«قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا.»[1]
ان شاء الله خداوند قلب های ما را در این ماه مغفرت و رحمت به نور قرآن و معارف اسلامی منور گرداند، نثار روح کریمۀ اهل بیت فاطمه معصومه (علیها السلام) صلواتی عنایت بفرمایید.
مقدمه
بحث ما دربارۀ نگاه قرآن و پاسخ آن در رابطه با بیماری ها و آسیب های روحی و اجتماعی بود. اینکه قرآن کریم با چه راهکاری، با چه نگاهی و با چه راه حلی دردهای درونی، دردهای جامعه و آسیب های فردی و اجتماعی را به معالجه و درمانش می پردازد.
این گونه نیست که این بحث مربوط به معتقدین به قرآن باشد، ممکن است شخصی مسلمان هم نباشد اما موضوع بیماری های درونی و موضوع آسیب های اجتماعی مبتلا به همه است و لذا همه می توانند بر سر سفرۀ این بحث بنشینند چون یک بحث کارشناسی شده از قرآن است.
می خواهیم ببینیم این کتاب نور و هدایت و رحمت و مغفرت و شافی چگونه شفای خود را نسبت به دردها بیان می کند. بسیاری از مواردی که در این چند روز مطرح کردیم دو جنبه دارد: جنبۀ فردی و جنبۀ اجتماعی. مثلاً شهوت پرستی که جلسۀ گذشته بحث کردیم یک بیماری روانی و درونی است. اما اثرش اجتماعی است در جامعه ظاهر می شود. یک انسان شهوت ران بیمار درونی است اما آثار کارش در جامعه می آید، از جمله: زنا، فحشا و نگاه به نامحرم اثرش در جامعه می آید، در خانه می آید در کوچه و محله می آید.
امروز آنچه من انتخاب کردم و باز این هم مبتلا به همه است، بحث خرافات پرستی و روی آوردن به خرافات است که هم دردش و هم درمانش را از قرآن می گویم. مسأله ای که نه فقط جامعۀ عوام یعنی مردم عادی بلکه گاهی افراد درس خوانده و تحصیل کرده هم به این مسألۀ موهوم و خیالی که اسلام به شدت با آن برخورد کرده مبتلا هستند.
نه تنها یک بیماری ای که صرفاً مربوط به جامعۀ ایرانی و آسیایی باشد بلکه فال و فالگیری، اعتقاد به نحوست ها، و روابط نامعقول بین قضایا در غرب و اروپا هم فراوان است. آن قدر که بازار فالگیرها و رمال ها و طالع بین ها داغ است، شاید در بلاد اسلامی کمتر باشد. امروزه شما در جامعه این مشکل را می بینید. افرادی که سرکیسه می کنند، پول می گیرند و به اسم رمالی و به اسم رابطه با امام معصوم و ابطال بعضی از قضایا دکان باز می کنند. این بحث بسیار مهم است که ریشه در تاریخ هم دارد. بحث خرافات به قبل از اسلام و به زمان انبیای گذشته بر می گردد.
ولتر و خرافات
یک نویسنده غربی به نام ولتر، کتابی به نام «روانشناسی خرافات»نوشته است. خیلی زیبا بحث می کند که خرافات از کجا شروع شده و علت اینکه در مردم رسوخ کرده چیست؟
این نویسنده در اول کتابش می گوید: خرافات یعنی کارهای غیر معقول و غیر منطقی، خرافات یعنی برخوردهای غیر علمی تا به این نتیجه می رسد که خرافات آن است که انسان بین دو چیز ارتباط قایل باشد در حالی که هیچ ارتباط علمی و شرعی بین آن دو نیست.
