پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ زرتشتیان و باستانگرایان افراطی چه بسا دیگران را به خشونت متهم میکنند. حال آنکه حقیقتاً آیین زرتشتی در میان سایر مکاتب عقیدتی جزو خشنترینها است. از جمله خشونتهایی که در عقائد و تاریخ زرتشتیگری میتوان یافت؛ موضوع بریدنِ سر مخالفین و منتقدین است. در این زمینه یشتهای اوستا به صراحت بیان میدارد که ایزدان و فرستادگان اهورامزدا سرهای دشمنان را از بدن جدا میکردند، و زرتشتیان نیز فرستادگان اهورامزدا را به سبب بریدنِ سر دشمنان دین زرتشتی، میستایند.[۱] در شاهنامه نیز دهها مورد مییابیم که اشَوَنانِ (مؤمنین) زرتشتی با اقتدا به فرستادگان اهورامزدا، سر از بدنِ دشمنان جدا میکردند. چنانکه به روشنی میتوان دریافت که این رفتار، کاملاً رایج و مصداق کردار نیک شمرده میشد. در ادامه به چند نمونه اشاره میکنیم.
در ماجرای نبرد گشتاسپ (مؤمن و مبلّغ دین زرتشتی) با ارجاسب، روشن است که اشَوَنان زرتشتی، جنایات بسیاری در حق مردمان آسیای میانه مرتکب شدند.[۲] در برههای از این نبرد سنگین، شیداسپ (شاهزاده کیانی) پس از اینکه کُـهَـرم را بر زمین کوبید، سر از بدنش جدا نمود.[۳] چنانکه در شاهنامه میخوانیم:
به نيزه بگشتند هر دو چو باد
بزَد تُرک را نيزهی شاهزاد
ز باره در آورد و ببريد سر
به خاک اندر افگند زرّين كمر [۴]
دربارهی همین جنگ آمده است که اسفندیار (مؤمن و مروّج دین زرتشتی، که زرتشتیان هنوز هم در نیایشهای خود در خردهاوستا وی را میستایند)، هنگامی که به صف دشمن تاخت، بسیاری را کشت و سر بُرید:
چو اسفنـديار آن گُوِ تهمـتن
خـداوند اورنگ با سهـم و تـن
از آن كوه بشنيد بانگ پدر
به زارى به پيش اندر افگند سر
خراميد نيزه بچنگ اندرون
زپيش پدر سر فگنده نگون
بِدان لشكر دشمن اندر فتاد
چنان چون در افتد به گلبرگ باد
همى كـُشت ازيشان و سر مىبريد
زبيمش همى مـُرد هر كش بديد [۵]
شاهنامه در ادامه چنین بازگو میکند که اسفندیار به لشکریان دستور داد تا هیچ کس به دشمن رحم نیاورد. ایرانیان با شدت بسیار جنگیدند و آن قدر ترکان را کشتند و به اندازهای سر بریدند که دشت از بدنهای بی سر پر شده بود:
خروشى بر آمد ز اسفنديار
بلرزيد زآواز او كوه و غار
بايرانيان گفت شمشير جنگ
مداريد خيره گرفته بچنگ
در ادامه وقتی لشکریان اسفندیار از جنگ فارغ شدند، وضع چنین بود:
همه دشت پا و بر و پشت بود
بريده سر و تيغ در مشت بود [۶]
در زمان ساسانیان نیز این روش وجود داشت، چنانکه در زمان بهرام پنجم، در منطقهای آشوب شد و جوانان، سر بزرگ آن ناحیه را از تن جدا کردند.[۷] در همین زمان (یعنی در عصر حکومت بهرام پنجم)، وی (به عنوان پادشاه حکومت ساسانی) بسیاری از ساکنین شرق ایران را قتل عام کرد. پس از آن بود که مردان و زنان بیگناه نزد او آمدند و امان خواستند و حاضر گشتند که به بهرام باج دهند تا بیش از این سر از بدن مردمانشان جدا نگردد:
گر از ما همى باژ خواهى رواست
سر بىگناهان بريدن چراست؟
همه مرد و زن بندگان توايم
برزم اندر افگندگان تو ايم [۸]
