رابطه اخلاق و عرفان اسلامی
پدید آورنده : منصوره حسینی*
س از تصویب درس عرفان عملی در اسلام به عنوان یکی از چهار درس انتخابی در حوزه اخلاق اسلامی، مباحث مربوط به عرفان اسلامی، تفاوت عرفان عملی و عرفان نظری، تمایز بین اخلاق و عرفان و مباحثی از این قبیل در حوزه دروس معارف اسلامی به شکل جدیتری مطرح شده است. نویسنده مقاله حاضر سعی میکند به برخی از این پرسشها پاسخ گوید.
معارف
مقدمه
عرفان و اخلاق دو مقوله اساسی در علوم اسلامی هستند که پیشینة هر یک از آنها به تاریخ قبل از اسلام باز میگردد.
عرفان در همة ادیان و مذاهب و حتی مکاتب فلسفی کم و بیش وجود داشته و دارد و تا کنون کسی نتوانسته است دربارة اینکه منشأ آن کجاست اظهار نظر قطعی و دقیق کند. تردیدی نیست که در هر یک از مذاهب و ادیان، نشانههایی از زهد و پرهیزکاری و بیاعتنایی به امور مادی و انصراف و بیتوجهی به دنیا وجود دارد و شاید بتوان گفت که یکی از خصوصیات عمومی ادیان و مذاهب توجه به امور معنوی و تحقیر دنیا و مظاهر مادی است.[1]
عرفان اسلامی از سه منظرِ مکمل یکدیگر به حقیقت غایی نگریسته است:
1ـ نحله اصحاب اراده؛ که از لحاظ تاریخی بر نحلههای دیگر مقدم است و بزرگانی چون ابراهیم ادهم و رابعه عدویه را پرورده است. از دیدگاه اینان حقیقت نهایی همانا اراده است و به خدایی بر کنار از هستی معتقدند، آنان با زهد و خداجویی عمیقی که معلول حساسیتشان نسبت به گناه بود سلوک میکردند. به فلسفهپردازی رغبتی نداشتند و فقط میکوشیدند عملاً به آرمان خود واصل شوند.
2ـ نحله اصحاب جمال؛ معروف کرخی در سده دوم، عرفان را دریافت حقایق الهی دانست. به اعتقاد او حقیقت نهایی چیزی جز جمال سرمدی نیست. جمال سرمدی به اقتضای ذات خود، در پی آن است که روی خود را در آینه جهان بنگرد. اصحاب جمال معتقدند تجلی زیبایی، علت خلقت است و عشق، نخستین مخلوق است.
3ـ نحله اصحاب نور؛ اینان معتقدند ذات حقیقت، نور یا فکر است و باید با اشراق یا تفکر به آن رسید.[2]
در مورد اخلاق نیز باید گفت با آنکه در بسیاری از مناطق جهان اسلام، شریعت را در سطح قانون به طور کامل اجرا نمیکنند اما اخلاقیات موجود در تعالیم شرعی همچنان در جامعه اسلامی نافذ است.[3]
دانش اخلاق در میان مسلمین با رویکردهای گوناگونی روبرو بوده است و منجر به پیدایش دستگاههای متفاوتی شده است که به آنها اشاره میشود:
1ـ اخلاق فلسفی که خود شامل اخلاق جالینوسی، افلاطونی، فیثاغورسی ـ هرمسی و ارسطویی میباشد. رویکرد ارسطویی که شاخص اصلی آن قانون اعتدال[4] است به دلیل آنکه به طور مکرر مجال بروز یافته مشهورتر میباشد.
در این رویکرد میان نظرات شرع اسلام و فلاسفه یونان توافق ایجاد شده است.
2ـ اخلاق عرفانی، هدف این مکتب تربیت انسان کامل یا کون جامع است که عصاره خلقت و جامع جمیع نشات وجود و غایت آفرینش ماسوا است.
3ـ اخلاق نقلی، بر مجموعهای از تصنیفات و تألیفات که عهدهدار جمعآوری روایات دینی است اطلاق میشود. وحی، دایر مدار همه این تألیفات است.
