فرصت شناسی
از ویژگیهای مؤمن، استفاده درست از زمان است. عمر، یکی از بهترین فرصتها و به تعبیری، بستر استفاده از فرصتهاست. به دلیلهمین نزدیکی بین عمر و فرصت، گاه اغتنام آن و اغتنام عمر به یک معنا به کار رفته است. عمر، زمانی خدادادی است که برای پربارکردن توشه آخرت در اختیار بندگان قرار گرفته است و چون سرمایه ای برگشت ناپذیر محسوب می شود، در باره غنیمت شمردن آن،بسیار سفارش شده است.
دیدگاه قرآن
1. ضرورت اغتنام فرصتها:
«أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ »؛ «یا چون عذابی را ببیند، بگوید: ایکاش! مرا برگشتی بود تا از نیکوکاران می شدم.»
2. پرهیز از بیهودگی:
«وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ »؛ «آنان (مؤمنان) کسانی هستند که از بیهودگی رویگردان هستند.»
3. بی توجهی به فرصتها، حسرت جهنّمیان:
«وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَــلِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِمَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ»؛ «و آنان در آنجا (جهنم) فریاد برمی آورند: پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا غیر از آنچه می کردیم،کار شایسته انجام دهیم. مگر شما را [آن قدر] عمر دراز ندادیم که هر کس باید در آن عبرت گیرد، عبرت می گرفت و [آیا[برای شما هشداردهنده نیامد؟»
دیدگاه روایات
1. برگشت ناپذیری فرصتهای از دست رفته:
امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: «اَلْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ؛ فرصتهاچون ابر می گذرند. پس فرصتهای نیکو را دریابید.»
2. ارج نهادن مؤمن به فرصتها:
امام حسن علیه السلام فرموده است: «یَابْنَ آدَمَ! اِنَّکَ لَمْ تَزِلْ فِی هَدْمِ عُمْرِکَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اَمِّکَ فَخُذْ مِمَّافِی یَدَیْکَ لِمَا بَیْنَ یَدَیْکَ فَاِنَّ الْمُؤمِنَ یَتَزَوَّدُ وَ الْکَافِرَ یَتَمَتَّعُ؛ ای فرزند آدم! همانا از هنگامی که از مادرت متولد شده ای، عمر خودرا تلف می کنی. پس، از آنچه که در دست داری، برای آنچه که پیش رو داری، استفاده کن. به درستی که مؤمن [برایآخرت [توشه برمی گیرد؛ اما کافر در پی بهره مندی [از دنیا] است.»
3. قدرشناسی فرصتها:
رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنَ الْخَیْرِ فَلْیَنْتَهِزْهُ فَاِنَّهُ لاَ یَدْرِی مَتَی یُغْلَقُ عَنْهُ؛ هر کس که دربخیری به روی او گشوده می شود، باید قدر آن را بداند. پس به درستی که او نمی داند چه موقع، درب بسته می شود.»
4. عبرت گرفتن از فرصتهای سوخته:
امام علی علیه السلام فرمود: «لَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا اَضَعْتَ مِنْ مَاضِی عُمْرِکَ لَحَفِظْتَ مَا بَقِیَ؛ اگر عبرتمی گرفتی از آنچه از عمرت ضایع کرده ای، هر آینه حتما باقیمانده آن را محافظت می کردی.»
5. پرهیز از گذران بیهوده عمر:
حضرت علی علیه السلام فرمودند: «اِنَّ اَوْقَاتِکَ اَجْزَاءُ عُمْرِکَ فَلاَ تَنْفِدْ لَکَ وَقْتا اِلاَّ فِیمَا یُنْجِیکَ؛ به درستی کهوقتهای تو اجزای عمر توتست. پس بکوش که تلف نشود وقت تو جز در مواردی که سبب نجاتت می شود.»
بهترین استفاده از بدترین ساعات
وقتی هارون الرشید فرمان دستگیری و حبس موسی بن جعفر علیه السلام را داد، امام را در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغولمناجات یافتند. ایشان را دستگیر کردند و نزد هارون الرشید بردند. سپس دست و پای آن حضرت را با زنجیر بسته،مخفیانه با محملی که پوشانیده شده بود، به بصره انتقال دادند. آن حضرت، چندین روز در سفر تبعید، راه می پیمود. وقتیبه بصره رسید، به فرماندار بصره «عیسی بن جعفر» سپرده شد و او یک سال، امام را در بصره زندانی کرد.
وی روزها یک نگهبان را گمارده بود تا حرکات و سخنان ایشان را تحت نظر گیرد و ببیند آیا علیه خلیفه نفرینمی کند یا نه. وی هر روز گزارش می آورد که او ساعات خود را تقسیم کرده است و حتی با غل و زنجیری که به دست داردبه عبادت و نماز مشغول می شود. عیسی بن جعفر از او پرسید: «او چه دعا یا نفرینی می کرد؟» نگهبان پاسخ داد که ویهمواره خدا را به پاکی یاد می کرد و می فرمود: «پروردگارا! از تو ممنونم که این فرصت را به من دادی تا با آسایش بهمناجات با تو بپردازم و نماز بگزارم.» هارون الرشید دستور داد تا او را به بغداد و به زندان «فضل بن ربیع» منتقل کنند.فضل نیز به دستور خلیفه، مأموری بر امام گمارد تا رفتارهای ایشان را زیر نظر بگیرد. وی نیز گزارش آورد: «او تمامروزها را روزه می گیرد و در تمام ساعات روز به راز و نیاز و نماز مشغول است.»
