اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حول و لا قوه، الا بالله العلی العظیم، الحمد لله الذی جعل الحمد مفتاحاً لذکره، و سبباً للمزیدِ من فضله، و دلیلاً علی آلائه و عظمته، ثمّ الصلاه و السلام علی حبیبه و خیرته ابی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطیبین الطاهرین، سیَّما بقیهَ اللهِ فی الارضین و اللعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین.
دوسه تا عبارت و جمله راجع به حضرت زهرا از نویسندگان غیر مسلمان و غیر شیعه خدمتتان می خوانم. بعد ان شالله بحث امشب و فرداشبم را تقدیم می کنم.
یکی از نویسندگانی که راجع به حضرت زهرا کتاب نوشته و ایشان مسیحی است فوت هم کرد؛ سلیمان کتّانیست. سلیمان کتانی اهل لبنان است . یک کتابی دارد به نان وترُ فی عمد. ترجمه شده زهی در نیام ، خیلی آدم ادیبی است. قلم روانی دارد. یک کتاب راجع به حضرت علی دارد راجع به امام حسن دارد. عرض کردم مسلمان نیست سلیمان کتّانی راجع به حضرت زهرا عبارتش این است ، می گوید : کبیرهُ القلب منیرهُ اللُّب ، با قلب بزرگ با عقل گسترده . بعد می گوید قهرمانی نه به زور بازو است نه به ثروت. فاطمه نه زور بازو داشت نه ثروت. اما قهرمان بود. جون یک تنه در مقابل تمام کسانی که در واقع حقشان را و حق ولایت را گرفته بودند ایستاد و تا آخر هم کوتاه نیامد. این را می گویند قهرمان. که یک کسی بی سلاح بی ثروت بی قدرت نظامی و قدرت حکومتی ، تا پایان بر حق مُسلم خودش بایستد. این سخن سلیمان کتّانیست. من کوتاه فقط عرض می کنم.
یکی دیگر از نویسندگان ، اینها را تو اینترنت هم می توانید اسامیشان را پیدا کنید. احمد خلیل جمعه هست. ایشان خیلی کتاب دارد. بیشتر هم کتابهایش راجع به خانومهاست . مثلا زنان اصحاب. زنان انبیا. نساءُ الانبیا نساء ... دختران اصحاب. اینجور کتابها را نوشته. یک کتابی دارد آقایان جوانها خوب دقت کنید ، اینها مال نویسندگان شیعه نیست. به نام نساء اهل البیت زنان اهل بیت. راجع به حضرت زهرا می گوید ؛ خیلی عبارت قشنگ است : انَّها کانت لِسَجایا اَبیها مِرآت هرکه می خواهد فاطمه را بشناسد اینه ی بابایش بود. پیغمبر چی بود؟ پیغمبر خلاصه شده بود آینه ی رفتار ، مثل پیغمبر راه می رفت مثل پیغمبر حرف میزد مثل پیغمبر عبادت میکرد مثل پیغمبر شجاع بود. بعد این جمله را می گوید : خیلی قشنگ است. می گوید : لَیتَنی کاش اَستَطیعوا کتابتَ حیات زَهرا عَلی اَوراقِ الوَرد، کاش میشد زندگی حضرت زهرا را با مُشک و عنبر روی برگ گل بنویسم . حیف است که این بانوی بزرگوار زندگینامه اش روی کاغذ و با قلم و خودکار نوشته بشود. اوراقِ الوَرد یعنی ورق گل . به فتاتِ المِسک یعنی با جوهر مشک و عنبر. این باز یکی دیگر از کسانی هست که درباره حضرت زهرا عبارت دارد.
.یکی دیگر هم می گویم و یکی دوتا دیگر کافی باشد. یکی دیگر از نویسندگان دکتر محمد عبدوالیمانی این مال سعودی است ، فوت هم کرده ، هزارو چهارصدو سی و یک قمری از دنیا رفت. یک کتابی دارد : اِنَّها فاطمهُ الزهرا او فاطمه است. خیلی قشنگ است این عبارتش را ببینید: می گوید هی ابنتُ مَن زوجهُ مَن اُمُ مَن ؟ فاطمه ببینید دختر کیه ؟ پیغمبر. زن کیه ؟ امیرالمومنین . مادر کیه ؟ امام حسن و امام حسین. یعنی از سه ناحیه وصل میشود به پیغمبر و امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین. و این حلقه ی وصل این سه تا ایشان است. حلقه ی وصل این امامت و آن ولایت و آن نبوت ایشان است. بعد می گوید مَن ذا یُزاحی فِی الفَخارِ و النِّساء اِنَّها امُّ ابیها کُلَّها فیها یَشبَهُ رسول الله. کی را تو این عالم پیدا میکنید که به شباهت حضرت زهرا و به مقام او باشد ؟
خدا رحمت کند اقبال لاهوری را. یک شعری دارد حالا باز تو فضای مجازی پیداش کنید من مضمونش را می گویم. می گوید مریم معنای شعرش این است: مریم با یک نَسَب به عیسی میرسد. اره دیگر یک پسری دارد به نام عیسی ع خدا هم اینهمه توقرآن از حضرت مریم تعریف کرده. ان الله اصطَفاکِ و طَهَرَکِ . ببینید دیگر سوره ی مریم تو قرآن داریم. می گوید یک انتساب دارد به حضرت عیسی مادر عیسی هست. فاطمه ی زهرا س به یازده عیسی منتسب است. امام حسن امام خسین امام سجاد ... می گوید او منتسب به یازده عیسی هست.
