کانال سایت شیعه کوئست در ایتا اینجا کلیک کنید
بنا شد به صورت مروری ما خطبه های نهج البلاغه را فقط عبور کنیم ، نه اینکه یک توضیح مفصل و واژه به واژه و توضیح تحت اللَفظی بدهیم. خطبه ی ۱۲۱ را هفته ی پیش عرض کردیم . خطبه ی ۱۲۲ را که در آستانه ی جنگ نهروان و بعد از صفین هست امروز عرض می کنیم. فاصله ی صفین و نهروان فاصله ی کوتاهی است .
نهروانی ها از شکم صفین بیرون آمدند. بعد از حکمیت عده ای در واقع پشت به امیرالمومنین کردند و اینها کسانی بودند که در صفین در رکاب امیرالمومنین بودند از یاران حضرت بودند. اما پشت کردند و سپاهی را به نام خوارج یعنی گروهی که بهشان می گویند خوارج که آماده می شدند برای جنگ با امیرالمومنین ، و اعتراض و درگیری ؛ حضرت این خطبه را در آستانه ی جنگ نهروان فرمودند . قالَهُ للخوارج به خوارج فرمود: و قد خَرَجَ الی المُعَسکر و هم مقیمونَ علی انکارِ الحُکومَه ، اینها در حالی که حکمیت را انکار می کردند و حضرت رو کرد به این خوارج ، فرمود : کدام از شما تو صفین بودید؟
معلوممی شود که این سپاه خوارج دو دسته اند :
یک دسته ای از شکم صفین آمدند بیرون. اما اینها یارگیری همکردند. یک سری آدم هم دور خودشان جمع کردند که اینها تو صفین نبودند. حضرت اول کاری که کرد در این خطبه بین این دو گروه فاصله انداخت، فرمود: اَ کُلُّکم شَهِدَ مَعنا صِفین؟ آیا همه ی شما تو صفین بودید؟ الان جزو خوارج اید همه تان تو صفین هم بودید؟
فقالوا: گفتند نه آقا. مِنّا مَن شَهد و منّا مَن لم یَشهَد، بعضی از ما تو صفین بودیم بعضی ها نبودیم. آقا فرمود: پس جدا شوید . آنهایی که تو صفین بودند بیایند یک طرف ، آنهایی که تو صفین نبودند بروند یک طرف.
ما با اینها که تو صفین بودند کار داریم. چون اینها به حضرت امیر اعتراض دارند اینها می گویند چرا حکمیت را قبول کردی؟ اینها می گویند چرا معاویه را از بین نبردی؟
فرمود : فَامتازوا فِرقَتَین دو گروه بشوید. فالیَکُن مَن شَهِدَ صفّین فِرقَه، آنهایی که تو صفین بودند یک گروه بشوند و مَن لم یَشهَدها فرقَه، آنهایی هم که تو صفین نبودند یک گروه بشوتد. که حضرت در واقع یک شکافی انداخت بین اینها. کسانی که در صفین بودند و نبودند. بعد رو کرد به اینها فرمود : حرفم را گوش بدهید.
اَمسِکوا عَن الکَلام معلوم می شود حرف می زدند باهم گفتگو می کردند. بینشان اختلاف افتاد، فرمود: حرف نزنید اَمسِکوا عَن الکَلام و اَنصِتوا لِقَولی بیینید من چه می گویم ؟
آقایان عزیز می دانید آدمحرف را باید گوش بدهد. امام حسین روز عاشورا فریاد زد که ساکت باشید . حتّی تَسمعوا کَلامی ببینید من چه می گویم. من که فرار نمی کنم. سی هزارتا آدم من را محاصره کردند. فقط به حرف من گوش بدهید. یکی از چیزهایی که راجع به امام حسین تو تاریخ آمده این است که بالغَ فی الموعِظه و النَّصیحَه ، خیلی نصیحت کرد خیلی صحبت کرد. خطبه های متعدد خواند. این دلیلش این است. بلاخره موعظه اثر دارد حرف اثر دارد.
همین سخنرانی آقا تو تاریخ نوشتند عده ای از خوارج جدا شدند. یعنی توبه کردند. عده ای توبه کردند و جدا شدند. آقا فرمودند که ساکت باشید سخن من را گوش بدهید و نه گوشی که از این گوش بشنود از این گوش دَر کنید . و اَقبِلوا باَفئِدَتِکم اِلَیَّ ما تو زبان فارسی می گوییم دل به من بدهید. اَقبِلوا باَفئِدَتِکم دل بدهید قلبتان را به من بدهید. حواستان به من باشد.
