توصيههاي گرانبهاي امام صادق(عليهالسلام)- حجت الاسلام فرحزاد
بسم الله الرحمن الرحيم
امام صادق(ع) بيان نوراني دارند که ميفرمايند: «لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِي أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا» (مستطرفاتالسرائر، ص639) امامهاي ما گفتارشان بنيان محکم و قرص دارد. انشاءالله زيارت جامعه کبيره را امروز يا امشب براي حضرت بخوانند. بارها عرض کردم در کره خاکي جايي که شش معصوم به فاصله کم، در کاظمين و سامرا دو تا معصوم داريم. در نجف يک معصوم، در مشهد و کربلا يک معصوم، شش معصوم به فاصله 150 متر اينجا دفن هستند به اضافه اينکه بسياري از مادران امامها، همسران پيغمبر و امام، حضرت ام البنين، فاطمه بنت اسد، بسياري از اصحاب پاک اهلبيت در همان مدينه و قبرستان بقيع دفن هستند.
اين فيض بزرگي است که به روي ما بسته شده است. از خدا بخواهيم با نابودي آل سعود اين موانعي که وهابيت ايجاد کردند و مخالف جريان توسل به اهلبيت هستند، ريشهکن شوند و از بين بروند و اين راه باز شود. امام صادق(ع) ميفرمايد: از شيعيان ما نيست کسي که به زبان اسم ما را يدک بکشد و بگويد: من شيعه امام صادق هستم ولي در اعمال و رفتارش مثل ما نباشد و به کردار و رفتار ما عامل نباشد. شيعه شعاري، ولي در اعمال و رفتارش از اهلبيت الگوبرداري نکند. حداقل يک بخش و نمونهاي از سيره اهلبيت در ما تجلي پيدا کند.
«كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم» (مشكاهالانوار، ص46) آيا پيغمبر ما يا ائمه ديگر فقط با بيان و منطق و برهان و استدلال مردم را هدايت کردند؟ «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/125) بنده اعتقاد دارم درصد بالايي با رفتار و خلق نيکو و با سيره عملي و رفتاريشان عالم را متحول کردند. اگر بنده هزار بار از تقوا دم بزنم و مردم بي تقوايي در من ببينند هيچوقت به حرف من گوش نميدهند.
همانطور که ائمه ما با رفتار و سيره و عمل شايسته همه جامعه را متحول کردند، ما هم بايد همين گونه باشيم. مرحوم آيت الله بهاءالديني ميفرمودند: فرزندان ما آنطور که ما رفتار ميکنيم ميشوند نه آنطور که ما حرف ميزنيم. بنده سيگار بکشم و در صورت بچهام فوت کنم و بگويم: بچهجان سيگار نکش! بچه به رفتار من نگاه ميکند نه به گفتارم! فرزندان و اطرافيان ما آنطور که ما عمل ميکنيم بار ميآيند، نه آنطور که حرف ميزنيم و شعار ميدهيم.
هرکسي در زندگي يک چهارچوبهايي دارد، اصولي دارد که با آن اصول برنامهريزي ميکند. کارهاي فرهنگي، کارهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، خانوادگي، معاشرتي، مردمي، همه انسانها يک چهارچوبهايي براي خودشان دارند. عادات و رسومي که برايشان هست، فکر و منطقي که خودشان دارند، فطرت و وجدانشان، يا از ادياني که از بيرون به آنها القاء شده که با اين روش زندگي بکنيد.
بنده روز شهادت امام صادق يکي از اين رواياتي که اصول اصلي سبک زندگي امام صادق(ع) را بيان ميکند و از خود حضرت سؤال کردند که زيربنا و اساس برنامهريزي زندگي شما برچه محورهايي است؟ از احاديث کليدي و کاربردي است که سبک زندگي و بندگي را نشان ميدهد.
