شنبه 28 تير 1404

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

جذبه های دعوت امام حسین علیه السلام جلسه پنجم


کاملترین و زیباترین رابطه‌ای که امکان پذیر هست رابطه ای هست که خداوند متعال با بندگانش برقرار کرده رابطه محبت و رافت در حد بی نهایت دست رحمت خدا که عالم را آفرید و با دست رحمتش مدیریت می‌کند عالم را. تقدیرات خداوند متعال بر اساس رحمت هست و این صفتش مقدم بر غضبش هست.

صفت ذاتی خدا صفت رحمت هست اگر بندگان خدا تمرّدی نداشتند معصیتی نداشتند اصلاً خدا چهره غضب نشان نمی‌داد و غضب نداشت. صفت اصلی خدا که باید بروز پیدا کند رحمت هست و بر همین اساس بود که عرض کردم خدمت شما که در توصیه های اهل بیت هست وقتی مومنی رحمت خدا را پشت صحنه عالم ببیند باید حسن ظن به خدا داشته باشیم باید نگاه به مدیریت خداوند و ربوبیت خداوند داشته باشیم سوءظن نداشته باشیم بدبین نباید باشیم باید اعتقادش این باشد من می دانم که خدایی هست در این عالم که همه چیز روی حساب هست و خداوند متعال نسبت به من مهربان هست هیچ کینه ای ندارد خدا را با خودمان مقایسه نکنیم ما ضعیف هستیم ما هستیم که کوچکترین بدی احیانا از کسی ببینیم کینه به دل می گیریم می خواهیم تلافی کنیم خدا که این جوری نیست یک همچین خدایی هست که دارد عالم را مدیریت می کند.

بنابراین آدم باید بهش حسن ظن داشته باشد که در همه جا پشت من هست به مو میرسد ولی پاره نمی شود خدا پشتیبان من هست.
طبق روایات اهل بیت بهترین چیزی که در دنیا به کسی داده می شود که خیر دنیا و آخرت را در پی دارد همین حسن ظن به خدا هست این کیمیا هست گنج هست.

امام باقر فرمود: ما اُعطِيَ مُؤمِنٌ قَطُّ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ إلاّ بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّه ورَجائِهِ لَهُ ، بهتر از حسن ظن به خدا برای بنده چیزی نیست و باز خدمتتان عرض کردیم بر همین اساس توصیه ی دین این هست در حوادثی که برای شما پیش می آید در حوادث طبیعی تحلیل مثبت بکنیم حوادث را، یک باران می آید این باران را آدم می تواند دو جور تحلیل کند مثلا امروز هوا گرفته است دل آدم می گیرد این می تواند منفی تحلیل شود. می تواند مثبت تحلیل کند که این باران امروز می بارد رحمت است دعا در آن مستجاب هست

خداوند متعال برکاتی در آن گذاشته در آن پاکی هست تحلیل مثبت بکند آدم. در هر حادثه طبیعی همینطور هست بله این هست که انسان ها گاهی موقع ظلم می کنند . یک نفر را نگاه می‌کند که ظلم می‌کند این ظلم هست نمی‌توانیم بگوییم ظلم می‌کند خوب کاری می‌کند، ولی در رابطه با مسائل طبیعی که خداوند دستش پشت صحنه هست اینها تحلیل مثبت اگر آدم بکند همان به سرش می آید.


به تعبیر پیغمبر تفالوا بالخیر تجدوه، فال خوب بزنید همان برایتان پیش می آید خوش بین باشید خوش بیاری می آوری، کما اینکه کسی بدبین باشد بدبیاری می آورد.

 این تعبیر امام رضا علیه السلام خیلی تعبیر بلند و قابل توجهی است امام رضا فرمو: یقول الله عزوجل خداوند می فرماید: انا عند ظنّ عبدیَ المومن، من طبق گمان بنده هم رفتار می کنم ان خیراً فخیرٌ اگر به من گمان خوب داشته باشد خوب باهاش برخورد می کنم و ان شرّاً فشرٌّ، اگر گمان بد داشته باشد بد باهاش برخورد می کنم این همانی هست که عرض کردم خوش‌بینی خوش بیاری می آورد بدبینی بدبیاری می آورد.

نقل می کنند که یک بخشی در قرآن هست یک بخشی هم در روایت در قرآن خواندید حضرت موسی علیه السلام موقعی که بچه بود مادرش او را در صندوق گذاشت در رود نیل رهایش کرد خدا فرمود ما مواظبش هستیم، إِنّا رادّوهُ إِلَيكِ وَجاعِلوهُ مِنَ المُرسَلينَ، وقتی که این طفل را در رود نیل رها کرد از آن طرف فرعون و همسرش آسیه که زن بسیار مومنی بود ضرب المثل و الگوی مومنین هست کنار آب ایستاده بودند دیدن یک صندوق می آید فرعون به مامورین گفت این صندوق را بگیرید

ببینید چی هست گرفتند دیدند یک بچه توش هست حضرت آسیه فال خوب زد گفت قرَّهُ عینٍ لی و لک، این چشم ما را روشن می‌کند چشم روشنی برای من و تو هست چون فرزند از فرعون نداشت فال خوب زد این باعث خوشحالی ما می‌شود باعث سعادت ما می شود. فرعون فال بد زد گفت من گمان می کنم این بچه ای که قرار است بیاید پدرم را در بیاورد تاج و تخت ما را به هم بزند همین هست.

بر سر هر دوتا آمد دیگر یعنی حضرت آسیه خوش‌بین بود همین به سرش آمد که وقتی موسی آمد و دین و شریعت را آورد حضرت آسیه به آن دین گروید و بالاترین مقامات معنوی را پیدا کرد و فرعون هم گمان بد داشت و فال بد زده بود به سرش آمد گمان می‌کنم مرا بیچاره می کند همین طور هم شد حضرت موسی وقتی بزرگ شد پدر او را در آورد بساط فرعون را جمع کرد.

