توضيح سؤال :
عصمت مانند هراصطلاح علمي جديد امروزي داراي معاني مختلفي است . وهر کسي به سليقه ودلخواه خود حلقه معاني آنرا بزرگتر يا کوچکتر مي گيرد .
براي مثال کلمه «خودکار» اگر تنها شامل وسيله نوشتن باشد ، چندين نوع وسيله مثل روان نويس ماژيک ها خودنويس ها مي شود ؛ ولي براي شاگردان مدرسه معني آن همان خودکار بيک ساده است وشامل ماژيک هم نمي شود .
در حالي که اين کلمه يا اصطلاح براي تمام ماشينهاي پيچيده بکار مي رود.
*****
اگر عصمت را « يعني بدون هيچ اشتباه » معني کنيم آنوقت به ذات خداوند نزديک مي شويم چون تنها خداوند است که هيچ خطا واشتباهي ندارد و نمي کند . «الله لا اله الا هو لا تاخذه سنه ولا نوم» . آيا پيامبران به خواب نمي روند ؟ عصباني نمي شوند ؟
پس عصمت در تعريف ما شيعه از نوع تعريف بالا است و اين غير ممکن و غير مقبول است
پاسخ :
يكي از عقايد حقۀ شيعه اين است كه تمامي پيامبران و ائمۀ شيعه عليهم السلام عصمت مطلق دارند ؛ يعني در تمام عمرشان هيچ گناه ، اشتباه و سهوي مرتكب نميشوند .
مرحوم شيخ الطائفه ، شيخ طوسي رحمت الله عليه در اين باره مي نويسد :
نبيّنا محمّد (ص) معصوم من أول عمره إلى آخره، في أقواله وأفعاله وتروكه، عن الخطأ والسهو والنسيان، بدليل أنه لو فعل المعصية لسقط محلّه من القلوب، ولو جاز عليه السهو لارتفع الوثوق من إخباراته، فتبطل فائدة البعثة وهو محال .
پيامبر ما حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم ، از اول تا آخر عمر شريفش ، چه در گفتار ، چه در آن چه که بايد انجام دهد و چه در آن چيزهايي که نبايد انجام بدهد ، معصوم از خطا ، سهو و نسيان است ؛ زيرا اگر معصيتي از آن حضرت سر بزند ، جايگاه خود را در بين مردم از دست مي دهد . و اگر سهو براي آن حضرت جايز باشد ، اعتماد مردم به گفتارهاي او سلب مي شود و در نتيجه فلسفه بعثت آن حضرت باطل مي شود و اين محال است .
الشيخ الطوسي، الرسائلالعشر: ص97، مؤسسة النشر الإسلامي ج قم .
براي اثبات اين مطلب دلايل فراواني وجود دارد كه بنده به جهت رعايت اختصار به صورت تيتر وار به برخي از آنها اشاره ميكنم :
عصمت پيامبران :
1 . پيامبران از مخلصين مي باشند و شيطان را برآنان راه نيست :
خداوند در بارۀ حضرت ابراهيم ، اسحق و يعقوب ميفرمايد :
إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ . وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ . ص / 46 و 47 .
ما آنها را با خلوص ويژهاى خالص كرديم، و آن يادآورى سراى آخرت بود ، و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند!
در بارۀ حضرت يوسف عليه السلام ميفرمايد :
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بهَِا لَوْ لَا أَن رَّءَا بُرْهَنَ رَبِّهِ كَذَالِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِين . يوسف / 24 .
آن زن قصد او كرد و او نيز، اگر برهان پروردگار را نمىديد، قصد وى مىنمود ! اينچنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود .
در حق حضرت موسي ميفرمايد :
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا . مريم / 51 .
و در اين كتاب ( آسمانى ) از موسى ياد كن ، كه او مخلص بود ، و رسول و پيامبرى والا مقام !
و مشابه اين آيات در رابطه با ديگر انبياء نيز داريم .
