اخلاق اجتماعي پيامبر اکرم (ص)
مؤلفههايى از اخلاق اجتماعى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله
منصور نصيرى
گستردهترين ارتباط انسان، ارتباط و تعامل با عضاى جامعه خويش است. در چگونگى ارتباط انسان با جامعه پيرامون، محورهاى متعددى در گفتار و رفتار پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وجود دارد كه در ادامه به برخى آنها اشاره مىكنيم.
1. خوشاخلاقى
خوشاخلاقى، عنصرى كليدى در ديندارى و عاملى مهم در موفقيت انسان است. شايد مهمترين ويژگى رسول خدا صلى الله عليه وآله اخلاق برتر اوست كه در قرآن نيز بدان اشاره شده است: «به راستى كه تو داراى اخلاق عظيم هستى»(1). قرآن با تمجيد نرمخويى رسول خدا صلى الله عليه وآله، تأكيد مىكند كه اگر ايشان تندخو مىبود، مردم از اطرافش پراكنده مىشدند.(2) خوشاخلاقى، در سيره اجتماعى پيامبر اكرم، از جايگاه والايى برخوردار است ؛ به گونهاى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله، هدف رسالت خود را كامل كردن ويژگىهاى والاى اخلاقى(3) و در روايتى ديگر، كامل كردن خوشاخلاقى(4) دانسته است تا آنجا كه فرموده است: «اسلام همان اخلاق نيك است».(5) آن حضرت در برخى روايات نيز اخلاق نيك را نصف دين دانستهاند.(6)
اخلاق نيكو را مىتوان كليد كسب ديگر فضايل و كمالات دانست. هر كس از اين موهبت الهى برخوردار باشد، به راحتى مىتواند، پلههاى ترقى و پيشرفت مادى و معنوى را طى كند. شايد به همين دليل پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «بنده خدا با اخلاق نيك خود به بزرگترين درجات آخرت و منزلگاهها و مراتب شريف مىرسد...»(7) اخلاق نيك با رسالت و شريعت ايشان درآميخته كه كه مؤمنترين افراد را خوشاخلاقترين آنها مىداند: «أكمل المؤمنين ايماناً آحسنهم خلقاً»(8) و سنگينترين عمل را در روز داورى، داشتن اخلاق نيك معرفى مىكند.(9) انسان كسانى را به خود نزديكتر مىداند كه اخلاقشان بهتر باشد: «دوست داشتنىترين شما براى من و نزديكترين شما به من در روز قيامت، خوشاخلاقترين و متواضعترين شماست».(10)
رسول خدا صلى الله عليه وآله خوشاخلاقى را موجب جلب خير دنيا و آخرت(11) و مانع از آتش جهنم(12) دانسته و فرموده است: «سه چيز است كه اگر در كسى نباشد، نه از من است و نه از خداى عزوجل ؛ بردبارىاى كه با آن جهالت نادانان را رد كند ؛ اخلاق نيكى كه با آن در ميان مردم زندگى كند و ورعى كه وى را از گناهان الهى باز دارد.(13)
ايشان هم چنين فرمودهاند: «نخستين چيزى كه روز قيامت، در ترازوى اعمال بنده خدا گذاشته مىشود، اخلاق نيك اوست»(14). نير فرمود: «چيزى بهتر از خوشاخلاقى، در ترازوى عمل انسان قرار نمىگيرد»(15). همچنين فرمود: «شبيهترين انسان به من، خوشاخلاقترين شماست»(16) و «در قيامت، نزديكترين انسان به من كسى است كه از همه خوشاخلاقتر باشد و براى خانوادهاش از همه بهتر باشد».(17)
پيامبر كاملترين مؤمنان را خوشاخلاقترين آنها مىدانست(18) و بر خوشرويى با مردم و دست دادن با آنها تأكيد مىكرد و آن را اخلاق مؤمنان، صديقان، شهدا و صالحان مىشناساند.(19) روزى مردى مقابل رسول خدا صلى الله عليه وآله ايستاد و از ايشان پرسيد: «اى پيامبر خدا! دين چيست؟» فرمود: «خوشاخلاقى». مرد دوباره از سمت چپ ايشان آمد و همان پرسش را مطرح كرد و حضرت نيز دوباره فرمود: «خوشاخلاقى». اين بار مرد از پشت سر ايشان آمد و همان سؤال را پرسيد. رسول خدا صلى الله عليه وآله به او نگاه كرد و فرمود: «آيا دين را نمىفهمى؟ دين آن است كه خشمگين نشوى».(20)
رسول خدا صلى الله عليه وآله در پاسخ به اين پرسش كه نيكى چيست نيز فرمود: «نيكى همان خوشاخلاقى است...».(21) امام على عليه السلام در بيان ويژگىهاى رسول خدا صلى الله عليه وآله مىفرمايد : «ايشان زبان خود را از سخنان غيرلازم نگاه مىداشت. همواره با مردم مأنوس بود و كارى نمىكرد كه از اطرافش پراكنده شوند و از او گريزان باشند ؛ بزرگ هر قوم و گروهى را احترام مىكرد و وى را به حكمرانى قوم خود مىگماشت... احوال ياران خود و از كارهاى مردم جويا مىشد و كارهاى نيك را تحسين و تقويت، و كارهاى زشت را تقبيح و تحقير مىكرد. در كارها ميانهرو بود و از ترس آنكه مردم غافل شده، به انحراف گرايند، لحظهاى از كار آنها غافل نمىماند...(22) اخلاق ايشان در برخورد با مردم چنان نرم و گشاده بود كه به تعبير برخى پدر مردم شده بود... .(23)
در روايات مصاديق مختلفى براى ويژگىهاى والاى اخلاقى يا مكارم اخلاق بيان شده كه برخى آنها عبارت است از: راستگويى، امانتدارى، صله ارحام (پيوند با خويشان)، احترام به ميهمان، اطعام نيازمندان، رعايت حقوق همسايگان و همراهان، حيا، گذشت، بيان حق هر چند به ضرر خود انسان باشد.(24)
در برابر خوشاخلاقى، بد اخلاقى است كه روايات، به پيامدهاى منفى آن اشاره كردهاند. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «بداخلاقى عمل آدمى را فاسد مىكند، همان سان كه سركه عسل را».(25) همچنين فرمود: «دو خصلت در مسلمان جمع نمىشود: بداخلاقى و بخل».(26) بداخلاقى از نگاه ايشان گناهى نابخشودنى است.(27) كه ممكن است آدمى را به پستترين درجات جهنم بكشاند(28) و حتى همه عبادات انسان را بىاثر كند ؛ براى مثال روزى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله از زنى تعريف شد كه روزها را روزه و شبها را به عبادت مشغول است ؛ اما بداخلاق بوده، همسايگانش را با زبانش آزار مىدهد. آن حضرت درباره او فرمود: «خيرى در وى نيست ؛ او در زمره اهالى آتش است.»(29)
2. خير خواهى
خيرخواهى اصلى بسيار مهم و كليدى در موفقيت انسان و رسيدن به پاداش عظيم الهى است. در علم اخلاق، خيرخواهى در مقابل حسادت است. فرد خيرخواه خواهان بقاى نعمتهاى خدا براى مردم است و هيچ دوست ندارد كه به آنها بدى برسد. رسول خدا صلى الله عليه وآله همواره مردم را به خيرخواهى توصيه مىكرد و مىفرمود: «در روز قيامت بزرگترين منزلت و مقام از آن كسانى است كه بيشترين گامها را در راه خير براى مردم برداشته باشند».(30) نيز مىفرمود: «انسان بايد خيرخواه برادر مؤمنش باشد ؛ همان سان كه خيرخواه خودش است».(31)
ايشان در سخنى فرمودهاند: «هر كس در پى انجام كارى براى برادر مؤمنش باشد: ولى در حق او خيرخواه نباشد. به خدا و رسول خدا خيانت كرده است».(32)
آخرين مرتبه خيرخواهى اين است كه انسان آنچه براى خود دوست دارد، براى برادر دينىاش نيز دوست بدارد.(33) رسول خدا صلى الله عليه وآله طى فرازى فرمودند: «انسان تا وقتى آنچه براى خود دوست دارد، براى برادر مؤمنش دوست نداشته باشد، ايمان نياورده است»(34) و نيز فرمود: «بنده خدا ايمانش كامل نمىشود: مگر آنكه اخلاقش را نيكو كند، خشمش را فرو برد و آنچه براى خود دوست مىدارد براى مردم نيز دوست بدارد ؛ كسانى هستند كه بدون انجام اعمال خاصى و تنها با خيرخواهى براى مسلمانان، وارد بهشت مىشوند».(35)
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هيچگاه از خيرخواهى مردم غافل نمىشد. چنانكه گذشت، گاه از كسانى كه در حضورش بودند، حال مردم را مىپرسيد و مىفرمود: «بايد حاضران به گوش غايبان برسانند و نياز كسانى را كه به من دسترسى ندارند، به من برسانيد ؛ چرا كه هر كس نياز شخصى را كه خود قادر به رساندن آن نيست، به زمامدار برساند و بازگو كند، خداوند در روز قيامت، گامهاى او را استوار مىگرداند...».(36) از روى خيرخواهى براى مردم و هدايت آنها، خود را به زحمتهاى طاقتفرسا مىانداخت ؛ به گونهاى كه خداى سبحان خطاب به ايشان فرمود: «فَلَعَلَّكَ بَخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا »(37) ؛ (بيم آن مىرود كه اگر آنها به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از غم و اندوه در پيگيرى [كار]شان تباه كنى!)
روشن است كه اگر همه مردم، اصل گرانسنگ خيرخواهى را در كارهاى خود به كار بندند، هم وجدان كارى تحقق مىپذيرد و هم خيانت در كارها از جامعه رخت بر مىبندد ؛ ديگر هيچكس، هيچوقت در كار خود كوتاهى نمىكند، بلكه همگان، به دليل خيرخواهى نسبت به ديگران، با نهايت دقت و دلسوزى، به كار خويش خواهند پرداخت و بدين ترتيب، جامعه جهش اقتصادى بزرگى خواهد كرد. امروزه، بسيارى جوامع اسلامى كه اخلاق اسلامى در آنها نهادينه نشده، بيشترين زيانهاى اقتصادى و اجتماعى را از عدم رعايت اين اصل مىبينند.