بعد حضرت شروع کردند، سید رضی می فرماید بکلامِِ طَویل معلوم می شود این خطبه طولانی بوده ، ایشان به ذوق خودش یک بخشی را انتخاب کرده که هفته ی پیش گفتیم این کتابِ تمام نهج البلاغه که نوه ی مرحوم آیت الله عظمی سید عبدالله شیرازی جمع آوری کردند و جدیدا هم یک چاپ جدیدی خورده این کتاب ، قدمی اش هم توی نرم افزارها هست، کامل کردند این خطبه ها را .
البته آقایان دیگر هم این کار را کردند ، مستدرکات نهج البلاغه و آثاری که نوشته شده اما سید در اینجا به ذوق خودش حالا جاهای دیگر هم این را نمی گوید ها، اما اینجا می گوید ، جاهای دیگر هم این کار را کرده کمابیش.
اما می گوید که: ثَمَّ کَلَّمَهم بکلامِِ طَویل ، آقا طولانی سخنرانی کرد، مِنْ جُمْلَتِهِ أنْ قَالَ ، اینی که ما عرض می کنیم نهج البلاغه کامل نیست و اینها گزیده است البته ایشان خودشان هم ادعا نمی کند ، می گوید مختار است خطبه ها را من آوردم.
آقا رو کرد به اینها فرمودند که: أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ المَصاحِف حیلَهً و غیلهً و مکراً و خَدیعَه اخوانُنا و اهلُ دَعوَتِنا ، شماهایی که الان جلوی من صف کشیدید همان هایی نبودید که وقتی عمروعاص دستور داد قرآن بالای نیزه بشود آن هم روی مکر حیله خدعه، گفتید آقا دست از جنگ بردار این ها برادران ما هستند اینها مسلمانند . چی شده حالا جای بدهکار با طلبکار عوض شده ؟ جای مسئول و سائل عوض شده ؟ من باید شما را باز خواست کنم بگویم چرا آن کار را کردید؟ حالا من شدم مسئول شما شدید سائل؟ من شدم پاسخگو شما شدید پرسش گر؟
بیینید آقا یکی از شیوه های تربیتی این است که انسان وجدان اخلاقی افراد را به کار بگیرد. قرآن هماز این شیوه استفاده کرده ؛ می فرماید که وقتی تبر را گذاشت روی بت بزرگ ، حضرت ابراهیم فَرجعوا اِلی اَنفُسهم برگشتند به وجدانشان دیدند راست می گوید این بت کاری ازش نمی آید . ذلیخا وقتی وجدانش بیدار شد گفت :الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ. بله الان حق را .. من مقصرم.
امام حسین علیه السلام روز عاشورا فارجعوا اِلی اَنفُسِکم، بابا قرآن را که آوردم قبول نکردید سنت را گفتم حدیث را گفتم ، فَارجعوا اِلی اَنفُسِکم، بروید سراغ وجدانتان ، بِمَ تستحلّونَ دَمی چرا خون من را می ریزید؟ این را خیلی آقایان طلبه دقت کنید توی نظام تربیتی این استفاده ی از وجدان اخلاقی ، حالا من بحث های فلسفی نمی خواهم بکنم وجدان چیست ؟ شاخه ای از عقل است فلان است آن را کار ندارم.
بحثم این است : خودِ این نفس لوّامه را قرآن هم از این کارها زیاد کرده ها شما تو استدلالات قرآن سوالاتی که می کند ، إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ ، ببینید چطور استدلال کرده. حضرت دارد این ها را به چالش می کشد . شما نبودید که وقتی قرآن رفت بالای ایزه گفتید که اینها برادران ما هستند آقا کوتاه بیا، فَقُلتُ لَکم من به شما گفتم آنجا ،هَذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِيمَانٌ وَ بَاطِنُهُ عُدْوَانٌ ، قرآن ظاهر است باطنش عدوان است. باطنش نیرنگ است.