از طرف ديگر در سورۀ ص آيۀ 82 و 83 از قول شيطان كه از درگاه قرب ربوربي رانده ميشود ، قسم ميخورد :
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ .
[شيطان] گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد ؛ مگر بندگان خالص تو را ، از ميان آن ها .
وقتي اين دو دسته آيات را كنار هم ميگذاريم ، نتيجه ميگيريم كه شيطان به عباد مخلص هيچ راهي ندارد .انبياء عليهم السلام هم طبق آيات صريح جزء بندگان مخلص خدا هستند .
2 . اطاعت بي قيد و شرط پيامبرا گواه عصمت آنان
ما آيات متعددي داريم كه اطاعت انبياء را به صورت مطلق بر همگان لازم دانسته است . مثلاً در سورۀ نساء ، آيۀ 64 ميفرمايد :
وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ الله.
ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين كه به فرمان خدا ، از وى اطاعت شود .
و يا در سورۀ نساء آيۀ 80 ميفرمايد :
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ .
كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده
يعني ، اطاعت پيامبر ، مساوي است با اطاعت خداوند .
در سورۀ نساء آيۀ 59 ميفرمايد :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ .
اى كسانى كه ايمان آوردهايد ! اطاعت كنيد خدا را ! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [ اوصياى پيامبر ] را
خداوند در اين آيات ، اطاعت از رسول گرامي اسلام و را به صورت مطلق واجب كرده است ؛ يعني هر دستوري كه آنها در هر زمينهاي دادند ، بايد بدون چون و چرا پذيرفته شود .
اگر « پيامبر» معصوم نباشد ممكن است عمداً و يا سهواً دستوري بدهد كه مخالف دستور خداوند باشد كه در اين صورت اگر از دستور خدا اطاعت شود ، از دستور « پيامبر » سر پيچي شده است ، و اين مخالف با صريح آيه است ؛ چون در اين آيه ، اطاعت از پيامبر و اولي الأمر را به صورت مطلق واجب شده است . و اگر از دستور پيامبر اطاعت شود ، از دستور خداوند سر پيچي شده است .
اين تناقض در صورتي حل ميشود كه « پيامبر و اولي الأمر » معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشند .
حتي فخر رازي ، مفسر معروف اهل سنت نيز از اين آيه عصمت را فهميده است . وي در ذيل همين آيه ميگويد :
فثبت أن الله تعالى أمر بطاعة أولي الأمر على سبيل الجزم ، وثبت أن كل من أمر الله بطاعته على سبيل الجزم وجب أن يكون معصوما عن الخطأ ، فثبت قطعا أن أولي الأمر المذكور في هذه الآية لا بد وأن يكون معصوما .
تفسير الرازي ، الرازي ، ج 10 ، ص 144 .
بنا بر اين ثابت شد که فرمان خدا به اطاعت از اوالي الامر حتمي وقطعي است (چون خداوند با کسي شوخي ندارد) ونيز ثابت شد که هر کس خداوند پيروي واطاعتش را واجب بداند بايد معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتي اين چنين بود ، پيامبر و اولي الامر در اين آيات به ناچار وقطعا بايد معصوم باشند .
امامت به ظالمان نمي رسد
در آيۀ سوم آيۀ 124 از سورۀ بقره ميفرمايد :
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ . البقره / 124 .
(به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند) .
اين آيه از آياتي است كه الهي بودن مقام امامت ، برتري مقام امامت بر مقام نبوت و نيز عصمت امام را ثابت ميكند ؛ چرا كه حضرت ابراهيم عليه السلام با اين كه پيامبر بود ، وقتي به مقام امامت رسيد و عظمت و بزرگي اين مقام را ديد ، از خداوند كريم اين مقام را براي ذريه و فرزندانش نيز درخواست كرد ؛ اما خداوند در جواب خليل خود به صورت مطلق فرمود :
عهد من ظالمان نخواهد رسيد
يعني اين مقام مخصوص كساني است كه در تمام عمرشان لحظهاي ظلم نكرده باشند . و همان طور كه ميدانيد ، يكي از ظلمها ، ظلم به نفس است و گناه خود مصداق اتم ظلم به نفس به شمار ميآيد ؛ زيرا خداوند مي فرمايد :
وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ . الطلاق / 1 .
