جایگاه حضرت ابوطالب (ع) در تاریخ
حضرت ابوطالب (ع) پیش از بعثت رسول اکرم (ص)، شیخ الأبطح، رئیس بلامنازع قریش و وارث نیاکان پرآوازه و خوشنام خود بود. پس از بعثت رسول اکرم (ص) نیز تنها حامی و مدافع آن حضرت و «ابوالأئمّه»، پدر دوازده امام معصوم (ع) و جانشینان بر حقّ آن حضرت بود. ولی بالاترین منصب جناب ابوطالب (ع)، مقام وصایت آن حضرت بوده، که آخرین وصی حضرت ابراهیم (ع) می باشد.
پیامبران و جانشینان آنها، در برترین قلّه رفیع جهان خلقت قرار دارند که در جهان آفرینش، هیچ مقامی بالاتر از مقام حجج الهی وجود ندارد. حضرت ابوطالب (ع) آخرین حجّت از حجج الهی پیش از پیامبر اکرم (ص) بود. در دوران فترت (میان حضرت عیسی (ع) و پیامبر اکرم (ص)) پیامبر صاحب شریعت وجود نداشت؛ لیکن همواره اوصیای حضرت عیسی (ع) در میان «بنی اسرائیل» و اوصیای حضرت ابراهیم (ع) در سرزمین «حجاز» حضور داشتند.
در میان 124 هزار پیامبری که خداوند منّان، از زمان حضرت آدم ابوالبشر (ع) تا عصر رسالت نبی خاتم (ص) فرستاده، تنها پیامبر ما جهانی بود، که منطق وحی از آن پرده برداشته، می فرمایند: «وَ ما أَرْسَلْناک إِلَّا کافَّةً لِلنَّاسِ؛ 1 ما تو را جز برای همه مردمان نفرستادیم. »ولی دیگر پیامبران برای زمان خاص، مکان خاص یا نژاد خاصّ مبعوث بودند. در اینجا، فقط دو استثنا داریم:
1) حضرت آدم (ع) که در زمان او دنیا منحصر به فرزندان آن حضرت بود و لذا نبوّت ایشان رنگ جهانی داشت؛
2) حضرت نوح (ع) که بعد از طوفان، جهان منحصر به فرزندان او شد و فقط ذرّیه ایشان باقی ماندند. 2 او نیز به همه آنها مبعوث بود 3 و لذا رنگ جهانی داشت.
البتّه حضرت موسی و عیسی (ع) به سوی بنی اسرائیل مبعوث بودند. «قرآن» در مورد «تورات» می فرمایند: «وَ جَعَلْناهُ هُدی لِبَنِی إِسْرائِیلَ؛ 4 آن را هدایت قرار دادیم، برای بنی اسرائیل. »و در مورد حضرت عیسی (ع) می فرمایند:«وَ رَسُولًا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ؛ 5 فرستاده شده به سوی بنی اسرائیل. » و از زبان ایشان نقل می کند که گفت: «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکمْ جَمِیعاً؛ 6من فرستاده خدا هستم، به سوی شما. »
پیامبری که در سرزمین حجاز رسالت داشت، حضرت ابراهیم (ع) بود که «قرآن کریم» از هجرت آن حضرت به سوی حجاز و اقامتش در آن سرزمین خبر داده است. 7 پس از ارتحال حضرت ابراهیم (ع) اوصیای آن حضرت در «حجاز» تا زمان بعثت پیامبر اکرم (ص) حضور داشتند.بی گمان هرگز روی زمین خالی از حجّت نبوده و نخواهد بود؛ چنان که شیخ صدوق، 65 حدیث در این باره نقل فرموده است. 8
پیش از ولادت رسول اکرم (ص) حضرت عبدالمطّلب (ع) حجّت خدا بود. امام رضا (ع) در تفسیر فرمایش رسول اکرم (ص) که فرمودند: «أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَین» بر حجّت بودن حضرت عبدالمطّلب تأکید فرموده است. 9