اگر مریم با یک نسب به عیسی شده مریم . فاطمه ی زهرا با یازده عیسی که متظور ائمه ع هستند . لذا این یکی از این نویسندگان اهل سنت شبلنجی، شبلنج اسم یک شهری است تو مصر نزدیک قاهره هست. این آقا الان قبرش هم آنجاست. هزار ودویست و پنجاه مُرده تقریباً صدو شصت هفتاد سال پیش. این حالا بد نیست این را بدانید . اینها را عرض کردم یک کلمه اش را بزنید پیدا میکنید . همین قصه ای را هم که می گویم پیدا می کنید.
داستان شبلنجی را بخوانید. شبلنجی چشم درد گرفت . چشم درد شَدیدی گرفت که نور چشمش از دست رفت. حالا آدرس حرفش را هم می گویم. خودش می گوید من رفتم قاهره پیش پطشکهای متخصص گفتند این قابل خوب شدن نیست. چون نور چشم از بیت رفته؛ می گوید پاشدم آمدم رفتم سر قبر نفیسه خاتون. مثل حرم حضرت معصومه که تو قم هست نفیسه خاتون هم توی مصر حرم دارد. ایشان نوه ی امام حسن مجتباست. عروس امام صادق است. آقا شیخ عباس قمی تو سفینه البحار نوشته که این زن شش هزار ختم قرآن کرد تا آخر عمرش. روزی هم که می مُرد روزه بود. آب آوردند برایش گفت نه من می خواهم به حالت روزه دار از دنیاروم. انوقت این را می خواستم بگویم نفیسه خاتون با همین حضرت عبدالعظیم حسنی اینها از یک خاندانند . یعنی هم حضرت عبدالعظیم حسنی هم ایشان جدشان یکی بود. جدشان زید است ، زید هم پسر امام حسن مجتباست.
حالا آمد کنار قبر نفیسه خاتون و متوسل شد ، گفت بانوی بزرگوار شما نوه ی پیغمبری، اگر این چشم من خوب بشود من یک کتاب راجع به شما می نویسم. شفا گرفت. این عالم اهل سنت شافعی است ؛ چشمش خوب شد. یک کتاب نوشت راجع به اهل بیت به اسم همین چشم هم گذاشت نورُ الاَبصار ؛ یعنی نور چشم ها نور الابصار اسمش این است. این کتاب تو بازار هست. که یکی از این رفقای من می گفت من دو سه سال قبل مصر بودم رفتم شبلنج قبر این را پیدا کردم ، دیدم خیلی مردم می آیند کنار قبرش و خلاصه چشم با قبرش می گذارند و اینها، توجهم جلب شد که چرا می آیند چشم رو قبر این می گذارند. رفتم قصه اش را خواندم دیدم داستانش این است. خودش تو مقدمه ی کتاب نور الابصار می گوید من از نفیسه خاتون شفا گرفتم. آنوقت این حدیث را او آورده تو این کتاب است. خیلی جالب است. این کتاب راجع به همه ی ائمه ی معصومین هست.
امام حسن امام حسین ، امام صادق، حتی حضرت سکینه. حضرت زینب. آنوقت او این جمله را آورده ؛ می گوید: خَرَجَ رسولُ الله ص و بِیَده ی یَدُ فاطمه پیغمبر از خانه آمد بیرون دست فاطمه تو دستش است. تو کوچه. جلو مردم. ببینید شما وقتی یک همچین حرکتی انجام می دهید این را من شاهد می آورم بر اینکه فاطمیه باید بیاید تو جمع. تو کوچه و خیابان تو خانه کافی نیست. باید بیاید تو فضای عمومی. حضرت دست فاطمه اش را ، فاطمه یک دختر جوان است. پیغمبر پدرش است ، چرا اینکار را انجام میدهد؟ دستش را می گیرد می آید تو کوچه خَرَجَ من بیته و بِیَدِه ی یَدُ فاطمه دست حضرت را گرفت رو به مردم. ببینید می توانست فاطمه را نیاورد خودش تنها بیاید. اما اینها حرف توش هست.
فرمود ایها النّاس من عرَفَها فقد عرفها هرکه ایشان را میشناسد که دختر من است. و مَن لَم یَعرِفها هرکه این را نمی شناسد این خانوم و دختر را نمی شناسد فهیَ فاطمه . این فاطمه دختر من است. اِعلَموا بدانید این فاطمه دختر من است. بعد فرمود من آزاها فَقَد آزانی، و من آزانی فقد آزَ الله . این حدیث خیلی مهم است. خیلی مهم است. ما نمی توانیماین را باز کنیم برای شما خیلی. ما رد می شویم از کنار این حدیث. هرکه او را آزار داد من را ازار داده. هرکه من را آزار داد خدا را آزار داده. اینش مهم است و اَنا منهم بَری من از کسی که فاطمه ام را آزار بدهد بَری ام. یعنی با من ارتباطی ندارد به من نسبتش ندهید. نسبت مسلمانی بهش ندهید. اَنا مِنهم بَری. من از او بری ام.
