دانایی و جهل
بخش گسترده ای از رسالت انبیا و اولیای الهی، زدودن جهل و نمایاندن آفتاب دانش است. برطرف کردن غبار نادانیاز عقل سبب می شود که بنده به طور فطری، راه درست را از نادرست تشخیص دهد و مسیر سعادت خود را هموار سازد.بنابراین، دانایی، یک ارزش و جهل یک ضدّ ارزش محسوب می شود؛ از اینروست که اسلام بر تحصیل علم و داناییبسیار تأکید کرده است.
دانایی در قرآن
1. اولویت دانایان بر نادانان:
«هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الاْءَلْبَـبِ »؛ «آیا کسانی که می دانند باکسانی که نمی دانند برابرند؟ تنها خردمندان، متذکّر می شوند.»
2. دانش، وسیله هدایت:
«وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُواْ بِهِی فَتُخْبِتَ لَهُو قُلُوبُهُمْ»؛ «و تا آنان که دانش یافته اندبدانند که این [قرآن] حق است و از جانب پروردگار توست و بدان ایمان آورند و دلهایشان برای او خاضع شود.»
3. دانش، مایه خشیت الهی:
«إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـآؤُاْ»؛ «از بندگان خدا تنها دانشمندان هستند که از او می ترسند.»
4. دانش، هدف رسالت انبیا:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَـتِهِی وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَـبَوَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَـلٍ مُّبِینٍ »؛ «به یقین، خدا بر مؤمنان منّت نهاد که پیامبری از خودشان در میان آنانبرانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان سازد و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد؛ هرچند قبل از آن درگمراهی آشکاری بودند.»
دانایی در روایات
1. ضرورت تحصیل دانایی:
امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: «رَأسُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ وَ غَایَةُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ؛ ابتدای برتریها، علم و انتهایبرتریها نیز علم است.»
2. برتری دانایی بر ثروت:
امام علی علیه السلام می فرمود: «اَلْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ، اَلْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ اَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَالْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَی الاِْنْفَاقِ؛ علم از ثروت بهتر است؛ زیرا علم از تو نگه داری می کند؛ ولی تو باید از مال نگه داری کنی و ثروتبا بخشش کم می شود؛ اما دانش با بخشش بهتر و پاکیزه تر می شود.»
3. پاداش دانایی:
حضرت علی علیه السلام فرمود: «رَکْعَتَانِ مِن عَالِمٍ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَةً مِنْ جَاهِلٍ لاَِنَّ الْعَالِمَ تَأتِیهِ الْفِتْنَةُ فَیَخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ وَتَأتِی الْجَاهِلَ فَیَنْسِفُهُ نَسفا؛ دو رکعت نماز عالم برتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است؛ زیرا هنگامی که فتنه ای رخ دهد، عالمبا استفاده از علمش از آن رهایی می یابد؛ اما هنگامی که جاهل در فتنه ای بیفتد، او را ضایع و تباه می کند.»
ارزش عالمان هدایتگر
روزی زنی خدمت صدیقه کبرا علیهاالسلام رسید و عرض کرد: «مادر ناتوانی دارم که در مسائل نمازش به مسئله مشکلیبرخورده و مرا به خدمت شما فرستاده است تا پاسخ آن را دریافت کنم.» حضرت فاطمه علیهاالسلام از او خواست تا آن را مطرحکند. زن، سؤال خود را پرسید و حضرت به روشنی، پاسخ آن را بیان فرمود. زن سؤال دیگری به ذهنش رسید و آن رامطرح کرد و پاسخ گرفت و پس از آن مسئله بعدی و تا ده سؤال را مطرح کرد.
حضرت، همه را پاسخ داد تا جایی که زن، خود خجالت زده شد که سؤال دیگری بپرسد و عرض کرد: «ای دختررسول خدا صلی الله علیه و آله ! دیگر سؤال نمی پرسم و مزاحم شما نمی شوم.» حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «نگران مباش! باز هم سؤال کن.من با کمال میل بدان پاسخ خواهم گفت. حال بگو بدانم اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را بر بام حمل کند و در عوضآن مبلغ صد هزار دینار طلا اجرت بگیرد، آیا از حمل آن بار خسته می شود؟» زن پاسخ داد: «نه، هرگز از حمل آن خستهنمی شود؛ زیرا در برابر آن مزد هنگفتی گرفته است.»
حضرت فرمود: «خدا در برابر هر مسئله ای، بیش تر از اینکه بین زمین و آسمان پر از درّ شود به من ثواب خواهد داد.با این حال، چگونه از پاسخ دادن به آن خسته شوم. از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «علمای شیعه من روز قیامتمحشور می شوند و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات کوشش آنها در راه هدایت مردم برایشان ثواب و پاداش در نظرمی گیرد و به هر کدامشان هزار خلعت از نور عطا می کند.