آنگاه شیخ صدوق می فرمایند: روایت شده است که حضرت عبدالمطّلب حجّت بود و حضرت ابوطالب وصی او بود. 10 از امام کاظم (ع) پرسیدند: آیا حضرت ابوطالب بر پیامبر اکرم (ص) نیز حجّت بود؟فرمودند: «نه؛ لیکن وصیت ها (ودایع نبوّت) در دست او بود که به آن حضرت تقدیم کرد. » 11
علّامه امینی از کتاب «ضیاءالعالمین»، نقل کرده است که از امیرمؤمنان (ع) پرسیدند: آخرین وصی پیش از پیامبر اکرم (ص) چه کسی بود؟ فرمودند: «پدرم. » 12 توضیح اینکه کتاب «ضیاءالعالمین» کتابی ارزشمند در باب امامت، تألیف: ابوالحسن شریف فتونی، متوّفای 1138 ق. می باشد 13 که به گفته علّامه امینی، در موضوع امامت، کتابی زیباتر و پربهاتر از آن تألیف نشده است. 14
امّا آخرین وصی حضرت عیسی (ع) در میان بنی اسرائیل شخصی بود به نام آبی که بالط نیز نامیده می شد. 15 او نیز پیامبر اکرم (ص) را درک کرد، به آن حضرت ایمان آورد و آنچه از ودایع نبوّت در نزد او بود، به پیامبر اکرم (ص) تقدیم نمود. 16
یکی از دلایل حجّت خدا بودن حضرت ابوطالب (ع)، بشارات غیبی ایشان است که مرحوم کلینی در «اصول کافی» با سلسله اسنادش از ایشان نقل کرده است: یکم. امام صادق (ع) می فرمایند: «هنگامی که حضرت فاطمه بنت اسد، بشارت میلاد مسعود پیامبر اکرم (ص) را به محضر حضرت ابوطالب (ع) تقدیم کرد، حضرت ابوطالب فرمودند: «سی سال صبر کن، تو را به همانند او بشارت دهم به جز نبوّت. » 17
در این جمله کوتاه چند خبر غیبی هست:
1- حضرت ابوطالب می دانست که فرزندش علی (ع) دقیقاً سی سال بعد متولّد خواهد شد؛
2- او می دانست که امیر مؤمنان (ع) در تمام فضایل به جز نبوّت، همانند پیامبر اکرم (ص) خواهد بود؛
3- او می دانست که مولود مسعودی که حضرت فاطمه بنت اسد (س) بشارت او را آورده، پیامبر خواهد بود؛
4- او می دانست که حضرت علی (ع) پیامبر نخواهد بود؛ ولی هم سنگ پیامبر (ص) است.
دوم. امام صادق (ع) فرمودند: «روز تولدّ پیامبر اکرم (ص)، سرزمین «فارس» و کاخ های «شام» برای حضرت آمنه خاتون آشکار شد. حضرت فاطمه بنت اسد آن را به محضر حضرت ابوطالب (ع) نقل کرد. حضرت ابوطالب (ع) فرمودند: آیا از این مطلب تعجّب می کنی؟! تو نیز وصی و وزیر او را به دنیا خواهی آورد. » 18
نتیجه:
از این بحث فشرده به این نتیجه رسیدیم که:
1- حضرت ابوطالب، حجّت خدا و آخرین وصی حضرت ابراهیم (ع) بود؛
2- در میان پیامبران، تنها پیامبر اکرم (ص) نبوّت عامّه داشت و رسالتش جهانی بود؛
3- حضرت عیسی (ع) فقط به سوی بنی اسرائیل مبعوث شده بود؛
4- اوصیای حضرت عیسی (ع) در دوران فترت، حجّت خدا بودند برای قوم بنی اسرائیل و آخرین وصی او آبی و بالط نام داشت که عهد رسالت را درک کرده، به پیامبر خاتم ایمان آورده است؛
5- پیش از بعثت پیامبر (ص)، حضرت ابوطالب (ع) و پیش از ایشان، حضرت عبدالمطّلب، حجّت خدا و اوصیای حضرت ابراهیم (ع) در سرزمین حجاز بودند.