مثلاً «سیزده» نحس است و اینکه چه ارتباطی بین سیزده و نحوست است. نه در شرع، نه در عقل و نه در منطق میان این دو رابطه نیست. شکستن تخم مرغ بلا و چشم زخم را از بچه دور می کند. چه رابطه ای بین تخم مرغ و چشم زخم بچه یا چشم خوردن یک بچه است؟! بعد ایشان قصه ای را نقل می کند که: دوستی داشتم زمینی خرید و می خواست آن را بسازد. روز اول کلنگ آورد توی زمین بزند بر حسب اتفاق دستۀ کلنگ شکست. از آن پس این مسأله در نظرش چرکین شد. گفت: این زمین، زمین خوبی نیست. شاید دستۀ کلنگ ترک داشته که شکسته است ربطی به زمین ندارد. اتفاقاً خانه اش را ساخت و همان سال های اول و دوم پدر و مادرش، برادر و همسرش را از دست داد. خودش هم ورشکست شد. همواره می گفت: این کلنگ که شکست معنایش مرگ پدر، مادر برادر، همسر، و ورشکستگی بود. سقوطش از اینجا شروع شد. در صورتی که تصادف به خاطر بی احتیاطی در جاده است. ورشکستگی به خاطر سوء تدبیر در مال است و ربطی به کلنگ ندارد، و اصولاً هیچ ربطی بین کلنگ و ورشکستگی نیست.
خرافات در جامعه عرب
دکتر علی جواد کتابی به نام «عرب پیش از اسلام»دارد. می گوید: عرب ها به خرافات خیلی اعتقاد داشتند. ایشان موارد متعددی می آورد که در برخی کشورهای اطراف و برخی روستاهای ما هنوز آن تفکر چهارده قرن پیش است. ایشان مواردی را می شمارد که قبل از اسلام بوده و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم ) آمد با آنها مبارزه کرد. می نویسد: اگر کسی چیزی گم می کرد پیراهنش را پشت و رو می پوشید، می گفت: پیراهن را پشت و رو بپوشم پیدا می شود. حالا چه رابطه ای میان این دو قضیه است؟! اگر زنی اولاددار نمی شد او را کنار جنازه ای می بردند و می گفتند: هفت مرتبه برو بالا و بیا پایین بچه دار می شوی. یا اگر دندان کسی می افتاد، دندان را می گرفتند و به طرف آفتاب پرت می کردند و می گفتند: اگر این کار را انجام ندهیم جای آن دندان در نمی آید. دندان تا سن معینی در می آید و بعد از آن هم دیگر در نمی آید، ربطی به این قضیه ندارد.
ایشان هشت قسم آتش افروزی را شمرده، «نارٌ التَّحالُف»، «نارٌ السَّلامَه»، «نارٌ الإسْتِمْطار». می گوید: وقتی از مسافرت بر می گشتند آتش روشن می کردند و چیزهای خوش بو داخلش می ریختند. می گفتند: این آتش باعث سلامت مسافر است. به این آتش «نارٌ السَّلامَه»می گفتند.
وقتی پیمان می بستند آتش روشن می کردند، دستشان را در آتش می گرفتند و می گفتند: با این آتش پیمان محکم تر می شود و به این آتش «نارٌ التَّحالُف»می گفتند. وقتی باران نمی بارید به دم گاو چوب می بستند و آتش می زدند. این حیوان بیچاره می سوخت و نعره می زد. به این آتش «نارٌ الإسْتِمْطار »؛ یعنی طالب باران می گفتند.
در همین کشور خودمان دیدم نخست وزیر شاه از روی آتش پرید. گفت: زردی من از تو، سرخی تو از من، حال چه ربطی دارد معلوم نیست. ما هنوز هم به تبعات چهارشنبه سوری و آتش افروزی مبتلا هستیم. این حرکات در یک جامعۀ علمی، در یک جامعۀ قرآنی خیلی بد است. علی (علیه السلام) به شدت جلوی اینها ایستاد، حضرت فرمود: «الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ»[2]؛ فال بد و این رابطه برقرار کردن ها حق نیست، اینها درست نیست. در یک جمله، باید بین دو چیز رابطه شرعی باشد اگر چه ما آن را نفهمیم. مثلاً روایت می گوید: زنا که زیاد شود زلزله
می آید. رابطۀ زنا و زلزله را شاید ما متوجه نشویم ولی چون روایت گفته است متعبدیم و می گوییم چشم و می پذیریم. قرآن می فرماید: اگر در جامعه تقوا باشد برکت می آید. اگر زکات داده نشود، خشکسالی می آید.
اینها یک رابطهای است که در روایت آمده و مشخص است شرعی است ولی ما درکش نمیکنیم.
می گوید: اگر انفاق کنی مالت چند برابر می شود. من هزار تومان دارم اگر پانصد تومانش را بدهم، بر حسب ظاهر کجا چند برابر می شود؟ اینکه پانصد تومانش کم شد.
