی نسبت به معصوم پیدا شود خدمتتان عرض میکنم. اینکه ما میگوییم معصومین واسطه ی فیض اند، تقاضا میکنم ازتون این را عنایت بفرمایید بعد ببینید عظمت معصوم چیه؟ البته حالا در حد فهم ما والا عظمت معصوم در فهم امثال بنده که نمی آید.ببینید واسطه ی فیض بودن اهل بیت مثل حسابدار بانک نیست، که پول میگیرد ، میدهد به مشتری. از مشتری میگیرد میگذارد در بانک. ببینید این حسابداری که دم صندوق نشسته واسطه هست. واسطه ایست که پول را از مشتری میگیرد میگذارد تو صندوق از صندوق میگیرد میدهد به مشتری.درسته؟ ااما خودش این وسط شاید فقیر باشد بنده خدا. میلیونها پول را اینور آنور میکند اما چه بسا خودش خانه اش مساجری هست. پول ندارد خودش کلی مشکلات دارد.


اهل بیت واسطه ی فیض بودنشان اینجوری که نیست. که از خدا بگیرند بدهند و خودشان هیچ نصیبی نبرند.از خدا بگیرند بدهند به مخلوقات، خودشان هیچ نصیبی نگیرند . نه واسطه ی فیض بودن اهل بیت میدانید مثل چیست؟ مثل این حسابدار بانک نیست مثل شاگرد اول یک کلاس است . شما فرض کنید در یک کلاسی یک استادی درس سنگینی را میدهد ، یک درس بسیار سنگینی میدهد. در این کلاس چنتا شاگرد هستند. یک شاگرد اول هست که استعدادش خیلی زیاد است درس را همان اول از همه میگیرد. هیچ ظلمی هم به بقیه نیست خب شما هم زحمت بکشید بگیرید.

اینجور نیست که این درس را میگیرد جلوی یاد گرفتن دیگران را هم بگیرد. منتها این شاگرد اول است. اول از همه ان فیض علمیِ استاد را میگیرد. آن دیگران چه بسا دارند چرت میزنند در کلاس و اصلا متوجه نمیشوند. بعد کهدرس تمام شد این شاگرد اول ان علمی را که گرفته و خودش شده عالم این را توضیح میدهد به شاگردهای دیگر. دقت بفرمایید . یعنی اول خودش عالم شده خودش عالم شده بعد میرود به دیگران میدهد.


خب آنوقت اهل بیت که تمام رحمت خدا هستند تمام رحمت خدا، صد جزء را میگیرند ، اول خودشان میشوند رحیم ، اول خودشان میشوند رحیم به إذن الله بعد آنوقت میروند این رحمت را به دیگران هم میدهند. میدهند نه اینکه دیگر از خودشان کَنده میشود و برود برای آنها ؛ مثل آن حسابدار بانک نیست. خودش رحمت را دارد مثل آن شاگرد اول که اینجور نیست که علمش کَنده بشود بدهد به دیگری. خودش عالم است. منتهاذ یک جلوه ای را میدهد به آن شاگردهای دیگر که ضعیف تر هستند. شاگرد اول های کلاس خدا چهارده معصوم ، تمام فیض را تمام علم تمام قدرت .

هر هزار اسم خدا که در جوشن خواندی، اسما خدا یعنی کمالات خدا، اسم خدا که یک لفظ نیست. لفظ غفور قدیر علیم ، یک لفظ که نیست. اسما خدا یعنی کمالات خدا. و این لفظی که ما به زبان جاری میکنیم ، این لفظ که مثلا میگوییم قَدیر غفور رحیم کریم ؛ این در واقع اسم الاسم است یعنی اسم حقیقی آن کمال خداست. این لفظ اسم آن کمال است. توجه بفرمایید در واقع این الفاظ اسم ِ اسم خدا هستند. وگرنه اسما الله الحسنی همان کمالات خدا هستند.


خب کمالات خدا را تماماً اهل بیت میگیرند خودشان میشوند قدیر. خودشان میشوند غفور ، خودشان میشوند عالم . خودشان میشوند جمیل . خودشان میشوند عزیز ولی به إذن الله. نگویید آنوقت یک خدا درست شد. نه اینها از خودشان که ندارند. از خدا گرفتند، استقلال نیست . این همانیست که در زیارت رجبیه اگر خوانده باشد اگر دقت کرده باشید میگوییم ، اهل بیت لا فَرقَ بَینَکَ و بَینَها خدایا بین تو و بین چهارده معصوم هیچ فرقی نیست. این بالاترین تعبیر است بر معصومین. لا فَرقَ بَینَکَ و بینها فرقی خدایا نیست بین تو و بین چهارده معصوم الّا أنَّهُم عِبادُک مگر اینکه بنده ی تو هستند.

مگر اینکه از خودشان نیست هر چه دارند از تو است . که بالاترین فرق است دیگر. که از خودشان ندارند. آنوقت این شکلی پیغمبر میشود مهربان. آن موقع این مهربانی را میشود تصور کرد که مهربانیِ پیغمبر چقدر است؟ مهربانیِ پیغمبر را میشود تصور کرد چقدر است . هر صد جزء رحمت خدا را گرفته که یک جز از رحمتش فقط پایین آمده. علم خدا همینجور.


