1402-01-29-حجت الاسلام والمسلمین
بسم الله الرحمن الرحیم
امام سجاد یکی از چیزهایی که به خدا پناه میبرند عن نعجب باعمالنا، خدایا پناه میبرم به تو از اینکه ما به عمل خودمان غره بشویم، خود بزرگبین و عمل بزرگبین باشیم. نعجب از عجب میآید دیگر. یکی از صفات بسیار ناپسند عجب است منتها آقایان دانشمندان اخلاق میگویند عجب چند قسم است. حالا من اقسامش را اول اشاره کنم. یکی عجب نفسی، آدم خودش را بزرگ ببیند، اعتماد به نفس اشکال نداردها...
اما خود بزرگبینی. ما که گناه نمیکنیم، ما که فلانیم، ما که بیساریم، هی تعریف کند از خودش. قرآن میگوید فلا تزکوا انفسکم. هیچگاه خودتان را مبری ندانید.
دوم عجب عملی که حضرت دارد در این دعا میگوید نعجب باعمالنا. انسان عملش را انقدر جبهه داشتیم، انقدر فلان کار را کردیم. پیش خودشها حالا ممکن است به دیگران هم نگویدها، حالا در عجب فرد دومی شرط نیست که دیگری در واقع ببیند. اگر به دیگری بگویی میشود کبر اما این پیش خودش پز بدهد. چه پروندهای داریم مثلا این هم که قرآن کریم میفرماید افمن زین له سوء عمله فرءاه حسنا بعضیها کار زشت خودشان را هم زیبا میبینند. عجب علمی مثل قارون، انها ما اعطیتوا و هوا علی علم، من اینها را با علم خودم به دست آوردم.
عُجب به نسبتهایی که داریم، مال، فرزند. قرآن در سوره کهف داستان آن دو نفر را نقل میکند یکی مؤمن یکی کافر که آن مؤمن چیزی نداشت شاکر هم بود اما کافر کلی چیز داشت، باغ داشت، امکانات داشت، زراعت داشت و فخر میفروخت. میگفت انا اکثر منک مالا ً و اعز نفراً، هم تعدادمان بیشتر است و هم ثروتمان بیشتر است. این هم یک نوع عجب است دیگر. من مالم بیشتر است، من تعدادم بیشتر است، من علمم بیشتر است، من خودم اهل خطا نیستم، اینها همه میشود در واقع عجب. قرآن کریم میفرماید یهود یکی از موارد عجبشان این بود میگفتند نحن ابناء الله ما فرزند خداییم.
این روحیه امروز هم در صهیونیستها هست، البته من در یهودیان نمیگویم. در کشور ما هم یهودیان زندگی میکنند. حتی در دنیا هم اینها دارند زندگی میکنند مثل مسیحیان، سایر ادیان اما جریان در واقع صهیونیستی جریانی است که در واقع اشاره به آن خود برتربینی، نژاد برتر...
خدایا پناه میبرم به تو از اینکه من به عملم در واقع غره بشوم و عجب بورزم. من اجازه میخواهم یک آیه از قران را در این رابطه بگویم خیلی جالب است و یک داستان که حالا یک خرده حال و هوای امروز هم با هر روز فرق میکند دیگر در آستانه عید هم هستیم. مسلمانها میدانید چندتا جنگ داشتند. یکی از این جنگها، جنگ حنین است. جنگ حنین، حنین یک منطقه نزدیک قبیلهای بود در آنجا قبیله هوازن نزدیک طائف و این جنگ در سال هشتم هجری هم واقع شده یعنی اواخر عمر پیامبر نزدیک مکه بوده است دیگر. خب در جنگ بدر 313 نفر بودند مشرکین هزار نفر. در جنگ احد همینطور اینها تعدادشان محدود بود مشرکین زیادتر بودند. در جنگ احزاب مشرکین بیشتر بودند اما در این جنگ استثنائا مسلمانها ده هزار نفر بودند، دو هزار هم بهشان اضافه شد شدند 12000 نفر.