اين روايت نوراني را در بحار مرحوم مجلسي از خط شهيد ثاني نقل کرده که شخصي به امام صادق(ع) عرض کرد: «عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ؟» اصول و بنياد کار شما بر چه محورهايي هست؟ امام صادق(ع) فرمودند: «فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاء» چهار محور اصلي زندگي من اين است. 1- «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ» اولين اصلي که در زندگي روي آن پافشاري کردم و برنامهريزي کردم اين است که به اين واقعيت راه پيدا کردم که کار مرا کسي ديگر انجام نميدهد.
من بايد خودم کوشش کنم. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى، وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى» (نجم/39 و40) ما هستيم و عمل خود ما، اينکه به فکر اين باشيم که ديگران براي ما کاري بکنند، اگر خودمان دلمان به حال خودمان نسوزد، به فکر ديگران نبايد باشيم. هرکسي سعي و کوششي که خودش ميکند، آنچه ميکارد درو ميکند. لذا هرکسي در گرو عمل خودش است و عمل ما را کسي ديگر نميتواند انجام بدهد.
اعمال ديگران را در نامه عمل ما نمينويسند مگر اينکه ما يک کاري کرده باشيم. مگر اينکه ما سيئه و بدعتي گذاشته باشيم. باز به خود ما برميگردد. لذا روي اين محور بايد خيلي اهميت بدهيم. هرکسي براي خودش دست بالا کند.
اميرالمؤمنين(ع) يک جمله زيبايي دارند، ميفرمايد: چيزهايي که در رابطه با يک انسان است سه چيز است. 1- اموال؛ آنچه در دنيا کسب و کار داشته، ارثي رسيده، هدايايي به او دادند. خانه و ماشين و پول و ثروت دارد. متعلقات ما سه بخش است. 1- ما يملک ما، اموال دنيايي ما. 2- افرادي که با ما در ارتباط هستند. بستگان و رفقا و شاگردان ما.
انسانهايي که در رابطه با ما، آشنايي دارند. دسته سوم اعمال و رفتار و سيرههاي عملي و رفتاري و اخلاق ماست. اين سه چيزي است که وابسته به ذات ماست. علي(ع) ميفرمايد: اموال ما با يک بند آمدن نفس از ما جدا خواهد شد. بين ما و آخرت چقدر فاصله است؟ يک لحظه، پنجشنبهاي که گذشت يکي از دوستان من مرحوم سيد محمد حسين علوي گرگاني برادر مرجع بزرگوار آيت الله علوي گرگاني بودند. ايشان در نزديک ميدان خراسان تهران امام جماعت بودند.
خانم ايشان به قم آمدند و ايشان تنها در خانه بودند. به يکي از آشناها زنگ ميزنند که حال من خوب نيست و شما براي نماز جماعت برو. ايشان در يک لحظه در خانه تنها ايست قلبي کردند و از دنيا رفتند. مرگ حق است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: با بند آمدن نفس تمام آنچه تحثيل کردي در جيب ورثه ميرود. افرادي که با ما آشنا هستند، چه؟ اينها يک چند ساعتي بيشتر همراه ما هستند. جنازه را غسل ميدهند و تشييع ميکنند و تا لب گور همراه ما ميآيند.
چند ساعتي بيشتر هستند ولي کسي درون گور ميتواند بيايد و به داد ما برسد؟ آنجا هم تنها ميشوي! چه باقي ميماند؟ «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ» (بحارالانوار/ج75/ص228) ولي کارهاي نيکي که کردي، احساني که کردي، انفاق و عبادتي که کرديم، اشک و راز و نيازي که با خدا داشتيم، هرچقدر در اين دنيا تحصيل کرديم براي خودت و همراهت است و از شما جدا نخواهد شد.
يک اعرابي محضر پيغمبر(ص) آمد و به حضرت عرض کرد: دوست دارم اين قرآني که به شما نازل شده است را به ما ياد بدهي. حضرت به يکي از صحابه فرمودند: برو قرآن را به او ياد بده. او را يک جاي خلوت برد. سوره زلزال را خواند. بعد از اينکه خداوند زلزله قيامت را بيان ميکند، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزله/4) شايد حدود بيست شاهد داريم که دست و پا و چشم ما، فرشتهها، انبياء، زمين يکي از شاهدها هستند. زمين از همه کارهاي ما عکس و فيلم گرفته و مجسم ميکند.
