بسمالله الرحمن الرحیم.
اللّهمَّ کُن لِولیکَ الحُجَّت ابن الحَسن صلواتُک علیه و عَلی آبائِه فی هذه السّاعَه و فی کلِّ ساعَه وَلیاً و حافِظاً و قائِداً و ناصِراً و دَلیلاً و عَیناً حتّی تُسکنهُ عَرضَک طَوعاً و تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
کانال سایت شیعه کوئست در ایتا اینجا کلیک کنید
بحثمان در رابطه ی با نهج البلاغه بود . خطبه ی ۱۲۵ را امروز اشاره ای می کنیم. عزیزان می دانید چند تا خطبه پشت سر هم در نهج البلاغه مربوط به صفین است و حکمیت و اعتراض هایی که به امیرالمومنین علیه السلام خوارج بعد از صفین داشتند. یکی از بهترین مصادر برای این بحث شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید است. ایشان تقریبا ۴۰، ۵۰ صفحه ای مفصل جریانات حکمیت و پس از صفین و اعتراضاتی که به حضرت امیر شد را با نقل های مختلفی آورده که خواندنی است. حالا می دانید شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ترجمه هم شده می توانید ترجمه اش را هم ملاحظه بفرمایید .
در این خطبه حضرت به کسانی که اعتراض می کردند به ایشان چرا حکمیت را پذیرفته ؟ یک توضیحی می دهند که من حکمیت اشخاص را قبول نکردم من حکمیت قرآن را قبول کردم. حالا چی شد که زمام به دست ابوموسی اشعری افتاد و آن اتفاقاتی که پیش آمد حضرت در اینجا دارند محور حکمیت را توضیح می دهند.
برای اینکه فضای بحث دستتان بیاید که چقدر فشار روی حضرت امیر بوده و چقدر اعتراضات بعد از صفین بالا بوده من یک جریانی را از احتجاج مرحوم طبرسی که از اعلام قرن ششم است . این طبرسی غیر از آن طبرسی صاحب مجمع البیان است. ایشان که نامش احمد است . ایشان در کتابش یک داستان و جریانی را نقل می کند از امیرالمومنین علیه السلام که شنیدنی است.
می گوید : حضرت ابن عباس را فرستاد پیش این آقایان معترضین و فرمود برو ببین چه می گویند اینها؟
ابن عباس نشست با چند نفر از اینها به گفتگو. به مَرءآ و مَسمع امیرالمومنین ، یعنی در حضور حضرت، حضرت می شنید . اینها به ابن عباس گفتند ما شش تا اعتراض به آقا داریم شش تا اعتراض. اینجا واسطه ی نقل هم خود ابن عباس نیست، چون حضرت امیر هم می شنید این حرف ها را.
اعتراض اولمان این هست که حالا حکمیت را قبول کرد کرد ، چرا ایشان حاضر شد کلمه ی امیرالمومنین را پاک کند؟ چون عمرعاص گفت ما شما را امیرالمومنین نمی دانیم ، اگر قرار است معاهده ای نوشته شود بشود این معاهده ای است بین علی ابن ابیطالب و معاویه ابن ابی سفیان ، ننویسید امیرالمومنین ، ما مومنینم علی خودش عمارت را از ما برداشت . پس ما که معترض به حضرت امیر هستیم یک دلیلش این است که ایشان خودش معتقد به امیرالمومنین بودن نیست ، چرا امیرالمومنین را پاک کرد ؟
اشکال دوم این است که چرا به عمرعاص و ابوموسای اشعری با تردید حضرت باهاشان صحبت کرد ؟ چون دارد آنجا توی نقل حضرت به این دوتا فرمود: نگاه کنید دقت کنید اُنظرا فَان کانَ معاویَه اَحَق بِها فَثبِتاهُ اگر واقعا تشخیص می دهید حق با معاویه هست آن را واقعا ثابت نگهش دارید ، و اگر تشخیص می دهید و ان کنتُ اَولی بِها من سزاوارم به این ولایت فَثبِتانی پس من را بر این پست نگه دارید .
گفتند این تردید یعنی چی؟ چرا حضرت امیر اینطور گفت ؟ مگر شک داشت تو ولایت خودش؟ مگر شک داشت تو حقانیت خودش؟ معاویه با او جنگیده بود چرا باید به اینها بگوید بروید بررسی کنید اگر او احق است او را نگه دارید اگر من احق هستم من را نگه دارید . این معلوم می شود خودش هم تو ولایت خودش مطمئن نبوده مثلا.