در جای دیگر دارد: اگر ربا بدهی مالت نابود می شود. در حالی که در ربا وقتی هزار تومان می دهم هزار و پانصد تومان می گیرم. ظاهر انفاق کاهش است و ظاهر ربا کثرت است، ولی خدا می فرماید: «يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ»[3] آنکه ربا می دهد از بین می بریم و آنکه صدقه می دهد زیادش می کنیم. ما اگر رابطۀ ربا با نابودی مال را هم نفهمیم می گوییم روایت داریم، منصوص است.
اسماء بنت عمیس و چشم زخم
اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابی طالب است، او خدمت پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم ) آمد و عرض کرد: یا رسول الله، من خیلی از فرزندان عبدالله، جعفر و خواهر و برادرانش که پدرشان در جنگ موته شهید شده، می ترسم اینها چشم بخورند؛ - چون بچه های خوش بیانی داشت بچه های خوبی داشت. خود عبدالله بن جعفر یک مدیر بوده خبیر بوده، - گفت: اجازه می دهید من دعایی همراهشان کنم، یک تعویذی همراهشان کنم که به خدا پناه ببرند. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اشکال ندارد همراهشان کن.
تعویذ برای حسنین (علیهما السلام)
وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) برای حسن و حسین (علیهما السلام ) دعای خاصی نوشته بودند که همراهشان بود. یک دعای کوچک دو سطری است:
«أُعِیذُکُمَا بِکَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ وَ أَسْمَائِهِ الْحُسْنَی کُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَمِنْ شَرِّ کُلِّ عَیْنٍ لَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد»؛ یعنی شما را می سپارم به تمام کلمات و اسمای حسنای خداوند، از شرّ مرگ و حیوانات موذی و هر چشم بد و حسود آنگاه که حسد ورزد.[4]
در منابع آمده است، عزیزانی که با نهج البلاغه سر و کار دارید! نشانی می دهم نگاه کنید: کلمات قصار امیرالؤمنین شماره 400، آنجا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این رابطه سخنی دارند. عین عبارت امیرالمؤمنین این است: «الْعَیْنُ حَقٌّ»؛ چشم زخم حقیقت دارد، «وَ الرُّقَی حَقٌّ»؛ دعا کردن و دعا همراه داشتن برای جلوگیری از چشم زخم درست است اما «الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ»؛ فال بد زدن و خرافه و بدون دلیل بین دو چیز رابطه برقرار کردن این حق نیست.[5]
اگر موضوعی در روایت بیان شود مثل چشم زخم و یا علم آن را تأیید کند قابل قبول است. مثلاً نمک بخوری فشار خونت بالا می رود. میان این دو رابطه ای منطقی است که علم آن را تأیید می کند. و یا اینکه حرص و جوش باعث زخم معده می شود پذیرفته شده است و علم تأیید می کند. اگر منطق بپذیرد و تجربه نشان دهد که فلان چیز فلان اثر را دارد غیر از خرافات است. هر چیزی که بین آن از نظر عقلی یا منطقی و یا شرعی رابطه ای نباشد خرافات است مانند رابطۀ بین سیزده و نحوست که هیچ رابطه ای میان سیزده و نحوست نیست. هیچ رابطه ای میان تخم مرغ شکستن و چشم زخم نیست. همچنین هیچ رابطه ای میان خرافاتی که بعضی به آنها اعتقاد دارند نیست.
ابن رومی شاعر
شخصی بود به نام ابن رومی که قصه اش خیلی جالب است. این آدم خیلی خرافاتی بود. جالب است که شاعر و عالم هم بود. خرافات تنها اعتقاد عده ای از عوام نیست، بلکه ممکن است یک انسان عالم همچنین اعتقادی داشته باشد. ابن رومی شاعر قرن سوم است که در سال 283 هـ ق از دنیا رفته است. یک شعر خوبی هم در وصف امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) دارد آن جایی که می گوید:
تراب أبی ترابٍ کحل عینی؛ خاک کف پای علی سرمۀ چشم من است.
همچنین ارادتی به امیرالمؤمنین (علیه السلام ) دارد که می گوید: من هر وقت نیاز به نور چشم داشته باشم به خاک کف پای علی (علیه السلام ) متوسل می شوم.