3. مردمدارى
از روشهاى بسيار مؤثر در جذب مردم و نفوذ در قلوب آنان، در كنار آنها زيستن و دورى نكردن از آنهاست. مردمدار كسى است كه همواره در كنار مردم باشد ؛ با آنها خو بگيرد ؛ با آداب و سنن آنها آشنا باشد و تا جايى كه با دين خدا در تضاد نيست، آنها را رعايت كند و خود را در غم و شادى آنها شريك بداند. رسول خدا صلى الله عليه وآله با حلم، بردبارى و نيك خواهى منحصر به فرد خود، همواره در كنار مردم و از حال آنها با خبر بود و در غم و شادى با آنها شريك بود ؛ در تشييع جنازه شرك مىكرد و براى عيادت مريض، حتى در دورترين نقطه مدينه، عازم خانه او مىشد.(38)
با مردم بسيار مأنوس بود و با كمال تواضع و بزرگوارى با آنها برخورد مىكرد ؛ هيچگاه خود را تافته جدا بافته نمىدانست و هرگز خودرا از مردم متمايز نمىدانست ؛ نيازهايش را خود از بازار تهيه مىكرد و به دست خود به خانه مىبرد. به همگان، كوچك تا بزرگ، سلام مىكرد و با ثروتمند يا فقير هر دو مصافحه مىكرد و تا فرد مقابل دستش را نمىكشيد، دست مبارك خود را از دستش جدا نمىساخت.
رسول خدا صلى الله عليه وآله در مردمدارى چنان حساس بود كه براساس روايتى، اگر يكى از مسلمانان را سه روز نمىديد، از حال او جويا مىشد ؛ اگر معلوم مىشد كه در مسافرت است، برايش دعا مىكرد و اگر در مسافرت نبود، به ديدارش مىشتافت و اگر بيمار بود، به عيادتش مىرفت.(39) هيچكس را از توجه خويش استثنا نمىكرد ؛ حتى دعوت بردگان را به گرمى مىپذيرفت.(40)
با اينكه آن حضرت از هر گونه تكلفى بيزار بودند و بين خود و ديگران هيچ امتيازى قائل نمىشدند، گاه برخى نيازمندان، مقهور شكوه مقام و نام پيامبرى او مىشدند ؛ از اينرو، پيامبر گاه كسانى را كه به هنگام برخورد با ايشان دچار لكنت زبان مىشدند، يا آثار تأثيرپذيرى در چهرههايشان مشاهده مىشد، در آغوش مىگرفت و به آنها محبت مىكرد وكارى مىكرد كه از شكوه و ابهت ايشان، دچار شتابزدگى و عجله نشوند... همچنين هرگاه نيازمندى نزد ايشان مىآمد، فوراً مىفرمود: اشكالى ندارد، اشكالى ندارد(41) و بدين ترتيب كارى مىكرد كه وى هرگز احساس شرمندگى نكند.
مردم مدينه هميشه كودكان خود را نزد پيامبر مىآوردند، تا برايشان از خدا خير و بركت بخواهد يا ايشان را نامگذارى كند. رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز كودك را در آغوش مىگرفت و در دامان خود مىنشاند. در اين ميان چه بسا كودك دامان آن حضرت را كثيف مىكرد. برخى حاضران با ناراحتى بر سر كودك فرياد مىكشيدند ؛ ولى رسول خدا صلى الله عليه وآله آنها را از اين كار نهى مىكرد و مىگذاشت تا كار كودك تمام شود و سپس دعا يا نامگذارى را تمام مىكرد و بدين ترتيب، خانواده آن كودك را خشنود مىساخت. هرگز حاضران مشاهده نكردند كه پيامبر، از اينكه كودك لباس ايشان را نجس كرده، ناراحت شده باشد، پس از آنكه آنها بيرون رفتند، آن حضرت لباس خود را مىشست. چنان رأفت و رحمتى به مردم داشت كه اگر در حال نماز، صداى گريه كودكى را مىشنيد، سوره كوتاهى مىخواند و نماز را زود تمام مىكرد.(42) اين حركات، از بزرگترين پيامبر خدا، نشان دهنده رحمت ايشان و شفقت و دلسوزى او نسبت به مردم است.به هر كس كه نزد ايشان مىرفت احترام مىكرد ؛ چندان كه حتى گاه لباس خود را براى نشستن او پهن مىكرد يا او را در جاى خود مىنشاند.(43) روزى جرير بن عبداللَّه به خانه رسول خدا صلى الله عليه وآله رفت ؛ اما خانه ايشان پر بود و وى جايى براى نشستن نيافت، از اين رو، در بيرون خانه نشست. وقتى رسول خدا صلى الله عليه وآله وضعيت او را ديد، لباس خود را برداشت و به هم پيچيد و به او داد و فرمود: بر روى آن بنشين. جرير آن را برداشت و بر گونههاى خود گذاشت و بوسيد. سلمان فارسى نيز چنين ماجرايى را نقل مىكند و مىگويد: نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله رفتم. آن حضرت بالشى را كه بر آن تكيه كرده بود، به من داد و فرمود: «اى سلمان هيچ مسلمانى نيست كه متكايش را براى احترام به برادر مسلمانش بدهد، مگر آنكه خدا او را مىآمرزد».(44) در خارج خانه با فقيران بسيار معاشرت مىكرد و اين كار را چنان دوست مىداشت كه در راز و نياز خود با خدا مىفرمود: «خدايا مرا در حال حيات و ممات نيازمند قرار ده و در زمره نيازمندان محشورم كن...»(45)
از جلوههاى مردمدارى، مدارا با مردم در مواردى است كه با دين الهى مخالفتى نداشته باشد ؛ رسول خدا صلى الله عليه وآله به مدارا با مردم بسيار اهميت مىداد و مىفرمود: «پروردگارم، مرا به مدارا با مردم امر كرده ؛ به همان سان كه به اداى واجبات».(46) ايشان مدارا با مردم را نصف ايمان و رفق و آسانگيرى با آنها را نصف عيش مىدانست(47) و مىفرمود: «خدا رفق و مدارا را در همه كارها دوست دارد و بر آن پاداشى مىدهد كه به سختگيرى و عدم مدارا نمىدهد».(48)
يكى پيامبر اكرم يكى از دلايل برترى پيامبران بر ساير مردم را شدت مداراى آنها با دشمنان دين خدا مىدانست(49) و مىفرمود: «سه چيز است كه اگر در كسى نباشند، هيچ كارى از او به سرانجام نخواهد رسيد: [تقوا و] ورعى كه وى را از ارتكاب گناهان الهى باز دارد ؛ اخلاق [نيكى] كه با آن با مردم مدارا كند و بردبارىاى كه جهالت نادانان را دفع كند».(50)
4. مردميارى
رسول خدا صلى الله عليه وآله شيفته يارى رساندن به مردم بود، چنانكه گاه زندگىاش را در اين راه مىگذاشت. سرور مردم را كسى مىدانست كه به آنها خدمت كند.(51) مىدانيم كه بهترين و لذتبخشترين حالت براى رسول خدا حال نماز بود ؛ اما كمك به مردم در نظر ايشان چنان اهميتى داشت كه اگر در حال نماز كسى كنارش مىنشست، نماز خود را كوتاه مىكرد و بلافاصله پس از نماز به او رو مىكرد و مىفرمود: «آيا نيازى داريد؟»(52) روزى زنى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد و گفت: «با شما كارى دارم». حضرت پاسخ داد: «در هر يك از راههاى مدينه كه مايلى بنشين، من نيز با تو خواهم نشست(53) [و به كارت رسيدگى خواهم كرد]». امام صادق عليه السلام فرمود: «به خدا قسم كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وقتى نياز كسى به او مىرسيد، براى برآورده كردن آن، از خود صاحب نياز بيشتر خوشحال مىشد».(54)
اگر رسول خدا صلى الله عليه وآله بر مركبى سوار بود، اجازه نمىداد كسى در كنار او پياده باشد و او را نيز سوار مىكرد و اگر او از اين كار امتناع مىكرد، مىفرمود: «پس جلوتر از من برو و همان جايى كه مىخواهى خود را به من برسان».(55) از هيچ فرصتى براى يارى رساندن به مردم دريغ نمىورزيد: «هر كس در برابر ستمگرى، از مؤمنى حمايت كند، خدا روز قيامت فرشتهاى برايش مىگمارد كه در برابر آتش جهنم، از گوشت بدن او حمايت كند.»(56) همچنين مىفرمود: «هر كس غم و غصه كسى را برطرف كند يا به مظلومى كمك برساند، خداوند سى و هفت بار او را مىبخشد».(57) يارى مردم را در مورد همه آنها، اعم از نيكوكار يا بدكار سفارش مىكرد و بَدان را از خود نمىراند و يارى كردن آنها را هدايت و باز داشتن آنها از ارتكاب گناه مىدانست. روزى به ياران خود فرمود: «برادرت را يارى كن، خواه ظالم باشد يا مظلوم». از ايشان پرسيدند: «چگونه در حالى كه ظالم است ياريش كنيم؟» فرمود: «بدين گونه كه او را از ظلم باز دارى».(58)
در فرازى ديگر فرمود: «هر كس در حالى صبح كند كه به امور مسلمانان اعتنايى ندارد، مسلمان نيست».(59) نيز مىفرمود: «هر كس يك نياز از نيازهاى برادر مؤمنش را برآورده سازد، چنان است كه گويى به اندازه همه عمرش، خدا را عبادت كرده است».(60) از نظر ايشان حركت براى برآورده ساختن نياز برادر مسلمان، حتى در صورتى كه نتواند به نتيجه برسد، پاداش خود را دارد: «هركس براى برآوردن نياز برادر [مسلمان]ش در ساعتى از روز يا شب اقدام كند، اين كار براى او از اعتكاف دو ماه بهتر خواهد بود ؛ خواه آن نياز را برآورده سازد يا نه».(61)