گفتند اوه 12 هزار نفر کار تمامه. ما شکست بخوریم؟ ما در بدر که یک سوم بودیم بردیم. عجیب است قران میگوید و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم ببینید اعجبتکم کثرتکم.
زیادی شما را به عجب آورد. شما را به خودپسندی آورد. فلم تغن عنکم شیئا. اتفاقا دشمن یک تهاجم غافلگیرانه کرد و اینها اول شکست خوردند. حالا بعد پیروز شدند کاری ندارم ولی خدا دارد این خطر را به اینها یادآوری میکند که یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم. ببینید دوستان، بینندگان عزیز بد نیست یک وقتی من در برنامههای دیگه هم این را گفتم، تاریخ را که مطالعه میکنید با این نگاه افرادی که عجب داشتند، غرور داشتند عاقبتشان چه شده است؟ حالا فرعون و نمرود و اینها را زیاد عزیزان شنیدند من یکی دو مورد از این پادشاهان بنی امیه و بنی عباس بگویم.
یکی از شاهان بنی امیه سلیمان بن عبدالملک، دو سال و هشت ماه خلافت کرده. در جوانی هم از بین رفته. یک وقتی یک لباس خیلی شیکی پوشید نوشتند خب آن زمان پادشاهها هم عمامه میگذاشتند برای خودشان، یک عمامه خیلی قشنگی پیچید آمد جلوی به هر حال شیء شفافی خودش را نگاه کرد، گفت به چه هیکلی، چه تیپی، چه قیافهای. اینقدر این رویش اثر گذاشت که آمد برای خطبههای نماز جمعه، نماز جمعه را اینها میخواندند دیگر این هم از مظلومیت ائمه ما است که در زمان مثلا حضور امام باقر یا امام سجاد علیه السلام اینها باید اقامه نماز جمعه کنند.
آمد در خطبههای نماز جمعه اتفاقا نتوانست خودش را نگه دارد گفت ایها الناس انا الملک شاب الجمیل. کیف کنید یک پادشاهی دارید به اصطلاح جوان، زیبا با حالت عجب و آمد منزل یکی از این کنیزها که در منزلش بود از این خانمها زمزمه میکرد زیر لب انتا خیر المطاع لو کنت تبغا غیر ان لا بقاء للانسانی. بله جوانی، زیبایی، خوب کالایی هستی به شرط اینکه بمانی اما اینها هیچ کدام...
آقا رفت درهم. گفت این از کجا میدانست من یک همچین حرفی زدم. حالا خدا به زبان این انداخت این شعر را بخواند رفت درهم بهم ریخت جناب آقای شریعتی سر هفته هم از دنیا رفت. نماز جمعه هفته بعد را نرسید بله سلیمان بن عبدالملک این یک نمونه. نمونه دوم هارونالرشید. میدانید که قدرت هارونالرشید خیلی گسترده بود و ایشان آمد به سمت ایران چون پسرش مامون در اینجا استاندار خراسان بود. مریض شد، بیماری سختی گرفت با یک لشکری هم آمده بود به گونهای که دیگر اصلا توان حرکت نداست. گفتم برای اینکه در لشکر نپیچد که بالاخره این مریض است ممکن است ضعف پیدا کنند دیگر بگویند آقا خلیفه...
گفت من را سوار کنید روی مرکب من هم خودم را حفظ میکنم یک سانی ببینند، ببینند نه من زندهام.حالم خوب است. نشاندنش نتوانست بنشید، مجبور شدند زیر بغلش را بگیرند. دیدند اینطور بدتر است اگر با این وضع بیاید بین لشکر و گفت بگذارید من را زمین فایده ندارد. گذاشتنش زمین این جمله را گفت: ما اغنی عنی مالیه، آیه ی قرآن است دیگر.