خداوند ميفرمايد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ، وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزله/7و8) مثقال يعني مقدار، به اندازهي ذرهاي کار خوب! اگر رقيب من زمين بخورد و من خوشحال شوم، دل من تاريک ميشود. نيتهاي ما آنجا تجسم پيدا ميکند. ميفرمايد: کسي که به اندازه ذرهاي کار خير بکند، خواهد ديد و به اندازه ذرهاي کار بد را ميبيند. اين صحابي براي اعرابي اين آيات را خواند. گفت: کافي است؟ اين آيه آخر زندگي مرا عوض کرد.
اين جهان کوه است و فعل ما ندا *** سوي ما آيد نداها را صدا
فهميدم قيامت حق است. قيامت را باور کردم. هر عملي عکسالعمل دارد. به آن رسيدم و اين آيه را باور کردم. اگر ما حرف گوش ميداديم همان «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» (انعام/91) کافي بود. حضرت امير ميفرمايد: علم يک حرف بيشتر نيست، اما جُهال بخاطر اينکه بيشتر بفهمانند هي تکرار کردند.
صحابي آمد به پيغمبر گفت: ميگويد: همين سوره براي من کافي است. فرمودند: او را آزاد بگذار. وقتي اين اعرابي برگشت، اول شخصيت عالم دربارهي او فرمود: «رجع الاعرابيُ فقيها» يعني اعرابي رفت در حالي که فهيم و فقيه شد. اولين محور بنيادي ريشه کار امام صادق اين است که هرکس براي خودش يک کاري کند.
مُعلّي بن خُنيس ميگويد: شب باراني بود. در تاريکيهاي کوچه مدينه ديدم کسي خم شده و دست به زمين ميکشد. نزديک آمدم ديدم امام صادق(ع) است. آقا اينجا چه ميکنيد؟ ديدم انباني از آذوقه به دوش ميکشند، خيلي صدقه سر و پنهاني سفارش شده است. صدقه سري و پنهاني غضب خدا را خاموش ميکند. به افراد نيازمند بدون اينکه متوجه شوند به حسابشان واريز کنيم. چرا امامان ما نيمه شب انفاق ميکردند و گاهي صورتشان را هم ميپوشاندند؟
امام سجاد(ع) حدود چهارصد خانوار را اداره ميکردند. وقتي از دنيا رفتند، گفتند: آن کسي که شبها براي ما چيز ميآورد، چه کسي بود؟ تازه فهميدند امام سجاد(ع) است.
کتاب «احسان، رمز خوشبختي» را يکبار معرفي کردم، خيلي روايات صدقه و احسان فوق العاده است. ميگويد: ديدم امام صادق انبان به دوش کشيده، قنبر به اميرالمؤمنين اصرار کرد: بار خرما و آرد را من به دوش بکشم. فرمودند: نه من بايد بارم را به دوش بکشم. خدا خيلي دوست دارد ما خودمان بارمان را به مقصد ببريم.
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمودند: من يک ساعت عمر دنيا را با همه آخرت عوض نميکنم. چرا؟ «إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لا عَمَلَ» (نهج البلاغه، خطبه 42) بعد از اينکه نفس ما بند آمد، بعد از يک عمر با برکت، داغ يک سبحان الله و لا اله الا الله، يک نماز، يک دعا، زيارت بر دل ما ميماند. ديگر در برزخ و بهشت و قيامت جاي اين کارها نيست. ديگر نميشود دعاي کميل خواند. براي همين يوم الحسره است. اينجا عمل است و آنجا روز برداشت است.
لذا ميفرمايد: من يک ساعت عمر دنيا را با همه آخرت عوض نميکنم. چقدر بعداً حسرت ميخورد چرا خمس ندادم؟ زکات ندادم؟ ائمه چه ميديدند که لقمه دهانشان را هم به ديگران ميدادند؟ روايت ديدم يک درهمي که انسان براي امام و اهلبيت خرج ميکند، فرمود: يک مبلغ ناچيزي که آدم براي اهلبيت هزينه ميکند، در بهشت خدا اينقدر بزرگ ميکند به اندازه کوه احد ميشود!