علّامه مجلسی (ره) می نویسد: شیعیان در مورد حضرت ابوطالب (ع) اجماع کرده اند که وی در آغاز بعثت پیامبر اکرم (ص) به آن حضرت ایمان آورد و هرگز بت نپرستید؛ بلکه از اوصیای حضرت ابراهیم (ع) بود. 19
جایگاه حضرت ابوطالب (ع) از منظر پیشوایان
سیمای حضرت ابوطالب (ع) در کلام قدسی
یکم. پیک وحی بر حضرت رسول اکرم (ص) فرود آمد و گفت: ای محمّد! پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرمایند: «من دوزخ را حرام کردم بر صلبی که تو را فرود آورد و بطنی که تو را حمل و آغوشی که تو را کفالت نمود. » 20پیامبر اکرم (ص) از حضرت جبرئیل (ع) توضیح خواست، جبرئیل (ع) عرضه داشت:
1- منظور از صلبی که تو را فرود آورد، صلب پدرت عبدالله بن عبدالمطّلب است؛
2- منظور از بطنی که تو را حمل کرد، آمنه بنت وهب است؛
3- منظور از آغوشی که تو را کفالت نمود، آغوش ابوطالب است. 21
دوم: جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم (ص) روایت کرده است که فرمودند: «در شب معراح به عرش خدا رسیدم، چهار نور مشاهده کردم، پرسیدم: خداوندا! اینها چه نورهایی هستند؟خطاب شد: اینها عبدالمطّلب، ابوطالب، پدرت عبدالله و برادرت عقیل می باشند. عرضه داشتم: خدایا! اینها با چه عملی به این مقام رسیده اند؟خطاب شد: «با کتمان ایمان، اظهار کفر و شکیبایی بر آن تا هنگامی که بر آن شیوه درگذشتند. درود خدا بر همه شان باد. » 22
سوم. پیک وحی بر قلب شریف پیامبر اکرم (ص) فرود آمد و عرضه داشت: «یا محمّد! پروردگارت سلام می رساند و می فرمایند: اصحاب کهف ایمان خود را کتمان کردند و اظهار شرک نمودند، خداوند به آنها دو بار پاداش داد. ابوطالب نیز ایمانش را مکتوم داشت و اظهار شرک نمود، خداوند به او نیز دو بار پاداش داد. » 23
چهارم. خداوند منّان به خاتم پیامبران وحی فرمودند: «من تو را با دو گروه یاری می کنم: یکی مخفیانه و دیگری آشکار. سرور و سالار آنان که تو را مخفیانه یاری می کنند، عمویت ابوطالب است. سرور و سالار آنهایی که آشکارا تو را یاری می کنند، پسرش علی بن ابی طالب (ع) است. » 24
پنجم. پس از ارتحال غمبار حضرت ابوطالب (ع)، پیک وحی نازل شد و عرضه داشت: «ای محمّد! از مکه خارج شو که دیگر در این شهر یاوری نداری. » 25
شیخ مفید در این مورد می نویسد: به طور مستفیض روایت شده که به هنگام ارتحال ابوطالب جبرئیل امین بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و عرضه داشت: «ای محمّد! پروردگارت سلام می رساند و می فرمایند: از مکه بیرون رو که یاورت از دنیا رفت. » 26
سیمای ابوطالب (ع) در سخنان پیامبر اکرم (ص)
یکم. پیامبر اکرم (ص) سیمای ابوطالب (ع) را این گونه ترسیم فرمودند: «حضرت ابوطالب در روز قیامت در زی پادشاهان و در سیمای پیامبران محشور می شود. » 27
دوم. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «خداوند درباره چهار نفر به من وعده شفاعت داده است! پدرم، مادرم، عمویم و برادری که در عهد جاهلیت داشتم. » 28
سوم. همچنین فرمودند: «اگر در مقام محمود قرار بگیرم، برای پدرم، مادرم، عمویم و برادری که در جاهلیت داشتم، شفاعت می کنم. » 29
چهارم. پیامبر اکرم (ص) به هنگام خاکسپاری حضرت ابوطالب (ع) فرمودند: «به خدا سوگند برای تو طلب مغفرت می کنم و در حقّ تو آن گونه شفاعت می کنم که جنّ و انس از آن دچار شگفتی شوند. » 30