این آدم خرافی بود خیلی عجیب است. نوشته اند: علی بن ابراهیم که همسایه اش بود می گوید: یک روز در خانه بودم که سنگی از خانۀ ابن رومی به حیاط خانه ام افتاد. گفتم چه شده؟ حتماً کاری دارد که سنگ می اندازد.
مثل حالا که پیامک و تلفن و این قبیل چیزها که نبود، این طور پیام داد. به غلامم گفتم: برو داخل این خانه ببین دعوا شده؟ خبری است؟ چرا سنگ آمد؟ می گوید غلامم بالا رفت، دید کنیز ابن رومی وسط حیاط است، گفت: فلانی! به اربابت بگو بیاید ابن رومی را نجات بدهد، سه روز است که داخل خانه نشسته و از خانه بیرون نمی رود. همۀ غذایمان تمام شده است. یک روز از در بیرون می رود کلاغی را می بیند، می گوید: امروز روز خوبی نیست. روز دیگر در را باز می کند یک آدم پشت خمیده را می بیند، می گوید: امروز هم روز خوبی نیست. روز سوم در را باز می کند می بیند گربه رد می شود، می گوید: امروز هم روز خوبی نیست. سه روز است که در خانه نشسته است و تصادفاً هر روز که در را باز کرده به چنین مسأله ای برخورده است. غلام می گوید: پایین آمدم موضوع را به ارباب گفتم. او گفت: اسم تو حسن است خوب است. برو به این همسایه بگو: اربابم گفته بیا. غلام رفت و گفت: اربابم گفت بیا. گفت: اسمت چیست؟ گفتم: حسن. گفت: حسن؛ یعنی خوب، نیکو، اسم قشنگی است. بلند شد و آمد و وارد خانه شد. اتفاقاً بند کفشش به لولای دَر گیر کرد و پاره شد، گفت: نه آقا، برمی گردم امروز روز بدی است.
خلاصه خودش را محاصره کرده بود در این خرافات باطل که آخرش هم با این تفکر مرد و از دنیا رفت.
اسلام دین معرفت و آگاهی
اسلام اجازه نمی دهد با مبانی دین که برای شما بر می شمارم با مبانی اعتقادی اسلام که دینِ معرفت، دین آگاهی و دین بصیرت است بازی شود. اسلام جلوی خرافات، قرعه انداختن، ایجاد ارتباط بین قضایای بی دلیل و بی مبنا، مراجعات نادرست به افراد، و سرکیسه کردن دیگران، می ایستد و اجازۀ اینگونه سوء استفاده کردن از دین را نمی دهد. در هر گوشۀ کشور می بینی یک روز یکی ادعای ملاقات با امام زمان، یکی ادعای پیام، یکی ادعای دست خط و غیره را کرده است.
اسلام به ما راهکار داده است. من دو نشانی خدمت شما ارائه می دهم. یکی در سوره نجم، آیه مبارکه 36، این آیه و آیات بعدش خیلی زیباست. این مطلبی را که می خواهم بگویم یک منشور و یک اساس نامه و یک قانون فراگیر است. این آیه را تابلو کنیم و در خانه هایمان جلوی چشممان بزنیم که هر روز آن را ببینیم. خدا می فرماید: «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ». خداوند در قرآن سؤال هم مطرح کرده است، وقتی می خواهد مطلبی را مطرح کند، بیشتر سؤال طرح می کند «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ»؛ ای مردم! می خواهید به شما خبری بدهم که در سه تا کتاب آمده است و هر سه پیغمبر هم پای آن مهر تأیید زده اند؟ - خدایا این پیام چیست که سه پیغمبر پای آن را امضا کرده اند و در سه کتاب آمده است؟- «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی صُحُفِ مُوسی»؛ آیا می خواهید چیزی به شما بگویم و خبری بدهم که اول در صحف حضرت موسی (علیه السلام ) پیغمبر اولوالعزم الهی آمده است، دوم: «وَ اِبْرَاهِیم الَّذِی وَفَّی»؛ در کتاب حضرت ابراهیم (علیه السلام )هم آمده است، سوم: در خود قرآن هم آمده است.