4ـ اخلاق ترکیبی که از ظرفیتهای هر سه مکتب فلسفی، عرفانی و نقلی بهره میگیرد. البته اگر به مبانی معرفت شناختی و انسانشناختی رویکرد فلسفی و عرفانی توجه شود از چنین تلفیقی باید صرفنظر کرد، زیرا معرفت شناسی فلسفی، عقل محور است و انسان همه اندیشه است؛ اما در اخلاق عرفانی معرفت باید شهودی و قلبی باشد. به همین ترتیب مبانی انسانشناسی عارف و فیلسوف نیز تفاوت دارد. عارف بخش گوهرین وجود انسان را دل میشمارد برخلاف فیلسوف که گوهر وجود انسان را عقل میداند.[5] اما ترکیب مورد نظر ما ترکیب عامی است که در پارهای موارد آن، عناصر فلسفی بیشتر است و در موارد دیگر عناصر عرفانی غلظت بیشتری دارند.
معنای اخلاق و عرفان
اخلاق جمع خُلق و خُلُق میباشد. راغب میگوید: خَلق با خُلق در اصل یکی است همچون شَرب و شُرب و صَرم و صُرم. لیکن خَلق به کیفیات و شکلها و صورتهایی که به واسطة چشم دیده می شوند و درک میگردند اختصاص یافته است و خُلق ویژة نیرو و سرشتهایی است که با بصیرت فهمیده میشوند. خداوند متعال خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛[6] تو بر صفات بزرگی هستی.»[7]
ابوعلی مسکویه در کتاب تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق مینویسد: «خُلق حالی است برای جان انسانی که او را بدون تفکر و تأمل به سوی کارهایی بر میانگیزد.»[8] حال به دو نوع تقسیم میشود اول حالی که طبیعی است و از اصل مزاج ناشی شده است مانند انسانی که کوچکترین چیزی او را به طرف غضب تحریک میکند و با کمترین سببی به هیجان میآید دوم حالی که به واسطة عادت و تمرین به دست میآید و چه بسا مبدأ آن فکر باشد، سپس به طور متوالی استمرار مییابد تا ملکه و خُلق گردد.[9]
عرفان از ریشة عَرَفَ به معنای شناختن، دانستن، اعتراف کردن، مشهور و نیکی است.[10] عرفان روش و طریقهای است که میتوان آن را شایعترین مکتب و مرام میان اقوام و ملل مختلف دانست، طریقهای که در کشف حقایق جهان و پیوند انسان و حقیقت نه بر عقل و استدلال بلکه بر ذوق و اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه دارد و برای نیل به این مراحل دستورات و اعمال ویژهای را به کار میگیرد.[11]
ابوسعید در تعریف عرفان گوید: «آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی.» ابن عطا گوید: «ابتدایش معرفت است و انتهایش توحید». جنید گوید: «تصوف صافی کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میراندن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرو آمدن در صفات روحانی و بلند شدن به علوم حقیقی و به کار داشتن آنچه اولی است الیالابد و خیرخواهی به همه امت و وفا به جای آوردن بر حقیقت و متابعت پیغمبر کردن در شریعت».[12]
موضوع اخلاق و عرفان
یکی از مهمترین رئوس ثمانیه[13] بیان موضوع علم است. خواجه نصیر، موضوع علم اخلاق را در کتاب اخلاق ناصری چنین بیان میکند: «موضوع این علم، نفس انسانی است از آن جهت که از او افعالی جمیل و محمود، یا قبیح و مذموم صادر تواند شد، به حسب ارادت او و چون چنین بود اول باید معلوم شود که نفس انسانی چیست و غایت و کمال و قوتهای او کدام است و چگونه آن را باید بر وجهی استعمال کنند تا کمال و سعادتی که مطلوب آن است حاصل آید.» خواجه در اینجا اخلاق را در دو سطح مطرح کرده است. یکی اخلاق علمی که به روش حکیمان با استدلال، مبانی اخلاق را تبیین میکنند و درباره نفس آدمی از آن جهت که دارای ملکات نفسانی است و از او افعال ارادی پسندیده یا ناپسند صادر میشود بحث میکند؛ شناخت نفس و قوای نفسانی و کمال نفس، مبادی علم اخلاق هستند.[14] بخش دیگر، اخلاق عملی یا همان سیر و سلوک عرفانی است که چگونگی وصول به کمال و عوامل و موانع کمال را مطرح میکند.
عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی دارای دو بخش است: بخش عملی و بخش نظری.