امام صادق را ديدم که بار انبان به دوشش بود، بخشي روي زمين ريخته بود و داشت جمع ميکرد. من هم کمک کردم همراه حضرت جمع کردم، امام صادق رفتند به جايي که فقراي مدينه استراحت ميکردند. در خلوت و تاريکي آن آذوقهها را بالاي سر اينها گذاشتند.
معلي بن خنيس ميگويد: وقتي برگشتيم به امام صادق گفتم: خيلي از اينها شيعه شما نيستند و شايد مسلمان هم نباشند، شرط احسان و انفاق که شيعه بودن و مؤمن و مسلمان بودن نيست. البته خدمت به مؤمن و شيعه بهتر است، حضرت فرمودند: اگر اينها شيعه ما بودند، سزاوار بود که اينها را در نمک غذايمان هم شريک کنيم. کمک به فقرا بهترين زاد و توشه براي آخرت است.
فزع قيامت فوق العاده است، الا اولياي خدا که واقعاً کارهايشان را کردند. در روايت داريم کسي از قبر سر بلند ميکند، ميبيند چه خبر است و وانفسا است! روايت داريم حضرت ابراهيم ميگويد: خدايا مرا درياب، اسحاق فرزندم را هرکاري خواستي بکن. يعقوب، يوسف را فراموش ميکند.
در دنيا چشمانش از فراق يوسف نابينا شد. ولي آخرت اين حرفها نيست. «اذا زلزلت الارض زلزالها» غير از اين حرفهاست. يعقوب پيامبر يوسف را فراموش ميکند و ميگويد: خدايا مرا درياب. در آن وا نفسا اين روايت خيلي به درد ما ميخورد، سر از قبر درميآورد ميبيند يک فرشته آنجا آماده است.
ميگويد: غم نخور، من از همه موقفها تو را عبور ميدهم. موقف ميزان، موقف حساب، پل صراط، پنجاه موقف هست، از همه عبور ميدهم. چقدر آدم خوشحال ميشود که يک فريادرس داشته باشد. مثل کسي که زبان بلد نيست و در کشور غريبه است ولي يک نفر بيايد و همه کارهايت را رديف کند.
اين فرشته همراه مؤمن ميآيد و همه موقفها را رد ميکند و درِ بهشت تحويل ميدهد. مؤمن تعجب ميکند و ميگويد: شما که هستي؟ امام صادق(ع) ميفرمايد: فرشته به زبان ميآيد و ميگويد: تو يادت هست يک مؤمني زنداني شد و او را آزاد کردي؟ براي مؤمني جهاز تهيه کردي. آبرويش را خريدي. از يک مؤمني دستگيري کردي. از خوشحالي او خدا مرا خلق کرد.
من فرشتهاي هستم از سروري که بر دل فلان مؤمن وارد کردي، خدا مرا خلق کرد براي روز وا نفسا و من تو را در بهشت تحويل ميدهم. پس محور اول «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ» است. هرکسي بايد خودش بارش را به مقصد برساند. الآن فصلي است که انسان بايد به فکر آخرت باشد. ما هرکدام در حد توان يک دولت هستيم. کساني را ميشناسم که يک نفر يک کميته امداد است. پولي هم ندارد اما واسطه است. خيرين را ميبيند و وساطت ميکند و چند خانوار را اداره ميکند.
محور دوم، امام صادق فرمودند: «وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ» من به اين باور رسيدم که در همه لحظات زندگي خدا بالاي سر من است و از همه وجود من با خبر است. «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» (طه/7) سِر چيست و اخفي چيست؟ اينکه پشت اين ديوار چيست، ما خبر نداريم. کسي هست که از پشت ديوار خبر دارد. اينکه در ذهن ما چه ميگذرد، ديگران خبر ندارند. اين سر است. سر چيزي است که از چشم ديگران پنهان است.