هنگامى كه از ايشان پرسيدند: «محبوبترين مردم نزد خدا كيست؟» فرمود: «كسى كه بيشترين نفع را براى مردم داشته باشد»(62) و در فرازى ديگر فرمود: «دو ويژگى نيك است كه بالاتر از آنها نيكىاى وجود ندارد: ايمان به خدا و نفع رساندن به بندگان خدا»(63) و نيز فرمود: «مردم عيال خدايند، پس محبوبترين مردم نزد خدا كسانى هستند كه به عيال خدا نفع برسانند و اعضاى خانه خدا را خشنود سازند»(64) و «هركس برادر مسلمانش را با گفتن كلمهاى لطفآميز احترام كند و غمش را برطرف سازد، همواره در سايه گسترده خدا خواهد بود و مادام كه بر آن حال است، رحمت خدا شامل حالش خواهد بود».(65) همچنين فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است ؛ به او خيانت نمىكند و به او دروغ نمىگويد و او را تنها نمىگذارد ؛ همه امور مسلمان، خواه آبرو يا مال يا خونش، بر مسلمان حرام است. تقوا در همين است. در شرارت و بدى انسان همين بس كه برادر مسلمانش را تحقير كند».(66) «مؤمن نسبت به مؤمن، همانند ستون است كه يكديگر را تقويت (و يارى) مىكنند».(67) ايشان مؤمنان را يكپارچه مىدانست و آنان را چون اعضاى يك پيكر تشبيه مىكرد كه با ناراحتى يك عضو، ساير اعضا نيز به درد مىآيند.(68)
در جنگها و مسافرتها، همواره مراقب همراهان خود بود و معمولاً در انتهاى صف و گروه راه مىرفت تا به كسانى كه به كمك نياز دارند، يارى برساند و گاه حتى چنان با سربازان عادى صميمى مىشد كه از پدر و مادر او و خانواده و مشكلات زندگى خانوادگىاش جويا مىشد و در برطرف كردن مشكلات آنها مىكوشيد. يكى از اين نمونهها خاطرهاى است كه جابر بن عبداللَّه نقل مىكند كه در ضمن آن رسول خدا صلى الله عليه وآله از ازدواج او و مشكلات خانوادگى او پرسيد و بعدها به او كمك كرد.(69)
امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس نيازى از نيازهاى برادر مسلمانش را برآورده سازد خدا در روز قيامت، صدهزار نياز او را برآورده مىكند كه از جمله آنها و نخستين آنها بهشت است و يكى ديگر اين است كه نزديكان و خويشان و برادرانش را وارد بهشت مىكند...».(70)
5. رعايت حقوق مردم
از نگاه اسلام، اين مسئله بسيار روشن است كه حقوق مردم بر حق خدا مقدم است، چرا كه ممكن است خدا در روز قيامت از حقوق خود بگذرد و بندگان را ببخشد ؛ اما هيچ فردى در قيامت از حقوق خود نمىگذرد. امام على عليه السلام فرمود: «خدا حقوق بندگان خود را بر حقوق خود مقدم كرده است، پس هر كس كه حقوق بندگان خدا را رعايت كند، حقوق خدا را نيز رعايت كرده است».(71) رسول خدا صلى الله عليه وآله بر اداى حقوق مردم تأكيد فراونى داشت، از روايات حقوق زيادى استنباط مىشود كه برخى آنها عبارت است:(72)
1. هر چه براى خود مىپسندى، براى ديگران نيز بپسند.
2. پرهيز از آزار آنها با گفتار با كردار.
3. پرهيز از تكبرنبست به آنها.
4. پرهيز از سخن چينى و نيز گوش دادن به سخنچينى سخنچينان.
5.عدم قطع رابطه بيش از سه روز.
6. نيكى كردن در حق آنها با حداكثر توان.
7. خوشاخلاقى، نرم خويى و گشاده رويى نسبت به همه.
8 . وفاى به عهد و پيمان با آنها و عدم خيانت به آنها.
9. احترام به همه براساس شأن و منزلتى كه دارند، به ويژه احترام به بزرگان هر قوم.
10. خيرخواهى براى آنها.
11. اصلاح و آشتى دادن كسانى كه به عللى از يكديگر جدا شده، دشمنى پيدا كردهاند.
12. پردهپوشى از زشتىها و خطاهاى مردم.(73)
13. كوشش در رفع نياز آنها تا حد امكان.
14. سلام كردن به مردم.
15. همنشينى با نيازمندان.
16. پىجويى وضعيت مردم و رسيدگى به مشكلات آنها و شركت در مجالس و مراسم آنها.
17. مواسات با آنها در دارايى خود.
18. عيادت آنها به هنگام بيمارى.
19. شركت در تشييع جنازه آنها.
20. به نيكى ياد كردن از آنها پس از مرگشان.
در اين ميان در روايات، افزون بر حقوق پدر و مادر و خويشاوندان، بر حقوق برخى افراد جامعه بيشتر تأكيد شده است ؛ نظير حقوق همسايگان، دوستان، ميهمانان و زيردستان انسان.
سفارش درباره حقوق همسايگان بسيار فراوان است ؛ براى مثال رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود : «بهترين ياران خدا كسانى هستند كه نسبت به ياران خود بهترين باشند و بهترين همسايگان خدا كسانىاند كه براى همسايه خود بهترين باشند».(74)
عبداللَّه بن عمرو گوسفندى را براى مجاهد ذبح كرد و پس از ذبح گوسفند نزد وى برد. مجاهد دو بار از او پرسيد: «آيا از اين گوسفند، به همسايه يهودى ما هم هديه كرديد؟» من از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مىفرمود: «جبرئيل همواره مرا به رعايت حقوق همسايه سفارش مىكرد ؛ چندان كه پنداشتم، همسايه را نيز يكى از وارثان قرار خواهد داد».(75) اين روايت را عايشه نيز نقل كرده است.(76) امام على عليه السلام نيز در آستانه شهادت خويش، همين روايت را نقل كرده است.(77)
رسول خدا صلى الله عليه وآله در فراز ديگرى، حرمت همسايه را چون حرمت مادر مىداند.(78) يكى از مردان انصار نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد و گفت: «از فلانى خانهاى خريدهام ؛ اما نزديكترين همسايهام كسى است كه از او هيچ خيرى اميد ندارم و از شرش هم در امان نيستم». رسول خدا صلى الله عليه وآله به امام على عليه السلام، سلمان و ابوذر دستور داد كه از طرف ايشان با بلندترين صدا، سه بار اعلام كنند كه هر كس همسايهاش از شر او در امان نباشد، ايمان ندارد. آنها نيز اعلام كردند: سپس رسول خدا صلى الله عليه وآله با دستش به چهل خانه از مقابل پشت سر و از سمت راست و چپش اشاره كرد (و آنها را همسايه انسان دانست.)(79) در فراز ديگرى فرمود: «هر كس همسايهاش را بيازارد، خدا بوى بهشت را بر او حرام مىكند و جايگاهش در آتش است كه چه بد جايگاهى است! و هر كس حق همسايهاش را تضييع كند، از ما نيست ؛ جبرئيل همواره درباره همسايگان به من سفارش مىكرد ؛ به گونهاى كه پنداشتم، همسايه را يكى از وارثان قرار خواهد داد».(80)
در برخى روايات، حتى در مورد خوراك و پوشاك همسايه نيز سفارش شده است: «هر كس كه سير بخوابد ؛ ولى همسايهاش گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است».(81) روزى يكى از ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله، سر وقت به قرارى كه با رسول خدا صلى الله عليه وآله گذاشته بود. نرسيد. وقتى خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله رسيد، ايشان از او پرسيد «چه شد كه دير آمدى؟» او گفت: «لباسى نداشتم كه بپوشم و بيرون بيايم». رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «آيا همسايهاى كه دو دست لباس داشته باشد، نداشتى كه يكى از آنها را به تو عاريه دهد؟» گفت: چنين همسايهاى دارم». رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «[ اكنون كه لباسش را به تو عاريه نداده،] برادر تو محسوب نمىشود».(82)
رسول خدا صلى الله عليه وآله حقوق همسايه را چنين برشمردند:
1. اگر از تو كمكى طلبيد، كمكش كنى.
2. اگر قرضى خواست، قرض بدهى.
3. اگر نيازمند شد، تنهايش نگذارى.
4. اگر به او خيرى رسيد. به او تبريك بگويى.
5. اگر بيمار شد، به عيادتش بروى.
6. اگر دچار مصيبتى شد، به او تسليت و دلگرمى دهى.
7. اگر درگذشت به تشييع جنازهاش بروى.
8 . خانهات را چندان بلند نسازى كه مانع از رسيدن باد به او شود ؛ مگر آنكه خود او اجازه دهد.
9. اگر ميوهاى خريدى، به او نيز بدهى و اگر چنين قصدى ندارى، مخفيانه به خانهات ببرى تا او نبيند.
10. اجازه ندهى كه فرزندت ميوه را بيرون برد و باعث حسرت و اندوه فرزندان همسايهات شود.