عرفان عملی عبارت است از آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش و جهان و خدا بیان میکند و توضیح میدهد. عرفان در این بخش مانند اخلاق است یعنی علم عملی است و سیر و سلوک نامیده میشود. در این بخش از عرفان توضیح داده میشود که سالک برای اینکه به قله منیع انسانیت یعنی توحید برسد از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ میدهد و چه وارداتی بر او وارد میشود البته همه این منازل و مراحل باید به مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلاً این مراحل را طی کرده و از راه و رسم منزلها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی وجود دارد.[15]
اما موضوع عرفان نظری را قیصری در شرح قصیده ابن فارض اینگونه بیان میکند: «موضوع هذا العلم هو الذات و نعوتها الازلیه و صفاتها السرمدیه» در حقیقت از نظر عرفا، وجود حقیقی همان ذات احدی و صفات و نعوت اوست؛ زیرا دار هستی غیر از او دیاری ندارد. یعنی بحث از ذات حضرت حق بحثی از تمام عالم هستی است. پس علم عرفان عالیترین علوم است زیرا موضوع آن اعم از موضوعات علوم دیگر است و عمومیت آن همانند عمومیت برخی از مفاهیم مبهم نیست بلکه چون دارای معنای محصل و روشن میباشد عمومیت آن با تمامیت و شمول و فراگیری همراه میباشد. همچنین در موضوع عرفان گفتهاند که موجودٌ بما انه موجود است یعنی وجود، بدون اینکه به هیچ قیدی حتی قید اطلاق مقید گردد.[16]
رابطة اخلاق و عرفان
عرفان و اخلاق گاه چنان به یکدیگر نزدیک و تو در تو میشوند که گمان میرود یک عارف، اخلاقی بزرگی است و همین طور یک اخلاقی گمان میرود عارفی است که تمام مراحل سیر و سلوک را طی کرده است. اما اخلاق و عرفان به رغم همة قرابتهایشان گاه چنان دچار افتراق میشوند که به نظر میرسد راهشان جداست.
آیت الله جوادی آملی در تمهید القواعد ابن ترکه تفاوت عرفان عملی با اخلاق عملی را در تمایز عرفان نظری از اخلاق نظری ذکر میکند. هدف عرفان عملی تحقق رهآورد عرفان نظری و هدف اخلاق عملی تحقق رهنمودهای اخلاق نظری است. در اخلاق نظری بحث پیرامون تهذیب روح و تزکیه قوای ادراکی و تحریکی نفس و مانند آن است و عصاره مسائل آن درباره شئون نفس میباشد. اثبات اصل نفس و تجرد و قوای آن بر عهده فلسفه است؛ در نتیجه اخلاق عملی نیز کوششی برای پرورش روح مهذب و تربیت نفس زکیه است. همچنین میفرماید: «عرفان نظری فوق فلسفة کلی است زیرا وجود مطلق یعنی وجود، بدون هیچ قید و شرطی موضوع عرفان است که فوق وجود به شرط لا است که موضوع فلسفه است در نتیجه موضوع عرفان فوق فلسفه قرار دارد. عرفان عملی نیز جهاد و اجتهاد برای شهود وحدت شخصی وجود و شهود نمود بودن جهان امکان بدون بهره از بود حقیقی میباشد.»[17]
اخلاق عملی و عرفان عملی دارای مبادی مشترکی هستند. برای مثال امام خمینی(ره) در کتاب شرح جنود عقل و جهل به مسائلی چون صبر و مراتب آن، تسلیم و فوائد آن، فضائل صمت، تواضع، زهد و مراتب آن، علم، توکل، شکر و مراتب آن و رضا پرداخته است. بررسی این مباحث در کتب عرفانی یکی از محورهای اصلی محسوب میشود. برای مثال در کتاب شرح منازلالسائرین درباره علم چنین میخوانیم: «علم، چیزی است که به دلیل قائم میشود و جهل را برطرف میسازد و دارای سه درجه است. 1ـ علم روشن و آشکار که با حس ظاهر یا با حس باطن درک میشود. 2ـ علم خفی که در سرهای پاک که از آن صالحان و ابرار است، با آب ریاضتی که خالص و پاک است پرورش مییابد. 