هلک عنی سلطانیه. نه مال به دردم خورد و نه سلطنت. بد نیست یک وقت عزیزان سلیمان پیامبر، حالا اینهایی که من گفتم منفی بود، سلیمان که شخصیت مثبتی است و قرآن ازش تعریف کرده و عرض کنم فرزند حضرت داوود علیه السلام است و پیامبر بوده است. چه جوری از دنیا رفت؟ سرش روی عصا عزرائیل جانش را گرفت. موریانه آمدند عصا را خوردند افتاد، متوجه شدند از دنیا رفته. یک نگاهی انسان به اینها بکند، به این قصهها بکند عجب و غرور را نخواهد گرفت.
یا ایها الانسان ما غَرَّک بربک الکریم. حالا اون که دیگر بدترین نوع غره شدن است به خدا. گردن کشی در مقابل کی داری میکنی؟ نامه رسول خدا خب پیغمبر محترمانه برای سران دنیا نامه نوشت، مگر امام رهبر کبیر انقلاب آن نامهای که برای گورباچف نوشت یادتان هست دیگر؟
که آیت الله جوادی آملی و بعضی عزیزان دیگر نامه را بردند خب او هم در واقع لائیک است، منکر خدا است اما این تیم را تحویل گرفت، احترام کرد، سر میز نشستند، نامه را باز کردند، قرائت شد بعد نماینده فرستاد ایران، شوارد نادزه آمد به دیدن امام یعنی نامه یک رهبر انقلاب را یک رئیس کشوری که اتفاقا نامه امام یک جورهایی که درش تهدید هم بود دیگر آقا کمونیست از بین میرود و ماندگار نیست. باید در موزههای تاریخ گذاشت.
این عرف دنیا است بالاخره کسی برای شما نامه نوشته. پبغمبر به سران دنیا نامه نوشتند از جمله جناب خسروپرویز که او به جای اینکه اینها را تکریم کند و احترام کند نامه را پاره کرد. این توهین است دیگر، این بیادبی است. یقینا مردم ایران آن زمان این حرکت را نمیپسندیدند چون خود مردم هم با ساسانیان مشکل داشتند. یقینا نمیپسندیدند و اگر مطلع میشدند مثلا همچین قصهای هست اجازه این کار را نمیدادند. او نخوت به خرج داد خودش به عنوان شخص خودش این تصمیم غلط را گرفت که پیامبر هم او را نفرین کرد که در واقع خداوند سلطنت او را اینگونه از بین ببرد.
اتفاقا شیرویه پسر خسروپرویز پدرش را به قتل میرساند همانطوری که نامه پیامبر را پاره کرده بود شکم او دریده شد و پاره. به هر حال غرور این است دیگر. خیلی مواظب باشید. به عبارت دیگر بینندگان عزیز ببینید پز دادن خوب نیست. چجور؟ شما مثلا فرض کنید که الان بعضیها مثلا ماشینهای خوب دارند، مسافرت زیاد میروند، یک کاری کنند که آنهایی که ندارند خرد نشوند، ناراحت نشوند حتی من یک وقتی این انتقاد را البته نمیخواهم بگویم انتقاد ولی به صدا و سیما همین تذکر را داشتم که شما مکرر که آمار سفر میدهید الان دیگر از امروز و فردا شروع میشود.
اینقدر درصد، اینقدر درصد جاده را نشان میدهید این بچهای که در خانه نشسته در روستا یا در شهر، امکانات مالی ندارد، پدرش ماشین ندارد، زمینهاش را ندارد هی نگاه میکند این دل که میشکند خوب نیست. لازم نیست اینقدر ما بگوییم. لازم نیست اینقدر تاکید کنیم، نشان بدهیم.
بعضی از اوقات تشویق میشود یا بعضی از اوقات یک نوع در واقع افرادی که نمیتوانند تحقیر میشوند. این یک نکته. نکته بعد هم همین که اشاره کردم حالا الان متاسفانه بعضا در عروسیها، در مجالس، در تالارها، در ساختمان سازیها این به رخ کشیدنها اینها خوب نیست ضمن اینکه یک آهی اگر کنارش باشد باعث زوال میشود، باعث لطمه به اون داشتهها میشود.