️اشکال سوم گفتند چرا حکمیت را به ابوموسی داد خب خودش قبول می کرد. اصلا . بله آنها فشار آوردند ابن عباس نباشد ولی ما با خودِ علی مشکل نداشتیم می گفت من خودم شخصا حکمیت را قبول می کنم.
در اشکال سومشان اشکال کردند که اساس حکمیت را قبول نداریم چرا باید اشخاص تصمیم بگیرند ؟
اشکال پنجمشان البته مستقیم به اینجا بر نمی گشت گفتند ما یک گله ای از جنگ جمل داریم حالا می گوییم ؛ و آن این است که تو جمل چرا علی با اینها اینطور برخورد کرد ؟ اینها را آزاد کرد ؟ جتی عایشه را حضرت فرستاد مدینه . خب اینها را اسیر می کرد با اینها برخورد می کرد ، این همه جنایت کرده بودند .
️و اشکال ششم اینکه چرا ایشان وصایت و جانشینی پیغمبر را حفظ نکرد ؟ حضرت وقتی این مطالب را شنید اینها را جمع کرد فرمود من به شش اشکالتان جواب می دهم. من حالا اختصار می گویم.
اما اینی که گفتید چرا امیرالمومنین را پاک کردم ؟ دقیقا کاری را کردم که پیغمبر تو حدیبیه انجام داد. وقتی قرارداد نوشته شد بین رسول خدا و ابوسفیان و سهیل ابن عمر ، سه تا اشکال سهیل ابن عمر به پیغمبر گرفت.
نوشته بود : بسم الله رحمن الرحیم ، گفت این بسم الله را پاک کن. ما بسم الله الرحمن الرحیم نمی شناسیم . بنویسید بِسمِکَ اللّهُمَّ ، این معمول است بین ما. حضرت فرمود بنویسید ، آن را پاک کنید این را بنویسید.
نوشتی رسول الله، ما اگر شما را رسول الله می دانستیم که با شما گیر نداشتیم، پاکش کن اسمت را بنویس نامت را بنویس؛ ابن عبدالله. حضرت دستور داد این کار هم صورت گرفت.
سوم گفت؛ چرا باید اسم شما مقدم باشد ؟ این قرارداد بین پیامبر و ابوسفیان نه، بین ابوسفیان و پیامبر است. هرسه را پیغمبر به خاطر اینکه این معاهده صورت بگیرد .
خب شما پیغمبری که آنجا فرمود رسول الله را پاک کنید انکار نکرد رسالت خودش را ؟
نه به خاطر اینکه کار پیش برود. به خاطر اینکه کار به درگیری نکشد . گفتند قبول کردیم آقا.
فرمود اتفاقا رسول خدا به من فرمود، فرمود علی جان عین همین داستان برای تو تکرار می شود . یک روزی هم تو توی همین محضور گیر می کنی. و انجام بده این کار را. انجام بده.
اما نکته ی دوم :
تردید یعنی چی؟ مگر شما قرآن نخواندید؟
قرآن می فرماید : و اِنّا و ایّاکُم لَعلی هُدیً اَو فی ضَلال ، پیغمبر به مشرکین می گفت ما و شما یا بر هدایتیم یا بر ضلالت؛ این تقسیم عقلی است. مثل انا هدیناهُ سَّبیل امّا شاکِراً و.. مگر نگفت ؟ من تردید نکردم من می خواستم بگویم بروید بررسی کنید عالمانه نظر بدهید ، این معنایش کنار کشیدن من از این موضع نیست.
چرا حکمیت را خودم نپذیرفتم؟ چرا پیغمبر تو بنی قُریظه خودش حکم نشد؟ ابولبابه را حَکم قرار داد که آن هم آن قصه پیش آمد بعد هم سعد را ، چرا خودش قبول نکرد ؟ مگر سعد ابن معاذ را پیغمبر حکم نکرد ؟ اگر حکمیت اشخاص اشکال دارد اشکال شما به پیغمبر هم باید وارد بشود.