پیغمبر اکرم یک جا رفته بود عیادت یک مریضی، بیمار تب داشت پیغمبر می خواست بهش تسلی بدهد گفت طهورٌ ان شاالله، انشاالله باعث پاکی و تطهیرت شود چون در روایت هست که: حُمّى لَيلةٍ كَفّارَةُ سَنَةٍ ، یک شب اگر آدم تب کند کفاره یک سال گناهش می شود خدا همان یک شب درد کشیدن تو را ولو اینکه خود آدم مواظب نبوده یک جایی مریض شده کوتاهی کرده ولی خدا می‌گوید دردی کشیدی این درد کشیدن را کفاره یکسال گناهانت قرار می دهم پاکت بکند.

پیغمبر عیادت سلمان رفته بود حضرت فرمود می دانید سلمان عوض این مریضی چه چیزهایی گیرت می آید سلمان گفت آقا چه چیزی گیرم می آید پیغمبر فرمود یکی اینکه: دُعَاؤُكَ فِيهِ مُسْتَجَابٌ، دعای تو در هنگام مریضی مستجاب هست لذا گفتن وقتی به عیادت مریض رفتیم و از او بخواهید برایتان دعا کند، دعائهُ کدعا الملائکَه، چون مریض شکسته هست در خانه خدا منم منم ندارد ملتمس هست از این جهت دعایش بالا می رود

پیغمبر فرمود دعای مستجاب می شود و دوم اینکه گناهانت بخشیده می شود. پیغمبر به این مریض هم همین را گفت فرمود طهور ان شاالله تبی که داری پاکت کند، برگشت به پیغمبر گفت: بل هم ما تفور؛ این تب یک لجنی هست که ما را در گل میبرد آخرش پیغمبر فرمود فنعم اذَن، حالا دیگر بله که فال بد زدی بله به سرت می آید.


گفت با من دوش پنهان کاردانی تیزهوش
یک آدم با تجربه آدم با معرفت
از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
از شما نمی شود پنهان کرد سرّ می فروش را چی هست
گفت آسان گیر برخود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش


سخت کوش یعنی سختگیر کسانی که منفی می بینند سخت می گیرند جهان را. بر مردمان سخت کوش بلا به سرشان می آید رحمت پروردگار عالم از اول تا آخر آفرینش هست و آدم باید با این دست و این دست را پشت خودش حس کند هیچ جا کم نمی آورد. ما با اعتقادات زندگی می‌کنیم با افکار زندگی می کنیم اگر این فکر در آدم باشد شکست ندارد افسردگی ندارد بن‌بست ندارد آخر خط ندارد تاریک شدن ندارد در سنگین‌ترین بلاها هم نشاط دارد. اهل بیت اینطور بودند سنگین‌ترین بلا را داشتند اما خم به ابرویشان نمی آمد.

 امام صادق علیه السلام یک جمله دارد خیلی زیبا هست مغز توحید و باور توحیدی را امام صادق در این حدیث خلاصه کرده ایشان فرمود: عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ من تعجب می کنم از کسی که هراس دارد و نگران هست از ۴ چیز چرا پناه نمی برد به چهار چیز دیگر؟ این چون در ذکر هست و از امام صادق هست می: شود بهش عمل کرد ذکر را از هر کس نمی شود عمل کرد این از امام صادق هست حضرت فرمود:
عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ، تعجب می کنم اگر کسی ترس دارد از چیزی، كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ، چرا این ذکر را نمی گوید؟ چرا به قول خدا پناه نمی برد؟ فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ جَلَّ جَلاَلُهُ يَقُولُ بِعَقِبِهَا،پشت سر این ایه خدا اثر ذکر را می گوید اگر کسی بگوید؛ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ؛ به مقصد می رسد بدون اینکه هیچ سوء و بدی بهش برسد خیالش راحت باشد حسبنا الله و نعم الوکیل


بعد فرمود اگر کسی غم داشته باشد، عَجِبْتُ لِمَنِ اِغْتَمَّ كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ چرا پناه نمی برد به این ذکر؟ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِين؛ ذکر یونسیه. پشت سرش خدا اثر این ذکر را فرموده؛ فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقِبِهَا فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي اَلْمُؤْمِنِينَ ؛ خدا فرمود اگر کسی این را بگویند ما جوابش را می‌دهیم و از غم نجاتش می‌دهیم مومنین همونجور که یونس آن کار را کرد این ذکر را بگویند این اثر را بر مومنین مترتب می کنیم غم را از دلشان برمیداریم لذا گفتند اگر کسی غم دارد ۷ مرتبه این ذکر یونسیه را بگوید در قرآن که هفت مرتبه نیست یک بار هست.


بعد امام فرمود: عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ، تعجب می کنم از کسی که مورپ فریب و توی نقشه ای قرار گرفته که دیگران می خواهند سرش کلاه بگذارند، در معامله ای یا کاری حس می کند ادم های ناتو دارد که سرش را کلاه بگذارند، كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ چرا پناه نمی برد به این ایه ی قرآن که: وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ؛اگر کسی این را بگوید: فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ يَقُولُ بِعَقِبِهَا فَوَقاهُ اَللّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا؛ از سیارات و بدی ها و مگر دیگران حفظش می کنیم.


و چهارم ؛ تعجب می کنم از کسی که زینت دنیا را می خواهد حلالش را البته، وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ اَلدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لاَ يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، ما شاءَ اَللّهُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ اَللَّهَ عَزَّ اِسْمُهُ يَقُولُ بِعَقِبِهَا إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ مُوجِبَةٌ. اگر برادری به برادر دیگرش که پولدار بود این را گفت این ذکر را وقتی اموال زیاد برادرش را دید چشم نزد حسادت نکرد گفت ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله، اگر بخواهد خدا به من هم می‌دهد که همین جور هم هست که اگر به برادرم داد به من بهترش را می تواند بدهد قدرت دست خدا هست.