هر كس حدود خدا را تجاوز كند ، به نفسش ظلم كرده است .
حد اقل مرتبۀ گناه ، ظلم به نفس خويش است ؛ يعني اگر كسي در تمام عمرش حتي يك بار گناه بكند ، مصداق ظالم ميشود . و عهد الهي كه امامت باشد به ظالم نميرسد ؛ از اين رو ، پيامبر و امام بايد معصوم باشد .
بسياري از مفسران و علماي اهل سنت اعتراف كردهاند كه مراد از « عهدي » همان مقام امامت است ؛ از جمله فخررازي در تفسير خود ميگويد :
(لاَ يَنَالُ عَهْدِي) جواباً لقوله (وَمِن ذُرِّيَّتِي) وقوله (وَمِن ذُرِّيَّتِي) طلب للإمامة التي ذكرها الله تعالى فوجب أن يكون المراد بهذا العهد هو الإمامة ليكون الجواب مطابقاً للسؤال .
تفسير الرازي ، ج4 ، ص46 .
و بيضاوي ، يكي ديگر از مفسران اهل سنت در تفسير « لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » ميگويد :
إجابة إلى ملتمسه وتنبيهه على انه قد يكون من ذريته ظلمه وأنهم لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهداً والظالم لا يصلح لها .
تفسير البيضاوي ، ج1 ، ص397، ط دار الفكر بيروت .
و ابن كثير دمشقي سلفي نيز در تفسير آيه ميگويد :
لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ يقول تعالى منبهاً على شرف إبراهيم خليله (عليه السلام) وان الله جعله إماما للناس .
تفسير ابن كثير ، ج1 ، ص169 .
و طبري در تفسير جامع البيان در تفسير « لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » مينويسد :
حدثني محمد بن عمرو قال ثنا أبو عاصم قال ثنا عيسى عن ابن أبي نجيح عن مجاهد قال: لا ينال عهدي الظالمين قال: لا يكون إماماً ظالماً .
جامع البيان ، ج2 ، ص738 ، ط دار الفكر .
و روايات بسياري كه از طريق اهل سنت با اين مضامين : « لا يكون إماما ظالماً » و « لا اجعل إماما ظالماً يقتدى به » وارد شده است .
رك : صحيح البخاري ، ج1 ، ص215 ، كتاب الأحكام و صحيح مسلم ، ج6 ، ص8 ، باب فضيلة الإمام العادل وباب خيار الأئمة وأشرارهم و جامع البيان ، طبري ج1 ص738 و الدر المنثور ، السيوطي ، ج1 ص118.
از طرف ديگر آياتي در بارۀ انبياء عليهم السلام وجود دارد كه مي فرمايد :
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا . الأنبياء / 73 .
اين را خداي عالم در رابطه با حضرت ابراهيم ، در رابطه با لوط ، در رابطه با اسحاق و يعقوب وقتي بيان ميكند ، ميگويد :
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ . وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا . الأنبياء / 72 و 73 .
در رابطه با حضرت موسي و پيامبران بعد از او هم ميفرمايد :
وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ . وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآَيَاتِنَا يُوقِنُونَ . السجده / 23 و 24 .
اين پيامبران را ما اماماني قرار داديم كه به امر ما هدايت ميكنند ، از طرفي هم ميگويد :
لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ .
عهد من كه امامت باشد ( به قرينه « إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا » ) به ظالمين نميرسد .
از مجموع اين آيات استفاده ميكنيم :
انبياء عليهم السلام يك لحظه از عمرشان نه متلبس به ظلم و گناه شدهاند . نه خطائي از آنها سر زده است و نه دچار نسيان شدهاند .