اما سه مطلبی که همیشه در زندگی هایتان تابلو باشد: 1- «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلا ما سَعی»؛ انسان در گرو تلاش خودش است. 2- «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری»؛ کسی نمی تواند بار گناه دیگری را تحمل کند هر کس ضامن اعمال خودش است و خودش جوابگو است. عزیز من! برو دروغ بگو گردن من، چرا گردن تو؟! این حرف خلاف است، همان طور که قرآن می گوید. این کار را انجام بده، این پول ربا را بگیر گناهش پای من. این آیه جواب کسانی است که می گویند: گناهش پای من، آقا قیامت من جواب می دهم. کجا مرا پیدا می کنی که بخواهی جواب بدهی. قیامت فرزند از پدرش فرار می کند آیا می ایستد تا از تو دفاع کند؟! بدبخت ترین مردم کسانی هستند که فریب این حرف ها را می خورند. و کسانی که این حرف ها را می زنند که برو جلو گناهش با من، دروغ بگو گناهش با من، گناه کن گناهش با من، روزه ات را بخور تو با این وضع نمی توانی روزه بگیری، من قیامت هم جواب روزۀ خودم را می دهم هم جواب تو را! چرا آقا دین مردم را این طور به سخره می گیرید؟! «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری».[6]
3- «وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى»[7] هر که هر کاری کند نتیجه اش را می بیند.
آیه دیگر سوره اسراء آیه 13، این آیه چند اصل را بیان کرده است: یکی این است «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ».[8] پیغمبر ما که می آمد می گفتند: اینها بد قدم هستند. الان هم متأسفانه این مسایل هست. تصادفاً در یک عروسی ممکن است یک اتفاقی بیافتد، مرگ و میر و یا حادثه ای رخ دهد، بعضی ها این را بهانه ای برای به هم زدن آن ازدواج قرار میدهند. همچنین وقتی یک کار تحصیلی و تحقیقی، تصادفی یا مسأله ای پیش می آید.
پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) در وفات فرزندش
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وقتی فرزندش ابراهیم از دنیا رفت، خورشید گرفت. پیغمبر فرمود: هیچ ارتباطی میان این دو نیست. ببینید چهارده قرن پیش، کسی از خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی، سر در نمی آورد. همین که مرگ پسر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، ابراهیم واقع شد و خورشید گرفت آن حضرت فوری بالای منبر رفت و فرمود: «إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللهِ یَجْرِیَانِ بِأَمْرِهِ مُطِیعَانِ لَهُ لَا یَنْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَیَاتِه»؛ خورشید و ماه با مرگ کسی نمی گیرند، او خودش گرفته و فرزند من هم به مرگ خودش از دنیا رفته است.[9] حالا تصادفاً این آقا عمرش تمام بوده و عروسی فرزند شما هم همان زمان بوده است. اکنون زمان اتفاق با هم تناسب پیدا کرده، نه اینکه چون این آقا داماد شما شده، و یا این خانم عروس شما شده است چنین اتفاق افتاده است. مرگ این آقا چه ربطی دارد او عمر خودش را کرده بود و این آقا هم مجلس خودش را داشت. مردم ما خیلی گرفتار این خرافات باطل و غلط هستند. می گفتند انبیاء شوم اند. گاهی پیغمبری نزدیک منطقه ای می آمد اتفاقاً آن سال خشکسالی هم می شد. گاهی پیش می آید آدم به کسی که بدبین است او را سوار می کند و ماشینش پنچر می شود، در حالی که هیچ ارتباطی ندارد که این آقا سوار شده. گفتند: انبیاء «تَطَیَّرْنا بِکُمْ»[10] شوم اند. قرآن می فرماید: «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ»[11] هر کس سرنوشتش گردن خودش است.
در یک جمله: اگر چیزی را دین نگفته، عقل نگفته، منطق و تجربه نگفته، قابل پذیرش نیست.