خب ممکنه بگویید چکار کند؟ آقا دارد میخواهد این کار را انجام بدهد عیبی ندارد. اولا از فقرا هم دستگیری کند، به دیگران هم کمک کند، ثانیا به گونهای این کار را انجام دهد که تو چشم نباشد. اینها باید یک مقداری بهش توجه شود.
همینجا حالا یک چیز دیگر هم ذکر کنم در فامیل هم گاهی اینطور هست. مثلا جنابعالی وضع مالیتان خیلی خوب است برادرتان اینطور نیست. مهمان میکنید چهار نوع، پنج نوع غذا نمیدانم ایشان میآید میخواهد شما را دعوت کند نمیتواند. یک کاری کنید که در واقع او هم بتواند.
من شنیدم یکی از آقایانی که حالا اسم نمیبرم از بزرگان منبر میرفت یک منبری دیگری هم قرار بود بعد از ایشان یا قبل از ایشان نمیدانم منبر برود. آن آقا که بسیار باسواد بود سطح منبرش را میآورد پایین، عادی چون میدانست آن منبری قبل یا بعد نمیتواند مثل ایشان صحبت کن که او احساس حقارت نکند. این خیلی حرف است. حتی شنیدم این آقا وقتی میرفت مینشست پای منبر آن آقا گوش میداد سعی میکرد سطح منبر را به گونهای اداره کند که در واقع آن آقا احساس شرمندگی نکند. خب اینها نکات ظریفی است در دین ما، در مبانی دینی ما.
ممکن است در پنجتا برادر در یک خانه یکی وضعش بهتر باشد، ماشین مدل بالا دارد، ویلا دارد، نمیدانم خانه دارد، امکانات دارد. این من من کردنها خوب نیست. این خانهی من است، این ویلای من است، این ساعت من است.
این به رخ کشیدن خیلی خدا بدش میآید خیلی خدا بدش میآید. این غیر از اینکه خدا بدش میآید مردم هم خوششان نمیآید. این آدمها غالبا مسدود میشوند.محبوب نیستند. ببینید همین حضرت سلیمانی که الان اشاره شد شب میآمد با مساکین غذا میخورد. میگفت مسکین مع المساکین. امام رضا علیه السلام سر سفرهی دربانها و غلامها مینشست. خود ائمه ما را سیرهشان را ببینید دیگر.
پیغمبر گرامی اسلام فرمود من چندتا کار را دوست دارم بعد از من سنت بشود. یکی سلام به بچهها، این دیگر اوج تواضع است دیگر به بچه، پیغمبر سلام کند خیلی مهم است. یکی غذا خوردن با افراد فقیر، یکی نشستن روی زمین، حتما مقید نیستم مثلا روی بلندی باشم. اینها نکاتی است که باید بهش توجه بشود. عجب و خود برتربینی آثار منفیای دارد که من ۴-۵ تایش را اشاره میکنم. یک، روایت میگوید کسی که عجب میورزد اصیب بعقل، عقلش مشکل دارد، کم عقل است وگرنه به چه مینازی؟ واقعاها اصلا یک وقتی فکر کند به چی؟
آدمی که با یک تب به جا میافتد، آدمی که با یک زلزله پنجاه هزارتایش میرود زیر خاک، با یک کرونا چند میلیون آدم زمینگیر میشوند ...من آدمهایی را میشناسم، شما هم حتما میشناسید اواخر عمر یا غیر اواخر عمر علمشان سلب شده. امروز میگویند آلزایمر. آقا این آدم برای خودش خدای حافظه بوده است. فراموش شده، فراموشی برایش... اگر علم است فراموشی میآید، اگر ثروت است ورشکستگی دارد، اگر زیبایی است یک بیماری، یک بیماری پوستی...