11. با بوى غذاهايت او را نيازارى، مگر آنكه مانع از رسيدن بوى غذايت به او شوى.(83)
حقوق زيردستان و كسانى كه به گونهاى زير نظر انسان كار مىكنند، اهميت بسيار زيادى دارد ؛ رسول خدا صلى الله عليه وآله بر اين نكته تأكيد مىكرد و مىفرمود: «هر كس برادر مسلمانى، زير دست او بود، بايد از آنچه خود مىخورد، به او بدهد و از آنچه خود مىپوشد، بر او بپوشاند و به وى كارى واگذار نكند كه از عهدهاش بر نمىآيد و اگر (بنا به ضرورت) چنين كرد، به او در انجام آن كمك كند.(84)
6 . وفاى به عهد
از اصول ضرورى و شايسته سيره پيامبراكرم صلى الله عليه وآله، وفاى به عهد است. قرآن كريم، وفاى به عهد را يكى از ويژگىهاى مؤمنان مىداند و به صراحت دستور مىدهد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به پيمانهاى خود وفادار باشيد».(85)
وفاى به عهد، از مهمترين اصول زندگى رسول خدا صلى الله عليه وآله بود. آن حضرت بر عمل به پيمان و عدم نقض آن، حتى در صورتى كه طرف پيمان، كافر يا دشمن انسان باشد، تأكيد مىكرد و هرگز هيچ پيمانى را زير پا نمىگذاشت. همواره سفارش مىكرد كه مسلمان بايد به عهد و پيمانش وفا كند: «هر كس وفاى به عهد نداشته باشد، دين ندارد».(86) امام صادق عليه السلام نقل مىكند: رسول خدا صلى الله عليه وآله با مردى قرارى گذاشت كه در كنار صخره مشخصى منتظر او بماند. آن حضرت به ايشان فرمود: من در اينجا منتظر شما مىمانم تا برگردى، پس از مدتى حرارت آفتاب شدت يافت و اصحاب ايشان گفتند: يا رسول اللَّه! اى كاش به سايه مىآمدى (تا آفتاب شما را نيازارد). ايشان اين درخواست را نپذيرفت و فرمود: من با آن مرد در اينجا قرار گذاشتهام و در همين جا منتظراو مىمانم و اگر نيامد، خلف وعده از طرف او خواهد بود. بر اساس نقل برخى، آن حضرت تا سه روز در همان نقطه در انتظار آن مرد ماند و وقتى او را ديد، بىهيچ عصبانيتى فرمود: اى جوانمرد! مرا به زحمت انداختى، سه روز است كه در اينجا هستم.(87)
7. امانتدارى
امانتدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله زبانزد عام و خاص بوده و هست ؛ حتى پيش از بعثت نيز آن حضرت در ميان مردم مكه، با لقب «امين» مشهور بود ؛ بدترين دشمنان ايشان نيز وى را فردى امين مىشمردند و در امانتدارى او ترديدى نداشتند. هر كس حتى اگر نخ و سوزنى نزد آن حضرت به امانت مىگذاشت، ايشان آن را به وى باز مىگرداند.(88) ايشان بر امانتدارى تأكيد مىكرد و كسانى را كه از اين ويژگى بىبهره بودند، اساساً بىايمان مىدانست.(89) از نظر ايشان يكى از مهمترين ملاكهاى سنجش و ارزيابى انسانها امانتدارى آنهاست ؛ «به كثرت نماز، روزه، حج و... آنها منگريد، بلكه به راستگويى و امانتدارى آنها بنگريد».(90) نيز مىفرمود: «امانتدارى موجب غنا و خيانت موجب فقر است».(91)
8 . راستگويى
راستگويى از فضايل بسيار مهم اخلاقى است كه در صورت همگانى شدن، اعتماد افراد به يگديگر مستحكم شده، جامعه انسانى به امنيت خواهد رسيد. خداى سبحان در قرآن كريم، مؤمنان را پس از سفارش به تقواى الهى، به وارد شدن در زمره راستگويان فرا مىخواند.(92) رسول خدا صلى الله عليه وآله راستگويى را زينت گفتار مىداند(93) و از نزديكترين افراد را به خود در روز قيامت، راستگوترين آنها معرفى مىكند. چنانكه گذشت، راستگويى را از مهمترين معيارهاى سنجش و ارزيابى انسانها برمىشمرد. در برابر راستگويى، رذيلت دروغگويى قرار دارد. سخن از آن به مجال ديگرى نهاده مىشود.
9. بخشش
پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله سرآمد بخشندگان بود. آن حضرت خود به مردم مىفرمود: «هر كس از ما چيزى بخوهد، از آنچه در اختيار داريم، دريغ نخواهيم كرد».(94) جبرئيل عليه السلام مىگويد: «من همه خانوادههاى روى زمين را بررسى كردم و در ميان ايشان، بخشندهتر از رسول خدا صلى الله عليه وآله نيافتم».(95)
ابوسعيد خدرى مىگويد ؛ «رسول خدا صلى الله عليه وآله بسيار با حيا بود ؛ هيچگاه از او چيزى نخواستند، مگر آنكه پاسخ مثبت داد».(96) اگر زمانى چيزى نزد ايشان نبود، قول مىداد كه به زودى آن حاجت را برآورده سازد.(97) روزى فردى خدمت ايشان رسيد و تقاضاى كمك كرد. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «اكنون چيزى ندارم، اما به حساب من خريد كن و وقتى چيزى به دستم رسيد، بهاى آن را مىپردازم». عمر كه شاها ماجرا بود، به ايشان گفت: «اى پيامبر خدا! به او بخشش كردى، در حالى كه خدا آنچه در توان تو نيست، بر تو تكليف نكرده است». رسول خدا صلى الله عليه وآله از سخن او ناخشنود شد. يكى از انصار كه آنجا حاضر بود، گفت: «اى پيامبر خدا (هرچه مىخواهى) انفاق كن و از خدا درباره فقر و ندارى خود نترس». تبسّم در چهره رسول خدا صلى الله عليه وآله مشهود شد و فرمود: «از سوى خدا به همين شيوه مأمور شدهام».(98)
امام على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه وآله بخشندهترين مردم، و در رفت و آمد و همراهى كريمترين مردم بود ؛ به گونهاى كه هر كس با او رفت و آمد مىكرد و او را مىشناخت، محبتش در قلبش مىافتاد».(99) آن حضرت در بخشش، هرگز به خود نمىانديشيد، از اين رو، به دوست و دشمن، و به باادب و بىادب يكسان مىبخشيد.
عربى باديهنشين به رسول خدا صلى الله عليه وآله رسيد و عباى ايشان را گرفت و به شدت كشيد ؛ به گونهاى كه گوشه عبا در گردن رسول خدا صلى الله عليه وآله جا انداخت. آنگاه به رسول خدا صلى الله عليه وآله گفت: «اى محمد ؛ دستور بده از مال خدا كه در اختيار توست، به من بدهند». رسول خدا صلى الله عليه وآله تبسمى كرد و سپس دستور داد به او چيزى بدهند.(100)
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «سخاوت، درختى از درختان بهشت است ؛ هر كس كه شاخهاى از آن را بگيرد، نجات مىيابد».(101) از ايشان پرسيدند: برترين اعمال كدام است؟ فرمود: «سخاوت و خوشاخلاقى، پس از اين دو جدا نشويد تا سعادت يابيد».(102) همچنين فرمود: «هنگامى كه خدا بهشت را آفريد، بهشت پرسيد: پروردگارا! مرا براى چه كسى آفريدهاى؟ خدا فرمود: براى هر سخاوتمند پرهيزكار. بهشت گفت: پروردگارا راضى شدم».(103) رسول خدا صلى الله عليه وآله تأكيد مىكرد كه انسان از سنين جوانى با ويژگى بخشش انس بگيرد ؛ براى مثال مىفرمود: «نزد خدا جوان بخشنده و خوشاخلاق از پيرمرد بخيل عابد و بداخلاق محبوبتر است».(104)
10. سپاسگزارى
سپاسگزارى، شناخت زحمت و خدمت ديگران و تشكر و قدرشناسى از آنهاست خداى سبحان خود را به نام يا صفت «شاكر» يا «شكور» معرفى مىكند: «وَ مَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ »(105) و «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ »(106).
يكى از اركان اصلى زندگى اجتماعى و پايدارى پايههاى جامعه اين است كه انسانها زحمات و خدمات يكديگر را ارج نهند. رعايت نكردن اين اصل موجب دلسردى زحمتكشان و نيكان شده، اندك اندك بىتفاوتى اعضاى جامعه نسبت به كارهاى نيك و خدمت به جامعه را در پى دارد و صميميت و همدلى لازم براى زندگى اجتماعى را از بين مىبرد. در مقابل، رعايت اين اصل موجب انسجام، پيوستگى و همدلى بيشتر اعضا و استحكام جامعه مىشود، از اين رو، اعضاى جامعه نبايد در برابر خدمات يكديگر بىتفاوت باشند و دستكم با گفتار، اين وظيفه را به جاى آورند. در قرآن و روايات نيز بر اين وظيفه بسيار تأكيد شده است. خداوند نيز با صفت «بسيار سپاسگزار» توصيف شده است: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ »(107) ؛ در واقع، خداوند هيچگاه كار نيك انسانها را بىپاداش نمىگذارد.
اصل سپاسگزارى از خدمات ديگران، در نظر رسول خدا صلى الله عليه وآله آن همه مهم است كه اساساً سپاس از خدا را بىسپاس از مردم رد مىكند: «هر كس سپاسگزار مردم نباشد، سپاسگزار خدا نيست».(108) در واقع، ايشان تشكر از مردم را شرط سپاسگزارى خدا مىداند. ايشان به پاس خدمات مردم و خانواده خود از آنها تشكر مىكرد ؛ براى مثال همواره از حضرت خديجه ياد مىكرد و بر او درود مىفرستاد و مىفرمود: «خديجه، هنگامى به من پيوست كه همه مردم از من دورى مىگزيدند ؛ مرا در راه اسلام تنها نگذاشت و حمايتم كرد ؛ خدايش بيامرزد كه زن پربركتى بود و از او صاحب شش فرزند شدم».(109) همچنين از كنيز آزاد شدهاى به نام «تويبه» كه در دوران شيرخوارگى، چند روز به ايشان شير داده و ايشان را سرپرستى كرده بود، ياد مىكرد و همواره به او احترام مىگذاشت. حتى از مدينه براى او كه در مكه مىزيست، لباس و هدايايى مىفرستاد و هنگامى كه درگذشت بسيار غمگين شد و از حال خويشاوندان او جويا شد تا نسبت به آنها محبت و دلجويى كند.(110)
11. ميهماننوازى
ميهاننوازى و آداب ميهاندارى از مهمترين مسائلى است كه در سيره و سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله به آن توجه بسيار شده است. ايشان مىفرمود: «ميهمان راهنماى بهشت است».(111) ايشان ميهمان را مايه آمرزش گناهان دانسته است: «ميهمان به همراه روزى خود وارد خانه مىشود و هنگامى كه از خانه ميزبان خارج مىشود، همه گناهان آن خانه را با خود مىبرد».(112) روزى به ياران خود فرمود: «هنگامى كه خدا خير و سعادت گروهى را بخواهد، براى آنان هديهاى را مىفرستد». گفتند: «چه هديهاى». فرمود: «ميهمان كه به همراه روزى خود وارد مىشود و به همراه گناهان اهل آن خانه بيرون مىرود».(113) ايشان خانه بىميهمان را خانه بىفرشته معرفى مىكند: «خانهاى كه ميهمان در آن پاى نمىنهد، فرشتهها در آن گام نمىنهند».(114) نيز مىفرمايد: «هر كس ميهمان را اكرام كند، هفتاد پيامبر را اكرام كرده و هر كس براى ميهمان يك درهم خرج كند، چنان است كه هزاران هزار دينار در راه خدا خرج كرده است».(115)
ايشان افزون بر تأكيد بر ميهماننوازى، بر اجابت دعوت برادر مسلمان نيز بسيار تأكيد كرده است: «من به حاضران و غايبان امتم سفارش مىكنم كه دعوت برادر مسلمان خود را بپذيرند ؛ هرچند كه با او پنج ميل فاصله داشته باشند، چرا كه پذيرش دعوت مسلمان بخشى از دين است».(116)
ايشان رد دعوت مسلمان و نيز پذيرش دعوت و عدم تناول غذاى ميزبان را نوعى جفا مىدانست.(117) از سوى ديگر، ميهمانى ناخوانده را نكوهش مىكرد. روزى به امام على عليه السلام فرمود: هشت دسته اگر به آنها اهانت شد، نبايد كسى جز خود را ملامت كنند ؛ نخستين آنها ميهمان ناخوانده است.(118) همچنين مىفرمود: «هر كس به ميهمانى دعوت شود و او بىعذر و دليل موجه رد كند، خدا و رسول خدا صلى الله عليه وآله را نافرمانى كرده است و هر كس بىدعوت بر سر سفرهاى بنشيند، همانند دزد وارد مىشود و سرزنش شده خارج مىشود».(119)
روزى يكى از اهالى مدينه، ايشان و پنج نفر از يارانشان را براى صرف غذا دعوت كرده بود. يكى از ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله در راه به آنها برخورد و با آنها همراه شد. وقتى به محل ميهمانى رسيدند، حضرت به او فرمود: «اينان تو را دعوت نكردهاند، پس بنشين تا تو را به آنها معرفى كنم و از آنها اجازه ورود تو را نيز بگيرم».(120) اين ماجرا اولاً دلسوزى و حياى آن حضرت را نشان مىدهد ؛ ثانياً بيانگر آن است كه حضور در ميهمانى بىدعوت، در نظر آن حضرت ناپسند بوده است.