یعنی ای بهرام! اگر از ما باج بخواهی، میدهیم. اما چرا سر بیگناهان را از بدن جدا میکنی؟ چه اینکه ما مردان و زنان همه بندگان تو هستیم. بهرام نیز خونریزی (سر بریدن) را پایان بخشید.[۹] و از مردم باج گرفت و با شادی به سرزمینش بازگشت:
ازين كار چون كام او شد روا
ابا باژ بستد ز تركان نوا
چو برگشت و آمد بشهر فرب
پر از رنگ رخسار و پر خنده لب [۱۰]
انوشیروان هم این کردار نیک را همواره به جا میآورد. آن چنان که به سبب یک گمان غلط، دستور داد تا سر مهبود (وزیر نیکوکارش) را بریدند و همه اطرافیانش را قتل عام کردند. حتی به زنان و فرزندان مهبود هم رحم نکرد و همه را از دم تیغ گذراند.[۱۱] همچنین در تازش انوشیروان به روم، وی شهری را ویران نموده و بسیاری از ساکنین آن را سر برید آن چنان که سراسر آن دژ پر از سرها و پاهاى بریده شده بود. به گفتهی شاهنامه:
چو خورشيد تابان ز گنبد بگشت
شد آن باره ی دژ بكردار دشت
خروش سواران و گرد سپاه
ابا دود و آتش بر آمد بماه
همه حصن بى تن سر و پاى بود
تن بى سرانشان دگر جاى بود
مردم بی گناه از سر درماندگی میگریستند و ناله سر می دادند، لیکن انوشیروان هرآنچه مردمان داشتند را غارت کرد. وی در هنگام قتل عام و در حین چپاول به هیچ کس رحم نکرد.[۱۲]
اکنون به عصر زندگانی زرتشت بازگردیم، آنجا که اسفندیار، که زرتشتیان هنوز هم در نیایشهای خود او را میستایند،[۱۳] سوگند یاد میکند که سر از بدن دشمنانش جدا کند، جگر دشمنان را تکهپاره کند و نوامیس مردم را به تصرف خود دربیاورد:
سرانشان ببرّم بكين نيا
پديد آرم از هر درى كيميا
همه گورشان كام شيران كنم
بكام دليران ايران كنم
سراسر بدوزم جگرشان بتير
بيارم زن و كودكانشان اسير [۱۴]
در ادامه میگوید که من سر از بدن دشمنان جدا نمودم و اموال و نوامیس شان را تصرف کردم:
ز تن باز كردم سر ارجاسپ را
برافراختم نام گشتاسپ را
زن و كودكانش بدين بارگاه
بياوردم آن گنج و تخت و كلاه [۱۵]
در عصر ساسانیان نیز هنگام لشکرکشی شاپور به روم، آنقدر رومیان را کشتند که دشت پر از سرهای بیبدن (بدنهای بیسر) بود:
ازان لشكر روم چندان بكشت
كه يك دشت سر بود بىپاى و پشت
بهامون سپاه و چليپا نماند
بدژها صليب و سكوبا نماند [۱۶]
درماجرای تازش انوشیروان به روم نیز، شاهنامه بیان میدارد که سپاهیان ساسانی، بسیار از رومیان را کشتند و سر بُریدند:
خروش سواران و گرد سپاه
ابا دود و آتش بر آمد بماه
همه حصن بىتن سر و پاى بود
تن بىسرانشان دگر جاى بود [۱۷]
بهرام چوبین، سردار ایرانی (در اواخر عصر ساسانیان) نیز علاقهی بسیاری به جدا کردنِ سر از بدن مخالفین خود داشت. چنان که در قضیهی درگیری با ساوه شاه، او را چنین تهدید میکند:
كنون نيزه من بگوشت رسيد
سرت را بخنجر بخواهم بريد
چو رفتى سر و تاج و گنجت مراست
همان دختر و برده رنجت مراست [۱۸]
یعنی حال که خبر من به گوشت رسید؛ سرت با خنجر از بدنت جدا میکنم. سپس تاج و گنج و دخترت، برای من خواهد شد. در ادامه نیز بهرام چوبین آنچه گفته بود را به کار بست !