و موارد دیگر که حضرت راجع به آن جمل فرمود و من همه اش را نمی خواهم عرض کنم. مگر پیغمبر تو فتح مکه چه کرد ؟ تو احد باهاش جنگیدند تو بدر باهاش جنگیدند از مکه بیرونش کردند، اموالش را بردند فرمود : انتمُ الطُلَقاء. من هم تو جمل این کار را کردم بعد آخرش آقا این آیه را خواند : لقد کانَ لکم فی رسولِ الله اُسوَهُُ حَسَنَه .
من دیگر همه روایت را نمی خوانم چون طولانی است احتجاج مرحوم طبرسی این شش اشکال و شش پاسخ حضرت امیر را می توانید ملاحظه بفرمایید .
حالا این خطبه تو این فضا هست ، حضرت می فرماید: انّا لَم نُحَکِّم الرِّجال؛ کی گفت من حکمیت افراد را قبول کردم ؟ وَ إِنَّمَا حَكَّمْنَا الْقُرْآنَ قرآن رفت بالای نیزه ما گفتیم حکمیت قرآن را قبول داریم ببینید قرآن چه می گوید ؟
اما قرآن یک سری مطالب بین جلده ترجمان می خواهد، توضیح دهنده می خواهد، مفسر می خواهد، هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانٍ ؛ قرآن که خودش حرف نمی زند. وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ این منافاتی ندارد با آن که قرآن می گوید: من تبیان کلِّ شَیء هستم.
این منافاتی ندارد با اینکه قرآن می گوید : لا رطبِِ و لا یابسِِ الا فی کتاب مبین، مثل یک کتاب پزشکی الان تو کتابخانه باشد بگوییم همه ی علوم پزشکی اینجا هست ، اما توضیحش باید یکپزشک بدهد. بهترین کتاب ریاضی الان بیاورم اینجا بگویم همه ی مباحث ریاضی توی این هست ، ولی معلم می خواهد.
توضیح این فراز بر می گردد به کسانی که قرآنیون که می گویند منهای روایات می شود قرآن را نه، روایات را حتی خود مرحوم علامه طباطبایی که تفسیر قرآن به قرآن نوشته می بینید مستقلا بحث های روایی را آورده و خود ایشان می گوید تو آیات الاحکام تو آیات معاد برزخ ، منهای روایات نمی شود. شما الیوم اَکمَلتُ لَکم دینکم چجوری می خواهید ولایت حضرت امیر را بدون روایت از این استفاده بکنی؟ بله بله. اصل امامت از اطیعواالله و اطیعو الرسول هم استفاده می شود . از این آیه استفاده می شود، اما مصادیقش.
جابر ابن عبدالله انصاری آمد پیش پیغمبر گفت اطیعوا الله را فهمیدیم اطیعوا الرسول همفهمیدیم ، اولی الامر را من نفهمیدم یعنی چی؟
آقا فرمودند : اولو الامر علی ابن ابیطالب امام است. فرزندانش آن روایت مفصلی که تو منابع آمده پس این قرآن ترجمان می خواهد.
وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ افراد باید توضیح بدهند
معاویه تفسیر قرآن را ممنوع کرده بود، ابن عباس رفت پیشش گفت : آخر مردم می خواهند این قرآن را بفهمند، تو چرا ممنوع کردی؟ گفت من کلیتش را منع نکردم ، شماها تفسیر نکنید. بیایند اباهریره تفسیر کند ، بیایند ثمره ابن جندب برایشان تفسیر کند.
معلوم است ابن عباس اگر تفسیر کند کونوا مع الصادقین را می زند به امیرالمومنین ؛ وَأُولِي الْأَمْرِ را می زند به اولاد حضرت امیر و اولادش، آیه ی انّما یُریدُ الله لیذهب عنکم الرجس را می زند به خاندان عصمت و طهارت. بیایید از او بپرسید که اهل بیت زنهای پیغمبرند. وَأُولِي الْأَمْرِ قُضات هستند.
صادقین فرماندهان یا اجماع امت است. شما تفاسیر اهل سنت را نگاه کنید ، بیشتر جاهایی که بر می گردد به ولایت می بینی چرخیدند یعنی فخر رازی با همه ی تبحرش با همه دقتش توی تفسیر وقتی می رسد به کونوا مع الصادقین نتیجه می گیرد صادقین باید معصوم باشند.