این جایگاه است این مقام است . آقایان عزیز خواهران گرامی جوانهای عزیز مقام خیلی بالاست. خیلی بالاست. عظمت خیلی زیاد است. من که اعتقادم این است ما فقط نگوییم فاطمه مَخفیهُ قبرُها نه خدا رحمت کند آن عالم و شاعر بزرگوار را . گفت نه درست است مَخفیهُ قَبرُها ، مخفیه قَدرُها. دقت کردید ؟ هم قَبرُها هم قَدرُها . قدر هممخفی است نمی شناسیم. و این خود منو شما جوانهای شیعه همنمی شناسند. نمی دانند جایگاه کجاست؟ خیلی عظمت است. ببینید این مطلبی که دارم می گویم این هم از منابع شیعه نمی گویم. من همه ی اینهایی که گفتمالحمدالله حالا هم ضبط میشود هم فیلمبرداری میشود اکر یخورده لش اشتباه باشد فردا صبح زنگ میزنند حاج آقا از خودت در آوردی. من آدرس میدهم. کتاب ذخائر العُقبا مال یک عالم اهل سنت است. محب الدین طبری، طبری تو قرن هفتم این کتاب را نوشته. آنی که به ذهنمهست. عرض کردم یک کلمه لش را بزنید پیدا میکنید. خیلی عجیب است این داستان. من خلاصه می کنم .
طبری در ذخائر العُقبا می نویسد امیرالمومنین یک روز آمد خانه دید بچه ها چهره شان خیلی زرد است رنگشان معلوم است گرسنه اند ، فرمود حسنم بابا حسینم بابا چرا ؟ گفتند بابا ما دوروز است شام و غذایی چیزی نخوردیم. هب ندار نداری بود دیگر. بعدا اوضاع خوب شده ها. اینها مال اوایل مدینه هست. بچه کوچک تازه چند سالشان بوده . حضرت آمدند به حضرت زهرا فرمودند فاطمه جان اینها می گویند ما دو روز است هیچی نخوردیم چرا به من نگفتی چیزی تهیه کنم؟ خانومها دقت کنید ، این را ما نیاز داریم برای دوام خانواده . عرض کرد: آقا جان من که میدانم شما نداری چرا شرمنده ات کنم؟ نخواستم از خدا خجالت کشیدم چیزی به شما بگویم که شما توانش را نداری. لَاستَحیی من الاهی آن اُکلِّفکَ ما تَقدِر علیه.
ما چقدر الان آقایان خجالت می کشند در خانه از تکلیف های بیخودی که زنها گردنشان می اندازند. فلان تالار باشد فلان مجلس باشد فلان .. بابا نمی تواند این جهیزیه که تو لیست کردی دختر باید پانزده سال حق بسته بماند با این حقوق نمی تواند. بگذار ساده تر برگزار بشود بگذار تو خانه برگزار شود . همه که بهم نگاه نمی کنند. همه که مثل هم نیستند از قدیم غنی و فقیروده ، ما حضرت ایوب داشتیم تو انبیا از همه فقیرتر، حضرت سلیمان هم داشتیم از همه ثروتمندتر . هیچ کس همنگفته خدایا تو پیغمبرت چرا یکی ایوب است یکی سلیمان.
گفت آقا من خجالت کشیدم . حضرت فرمودند من میروم یک چیزی تهیه کنم. خیلی قصه قشنگ است من این را بگویم دیگر از این بحث میروم بیرون. آمدند یک دینار که میشود ده درهم تهیا کردند بروند یک چیزی بخرند برای این بچه ها. مقداد را دیدند، دیدند خیلی ناراحت است. فرمودند مقداد چیه؟ گفت آقا در حالی از خانه آمدم بیرون که صدای ناله ی بچه هایم از گرسنگی بلند بود. خجالت کشیدم از خانه آمدم بیرون. اقا دیدند نه این اوضاعش بدتر است ، فرمودند مقداد بیا این پول را تو بگیر. برو یکچیزی برای بچه هایت بخر .برگشتند نماز مغرب را خواندند از مسجد آمدند بیرون ، پیغمبر خدا خب میرفتند منزلشان . اما امشب با حضرت امیر همراه شد . علی جان امشب من می خواهم بیایم منزل شما مهمانی. ای داد ، خودمان تو خانه هیچی نداریم ، چی بگویم ؟ رویم میشود بگویم ؟ جالب است پیغمبر فرمود علی جان اَمَرَنی ربّی بذلک خدا من را دعوت کرده. خدا گفته امشب برو خانه ی اینها. باشد خب لابد خدا دعوت کرده یک حکمتی دارد.
آمدند جلوی خانه وارد خانه شد حضرت دیدند حضرت زهرا مشغول تعقیبات نماز است . ولی بوی غذا تو خانه پیچیده . تو مطبخ غذا قابلمه به قول خودمان رو بار است. یک خورده حضرت امیر ناراحت شد که حضرت چیزی داشت به من گفت نداریم ؟ لابد بابا و دختر خبر داشتند من خبر ندارم. بابا گفته امشب شام می آیم دختر هم که خب تو خانه .. آمدند سلام نماز دادند. فاطمه جان چیه قصه؟ فرمود والله من هم نمیدانم . من هم الان بوی این غذا را استشمام کردم. حالا اینها دارند با هم گفتگو می کنند، پیغمبر هردو را صدا زد. فرمود این مائده از آسمان آمده خدا فرستاده. الحمدالله ؛ پیغمبر فرمود که خدا برای دختر من همان کاری را کرد که برای حضرت مریم کرد. شما میدانید که قرآن می گوید حضرت مریم سوره ی آل عمران است ، مرتب غذا برایش می امد کنار محراب، کُلَّما آیه ی قرآن است اینها استبعادی ندارد.
