روضه امام جواد علیه السلام؛ حجت الاسلام رفیعی
روضه شهادت امام جواد علیه السلام، مظلومی که غریبانه توسط همسر خود مسموم گردید، امامی که اهل زمین و آسمان و فرشته ها در مصیبتش گریان شدند.
آقایی که در کودکی یتیم شد. در سن چهار سالگی پدرش مدینه را ترک کرد، در حالی که جوادالائمه اشک می ریخت و گریه می کرد. بعضی ها به حضرت گفتند: این فرزند را با خودتان ببرید. فرمود: باید جوادم بماند.
جوادالائمه علیه السلام نزدیک سه سال پدر بزرگوارش را ندید تا روزی که خبر شهادت پدر را شنید و عزادار شد. امام جواد در کودکی یتیم شد، آن هم نه یتیمی که پدرش تا آخرین لحظه کنارش باشد، بلکه یتیمی که حداقل سه سال پدرش را ندیده بود. پدر بزرگوارش ایران بود؛ او با امام جواد در مدینه مکاتبه داشتند. گاهی نامه می داد و در نامه می نوشت: نور چشمم، میوه ی قلبم.
امام رضا خیلی به جوادالائمه علاقه داشت. خداوند این اولاد را درسن چهل یا چهل و هفت سالگی، به امام رضا داد و لذا وقتی به دنیا آمد، فرمود: با برکت تر از این مولود، مولودی به دنیا نیامده است.
وقتی به دنیا آمد، امام رضا برایش گریه کرد و فرمود: پسرم از روی غضب به شهادت می رسد. پسرم مسموم می شود. فرمود: بابی انت و امی؛ پدر و مادرم به قربانت که آسمان ها برایت گریه می کنند. اهل زمین برایت گریه می کنند. فرشته ها برایت گریه می کنند. می دانید چه وقت این ها را فرمود؟ وقتی قنداقه امام جواد را دست امام رضا دادند. در آن موقع فرمود: پدر و مادرم به قربانت، وقتی به شهادت می رسی فرشته ها برایت گریه می کنند. اهل آسمان ها برایت گریه می کنند.
امام جواد، باب الحوائج است، مخصوصا جهت حاجت های دنیا. اگر امام رضا را به این آقازاده قسم بدهی، اگر فاطمه ی معصومه را به پسر برادرش قسم دهی، عنایت می کنند. امام جواد در دوران جوانی به شهادت رسید؛ 25 سال داشت.[1]
السّلام علیک یا اباجعفر یا محمد بن علی ایّها الجواد یا بن رسول الله. ان شاء الله برویم کاظمین کنار قبرش، و از نزدیک بگوییم: یا جواد الائمه، ادرکنی.
عزت عالمین می خواهم
طوف قبر حسین می خواهم
سفر کاظمین می خواهم
یا جوادالائمه، ادرکنی
آقا جان، ما امروز تو رت واسطه قرار دادیم. راوی می کوید: مدینه پیش امام هادی بودم، امام هادی هشت سال داشت [پدرش به شهادت رسید، در کودکی یتیم شد]، یک وقت دیدم اشکش جاری و آقا جا به جا شد. گفتم: آقا چه شد؟ فرمود: الان توفّی ابو جعفر؛ الان بی بابا شدم. الان بابام به شهادت رسید. گفتم: آقا الان شما مدینه هستید بابای شما بغداد، فاصله زیاد است!
فرمود: می دانم، به من خبر دادند پدرم غریبانه مسموم شد و به شهادت رسید. آقا جان امام هادی، خبر شهادت بابایت را این گونه فهمیدی، اشک تان جاری شد، رنگ تان تغییر کرد، قلب تان از جا کنده شد. ام کربلا می دانید خبر شهادت امام حسین را چگونه به بچه هایش دادند؟! آن زمان که سر بالای نی رفت، آسمان تیره و تار گشت، زین العابدین، امام سجاد صدا زد: عمه به خدا بی بابا شدیم. عمه به خدا یتیم شدیم!
پی نوشت:
[1] منتهی الآمال، ص1113.