زیارت جامعه ی کبیره را براساس این معارف باید تحلیل کرد. که این شاگرد اول ها گرفتند و به دیگران به تناسب ظرفیت هایشان به دیگرانمیدهند. به دیگران میدهند. از این جهت هست که این پیغمبر دلسوز ومهربان که مظهر رحمت خدا هست
با اینکه نیازی به دیگران نداشت ، امیرالمومنین نیازی ندارد به دیگران. امیرالمومنین پشتش به خداست. حضرت امیر فرمود اگر دور من جمع بشوید یک ذره اینجوری نیست که حالا من احساس بکنم که حالا دیگر پشتم گرم شده اگر همه تان هم بروید یک ذره احساس وحشت نمیکنم که تنها شدم.چون من وصل به کس دیگری هستم.لا تَزیدُنی این تعبیر امیرالمومنین است. لا تَزیدُنی کَثرَتُ النّاس حولی عِزَّتاً. کثرت مردم دور من بر عزت علی نمی افزاید .چون علی وصل به معدن عزت است. کسی به من عزت نمیدهد.لا تَزیدُنی اضافه نمیکند بر من کَثرت الناس حولی عزتاً و لا تَفَرُّهم انّی اگر متفرق شوند مردم از من و لا تَفَرُّهم انّی وَحشَتاً یک ذره وحشت در من درست نمیکند.

حالا همه مرا تنها گذاشتند. چون من وصل به کسی هستم که با این چیزها بالا پایین نمیشوم.امیر المومنین که بماند، شاگرد امیرالمومنین امام راحل عظیم الشان مان ، خدا رحمت کند این بزرگوار را شاگردش بود خاک زیر پای امیرالمومنین بود ؛ ایشان ؛ آقای رسولی محلاتی میگفتند، میگفتند امام از اندرونی داشت می آمد داخل حسینیه جماران که مردم شعار میدادند: روح منی خمینی بت شکنی خمینی همان شعارهایی که میدادند ما همه سرباز توییم این شعارها را. آقای رسولی محلاتی میگفت: من با امام می آمدم که بیاییم در حسینیه، امام به من گفت که آقای رسولی اگر تمام این مردم که دارند میگویند درود بر فلانی که صادقانه هم دارند میگویند ، اینها مردم دروغ نمیگویند صادقانه هم دارند این حرفها را میزنند ما همه سرباز توییم اگر همه برگردند بگویند مرگ بر فلانی ، یک ذره برای من تفاوت ندارد . همه ی اینهایی که میگویند درود بر فلانی برگردند بگویند مرگ بر فلانی یک ذره برای من تفاوت ندارد . این شاگرد امیرالمومنین است خاک پای امیرالمومنین است اصلا قابل مقایسه با امیرالمومنین نیست لا یُقاسُ به آل محمدٍ أحَدٌ صلواتُ الله و سلامٌ أجمعین. با چهارده معصوم احدی را نمیشود مقایسه کرد . حتی انبیا و الوالعزم حتی انبیا و الوالعزم ، با چهارده معصوم نمیشود مقایسه کرد . آنها ولایت جزئیه داشتند. ائمه ولایت کلّیه دارند. بر تمام ما سِوَ الله . ولایت دارند.


خب شاگرد امیر المومنین این را میگوید چه برسد به خودِ حضرت. بنابراین آنها تمام اسماء خدا را گرفتند تمام کمالات خدا را گرفتند به إذن الله و پخش میکنند در عالم. آنوقت خودتان تصور بکنید که پیغمبر چه مهربانی دارد؟ امیرالمومنین چه مهربانی دارد؟ بدون اینکه داشته باشند به انسانها که الان گفتیم، اما ناز بندگان خدا را هم میکشند ، تبیهاً شبیه همان چیزی که راجع به خداوند متعال عرض کردم که خدا بدون اینکه نیازی به داشته باشد به بنده هایش ناز بنده هایش را میکشد .


در قرآن فرموده مَن ذَالّذی یُقرِضُ الله قَرضاً حَسَنا کیه که بیاید به من قرض دهد؟ بندگان من بیایید به من قرض بدهید.دارد ناز میکشد و الّا خدا قرض نمیخواهد که . خدا همه ی سرمایه ها را او داده. این دارد ناز میکشد. اهل بیت هم همینجور بودند ؛ پیغمبر اکرم امیرالمومنین نقل میکند ، میگوید از سر دلسوزی و محبتی که به هدایت بندگان خدا داشت وقتی می دید آن اولی که دعوت میکند ، مردم را به اسلام آنچنان حرفش را گوش نمیدهند. سنگ بهش میزنند چوب بهش میزنند. وقتی پیغمبر این را میدید ، گویی نقص را در خودش میدید. که شاید من باید عبادت هایم را زیاد کنم که تاثیر نَفَسَم بیشتر باشد. شاید من باید عباداتم را بیشتر بکنم؟ بر عباداتش اضافه میکرد. شب دیگر نمیخوابید ، یا بسیار کم میخوابید .

