احیاگری سنتها
احیا کردن سنتهای نبوی از جمله وظایف هر فرد مسلمان است. فرد مسلمان باید با عمل به سنتهای اسلامی و اجرایآن در جامعه، سبب تحکیم آنها شود. مبارزه با بدعتها نیز بخش دیگری از وظیفه او در این باره محسوب می شود. همهاینها از احساس مسئولیت مؤمن در قبال دین خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله سرچشمه می گیرد و نباید به آن بی اعتنا باشد.
احیاگری سنتها در روایات
1. علاقه به سنتها:
امام مهدی علیه السلام می فرماید: «اِجْعَلُوا قَصدَکُمْ اِلَیْنَا بِالْمَوَدَّةِ عَلَی السُّنَّةِ الوَاضِحَةِ؛ گرایش خود را به ما با دوستداشتن سنت روشن، همراه کنید.»
2. احیای سنتها در سایه عدالت:
امیر مؤمنان علیه السلام فرموده است: «فِی الْعَدْلِ الاِْقْتِدَاءُ بِسُنَّةِ اللّهِ وَ ثَبَاتُ الدُّوَلِ؛ پیروی از سنت خدا وپایداری دولتها نتیجه عدالت است.»
3. تباهی، پیامد دوری از احیای سنت:
امام کاظم علیه السلام فرمود: «ثَلاَثٌ مُوبِقَاتٌ: نَکْثُ الصَّفْقَةِ وَ تَرْکُ السُّنَّةِ وَ مِزَاقُ الْجَمَاعَةِ؛ سه چیزتباهی به بار می آورد: پیمان شکنی، رها کردن سنتها و جدا شدن از جماعت.»
معاویه، سنت شکن و بدعت گزار
معاویه، یکی از کسانی که به طور صریح و آشکار به جنگ با سنتهای نبوی رفت و از خود بدعت در دین گذاشت،معاویه بود. وی برخلاف خلفای راشدین برخوردی امپراتورمآبانه با مردم داشت و مانند دیگر خلفا ساده نمی زیست. اوریش خود را به گونه ای خضاب می کرد که در درخشش آفتاب، مثل طلا می درخشید. وی برای نخستین بار در اسلام ازتخت استفاده کرد و در ظرفهای طلا و نقره نوشیدنی می خورد.
همچنین به شیوه سلاطین مردم را از صحبت در حضورخود منع می کرد و نخستین خلیفه ای بود که برخلاف پیامبر صلی الله علیه و آله در مجامع عمومی با سرباز نظامی به عنوان حراست ازخود ظاهر می شد، تا جایی که حتی وقتی عمر بن خطاب در دوره حکمرانی او در شام به دیدارش رفت، با دیدنسربازان نظامیِ کاخ معاویه و لباسهای قیمتی درباریان معاویه، به او گفت: «ای معاویه! تو به شیوه سلطنت امپراتورانگرایش یافته ای و مانند آنان بر مردم حکمرانی می کنی.» معاویه، کار خود را در حضور خلیفه این گونه توجیه کرد: «ایامیر مؤمنان! ما در مرز سرزمین اسلامی هستیم و با دشمنان رو به رویم. پس، باید در برابر شکوه و شوکت آنان من نیزشکوه و شوکت داشته باشم.»
از زشت ترین بدعتهایی که معاویه در برابر سنت محبت علی و اولاد علی علیه السلام گذاشت، سبّ امیر مؤمنان علیه السلام بود؛به گونه ای که پس از این بدعت گذاری خطبای جمعه شام، حضرت علی علیه السلام را لعن می کردند؛ تا آنجا که حتی یکی از ائمهجمعه معاویه، پس از خطبه های روز جمعه به سفر رفت، در میانه سفر یادش آمد که علی بن ابی طالب را پیش از خطبه هالعن نکرده است. او از مرکب خود پیاده شد و قضای آن را به جای آورد. بعدها در آنجا مسجدی به نام «مسجد الذکر»ساختند. این بدعت، سالیان سال ادامه داشت. نوشته اند «هشام بن عبد الملک» از آخرین حکمرانان اموی در روزعرفه ای علی علیه السلام را در آغاز سخن، لعن نکرد. مردم به او اعتراض کردند و گفتند: «امروز روزی است که خلفا در این روز،لعن ابو تراب (علی علیه السلام ) را مستحب دانسته اند.