خطرناک ترین نوع خرافات، خرافات دینی – اعتقادی
عزیزان من، برادران و خواهران! خطرناک ترین نوع خرافات و خرافه پرستی – خدای نکرده – این است که در حوزۀ روضۀ سیدالشهداء (علیه السلام) و در حوزۀ مجالس دینی و مسایل اعتقادی و باورها بیاید، از خودش سلیقه ایجاد کند، خرافه ایجاد کند. مسایلی که تاکنون گفتم در مسایل اجتماعی بود.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله العظمی مرعشی – اعلی الله مقامه الشریف – در کتاب «احقاق الحق»خود، وقتی بحث صوفیه را مطرح می کند می فرماید: «عندی اَنَّ الصُّوفِیةَ مُصِیبةُ الصُّوفِیةَ مِن اَعْظَم الْمَصائِبِ»، نزد من مصیبت صوفیه بزرگ ترین مصیبت بر جهان اسلام بوده است. چرا؟ چون از خودشان سلیقه ایجاد کردند. البته من نمی گویم همۀ فرقه های متصوفه یکی هستند متفاوتند، اما سماء، رقص، خانقاه تراشی در مقابل مسجد و غیره فضیلت تراشی های بی خود در همه است.
تذکرة الاولیاء عطار
شما تذکرة الاولیاء عطار را ببینید. آدم وقتی این کتاب را می خواند می بیند چنان صوفیه را بالا برده، حرف های دروغ، بی ربط و بی معنا. آقای صفی الدین عربی گفت: من چهل روز با یک وضو نماز خواندم. تو چهل روز با یک وضو نماز خواندی؟ پیغمبر نمی توانست چنین کاری کند.
در تذکرة الاولیاء است که حسن بصری آن قدر سر به سجده گذاشت و گریه کرد که از ناودان آب جاری شد! کسی پای ناودان نشسته بود بدنش خیس شد، آمد بالا دید حسن بصری است! گفت: اینها نجس است؟ گفت: نه، نجس اشک گناه کار است. برو خودت را بشوی. آدم آب تمام بدنش را جمع کند از ناودان جاری نمی شود. آخر این چه حرفی است؟ آیا این می تواند یک مبنا قرار بگیرد؟ و یا می گوید آن دیگری چه کرد؟ آن دیگری چه گفت؟ تذکرة الاولیاء از این حرف ها پر است.
متأسفانه کتاب های زیادی در بازار می آید و از این قبیل حرف ها و عرفان کاذب در آن هاست. احوال با یزید بسطامی هم در تذکرة الاولیاء است. کسی پیش او آمد و گفت: حیا چیست؟ او آن چنان حیا را برایش توضیح داد که آب شد. یعنی شد آب! شخصی آنجا بود گفت: چه کردی؟ گفت: طاقت حرف مرا نداشت تبدیل به آب شد.
متأسفانه گاهی یک مطالب و کراماتی می تراشند که خلاف سنت است. مسجد در اسلام مظهر تعبد است، خانقاه یعنی چه؟ خانقاه تراشی و نماز در خانقاه، طرح ذکر و سماء و اذکار خاص، اینها خلاف سنّت پیغمبر و خلاف قرآن است.
آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) فرمود: هر کس نام اینها در نزدش برده شود و انکار نکند از ما نیست.[12]
در سنت پیامبر و روش پیامبر خرافه پرستی راه ندارد.
درمان خرافات و خرافه پرستی
راهکار هم همان هست که گفتم: تعقل، تفکر، اندیشه. خود انسان قضایا را به کمک قرآن، توکل به خدا و توسل به پیغمبرش تحلیل کند. در آخر سوره توبه می فرماید: «فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ»[13]؛ بگو خدا مرا کافی است و هر کاری داری وارد شو.
وجود مقدس امام صادق (علیه السلام ) فرمود: من تعجب می کنم از کسی که از مکر و خدعه می ترسد اما نمی گوید: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللهِ إِنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[14] میخواهی دختر شوهر بدهی، پسر زن بدهی، مغازه باز کنی، کاری انجام بدهی، از چشم زخم و از خطر می ترسی بگو: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللهِ إِنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ». کار را به خدا واگذار کن، خداوند به پیغمبرش می فرماید: امرت را واگذار کن «فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ».