کلَّما دَخلَ علیه الزَکریا هروقت زکریا وارد میشد کلما دخل علیا زکریا هروقت وارد میشد کنار محراب می دید غذا هست. می گفت اَنّا لکِ هذا ؟ مرین تو که نماز نمی خوانی کی این غذای گرم و نرم و آماده و مطبوع و خوشبو را آورده؟ می گفت جناب زکریا این غذا از طرف خدا آمده. از بهشت آمده . انقدر حضرت زکریا خوشش آمد از این برخورد که از خدا تقاضای اولاد کرد. وقتی دید دختر انقدر عفیف انقدر منظم انقدر متدین . از آسمان و بهشت برایش غذا می آید گفت خدایا یکاولاد مثل این به من بده. پیر بود پیرمرد بود. دیدی آدم یک وقت بچه ی خوب می بیند هوس اولاد می کند؟ متاسفانه بعضی ها را هم می بیند میگویند الحمدالله ما ازدواج نکردیم بعضی بچه ها انقدر بدند آدم منصرف میشود. ان شالله خدا به همه تان همسر خوب بده اولاد خوب هم بدهد.
انقدر خوشش آمد که از خدا طلب اولاد کرد و خدا کی را بهش داد، حضرت یحیی. پیغمبر همین آیه را خواند . بله. اینها فکر نکنید ما همه ی حرفها را از حضرت زهرا برای شما گفتیم یا گفتند. مقام خیلی بالاست مقام خیلی والاست. مقام خیلی گسترده هست.
کنیز فاطمه پیش خدا مقام دارد. ام ایمن تشنه شد تو جُحفه داشت می مُرد گفت خدایا من خادم فاطمه ام راضی نشو بمیرم. دَلو آب از آسمان آمد . نوشید . هفت سال تشنه نشد. ای بابا این حرفها چیه میزنی حاج آقا مگر میشود؟
آقایان ببینید هرچیزی یک راه طبیعی دارد یک غیر طبیعی. دست شما تو آتش برود میسوزد اما ابراهیم وسط آتش می نشیند تازه سردش هم میشود. می گویند اگر خدا نگفته بود سَلاما از سرما یخ میزد. یا نارُ کونی بَرداً ، اگر گفته بود فقط بَرد که یخ میزد و سَلاما. من از شما سوال می کنم ؛ چاقو الان شما چاقو ایز بزن دستت اشاره کنی می بُرد. هرچی ابراهیم کشید گلوی بچه را نبُرید. بابا اینها یک روشهای غیر طبیعی هم تو عالم وجود دارد. فکر نکنید دودوتا چهارتاست همه چیز. نه. کدام آدمی بدون پدر اولاد خدا بهش می دهد؟ یک زن سراغ داری بدون همسر همین الان بهت بگویند یک کسی بدون پدر فرزند دار شده صدتا تهمت بهش نمی زنند؟ مریم بدون همسر اولاد دار شده ، کدام عصایی؟ آقا یک عصا دریا می شکافد چشمه جاری می کند اژدها، یک عصا که بیشتر نبود که. ببینی دریا می شکافد . اینها شکافتن دریا که اینها رد بشوند .
حالا اینهایی که نمی فهمند این چیزها را مثل آن سید احمد خان تفسیر نوشته خب خیلی ذهنش مادی است غرب زده هست . می گوید بابا حضرت موسی خبر از جزر و مد داشت . وقتی دید جزر شد رد شدند وقتی مد شد آنها غرق شدند. برو جمع کن آقا این حرفها چیه ؟ قرآن می گوید گفتیم فَضرِب بِعَصاک عصایت را بزن دریا می شکافد ، شما نگویید آقا اینها اسبعادی ندارد. ام ایمن آب بنوشد تشنه نشود. سیصد سال اصحاب کهف سیصدو خورده ای سال خواب رفتند بلند شدند سالم بودند. اینها چیزهاییست که گاهی از کانال طبیعی نمی شود بهش نگاه کرد. این خاصیت حضرت زهراست و این مقام بانوی بزرگوار است که ان شالله همه ی ما مشمول شفاعتش بشویم . همانطور که پدر بزرگوارش فرمود هرکه به او صلوات بفرستد گویا بر من صلوات فرستاده.
اما بحث امشب من کمی دقت بفرمایید . امشب و فرداشب که حالا امشب طرحش می کنم فرداشب باز می کنم یک مقداری . آقایان عزیز خواهران گرامی ، یک آیه داریم تو قرآن سوره ی شورا آیه ۲۳. خدا می فرماید : انبیا ، دقت کنید چی عرض می کنم؛ تمام پیغمبرهایی که آمدند به مردم می گفتند ما از شما مزد نمی خواهیم . اِن اَجریَ الّا علی ربّ العالَمین. مزد ما با خداست. فقط در مورد پیغمبر ما خدا می فرماید ؛ آیه اش را بلدید قُل لا اَسئَلُکم علیه اَجراً الّا المَوَدَّه فی القُربی. من یک کمی این را باز کنم . مودت از وُد می آید . وُد یعنی اظهار محبت ، اظهار دوستی.