من نگفتم به شما ٌ وَ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ آخِرُهُ نَدَامَةٌ ؟ این کار ظاهرش رحمت است فکر می کنید دارید به قرآن رو می کنید آخرش ندامت است پشیمانی است. فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِكُم بنشینید سرجایتان دقت کنید ، شماها عَضُّوا عَلَى اَلْجِهَادِ بَنَوَاجِذِكُمْ وَ لاَ تَلْتَفِتُوا إِلَى نَاعِقٍ نَعَقَ إِنْ أُجِيبَ أَضَلَّ که حضرت دارد درواقع گله می کند ، شماهایی که آن روز به حرف من گوش ندادید خب باشد حکمیت اتفاق افتاد حالا از من توقع دارید من زیر قولم بزنم؟
حکمیتی که من قبول نداشتم گرونم گذاشتید من هیچ وقت این کار را نمی کنم. من هیچ وقت روش معاویه را نمی روم. خودش فرمود؛ فرمود : اگر مکر جایز بود من خیلی راحت می توانستم مکر کنم نیرنگ کنم، اما قرار نیست کا من با این شیوه پیش بروم.
بعد در بخش آخر که دیگر این را بگویم و دعایتان کنم ،
حضرت فرمودند: ببینید کار من از کار زمان پیغمبر سخت تر است ، پیغمبر با مشرک می جنگید ، با کافر می جنگید ، آنها می گفتند اُعلو هُبَل اعلو هُبل اینها می گویند الله اعلی و اَجل . روشن است دیگر این که سخت نیست. آنها می گفتند انَّ لَنا عُزّی و لا عُزّی لَکم ، اینها میگفتند الله مَولانا و لا مَولا لکم . آنجا عُزّیبود و اینجا مولا. انجا هُبَل بود و اینجا خدا.
اما امروز عبدالله ابن زبیر هم صف جماعت تشکیل داده تو جمل. وایساده بهش اقتدا کردند. امروز کعب ابن ثور هم توی جمل جلوی امیرالمومنین سخن از نماز و دین می کند تو صفین معاویه سخن از قرآن میکند. خیلی مشکل است ببینید شما ، دوتا گروه مسلمانند ، اصحاب پیغمبرند . آقا فرمودند ما در زمان پیغمبر تردید نمی کردیم . بابایمان هم بود باهاش مبارزه می کردیم . برادرمان هم بود باهاش مبارزه می کردیم . خب شما تو جنگ بدر عقیل تو سپاه دشمن است. ابوالعاص داماد پیغمبر تو سپاه دشمن است. عباس عموی پیغمبر تو سپاه دشمن است.
آخرین جمله:فَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله و سلم، ما کنار پیغمبر بودیم وَ إِنَّ اَلْقَتْلَ لَيَدُورُ عَلَى اَلْآباءِ وَ اَلْأَبْنَاءِ - وَ اَلْإِخْوَانِ وَ اَلْقَرَابَاتِ ، فامیل هایمان بودند بستگانمان بودند داداشمان بود ، فَمَا نَزْدَادُ عَلیَ كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ شِدَّةٍ إِلاَّ إِيمَاناً ، اگر خم کسی کشته می شد آقا داداش یکی کشته می شد ما ناراحت نبودیم می گفتیم دشمن را کشتیم نمی گفتیم برادرمان را کشتیم. بابا حنظله ی قسیُ الملائکه بابایش مقابلش است تو اُحد، نگاه کنید تاریخ را .
اما امروز کار سخت است تو کربلا دوتا برادر مقابل هم هستند . عمر ابن قرظه و علی ابن قرظه ، خب هردو می گویند مسلمانیم . هنر این است که اینجا موضع را انسان تشخیص بدهد.
بین حق و باطل در میدان کفر و ایمان تشخیص راحت است. خدا حق است و کافر و شرک باطل. اما بین دو جریان مسلمان ، لذا تو جنگ جمل حارث ابن حوت آمد به آقا گفت : آقا من نمی دانم من قاطی کردم حق با کی هست ؟ آنجا صحابی است اینجا هم صحابی هست. اینجا داماد پیغمبر است آنجا زن پیغمبر است. اینجا نماز است آنجا همنماز است. اینجا سخن ازخداست آنجا هم سخن.. کربلا همینطور بود. یا خیلَ الله اِرکَبی بود. و بالجنَّهِ ابشِری بود. کُلُّ یَتقربُّ الی الله بدَمِه ،با خون امام حسین به خدا می خواستند تقرب پیدا کنند.