می گوید و الّا خدا علی الاطلاق نمی گوید با صادقین باشید .خب صادقین شاید اشتباه کنند پس صادقین اشتباه نمی کنند. معصوم هستند. اما وقتی می خواهد نتیجه گیری کند صادقین کی هستند می گوید اجماع امت نمی گوید ائمه.
لذا این نکته را باید دقت بفرمایید که فرمود: قرآن رجالی می خواهد. بعد آقا فرمود که ببینید خدا تو قرآن فرموده : فَاِن تَنازَعتُم فی شیءِِ اگر نزاع در چیزی کردید فَرُدُّهُ الی الله و الرَّسول ، به دوجا برگردانید خدا و پیغمبر ؛
فَرَدُّهُ الی الله عن نَحکُمَ بکتابه به خدا برگردانیم یعنی چی؟
یعنی طبق کتاب خدا حکم کنیم و رَدُّهُ الی الرسول عن نَاخُذَ بِسُنَّهِ به پیغمبر برگردانیم یعنی به سنتش ؛ شما کافی را نگاه کنید ، مرحومکلینی یک بابی دارد باب الاَخذ بالشَواهد کتاب و السُنّه ، روایاتی می آورد که ائمه ی بزرگوار فرمودند شما همه چیز را به قرآن و سنت برگردانید اینها معیارند اینها ملاکند.
وجود مقدس اباعبدالله ، این هم حرف آخر من ، وجود مقدس اباعبدالله وقتی آمدند برای کربلا یک نامه به کوفه نوشتند یک نامه به بصره. جالب است نامه شان به کوفه راجع به قرآن است نامه شان به بصره راجع به سنت است.
به کوفه نوشتند : فَلعَمری مَا الاِمام الّا الحاکمُ بِکِتاب .
به بصره نوشتند: اَلا و انَّ السُنَّهَ قد اُمیتَت .
یعنی در نامه ی به بصره ازسنت سخن گفت در نامه ی به کوفه از کتاب. حضرت حجت ارواحنا فداه هم وقتی ظهور می کند یکی از ویژگی هایشان این است : یُحیی مَیِّتَ الکتابِ و السُنَّه . جالب است؛ امیرالمومنین می فرماید : مردم اگر به قرآن مراجعه کنید می گوید ما احق هستیم . اگر به سنت هم مراجعه کنید میگوید ما احق هستیم. قرآن مراجعه کنید : أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى. اَطیعُوا الله و اَطیعُوا اُولِی الاَمرِ مِنکُم .
و منَ النّاس من یَشری.. پر است هزارتا از اینها را علامه ی حلی جمع آوری کرده. ۳۰۰ آیه ۴۰۰ آیه آیات ولایت زیاد نوشتند . اگر سمت قرآن بروید می گوید علی ، اگر سراغ سنت هم بروید می گوید علی، من کنتُ مولاه فعلیُ مولا.-- انت منّی بمنزلهِ هارون من موسی.-- علیُ مع الحق و حقُ معَ العلی. --علیُ مع القرآن و القرآنُ مع علی. سراغ هرکدام بروید ، من نگفتم آدمها حرف بزنند. ما قرآن و سنت را حَکَم قرار دادیم ؛ بماند ابوموسی اشعری نتوانست جمع کند . من قرآن و سنت را حَکم قرار دادم .
فرمود: فَاذا حُکِمَ بالصِّدق فی کتابِ الله فَنحنُ اَحقُّ الناس بِه . اگر به سراغ قرآن بروید ما می شویماحق. و اِن حُکمَ بسُنَّهِ رسول الله فَنحنُ اَحقُّ النّاس و اولاهم . هیچ تعصبی هم نیست. ببینید ابن عساکر تاریخ دمشق نوشته ، نزدیک یکی دو جلدش فقط فضائل امیرالمومنین است.
کتاب های بزرگ بزرگان فضائل امیرالمومنین نصاحی را نگاه کنید. نصاحی ۳۰۷ از دنیا رفته بیشتر این روایتی که ما روی منبرها می خوانیم تو آن کتاب آمده. و نمونه های متعدد. لذا حضرت در این خطبه در واقع پاسخی دادند به معترضین به حَکمیت که من قرآن را حکَم قرار دادم نه افراد را. و قرآن خودش می گوید من را حَکَم قرار بدهید. به قرآن مراجعه کنید قرآن را محور قراربدهید .
ان شالله خداوند حشرو نشر ما و شما را با قرآن و سنت قرار دهد.