مردم منِ پیغمبر بیست و سه سال دندانم شکست پیشانیم شکست فحشم دادند دیوانه ام گفتند. جنگ باهام کردند یارانم را کشتند. دارم میروم از شما هیچی نمی خواهم مگر اظهار محبت به قربی، قُربی یعنی چی؟ اباسعید آمد خدمت پیغمبر، شیعه و سُنی نوشتند . پرسید یا رسول الله قُربی یعنی چی؟ پیغمبر اکرم فرمود: علیُ و فاطمه و اَبناهُما. قُربای من این چهارتا اند. امیرالمومنین حضرت زهرا امام حسن و امام حسین. و بعد هم میشود فرزندانشان ائمه.
من سوالم از شما این است؛ این آیه ای که تا حالا صدبار شنیدید ایه مودت اسمش هست. قل لا اَسئَلُکُم علیه اَجراً الّا المَوَدَّه ببینید محبت هم داریم ها . محبت غیر از مودت است. مودت محبت عملی است. شما یکی را دوست داری بهش نمی گویی این میشود محبت. اما یک وقت دوست داری میروی بهش می گویی این میشود مودت. کادو برایش میبری دعوتش میکنی شام بهش میدهی دستش را میبوسی. یک وقت شما تو دلت بچه ات را دوست داری محبت است. یک وقت بغلش می کنی می بوسی این مودت است. لذا ریشه ی مودت وُد است. ریشه ی محبت حُب است.
من این دو شب می خواهم ده تا راه اظهار محبت را برای شما بگویم. اگر بتوانمامشب پنج تایش را بگویم پنج تا هم فرداش. اگر نه کمتر می گویم چون یکمقداری مقدمه امشب گفتیم.
سوال ؛ یک کلمه ، خدا از ما خواسته به میغمبر دستور داده بگو من از شما مزد رسالت نمی خواهم جز مودت قربی و بستگان به همین امیرالمومنین به حضرت زهرا و فرزندانش. سوال: ما چجوری می توانیم مودت را اظهار کنیم ؟ این راهکارهایش چیه ؟ این ده موردی که من می گویم ، من نمی گویم همین ده تاست، شما بگویید پنجاه تا ولی من این ده تا را یادداشت کردم دسته بندی کردم. راه های اظهار مودت به قربی. آیه اش آیه ی بیست و سه سوره شوراء . قل لا اسئَلُکم علیه اجراً الّا المودَّة فی القُربی.
راه اول راه زبانیست. همینقدر که بگویید. آقا اسم بچه ات را میگذاری فاطمه صدایش میزنی فاطمه این میشود مودت. خیلی من ناراحتم از اینکه می بینم اسمهای اهل بیت دارد تو بعضی از جوامع مذهبی کاهش پیدا می کند. اقا اسم ایرانی می گذارد که آدم تلفظ نمیتواند بکند.
یکی چند روز قبل جایی بودم سه بار اسم بچه اش را گفت گفتم من که یاد نگرفتم همین که خودت می گویی، آقای عزیز تمام اهل بیت ما فاطمه داشتند ، سه تا اولاد دارد امام حسین همه را علی گذاشته. هویت یک جمعیت به نام است. چرا کلاه سرتان میرود. مودت اهل بیت ، نگو برادرم فاطمه دارد ، داشته باشد . شما هم داشته باش. نام از اینجا شروع میشود . مودت گاهی با زبان است گاهی با لسان است. یکی ازش می آید مثل دِعبِل شعر بگوید. این میشود مودت زبانی. یکی ازش می آید سخنرانی کند. یکی ازش می آید با بیانش تو جامعه دیگران را به اهل بیت جذب کند. این را می گوییم مودت لسانی.
میدانید ما چندتا شهید زبان داریم تو تاریخ؟ یعنی بخاطر زبانشان شهید شدند،
یکیش میثم تمار است ، با زبانش از علی تبلیغ میکرد زبانش را بریدند به شهادت رساندند. یکیش ابن سِکّیت بود. ابن سکّیت متوکل آمد پیشش گفت؛ به بچه های متوکل درس میداد، گفت: اینها بیشتر برایت مهم ترند یا حسن و حسین علی ابن البیطالب؟ اینها بالاترند یا آن دوتا ؟ انقدر ناراحت شد گفت اینها بالاترند یا آن دوتا؟ اصلا اینها با بچه های امیرالمومنین قابل مقایسه اند؟ قنبر غلام علی از تو اجدادت میش من بالاترند. تو بچه های خودت را با آنها مقایسه میکنی؟ گفت زبانش را از حلقش بکشید بیرون. زبان را از حلق بیرون کشیدند خون از بدنش رفت شهید شد.
ما شهدایی داشتیم سرشان بخاطر زبان از اهل بیت ، ببینید هشام یک جوان بود، اولا جوانها این را بدانید گاهی برای انسان شبهه پیدا میشود باید برود بپرسد. هشام انحراف عقیدتی داشت . با امام صادق نشست و شیعه ی امام صادق شد و بعدا هم تو بحث ها شرکت میکرد. با رییس خوارج نشسته بود بحث میکرد. با یکی از روسای خوارج به نام عبدالله ابن اَباز داشت بحث میکرد ، هارون الرشید پشت پرده بود، البته هشام اورا نمی دید. هارون گوش میداد. وقتی هشام ابن حکم اورا محکوم کرد هارون گفت ، گفت زبان این از هزارتا شمشیر خطرناکتر است. لَلِسانُ هذا الرَجُل اَمَر مِن سَیف گفت این را بگیرید بکشید، زبانش از هزار شمشیر ..