عصمت پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم
اطاعت بي چون و چرا از رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم
اما در بارۀ شخص پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نيز آيات فراواني وجود دارد كه عصمت مطلق آن حضرت را ثابت ميكند ؛ همانند آياتي كه اطاعت از پيامبر را در رديف اطاعت خدا آورده است ؛ مثل :
وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 .
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!
تمام سخنان آن حضرت برگرفته از وحي است
و صريحترين آيه در عصمت مطلق نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم آيۀ دوم تا چهارم سورۀ نجم است كه ميفرمايد :
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى . وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى . إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى .
كلمۀ « ضل» معاني متعددي از جلمه : گمراهي ، غفلت و نسيان . و از آنجايي كه كلمۀ «ما ضل» نكره در سياق نفي است و افادۀ عموم ميكند ، تمام مصاديق «ضل» حتي غفلت و نسيان را از نبي مكرم نفي ميكند .
صابوني ، صاحب كتاب صفوة التفاسير ، در ج3 ، ص235 ميگويد :
لا يتكلم الا عن وحي من الله عزوجل
پيغمبر لب باز نميكند ؛ مگر اين كه وحي باشد .
آقاي قرطبي كه از شخصيتهاي بزرگ و شناخته شده اهل سنت است و مخصوصاً عزيزان اهل سنت احناف ايران براي ايشان ارزش ويژه قائل هستند ، در بارۀ اين آيه ميگويد :
وفيها أيضا دلالة على أن السنة كالوحي المنزل في العمل .
تفسير القرطبي ، القرطبي ، ج 17 ، ص 85 .
اين آيۀ شريفه « الا عن وحي يوحي » دلالت ميكند كه سنت پيغمبر همانند وحي منزل است .
آقاي ابن حجر عسقلاني كه از اركان علمي اهل سنت است ، در بارۀ حديث : «هلم اكتب لكم كتاباً لن تضلوا» كه پيامبر در آخرين لحظات عمرش فرمود ، و برخي از حاضرين (نستجير بالله ) گفتند : «ان الرجل ليهجر » و جناب خليفۀ دوم هم گفتند : «قد غلبه الوجع » ميگويد :
لأنه معصوم في صحته ومرضه لقوله تعالى وما ينطق عن الهوى ولقوله صلى الله عليه وسلم إني لا أقول في الغضب والرضا إلا حقا .
فتح الباري ، ابن حجر ، ج 8 ، ص 101 .
پيامبر ، چه در سلامتي و چه در هنگام بيماري معصوم است و از روي هواي نفس سخن نميگويد ؛ زيرا آن حضرت فرمودهاند : « سخني غير از حق از زبان من خارج نميشود ؛ چه در ناراحتي و چه در رضا .
همچنين عيني در بارۀ همين روايت «قد غلبه الوجع » يا «ان الرجل ليهجر » كه بالاترين جسارت به ساحت مقدس نبي مكرم بود ميگويد :
قلت نسبة مثل هذا إلى النبي لا يجوز لأن وقوع مثل هذا الفعل عنه مستحيل لأنه معصوم في كل حالة في صحته ومرضه لقوله تعالى * ( وما ينطق عن الهوى ) * ولقوله " إني لا أقول في الغضب والرضا إلا حقا " .
عمدة القاري ، العيني ، ج 18 ، ص 62 .
چنين نسبتي به پيامبر جايز نيست ؛ زيرا انجام چنين چيزي از رسول خدا محال است ؛ چرا كه آن حضرت در حالي ؛ چه در سلامي و چه در بيماري معصوم هستند ؛ به دليل آيۀ « ما ينطق .... و به خاطر سخن آن حضرت كه فرمودند : " سخني غير از حق از زبان من خارج نميشود ؛ چه در ناراحتي و چه در رضا " .
و در جايي ديگر ميگويد :
ولم يكن ، يقول في الغضب والرضا إلا حقا ، قال الله تعالى : * ( وما ينطق عن الهوى ) .