پنجم. عبّاس بن عبدالمطّلب از رسول اکرم (ص) پرسید: برای ابوطالب چه امیدی داری؟ فرمودند: «برای او امید هر خیری از پروردگار دارم. » 31
ششم. ابن جوزی نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) در مورد حضرت ابوطالب (ع) فرمودند: «خداوند او را بیامرزد و رحمت کند. » 32 و در مورد جای خالی او فرمودند: «عمو جان! چه زود جای خالی تو را احساس کردم. » 33 و در همین زمینه فرمودند: «تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نتوانست در حقّ من کاری انجام دهد که خوشایند من نباشد، پس، از او شروع کردند. » 34
هفتم. در «مدینه» خشکسالی شد، پیامبر اکرم (ص) نماز باران خواند، باران رحمت، سیل آسا فروریخت. حضرت تبسّمی کردند و فرمودند: «خیر کثیر ابوطالب با خداست. اگر زنده بود، دیدگانش روشن می شد. » آنگاه فرمودند: «چه کسی اشعار او را انشاد می کند؟» امیر مؤمنان (ع) برخاست و اشعار معروف «وَ أبیضُ یستَقی الغَمامُ بِوَجهِه» را انشاد کرد. پیامبر اکرم (ص) آن را استماع کرد و برای ابوطالب (ع) طلب مغفرت نمود. مردی از «کنانه» برخاست و چکامه ای در مدح حضرت ابوطالب (ع) انشاد کرد و مورد تأیید پیامبر اکرم (ص) قرار گرفت. 35
سیمای حضرت ابوطالب (ع) در سخنان امیر بیان (ع)
یکم. اصبغ بن نباته از مولای متّقیان امیر مؤمنان (ع) روایت می کند که فرمودند: «پدرم ابوطالب و نیاکانم عبدالمطّلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستیدند. »گفته شد: پس چه چیزی را می پرستیدند؟ فرمودند: «به سوی کعبه نماز می خواندند، بر دین حضرت ابراهیم (ع) بودند و به آن پایبند بودند. » 36
در این زمینه، دامنه سخن بسیار گسترده است، به همین حدیث بسنده کرده، نقش نگین آن حضرت را از امام رضا (ع) نقل می کنیم: امام رضا (ع) می فرمایند: «بر نگین انگشتری حضرت ابوطالب (ع) چنین حک شده بود: من خدای را به خداوندی، برادرزاده ام، محمّد را به پیامبری و پسرم علی را به جانشینی او پسندیدم. » 37
به تشرّفی در این زمینه نیز اشاره می کنیم: مرحوم آیت اللّهی مقیم «بم»، مشهور به علّامه بم در حدود پنجاه سال پیش با جمعی از اهالی بم به حجّ مشرّف می شود. روزی بعد از نماز صبح یک عالم وهّابی به ستون «ابولبابه» تکیه کرده، فصلی در نکوهش حضرت ابوطالب (ع) سخن می گوید. علّامه به دوستان خود می گوید: امروز خوب استراحت کنید که شب با شما کار دارم. آن شب تا صبح بیدار می مانند و به حضرت بقیةالله، ارواحنا فداه متوسّل می شوند. بعد از نماز صبح شخص بزرگواری به ستون ابولبابه تکیه می کند و یک ساعت تمام درباره ایمان حضرت ابوطالب (ع) سخن می گوید. به شماری از ابیات حضرت ابوطالب (ع) استشهاد می کند و در ضمن برشمردن دلایل ایمان آن حضرت می فرمایند: «مادرم فاطمه بنت اسد، از سابقات به اسلام بود و تا پایان عمر در حباله نکاح جدّم ابوطالب بود. پیامبر اکرم (ص) مأموریت داشت که نگذارد هیچ زن با ایمانی در حباله نکاح شخص مشرک بماند. اگر حضرت ابوطالب مؤمن نبود، پیامبر اکرم (ص) وظیفه داشت که در میان آنها جدایی بیندازد؛ در حالی که حضرت فاطمه بنت اسد تا پایان عمر شریفش در حباله نکاح آن حضرت بود. »
داستان این تشرّف را یکی از دوستان از آن مرحوم ضبط کرده بود و من آن را از نوار ایشان استماع نمودم.