بله مودت به اهل بیت گاهی با همین زبان است. همینقدر که شما روز جمعه اللهم کن لولیک می خوانی. صبح به صبح رو به قبله السلام علیک یا اباعبدالله می گویی، این اظهار مودت است. پس گاهی مودت زبانیست. با بیان.
در جنگ صفین یک آقایی آمد خدمت امیرالمومنین به نام عَمر ابن هَمِق درود خدا بر او . این ادم بعد از حضرت علی شهید شده. معاویه اورا به شهادت رساند. سر از بدنش جدا کرد. که امام حسین تو نامه ای که به معاویه نوشته به نظرم سال پنجاه و شش بود یعنی چهارپنج سال قبل از کربلاست. تو آن نامه می گوید اَوَلَستَ قاتلَ حجر ابن عدی اوَلَستَ قاتل عمر ابن هَمق؟ تو حجر را نکشتی؟ تو عمر ابن همق را نکشتی؟عمر ابن هَمِق آمد تو جنگ صفین خدمت آقا امیرالمومنین گفت یا علی اُحبُّکَ آقا من شما را دوست دارم به پنج دلیل؛ این را می گویند محبت زبانی. اظهار می کند. شما بگو به امام زمان بِنَفسی اَنت، بگو به امام زمان اَینَ مُعِزُّ الاولیاء . اظهار خودش موثر است.
ما یک استاد داشتیم خدا رحمتش کند، به ما ادبیات درس میداد. می گفت شبهایی که شهادت یا تولد ائمه هست دو رکعت نماز بخوانید به آن امام یا معصومی که هست هدیه کنید. دو رکعت چقدر وقت می گیرد؟ و بعد یک سلام بدهید بگویید بدان که شهادت شما بود ما همینقدر یاد کردیم. تولد شما بود من به همین اندازه از شما یاد کردم. خیلی مهم است.
گفت آقا به پنج دلیل شما را دوست دارم : یک: اسلامشما از همه مقدم است ، اول مسلمان شمایی، دو : شما بیشترین جهاد را در اسلام دارید . هیچکس به اندازه ی شما جهاد نکرده. سه: جان پیغمبری، اَنفُسَنا. چهار: شما زوجُ البَتولی؛ زهرای مرضیه ازدواجش تو آسمان رقمخورده. و پنجم : ابوالحسنینی. یا علی اُحِبُّکَ بخاطر این پنج تا صفت.
این را می گویند مودت زبانی. بگویید بین هم بگویید دورهم نشستید. من گاهی به رفقا میگویم شب نشینی میروید مهمانی میروید خانه ی هم ، ولو شده با یک صلوات بر محمد و آل محمد؛ نگدارید جلساتمان بی نام اهل بیت باشد. تو روایت داریم بیشترین چیزی که مردم روز قیامت حسرت میخورند جلساتی است که تمام شده یادی از اهل بیت نشده ، یادخداست. ذِکرُ علیِ عبادت است. یککلام.
سَعد ابن ابی وقّاص آمد پیش معاویه می خواهم مودت زبانی را بگویم ها که چقدر موثر است. آمد پیش معاویه ؛ معاویه بهش گفت چرا تو سَبِّ علی نمی کنی؟ مگر ما نگفتیم همه باید به علی فحش بدهند؟ ناسزا بگویند؟ تو خطبه نماز جمعه تو سخنرانی ها. اصلا مسجد ساخته بودند. مسجدُ سَبِّ علی. صدسال نزدیک یک قرن، سَبِّ علی می کردند. عمر ابن عبدالعزیز آمد برداشت. سال ۹۹ هجری آمد ممنوع کرد.
گفت چرا سَبّ نمی کنی؟ میدانید چی گفت؟ گفت معاویه، سه تا ویژگی در علی سراغ دارم یکی اش اگر تو خاندان ما بود به دنیا افتخار می کردیم، یکیش. چجور علی را سَب کنم؟ یک: در حالیکه در خیبر، پیغمبر خدا فرمود شمشیر و پرچم را فردا دست کسی می دهم که خدا و پیغمبر را دوست دارد. خدا و پیغمبر هم دوستش دارند. فردای خیبر پرچم را داد دست علی ابن ابیطالب. این یک افتخار. دو: چجور سبّ علی کنم که خودم شنیدم تو تبوک پیغمبر فرمود: انتَ منّی بمَنزِله هارون مِن موسی. سه: چگونه سَبّ علی کنم که در ایه ی مباهله سوره ی آل عمران آیه ی ۶۱ خدا میفرماید علی جان است. انفُسَنا جان پیغمبر است.
ببینید پس ما چجوری می توانیم به اهل بیت مودت کنیم ؟ یک با زبانمان ، امیر المومنین تو میدان عمومی کوفه سخنرانی کرد ، بعد از اینکه ایشان میدانید پایتخت را از مدینه حضرت آورد کوفه ، که بر اوضاع عراق مسلط باشد . بعد از جنگ جمل آقا پایتخت را عوض کرد آورد کوفه. البته بعد مجددا برگشت رفت شام یک مدتی و خیلی در شام مانده دیگر . بعد از امیرالمومنین دیگر پایتخت رفت شام ، معاویه و بنی امیه و تا بنی عباس که دوباره آورد بغداد.