روی پا انقدر می ایستاد برای عبادت ، که پاهایش ورم میکرد. پاهای پیغمبر ورم کرد. انقدر بیخوابی کشید یا کم خوابی کشید برای اینکه عباداتش را اضافه کند ، چشمانش کاسه ی خون شد. صورت زرد شد از بیخوابی. آیه نازل شد: طاها ما أنزلنا عَلَیک القرآنَ لِتَشقی پیغمبر طاها.. ما قرآن را نازل نکردیم که آنقدر خودت را به مشقت بیاندازی. چرا انقدر خودت را به سختی میاندازی؟ خدارا شاهد میگیرم من هرموقع به این آیه میرسم اصلا بُهتم میزند. خدای ارحم الراحمین به پیغمبر میگوید آرامتر چرا انقدر دلسوزی؟ . خدا دارد به پیغمبر میگوید . میگوید : طاها ؛ ما أنزلنا عَلَیک القرآنَ لِتَشقی ما قرآن را نازل نکردیم تو خودت را به مشقت بیاندازی. آرامتر. انقدر به خودت سختی نده. چقدر دلسوزی تو؟این پیغمبر بود. به تعبیر قرآن حریصٌ عَلَیکم عزیزٌ عَلَیهِما أنِتّم حریصٌ علیکم حرص میزند برای هدایت مردم. حرص میزد.


در جنگ اُحُد پیغمبر سخت ترین جنگ برایش جنگ اُحُد بود. که درجنگ اُحد غیر از اینکه خودش به شدت زخمی شد ، غیر از اینکه امیرالمومنین به شدت زخمی شد. غیر از اینکه بسیاری از مسلمانان به شهادت رسیدند؛ از جمله عموی پیغمبر حضرت حمزه که پیغمبر اکرم خیلی دوستش داشت حضرت حمزه خیلی خدمت کرد به دین خیلی خدمت کرد. پیش ما غریب است حضرت حمزه. با اینکه پیغمبر اینهمه صدمه خورد. مسلمانها خیلی هایشان شهید شدند ، جنگ شکست خورد دیگر؛ در مدینه خانه ای نبود ه صدای گریه ش بلند نباشه. همه شهید داده بودند. همه شهید داده بودند .

آنوقت یک کسی از اصحاب به پیغمبر گفت : یا رسول الله أُدعوا عَلَیهم نفرین کن بر مشرکین نفرینشان کن.. پیغمبری که اینهمه صدمه خورده و سختی کشیده ، فرمود : إنّی لَم أُبعَث لَعّاناً من برای لعن و نفرین نیامدم و لکِنِی بُعِثتُ داعیاً و رَحمتاً من آمدم برای رحمت. بعد دستش را بلند کرد، اللّهمَّ أهدی قُومی فَإنَّهُم لا یَعلَمُون خدایا هدایتشان کن خدایا هدایتشان کن. نفرینش هم دعا بود نفرینش هم دعا بود.


این پیغمبر بزرگوار نه فقط برای مسلمین نه فقط برای مسلمانها نه . یک یهودی بود جوانی بود این می آمد به مسلمانها خواندن و نوشتن یاد میداد. رسم پیغمبر این بود که اگر در جنگی اسیر بگیرند از یهودی ها یا مثلا مسیحی ها ، این لسیر بتواند ده تا مسلمان را با سواد کند آزادش میکردند. اگر ده تا مسلمان را بتواند با سواد بکند.


این یهودی می آمد به مسلمین خواندن و نوشتن یاد میداد. یک مدت که گذشت، پیغمبر دید نیامد.این جوان معلم غایب است و نیامد. یکی دوروز گذشت پیغمبر فرمود که : کجاست این جوان ؟ گفتند یا رسول الله مریض است و حالش هم خیلی وخیم است. پیغمبر فرمود بریم به عیادتش. یک یهودی. بریم به عیادتش. با چند نفر از اصحاب رفتند به عیادت این جوان یهودی . وقتی وارد خانه اش شدند دیدند بله آخرای عمرش هست. در بستر افتاده بود ، پدر و مادرش هم کنارش نشسته بودند، غمگین.

پیغمبر آمد نشست . این جوان بیهوش بود ، گاهی به هوش می آمد . وقتی به هوش آمد چشمش را باز کرد به پیغمبر افتاد. پیغمبر به او سلام کرد گفت جوان مسلمان شو. یعنی یک مدتی تو خدمتی به ما مسلمین کردی، چند نفر از ما را با سواد کردی ، من هم میخواهم به تو خدمتی بکنم تا ابد سعادتمند شوی. مسلمان شو. این جوان یک نگاهی به پدر و مادرش که دو طرف نشسته بودند کرد ، خجالت کشید هیچی بگوید . هیچی نگفت. از حال رفت بیهوش شد.


پیغمبر بر بالینش نشست . نشست تا به هوش آمد. وقتی به هوش آمد پدر این جوان یهودی بی انصافی نکرد، گفت فرزندم اگر میخواهی مسلمان شوی ما مانعت نیستیم. ما مانعت نمیشویم. این جوان به محض اینکه این را شنید ، چون یک مدت رفتار قشنگ پیغمبر را دیده بود با چشم، دیده بود و جذب شده بود؛ شهادتین را بر زبان جاری کرد.


جمله ی دوم که شهادت بر رسالت پیغمبر هست وقتی بر زبان جاری کرد از دنیا رفت. از دنیا رفت. تا از دنیا رفت پیغمبر اکرم به پدر و مادر جوان رو کرد و گفت دست به این جنازه نزنید، اجازه بدهید من مومنین و مسلمانها را خبر بکنم همه بیایند با احترام این جوان را در قبرستان مسلمین ببرید دفن بکنید.