بعضی از امامان ما نگین انگشترشان این آیه بود: «حَسْبِیَ اللهُ». در بعضی از نقل ها دارد نشان خاتمشان این بوده است. در بعضی از نقل ها دارد این آیه را زیاد بخوانید در رفع گرفتاری کمک می کند: «حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ».[15]
چکیده سخن
خلاصۀ عرض من این است که واقع نگر و عمل گرا باشیم، سراغ خرافات نرویم. ائمۀ ما راه ارتباط با خودشان و قرآن را شفاف بیان کرده اند. خداوند راه ارتباط با خودش را شفاف بیان کرده است. به این وادی ها نیفتیم، که هر روز در گوشه و کنار کشور افرادی حیله گر و رمال و کلاهبردار بلند می شوند و مردم را به اسم رابطه با بعضی قضایا فریب می دهند و سر کیسه می کنند. حواسمان جمع باشد اسلام دین معنویت و دین آگاهی است. دین معرفت و واقع گرایی است.
قرآن در فهم خودش انحصار ایجاد نکرده است. هر کس به این کتاب مراجعه کند برای او هدایت است، «هُدیً لِلنّاسِ»است. «هُدیً لِلْمُتَّقینَ»[16] است. ان شاء الله خداوند به همه ما توفیق فهم معارف را عنایت بفرماید.
روضۀ امام رضا (علیه السلام)
امروز روز هشتم است، متوسل شویم به حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) از کنار مضجع خواهر بزرگوارش فاطمه معصومه (علیها السلام). به بهانۀ روز هشتم متوسل می شویم به هشتمین امام، امام رئوف، امام مهربان، امامی که پیامبر خبر داد که غوث و فریادرس امت است. امامی که پیامبر او را پارۀ تن خویش خواند،[17] همان طور که زهرای مرضیه (علیها السلام ) را پارۀ تن خویش خواند. امامی که امام صادق (علیه السلام ) فرمود: هر که به زیارتش برود بهشت بر او واجب است.[18] فرزندش فرمود: هر که به زیارت پدرم برود بهشت برایش تضمین شده است. خودش فرمود: هر که به زیارتم بیاید، سه جا به بازدیدش می آیم.
از کنار مضجع خواهر بزرگوارش، خواهری که به عشق دیدار امام رضا (علیه السلام ) از مدینه بیرون آمد، ولایت پذیری او را کشاند. فاطمه معصومه (علیها السلام ) برادر و خواهر زیاد داشت اما تنها به خاطر علاقۀ به ولایت و امام، همه آن زندگی را رها کرده و به طرف ایران حرکت کرد تا امام رضا را ببیند. گر چه اجل مهلت نداد و پیش از آنکه امامش را زیارت کند از دنیا رفت ولی همان امام فرمود: هر که او را زیارت کند بهشت بر او واجب است.[19]
آن امامی که بهشت در زیارت خودش نهفته است. من و شما را به سوی خواهرش فاطمه معصومه (علیها السلام) حواله داد. ما هم امروز در کنار مضجع شریف حضرت معصومه (علیها السلام ) دل ها را روانه خراسان کنار قبر امام رضا (علیه السلام ) می کنیم.
«سَلامٌ عَلَی آلِ طاها وَ یاسین سَلامٌ عَلَی آلِ خَیْرِ النَّبیین
سَلامٌ عَلی رَوْضَةِ حَلَّ فِیها امامٌ یُباهِی بِهِ الملکُ والدینُ»
ای آقایی که پیش از سفرت برای خود مجلسی گرفتی. «اَمَرَ عِیَالَهُ بِالنَّیَاحَة». پیش از آنکه از مدینه خارج شود زن و بچه اش را جمع کرد، امام جواد (علیه السلام) چهار سالش بود فرمود: برای غربت من اشک بریزید. عرضه داشتند: آقا، گریه پشت سر مسافر خوب نیست. آقا جان! چرا ما را امر به گریه می کنید؟ حضرت فرمود: مطلبی که شما گفتید برای مسافری است که برگردد اما من دیگر از سفر بر نمی گردم.[20]
چقدر در راه از حضرت برکت ظاهر شد: چشمه های آب، خدمات و آثار بسیار؛ آثاری که مردم در مسیر مرو تا نیشابور و از نیشابور تا مشهد دیدند فراوان بود.
دست تقدیر سه سال این آقا را مهمان ایرانی ها کرد. چقدر خوب این حق را ادا کردند. ببینید این حرم با عظمت، این زائران با معرفت از هر کجا به زیارت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می ایند. آقا جان! علی بن موسی الرضا (علیه السلام)! به آن لحظه ای که مانند مار گزیده به خود می پیچیدی، به آن لحظه که گفتی: اباصلت درها را ببند طاقتم تمام شد. «یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ»؛ یعنی مثل مارگزیده...