حضرت روزی که وارد کوفه شد همان روز اول یک میدان عمومی دارد کوفه به نام میدان رهبه ، مردم را جمع کرد ، فرمود من یک سوال از شما دارم . حالا که الان قدرت دست علیست. به حکومت رسیده، کیا توی اینجمع غدیر یادشان است؟ سوال کرد کیا یادشان است پیغمبر دست من را بلند کرد فرمود مَن کُنتُ مولاه فهذا علیُ مولاه؟ تو روایت دارد بِضعهَ عشره یعنی ده و خورده ای. یازده تا دوازده تا سیزده تا. دیگر پُزش نوزده تاست دیگر، بیست نمی رسد. بِضعه عشر یعنی ده و خورده ای سیزده چهارده نفر. آقا نگاه کرد دید جلوی منبرش چهار نفر نشستند چهارتایشان هم توی غدیر بودند ، چهارتایشان هم لال شدند دهانشان بسته. اقا رو کرد به یکیشان به نام عنس ابن مالک ، فرمود تو توی غدیر نبودی؟ آخر عنس بود، گفت نَسیتُ یا ابالحسن، یادمان رفته. بیخود می گویی یادت نرفته. سکوت بعضی وقتها، یک سکوت می تواند لطمه ای وارد کند. آقا فرمودند اگر دروغ می گویی ان شالله به یک درد عظیمی مبتلا بشوی. همین هم شد. عنس ابن مالک یک مرضی گرفت، مرض پوستی بشد که هرکه اورا می دید می گفتند چرا صورتت اینطور است؟ می گفت نفرین علی. یک روزی باید حرف میزدم؛ خیلی مهم است آقا هیلی مهم است ببینید زهرای مرضیه خودش حرف زد خطبه خواند سخن گفت مسجد رفت.
پس جوانها آقایان خواهرها البته ما اگر اینطور پیش برویم دو شب تمام نمی شود بحثمان چون ده مورد است. راهکارهای مودت به اهل بیت یکیش زبانیست.
دوم: جانی. آقا یک وقت نیاز به خون است نیاز به جان است. خود زهرای مرضیه نمونه اش است. میثم تمار مالک اشتر عمار یاسر، همین شخدای مدافع حرم. شما نگاه کنید تو جنگ جمل یک جوانی افتاد زمین شهید شد. به نام سِیهان ابن سوهان. داداشش امد پیش حضرت امیر گفت آقا من بروم میدان؟ آقا فرمودند این برادر توست الان شهید شده تازه شهید شده ، فرمود باشد من برای خودم می خواهم بروممن کاری به او ندارم. اجازه گرفت رفت میدان. عده ای رد به درک واصل کرد حپ.
خب جمل خیلی کشته داشته، خودِ زید هممجروح شد افتاد رو زمین آقا آمد بالاسرش ، سرش را گذاشت رو دامن خون از چشمانش پاک کرد ؛ فرمود سفارشی نداری؟ احتمالا بعضی آقایان رفتید مسجد زید ، نزدیک مسجد سَهله یک مسجدی هست با نام مسجد زید ابن سوهان که معروف است امام زمان آنجا نماز خوانده. دو رکعت نماز هم دارد تو مفاتیح هم هست. گفت سفارشی نداری؟ گفت چرا آقا، من را با همین خون ها به خاک بسپارید. خون را از چهره ی من پاک نکنید. آقا فرمود چرا ؟ گفت می خواهم فردا جلو معاویه بایستم بگویم چرا با علی ،جلوی این سپاه جمل بایستم بگویم خدایا ببین من از علی دفاع کردم این هم خونهایش است. هنوز رو چهره ام هست. ِقا فرمودند باشه. با همان خون و همان لباس ، چون میشود شهید را با لباس خونش دفن کرد و به خاک سپرد.
اینها این میشود مودت جانی. گاهی لازم میشود انسان با جانش مودتش را اعلامکند.
سوم: مودت علمی. آقا یک وقت یک کسی یک کتاب می نویسد. یک شعر می گوید . یک کار علمی. علامه ی امینی اقایان جوان اینها را دقت کنید . این دین به خدا راحت به دست ما نرسیده، من بارها کفتم گاهی برای این قرآن سیلی خوردند. عبدالله ابن مسعود سوره ی الرحمن را شروع کرد خواندن. آنچنان ابوجهل زد تو گوشش پرده ی گوشش پاره شد خون جاری شد. الان کی تو گوش شما میزند تو خانه قرآن بخوانید؟ هیچکس ، کسی کاری با شما ندارد.
چهل تا معلم قرآن را تو یک حادثه سر بریدند. سی و هشت تا یکجا، دوتا هم تو مکه. به جرم قرآن . چرا با قرآن اُنسمان کم است ؟ چرا با نماز اُنسمان کم است ؟ میدانید برای این نماز چقدر کتک ها خورده شده؟ برای دین ، خدا خفظش کند حاج آقای قرائتی را ، می گفت ، گریه میکرد ایشان من خدمت ایشان بودم گریه افتاد فرمود: کتکهایش را بلال خورد ما به چلوکباب هایش رسیدیم. بابا ما را دعوتمان می کنند می آییم سخنرانی. باور کنید. با ماشین می آورند با ماشین میبرند. احترام می کنند. شما هم همینطور می آیید سر سفره سر مجلس اباعبدالله. اینطور نبوده. مگر میشد اسم از امیرالمومنین برد ؟ جرم بود. نام علی جرم بود. معاویه اعلام کرده بود هرکه نام علی میبرد حقوقش را قطع کنید دست و پایش را قطع کنید. بابا مگر سعید ابن جُبیر چی می گفت؟ سعید ابن جُبیر به شهادا رساندند به جرم دفاع از حضرت. کمیل مگر چیشد ؟ قنبر اینها همه به جرم دفاع از امیرالمومنین.
