مصیبت آن زمانی که حضرت زهرا را با تازیانه زدند
نوشته اند که :ﺛﻢ ﻭَﺛﺐ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺎﺧﺬ ﺑﺘﻠﺎﺑﻴﺐ ﻋﻤﺮ ﺛﻢ ﻫﺰّﻩ ﻓﺼﺮﻋﻪ ﻭ ﻭﺟﺎ ﺃﻧﻔﻪ ﻭ ﺭﻗﺒﺘﻪ ﻭ ﻫﻢّ ﺑﻘﺘﻠﻪ فذکر قول رسول الله صلی الله علیه و آله
▪️امیرالمومنین علی علیه السلام از جا بلند شد و یقّه عمر را گرفت و او را تکانی داد و به زمین زد و ضربه ای به بینی و گردن او زد و خواست که او را به قتل برساند؛ اما سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطرش آمد که او را وصیت به صبر نموده بود.
پس فرمود :
ﻭﺍﻟﺬﻱ ﺍﻛﺮﻡ ﻣﺤﻤﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﺑﺎﻟﻨﺒﻮﻩ ﻳﺎ ﺍﺑﻦ ﺻﻬﺎک! ﻟﻮﻟﺎ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﻦ ﺍﻟﻠﻪ ﺳﺒﻖ ﻭ ﻋﻬﺪ ﻋﻬﺪﻩ ﺍﻟﻲ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﻟﻌﻠﻤﺖ ﺃﻧﻚ ﻟﺎ ﺗﺪﺧﻞ ﺑﻴﺘﻲ.
▪️ ای پسر صهّاک! (صهّاک، مادربزرگ عمر بود و در میان عرب آن زمان مشهور به فحشاء بود.؛ مولا علی علیه السلام به جهت تحقیر عمر، او را در این جا اینچنین خطاب نمود)
قسم به همان خدایی که نبوت را به محمد صلی الله علیه و آله بخشید، اگر نوشته ای از قبل از جانب خدا و عهدی از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله بر من نبود، تو می دانستی که هیچ گاه تو را به خانه من راهی نبود.
عمر صدایش را بلند کرد و کمک طلبید؛ مردم به داخل خانه وارد شدند.
وقتی که قنفذ، آن حال امیرالمؤمنین علی علیه السلام را دید، ترسید که مولا با شمشیرش قیام کند لذا سریعا پیش ابوبکر رفت و جریان را گفت.
ابوبکر گفت :
ﺍﺭﺟﻊ، ﻓﺎﻥ ﺧﺮﺝ ﻭ ﺍﻟﺎ ﻓﺎﻗﺘﺤﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﻴﺘﻪ، ﻓﺎﻥ ﺍﻣﺘﻨﻊ ﻓﺎﺿﺮﻡ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺑﻴﺘﻬﻢ ﺍﻟﻨﺎﺭ
▪️برگرد و اگر علی با شمشیرش خروج کرد، خانه را بر سرش خراب کنید و اگر امتناع از آمدن به مسجد کرد، خانه اش را آتش بزنید.
قنفذ برگشت و همراه سربازانش از در و دیوار خانه بالا رفتند و وارد خانه شدند و عرصه را بر امیرالمومنین علی علیه السلام تنگ کردند.
مولا علی علیه السلام جستی زد تا شمشیرش را بردارد اما آنها سبقت گرفتند و دور تا دورش را محاسره کردند.
عمر به امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت :بلند شو و با ابوبکر بیعت کن.
اما مولا علی علیه السلام در جای خود نشست.
عمر آمد و دست مولا را گرفت و گفت :بلند شو! امامولا علی علیه السلام ابا کردند.
ﻓﺄﻟﻘﻮﺍ ﻓﻲ ﻋﻨﻘﻪ ﺣﺒﻠﺎ و ﺟﻌﻠﻮﺍ ﺣﻤﺎﺋﻞ ﺳﻴﻔﻪ ﻓﻲ ﻋﻨﻘﻪ و ﺃﺧﺮﺟﻮﻩ ﻣﻠﺒبا ﺑﺜﻴﺎﺑﻪ ﻳﺠﺮﻭﻧﻪ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﻤﺴﺠﺪ
▪️پس سربازان آمدند وشمشیرهایشان را بر گردن امیرالمومنین علی علیه السلام گذاشتند و برگردن آن حضرت، طناب انداختند، او را از خانه بیرون کشیدند و در حالی که مولا را با طناب و لباس های خودش در هم پیچیده بودند، به سمت مسجد می کشیدند.