عمدة القاري ، العيني ، ج 24 ، ص 81 .
پيامبر الگوي مسلمانان
و نيز خداوند در آيۀ مباركۀ 21 سورۀ احزاب ميفرمايد :
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .
مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود .
خداوند در اين آيه صراحت دارد كه پيامبر براي تمام مردم اسوه است . اسوه بودن پيامبر در صورتي ثابت ميشود كه پيغمبر خطا و اشتباه نكند . اگر پيامبر از روي نسيان ، غفلت ، فراموشي ، جهل يا مخالفت امر الهي ، يك مطلب خلاف امر الهي را انجام بدهد ، باعث ميشود پيامبري كه بايد اسوه و الگو براي هدايت باشد ، تبديل ميشود اسوه و الگو در مسير ضلالت .
سنت قطعي و مورد اتفاق طرفين :
روايات فراواني از طريق شيعه و سني وارد شده است كه عصمت آن حضرت را ثابت ميكند ؛ از جمله :
1. عن عبد الله ابن عمرو ، قال : كنت أكتب كل شئ أسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم أريد حفظه ، فنهتني قريش ، وقالوا : أتكتب كل شئ تسمعه ورسول الله صلى الله عليه وسلم بشر يتكلم في الغضب والرضا ، فأمسكت عن الكتاب ، فذكرت ذلك لرسول الله صلى الله عليه وسلم ، فأومأ بأصبعه إلى فيه ، فقال : ( اكتب فوالذي نفسي بيده ما يخرج منه إلا حق ) .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 192 و سنن أبي داود ، ابن الأشعث السجستاني ، ج 2 ، ص 176 و سنن الدارمي ، عبد الله بن بهرام الدارمي ، ج 1 ، ص 125 و تحفة الأحوذي ، المباركفوري ، ج 7 ، ص 357 و تفسير ابن كثير ، ابن كثير ، ج 4 ، ص 264 و وسائل الشيعة (آل البيت) ، الحر العاملي ، ج 1 ، ص مقدمة التحقيق 7 و تذكرة الفقهاء (ط.ج) ، العلامة الحلي ، ج 1 ، ص مقدمة التحقيق 14 .
عبد الله بن عمرو عاص ميگويد : من سخنان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را مينوشتم ، قريش نهي كردند و گفتند : " تو چرا همۀ سخنان پيامبر را مينويسي ؟ پيغمبر بشري است همانند ديگران ، غضبناك و عصباني مي شود ، از حال عادي بيرون ميرود و سخناني بيان ميكند كه قطعاً سخنان نادرستي است . عبد الله بن عمرو عاص ميگويد : من ننوشتم تا خدمت نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم رسيدم و قضايا را براي حضرت نقل كردم . حضرت به دو لبهاي خودش اشاره كردند و فرمودند" :
قسم به خدايي كه جان من پيغمبر در قبضۀ قدرت او است ، از اين دو لب من جز حق صادر نميشود .
حاكم نيشابوري بعد از نقل حديث ميگويد :
هذا حديث صحيح الاسناد أصل في نسخ الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وآله ولم يخرجاه .
المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 1 ، ص 104 .
ذهبي نيز در حاشيه مستدرك اين حديث را صحيح دانسته است . الباني كه ايدئوژيك وهابيها است و به تعبير بن باز امام الحديث است ، اين روايت را در سلسلة الأحاديث الصيحيحة ، ج4 ، ص45 ،چاپ مكتبة المعارف ، رياض عربستان ، آورده است . و ميگويد كه روايت صحيح است .
2. عن جده عبد الله بن عمرو بن العاصي قال قلت يا رسول الله انى أسمع منك أشياء أفأكتبها قال نعم قلت في الغضب والرضا قال نعم فانى لا أقول فيهما الا حقا .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 215 المعجم الأوسط ، الطبراني ، ج 2 ، ص 153 الحد الفاصل ، الرامهرمزي ، ص 364 .