3ـ علم لدنی»[18] امام خمینی(ره) در کتاب شرح جنود جهل و عقل درباره علم مینویسد: «دار وجود، دار علم است و ذرهای از موجودات حتی جمادات و نباتات خالی از علم نیستند و به اندازه حظ وجودی خود حظ از علم دارند.»[19] یا درباره تسلیم در همین کتاب میخوانیم «کسی که تسلیم حق و اولیای خدا شود و در مقابل آنها چون و چرا نکند و با قدم آنها سیر ملکوتی کند، زود به مقصد میرسد. از این جهت بعضی از عرفا گویند که مؤمنین از حکما نزدیکتر به مقصد و مقصود هستند، زیرا که آنها قدم را جای پای پیامبران میگذارند و حکما میخواهند با فکر و عقل خود سیر کنند.»[20]
در شرح منارل السائری برای تسلیم سه درجه ذکر میشودتا آنجا که در درجه سوم به تسلیم می رسد: یعنی ما سوی الله را به حق تسلیم کند به گونهای که از مشاهده این تسلیم سالم باشد یعنی وقتی باب فنای فیالله بر وی گشوده شود مشاهده کند که همه رسوم و خلایق فانی و مضمحل درحقند. چرا که هر گاه حقتعالی تجلی کند، نور او چیزی از ظلمت حجابها باقی نمیگذارد و هیچ نام و نشانی از غیر باقی نمیماند.»[21]
در بررسی رابطه اخلاق و عرفان در مییابیم که عقل و استدلال روح حاکم و کلی در اخلاق است. انسان اخلاقی همواره از ابزار عقل بهره میبرد و با کنار هم گذاردن صغرا و کبراها به این نتیجه میرسد که برای رسیدن به سعادت از چه راههایی باید عبور کرد. برای مثال در کتاب اخلاق ناصری برای علاج جهل مرکب آمده است: «نافعترین تدبیری که در این باب استعمال توان کرد تحریض صاحب این جهل بود بر یادگیری علوم ریاضی، چون هندسه و حساب و ارتیاض به براهین آن، که اگر این ارشاد قبول کند و در آن انواع خوش نماید از لذت یقین و کمال حقیقت خبردار شود.»[22]
اما در عرفان روحیه حاکم، عشق و محبت است. عارف از آن جهت عارف شده است که دل را ابزار کار خود قرار میدهد؛ او از منطق و عقل تا مرحلهای استفاده میکند اما عشق همیشه عاشق را به مراحلی کشانده و مجبور به اعمالی کرده است که نزد عامه به جنون تعبیر میشود. در احوالات فضیل گفته شده است: «نمونه زهد و ریاضت بود، از معاشرت با مردم تنفر داشت و با وجود آنکه ازدواج کرده بود زندگی خانوادگی را بزرگترین مانع رسیدن به خدا میدانست. در مدت سی سال تنها یک بار او را خندان یافتند و آن وقتی بود که پسرش از دنیا رفته بود.» شطحیات عرفا را میتوان در این راستا بررسی کرد. شطح، حکم متناقض نمایی است که ظاهراً غریب و نامأنوس و نامعقول است. چنین سخنانی در اوج وجد و مستی بر زبان جاری میشود. قصد عرفا از بیان چنین جملاتی قطعاً ظاهر آنها نیست بلکه باید عمق و باطن آنها را جستجو کرد. برای نمونه جامی در بیان تفاوت «من» فرعون با «من» یک عارف عاشق چون حلاج میگوید: «فرعون در خودبینی در افتاد و همه را خود دید و ما را گم کرد و حسین منصور همه را ما دید و خود را گم کرد و لذاست که «منِ» حاکم مصر بیان پیمان شکنی و کفر او در مقابل خداوند و «من» گفتن حلاج نشانهای از فیض خداوندی است.[23]
از دیگر تفاوتهای موجود بین عرفان و اخلاق موضوع اعتدال است. پایه و اساس اخلاق ارسطویی «قانون زرین اعتدال» است. در این قانون هر فضیلتی دو سو دارد یک جنبه افراط و جنبه دیگر تفریط است که هر دو رذیله به حساب میآیند و آنچه نقطه اعتدال و حد وسط باشد فضیلت میباشد. مانند جبن و تهور که هر دو رذیلت است و شجاعت به عنوان حد وسط فضیلت به حساب میآید.