خدا سر را ميداند، يعني پشت پرده را ميداند. اخفي چيزي است که خودم هم از خودم خبر ندارم. يعني در لايههاي دروني من چيزهايي نهفته، بايد پيشامدي شود که درون فرحزاد معلوم شود که چقدر تحمل دارد. يک حوضي که درونش آب شفاف است، يک کسي بيايد بيل بردارد اين را هم بزند، لايههاي زيري بيرون ميآيد لجنزار ميشود. خدا از تمام ذرات وجودي ما خبر دارد. اگر کسي با اين ديد خدا را ببيند، من قول ميدهم نه تنها گناه نميکنيم، فکر گناه هم نميکنيم.
مرحوم علامه طباطبايي خدمت استادشان رسيدند و از ايشان تقاضاي نصيحت کردند. فرمودند: اين آيه را نصب العين خودت قرار بده. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَ اللَّهَ يَرى» (علق/14) يک بچه وقتي در اتاق است ما خيلي از کارها را نميکنيم. يک دوربين نصب است هيچ کاري نميکنيم. يک سرفه هم ميکنيم عذرخواهي ميکنيم. کسي عظمت خدا را درک کند هم تواضع و ادب پيدا ميکند، هم فکر و نيت گناه نميکند.
اينکه خدا به حضرت نوح ميفرمايد: صبر کن، «فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا» (طور/48) تو پيش روي ما هستي و من دارم تو را ميبينم. عبادتي که خدا دارد ما را ميبيند و ما او را ميبينيم، اين خيلي زيباست. در دعاي زيبايي از مولا اميرالمؤمنين ديدم که به نوف بکالي فرمودند،: «و ان قلني من ذکري الي ذکرک» خدايا مرا از ياد خودم به ياد خودت منتقل کن.
يعني ما به فکر خودمان هستيم، منافع خودمان و خدا را فراموش ميکنيم. اگر ما خدا را ياد کرديم و امر و فرمان و دستور خدا را عمل کرديم، «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِين» (دخان/51) خدا آرامش ميدهيد. فکر گناه و نيت گناه را از بين ميبرد. محور گناه و اصلي زندگي امام صادق(ع) يعني خدا محوري که خدا را در همه زندگي ديدن.
بزرگي ميفرمود: يک کاسبي آمد نزد من گفت: حاج آقا من گاهي سر کسب و کار و خريد و فروش به وسوسه ميافتم. گفتم: عکس پدرت يا استادت را بالاي مغازه بزن، هروقت شيطان آمد وسوسه کند، بگو: حاج آقا اجازه نداده است. هوقت خواستي خلافي کني، بگو: حاج آقا اجازه نداده است. اگر خدا را ناظر بر کارها ببينيم همه امور ما اصلاح ميشود. لذا امام صادق فرمود: من به اين باور رسيدم که خدا از همه کارهاي من مطلع هست و حياء کردم کار خلافي انجام بدهم.
سومين محور که حضرت فرمودند: «وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ» رزق ما دست خداست، چقدر در قرآن داريم خدا خير الرازقين است، رزاق است، «اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاء» (رعد/26) بخش مهمي از رزق دست خداست. اگر ما کسب و کار ميکنيم حول و قوه ما از خداست. آن مقداري که وظيفه داريم تلاش کنيم و دنبال کسب حلال برويم، آيات و رواياتي داريم که تلاش را ميکنيم ولي آنچه خدا بريده به شما ميرسد. بيشتر از آنکه خدا بريده به شما نميرسد.
ممکن است کسي خيلي تلاش بکند اما خيلي به آن نرسد. اين آيه در قرآن خيلي تکرار شده است. بسط يعني زياد و قبض يعني کم. «يَقدِر» بسط و گشايش و کمي رزق بخش اعظمش دست خداست. خيليها هستند چند شغل دارند اما هشت و نه آن گرو هم است. براي رزق و روزي بايد تلاش کنيم ولي اندازهگيري آن دست خداست. خدا را رزاق بدانيم.