یک استادی بود خدا رحمتش کند. ایشان میگفت : ببین این پیغمبر رحمت از یک جوان یهودی که دم آخر مسلمان شد نگذشت تا به بهشت بدرقه اش نکند. انوقت از من و شماها میگذرد؟ او دم آخر مسمان شد. پیغمبر گفت این را ببریدش تا بدرقه اش بکنید تا در قبرستان مسلمین دفنش کنیم خیالم راحت باشد. آنوقت از ماها که یک عمر در خانه شان بودیم ، اگر هم کج و کوله بودیم اگر هم یک جاهایی از دستمان در رفت اما یا رسول الله در خانه تان بودیم. در مجالس عزا و در مجالس شادی هایتان ما بودیم. با شادی و غم شما شریک بودیم. آنوقت آن پیغمبر مهربان از ماها میگذرد؟


یک جمله ای در دعای ابوحمزه هست ، خیلی این جمله قشنگ است برادران بزرگوار خواهران بزرگوار ؛ اگر توانستید این جمله را حفظ بکنید در سجده هایتان بخوانید در سجده ها در قنوت ها در حالاتی که دارید بخوانید . خیلی این جمله زیباست. اگر امام سجاد نبود بلد نبود از این حرف ها بزند .فقط امام است که بلد است اینجوری حرف بزند کسی دیگر بلد نیست.


امام سجاد در دعای ابوحمزه به خداوند متعال عرض میکند که الهی إن أدخلتنا النّار فَفی ذلکَ سرورُ عَدُوِّک اگر مرا ببری جهنم کی خوشحال میشود؟ دشمنت شیطان . و إن أدخَلتنا الجَنَّة اگر مرا بری بهشت ، فقی ذلکَ سُرورُ نَبیِّک پیغمبرت خوشحال میشود. خدایا پیغمبرت را خوشحال کن دیگر.اگر مرا ببری بهشت پیغمبر خوشحال میشود اگر جهنم ببری که پیغمبر خوشحال نمیشود که یک مومن یک مسلمانی را ببری جهنم در عذاب رفت. خوشحال نمیشود، شیطان خوشحال میشود. خدایا و أنا واللهِ أعلَم أنَّ سُرورِ نَبییِّک أحبُّ عَلیکَ سرورُ عَدُوِّک به خودت هم میدانم خوشحالیِ پیغمبرت برایت مهم تر است تا خوشحالیِ دشمنت. پس مرا ببر بهشت.


خیلی لستدلال لطیف و قشنگی امام سجاد ع با خدا اینجوری حرف میزند. مظهر رحمت پروردگار عالم بودند اینها. ایشان هم همینجور بودند. وجود مقدس ولیِ عصر ع الان همینجور هست. گاهی موقع ها کسی گناه نمیکند ، اهل بیت باید مارا ببرند. خود حضرت به کسی گفته بود از خوبان در قم، گفته بود فلانی ، شما بخواهید یا نخواهید ما باید شما را ببریم. شما شیعه ی مایید. شما بچه های مایید.ماها باید شما را ببریم. اما راه بیایید ، اگر یک گناه میکنید این گناه کار را سخت میکند. کار را مشکل میکند برای ما. چه بسسا که یک گناه دو گناه عادت بر گناه باعث میشود که اهل بیت چون خودشان میخواهند که پلکش کنند این را دیگر ، چون نمیخواهند آنطرف دچار عذاب بشود .

اهل بیت پدر مهربان که هیچی . صدها برابر از پدر مهربان ترند. دلشان میسورد برای بچه هایشان. آنوقت مجبورند که این بچه را یا کسی که گناه کرده یا عادت بر گناه دارد را پاک کنند، مبتلا به یک مریضی بکنند. یک وقت میبینی بیست سال مریضی دارد ، بیست سال مشکل دارد.

برای اینکه پاک شود چاره ای نیست دیگر بلاخره این کاری کرده که باید اینجا درست شود؛ البته نمیخواهم بگویم هر کس مریض است ، این را نمیخواهم بگویم ها. عللش را نمیدانیم ، اماحالا وقتی بیست سال او را مریض میکند. اول از همه کی در این بیست سال مریض شده غصه میخورد؟ خوده پدر . خوده حضرت باید غصه اش را بخورد. چاره ای نیستو فرمود که چاره ای نیست. ما شما را باید ببریم . راه بیایید . با ما راه بیایید.


امیرالمومنین فرمود : أعینونی بِوَرَعٍ .إجتِهاد با تقوای خودتان به من کمک کنید . من میخواهم ببرمتان شما ، گاهی موقع ها یک کارهایی میکنید که برای ما مشکل درست میشود. برای ما سخت میشود. وجود مقدس اهل بیت و در زمان ما وجود مقدس امام زمان ع الان ، همان مظهر رحمت خدا رحمةً لِلعالَمین را شما ببینید در زیارت آل یاسین . و القُوس و الرَحمةُ الواسِعَه این در وصف با امام زمان است . رحمت واسعه ی خدا . وصف امام زمان در زیارت آل یاسین. این بزرگوار الان دست رحمتش هست دارد کار میکند. دارد کار میکند. بعضی ها که مشکل دارند بعضی ها که دارند می افتند در چاه ، این دست پنهان و مهربان دستگیری اش میکند.