در روايات متعددى، براى ميهمان و ميزبان وظايفى بيان شده كه در ادامه به برخى آنها اشاره مىكنيم ؛
وظايف ميزبان
1. ميزبان بايد بكوشد كه در ميهمانى او، تنها ثروتمندان حضور نيابند، بلكه افراد نيازمند نيز بر سفره انسان حاضر باشند. رسول خدا صلى الله عليه وآله مىفرمود: «بدترين غذا، سورى است كه در آن، تنها افراد سير حاضر باشند و از افراد گرسنه دريغ شود».(121)
2. ميزبان نبايد غذاهايى را كه براى ميهمانان حاضر مىكند، كم و ناچيز بشمارد و به اصطلاح نبايد آنها را ناقابل معرفى كند، چرا كه چنين كارى كفران و تحقير نعمتهاى الهى است «در گناهكارى انسان همين بس كه آنچه براى برادرانش حاضر مىكند، اندك شمارد، و در گناه كارى مردم هم همين بس كه آنچه برادرشان براى آنها حاضر مىكند، اندك شمارند».(122)
3. نكته بسيار مهم اين است كه در ميهماندارى بايد از تكلّف و زحمت بىجا دورى كرد. رسول خدا صلى الله عليه وآله سفارش مىفرمود كه براى ميهماننوازى، به تكلّف و زحمت بىجا نيفتيد.(123) امام على عليه السلام در پاسخ به فردى كه ايشان را به ميهمانى دعوت كرده بود، فرمود: «به شرطى مىپذيرم كه سه چيز را برايم تضمين كنى: از بيرون خانه چيزى نخرى و هرچه در خانهدارى برايم حاضر كنى و خانوادهات را به زحمت نيندازى»، پس از آنكه كه شخص اين سه شرط را پذيرفت، امام دعوتش را اجابت كرد.(124)
4. بهتر است كه در سفره برخى لوازم جانبى و ضرورى، نظير خلال دندان يا دستمال كاغذى براى ميهمانان فراهم باشد. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «از حقوق مهمان اين است كه خلال دندان برايش مهيا شود».(125)
5. ميزبان بايد همراه با ميهمانان غذا بخورد ؛ نه جدا از آنها. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «هر كس كه دوست دارد، خدا و رسولش او را دوست داشته باشد، بايد همراه با ميهمانش غذا بخورد».(126)
6 . ميزبان بايد به بهترين صورت و نيز با خوشرويى و محبت كامل از ميهمانان پذيرايى كند. رسول خدا صلى الله عليه وآله هنگامى كه گروه نجاشى بر ايشان وارد شدند، خود شخصاً برخاست و به خدمت آنها پرداخت.(127) همچنين رسول خدا صلى الله عليه وآله از اينكه از ميهمان كار كشيده شود، نهى مىكرد.(128)
7 . رسول خدا صلى الله عليه وآله بدرقه ميهمان را از حقوق وى مىدانست و مىفرمود: «يكى از حقوق ميهمان اين است كه با او حركت كرده، تا كنار درب خانه بدرقهاش كنى».(129)
وظايف ميهمان
برخى وظايفى كه براى ميهمان بيان شده، عبارت است از:
1. پرهيز از ميهمانى افراد فاسق و اهل گناه: رسول خدا صلى الله عليه وآله در وصاياى خود به ابوذر فرمود: «اى ابوذر جز با مؤمنان مصاحبت نكن و جز افراد متقى از غذايت نخورند و از غذاى افراد فاسق پرهيز كن».(130)
2. همچنان كه پيشتر اشاره شد، ميهمان بايد از به همراه آوردن كسانى نظير فرزند، دوست يا پدر و مادر كه ميزبان دعوتشان نكرده، بپرهيزد.
3. رعايت دقيق وقت تعيين شده، يعنى ميهمان نبايد زودتر يا ديرتر از وقت مقرر به خانه ميزبان وارد شود.
4. همچنان كه پيشتر اشاره شد، ميهمان نبايد غذايى را كه برايش حاضر مىشود، ناچيز و اندك شمارد و به ديده حقارت به آن بنگرد.
5. ميهمان نبايد بيش از سه روز در خانه ميزبان اقامت كند. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «ميهمانى سه روز است و بيش از سه روز صدقه است و ميهمان وظيفه دارد كه پس از سه روز، از خانه ميزبان برود.
6. ميهمان بايد در تعيين جاى نشستن، تابع نظر ميزبان باشد، چرا كه به تعبير برخى روايات، صاحبخانه بهتر مىداند كه چه جايى از خانهاش براى حفظ حرمت و پوشش خانواده او مناسبتر است.(131)
12. دوستيابى و دوستدارى
در زندگى اجتماعى، انسانها نسبت به برخى انس بيشترى مىيابند و او را دوست خود بر مىگزينند. انتخاب دوست در فرايند زندگى اجتماعى، امرى گريزناپذير است. در بسيارى موارد، دوست انسان، مهمترين نقش را در تصميمگيرىها و سرنوشت او ايفا مىكند. قرآن مجيد از كسانى ياد مىكند كه با برگزيدن دوستان بد، گرفتار عذاب جهنم شدهاند و با حسرت مىگويند: اى كاش با فلانى دوست نمىشديم ؛ «و روزى است كه ستمكار دستهاى خود را مىگزد [و] مىگويد: اى كاش با پيامبر راهى برمىگرفتم و اى كاش فلانى را دوست [خود ]نگرفته بودم»(132). در آيه ديگر نيز چنين آمده است: «يكى از بهشتيان مىگويد: راستى من [در دنيا ]همنشينى داشتم كه به من مىگفت: آيا واقعاً تو اين سخن را باور مىكنى كه وقتى مرديم و خاك و [مشتى] استخوان شديم، زنده مىشويم و جزا مىيابيم؟ [سپس ]مىپرسد: آيا شما از او اطلاعى داريد؟ پس او را در ميان آتش مىبيند و مىگويد: به خدا سوگند چيزى نمانده بود كه تو مرا به هلاكت اندازى! و اگر رحمت پروردگارم نبود، هرآينه من [نيز] از احضارشدگان در دوزخ بودم!»(133)
در اهميت تأثير دوست سرنوشت آدمى همين بس كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «آدمى بر همان دينى است كه دوستش بر آن است، پس دقت كنيد كه چه كسى را به دوستى برمىگزينيد!»(134) و «اگر در مورد كسى شك داشتيد و ديندار بودن او براى شما معلوم نبود، به دوستانش بنگريد ؛ اگر دوستانش ديندارند، خود او ديندار است.»(135)
به دليل تأثير فراوان دوست در تصميمگيرىها و رويكردهاى انسان، روايات متعدد، به بيان شرايط دوست پرداختهاند. برخى شرايطى كه براى دوست خوب بيان شده عبارت است از:(136)
1. داشتن ايمان و تدين.
2. ظاهر و باطن او يكى باشد.
3. افتخار تو را افتخار خود و ننگ تو را ننگ خود بداند.
4. دريغ نكردن از آنچه در اختيار دارد براى تو.
5. هنگام دچار شدن به مصايب و گرفتارىها تو را تنها نگذارد.
6. آنچه براى خود مىپسندد، براى تو نيز بپسندد.
7. نادان نباشد.(137)
8 . شرور نباشد.(138)
9. دو رو، يعنى كسى كه كردارش با گفتارش همسان نيست، نباشد.(139)
10. بدذات و خبيث نباشد.
11. اهل فسق و فجور نباشد.
12. امانتدار باشد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «همنشين نشويد، مگر با عالمى كه شما را از پنج چيز به پنچ چيز فرامىخواند: از شك به يقين، از رياكارى به اخلاص، از رغبت (به دنيا و گناهان) به دورى از آن، از تكبر به تواضع، و از حيلهگرى به خيرخواهى مردم».(140)
در روايات آمده است كه پيش از انتخاب دوست، او را آزمايش كنيد و از انتخاب شتابزده و بدون بررسى بپرهيزيد. اين آزمايش و ارزيابى، ممكن است از راههاى گوناگونى صورت پذيرد:
1. سپردن امانت به او و سنجش ميزان امانتدارى او.