اما در عرفان عموماً از حد اعتدال خارج میشوند. برای نمونه یکی از محورهای چهارگانه طریقت اکبریه منسوب به شیخ اکبر ابن عربی، جوع است. سالک تا نتواند دل از حوائج مادی برهاند و تا گرسنگی نکشد نخواهد توانست در مسیر سیر و سلوک به جایی برسد. عطار نیشابوری در کتاب «تذکرةالاولیاء» در ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی میگوید: «شیخ گفت: اگر خواهی که به کرامت رسی، یک روز بخور و سه روز مخور، سوم روز بخور، پنج روز مخور، پنجم روز بخور، چهارده روز مخور، اول چهارده روزه بخور، ماهی مخور، اول ماهی بخور، چهل روز مخور، اول چهل روز بخور، چهار ماه مخور، اول چهارماه بخور سالی مخور.»[24]
همچنین در اخلاق با مدل انسانی روبرو هستیم. مکاتب مختلف اخلاقی از پیروانشان میخواهند که خود را متخلق به اخلاق انسانی کنند اما مدلی که عرفان ارائه میدهد خود حضرت حق است و انسان موظف است خلیفه بودن خود را به نحو درستی ادا کند. ابن عربی در فصوص الحکم، فص آدمی میگوید: «وقتی حق سبحانه و تعالی از حیث اسماء حسنای خود، که قابل شمارش نیست، خواست اعیان آن اسماء را ببیند، که در واقع دیدن خودش است،... موجودی را خلق میکند و نام او را انسان و خلیفه میگذارد.»[25] به همین دلیل هدف عرفان فنا در وجود معشوق است. سالک در اثر سیر و سلوک خود به مرتبه فنا میرسد و دیگر خودی ندارد، هر چه هست اوست. اما در انتهای تهذیب اخلاقی باز وجود انسان مطرح است و ما با انسانی مواجهیم که پس از تحمل مشقتها خلق و خوی خود را نیکو و پسندیده کرده است.
مراحل روحی در اخلاق، محدود است اما در عرفان این مراحل بسی گستردهتر و وسیعتر میباشد، طوری که خود اخلاق از نظر عرفایی مانند خواجه عبدالله انصاری جزء یکی از ده مقالات و منازل به حساب میآید و خود به ده باب تقسیم میشود که شامل صبر، رضا، شکر، حیا، صدق، ایثار، خلق، تواضع، فتوت و انبساط میباشد و به جز این منزل خواجه به نه منزل دیگر قائل است که شامل بدایات، ابواب، معاملات، اصول، وادیها، احوال، ولایات، حقایق و نهایات میباشد و هر کدام به ده باب تقسیم میشوند که عبور از آنها برای سالک ضروری میباشد.
از مسائل مهم در عرفان، وجود مراد یا پیر و مرشد میباشد که در اخلاق حداقل به این شدت وجود ندارد. به دلیل آنکه حالات درونی و راههای معنوی انسانها با یکدیگر متفاوت است و صد در صد حکم کلی ممکن نیست لذا ولایت و اشراف مستقیم مراد نسبت به مرید در سیر باطنی ضرورت مییابد. عرفا تکروی را جایز نمیدانند چرا که در این راه خطرها بیشمارند و غالباً سالک را از پای در میآورند و اگر هم کسی به ندرت بیارتباط با شیخ و استاد به جایی برسد باز هم حتماً در اثر همت و امداد پیری غایب بوده است اما به هر حال بهره حاضران در محضر پیر و استاد بیشتر خواهد بود.[26]
سوتیترها
عرفان اسلامی از سه منظرِ مکمل یکدیگر به حقیقت غایی نگریسته است: 1ـ نحله اصحاب اراده؛ 2ـ نحله اصحاب جمال؛ 3ـنحله اصحاب نور.
دانش اخلاق در میان مسلمین منجر به پیدایش دستگاههای متفاوتی شده است: 1ـ اخلاق فلسفی که خود شامل اخلاق جالینوسی، افلاطونی، فیثاغورسی ـ هرمسی و ارسطویی میباشد؛ 2ـ اخلاق عرفانی؛ 3ـ اخلاق نقلی؛ 4ـ اخلاق ترکیبی که از ظرفیتهای هر سه مکتب فلسفی، عرفانی و نقلی بهره میگیرد.