خدا رحمت کند مرحوم جعفر آقای مجتهدی را .مرحوم جعفر آقا خب خیلی از شماها کمابیش اسم ایشان را شنیدید. جعفر آقای مجتهدی غیر از آیت الله مجتهدی تهرانی بود، هیچ نسبتی هم باهم نداشتند . جعفر آقا مال تبریز بود. ایشان حدود 17. 18 سال پیش از دنیا رفت و از اولیای الهی و از انسانهای فوق العاده ی زمان ما بود. از انسانهای فوق العاده زمان ما بود. که مراجع با عظمت تقلید به ایشان ارادت داشتند. خیلی از مراجع بزرگوار ، آیت الله گلپایگانی آقای مرعشی نجفی ، آقای بهاءالدینی آیت الله میلانی در مشهد، خیلی ها به ایشان .

آقای مرعشی نجفی خیلی با ایشان مأنوس بود. جعفر آقا یکی از کسانی بود که حضرت ولی عصر ع ماموریت هایی را روی دوشش میگذاشت که انجام دهد. من در پرانتز کوچک عرض بکنم در روایت هست که وجود مقدس امام زمان ع یارانی اطرافش را گرفتند الان ها. غیر از آن 313 نفر هنگام ظهور است. این یاران الان دورش را گرفتند. به نام اوتاد و ابدال که در دعای ام داوود آنهایی که پانزدهم رجب در اعتکاف بودند دعای ام داوود را خواندند، و صَلِّ علی الابدال و الاوتاد . این ابدال و اوتاد انسانهای خاصی هستند . بسیار با تقوا و مومن که گمنام اند . و مردم نمیشناسند. یعنی در بین مردم هستند بقالی هست . کارگری هست. بنایی هست.راننده ای هست.


یاران ولیعصر ع آنی که بنده در روایت دیدم 30 نفر دور حضرت را گرفتند و بعضی از بزرگان ما مثل مرحوم کفعمی که از بزرگان ما هست، ایشان میگوید 450 نفر دور حضرت را گرفتند. که اینها عمرشان هم عمر طولانی مثل عمر امام زمان نیست، عمرشان معمولی است . مامورییت هایی که حضرت به اینها میدهد که اینها انجام بدهند در جهان انجام بدهند اینها انجام میدهند. یکیشان که از دنیا رفت یک دیگر جایگزین میشود از مردم زمانه .

باز هم دارم عرض میکنم اینها غیر از 313 نفرند. این 313 نفر هنگام ظهور انها کسانی هستند که حالا به تعبیری کابینه ی امام زمان را تشکیل میدهند.که هرکدام حاکم یک منطقه ای خواهند بود. آنها شرایطشان خیلی فرق میکند خیلی شرایطشان بالا و سنگین است. اما این افرادی که دور حضرت را گرفتند نه. اینها غیر از آنها هستند. یک از این افراد مرحوم جعفر آقا بود.


من بازهم حیفم می آید که این را نگویم چون خیلی از بزرگوارانی که در اینجا حالا همه تان به حال اهل فضیلت و دنبال کردن بعضی از مطالبی هستید ، یک کتابی هست به نام سرِّدلبران ؛سِرِّ دلبران . این کتاب را آیت الله آقا شیخ مرتضای حائری حائری یزدی، فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه ی قم.

آقای شیخ مرتضی من دیده بودم ایشان را و خدمتشان رسیده بودم. 25 سال پیش تقریبا از دنیا رفت . استاد مقام معظم رهبری بود. مرجع فقید بسیار با عظمت و فوق العاده ای بود. بسیار فوق العاده بود ایشان از جهت تقوایش که نگفتنی است. یک کلمه دروغ که اصلا این ساحتش.. یک کلمه مبالغه اغراق زیاده گویی اصلا در کلامش نبود. انقدر دقت میکرد روی حرفش .


اگر فرض کنید به عنوان مثال کسی از دنیا رفته بود و میخواست اطلاعیه بنویسد نمینوشت مرحوم فلانی ، میگفت من از کجا بدانم مرحوم شده؟ مورد رحمت خداست؟ شاید الان آنور مشکل داشته باشد. مینوشت فلانی رحمت الله علیه. خدا رحمتش کند. آدم بسیار دقیق النظری بود. این کتاب سرِّ دلبران این کتاب ملاقاتهاییست که ایشان خودش نوشته ملاقاتهایی با این یاران، یاران امام زمان ع داشت.ملاقات ها را آنجا نوشته، یاران حضرت.


من یک مرتبه خودم از استاد بزرگوارمان آیت الله مسلمی اراکی آقازاده ی آیت الله اراکی بزرگ، از ایشان پرسیدم که پدرتان خدمت امام زمان رسیده؟ ایشان فرمودند: من نمیدانم ولی خدمت یاران امام زمان زیاد رسیده ،یارانی که دور حضرتند. مرحوم جعفر آقای مجتهدی یکی از این یاران بود. مرحوم جعفر آقای مجتهدی که مال زمان خوده ما بود یکی از همین یاران بود.

الان در قم یک دکتری هست دکتر طباطبایی ایشان گفت. میگفت من در زمان دانشجوییم که پزشکی میخواندم در آخن المان درس میخواندم یک شب دیروقت آمدم تو آپارتمان ، دیدم یک نامه از زیر در انداختند داخل ، نامه را وقتی باز کردم دیدم که جعفر آقا در این نامه .این نامه مال جعفر آقاست.