او بدعتهای دیگری نیز گذاشت که جعل حدیث و تقویت فرقه های کلامی مانند مرجئه از آنها بود. معاویه حتی درروزی که برای جنگ با امیر مؤمنان علیه السلام به صفین می رفت، نماز جمعه را در روز چهارشنبه خواند. وی خطبه های نمازعید فطر و قربان را که باید پس از نماز خوانده شود، پیش از خطبه می خواند و خطبه ها را به صورت نشسته ایراد می کرد.او حتی دستور داده بود برای نماز عید فطر و عید قربان اذان بگویند؛ در حالی که این کار جزء سنت و سیره نبوده است.
مبارزه علما با بدعتها
برخی در دوران شاهنشاهی پهلوی، در صدد بودند برای کنار زدن سنتهای اسلامی، با برنامه ریزیهای دقیق وباستان گرایانه، مردم را دوباره به سمت آتش پرستی سوق دهند. مراسمی با عنوان جشن آتش برگزار شده بود و از شاهبرای شرکت در این مراسم دعوت شده بود. خبر برگزاری مراسم و دعوت از پادشاه به گوش آیت اللّه بروجردی رحمه الله رسید. ایشان برآشفت و پیکی برای وی فرستاد و او را از حضور در این مراسم نهی کرد.
وقتی فرستاده آیت اللّه العظمی بروجردی رحمه الله پیام اعتراض ایشان را رسانید، شاه گفت: «آتش که چیز خاصی نیست.ما نیز مایلیم در این مراسم حضور پیدا کنیم.» فرستاده ایشان (حضرت آیت اللّه العظمی سید موسی شبیری زنجانی رحمه الله )پاسخ می دهد: «بله. آقا (آیت اللّه بروجردی رحمه الله ) خودشان می دانند که آتش چیزی نیست؛ ولی می فرمایند چنانچه شما دراین مراسم شرکت کنید، بیگانگان در خارج کشور این گونه تبلیغ می کنند که آتشی را که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هزار و چهارصدسال پیش خاموش کرده است، شاه دوباره روشن کرده است.» بنابراین، شاه جرئت نکرد در برابر پیام این مجتهد بیدار،موضعگیری کند و در نتیجه، در مراسم شرکت نکرد.
توسل
امام حسین علیه السلام در آغاز نهضت خود در باره احیای سنتهای نبوی صلی الله علیه و آله در جامعه فرمود: «اِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاَحِ فِیاُمَّةِ جَدِّی؛ من برای اصلاح طلبی در امت جدم قیام کرده ام.»
آن حضرت، وقتی حرکت خود را آغاز کرد، در نامه ای به بزرگان و سران بصره نوشت: «وَ اَنَا أدْعُوکُمْ اِلَی کِتَابِ اللّهِ وَ سُنَّةِنَبِیِّهِ فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُمِیتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْیِیَتْ وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِی وَ تُطِیعُوا اَمْرِی اَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَاد؛ من شما را به سوی کتاب خدا وسنت رسولش فرا می خوانم. پس به درستی که سنت [رسول خدا صلی الله علیه و آله ] مرده و بدعت، زنده شده است. اگر سخنم رابشنوید و از فرمانم پیروی کنید، شما را به راه رشد [و تعالی] رهنمون خواهم شد.»
همچنین امام در پاسخ نامه بزرگان شهر کوفه، انگیزه خود را در قیام خویش، احیای سنتها و از بین بردن بدعتهامعرفی کرد و نگاشت: «اِنَّ اَهْلَ الْکُوفَةِ کَتَبُوا اِلَیَّ یَسْأَلُونَنِی اَنْ اُقْدِمَ عَلَیْهِمْ لِمَا اَرْجُوا مِنْ اِحْیَاءِ مَعَالِمِ الْحَقِّ وَ اِمَاتَةِ الْبِدَعِ؛ کوفیان به مننامه نوشته اند و از من خواسته اند که نزد آنان بروم. من امیدوارم که [با این حرکت من [نشانه های حق و حقیقت زندهشوند و بدعتها از بین برود.»