 

 حالا شما نگاه کنید یک خدایی که این چنین پشت صحنه هست با دست مهربانش عالم را مدیریت می کند اگر کسی باور داشته باشد. البته این دعاها و ذکرها جای تلاش را نمی گیرد بدون تردید اما اگر کسی باور داشته باشد که در عین حالی که تلاشی که از او برمی‌آید انجام دهد این جوری هم از خداوند متعال بخواهد و حسن ظن داشته باشد چرا خدا ندهد؟ مگر خدا بخیل هست مگر از خدا کم می آید؟ خزائن آسمان و زمین در اختیار خداست. دارد و به من می‌دهد اگر این امید و حسن ظن را داشته باشیم چرا بهش ندهد همین هست که می‌گویم مومن هیچ موقع شکست ندارد کسی که رابطه رحمت خدا با خودش را درک بکند.

 

همانطور که اشاره کردم در شب‌های گذشته اولیای خدا و معصومین هم مظهر رحمت خدا هستند و تمام رحمت خدا اول به آنها داده می شود و توی عالم پخش می شود جز رحمت خدا که فقط یک جز از آن ۱۰۰ جز در عالم دنیا آمد و از اول خلقت تا آخر تمام مهربانی ها محصول همان یک جز هست ۹۹ جزاش پایین نیامده تمامش را خدا به پیغمبر و آلش می‌دهد به چهارده معصوم می‌دهد که معدن رحمت خدا هستند

اینکه ما به اهل بیت می گوییم واسطه فیض یعنی علم خدا را آنها اول می‌گیرند در عالم پخش می کنند رحمت خدا را آنها می گیرند در عالم پخش می کنند قدرت خدا را آنها اول می گیرند در عالم پخش می کنند هر که هر قدرتی دارد از خداست امام واسطه فیضش معصومین هستند هر کس هر علمی دارد از خداست واسطه فیض معصومین هستند هرکی عزت دارد هر کمالی دارد از خداست اما واسطه اش معصومین هستند، میدانید یعنی چی ؟ اینکه یک معرفتی نسبت به معصوم پیدا شود.


عرض کنم این که ما می‌گوییم معصوم واسطه فیض هستند واسطه فیض بودن اهل بیت مثل حسابدار بانک نیست ، پول می گیرد می دهد به مشتری از مشتری می گیرد می‌گذارد بانک این حسابداری که دم صندوق نشسته واسطه هست واسطه ای که پول را از مشتری می‌گیرد می گذارد در صندوق از صندوق می گیرد میدهد به مشتری دیگر درست هست اما خودش ممکن است یک فقیر باشد میلیون ها پول را این طرف و آن طرف می کند اما چه بسا خانه مستاجری دارد پول ندارد مشکلات دارد.


اهل بیت واسطه فیض بودنشان اینجوری نیست که از خدا بگیرند بدهند و خودشان نصیبی نبرند نه واسطه فیض بودن اهل بیت می‌دانید مثل چی هست؟ مثل حسابدار بانک نیست، مثل شاگرد اول یک کلاس هست شما فرض کنید در یک کلاسی یک استاد درس سنگین میدهد در این کلاس چند تا شاگرد هستند یک شاگرد اول هست که استعدادش خیلی زیاد هست درس را اول از همه میگیرد هیچ ظلمی هم به بقیه نمی شود خوب شما هم زحمت بکشید و بگیرید این طور نیست این که درس را زودتر می گیرد و جلوی گرفتن دیگران را هم میگیرد شاگرد اول هست و اول از همه آن فیضی علمی استاد را می گیرد دیگران چه بسا دارند چرت می زنند و متوجه درس نمی شوند بعد که درس تمام شد شاگرد اول علمی را که گرفته و خودش شده عالم به شاگردان دیگر توضیح می دهد یعنی اول خودش عالم شده بعد میدهد به دیگران.

اهل بیت که تمام رحمت خدا هر صد جز را می گیرند اول خودشان رحیم می شوند بعد به اذن خدا می روند این رحمت را به دیگران هم می دهند نه اینکه از خودشان کنده شود بدهد به آنها، خودش رحمت را دارد مثل شاگرد اول هست که علمش جدا شود بدهد به شاگردان دیگر خودش هم هنوز عالم هست یک جلوه را به شاگردان دیگر که ضعیف تر هستند می دهد.

شاگرد اول های کلاس خدا چهارده معصوم هستند تمام فیض را تمام علم قدرت هر هزار اسم خدا که در دعای جوشن خواندیم اسما خدا یعنی کمالات خدا اسم خدا که یک لفظ نیست مثلاً غفور قدیر علیم اسماء خدا یعنی کمالات خدا و این لفظی که ما به زبان جاری می کنیم مثلاً قدیر غفور رحیم این اسم الاسم حقیقی کمال خدا هست این اسم آن کمال هست. اسما الله الحسنی کمالات خدا هست کمالات خدا را اهل بیت می گیرند خودشان می شوند قدیر غفور خودشان می شوند عالم جمیل خودشان عزیز می شوند ولی به اذن الله نگویید که یک خدا درست شد نه، اینها از خودشان که ندارند از خدا گرفتند استقلال نیست.


این همان هست که در زیارت رجبیه اگر دقت کرده باشید می گوییم اهل بیت لا فرق بینک و بینها خدایا بین تو و بین چهارده معصوم هیچ فرقی نیست این بالاترین تعبیر برای معصومین است. إلاّ أنّهم عبادک و خلقک؛ مگر اینکه بنده تو هستند از خودشان نیست هر چه دارند از تو هست این بالاترین فرق هست این شکلی پیغمبر می شود مهربان این مهربانی را می شود تصور کرد که چقدر هست؟ هر صد جز رحمت خدا را گرفته یک جزاَش فقط در عالم پایین آمد. علم خدا همین جور هست.