عبد الله بن عمرو عاص ميگويد به پيامبر گفتم : اي رسول خدا ! من هر چه از شما ميشنوم ميتوانم بنويسم ؟ حضرت فرمودند : بلي . سؤال كردم : چه در حال غضب و چه در حالت عادي ؟ حضرت فرمود : بلي ؛ زيرا من سخني غير از نميگويم .
3. عن أبي هريرة عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال إني لا أقول الا حقا قال بعض أصحابه فإنك تداعبنا يا رسول الله فقال إني لا أقول الا حقا .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 340 و سبل السلام ، محمد بن اسماعيل الكحلاني ، ج 4 ، ص 196 و سنن الترمذي ، الترمذي ، ج 3 ، ص 241 و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج 10 ، ص 248 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 17 و فتح الباري ، ابن حجر ، ج 10 ، ص 436 و عمدة القاري ، العيني ، ج 22 ، ص 169 و تحفة الأحوذي ، المباركفوري ، ج 6 ، ص 108 و الأدب المفرد ، البخاري ، ص 66 و الشمائل المحمدية ، الترمذي ، ص 130 و المعجم الأوسط ، الطبراني ، ج 8 ، ص 305 و معرفة السنن والآثار ، البيهقي ، ج 7 ، ص 447 و الأذكار النووية ، يحيى بن شرف النووي ، ص 326 و تفسير ابن كثير ، ابن كثير ، ج 4 ، ص 265 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 6 ، ص 122 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 4 ، ص 35 – 36 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ، ص 54 و إمتاع الأسماع ، المقريزي ، ج 2 ، ص 253 و ... .
ابوهريره ميگويد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود " من چيزي جز حق نميگويم " بعضي از اصحاب سؤال كردند : تو با ما شوخي و مزاح هم ميكني ، آيا در مزاح كردن هم حق ميگويي ؟ حضرت فرمود : حتي در هنگام مزاح كردن هم چيزي جز حق نميگويم .
يعني حتي مزاح و شوخيهاي نبي مكرم هم بايد براي همه الگو باشد . در مسائل شوخي و مزاح هم از آن روش نبي مكرم تجاوز نكنند .
ترمزي وقتي اين حديث را نقل ميكند ، ميگويد :
هذا حديث حسن .
هيثمي هم در مجمع الزوائد روايت را نقل ميكند و ميگويد :
اسناده حسن .
4. إن عيني تنامان ولا ينام قلبي .
صحيح البخاري ، البخاري ، ج 2 ، ص 48 و ج 2 ، ص 253 و ج 4 ، ص 168 و صحيح مسلم ، مسلم النيسابوري ، ج 2 ، ص 166 .
چشمان من به خواب ميروند ؛ ولي قلب من به هيچ وجهي خواب نميرود .
5 . إنا معشر الأنبياء تنام أعيننا ولا تنام قلوبنا .
ما پيامبران ، چشمان مان ميخوابد ؛ اما قلبمان بيدار است .
ابن سعد، الطبقات الكبرى ج1: ص82، دار إحياء التراث العربي ـ بيروت ـ لبنان.
الباني از ليدرهاي وهابيت كه از او به عنوان بخاري دوران نام ميبرند ، اين روايت را در سلسلۀ روايات صحيحه آورده است .
الألباني، سلسلة الأحاديث الصحيحة ج4: ص281، ح1705ـ مكتبة المعارف ـ الرياض
6 . إني لست كأحدكم ، إنه تنام عيناي ولا ينام قلبي .
أبو بكر الرازي الجصاص، أحكام القرآن ج2 : ص417ـ 418، ط1ـ دار الكتب العلمية ـ بيروت.
مناوي از مفسرين بنام اهل سنت در تعليقه بر اين روايات ميگويد :
بل هي [القلوب] دائمة اليقظة لا يعتريها غفلة ولا يتطرّق إليها شائبة نوم لمنعه من إشراق الأنوار الإلهية الموجبة لفيض المطالب السنية عليها ؛ ولذا كانت رؤياهم وحياً .