صدای فریاد فاطمه زهرا سلام الله علیها در این هنگام بلند شد و آمدند و بین آن ها و امیرالمؤمنین علی علیه السلام فاصله انداختند و فرمودند :
ﻭﺍﻟﻠﻪ ﻟﺎ ﺃﺩﻋﻜﻢ ﺗﺠﺮّﻭﻥ ﺍﺑﻦ ﻋﻤﻲ ﻇﻠﻤﺎ، ﻭﻳﻠﻜﻢ ﻣﺎ ﺃﺳﺮﻉ ﻣﺎ ﺧﻨﺘﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﻪ ﻓﻴﻨﺎ ﺍﻫﻞ ﺍﻟﺒﻴﺖ.
▪️به خدا قسم نمی گذارم پسر عمویم را با ظلم و زور به مسجد بکشانید.
وای بر شما چه زود به خدا و رسولش خیانت کردید در مورد ما اهل بیت.
ﻭ ﺑﺰﻋﻤﻬﺎ ﺍﻧﻬﺎ ﺗﺨﻠﺼﻪ ﻣﻦ ﺃﻳﺪﻳﻬﻢ
▪️فاطمه زهرا سلام الله علیها گمان این را داشتند که این گروه ستمکار به خاطر او هم که شده، دست از مولا علی علیه السلام می کشند.
که همین طور هم شد و عده از آنان برگشتند.
فضرب ﻋﻤﺮ ﺑﺎﻟﻐﻠﺎﻑ ﻋﻠﻲ ﺟﻨﺒﻬﺎ ﻭ ﺑﺎﻟﺴﻮﻁ ﻋﻠﻲ ﺫﺭﺍﻋﻬﺎ ﻭ ﺍﺳﻮﺩ ﻣﺘﻨﻬﺎ ﻣﻦ ﺍﺛﺮ ﺍﻟﻀﺮﺏ
▪️اما در همین هنگام بود که عمر با غلاف شمشیر بر پهلوی صدیقه کبری علیها السلام زد و با تازیانه بر روی بازوی آن بانوی مظلومه زد.
در برخی روایات آمده :
ﻓﺄﻣﺮ ﻋﻤﺮ ﻗﻨﻔﺬﺍ ﺃﻥ ﻳﻀﺮﺑﻬﺎ ﺑﺴﻮﻃﻪ، ﻓﻀﺮﺑﻬﺎ ﺑﺎﻟﺴﻮﻁ ﻋﻠﻲ ﻇﻬﺮﻫﺎ ﻭ ﺟﻨﺒﻴﻬﺎ ﺍﻟﻲ ﺃﻥ ﺍﻧﻬﻜﻬﺎ
▪️عمر به قنفذ دستور داد تا آن بانو را با تازیانه بزند و قنفذ نیز با تازیانه اش بر پشت و پهلو صدیقه کبری علیها السلام زد تا دستش از دامان مولا افتاد.
در برخی روایات آمده :
ﻟﻜﺰﻫﺎ ﺑﻨﻌﻞ ﺍﻟﺴﻴﻒ
▪️قنفذ با غلاف شمشیرش به صدیقه کبری علیها السلام ضربه زد.
در برخی روایات آمده :
ضربها المغیره حتی ادماها
▪️مغیره آنقدر فاطمه زهرا سلام الله علیها را زد تا خون از بدن آن حضرت جاری شد
اما از همه دردناک تر اینکه در برخی روایات چنین آمده است :
ﺍﻟﺘﻔﺖ ﻋﻤﺮ ﺍﻟﻲ ﻣﻦ ﺣﻮﻟﻪ ﻭ ﻗﺎﻝ: ﺍﺿﺮبوا ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﻓﺎﻧﻬﺎﻟﺖ ﺍﻟﺴﻴﺎﻁ ﻋﻠﻲ ﺣﺒﺒﻴﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﻭ ﺑﻀﻌﺘﻪ ﺣﺘﻲ ﺍﺩﻣﻮﺍ ﺟﺴﻤﻬﺎ
▪️عمر رو کرد به همه اطرافیانش و گفت :
فاطمه را بزنید...
پس از آسمان و زمین، تازیانه ها بر جسم شریف فاطمه زهرا سلام الله علیها فرود می آمد و آن قدر آن مظلومه را زدند تا خون از جای جای جسم شریفش جاری شد.
📚 الهجوم علی بیت فاطمه سلام الله علیها ص١٢٣
به نقل از منابع تاریخی و حدیثی شیعه و سنی