زیارت جامعه کبیره را بر اساس این معارف باید تحلیل کرد شاگرد اولها گرفتند به دیگران به تناسب ظرفیتشان می دهند از این جهت است که پیغمبر دلسوز و مهربان مظهر رحمت خدا هست با اینکه نیازی به دیگران نداشت و امیرالمومنین هم نیاز ندارد به دیگران، پشتش به خدا هست که فرمود: اگر دور من جمع شوید یک ذره اینطور نیست من احساس کنم پشتم گرم شده چون شما هستید اگر همه بروید یک ذره احساس وحشت نمی‌کنم که تنها شدم چون من به کس دیگری وصل هستم ؛

لا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعا لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعا اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ؛ کثرت مردم دور من بر عزت علی نمی افزاید چون علی وصل به معدن عزت است کسی به من عزت نمی دهد و اضافه نمی کند بر من، اگر متفرق شوند مردم از من یک ذره وحشت در من درست نمی شود حالا همه مرا تنها گذاشتند من وصل به کسی هستم که با این چیزها بالا پایین نمی شوم.

 امیرالمومنین که بماند شاگردش امام راحل عظیم الشأن ما، خدا رحمتش کند این بزرگوار را خاک زیر پای امیرالمومنین بود ایشان آقای رسولی محلاتی می‌گفتند وقتی امام از اندرونی می آمد توی حسینیه جماران مردم شعار می‌دادند: روح منی خمینی بت شکنی خمینی ما همه سرباز توایم و اینها آقای رسولی محلاتی می‌گفت با امام که می آمدم بیایم توی حسینیه امام گفت: آقای رسولی اگر تمام این مردم که دارند می گویند

درود بر فلانی که صادقانه هم می گویند مردم دروغ نمی گویند اگر همه برگردند بگویند مرگ بر فلانی یک ذره برای من تفاوتی ندارد. شاگرد و خاک پای امیرالمومنین هست و قابل مقایسه با امام نیست؛ لا یُقاسُ بآل محمد احدٌ صلوات الله علیه، احدی را با چهارده معصوم نمی‌شود مقایسه کرد حتی انبیای اولوالعزمـ آنها ولایت جزئیه داشتند، ائمه ولایت کلیه دارند برای همین شاگرد امیرالمومنین این را می گوید چه برسد به خود حضرت؟


بنابراین آنها تمام اسماء خدا را گرفتند تمام کمالات خدا را گرفتند به اذن الله و پخش می کنند در عالم. خودتان تصور کنید که پیغمبر چقدر مهربانی داشت امیرالمومنین چقدر مهربانی دارد بدون اینکه نیاز داشته باشند به انسانها ناز بندگان خدا را هم می کشیدند. شبیه چیزی که راجع به خداوند عرض کردم خدا بدون اینکه نیازی داشته باشد به بنده هایش ناز بنده هایش را می کشد در قرآن فرموده مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا؛ کی هست که به من قرض بدهد؟ بندگان من به من قرض بدهید این دارد ناز می کشد و الا خدا قرض نمی خواهد همه سرمایه ها را او داد.

اهل بیت هم همین جور هست. امیرالمومنین راجع به پیغمبر نقل می کند از سر دلسوزی و محبتی که به هدایت بندگان خدا داشت وقتی می دید اول که دعوت می کند مردم را به اسلام چنان حرفش را گوش نمی دهند سنگ و چوب بهش میزنند وقتی پیغمبر این را می دید گویی نقص را در خودش می دید که شاید من باید عبادت هایم را زیاد کنم که تاثیر نفسم زیاد تر باشد عباداتش را اضافه می کرد شب نمی خوابید یا بسیار کم می خوابید روی پا انقدر می ایستاد برای عبادت که پاهایش ورم می کرد انقدر بی خوابی کشید چشم هایش کاسه خون شده بود صورتش زرد شد از بی خوابی آیه نازل شد طاها! مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى؛ پیغمبر ما قرآن را نازل نکردیم که انقدر خودت را به مشقت بیندازی چرا خودت را به سختی می اندازی؟ خدا را شاهد می گیرم هر وقت به این آیه می رسم بهتم می زند خدای ارحم الراحمین به پیغمبر می‌گوید آرام‌تر چرا انقدر دلسوزی؟


این پیغمبر هست به تعبیر قرآن، عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم،حریص بود برای هدایت مردم، در جنگ احد سخت ترین جنگ برای پیغمبر بود در این جنگ علاوه بر اینکه پیغمبر به شدت زخمی شد امیرالمومنین هم به شدت زخمی شد غیر از این که بسیاری از مسلمان ها به شهادت رسیدند از جمله عموی پیغمبر حضرت حمزه که پیغمبر اکرم خیلی دوستش داشت خیلی خدمت کرد به دین پیش ما غریب است حضرت حمزه. با این که پیغمبر این همه صدمه دید مسلمان ها خیلی شهید شدند و جنگ شکست خورد در مدینه خانه ای نبود که صدای گریه اش بلند نباشد

همه شهید داده بودند آن وقت یک کسی از اصحاب به پیغمبر عرض کرد یا رسول الله نفرین کن بر مشرکین! پیغمبری که این همه لطمه خورد و سختی کشیده فرمود: انّی لم ابعث لعاناً و لکنی بعثت داعیاً و رحمةً؛ من برای لعنت و نفرین نیامدم من آمدم برای رحمت، دستش را بلند کرد: اللهم اهدی قومی فانهم لایعلمون، خدایا هدایتشان کن. نفرینش هم دعا بود.