اين آيه که خدا ميفرمايد: من جن و انس را خلق نکردم «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ، إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» (ذاريات/56-58) خدا ميفرمايد: تو بندگي مرا بکن، حتي دنبال کسب و کار هم به قصد خير رساندن و خدمت برو. رزق تو با من است. من از تو بندگي و حرف گوش کردن ميخواهم. رزق تو با من است و من بايد تعيين کنم.
امام صادق(ع) که جان همه ما به قربانش است، ميفرمايد: من به اين باور رسيدم در عين اينکه امام هستم و تلاش و کار ميکردم، رزق من دست خداست. او رزاق است. خدا ميفرمايد: اگر چيزي به تو نرسيد رزق تو نبوده است. اينقدر غصه نخور، اگر هم برايت زيادي رسيد، مغرور نشو. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حديد/23) رزق دست خداست.
به يک آرامش رسيدم. آيت الله بهجت ميفرمودند: هيچ وقت شده يک بچهاي صبح بلند شود گريه کند بگويد: ميترسم پدر و مادرم به من صبحانه ندهند. اينقدر که يک بچه به پدر و مادر آرامش دارد و اعتماد دارد، ما به خداي خودمان اعتماد داريم؟ ثنايي غزنوي شعر زيبايي دارد. ميگويد:
سالکي کرد سر برون ز نهفت *** کشتک خويش خشک ديد و چه گفت
کاي هم آن تو و هم آن کُهُن *** رزق بر توست هرچه خواهي کن
پيرزني کشتي داشت، هر سال از گندم و جويي و درختي کشتش را ميگرفت و استفاده ميکرد. يکبار ديد سرما زده و آفت زده و همه کشتش از بين رفته است. گفت: رزق من دست خداست. من تلاشم را کردم. همه کارها دست توست. همه آسمان و زمين و ابر و باد و مه و خورشيد دست توست. تو بايد رزق مرا بدهي.
از اين راه ندهي از راه ديگر ميدهي. پيرمردي ميگفت: يقين دارم تا من دهانم باز است، خدا رزق اين دهان باز را ميرساند. عمده ما غصه تجملات و تشريفات زندگي را ميخوريم و الا رزق به اندازهي نياز ميرسد. خدا صد در صد تضمين کرده رزق انسان را به اندازه نياز ميرساند، کم يا زياد! اصل رزق را خدا ميرساند. سعدي شعر زيبايي دارد. ميفرمايد:
يکي طفل دندان برآورده بود *** پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش *** مروت نباشد که بگذارمش
چو بيچاره گفت اين سخن پيش جفت *** نگر تا زن او را چه مردانه گفت
مخور هول ابليس تا جان دهد *** که هرکس که دندان دهد، نان دهد
روايت داريم کسي که غصه روزي را بخورد، بدبين به خداست و برايش گناه مينويسند. اميرالمؤمنين ميفرمايد:«مَنْ أَصْبَحَ عَلَي الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً» (نهج البلاغه، حكمت 228) کسي که صبح کند فقط غصه دنيا را دارد و فکر اصلاح و آخرت و معنويت نيست. کمونيستها هم اصول دين را خوراک و پوشاک و مسکن ميدانند، من هم همانطور باشم. پس چه فرقي بين ما هست؟ ما بايد يک چيزي فراتر باشيم.
مخور هول ابليس تا جان دهد *** که هرکس که دندان دهد، نان دهد
تواناست آخر خداوند روز *** که روزي رساند تو چندين مسوز
اميرالمؤمنين ميفرمايد: کسي که غصه دنيا را بخورد، اين از خدا ناراضي است.
خداوندگاري که عبدي خريد *** بدارد، فکيف آنکه عبد آفريد
اگر کسي شاگردي استخدام ميکند، غلام و بردهاي دارد موظف است خرج و روزي او را بدهد. آنوقت خدايي که ما را خلق کرده ميشود روزي ما را ندهد؟ لذا امام صادق فرمود: من به اين باور رسيدم که رزق و روزي من دست خداست. نيازهاي اوليه ديگران اگر تأمين نميشود بر اثر ظلم و رشوه و فسادي است که ديگران ميکنند، ولي اگر ما درست وظيفه انجام بدهيم هيچکس بي روزي نميماند.