در بررسی رابطه اخلاق و عرفان در مییابیم که عقل و استدلال روح حاکم و کلی در اخلاق است. انسان اخلاقی همواره از ابزار عقل بهره میبرد و با کنار هم گذاردن صغرا و کبراها به این نتیجه میرسد که برای رسیدن به سعادت از چه راههایی باید عبور کرد. اما در عرفان روحیه حاکم، عشق و محبت است. عارف از آن جهت عارف شده است که دل را ابزار کار خود قرار میدهد.
همچنین در اخلاق با مدل انسانی روبرو هستیم. مکاتب مختلف اخلاقی از پیروانشان میخواهند که خود را متخلق به اخلاق انسانی کنند اما مدلی که عرفان ارائه میدهد خود حضرت حق است و انسان موظف است خلیفه بودن خود را به نحو درستی ادا کند.
پینوشتها:
* ـ عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن.
[1] ـ شناخت عرفان و عارفان ایرانی، دکتر حلبی، انتشارات زوار، ص 20.
[2] ـ تاریخ عرفان و عارفان ایران، عبدالرفیع حقیقت، انتشارات کومش، زمستان 1370، ص 60-61.
[3] ـ قلب اسلام، سیدحسین نصر، انتشارات مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها و حقیقت، ص 194.
[4] ـ قانون زرین اعتدال چند نکته را شامل میشود:
1ـ نفس دارای قوه ناطقه، شهویه، غضبیه است. 2ـ هر یک از این قوا یا به اندازه کار میکنند و یا دچار افراط و تفریط میشوند 3ـ حد وسط در قوه ناطقه، حکمت در قوه غضبیه، شجاعت، در قوه شهویه، عفت است.
4ـ هماهنگی بین حکمت و عفت و شجاعت فضیلت دیگری به نام عدالت را در پی دارد.
[5] ـ کتاب شناخت اخلاق اسلامی، جمعی از نویسندگان، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص 35.
[6] ـ قلم/ 4.
[7] ـ المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، چاپ استانبول، 1986، ص 225.
[8] ـ تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ابن مسکویه، انتشارات بیدار، رمضان 1410، ص 51.
[9] ـ فلسفه اخلاق، سیدمحمد رضا مدرسی، انتشارات سروش، 1376، ص 9.
[10] ـ منجد الطلاب، انتشارات اسلامی، 1360.
[11] ـ فلسفه عرفان، دکتر یثربی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پاییز 74، ص33.
[12] ـ عرفان نظری، دکتر یثربی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پاییز 74، ص 33.
[13] ـ بعضی مؤلفان پیش از ورود به مباحث برای روشن ساختن مبتدی، مطالبی را در آغاز بیان میکنند که رئوس ثمانیه نامیده میشود که عبارتند از: تعریف علم، موضوع علم، فایده علم، مؤلف علم، ابواب علم، مرتبه علم، غرض از یادگیری علم، انحای تعالیم (تقسیم و تحلیل و تحدید)
[14] ـ آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، جلد 2، انتشارات سمت، ص 134و 135.
[15] ـ آشنایی با علوم اسلامی، استاد مطهری، عرفان، ص73.
[16] ـ تمهید القواعد، محمد الترکه، آیت الله جوادی آملی، انتشارات الزهرا، ص 110.
[17] ـ همان، ص 13.
[18] ـ شرح منازل السائرین، خواجه عبدالله انصاری، انتشارات الزهرا، 1373، ص 184و185.
[19] ـ شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی(ره)، ستاد بزرگداشت یکصدمین سال تولد امام خمینی، 1378، ص 260و261.
[20] ـ همان، ص 402.
[21] ـ شرح منازل السائرین، ص 104 و 105.
[22] ـ اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی، انتشارات خوارزمی، ص 174.
[23] ـ ابعاد عرفانی اسلامی، آن ماری شیمل، انتشارات دفتر نشر فرهنگ، ص 134.
[24] ـ تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، نسخه نیکلسون، چاپ بهزاد، ص 772.
[25] ـ شرح فصوص الحکم، تاج الدین خوارزمی، انتشارات مولی، فص آدمی.
[26] ـ عرفان نظری، یثربی، تبلیغات اسلامی قم، ص 415