علّامه بم یقین داشت که آن شخص حضرت بقیةالله (عج) بوده است؛ زیرا:
1- بعد از ایراد سخنرانی، در برابر دیدگانش ناپدید شده بود؛
2- در طول سخنرانی، حتّی یک نفر از حاضران از مسجد بیرون نرفته بود؛ در حالی که معمولًا اکثر نمازگزاران بعد از نماز صبح از مسجد بیرون می روند؛
3- مأموران وهّابی هیچ اعتراض و عکس العملی نشان نداده بودند؛
4- با عدم وجود بلندگو، صدایش به طور یکنواخت تا آخر «مسجدالنبی» شنیده می شد و لذا صف های عقب تر به جلو نیامده بودند؛
5- برخی از همراهان مرحوم علّامه بم که دیر رسیده بودند در بیرون مسجد نشسته بودند، کاملًا صدای آن بزرگوار را شنیده بودند؛
6- علّامه که عربی می دانست، آن را به عربی شنیده بود؛ ولی همراهان او که عربی نمی دانستند، آن را به فارسی استماع کرده بودند. 38 فرازهایی از این تشرّف را آقای دکتر محمّد حسن ضرّابی از شخص مرحوم علّامه شنیده و نقل کرده است. 39
بهترین آثار
آثار ارزشمند فراوانی درباره حضرت ابوطالب (ع) چاپ و منتشر شده است که برخی از آنها، اهمّیت ویژه ای دارند و آنها عبارتند از:
1- «إیمان أبی طالب» (الحجّة علی الذّاهب إلی تکفیر أبی طالب)، از ابوعلی فخّار بن معد؛
2- «أبوطالب مؤمن قریش»، از عبدالله خنیزی؛
3- «أسنی المطالب فی نجاة أبی طالب»، از زینی دحلان تحقیق صالح الوردانی، چاپ الهدف، قاهره.
4- «بغیة الطّالب فی ایمان ابی طالب»، از سیدمحمّد موسوی عاملی، تحقیق آیت الله سید محمّدمهدی خرسان.
5- گفتار علّامه امینی در جلد هفتم «الغدیر».
چرایی مخالفت با حضرت ابوطالب (ع)
محور مظلومیت ها
در نخستین جمله از زیارتنامه امیر المؤمنین (ع) که از ناحیه امام هادی (ع) رسیده، خطاب به مولای متّقیان عرضه می داریم: «درود بر تو ای ولی خدا! تویی نخستین مظلوم، و تونخستین کسی هستی که حقّش غصب شد. » 40و در زیارت نامه مأثور از امام صادق (ع) آمده است: «تو نخستین مظلوم هستی و نخستین کسی هستی که حقّش غصب گردید. » 41
مولای متّقیان در این باره فرمودند: «من به تعداد ریگ های بیابان و کرک های جانوران مورد ستم قرار گرفتم. » 42 بر این اساس، مولای متّقیان محور مظلومیت ها است. هر کس به هر مقدار به آن حضرت نزدیک باشد، به همان مقدار در معرض ظلم و ستم قرار می گیرد. اگر حضرت فاطمه (س) همسر مولا نبود، در میان در و دیوار آزرده نمی شد. اگر امام مجتبی (ع) فرزند مولا نبود، با سمّ جفا به شهادت نمی رسید. اگر سالار شهیدان فرزند آن حضرت نبود، با آن وضع فجیع به شهادت نمی رسید. اگر تنها حامی پیامبر (ص) در دوران دشوار مکه، حضرت ابوطالب (ع) پدر مولا نبود، اسلام و ایمانش مورد شک و تردید قرار نمی گرفت.
در «استانبول» شخصی به نام حسین حلمی ایشیق بود که وابسته به تشکیلات فراماسونری بود. چندین انتشارات داشت و هزینه چاپ کتاب هایش از اعتبارات مستوره تأمین می شد. او بیش از صد کتاب، به بیش از ده زبان علیه تشیع چاپ و منتشر کرده بود که یکی از آنها «اعتقادات» نام داشت.
این کتاب به صورت مادّه، مادّه تدوین شده بود، در مادّه 99 نوشته بود: «بر هر مسلمانی واجب است که معتقد شود که پدر و مادر پیامبر، مشرک از دنیا رفتند و ابوطالب عموی پیامبر، مشرک از دنیا رفت!»