در همین کرونا چقدر به ما نزدیک بود و چقدر فهمیدیم عاجزیم. هیچ در واقع واقعا غرور ما را شکست. نه ما، دانشمندان، دنیا. بزرگترین کشورها آمار مرگشان میلیونی بود. اگر نسب آخر بعضیها قرآن میگوید اینقدر این عجب آنها را گرفته بود که میآمدند مردههای همدیگر را هم میشمردند الکم التکاثر حتی زرتم المقابر. فخرفروشی خوب نیست، عجب خوب نیست، تکاثر خوب نیست. من نمیگویم داشتن بد است.
ما اگر نداشتیم که نمیتوانستیم خیرین بیمارستان بسازند. نمیتوانستیم به اصطلاح این همه مدارس مختلف برای آموزش و پرورش برای دانشآموزان ساخته بشود. بسیاری از آدمها علیرغم این اوج دارایی تواضع و فروتنی دارند. آدم تعجب میکند گاهی که این چقدر در زندگیش متواضع است، فروتن است. این مال او را به اصطلاح فریفته نکرده. عرض کردم علم باشد، زیبایی باشد، مال باشد، نسب باشد، حسب باشد، هر کدام از اینها باشد، حکومت و ریاست، دیگر بالاتر از این؟ یک دور شما سلسلهی شاهان دنیا را مطالعه کنید چه کسانی آمدند،چه کسانی رفتند؟ پس عجب یک نشانه کم خردی است. دو، ثمره العجب البغضا، عجیب است، ثمره عجب کینه است. طرف بغض به دلش میگیرد، کینه.
وقتی میبیند شما گاز ماشین را گرفتی، با ماشین شاستی بلند از جلوی خانهی این رد شدی یک تعارف نکردی به این برادرت، خواهرت، به فامیلت، ده روز، پنجروز، بیست روز رفتی در مراکز تفریحی خانهای که داشتی زندگی کردی یک بار نگفتی شما را هم با خودم ببرم، بالاخره شما هم بچه داری، شما هم کس و کار داری، نتوانستی مثلا فلان شهر خانه داشته باشی بیا یک بار هم با هم برویم. این کینهای که در دل این جوان، این بچه، میدانید چی عرض میکنم خیلی موثر است.
آن دلشکستگی از این باید ترسید. کار خودش را میکند. نشانه دیگر که خیلی جالب است. عذرخواهی میکنم چون در بینندگان ما کسی نیست به این عناوین من عرض میکنم العجب عنوانه الحماقه. فرمود عجب و خودبرتر بینی نشانه حماقت است. از همه مهمتر، فرمود الاعجاب یمنع الازدیاد. عجب مانع در واقع رشد است. مانع ترقی است. نمیگذارد آدم بالا بیاید. وقتی عجب علمی داری برنامه را گوش نمیدهی میگویی من گوش بدهم؟ من استاد ایشان بودم. پس از خدا رحمت کند آیتالله احمدی میانجی را. بسیار مرد متواضعی بود ایشان میدانید که مکاتیب الائمه نوشتند. ایشان حالا حاج آقای قرائتی عزیزمان هم ان شاء الله خداوند شفای کامل و سلامتی بدهد...
ایشان میگفت آقای احمدی میانجی من خودم شنیدم، من تا حاج آقای قرائتی صحبت میکند قلم و کاغذ دست میگیرم حرفهایش را یادداشت میکنم. میگفت او زحمت کشیده، زحمت کشیده و به اصطلاح رفته گشته این مطالب را پیدا کرده است.
آقای احمدی میانجی خیلی مرد بالایی بود و والایی بود. اما ایشان خودش میگفت، میگفت من یادداشت میکنم. چه اشکالی دارد؟ چه اشکالی دارد اصلا؟ یککسی زحمت کشیده است، این منبر، این مطالب، قابل استفاده انسان، شما برید مراجع ما، مراجع عالی مقام ساعتها پای امسال منبریهای امسال بنده مینشینند. اصلا قابل مقایسهاند مثلا رهبر انقلاب که میآیند ۴۵ دقیقه، یک ساعت پای سخنرانی بنده مینشینند به این سخنرانی احتیاج دارند؟ خب این چی است؟ این نشانه است که...