 این پیغمبر بزرگوار نه فقط برای مسلمان ها بلکه یک یهودی بود جوان هم بود می آمد به مسلمان ها خواندن و نوشتن یاد می داد رسم پیغمبر این بود اگر توی جنگی از یهودی ها اسیر بگیرند یا مسیحی ها، این اسیر بتواند ۱۰ تا مسلمان را با سواد کند آزادش می کردند. این یهودی می آمد به مسلمین خواندن و نوشتن یاد می‌داد. یک مدت که گذشت پیغمبر دید نیامد این جوان معلم غایب است. چند روز گذشت پیغمبر فرمود این جوان کجاست؟

گفتند یا رسول الله مریض هست حالش خیلی وخیم است پیغمبر فرمود به عیادتش برویم. با چند نفر از اصحاب رفتند به عیادت این جوان یهودی وقتی وارد خانه شدند دیدند بله آخر های عمرش هست در بستر افتاده بود پدر و مادرش کنارش نشسته بودند غمگین، پیغمبر آمد نشست این جوان بیهوش بود گاهی به هوش می آمد وقتی به هوش آمد چشمش را باز کرد و به پیغمبر افتاد پیغمبر بهش سلام کرد گفت جوان مسلمان شو یعنی مدتی خدمت به ما مسلمین کردی چند نفر را باسواد کردی من هم به تو خدمتی بکنم که تا ابد سعادتمند شوی! مسلمان شو.

این جوان یک نگاهی به پدر و مادرش که اطرافش نشسته بودند انداخت خجالت کشید چیزی نگفت از حال رفت و بیهوش شد. باز پیغمبر به بالینش نشست تا به هوش آمد وقتی به هوش آمد پدر جوان یهودی بی انصافی نکرد گفت فرزندم اگر می خواهی مسلمان شوی ما مانعت نمی شویم. این جوان به محض اینکه این را شنید چون یک مدت رفتار قشنگ پیغمبر را دیده بود با چشمش و جذب شده بود شهادتین را بر زبان جاری کرد جمله دوم که شهادت بر رسالت پیغمبر هست وقتی بر زبان جاری کرد از دنیا رفت، تا از دنیا رفت پیغمبر به پدر و مادر جوان روی کرد گفت دست به این جنازه نزنید اجازه دهید مسلمانان را خبر کنم همه بیایند با احترام این جوان را در قبرستان مسلمین دفن کنیم.

 یک استادی بود خدا رحمتش کند ایشان می گفت پیغمبر رحمت از یک جوان یهودی که دم آخر مسلمان شد نگذشت تا به بهشت بدرقه اش کند آن وقت از من و شما می گذرد؟ دم آخر مسلمان شد پیغمبر گفت به قبرستان مسلمین دفنش کنیم از ما که یک عمر در خانه شان بودیم میگذرد؟ اگر کج و کوله بودیم یک جاهایی از دستمان در رفت اما یا رسول الله جلوی خانه تان بودیم در مجالس عزا و شادی هایتان ما بودیم با غم و شادی شما شریک بودیم آن پیغمبر مهربان از ماها میگذرد؟

یک جمله ای در دعای ابوحمزه هست خیلی قشنگ است عزیزان اگر توانستید این جمله را حفظ کنید در سجده های تان بخوانید در قنوت ها یا حالاتی که دارید بخوانید خیلی این جمله زیبا هست غیر از امام سجاد کسی بلد نبود از این حرف‌ها بزند فقط امام هست که اینجوری حرف می‌زند در دعای ابوحمزه به خداوند متعال عرض کرد: إِلَهِی إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ، اگر مرا ببری جهنم کی خوشحال می شود دشمنت شیطان فَفِی ذَلِکَ سُرُورُ عَدُوِّکَ؛ اگر مرا به بهشت ببری وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی الْجَنَّةَ، پیغمبرت خوشحال می‌شود، فَفِی ذَلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ. خوب خدا یا پیغمبرت را خوشحال کن، پیغمبر خوشحال نمی‌شود یک مومن توی عذاب جهنم رفت. شیطان خوشحال می شود وَ أَنَا وَ اللَّهِ وأَعْلَمُ، أَنَّ سُرُورَ نَبِیِّکَ ، أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّکَ به خودت قسم من میدانم خوشحالیِ پیغمبرت برایت مهم تر است تا خوشحالی دشمنت. پس مرا ببر بهشت.


خیلی استدلال لطیف و قشنگی امام سجاد با خدا دارد مظهر رحمت پروردگار عالم بودند اینها همه اینجور بودندـ وجود مقدس ولی عصر علیه السلام الان هم اینطور هست گاهی کسی گناهی می کند اهل بیت باید ما را ببرند. خود حضرت به کسی گفته بود در قم گفت فلانی شما بخواهید یا نخواهید ما باید شما را ببریم شما شیعه ما هستید بچه های ما هستید اما راه بیایید، یک گناه می‌کنید گناه کار را سخت می‌کند مشکل می کند برای ما، چه بسا یک گناه دو گناه عادت بر گناه باعث می شود که اهل بیت می‌خواهند پاکش کنند نمی‌خواهند آن طرف دچار عذاب شویم اهل بیت پدر مهربان که هیچ صدها برابر مهربانتر از پدر هستند دلشان می‌سوزد مجبور هستند این بچه را و شیعه ای که گناه کرده و عادت بر گناه دارد پاک کند مبتلا به یک مریضی کنند یک مرتبه می بینی ۲۰ سال مریضی دارد بیست سال مشکل دارد برای اینکه پاک شود چون چاره ای نیست کاری کرده باید اینجا درست شود. من نمی خواهم بگویم هر کس مریض هست اینجور شده علت را نمی دانیم. اما وقتی ۲۰ ساله او را مریض می کند اول از همه کی توی این ۲۰ سال که مریض شده غصه می خورد؟ خود پدر خود حضرت باید غصه بخورد چاره‌ای نیست فرمود ما شما را باید ببریم پس راه بیایید.

 امیرالمومنین فرمود: اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ؛ با تقوای خودتان به من کمک بدهید. گاهی شما کارهایی می کنید که برای ما هم مشکل و سخت می شود.
وجود مقدس اهل بیت در زمان ما وجود مقدس امام زمان علیه السلام همان مظهر رحمت خدا رحمت للعالمین را ببینید.