آیا یکی از واجبات عقیدتی ما این است که باید معتقد باشیم که مثلًا فرعون یا نمرود، کافر از دنیا رفته است؟!
ما در اسلام چنین حکم واجبی نداریم. پس چگونه است که در مورد حضرت ابوطالب (ع)، حضرت عبدالله (ع) و حضرت آمنه (س) چنین حکمی صادر می شود؟!
در ایام اقامت نگارنده در استانبول (1354- 1359 ه. ش. ) کنگره ای در هتل شرایتون استانبول، به عنوان «المؤتمر العالمی للسیرة النبویة»برگزار شد که نخستین سخنران آن دکتر احسان صبری بود. او در آغاز سخنرانی خود گفت: بر هر مسلمانی واجب است که معتقد باشد پدر و مادر پیامبر، کافر از دنیا رفتند و ابوطالب کافر از دنیا رفت!!
سخنرانی ایشان بیش از یک ساعت طول کشید. اینجانب در آن فاصله، متن استواری در اثبات ایمان حضرت ابوطالب (ع)، حضرت عبدالله (ع) و حضرت آمنه (س)، براساس منابع نوشتم و به هیئت رئیسه تقدیم نمودم.
رئیس هیئت، شیخ احمد کفتارو، مفتی اعظم «سوریه» بود. ایشان آن را قرائت کرد و به دیگر اعضای هیئت رئیسه ارائه داد. پس از اتمام سخنرانی دکتر احسان صبری، اینجانب را به جایگاه دعوت کردند و من متن کامل آن را در که هفت صفحه نوشته بودم، خواندم. پس مادّه واحده ای تصویب کردند که دکتر احسان صبری اگر مقاله اش را در جایی چاپ کند، باید مقاله اینجانب نیز به عنوان پاورقی آن به پیوست چاپ شود.
پیروان مکتب سقیفه، پیرو خلفایی هستند که قسمت اعظم عمر آنها به بت پرستی سپری شده، سپس تظاهر به اسلام کرده اند. تنها خلیفه ای که هرگز در برابر بت سجده نکرده، مولای متّقیان می باشد که از ده سالگی، در نخستین روز بعثت پیامبر اسلام (ص) ایمان آورده است.
رسول اکرم (ص) می فرمایند: «علی (ع) نخستین کسی است که به من ایمان آورد و مرا تصدیق نمود. » 43 مولای متّقیان فرمودند: «من نخستین مردی بودم که با پیامبر اکرم (ص) نماز خواندم. » 44از این رهگذر نمی توانند که در ایمان امیر مؤمنان (ع) اظهار شک و تردید کنند، لذا به پدر بزرگوارش نسبت شرک می دهند، تا جایگاه مولای متّقیان را پایین بیاورند.
برای روشن شدن اینکه فقط برای دشمنی با مولای متّقیان (ع) به حضرت ابوطالب (ع) نسبت شرک داده اند، به یک متن بسیار شگفت اشاره می کنیم: محی الدّین عربی در کتاب «فتوحات» بحث مفصّلی کرده و در مورد حضرت ابوطالب (ع) به صراحت می گوید: پیامبراکرم (ص) امر فرمود که عمویش ابوطالب را غسل بدهند، اگرچه او مشرک بود. 45
وی در جای دیگر در تفسیر آیه «حَرِیصٌ عَلَیکمْ» می نویسد: پیامبر اکرم (ص) بسیار حریص بود که عمویش ابوطالب اسلام را بپذیرد و لذا به او می فرمودند: آن را در گوش من بگو، تا من بر آن گواهی دهم. 46
در تفسیر آیه شریفه: «إِنَّک لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ» نیز گفته: پیامبر به شدّت حریص بود که عمویش ابوطالب ایمان بیاورد؛ ولی انجام داد و آنچه در علم خدا گذشته بود، همان واقع شد. 47
نیز در جای دیگر می نویسد: هنگامی که ابوطالب وفات کرد، حضرت علی (ع) از او ارث نبرد؛ زیرا اهل دو دین مختلف، از یکدیگر ارث نمی برند! 48
بسیار جای شگفت است که همان محی الدّین، در یک صفحه بعد، در باب ایمان فرعون سخن گفته و اعلام کرده که فرعون به نصّ قرآن، مؤمن از دنیا رفته و به عنوان مؤمن مبعوث خواهد شد! 49سپس می گوید: فرعون به خوبی می دانست که چشم او چشم خدا، گوش او گوش خدا و زبان او زبان خدا است. پس اگر می گفت: «أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی » از زبان خدا می گفت! 50این کلام، فقط از کسی بر می آید که گوساله را از جلوه های خدا بداند و پرستش گوساله را پرستش خدا بداند! 51
ایشان همان گونه که بر کفر حضرت ابوطالب (ع) تأکید می کند، بر ایمان فرعون نیز تأکید کرده 52 و در پایان گفته است: حکم فرعون، حکم مؤمنان طاهر و مطّهر است؛ زیرا بعد از ایمانش، از او عصیانی واقع نشد!! 53
کسی که گوساله را مظهر خدا و فرعون را مؤمن طاهر و مطهّر می داند، چرا وقتی نام مقدّس بزرگ حامی پیامبر، حضرت ابوطالب (ع) را می برد، بر شرک و کفر او پای می فشارد؟!