دیدم که نوشته : احمد جان دکتر سید احمد طباطبایی ، احمد جان به محض اینکه نامه ی من دستت رسید بیا فلان جا من آنجا هستم. این آقای دکتر طباطبایی میگوید من بهتم زد. جعفر آقا کجا ؟ آلمان کجا؟ جعفر آقا ما که قم هم بودیم تن و بدنش لمس بود. سکته کرده بود. البتع در پرانتز؛ گاهی موقع ها مریضی هایی شیعیان را میگرفت.میگفت خدایا طاقت ندارم، به من بده. میگفت بهتم زد که جعفر آقا این نامه را نوشته .


این آقای طباطبایی میگوید با اینکه منخیلی تعجب کردم اما در عین حال میدانستم که جعفر آقا آدم معمولی نیست، یک چیزهایی دارد. رفتم دنبال این آدرسی که به من داده بود. این آدرس یک تپه ای بود ، در حاشیه و حومه ی شهر آخن که بالای تپه را آدرس داده بود که کلبه ای بیا آنجا من هستم.


آقای طباطبایی میگوید من رفتم . هوا برفی بود سرد هم بود. میگوید رسیدم به همان تپه تاریک حالا حاشیه ی شهر است. رسیدم. دیدم تپه برف گرفته . چجوری من از این سینه کشی این کوه کوچیکی بود دیگر بروم بالا؟ میگوید یک صدایی از بالای این تپه آمد که احمد جان یاعلی بگو بیا بالا. صدا را میشناختم. صدای جعفر آقاست. چون در قم باهاش مانوس بودم. میگوید یاعلی گویان من این تپه را رفتم بال.

وقتی رفتم دیدم جعفر آقاست باورم نمیشد که. بغلش کردم بوسیدمش. گفتم حاج آقا شما کجا اینجا کجا؟ گفت احمد جان باید می آمدی. همین دیگر بیشتر از این نگفت. باید می آمدیم. باهم دیگر رفتیم به آن کلبه ، وقتی رفتییم دیدم یک پیرزنی هست و یک پسری که روی تخت نشسته ، و معلوم است که تازه از مریضی بلند شده حال و روزش مشخص است که تازه از مریضی بلند شد.


این پیرزن مثل پروانه دور جعفر آقا میچرخد و احترام میگذارد به او. دوتا قهوه برای ما آورد ما خوردیم . چند دقیقه که گذشت ، جعفر آقا رفت بیرون برای تجدید وضو و .. رفت بیرون. من از این پیرزن پرسیدم که مادر شما این آقا را میشناسی؟ گفت نه. چندان شناختی ندارم. گفتم خب پس ایشان اینجا چکار میکند؟

ان پیرزن گفت که : من پنج شش ماه قبل شوهرم از دنیا رفت. هیچکسی را در دنیا ندارم جز این پسر . سه چهارماه قبل فهمیدم این پسرم سرطان دارد . سرطان حنجره و گلو دارد . خیلی ترسیدم بردمش به هر حال معاینات و پزشکهایی که بودند به من گفتند که دیر آمدید خیلی دیر آمدید. و این سلول های سرطانی تکثیر شده و ما الان دیگر چیزی از دستمان برنمی آید.


میگوید من از سه چهار ماه قبل فهمیدم پسرم سرطان دارد ، هر روز مرگش را جلوی چشمم میدیدم که لاغرتر میشد از غذا افتاده بود تا دیشب. دیشب نفسهایش به شماره افتاد. حس کردم که تمام کرد . آخرش هست دیگر. به التماس افتادم به حضرت مریم. مسیحی بود دیگر این پیرزن. به التماس در آمدم که به دادم برسید .

آنقدر گریه کردم که در اثر خستگی پیشانی ام را گذاشتم جلوی تخت پسرم و خوابم برد. در خواب باز حضرت مریم را دیدم. به پای او افتادم. گفتم خانوم بچه ام دارد از دست میرود. این بچه اگر از دنیا برود من هم رفتم. هیچکسی را من ندارم. حضرت مریم گفت: کار دست ما نیست. گفتم خانوم چطور کار دست شما نیست؟ پسر شما مسیح مُرده زنده میکرد پسر من هنوز نمرده زنده هست. چطور کار دست شما نیست؟

حضرت مریم فرمودند که پیغمبر آخرالزمان اسمش محمد است صلوات الله و... او دختری داشت به نام فاطمه ، و فاطمه فرزندان معصومی آورد. آخرین فرزند او به نام مهدی است و همه کاره اوست. صلوات االله و...و کار الان به دست او هست. من از خواب بلند شدم از خواب پریدم. آن سه تا اسم که حضرت مریم در خواب بهم یاد داده بود را در ذهنم داشتم. شروع کردم تکرار کردن. محمد فاطمه مهدی . محمد فاطمه مهدی. شروع کردم تکرار کردن.

شناختی نداشتم که حضرت مریم فقط به من گفته بود میگفتم. سومی که میرسیدم چون حضرت مریم فرموده بود که کار دست اوست، به ام سومی که میرسیدم تو دلم یک جور دیگری بود که کار من را درست کند. میگوید همانجور که ملتمسانه و مضطرانه گریه میکردم و این اسم ها را تکرار میکردم ، دیدم که در کلبه را میزنند. رفتم در را باز کردم دیدم همین آقاست. جعفر آقا.