2. پيشنهاد كار ناپسند به او و دقت در نحوه عكس العمل او.
3. عصبانى كردن او و دقت در نحوه واكنش او.
4. دقت در گفتار و كردار او و پىجويى وجود ملاكهاى فوق براى دوست خوب.
5. مسافرت با او و بررسى رفتار و اخلاق او در مسافرت.
6. امتحان او با پيشنهادهاى مالى گوناگون.(141)
در روايات بر رعايت حقوق دوستان بسيار تأكيد شده است ؛ آن چنانكه دستور داده شده، نام او، نام پدر، مادر، اجداد و محل سكونت او را از وى بپرسيد! روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله ابن عمر را ديد كه دنبال چيزى مىگردد. از او پرسيد: «دنبال چه هستى؟» گفت ؛ «در پى يكى از دوستانم». فرمود: «اى عبداللَّه! اگر كسى را دوست داشتى، نام او، نام پدرش، نام جد و خاندان و محل سكونتش را از او بپرس و هرگاه بيمار شد، به عيادتش برو و اگر از تو كمك خواست، به ياريش بشتاب».(142)
14. خشنود كردن مردم
رسول خدا صلى الله عليه وآله از هيچ فرصتى شاد كردن مردم دريغ نمىورزيد و مىفرمود: «هر كس مؤمنى را خشنود كند، مرا خشنود كرده و هر كس مرا خشنود كند، خدا را خشنود كرده است».(143) نيز مىفرمود: «محبوبترين كارها نزد خداى عز و جل شاد كردن مؤمنان است».(144)
ايشان اين كار را گاه در قالب شوخى و مزاح انجام مىداد. امام صادق عليه السلام از يكى از ياران خود، در مورد شوخى با يكديگر پرسيد. او گفت: «كمتر شوخى مىكنيم». حضرت فرمود: «چرا با يكديگر شوخى نمىكنيد ؛ شوخى كردن اخلاقى نيكوست و شما با اين كار موجب خوشحالى برادر خود مىشويد. پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به قصد خوشحال كردن مردم با آنها شوخى مىكرد».(145) روزى پيرزنى به ايشان گفت ؛ «اى پيامبر خدا! از خدا بخواه كه مرا به بهشت ببرد». رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «فلانى! هيچ پير زنى وارد بهشت نمىشود». پيرزن از اين سخن پيامبر گريست. حضرت فرمود: «به او بگوييد، پير زن با صورت پير وارد بهشت نمىشود، بلكه خداوند نخست او را جوان مىكند و سپس به بهشت مىبرد، چرا كه خداى سبحان مىفرمايد: «إِنَّآ أَنشَأْنَهُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَهُنَّ أَبْكَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا »(146).(147)
گاه براى خوشحال كردن يارانش، در گفتار خود كلمات غير عربى را با كلمات عربى مىآميخت ؛ براى مثال روزى به ياران خود فرمود: «قوموا فقد صنع لكم جابر سورا»(148) ؛ برخيزيد كه جابر برايتان سور درست كرده است. البته ايشان تأكيد مىكرد كه در شوخى كردن نبايد از حدود و قوانين الهى تجاوز كرد ؛ براى مثال مىفرمود: «هيچ بندهاى ايمان خود را كامل نمىكند ؛ مگر آنكه آنچه براى خود دوست مىدارد، براى برادرش نيز دوست بدارد و در مزاح و غير مزاح، از خدا ترس داشته باشد».(149) هم چنين شوخى كردن از راه دستاويز قرار دادن كارهاى باطل و ناشايست را جايز نمىدانست و مىفرمود: «من شوخى مىكنم ؛ اما جز حق بر زبانم جارى نمىشود». بنابراين، كسانى كه به بهانه شوخى مرتكب گناه مىشوند ؛ براى مثال به ديگرادن تهمت مىزنند، يا آنها را مسخره مىكنند، از نظر ايشان نكوهش شده است.
15. گذشت و خطاپوشى
گذشت از ويژگىهاى نيكوكاران است و در قرآن و روايات بر آن بسيار تأكيد شده است ؛ براى مثال در قرآن مىفرمايد: «و جزاى بدى مانند آن بدى است، پس هر كه درگذرد و نيكوكارى كند، پاداش او بر [عهده] خداست»(150).
گذشت از خطا و بدى ديگران، از مهمترين و شاخصترين ويژگىهاى انسانهاى بزرگوار است رسول خدا صلى الله عليه وآله، هيچگاه بدى را با بدى پاسخ نمىداد، بلكه همواره مىبخشيد و از بدى افراد مىگذشت.(151) ايشان مىفرمود: «آيا شما را از بهترين خلايق دنيا و آخرت آگاه نكنم؟ گذشت نسبت به كسى كه به شما ستم كرده ؛ پيوند با كسى كه از شما بريده ؛ نيكى در حق كسى كه به شما بدى كرده و بخشش در حق كسى كه از شما دريغ كرده».(152)
همواره مردم را به پيامدها و پاداشهاى دنيوى و اخروى بخشش بشارت مىداد ؛ براى مثال مىفرمود: «گذشت جز عزت براى انسان نيفزايد، پس گذشت كنيد تا خدا شما را عزيز كند»(153) و «در روز محشر منادى ندا مىدهد، كسى كه پاداشش بر عهده خداست، برخيزد و وارد بهشت شود». مىپرسند: «چه كسى پاداشش بر عهده خداست؟» مىگويد: «كسانى كه نسبت به مردم گذشت داشتند»(154) و «هر كس به گاه قدرت، گذشت كند، خداوند در روز لغزش و لرزش گامها (روز قيامت) از خطاهاى او مىگذرد».(155)
16. فرو خوردن خشم
در عصر حاضر، فشارهاى روحى فراوانى بر انسانها وارد مىشود و اين موجب اضطراب و عصبانيت شديد آنهامىشود. بايد با الگو گرفتن از قرآن و كلمات معصومان، به ويژه پيامبر اعظم، بر اين ويژگى ويرانگر فايق آمد. از جمله ويژگىهايى كه قرآن براى پرهيزكاران و نيكوكاران برمى شمرد، فرو بردن خشم و گذشت از خطاى مردم است: «و خشم خود را فرو مىبرند و از مردم در مىگذرند و خداوند نكوكاران را دوست دارد»(156) و «و چون به خشم درمىآيند، در مىگذرند»(157).
رسول خدا صلى الله عليه وآله با هشدار نسبت به عواقب زيانبار خشم، مىفرمود: «غضب سنگى از سوى شيطان است»(158) و «غضب ايمان را فاسد مىكند ؛ همچنان كه سركه عسل را».(159) در فرازى ديگر فرمود: «غضب سنگى (از سوى شيطان) در قلب آدمى است ؛ آيا نديدهايد كه چشمان فرد عصبانى قرمز مىشود و رگهايش گشاد مىشود؟ پس هر كس اندكى احساس خشم كرد، بايد به زمين بچسبد».(160) (كنايه از تغيير حالت و خوابيدن روى زمين براى فرو خواباندن خشم).
روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله از ياران خود پرسيد ؛ «در ميان شما قهرمان كيست؟» گفتند: شخص بسيار توانمندى كه پهلويش به زمين نيايد». پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «بلكه قهرمان واقعى مردى است كه شيطان را در قلبش سركوب كند و خشم او شديد گردد و خون در رگهايش آشكار شود ؛ ولى او خدا را ياد كند و با بردبارى خود، غضبش را سركوب كند».(161) روزى به عدهاى برخورد كه با بلند كردن سنگى زورآزمايى مىكردند فرمود: «اين چيست؟» گفتند: «بلند كردن اين سنگ معيارى است كه با آن مىفهميم قوىترين فرد كيست». فرمود: «مىخواهيد بگويم قوىترين و توامندترين شما چه كسى است؟» گفتند: «آرى، اى پيامبر خدا!» فرمود: «قوىترين و توانمندترين شما كسى است كه هنگام خرسندى، به گناه و باطل نيفتد و خشم وى را از سخن حق دور نسازد و به هنگام قدرت، به كارى كه شايسته و حق نيست، روى نياورد».(162) ايشان فرو خوردن خشم را موجب تقويت ايمان دانسته، مىفرمايد: «... هر كس خشمش را فرو خورد، خدا درونش را از ايمان پر كند...».(163)
افزون بر آن، فرو خوردن خشم، جلب مهربانى خدا را در پى دارد. از حضرت عيسى عليه السلام پرسيدند: «سختترين چيز چيست؟» فرمود: «خشم خدا». گفتند: «با چه چيز مىتوان از خشم او در امان ماند؟» فرمود: «اينكه خشمگين نشويد». گفتند: «منشأ خشم چيست؟» فرمود: «كبر و بزرگ دانستن خود و تحقير و پست شمردن ديگران».(164)
روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله با اصحاب خود در مسجد نشسته بود. عربى باديه نشين وارد مسجد شد و در آنجا قضاى حاجت كرد. اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله با عصبانيت بر سرش فرياد كشيدند. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «لا تزرموه» (رهايش كنيد بگذاريد كارش را بكند). سپس او را نزد خود خواند و فرمود: «مساجد براى كثيفى و قضاى حاجت نيست، بلكه براى خواندن قرآن و ياد خدا و نماز ساخته شدهاند»، سپس سطل آبى خواست و آنجا را تطهير كرد.(165)
انسان بايد براى علاج غضب، علل به وجود آورنده آن را از بين ببرد و از زمينههايى نظير تكبر، خودپسندى، شوخىهاى بىجا، و... بپرهيزد و به هنگام بروز خشم، تا مىتواند وضعيت خود را تغيير دهد ؛ براى مثال آن محل را ترك كند يا اگر ايستاده است، بنشيند و اگر نشسته است، بخوابد و نيز خدا و قدرت او را ياد كند و با يادآورى اجر فرو خوردن خشم، بر آن غلبه كند.