اغتنام فرصتها
«حضرت امام [خمینی] رحمه الله برای اجرای اعمال مستحب، از اوقات خاصی استفاده می کردند و با این حرکتمی خواستند بگویند که اگر مسئولیت و یا کاری در خصوص شخص خودتان برایتان پیش آمد، حق ندارید در اوقاتی کهبرای رسیدگی به مردم اختصاص داده اید، چیزی کسب و تهیه کنید؛ ولی در وقت اختصاصی خودتان، هر کاری کهمی خواهید انجام بدهید. ما در پاریس دیدیم که امام رحمه الله در این تقسیم بندی که در 24 ساعت شبانه روز داشتند، یک ربعساعتی را به قدم زدن اختصاص داده بودند که برای سلامتی جسمشان تشریف می بردند در حیاط و یا روی بالکن قدممی زدند. در طول مدت یازده روز اوّل ماه محرم برای فرستادن صد لعن و صد سلام و زیارت عاشورا از آن وقت استفادهمی کردند و همه به این جهت بود که به وقتهای دیگری که مختص مردم و جامعه است، لطمه نزنند.
امام رحمه الله از استادشان، مرحوم آیت اللّه شاه آبادی نقل می کردند که صاحب جواهر برای نوشتن کتاب جواهر الکلامبرنامه داشتند و هر شب، مقداری از آن را می نوشتند. آقازاده ای داشتند که اهل علم و فضیلت بود و مورد علاقه ایشان بودو مرحوم شد. مراسم تشییع جنازه او یک روز به تأخیر افتاد. شب، جنازه را در اتاقی گذاشتند. صاحب جواهر، آن شب درکنار جنازه فرزند خود نشستند و به مقداری که هر شب می نوشتند، همان جا نوشتند. امام رحمه الله بعد از نقل این موضوع، تأکیدمی کردند که آقایان باید هم زحمت بکشید و هم کارها را تنظیم کنید که با منظم بودن و غنیمت شمردن فرصت و تقسیموقت، کارها برکت پیدا می کند.»
توسل
آنان که فرصتها را غنیمت می شمرند، لحظه ای از این اندوخته ارجمند را به بطالت نگذرانده، از ثانیه های آن برایبهره گیری آخرت خود استفاده می کنند و حتی آنی را از دست نمی دهند. اینکه در اسلام بسیار به نظم، سفارش شده استنیز به همین دلیل است که انسان، بهره بیش تری از عمر و وقت خود ببرد. آن گاه که اسماء بنت عمیس با چشمانی اشکباراز حجره فاطمه علیهاالسلام بیرون آمد، کودکان فاطمه علیهاالسلام ، حسنین علیهماالسلام و زینبین علیهماالسلام ، از سیمای دگرگون او به واقعه پی بردند وفهمیدند که پرستوی خانه علی علیه السلام از آشیان پر کشیده است.
آنان از اسماء پرسیدند که مادرشان کجاست؟ اسماء برای رعایت حال یتیمان فاطمه علیهاالسلام به آنان گفت: «مادرتان خواب است»؛ اما حسنین علیهماالسلام باور نکردند و فرمودند: «یا اَسْماءُ! ماتَنامَ اُمُّنا فِی هَذِهِ السّاعَةِ؛ ای اسماء! مادر ما هرگز در این ساعت از روز نمی خوابید»؛ چرا که آنان برنامه عبادی و برنامهاستراحت مادر را در طول زندگانی او دیده بودند و وی، هرگز در وقت عبادت نمی خوابید. آنان از همین جا فهمیدند کهمادرشان از دنیا رفته است. اسماء گفت: ای فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله ! «لَیْسَتْ اُمُّکُما نائِمَةً قَدْ فارَقَتِ الدُّنْیا؛ مادرتان خوابنیست؛ بلکه از دنیا رفته است.»
پس از واقعه عاشورا نیز دو کودک به نامهای «محمّد» و «ابراهیم» که فرزندان مسلم بن عقیل علیه السلام بودند، اسیر دشمنغدار شدند. آن دو نوجوان را نزد عبید اللّه بردند. عبید اللّه آن دو را به زندان انداخت. این دو نوجوان، وقتی خود را در بنددشمن با آب و آذوقه اندک و داخل زندان دیدند، گفتند: «حال که به ما آب و غذای کمی می دهند، بهتر است از فرصتاستفاده کنیم و روزها را روزه بگیریم و در این خلوت، با خدای خود نیز خلوت کنیم.»
آن دو، روزها را روزه می گرفتند و از ساعات شبانه روز برای عبادت استفاده می کردند تا آن که زندانبان از هویت آندو با خبر شد و چون اندکی دوستدار اهل بیت علیهم السلام بود، آنها را از زندان فراری داد. عبید اللّه برای سر آن دو جایزه گذاشتو این گونه، دو یتیم مسلم علیه السلام را دوباره در بند کشید و بر لب آب روانی که از لب تشنه شهیدان کربلا منع شد، خونشان را برزمین ریخت. آن دو حتی پیش از شهادت نیز فرصت را غنیمت شمردند و به جای التماس به قاتل از او خواستند تا اجازهدهد برای آخرین بار به جانب خدای خویش رو کنند و برای رضایت او نماز بگزارند و ساعتی بعد از نماز بود که سرشاناز بدن جدا شد و بدن بی سرشان به آب فرات انداخته شد.