 در زیارت آل یاسین الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ؛ این وصف امام زمان هست رحمت واسعه خدا هست در زیارت آل یاسین هست. این بزرگوار الان دست رحمتش هست و کار می کند بعضی ها که مشکل دارند می افتند توی چاه دست پنهان و مهربان دستگیری شان می کند و نجاتشان می‌دهد.

خدا رحمت کند مرحوم جعفر آقای مجتهدی را خیلی از شما اسمشان را شنیدید ایشان غیر از آقای مجتهدی تهرانی بود هیچ نسبتی با هم ندارند. جعفرآقا مال تبریز بود ۱۸ سال پیش از دنیا رفت از اولیای الهی و از انسانهای فوق العاده زمان ما بود که مراجع باعظمت تقلید به ایشان ارادت داشتند خیلی از مراجع بزرگوار آیت الله گلپایگانی آقای مرعشی نجفی آقای میلانی خیلی با ایشان مانوس بودند.

جعفر آقا یکی از کسانی بود که گاهی موقع ها حضرت ولی عصر ماموریت روی دوشش می گذاشت که انجام دهد در روایت هست که وجود مقدس امام زمان علیه السلام یاران اطرافش را گرفتند غیر آن ۳۱۳ نفر هنگام ظهور الان اطرافش را گرفتند به نام اوتاد و ابدال که در دعای ام داوود کسانی که پانزدهم رجب در اعتکاف بودند این دعا را خواندند اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَبْدَالِ وَ الْأَوْتَادِ؛ این ابدال و اوتاد انسانهای خاص و بسیار با تقوا و مومن هستند که گمنام هستند در بین مردم هستند بقالی هست کارگری هست بنایی هست راننده ای هست.

یاران ولی عصر علیه السلام که در روایت هسن ۳۰ نفر دوره حضرت را گرفتند ولی بعضی از بزرگان ما مثل مرحوم امین که از بزرگان ما هست ایشان می‌گوید ۴۵۰ نفر دوره حضرت را گرفتند که این‌ها عمرشان طولانی مثل عمر امام زمان نیست ایشان عمرشان معمولی هست ماموریت هایی که حضرت به این ها می دهد انجام بدهند این ها انجام می دهند یکی از دنیا برود یکی دیگر جایگزین می شود.

این ها غیر از ۳۱۳ نفر هستند آن ۳۱۳ نفر هنگام ظهور کسانی هستند که به تعبیر امروزی کابینه امام زمان را تشکیل می دهند که هرکدام حاکم یک منطقه خواهند بود شرایطشان خیلی فرق می کند اما این افرادی که دور حضرت را گرفتند غیر از آنها هستند. یکی از این افراد مرحوم جعفر آقا بود خیلی از بزرگوارانی که اینجا هستند

یک کتابی هست به نام سرّ دلبران این کتاب را آیت الله آقا شیخ مرتضی حائری یزدی فرزند شیخ عبدالکریم یزدی موسس حوزه علمیه قم خدمت ایشان رسیده بودم من ۲۵ سال پیش از دنیا رفت که استاد مقام معظم رهبری بود مرجع تقلید بسیار با عظمت و فوق‌العاده‌ای بود از جهت تقوا که نگفتنی هست، یک کلمه دروغ که از ساحتش دور بود یک کلمه مبالغه و اغراق زیاده گویی اصلا نداشت انقدر دقت می کرد در حرف زدن، اگر به عنوان مثال کسی از دنیا رفته بود می خواست اطلاعیه بنویسد نمی نوشت مرحوم فلانی،میگفت از کجا بدانم مرحوم شده و مورد رحمت خدا هست؟

شاید آن طرف مشکل داشته باشد می نوشت فلانی رحمة الله علیه خدا رحمتش کند. آدم بسیار دقیق منظری بود این کتاب سر دلبران ملاقات هایی هست که ایشان خودش نوشته با یاران امام زمان داشته. من یک مرتبه خودم از استاد بزرگوارمان آقای مصلحی اراکی آقازاده آیت الله اراکی بزرگ پرسیدم که پدرتان خدمت امام زمان رسیده؟ایشان فرمودند من نمی‌دانم ولی خدمت یاران امام زمان زیاد می رسید. مرحوم جعفر آقای مجتهدی یکی از این یاران بود که مال زمان ما بود.

در قم یک دکتری هست دکتر‌ طباطبایی ایشان می گفت: من زمان دانشجویی ام که پزشکی می‌خواندم در آخن آلمان درس می خواندم یک شب دیر وقت آمدم توی آپارتمان دیدم یک نامه از زیر در انداختند داخل نامه را وقتی باز کردم دیدم جعفر آقا توی این نامه نوشته که: احمد جان به محض این که نامه من به دستت رسید بیا فلان جا من آنجا هستم. گفت من تعجب کردم جعفر آقا کجا آلمان کجا؟ جعفر آقا توی قم بود یک طرف بدنش لمس بود سکته کرده بود البته گاهی مریضی های شیعیان را می گرفت می گفت خدایا آنها طاقت ندارند به من بده!

تعجب کردم که جعفر آقا این نامه را نوشته آقای طباطبایی گفت با اینکه خیلی تعجب کردم اما در عین حال می دانستم که جعفر آقا آدم معمولی نیست یک چیزهایی داردـ رفتم دنبال این آدرسی که به من داده بود این آدرس یک تپه ای بود در حاشیه و حومه شهر آخن که بالای تپه را آدرس داده بود یک کلبه ای هست من آنجا هستم.