نکته دیگر اینکه ابن عربی به صراحت بیان می دارد که هر شخص مکلّف به هنگام مرگ، مؤمن از دنیا می رود، از روی علم و آگاهی!
سپس تأکید می کند که این قطعی است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست! 54پس چگونه است که حضرت ابوطالب (ع) در این میان استثناء شده و کافر از دنیا رفته است؟!از دیگر مواردی که حقد و حسدش را به اهل بیت (ع) ابراز کرده، در مورد چهار بانویی است که پیامبر اکرم (ص) فرموده اند:
«در میان بانوان، چهار بانو به کمال رسیدند: 1- مریم دخت عمران؛ 2- آسیه همسر فرعون؛ 3- خدیجه دخت خویلد؛ 4- فاطمه دخت محمّد (ص). » این حدیث شریف در ده ها منبع حدیثی اهل سنّت آمده و ابن عربی نیز بر آن تأکید کرده است. 55 جز اینکه در فتوحات در چهار مورد، آن را نقل کرده، فقط از آسیه و مریم (س) نام برده و حضرت خدیجه و حضرت فاطمه (س) را حذف کرده است. 56
موارد پیشنهادی برای پژوهش
1- تهیه کتابنامه ای جامع با کتاب شناسی کامل درباره شخصیت آن حضرت؛
2- تحقیق کتاب ارزشمند «شیخ الأبطح» تألیف مرحوم آیت الله شرف الدّین؛
3- تحقیق و نشر کتاب «ابوطالب مؤمن قریش» و «ایمان ابوطالب» با فهرست های فنّی؛
4- نشر دیوان های حاوی اشعار حضرت ابوطالب (ع)؛
5- تحقیق و نشر کتاب «ابوطالب و بنوه» از سید علاء آل سید علی خان؛
6- تحقیق و نشر کتاب «عقیل ابن ابی طالب» از مرحوم احمدی میانجی؛
7- تحقیق جامع در مورد وصایت حضرت ابوطالب، جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم (ص) و جهانی نبودن دیگر پیامبران و اینکه حضرت عبدالمطلب و حضرت ابوطالب وصی حضرت ابراهیم (ع) بودند، نه وصی حضرت عیسی (ع).
پی نوشت ها:
نویسنده : علی اکبر مهدی پور
(1). سوره سبأ، آیه 28-
(2). سوره صافات، آیه 77-
(3). شیخ صدوق، «کمال الدّین»، ج 1، ص 220-
(4). سوره اسراء، آیه 2-
(5). سوره آل عمران، آیه 49-
(6). سوره صف، آیه 6-
(7). سوره صافّات، آیه 99-
(8). شیخ صدوق، «کمال الدّین»، ج 1، ص 220- 241-
(9). شیخ صدوق، «عیون اخبار الرّضا (ع)»، ج 1، ص 168؛ همو، «الخصال»، ج 1، ص 57-
(10). شیخ صدوق، «الاعتقادات»، ص 357-
(11). کلینی، «الکافی»، ج 1، ص 445-
(12). علّامه امینی، «الغدیر»، ج 7، ص 524-
(13). ابوالحسن بن محمّد طاهر فتونی نباطی عاملی شریف، خواهرزاده ملّا صالح خاتون آبادی، شاگرد علّامه مجلسی و از اجداد صاحب جواهر است.