حضرت فرمود امروز کار مشکل است، بعد در پایان همگان را دعوت کردند به وحدت. فرمودند دیگر حالا کار گذشت ، حکمیتی پیش آمد و من هم که خلافش نمی توانم عمل کنم صلاح مسلمان ها این است که امروز دیکر دامن نزنید به این اختلاف ها.
خب این خطبه مهم ترین پیامش ، دوسه تا پیام دارد.
یک پیاممهمش این است که اگر کسی تابع ولیِ خدا شد نباید به سلیقه ی خودش حرفهای ولی را انتخاب کند. جنگش را قبول داریم صلحش را قبول نداریم. نه آقا . اگر کسی پذیرفت، آقا ما هشت سال با عراق جنگیدیم یا عراق با ما جنگید ما دفاع کردیم. یک مرتبه امام فرمود من قطعنامه را قبول کردم. آنی که پیرو امام است باید بگوید چشم. عه آقا ما اسلحه دستمان است فلان شدیم شهید دادیم ؛ باشد ، یک مرتبه فرمود جام زهر را نوشیدم و امام قطعنامه را قبول کرد.
پیفمبر گرامی اسلام خب می جنگیدند توی جنگ ها، اما یک مرتبه توی حدیبیه تصمیم گرفت صلح کند. بعضی ها گفتند بئسَ الفتح ، کلاه سرمان گذاشتند بد فتحی شد ، فرمود نِعمَ الفَتح ، خیلی فتح خوبی شد . چه اشکال دارد ؟ حضرت آمد تو خیمه ی امسلمه گله کرد از بعضی از همین اصحاب. فرمود اینها به حرف من گوش نمی دهند . زیر بار صلح حدیبیه نمی رفتند.
رسول خدا تو یکی از مسافرت ها که نبردی هم بود از مکه آمد بیرون،از مدینه ، ماه رمضان بود روزه اش را باز کرد چون مسافر بود، یک عده گفتند ما باز نمی کنیم ، پیغمبر باز کرده بکند حیف است . بابا پیغمبر دارد آب می خورد صَمّاهُم رسول الله اوساط، فرمود شما اوساطید . بیینید اینی که می گوید سِلمُ لمن سالَمَکم و حربُ لمن حاربکم، مطیعاً لاَمرِکُم ، یُسلّموا تَسلیما .
آقا دونفر دعوایشان بوده آمدند خدمت پیغمبر ، حضرت قضاوت کرده به نفع یکی، اصلا قضاوت یعنی به نفع یکی به ضرر یکی. هرکار کند قاضی ، پنجاه درصد ناراضی اند. حضرت قضاوت کرد به نفع یکی از اینها. به نفع زبیر. وقتی آمدند بیرون آن یکی که قضاوت به ضررش تمام شده بود گفت من قضاوت پیغمبر را قبول ندارم ، عه اگر به نفعت بود قبول داشتی ؟
آیه نازل شد :فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا . پیغمبر ! ایمان ندارد کسی که این حرف را زد. گفت من قضاوت پیغمبر را قبول ندارم. امام پذیری و پیغمبر پذیری و ولایت پذیری که گزینشی نیست. اینجایش را قبول دارم آنجایش را قبول ندارم . نه عبدالله ابن ابی یعفور به امام صادق گفت: میوه را نصف کنی بگویی نصفش حلال نصفش حرام است ، نمی گویم نه . چشم.
یک صحابی دارد امام صادق به نام کُلیب، کُلیب تسلیم ، انقدر تسلیم بوده که بخش می گفتند کلیب تسلیم ، اصلا اسمش این است تو سفینه البحار این است کلیب تسلیم.
آقا دارد گله می کند تو صفین که به حرف من گوش نکردید حالا هم به جای پاسخگویی پرسش گر شدید من را به چالش می کشید ؟ بعد از این خطبه و این حرف خیلی ها توبه کردند جدا شدند از سپاه. مخصوصا آن گروهی که تو صفین نبودند آقا یک تدبیری کرد دیگر از اول آنها را جدا کرد ، این هم عرض امروز ما.
السلامُ علیک یا ابامحمد یا حسن ابن علی ، ایها الزَّکیُّ العسکری یابن رسول الله. یا حجه الله علی خلقه . یا سیدنا و مولانا انّا تَوجَّهنا و استشفَعنا و توَسَّلنا بکَ الی الله، و قَدَّمناکَ بینَ یَدی حاجاتِنا . یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله.
والسَّلام علیکم و رحمه الله و برکاته.