یا فاطمه معصومه! من نمی دانم این زهر با برادرت امام رضا (علیه السلام) چه کرد که این فرش ها را کنار زد. مدام روی خاک می غلتید و ناله می زد.
لحظه ای جواد الائمه سر پدر را به دامن گرفت و ودایع امامت را دریافت کرد.[21]
عرض کنم یا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) مصیبت شما سنگین است. خودش برای خودش مصیبت خواند، به دعبل گفت: یک بیت هم من می گویم به شعرت اضافه کن. «وَ قَبْرٍ بِطُوسٍ یَا لَهَا مِنْ مُصِیبَةٍ»
دعبل می گوید عرضه داشتم: من همۀ قبرها را می شناسم، در طوس قبر کسی نیست. فرمود: دعبل آن قبر من است، من در این سرزمین به خاک سپرده می شوم.
آقا جان علی بن موسی الرضا (علیه السلام) خودت فرمودی: «اِنْ کُنْتَ باکیاً لِشَیءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»[22] هر مصیبتی داشتید یادتان نرود، جدّمان حسین (علیه السلام) را یاد کنید. شما از شدت زهر، شکم مبارکت را روی خاک گذاشته بودی، جد غریبت حسین هم در گودال قتلگاه یک وقت نگاه کرد هیچ کدام از فرزندان و اصحابش را ندید، دید همه روی زمین افتاده اند علی اکبر (علیه السلام)، قاسم بن الحسن (علیه السلام)، عباس (علیه السلام).
کجا رفتند آن رعنا جوانان کجا رفتند آن پاکیزه یاران
یک نگاه کرد، ای عاشقان کربلا دید هیچ کسی نیست، خم شد صورتش را روی خاک کربلا...
وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.[23]
________________________________________
[1].اسراء، 82.
[2].نهج البلاغه، حکمت 400.
[3].بقره، 276.
[4].بحارالانوار، ج43، ص 306 – تفسیر نمونه، ج4، ص 426.
[5].علی (علیه السلام) فرمود: الْعَیْنُ حَقٌّ وَ الرُّقَی حَقٌّ وَ السِّحْرُ حَقٌّ وَ الْفَأْلُ حَقُّ وَ الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ وَ الْعَدْوَی لَیْسَتْ بِحَقٍّ وَ الطِّیبُ نُشْرَةٌ وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّکُوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ (نهج البلاغه، حکمت، 400).
[6].نجم، 38.
[7].نجم، 38 – 40.
[8].اسراء، 13.
[9].کافی، ج3، ص 208.
[10].یس، 18.
[11].اسراء، 13.
[12].قال الرضا (علیه السلام) مَنْ ذُکِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِیَّةُ وَ لَمْ یُنْکِرْهُمْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَیْسَ مِنَّا وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ فَکَأَنَّمَا جَاهَدَ الْکُفَّارَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ 6 (مستدرک، ج12، ص 323).
[13].توبه، 129.
[14].قال الصادق (علیه السلام): قَالَ عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ کَیْفَ لاَ یَفْزَعُ إلَی أَرْبَعٍ عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَی قَوْلِهِ تَعَالَی لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ فَانِّی سَمِعْتُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُکِرَ بِهِ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إلَی قَوْلِهِ تَعَالَی وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللهِ إِنَّ اللهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَوَقاهُ اللهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَی قَوْلِهِ تَعَالَی ما شاءَ اللهُ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللهِ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ الآْیَةَ وَ عَسَی مُوجِبَةٌ (الفقیه، ج4، ص 392).
[15].توبه، 129.
[16].بقره، 2.
[17].الفقیه، ج2، ص 583.
[18].مستدرک الوسائل، ج10، ص 368.
[19].مستدرک الوسائل، ج10، ص 368.
[20].سوگنامه آل محمد، ص 125.
[21].منتهی الآمال، ص 1052، سوگنامه آل محمد، ص 124 و 123.
[22].وسائل الشیعه، ج14، ص 502، بحارالانوار، ج44، ص 258.
[23].شعراء، 227