تواضع است به احترام ابی عبدالله به احترام حضرت زهرا منبری تشکیل شده است مداح میآید روزهخوان میآید به هر حال عجب مانع زیادی رشد است، اعجاب یمنع الازدیاد. حالا ممکن است شما بگویید آقا اینهایی که گفتی درست است، ما داریم چه کارش کنیم؟ ما میخواهیم آن عجب از بین برود، من چندتا راهش را عرض میکنم. یک توجه به ضعفها، هر کسی که یک نقطه ضعفی دارد، به تعبیر امروزی یک پاشنه آشیلی دارد. آن نقطه ضعفهایمان را ببینیم که چی است.
وقتی نقطه ضعفها را آدم نگاه کند ممکن است شما ثروت زیاد داری اما آن آقا عالم است، آن آقا نماز شب خوان است، آن آقا تقوا دارد، آن آقا طهارت باطن دارد. نگاه به ضعفها.
دومین عاملی که باعث میشود انسان عجب نگیردش نگاه به کسانی است که از ما بالاترند. خب آقا شما الان شدی مثلا فرماندار این شهر برو ببین مثلا سلیمان چه قدرتی داشته. شما یک پست کوچکی داری نگاه کن به کسانی که از تو بالاتر بودند، ثروت بیشتر، قدرت بیشتر.
سوم، مرگ، قبرستان. آدم وقتی برود، نگاه روی قبرها بکن، پزشک درش هست، مهندس هست، آیتالله هست. همه رقم آدمی در آنجا مشاهده میکنی. و نکته بعدی سر زدن به این مراکزی که افرادی آنجا هستند که به هر حال مشکلاتی دارند، حالا مثلا گاهی عقبافتاده ذهنی هستند...
گاهی معلولیتهایی دارند، انسان متوجه آن در واقع داشتههای خودش میشود یعنی اینکه در روایت داریم سلامت در کلمات داریم، سلامت تاجی است روی سر در واقع انسانهای سالم که بیماران میبینند. اینها موجب میشود و یک راهکار دیگر من عرف نفسه فقد عرف ربه. خودت را بشناس. درست است ماشینت مدلش بالا است، درست است خانهات خیلی پر قیمت است، درست است ثروت داری، علم داری ولی ببین تو برای اینها نیامدی، تو اتزعم انک جرم صغیر و فی کنت عالم اکبروا، یک جهانی در تو نهفته است.
خب از اینجا اجازه بدهید عبور کنیم. بیست و هفتمین صفت رذیله را هم بگوییم حالا که دیگر به هر حال فرصت هست. امام سجاد به خدا پناه بردند بیست و شش مورد را گفتیم، بیست و ششمیش عجب بود،
بیست و هفتم و نَمُد فی آمالنا. خدایا پناه میبریم به تو از آرزوهای طولانی. اصل آرزو بد نیست، داریم لولا الامل اگر آرزو نبود هیچ مادری بچهاش را شیر نمیداد یا تحمل دوران بارداری را نمیکرد. امید خیلی خوب است رجا خوب است. امل خوب است. اما آنی که بد است قرآن میگوید امل و یلههم الامل، امل شما را باز دارد از واقعیت. دقت میکنید.
طول امل، آرزوها باید متناسب با داشتهها باشد. آرزوها متناسب با داشتهها...تواناییها، قوتها، استعدادها. این است که در روایات ما ببینید من اگر یک مثال بخواهم بزنم آرزو مثل باران است باران خوب است یا بد است؟ باران خوب است.اما اگر سیل بشود خوب نیست.اگر باران شد سیل و زد یک مرتبه همه زندگی و احشام و تشکیلات و الان در بعضی کشورها این اتفاق افتاد در کشور خودمان هم چند مورد پیش آمد دیگر.شما باران باطراوت بیاید قشنگ انسان احساس لذت بکند اما همین تبدیل بشود به رگبار و سیل و خراب بکند.هولناک است. پس آرزو باران است. اندازهاش طراوت میآورد اما بیش از حدش سیلآسا است و خطرناک است. حالا من برای اینکه بیشتر این بحث روشن بشود اجازه میخواهم یکی دوتا داستان عرض کنم.