ایشان می گوید من رفتم هوا برفی بود سرد هم بود می گوید رسیدم به همان تپه تاریک بود که حاشیه شهر بود دیدم تپه برف گرفته چه جوری من از این سینه کشی کوه کوچک بالا بروم دیدم یک صدایی از بالای تپه آمد احمد جان یا علی بگو بیا بالا صدای جعفر آقا بود صدا را شناختم چون در قم باهاش مانوس بودم یا علی گویان این تپه را رفتم بالا وقتی رفتم دیدم جعفر آقا هست باورم نمی‌شد بغلش کردم بوسیدمش گفتم حاج آقا اینجا کجا شما کجا؟

گفت احمد جان باید می آمدی؛ دیگر بیشتر از این نگفت. با همدیگر رفتیم توی کلبه وقتی رفتیم دیدم یک پیرزنی هست و یک پسری که روی تخت نشسته معلوم هست تازه از مریضی بلند شده حال و روزش مشخص هست این پیرزن مثل پروانه دور جعفر اقا می چرخد و احترام می گذارد دوتا قهوه برای ما آورد ما خوردیم چند دقیقه که گذشت جعفرآقا رفت بیرون برای تجدید وضو من از این پیرزن پرسیدم که مادر شما این آقا را می شناسید؟

گفت نه شناختی ندارم گفتم خوب ایشان اینجا چه کار می کند؟ پیرزن گفت که من ۵،۶ ماه قبل شوهرم از دنیا رفت هیچ کسی را توی دنیا ندارم جز یک پسر، سه چهار ماه قبل فهمیدم پسرم سرطان دارد سرطان حنجره و گلو خیلی ترسیدم،طبق معایناتی که پزشکان داشتند به من گفتند دیر آمدی خیلی دیر آمدی سلول های سرطانی تکثیر شده و الان از دست ما کاری بر نمی آید.

می گوید من از سه چهار ماه قبل که فهمیدم پسرم سرطان دارد هر روز مرگش را جلوی چشمم می دیدم که لاغر تر می شد از غذا افتاده بود تا دیشب که نفس هایش به شماره افتاد حس کردم آخرش هست به التماس افتادم به حضرت مریم (مسیحی بود این پیرزن) که به دادم برس انقدر گریه کردم که در اثر خستگی پیشانی ام را گذاشتم روی تخت پسرم و خوابم برد. توی خواب حضرت مریم را دیدم به پای او افتادم گفتم خانوم بچه ام دارد از دست می رود این بچه اگر از دنیا برود من هم رفتم کسی را ندارم، حضرت مریم گفت کار دست ما نیست گفتم خانم چطور کار دست شما نیست؟

مسیح پسر شما مرده زنده می کرد پسر من هنوز نمرده زنده هست چطور کار دست شما نیست؟ حضرت مریم فرمود: پیغمبر آخرالزمان اسمش محمد هست او دختری داشت به نام فاطمه و فاطمه فرزندان معصومی داشت که آخرین فرزند او الان به نام مهدی هست و همه کاره او هست و کار الان به دست او هست.

من از خواب بلند شدم آن سه تا اسم که حضرت مریم توی خواب به من یاد داده بود را توی ذهنم داشتم شروع کردم به تکرار کردن محمد فاطمه مهدی محمد فاطمه مهدی؛ شناختی نداشتم به سومی که می رسیدم چون حضرت مریم فرموده بود کار دست اوست تو دلم یک جور دیگری بود کار من را درست کند همین جوری که ملتمسانه و مضطرانه گریه می کردم دیدم در کلبه را می زنند و رفتم در را باز کردم دیدم همین آقا هست انگار کلبه ما را می شناخت که چی به چی هست! صاف وارد شد و آمد دم تخت پسرم دستش را انداخت زیر کمر او و یک اسم چهارمی برد غیر از آن سه اسمی که حضرت مریم به من یاد داده بود بدنم لرزید بعد که دستش را از زیر کمر درآورد دیدم پسرم چشمانش را باز کرد و بلند شد نشست مرده زنده شد.

پسرم گفت مادر خیلی احساس ضعف و گرسنگی می کنم اگر می شود یک چیزی برایم بیاور. با اینکه چیزی نمی توانست بخورد من رفتم سوپ برایش آوردم یک مقداری خورد دیگر از این چند ساعت که گذشت لحظه به لحظه حالش بهتر می‌شد من افتادم به پای این آقا گفتم شما مسیح هستی؟ گفت مادر من مسیح نیستم گفتم چرا فرزند من چیزی ازش نمانده بود شما زنده اش کردید؟ گفت نه من مسیحی نیستم آن سه تا اسمی که حضرت مریم تو خواب به شما یاد داده بود چی بود؟ گفت محمد فاطمه مهدی این سه تا اسم بود. از خواب او هم خبر داشت جعفر آقا.

جعفر آقا گفت من یکی از نوکران مهدی هستم که به من فرمودند که فرزند شما را این چنین التماس کردید در خانه ی اولیای خدا رفتید شفا بدهم. دکتر طباطبایی می گوید در همین چند لحظه که با هم صحبت می کردیم جعفر آقا وضو که رفت بگیرد آمد داخل کلبه وقتی وارد شد بهش گفتم حاج آقا آن اسم‌ چهارمی که دست زیر کمر پسر بردید و گفتید آن چی بود؟ خدا رحمت کند جعفر آقا را عاشق امیرالمومنین بود اسم امیرالمومنین که می آمد بی تاب می شد گفت احمد جان با یک یا علی تمامش کردیم.


اینها شاگردان و به تعبیر جعفر آقا نوکران ولیعصر هستند مظهر رحمت خدا هستند معدن رحمت خدا هستندـ هر کسی اینها را باور داشته باشد به ناامیدی افسردگی تاریکی بن‌بست خودکشی نمی رسد و برایش معنا ندارد شکست برایش معنا ندارد.
حسن ظن به خدا و اولیای خدا رابطه‌ای که خدا و اولیای خدا با ما برقرار کردند زیباترین و کامل ترین رابطه است رابطه رحمت و رافت و شفقت و رفاقت رفیق هستند خداوند متعال و اولیایش. همان جور که دیشب عرض کردم انقدر رفیق هستند که خودشان را سپر بلای شیعیان شان می کنند.