چو بهرام جنگى رسيد اندروى
كشيدش بران خاك تفته بروى
بريد آن سر شاهوارش ز تن
نيامد كسى پيشش از انجمن [۱۹]
پس از اینکه سردار ایرانی، سر از بدن دشمن جدا نمود، آن را بر نیزه کرد:
نخستين سر ساوه بر نيزه كرد
درفشى كجا داشتى در نبرد [۲۰]
البته بهرام چوبین در این زمینه پروندهای بس درخشان دارد و بعدها سر از بدنِ کوت رومی نیز جدا کرد:
يكى تيغ زد بر سر و گردنش
كه تا سينه ببريد تيره تنش [۲۱]
در فضائل خسرو پرویز نیز فراوان آمده است که علاقهی بسیاری به کشتن منتقدین و مخالفین اش داشت. از جمله اینکه در زمان حکومتش دستور داد تا سر از بدن دشمنان پدرش جدا کنند.[۲۲]
پینوشت :
[۱]. بنگرید به مقاله «سرهای بریده شده ، نمونهای از کردار نیک...»
[۲]. بنگرید به مقاله «جنایات اشَوَنان زرتشتی در تازش به ترکستان» و نیز بنگرید به «نقد و بررسی یادگار زریران»
[۳]. میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، نشر روزگار، تهران، ج ۲ ، ص ۴۱۱
[۴]. شاهنامه فردوسی، بر اساس نسخه چاپ مسکو، ناشر: مؤسسه نور، تهران، ص ۶۶۰ ، بيت ۲۴۰۰۳-۲۴۰۰۱
[۵]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۶۶۴ ، بيت ۲۴۱۵۷-۲۴۱۶۲
[۶]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۶۸۷ ، بيت ۲۴۹۸۸- ۲۴۹۷۹
[۷]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۹۵۴ ، بيت ۳۴۵۵۲
[۸]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۹۸۶ ، بيت ۳۵۷۳۱-۳۵۷۲۴
[۹]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۹۸۶ ، بيت ۳۵۷۳۳
[۱۰]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۹۸۶ ، بیت ۳۵۷۳۶-۳۵۷۳۷
[۱۱]. بنگرید به مقاله «تراژدی مهبود»
[۱۲]. بنگرید به مقاله «تازش انوشیروان به روم از نگاه شاهنامه»
[۱۳]. خرده اوستا ، به ترجمه اردشیر آذرگشسب ، تهران ، ۱۳۵۵ ، ص ۱۶۰-۱۶۶
[۱۴]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۷۰۰ ، بیت ۲۵۴۵۰ – ۲۵۴۵۲
[۱۵]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۷۱۵ بیت ۲۵۹۸۷-۲۵۹۸۸
[۱۶]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۹۱۶ بيت ۳۳۲۰۷ – ۳۳۲۰۶
[۱۷]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۱۰۵۲-۱۰۵۱ ، بيت ۳۸۱۱۸ – ۳۸۱۱۹ ، در فهرست شاهنامه: "دژها گرفتن نوشين روان در بوم روم"
[۱۸]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۱۱۷۸ ، بيت ۴۲۷۵۵ ، در فهرست شاهنامه: " پاسخ دادن بهرام چوبينه، ساوهشاه را"
[۱۹]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۱۱۸۲ ، بيت ۴۲۸۹۹-۴۲۹۰ ، در فهرست شاهنامه: "رزم كردن بهرام چوبينه با ساوه شاه"
[۲۰]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۱۱۸۳ - ۱۱۸۴ ، بیت ۴۲۹۶۳-۴۲۹۶۴
[۲۱]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۱۲۵۶ ، بيت ۴۵۶۲۰
[۲۲]. میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، نشر روزگار، تهران، ج ۳، ص ۶۸۸
شاهنامه فردوسی، همان، ص ۱۲۹۵، بيت ۴۷۰۳۳