تا کارمان یعنی بهتر بتوانیم... این را یک بار دیگر هم عرض کردیم در برنامه که سعدی در حکایت ۲۱ گلستان است به نظرم میگوید بازرگانی شبی در کیش مهمان من بود، پیرمردی بود، حالا عزیزان متنش را نگاه بکنند خیلی جالب است متن این حکایت ۲۱ را، میگوید تا صبح همهاش از سفرها و خرید و فروشها و اینهایش میگفت. این کالا را اینجا ببرم، این کالا را آنجا ببرم، این کار را، حالا با آن سنی که داشت. آره بالاخره صبحگاهان گفت سعدی شما هم یک چیزی بگو. گفتم آن شنیدستی که در اقصی غور بارسالاری بیفتاد از سطور، گفت چشم تنگ دنیادوست را، یا قناعت پر کند یا خاک گور. حالا یک لطیفهای هم بگوییم شب عید است دیگر.
گفت که یک آقایی یک ظرف شیری همراهش بود و خلاصه در بازار شیرفروش بود. ایستاده بود مشتری هم نداشت و رفت در آمال و آرزوها، گفت اگر این شیر را خوب از ما بخرند پول خوبی به من بدهند من میتوانم بروم با پولش گوسفند بخرم. دیگر هی نروم شیر از دیگران خودم بخرم بیاورم بفروشم، خودم یک گوسفند شیردهی تهیه میکنم. خب گوسفنده هم اگر واقعا بچرخد اوضاع به نفع ما و بالاخره باردار بشود و یک دوتا هم برای ما فرزند بیاورد میشوند سهتا، سهتا گوسفند خب طبعا اینها هم دوباره زاد و ولد خواهند کرد...مولدند و سهتا میشود ششتا و ششتا تصاعدی رفت بالا و یواش یواش ما اصلا... گلهدار میشویم. وضعمان خوب میشود. خب اینها را میفروشیم یک خانهای میخریم و یک زمینی میخریم و امکاناتی میخریم و هی میگفت برای خودش و خلاصه تا آنجایی که گفت خب حالا وقتی وضعمان خوب شد میرویم خواستگاری دختر حجاج. حجاج بن یوسف ثقفی هم در بازار بود، حرفهای این را میشنید منتها او نمیدانست که این حجاج است. آمده بود در بازر تصادفا ایستاده بود...
این هم داشت حساب و کتاب میکرد با خودش. گفت خب حجاج هم دیگر غلط میکند به ما دختر ندهد با این ثروت و با این امکانات خب ازدواج میکنیم و با این خانم زندگی میکنیم و خب این هم دختر حجاج است. بالاخره در خانه او بزرگ شده ممکن است یک وقتی برای ما شاخ و شانه بکشد یک چوبی دستش بود گفت همچین با این چوب میزنیم خلاصه تو سرش، زد به این تنگ شیر، تنگ هم شیشهای بود شکست. شیر ریخت و دید إ چه آمال و آرزویی، حالا تازه قصه اینجا است، حجاج آمد جلو گفت بیجا میکنی دختر من را میزنی. آقا گرفتند یک کتک مفصلی خلاصه بهش زدند.