(14). امینی، «الغدیر»، ج 7، ص 536 و 539- نسخ خطّی آن در کتاب خانه های عمومی؛ چون امیرالمؤمنین، تستری ها، کاشف الغطاء و سید حسن صدر در «نجف اشراف»، کتاب خانه جعفریه در «کربلا» و میرزای شیرازی در «سامرّاء» موجود می باشد. (شیخ آقا بزرگ، «الذّریعه»، ج 15، ص 124) این کتاب به تحقیق مؤسّسه آل البیت (ع) در «قم» تحقیق شده و تاکنون هفت مجلّد از دوره ده جلدی آن چاپ شده است.
(15). شیخ صدوق، «کمال الدّین»، ج 2، ص 664-
(16). همان، ص 665-
(17). کلینی، «الکافی»، ج 1، ص 452-
(18). همان، ص 454-
(19). مجلسی، «مرآت العقول»، ج 5، ص 235-
(20). کلینی، «الکافی»، ج 1، ص 446-
(21). شیخ صدوق، «معانی الأخبار»، ص 137-
(22). ابن فتّال، «روضة الواعظین»، ج 1، ص 199-
(23). ابن معد، «الحجّة علی الذّاهب»، ص 106-
(24). علّامه امینی، «الغدیر»، ج 7، ص 532-
(25). کلینی، «الکافی»، ج 1، ص 449-
(26). سید رضی، «الفصول المختاره»، ص 282-
(27). شیخ موسی زنجانی، «مدینة البلاغة»، ج 2، ص 574-
(28). یعقوبی، «التّاریخ»، ج 2، ص 29-
(29). علی بن ابراهیم، «تفسیر القمی»، ج 2، ص 25-
(30). ابن ابی الحدید، «شرح نهج البلاغه»، ج 7، ص 76-
(31). ابن عساکر، «تاریخ دمشق»، ج 70، ص 251-
(32). ابن جوزی، «تذکرة الخواص»، ج 1، ص 145-
(33). ابن عساکر، همان.
(34). ابن کثیر، «البدایة و النّهایة»، ج 3، ص 134-
(35). ابن ابی الحدید، «شرح نهج البلاغه»، ج 14، ص 81-
(36). شیخ صدوق، «کمال الدّین»، ج 1، ص 174-
(37). سید علیخان کبیر، «الدّرجات الرّفیعه»، ص 60.
(38). از ویژگی های بانگ آسمانی آن است که هر کسی آن را به زبان مادری خود می شنود. (شیخ صدوق، «کمال الدّین»، ج 2، ص 650. )
(39). ضرّابی، دیدار با امام زمان در مکه و مدینه، ص 184- 187-
(40). کلینی، «الکافی»، ج 4، ص 569-
(41). ابن المشهدی، «المزار الکبیر»، ص 230.
(42). علامۀمجلسی، «بحار الانوار»، ج 28، ص 373؛ ج 34، ص 337؛ ج 41، ص 51-
(43). ابن عساکر، «تاریخ دمشق»، ج 45، ص 28-
(44). ابن أبی شیبه، «المصنَّف»، ج 8، ص 332-
(45). ابن عربی، «الفتوحات المکیة»، ج 2، ص 171-
(46). همان، ج 3، ص 232-
(47). همان، ج 7، ص 205-
(48). همان، ج 6، ص 264-
(49). همان، ص 265-
(50). همان، ج 2، ص 71-
(51). حسن زاده، «ممدّالهمم»، ص 515-
(52). همان، ص 545، 547، 585-
(53). همان، ص 586-
(54). ابن عربی، «الفتوحات المکیة»، ج 6، ص 29-
(55). حسن زاده، «ممدّ الهمم»، ص 544-
(56). ابن عربی، «الفتوحات المکیة»، ج 3، ص 83؛ ج 4، ص 111؛ ج 5، ص 101، ج 7، ص 298-
منبع: «فصل نامه تخصّصی مطالعات قرآن و حدیث: سفینه»، سال دوازدهم، شماره 48، پائیز 1394، صص 46- 64-