رسول خدا صلى الله عليه وآله به امام على عليه السلام فرمود: «اى على! خشمگين مشو و اگر خشمگين شدى بنشين و در قدرت پروردگار و بردبارىاى كه بر بندگانش دارد، بينديش و اگر به تو گفتند: «از خدا بترس»، خشم را. خود دور كن و به بردبارى روى آور».(166) در فرازى ديگر، وضو گرفتن را راه فرو بردن خشم معرفى مىفرمايد: «غضب از شيطان است و شيطان از آتش و آتش هم با آب خاموش مىشود، پس هر كه خشمگين شد، وضو بگيرد».(167)
البته نكتهاى كه بايد بدان توجه كرد اين است كه انسان در مواردى كه حقى پايمال يا دين خدا منكوب مىشود، بايد خشمگين شود. از اين گونه خشم در آيات و روايات ستايش شده است. در قرآن، در بيان ويژگى ياران پيامبر آمده است: «أَشِدَّآءُ عَلَى الْكُفَّارِ »(168) و نيز به رسول خدا صلى الله عليه وآله دستور مىدهد: «يَأَيُّهَا النَّبِىُّ جَهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَفِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ »(169). امام على عليه السلام مىفرمايد: «رسول خدا صلى الله عليه وآله براى دنيا خشمگين نمىشد ؛ اما در مواردى كه حقى پايمال مىگرديد، چنان خشم مىگرفت كه هيچكس او را نمىشناخت و تا آن حق را نمىستاند، هيچ چيز ياراى ايستادگى در برابر خشم ايشان را نداشت».(170)
17. پرهيز از رهبانيت
بر اساس آموزههاى منقول از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، هيچكس حق ندارد، دنيا را براى رسيدن به آخرت يا آخرت را براى رسيدن به دنيا رها كند. اين دو از يكديگر جدا شدنى نيست. ايشان همواره با رهبانيت مبارزه مىكرد و به ياران خود مىفرمود: «هرگاه داراى ثروت و دارايى شديد، بايد اثر آن در شما مشاهده شود».(171) در سوره مائده مىخوانيم: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَتِ مَآ أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ * وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى أَنتُم بِهِى مُؤْمِنُونَ »(172)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چيزهاى پاكيزهاى را كه خدا براى شما حلال كرده، حرام مشماريد و از حد مگذريد كه خدا از حد گذرندگان را دوست نمىدارد و از نعمتهاى حلال و پاكيزهاى كه خدا به شما ارزانى داشته، بخوريد و از خدايى كه به او ايمان داريد، پروا كنيد.
در شأن نزول اين آيه چنين آمده است: برخى ياران پيامبر، با تأثيرپذيرى از سخنان ايشان درباره روز قيامت و سختى حساب، تصميم گرفتند كه روزها را روزه بگيرند و شب را به نماز برخيزند و روى فرش نخوابند و از خوردن گوشت و رابطه با همسران خود بپرهيزند و دينا را رها كنند. در همين روزها همسر يكى از اين افراد نزد عايشه آمد و عايشه با مشاهده ظاهر ناآراسته و ژوليده او گفت: «چرا به خود نمىرسى و آرايش نمىكنى؟» او ماجراى عبادت و عزلتنشينى همسرش را تعريف كرد. هنگامى كه پيامبر از اين ماجرا آگاهى يافت، همه ياران خود را به مسجد فراخواند و طى سخنانى فرمود: «هان! كه من هرگز به شما دستور نمىدهم كه همانند كشيشان مسيحى و راهبهها، دنيا را كنار بگذاريد. كنارهگيرى از خوردن گوشت و قطع رابطه با زنان و ديرنشينى و رهبانيت، در دين من نيست... رهبانيت امت من در جهاد است...». سپس فرمود: «انسانهاى پيش از شما، در اثر سختگيرى بر خود هلاك شدند. آنها بر خود سخت گرفتند، پس خدا نيز بر ايشان سخت گرفت».(173) در روايت ديگرى رسول خدا صلى الله عليه وآله طى سخنانى تأكيد كردند كه من خود شب را مىخوابم و ازدواج مىكنم و روزها نيز غذا مىخورم، هر كس از راه و روش من اعراض كند، از من نيست.(174)
18. بىتكلّفى
رفتارهاى رسول خدا صلى الله عليه وآله در همه حالات، خواه در خانه يا جامعه و در ميان مردم، كاملاً از تكلّف عارى بود. در توصيف ايشان گفتهاند: در معاشرت با مردم، كمترين زحمت و هزينهاى را براى آنان نداشت و مىفرمود: ما پيامبران و امنا و پرهيزكاران از تكلّف و زحمت بىجا بيزاريم.(175)
امام على عليه السلام در توضيح نحوه مجالست پيامبر براى امام حسن عليه السلام مىفرمايد: «همه نشست و برخاستهاى پيامبر، با ياد خدا بود. در مجالس براى خود جاى خاص و مشخصى برنمىگزيد و ديگران را هم از اين كار نهى مىكرد. هنگامى كه به مجلسى وارد مىشد، در نخستين جاى خالى مىنشست و مردم را نيز به اين كار توصيه مىكرد».(176) ابوذر مىگويد: «هنگامى كه پيامبر خدا ميان يارانش مىنشست، چنان بىتكلّف و عارى از امتيازطلبى بود كه اگر فرد غريبهاى وارد مىشد، بىپرسش از حاضران، نمىتوانست تشخيص دهد كه پيامبر خدا كداميك از حاضران است، از اينرو ما از ايشان تقاضا كرديم كه در ميان حاضران جاى خاصى را براى خود قرار دهد كه افراد تازه وارد، ايشان را از سايرين تشخيص دهند».(177)
پيامبر رحمت، چنان بىتكلّف و متواضع بود كه براى راحتى افراد تازه وارد و براى آنكه ساير حاضران در زحمت نيفتند، اين تقاضا را پذيرفت و براى ايشان سكّويى از گل ساخته شد و از آن پس پيامبر بر روى آن مىنشست و ساير حضار در اطراف ايشان.(178) اين مسئله نشانگر آن است كه پيامبر رحمت در ميان مردم، هرگز به فكر خود نبود و تا مىتوانست كارى مىكرد كه مردم از تكلّف و زحمت به دور باشند ؛ در واقع، رفع نياز مردم در درجه نخست اولويتهاى رفتارى ايشان بود.
خود ايشان مىفرمود: «من سه چيز را ترك نخواهم كرد: سوار شدن بر الاغ بىپالان، غذا خوردن بر روى حصير به همراه بندگان و اينكه با دستان خود به نيازمندان كمك كنم».(179)
روزى عمر نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد و ديد كه ايشان روى حصيرى نشسته و آثار آن بر بدن شريف آن حضرت پيدا شده است. گفت: «اى پيامبر خدا! اى كاش زيراندازى تهيه مىكرديد!» رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «مرا با دنيا چه كار! مَثَل من و دنيا، همچون سوارهاى است كه در روز گرمى در حال حركت است ؛ به درختى مىرسد و زير سايه آن لحظهاى آرام مىگيرد و سپس آنجا را ترك مىكند».(180)
هيچگاه تظاهر نمىكرد ؛ همانند بردگان غدا مىخورد و همانند بردگان مىنشست و مىدانست كه بنده خداست.(181) در برخى روايات آمده است كه هم روى زمين مىنشست و هم روى زمين غذا مىخورد.(182)
19. مسؤليتپذيرى
در شريعت اسلام، هيچكس در جامعه بىمسئوليت در نظر گرفته نشده است. هر كس بر اساس جايگاهى كه در جامعه دارد، مسؤليت خاصى برعهده دارد. رسول خدا صلى الله عليه وآله در حجة الوداع، در مقدمه سفارشات و بيانات مهم خود فرمود: «... من مسئولم و شما نيز مسئوليد...».(183) خطاب به قاريان قرآن فرمود: «اى گروه قاريان از خدا در مورد كتاب خدا پروا كنيد ؛ چرا كه هم من مسئولم و هم شما. از من در مورد رساندن رسالت الهى به مردم خواهند پرسيد و از شما در مورد كتاب خدا و سنت من كه بر دوش داريد».(184) در فراز معروف ديگر، مسئوليت را اعم از مسئوليتهاى فردى يا اجتماعى دانسته، فرمود: «هان! كه همه شما در جامعه شبان و نگاهبان يكديگريد و همه نسبت به هم مسئوليد ؛ اميرى كه برمردم حاكم است، شبان و مسئول مردم است. هر كس شبان خانواده خود است و درباره آنها بايد پاسخگو باشد. زن مسئول و نگاهبان خانه همسر و فرزندان اوست و بايد درباره آنها پاسخگو باشد».(185) در فراز ديگر فرمود: «خدا از هر كسى كه چيزى را در اختيار او گذاشته، خواهد پرسيد كه آيا را پاس داشته يا از بين برده است ؛ حتى از انسان درباره اعضاى خانوادهاش نيز سؤال مىكند».(186)
ما بايد با در نظر گرفتن سفارشهاى رسول خدا صلى الله عليه وآله و امامان، همواره آماده پذيرفتن مسئوليتهايى باشيم كه در جامعه برعهده ما گذاشته مىشود. اين كار هم رضايت الهى را در پى خواهد داشت و موجب كمال معنوى و روحى آنها خواهد گرديد و هم در موفقيت اجتماعى آنها نقش به سزايى خواهد داشت. شانه خالى كردن از مسئوليت، از منظر اسلامى بسيار نكوهيده و منفور است.
روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله با ياران خود همسفر بود. در ساعتى از روز تصميم گرفتند كه استراحت كرده، غذايى بخورند. يكى از اصحاب گفت: «سر بريدن گوسفند با من». ديگرى گفت: «كندن پوست آن با من». سومى كار پخت و پز را بر عهده گرفت و افراد ديگر نيز به ترتيب، بخشى از تهيه غذا را برعهده گرفتند. با اينكه افراد زيادى براى انجام كارها حضور داشتند، رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «جمع كردن هيزم از صحرا با من». ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله گفتند: «اى فرستاده خدا! شما راحت باشيد ؛ ما خود با كمال افتخار همه كارها را انجام مىدهيم. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «مىدانم كه شما اين كارها را انجالم مىدهيد ؛ اما خدا دوست نمىدارد كه بندهاش را در ميان يارانش، داراى موقعيت و وضعيتى متمايز ببيند».(187) اين را گفت: و براى جمعآورى هيزم رهسپار شد.(188)
به صورت خلاصه، مسئوليتهاى انسان در اين دنيا به چند دسته تقسيم مىشود.