گفتند به یک آقایی گفتند از خودت حالا تعبیر طماعتر و حریصتر هم کسی دیدی؟ گفت آره. گفتند چجور؟ گفت یک روز در خانه نشسته بودیم سرد بود گرسنه هم بودیم گفتیم ای خدا یک کاسه آش داغ اگر الان کسی میآورد در خانه خیلی خوب بود. دیدیم در میزنند رفتیم دم در و دیدیم یکی یک کاسه خالی آورده و میگوید یک ظرف هم به ما بده. گفتم بنده خدا ما اصلش را آرزو کردیم، تو آرزوی ما را هم آرزو کردی. این دیگر میشود آرزوهای طولانی و مضر.
در واقع آرزوهای طولانی چه آثار منفی در زندگی دارد. خدا رحمت کند آقای ایت الله العظمی اراکی را این شعر را ایشان زیاد میخواند. یا من بدنیا اشتغل قد غره طول الامل، امل با الف.
آی کسی که دنیا تو را مشغول کرده. آرزوهای طولانی تو را به خودش گرفته یا من بدنیا اشتغل، قد غره طول الامل. الموت یاتی بغته، و القبر صندوق العمل.
این عمل دوم با عین است. مرگ یک مرتبه میآید و قبر هم صندوق اعمال تو است.
در این مرگ و میرهایی که پیش میآید طرف میگوید دیشب با من صحبت کرد، دیشب با من صحبت کرد. دیشب صحبت کرد،ی ک ساعت بعدش مثلا از دنیا رفت. خیلی شعر قشنگی است. خیلی. ایشان در پیری صد سال میدانید یک قرن عمر کرد ایشان این شعر را گاهی میخواندند و زمزمه میکردند. عرض میکنم که آرزوها اگر طولانی شد آثار منفی دارد. یک، ارتکاب گناه. من طال امله ساء عمله. امل اول یا الف است، عمل دوم با...
وقتی آرزوها طولانی شد عمل انسان هم سیئه میشود. چرا؟ شما اگر میخواهی به آن آرزو برسی دنبال ربا میروی، دنبال رشوه میروی، دنبال هی سعی میکنی خودت را برسانی به آن ریاست پس مجبوری برای رسیدن به حکومت برادرت را هم بکشی، مگر نکرد این کار را؟ مامون امین را چکار کرد؟ از بین برد به آرزوی حکومت بغداد، حکومت جایگزین پدرش.
پس یکی از آثار آرزوهای طولانی ارتکاب گناه است. دو، قساوت. الله اکبر قساوت قلب خیلی بد است. خدا به حضرت موسی گفت موسی آرزوهای طولانی را بگذار کنار. فیقسوا قلبک. قلبت چه میشود؟ قسی میشود. قلبت قسی میشود. آدمی که با آمال و آرزوهای طولانی است انفاق نمیکند، رحم به دیگران نمیکند، ارایت الذی یکذب بالدین فذلک الذی یدع الیتیم. دست بده ندارد. قساوت قلب پیدا میکند. اثر سومش فراموشی مرگ، اصلا مثل اینکه کان الموت به قول امیر المومنین گویا مرگ برای بقیه نوشته شده.
خودمان هم گاهی میگوییم. میگوییم چقدر مردم میمیرند. چقدر مردم از نمیگوییم چقدر برایمان مرگ پیش میآید نمیگوییم به ما نزدیک است. بله. فرمود طول الامل ینسی الاخره، آخرت را به فراموشی میاندازد. یکی دیگرش زندگی ذلتبار. لذت از زندگی نمیبرند. ببین...
جنابعالی وقتی یک غذای سادهای داری میخوری میدانی هم همین است از این لذت میبری. ولی دنبال آمال و آرزوی فلان غذا برسد، فلان همهاش در رویا داری زندگی میکنی. لذا فرمودند که ذلت انسانها در آرزوهای طولانی است. دیگر حالا من عربیهایش را نمیخوانم. و در یک کلمه محرومیت از بصیرت و آگاهی و فهم و درک. به عبارت دیگر طول الامل انسان را از حقیقت چشم انسان را میبندد. ببینید الامانی طعمی عیون البصائر. انسان دیگر حقبین نمیشود، واقعبین نمیشود.