سپس منادی حق ندا می دهد: ای کسانی که یتیمان (پیروان) آلمحمّد را سرپرستی کردید، در آن حالی که دستشان به اجدادشان (اهل بیت علیهم السلام ) نمی رسید که در پرتو علوم شما ارشادشدند و دیندار زندگی کردند، اکنون به اندازه ای که از علوم شما استفاده کرده اند، به ایشان خلعت بدهید. حتی به برخی ازآنان صد هزار خلعت داده می شود. پس از آن تقسیم خلعتها، خداوند فرمان می دهد: بار دیگر به علما خلعت بدهید تاخلعتشان تکمیل شود. سپس دستور می دهد آن را دو برابر کنید. همچنان در باره شاگردان علما که خود شاگرد تربیتکرده اند، چنین دستور می دهد.»
آن گاه حضرت به آن زن فرمود: «ای بنده خدا! یک نخ از این خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشید بر آن می تابد،پرارزش تر است؛ زیرا امور دنیوی توأم با رنج و مشقت است؛ اما نعمتهای اخروی هیچ عیب و نقصی ندارد.»
پرهیز از غرور علمی
«امام [خمینی] رحمه الله هیچ وقت غرور علمی نداشت؛ مثلاً یک تعابیری در نوشته های بعضیها هست؛ ولی امام رحمه الله هیچ کدام از آن تعابیر را ندارد که آدم بفهمد اینجا دیگر مبتهج شده است. اگر هم بوده، خیلی کم است؛ به طوری که الآن مندر نظرم نیست. با اینکه کتاب تحریر الوسیله را نسبتا زیاد دیده ام؛ اما اینکه در آن یک ابتهاجی داشته باشد و تعابیری بهکار ببرد؛ مثل: «لَمْ یَسْبِقْنِی أَحَدٌ؛ کسی تا به حال [در فهم این مطلب] بر من سبقت نگرفته است»؛ این طور نبود. در طول مدتیکه امام رحمه الله اشتغال داشته و درسهایی که داده، شاگردهای بسیاری را تربیت کرده است و تمام اینها بهترین شاهد است بهاینکه ایشان از نظر علمی در مقام والایی بودند.
در مسجد اعظم که امام رحمه الله درس می دادند، بنده هم شرکت می کردم. پس از اتمام درس، ایشان قدری می نشستند وافرادی گردشان جمع می شدند. اشکالی به ذهنم آمده بود که خدمتشان مطرح کردم، امام رحمه الله به فکر فرو رفتند و گفتند:«باید فکر کنم» و جواب ندادند و این خیلی تواضع است؛ چون معمولاً استاد در چنین اوقاتی برای اینکه مقام علمی اشجلوی شاگردان خدشه دار نشود، بلافاصله جوابی را می دهد.
توسل
یکی از اهداف بلند قیام امام حسین علیه السلام مبارزه با نادانی در امت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؛ زیرا آنان در هاله ای از گمراهیفرو رفته بودند؛ از این رو در زیارت اربعین ابا عبد اللّه علیه السلام می خوانیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْفِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حِیرَةِالضَلاَلَةِ؛ و خون خویش را در راه تو (خدا) داد تا بندگان تو را از نادانی و سرگردانی در گمراهی [و جهل] دور کند.»
پیام اربعین سید الشهدا علیه السلام مبارزه با جهل است و این پیام در چهلمین روز شهادت امام علیه السلام آوازه می یابد؛ آن گاه کهگرمی حماسه به تنوره برافروخته عرفان عاشورا گراییده است تا عرفان و حماسه در نگار عاشورا تکمیل کننده هم باشند؛در دوره ای که شمشیر بر زمین گذاشته شد و سلاحی دیگر در مقابل ظلم و استبداد در دست عاشوراییان قرار گرفت؛ امادر این روز، دیگر خبری از آن حماسه سازان نیست و وقت زنده کردن پیامشان است. در چنین روزی، زائری تنها وجامانده از قافله عاشوراییان ـ که محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پنج امام معصوم علیهم السلام را درک کرده بود ـ بر مزار خورشیدعاشورا رسید و نام خود را به عنوان اوّلین زائر ثبت کرد.
آری! جابر به همراه «عطیه عوفی» به قصد زیارت مزار امام به کربلا آمد. ابتدا به کرانه فرات رفت و غسل کرد. سپسبدن خویش را خوشبو ساخت و آرام آرام به سمت قبر سید الشهدا علیه السلام رفت. از آنجا که چشمانش نابینا بود، از عطیهخواست که دستش را به مزار امام برساند. کم کم به شدت گریه او افزوده شد تا آنجا که خود را بر مزار انداخت و از شدتگریه از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، سه مرتبه فریاد زد: یَا حُسَیْن، یَا حُسَیْن، یَا حُسَیْن.» سپس گفت: «حَبِیبٌ لاَ یُجِیبُ حَبِیبَه؛[آیا] دوست پاسخ دوست خود را نمی دهد؟» اما بی درنگ، پاسخ خویش را داد و گفت: «چگونه پاسخ می خواهی از کسیکه رگهای گردنش بر پشت و شانه اش آویخته و بین سر و بدنش جدایی افتاده است.»