انگار کلبه ی مارا میشناخت که چی به چی است. صاف وارد شد و آمد دم تخت پسرم دستش را انداخت زیر کمر او ، و یک اسم چهارمی برد غیر از آن سه تا اسمی که حضرت مریم به من یاد داده بود که بدنم لرزید. تنم لرزید. بعد که دستش را از زیر کمر او در آورد، دیدم پسرم چشمش را باز کرد . و بلند شد نشست.

مرده زنده شد، بلند شد نشست گفت مادر خیلی احساس ضعف و گرسنگی میکنم اگر میشود یک چیزی بردار بیاور. با اینکه هیچی نمیتوانست بخورد. من رفتم سوپ برایش آوردم یک مقداری خورد. دیگر از این چند ساعتی که گذشته لحظه به لحظه حالش بهتر میشود.

من افتادم به پای این آقا ، اینها را دارد به این دکتر میگوید . من افتادم به پای این آقا . گفتم : شما مسیح هستی؟ گفت نه مادر من مسیح نیستم. گفتم چرا فرزند من دیگر چیزی ازش نمانده بود. شما زنده اش کردی. شما مسیح هستی. گفت نه مادر من مسیح نیستم.

آن سه تا اسمی که حضرت مریم در خواب به شما یاد داده بود چی بود؟ گفت محمد فاطمه مهدی. این سه تا اسم بود. از خواب او هم خبر داشت جعفر آقا. آن سه تا اسمی که حضرت مریم در خواب بهتون گفته بود چه بود؟ گفت این سه تا. جعفر آقا گفت که من یکی از نوکران مهدی هستم. یکی از نوکران مهدی هستم که به من فرمودند که فرزند شما را که اینچنین التماس کردید و در خانه دی اولیای خدا رفتید من شفا بدهم. فرزند شما را شفا بدهم.


دکتر طباطبایی میگوید ما همین چند لحظه ای که باهم داشتیم این صحبت ها را میکردیم، جعفر آقا که رفته بود برای تجدید وضو آمد داخل کلبه. وقتی وارد شد من به او گفتم حاج آقا آن اسم چهارمی که دست زیر کمر این پسر بردی و یک اسم دیگری گفتید آن چه بود؟ خدا رحمت کند جعفر آقا عاشق امیرالموومنین بود. اسم امیرالمومنین که می امد بیتاب میشد عاشق امیرالمومنین بود . گفت احمد جان با یک یاعلی تمامش کردیم. با یک یاعلی تمامش کردیم.


اینها شاگردان و به تعبیر خود جعفر آقا نوکران حضرت ولی عصرند. مظهر رحمت خدا، معدن رحمت خدا. اگر کسی اینها را باور داشته باشد به ناامیدی به افسردگی تاریکی بن بست خودکشی اصلا اینها معنا دارد برایش؟ اصلا شکست برایش معنا دارد ؟
حسن ظن به خدا و اولیای خدا رابطه ای که خدا و اولیای خدا با ما برقرار کردند زیباترین و کاملترین رابطه ی رحمت و رافت و شفقت و رفاقت است. رفیقند. خداوند متعال و اولیایش. همانجور که دیشب عرض کردم انقدر رفیقندکه خودشان را سپر بلای شیعیانش هم میکنند. سپر میکنند. برای شیعیانشان.


وجود مقدس سیدالشهدا ع اصحاب عجیب و غریبی داشت. من ذکر مصیبتم یک گوشه ای از یک صحنه ی شب عاشوراست ، چون معمولا این شبها شبهای اصحاب است. اصحاب امام حسین ع هرکدامشان یک کتابند. هرکدامشان نور عظیمی هستند منتها خود سیدالشهدا چون خورشید است ، آن نور ها دیگر جلوه ندارد در کنار سیدالشهدا . وگرنه خودشان به تنهایی باید راجع به آها تحقیق کرد و حرف زد . ازشان درس گرفت. هرکدام دریای معرفتی هستند.


شب عاشورا بود امام حسین ع همانجور که شنیدی پشت خیمه هایش در تاریکی رفت برای اینکه شناسایی بکند منطقه را.مثلا دشمن از این طرف حمله نکند. نافع ابن هلال میگوید دیدم آقا دارد پشت خیمه ها میرود. ترسیدم بر جان حضرت یک دریا لشکر محاصره کردند، به خودم گفتم که دنبال آقا بروم و مواظبش باشم. نمیخواستم مزاحمش باشم میخواستم مواظبش باشم. لذا با فاصله آرام آرام پشت سر حضرت میرفتم که صدای پایم بلند نشود.

فقط مواظب حضرت باشم که اگر کسی خواست حمله کند من کمک بدهم. یک مقدار که دور شدیم از خیمه ها ، حضرت ایستاد برگشت گفت نافع تو هستی پشت سر من؟ نافع میگوید وقتی فهمیدم آقا متوجه شدند گفتم بله آقا. فرمود برای چه دنبال من می آیی؟ گفتم آقا بر جان شما ترسیدم و آمدم مواظبتان باشم. حضرت فرمود نافع همان چه که خدا بخواهد همان میشود. بعد دست من را گرفت، خوشبحالش. دست من را گرفت با همدیگر قدم داشتیم میزدیم از دور مهتاب بود فقط همین نور مهتاب بود .