فيض القدير ، المناوي، ج2 : ص551، ط1ـ المكتبة التجارية الكبري ـ مصر.
نظر علماي اهل سنت :
قسطلاني ، يكي از شارحين صحيح بخاري ميگويد :
وقد استدل بعض الأئمة علي عصمتهم من الصغائر في المسير الي امتثال افعالهم واتباع آثارهم مطلقا و جمهور الفقهاء علي ذلك من اصحاب مالك والشافعي وأبي حنيفة من غير التزام قرينة بل مطلقا عند بعضهم .
المواهب اللدنية ، ج9 ، ص4_ 8 .
... تمام علماي ما از مالكيها ، شافعي ، حنفيها اتفاق نظر دارند كه پيامبر اكرم و پيامبران از هر گونه لغزش كاملاً مصون هستند .
در جايي ديگر ميفرمايد :
أنه معصوم من الذنوب كبيرها و صغيرها وعمدها وسهوها وكذالك الأنبياء
همان ، ج7 ، ص327 .
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از تمامي گناهان ؛ چه كبيره ، چه صغيره ، چه عمدي و چه سهوي معصوم هستند . همچنين بقيه انبياء
وعلامه زرقاني از بزرگان اهل سنت ، ميگويد :
انه معصوم من الذنوب بعد النبوة وقبلها صغيرها وكبيرها ، عمدها وسهوها علي الأصح في ظاهره وباطنه .
پيغمبر اكرم معصوم است از هر گونه گناه ؛ چه قبل از نبوت ، چه بعد از آن ، چه گناه عمدي ، چه سهوي ، چه در ظاهر و چه در باطن .
بعد نقل ميكند :
وقال السبكي اجمعت الأمة علي عصمة الأنبياء في ما يتعلق بالتبليغ و غيره من الكبائر والصغائر الخطة والمداومة علي الصغائر ففي صغائر لا تحط من رتبتهم خلاف .
همان .
انبياء از هر گونه لغزش معصوم هستند ؛ چه در مسائل تبلغي ، چه در غير آن ، چه صغيره ، چه كبيره ، چه صغيرهاي كه قابل استمداد باشد يا نباشد .
در كتاب الشرح الميسر علي الفقهين در ص39 صراحت دارد كه نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم از هر گونه گناه و لغزش در امان بوده و عصمت داشته است .
آقاي مقريزي در كتاب امتاع الأسماع همين مطلب را دارد . جناب آقاي قاضي عياض در كتاب الشفاء في تعريف حقوق المصطفي ج2 ، ص193 چاپ دار الأرقم بيروت ، همين تعبير را دارد .
قرطبي در كتاب تفسيرش ، ج1 ، ص 349 ميگويد :
وقال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالك وأبي حنيفة والشافعي : إنهم معصومون من الصغائر كلها كعصمتهم من الكبائر أجمعها ، لأنا أمرنا باتباعهم في أفعالهم وآثارهم وسيرهم أمرا مطلقا من غير التزام قرينة ، فلو جوزنا عليهم الصغائر لم يمكن الاقتداء بهم .
تفسير القرطبي ، القرطبي ، ج 1 ، ص 308 .
تمام فقهاي مالكي ، حنفي و شافعي متفق القول هستند كه انبياء از هر گونه گناه ، چه از صغائير و چه از غير صغائر ، معصوم هستند ؛ چون خداي عالم به ما دستور داده است از اينها تبعيت كنيم ؛ هم در افعالشان و هم در گفتارشان و هم در سيره وبرخوردشان به صورت امر مطلق . اگر انجام صغائر براي آنها جايز باشد ، اقتدا كردن به آنها ممكن نيست ... .
در نتيجه پيامبر اسلام و تمامي پيامبران و ائمه عليهم السلام معصوم مطلق هستند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)