پس سوم مودت علمیست. آقایان عزیز یک جوانی که یک کتاب راجع به اهل بیت می خواند شبهات را جواب می دهد این خودش می شود نصرت ، خیلی اطلاعاتمان کم است. میدانید؟ من واقعا از این جهت گله دارم نسبت به عزیزانمان که مطالعات تاریخی راجع به اهل بیت این خودش یک نوع مودت اهل بیت است. سی سال علامه ی امینی شب و روز نشست الغدیر نوشت. رفت هند کتابخانه آنجا گفتند بعد از ظهر بسته می شود. گفت من می خواهم مطالعه کنم شبها، خواهش کرد طرف در را قفل می کرد می رفت علامه شب آنجا می خوابید تو دالول رو زمین، کتاب استفاده کند. بعد از شش ماه که برگشت گفتند سرد بود یا گرم ؟ گفت من نفهمیدم من اصلا حواسم به هوا نبود. سی سال ده هزار کتاب. آیت الله نوری همدانی به خود من فرمودند ، من امروز صبح خدمتشان بودم ؛ فرمودند ده هزار کتاب را ، ایشان سال چهل و نه فوت کرد. من نجف رفتم سر قبرش ؛ کتابخانه اش هم هنوز هست. اقازاده ایشان هم هنوز زنده هست. در نجف خانه ی ایشان تبدیل شده به یک کتابخانه ای. کتابخانه اش هم معروف است. خب این کم خدمت است، گاهی نصرت نصرت علمیست. یک کسی ازش می آید با یک کتاب با یک قلم .
شهید مطهری این همه کتاب نوشته . همین آقا شیخ عباس قمی که شما مفاتیحش را می شناسید صدو ده جلد کتاب دارد. جوانها این جمله را گوش بدهید ، یک کتاب دارد شرح حال علماست. به نام الکُنا و القاب . شرح حال نوشته به تربیت حروف الفبا ، فلان عالم فلان عالم فلان عالم تا می رسد به اسم خودش. تو حرف عین ، عباس قمی، می رسد به حرف خودش . یک خط می نویسد : از آنجا که این کتاب درباره ی علماست و من از علما نیستم لذا شرح حال خودم را نمی نویسم. ببینید تواضع را. ببینید تواضع را. صدو ده جلد شما نمی شناسید . شما شیخ عباس را با مفاتیح می شناسید .
بیست و پنج سال سفینهُ البحار نوشته، منتهی الآمال نوشته، انوار البیّه نوشته ، کتابهای متعدد. آقازاده اش به خود من گفت . من پسرش را دیده بودم. البته الان پسرهایش دیگر نیستند. یک پسرش قبل انقلاب فوت کرد یکیش هم چند سال قبل فوت کرد. این پسر ایشان که چند سال قبل فوت کرد، من تو مسجد الحرام دیدمش. کنار خانه ی کعبه. خدایا تو شاهد باش، گفت پدر من از بس نوشته بود این دست هایش پینه کرده بود. مدتی یکبار اینها را قیچی می کردیم تو یک جعبه می ریختیم بعد اینها را مینه می کرد. وقتی اورا به خاک سپردیم یک جعبه هم پینه های انگشتانش را کنارش دفن کردیم. از بس نوشته بود این دست آبسه کرده بود. خب امکانات امروزی که نبوده. این کم خدمت با اهل بیت است؟
عرض من تمام ان شالله هفتایش را فرداشب برایتان می گویم.
قل لا اَسئَلُکم علیه اجراَ الّا المودَّه فی القربی. چجوری ما به قربی یعنی اهل بین نزدیکی و مودت را اظهار کنیم ؟زبانی؛ جانی ؛ علمی . این سه تا البته هفتایش باقی ماند که طبیعتا باید یک قدری با سرعت بیشتری فرداشب خدمت شما بگویم. چون نا دوشب مهمان شما هستیم .
خدایا به آبروی زهرای مرضیه مارا مشمول شفاعتش قرار بده.
السلام علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت رسول الله. یا قرَّةَ عین النَّبی المصطفی.
یا رسول الله تقاضا کردی از مردم مودت قُربی ؛ چجور عمل کردند؟ چه مودتی اظهار کردن؟ چگونه با شما برخورد کردند. روی سیلی خورده زهرا شهادت می دهد؛ از علی مظلوم تر مردی در این عالم نبود.
مصطفی از تو مودت خواست .
قل لا اَسئَلُکم علیه اجراَ الّا المودَّةِ فی القُربی. مصطفی از تو مودت خواست ...
روابط عمومی گروه : 09174009011
شماره نوبت استخاره: 09102506002
آیدی همه پیام رسانها : @shiaquest
پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002
آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک
پست الکترونیک : [email protected]
گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.