 وجود مقدس سیدالشهدا علیه السلام اصحاب عجیب و غریبی داشت. ذکر مصیبتم یک گوشه‌ای از یک صحنه شب عاشورا هست معمولاً این شب ها شب های اصحاب است اصحاب امام حسین علیه السلام هر کدامشان یک کتاب هستند هرکدام نور عظیمی هستند منتها چون سیدالشهدا خورشید هست آن نورها دیگر جلوه ندارد در کنار سیدالشهدا وگرنه خودشان هرکدام تنهایی باید راجع بهشان تحقیق کرد حرف زد از آنها درس گرفت هر کدام دریای معرفت هستند.


شب عاشورا بود امام حسین علیه السلام پشت خیمه هایش در تاریکی رفت برای اینکه شناسایی کند منطقه پشت خیمه ها را که دشمن از این طرف حمله نکند، نافع بن هلال می گوید دیدم آقا دارد پشت خیمه ها می رود ترسیدم بر جان حضرت یک دریا لشکر محاصره کردند به خودم گفتم دنبال آقا بروم مواظبش باشم نمی‌خواستم مزاحمش باشم فقط مراقبش باشم لذا با فاصله آرام‌آرام پشت حضرت رفتم که صدای پای من بلند نشود تا اگر کسی خواست حمله کند من به حضرت کمک دهم یک مقدار که دور شدیم از خیمه ها حضرت ایستاد و گفت نافع تو هستی؟ نافع می گوید وقتی فهمیدم آقا متوجه حضورم شدند گفتم بله آقا فرمود چرا دنبالم می آیی؟ گفتم آقا بر جان شما ترسیدم و مواظبتان باشم.

حضرت فرمود نافع همان جور که خدا بخواهد همان می شود و دست من را گرفت خوش به حالش. با همدیگر قدم داشتیم می زدیم، فقط نور مهتابی بود دوتا کوه از دور به چشم می‌خورد حضرت فرمودند نافع پشت آن کوه هیچ خبری دیگر نیست هیچ خطری نیست اگر می خواهی برو. با این که همان شب حضرت سخنرانی کرده بود بیعت را برداشته بود یاران گفتند ما هستیم اما حالا شاید توی جمع بود رودربایستی داشتند بعضی از همدیگر، اینجا تنهایی حضرت فرمود اگر می خواهی بروی برو. نافع در نقل هست که افتاد به پای امام حسین گفت آقا کجا بروم؟

۳ ماه هست شمشیرم را دارم تیز می کنم چون اباعبدالله سفر را از مدینه و مکه شروع کرد چند ماه طول کشید سه ماه دارم خودم را آماده می کنم برای کمک به فرزند پیغمبر کجا بروم حالا؟ بالفرض بروم جان خودم را نجات دادم چند سال دیگر که باید بمیرم آخرش چی؟ آن طرف چشمم به چشم پیغمبر افتاد فرمود رفتی جانتان را نجات دادید جان فرزندمان رانه یا اباعبدالله من چه جوابی به پیغمبر بدهم؟ حضرت فرمود باشد، دستش را گرفت چند قدم که با هم زدند برگشت به سمت خیمه ها رسیدند نزدیک خیمه حضرت زینب سلام الله علیها.

نافع می گوید آقا دستم را رها کرد وارد خیمه خواهرش شد من ایستادم دورتر ولی صدا را می شنیدم که بین خواهر و برادر چه می گذرد با هم که یک مقدار صحبت کردند حضرت زینب فرمود برادرم یارانت را آزمایش کردی امتحان کردی؟ اینها پای تو می ایستند؟ نافع می گوید من دلم ریخت که حضرت زینب هنوز اطمینان از ما ندارد گریه ام گرفت نتوانستم دیگر بایستم رفتم سراغ اصحاب دیدم حبیب نشسته و دارد شمشیرش را تیز می کند به حبیب رسیدم حبیب گفت بنشین گفتم حال ندارم حبیب گفت چرا؟

گفتم همچین صحنه ای را دیدم حضرت زینب از ما اطمینان ندارد که مدافع حریمشان باشیم تا حبیب این را شنید بلند شد، بزرگ اصحاب بود حبیب از اصحاب پیغمبر بود توفیق پیدا کرد اینجا باشد، بلند شد یارانش را صدا زد که از خیمه ها بیرون بیایید اصحاب بیرون آمدند جمع شدند بنی هاشم هم آمدند حضرت ابوالفضل حضرت علی اکبر. حبیب با احترام گفت آقایان شما بفرمایید من با شما کاری ندارم با یارانم کار دارم. به یارانش گفت حضرت زینب سلام الله به ما اطمینان ندارد جمع شوید برویم خیمه خیال خانم را راحت کنیم.


همه آمدند دم خیمه حضرت زینب که امام حسین هم بود فریاد زدند خاندان رسول خدا دختر رسول خدا!هذه سیوفنا و رماحنا! این نیزه ها و شمشیر های ماست در خدمت شما هست جان ما هم در خدمت شماست اگر اباعبدالله اجازه بدهد به فردا نمی کشد همین الان حمله می کنیم! صدای گریه از توی خیمه ها بلند شد.
من یک جمله ای دیدم خیلی سوزناک بود یکی از خانم های بزرگوار شاید حضرت زینب بود گفت مردان باشرافت حریم دختران پیغمبر را حفظ کنید.


فردای آن روز تا بودند اصحاب حفظ کردند اما حبیب جان عصر عاشورا دیگر نبودی بتوانی کاری بکنی دیگر هیچ کدامتان نبودید که بچه های پیغمبر ناموس خدا را در بیابان ها گرگ ها حمله ور بودند. در مقاتل دارد به همدیگر پناه می بردند دختر بچه به عمه اش پناه می برد خود عمه به کجا پناه ببرد؟ فاطمه بنت الحسین می گوید انقدر عمه ام را زدند که بدنش کبود بود.

 

اطلاعات تماس

 

کمک و هدایای مالی به سایت جهت پیشرفت:

6037998157379727 (بانک ملی بنام سیدمحمدموسوی )

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک
گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخش های مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد. ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان ،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران ,دین شناسی، جهان شناسی ،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی ،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است. اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group