دوتا کوه از دور به چشم میخورد. حضرت فرمودند : نافع پشت آن کوه هیچ خطری دیگر نیست. هیچ خطری نیست اگر میخواهی بروی برو. با اینکه همان شب حضرت سخنرانی کرده بود ، بیعت را برداشته بود و یاران گفتند که ما هستیم . اما حالا شاید در جمع بوده و رودروایستی داشتن بعضی از همدیگر. رودروایستی داشتند. اینجا تنهایی است. حضرت فرمود اگر میخواهی برو.


نافع در این نقل هست ، افتاد به پای امام حسین افتاد به پای امام حسین گفت: آقا کجا بروم؟ من کجا بروم؟ سه ماه هست دارم شمشیرم را تیز میکنم چون اباعبدلله سفر از مدینه و مکه که شروع کرد چند ماه طول کشید دیگر . گفت آقا سه ماه دارم آماده میکنم خودم را برای کمک به فرزند پیغمبر ، کجا من بروم؟

حالا بالفرض بروم و جان خودم را نجات دادم بلاخره چی؟ چند سال دیگر که باید بمیرم، آخرش چی؟ بلاخره که باید بمیرم. وقتی آنطرف چشمم به چشم پیغمبر افتاد فرمود رفتی جانتان را نجات دادید جان فرزند من را نه ، آنوقت یا اباعبدلله من چی جواب پیغمبر را بدهم؟ شما به من بگو . من چی جواب پیغمبر را بدهم؟


حضرت فرمود که خب باشه. دستش را باز گرفت با همدیگر چند قدم که زدند برگشتند به سمت خیمه ها . رسیدند نزدیک خیمه ی حضرت زینب سلام الله علیها نافع میگوید آقا دست من را رها کرد . رفت وارد خیمه ی خواهرش شد. میگوید من ایستادم یک مقدار دورتر ولی خب صدا را میشنیدم که بین این خواهر و برادر . یک مقدار که با هم صحبت کردند حضرت زینب سلام الله علیها فرمود که برادرم این یارانت را آزمایش کردی؟ امتحان کردی؟ اینها پایت وامی ایستند؟ اینها پایت وامی ایستند؟ نافع میگوید من دلم ریخت. که حضرت زینب هنوز اطمینان از ما ندارد . گریه م گرفت. گریه م گرفت. نتوانستم دیگر بایستم .


رفتم سراغ اصحاب ، دیدم حبیب نشسته و دارد شمشیرش را تیز میکند. به حبیب وقتی رسیدم حبیب گفت که بنشین . گفتم حال ندارم.حبیب گفت برای چی؟ گفتم یک همچین صحنه ای را دیدم . حضرت زینب سلام الله علیها از ما اطمینان ندارد که مدافع حریمشان باشیم. تا حبیب این را شنید بلند شد ، بزرگ اصحاب؛ حبیب از اصحاب پیغمبر بود ، حالا توفیق پیدا کرده که اینجا باشد. بلند شد یارانش را صدا زد که از خیمه ها بیایید بیرون. اصحاب از خیمه ها آمدند جمع شدند ، بنی هاشم هم آمدند. حضرت ابلفضل حضرت علی اکبر.اینها همه بنی هاشم هم آمدند. حبیب با احترام گفت که آقایان شما بفرمایید من با شما کاری ندارم . من با یارانم کار دارم. شما بفرمایید.


بعد به یارانش گفت که : حضرت زینب سلام الله علیها از ما اطمینان ندارد جمع بشوید بروید دم خیمه اش و خانوم خیالش را راحت بکنیم. آمدند همه دم خیمه ی حضرت زینب سلام الله علیها که امام حسین هم بود. فریاد زدند خاندان رسول خدا دختر رسول خدا ، هذه سُیوفُنا و رِماحُنا این نیزه ها و شمشیرهای ماست درخدمت شما. جان ماهم در خدمت شما. اگر ابا عبدالله اجازه بدهد به فردا نمیکشد ، همین الان حمله میکنیم . به فردا نمیکشد همین الان ...صدای گریه از تو خیمه ها بلند شد . صدای گریه بلند شد.

من در یکی از مقاتل یک جمله ای دیدم خیلی سوزناک . یکی از خانوم های بزرگوار شاید حضرت زینب بود ، گفت مردان باشرف حریم حریم دختران پیغمبر را حفظ کنید. مردان باشرف. فردای آن روز تا بودند اصحاب حفظ کردند؛ اما حبیب جان عصر عاشورا دیگر نبودی که بتوانی کاری بکنی.

عصر عاشورا دیگر هیچکدامتان نبودید که بچه های پیغمبر خانوم ها و ناموس خدا در بیابانها گرگ ها حمله ور شدند بهشان . در مقاتل دارند که یَعُذنُ ببِعضُهُنَّ بِبَعض به هم دیگر پناه میبردندو کسی را نداشتند. دختر بچه پناه میبرد به عمه اش. خود عمه کجا برود؟ چکار بکند؟ فاطمه بنت الحسین میگوید انقدر عمه مرا زدند بدنش کبود بود. بدنش کبود بود.
خدایا به آبروی زینب کبری به آبروی سیدالشهدا قسمت میدهیم دست مارا در دنیا و آخرت از دامانشان کوتاه مفرما.
صلواتی عنایت بفرمایید.

اطلاعات تماس

 

کمک و هدایای مالی به سایت جهت پیشرفت:

6037998157379727 (بانک ملی بنام سیدمحمدموسوی )

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک
گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخش های مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد. ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان ،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران ,دین شناسی، جهان شناسی ،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی ،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است. اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group