1. مسئوليت انسان در برابر خود.
2. مسئوليت انسان در برابر خانواده (اعم از پدر و مادر، برادران و خواهران، و همسر.
3. مسئوليت انسان در برابر جامعه.
4. مسئوليت انسان در برابر نعمتهايى كه خدا به او بخشيده.
5. مسئوليت انسان در برابر دين.
در اينجا نمىتوانيم درباره همه اين ابعاد بحث كنيم و تنها به اين امر اشاره مىكنيم كه براى ايفاى مسئوليت انسان در برابر دين، دو تعليم اساسى تبيين شده است:
1. امر به معروف.
2. جهاد.
اگر انسان مشاهده كند كه دين يا تعاليم دينى كه به عنوان يك نعمت، در اختيار او قرار گرفته، سركوب مىشود يا احكام آن به سخره گرفته مىشود يا در جامعه به آن عمل نمىشود، از باب امر به معروف و نهى از منكر و با رعايت شرايط و جزئيات آن، مسئول دفاع از آن است و اگر به تكليف خود در برابر حفظ دين و مسائل دينى عمل نكند، در روز قيامت مؤاخذه خواهد شد و اگر به مملكت اسلام حمله شود، انسان موظف است، به جهاد و دفاع از كشور اسلامى و دين در برابر اين حمله برخيزد.
20. كار و تلاش
كار، مهمترين ركن برپايى و پايايى انسان، خانواده و جامعه است. در آيات و روايات نيز بر كار و تلاش در عرصههاى گوناگون تأكيد شده است. رسول خدا صلى الله عليه وآله طلب روزى حلال را بر هر زن و مرد مسلمان واجب مىداند و مىفرمايد: «پىجويى روزى حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است».(189) ايشان اين كار را بهترين عبادت دانسته، مىفرمايد: «عبادت خدا ده بخش است كه نُه بخش آن پىجويى روزى حلال است» و در روايت ديگرى فرمود: «عبادت هفتاد بخش است كه بهترين آن پىجويى حلال است».(190) كسانى كه تنبلى كرده، بار زندگى خود را بر دوش ديگران مىاندازند، ملعون مىداند: «هر كس بار زندگى خود را بر دوش ديگران اندازد، ملعون است».(191)
مردم را علاوه بر نتايج دنيوى كار، به پاداشهاى اخروى آن بشارت مىداد: «هر كس از حاصل دسترنج خود بخورد، خدا به او با نظر رحمت مىنگرد و هرگز عذابش نمىكند»،(192) بلكه همه درهاى بهشت را به روى او باز مىكند تا از هر يك كه مىخواهد وارد بهشت شود(193) و «هر كس حاصل دسترنج خود را بخورد، همچون برقى درخشان از پل صراط مىگذرد».(194) در فراز ديگر فرمود: «هر كس از دسترنج خود بخورد، روز قيامت در شمار پيامبران قرار مىگيرد و پاداش آنها را مىبرد».(195)
رسول خدا صلى الله عليه وآله هرگاه مرد نيرومند و سالمى مىديد و از نيروى او در شگفت مىشد، مىپرسيد: «آيا شغلى دارد؟» اگر پاسخ منفى مىشنيد، مىفرمود: «از چشمم افتاد». وقتى علت را مىپرسيدند، مىفرمود: «چون اگر انسان شغلى نداشته باشد، دينش را دستمايه زندگيش قرار مىدهد» ؛(196) كنايه از اينكه كسى كه كارى ندارد، ممكن است در اثر فشار فقر و نيازهاى زندگى، دين خود را تابع دنيايش قرار دهد و آن را وسيلهاى براى تأمين زندگى خود قرار دهد يا دينفروشى كند يا دينش را از دست بدهد.
روزى در جمع ياران نشسته بود و جوان نيرومندى را ديد كه مشغول كار بود. يكى از حاضران گفت: «اگر اين جوان نيروى جوانيش را در راه خدا به كار مىگرفت، شايسته تمجيد بود». رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «اين طور نگوييد! اگر اين جوان براى تأمين نيازهاى خود يا پدر و مادر ناتوان خود كار مىكند، در راه خدا گام برداشته است...».(197)
انس بن مالك نقل مىكند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله پس از بازگشت از جنگ تبوك، سعد انصارى به استقبال ايشان رفت. پيامبر هنگامى كه با سعد دست داد، احساس كرد كه دستان او زبر و خشن است. از او پرسيد: «به دستت چه آسيبى رسيده كه چنين زبر و خشن شده؟» سعد گفت: «اى پيامبر خدا! با بيل و طناب، به كار و تأمين معاش خانوادهام مشغولم، از اينرو دستانم زبر و خشن شده است». رسول خدا صلى الله عليه وآله با شنيدن اين جمله، دستان سعد را بوسيد و فرمود: «اين دستى است كه آتش جهنم با آن تماس پيدا نمىكند».(198)
21. رفتار در مجالس
جلسات پيامبر رحمت، سرشار از اخلاق پسنديده و والايى بود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله با گفتار و كردار حياتبخش خود، در افراد به وجود آورده بود. در جلسات ايشان، هرگز گناهى انجام نمىشد. جلسات پيامبر جلوهگاه بردبارى، حيا، راستگويى و امانت بود. صداى افراد در آنها بلند نمىشد و حريم هيچكس نمىشكست. اگر در جلسه از كسى اشتباهى سر مىزد، در جاى ديگر نقل نمىشد. همه حاضران انصاف را در حق يكديگر رعايت و با يكديگر براساس تقوا و پرهيزكارى رفتار مىكردند. نسبت به يكديگر فروتن بودند و به افراد بزرگتر احترام كرده، با افراد كوچكتر مهربان بودند. نيازمندان را بر خود مقدم مىداشتند و مراقب و محافظ افراد غريب بودند.(199)
پيامبر در جلسات خود، همواره خوشرو، گشاده و نرمخو بود. هيچگاه خشن و درشتخو يا سبكسر نبود. آن حضرت چنان رفتار كرده بود كه در حضور ايشان نزاع و جدالى درباره يك مسئله در نمىگرفت. اگر كسى صحبت مىكرد، همه ساكت مىشدند تا سخنان او پايان پذيرد. همواره سعى مىكرد، رفتارى همسان با رفتار حاضران داشته باشد و هرگز خود را تافتهاى جدا بافته در مجلس محسوب نمىكرد ؛ براى مثال اگر حاضران از چيزى به خنده مىافتادند، رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز مىخنديد و از آنچه حاضران شگفتزده مىشدند، شگفت زده مىشد... رسول خدا صلى الله عليه وآله با همه به گونهاى يكسان برخورد مىكرد و حق همه حاضران را به خوبى به جا مىآورد ؛ به گونهاى كه هيچكس احساس نمىكرد كه از نظر رسول خدا صلى الله عليه وآله، فرد ديگرى از او محترمتر است. هر كس با ايشان هم مجلس مىشد، پيامبر از حضور او بلند نمىشد، بلكه چندان مىنشست و صبر مىكرد كه خود او برخيزد.(200) احترام افراد چنان براى ايشان مهم بود كه اگر مىخواست به كسى اشاره كند، هرگز با انگشت اشاره مىكرد، بلكه با كف دست خود اشاره مىكرد.(201)
اگر كسى نزد پيامبر مىآمد، حضرت حتماً براى احترام او واكنش نشان مىداد ؛ براى مثال از مكان خود جا به جا مىشد. روزى فردى به مسجد آمد. رسول خدا صلى الله عليه وآله كه تنها در مسجد نشسته بود، براى او جا به جا شد ؛ وى گفت: «اى فرستاده خدا ! جا براى نشستن زياد است». حضرت فرمود: «اين حق مسلمان بر مسلمان ديگر است كه وقتى مىخواهد بنشيند، ديگران براى او جا باز كنند» ؛(202) البته از اينكه انسان با ورود كسى بلند شود، نهى مىكرد و مىفرمود: «همانند عجمها براى يكديگر بلند نشويد ؛ ولى اشكال ندارد كه براى يكديگر جا باز كنيد» ؛(203) البته براساس برخى روايات، اهل بيت خود را استثنا مىكرد و آن را جايز مىدانست.(204)
نحوه نشستن آن حضرت بسيار مؤدبانه بود ؛ به گونهاى كه هيچگاه ديده نشد كه پاى خود را در حضور ديگران دراز كند.(205) همچنين هيچگاه مانند بسيارى عربها كه دامن لباس را بالا مىزدند و زانوهايشان ديده مىشد، زانوهاى خود را از زير لباس بيرون نمىآورد.(206) بيشتر اوقات رو به قبله مىنشست.(207)
روزى به ياران خود فرمود: «حق مجالس را ادا كنيد». گفتند: «حق مجالس چيست؟» فرمود: «چشمهايتان را از گناه پوشيده داريد ؛ جواب سلام را بدهيد ؛ نابينايان را راهنمايى كنيد و امر به معروف و نهى از منكر كنيد».(208)
پی نوشت ها:
1) قلم/4.
2) آل عمران/159.
3) كنز العمال، ح 5217. (انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق).
4) كنز العمال، ح 5217. (انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق)
5) كنز العمال، ح 5215. (الاسلام حسن الخلق).
6) بحار الانوار، ج68، ص385 ؛ كنزالعمال، ح5141.
7) المحجة البيضاء، ج 5، ص 93 ؛ ميزان الحكمة، ج3، ص139.
8) بحار الانوار، ج68، ص389.
9) بحار الانوار، ج68، ص 383
10) بحار الانوار، ج68، ص385
11) بحار الانوار، ج68، ص384
12) كنز العمال، ح5190.
13) بحار الانوار، ج66، ص386.
14) بحار الانوار، ج68، ص385.
15) بحار الانوار، ج68، 374
16) بحار الانوار، ج68، ص387.
17) بحار الانوار، ج68، ص387
18) بحار الانوار، ج68، ص387
19) قال النبى صلى الله عليه وآله: من اخلاق المؤمنين والصديقين والشهداء والصالحين البشاشة اذا بروا والمصافحة والترحيب اذا التقوا، (ابو عبد الرحمن سلمى، «آداب الصحبة وحسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پور جوادى، تهران: مركز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج 2، ص96.
20) بحار الانوار، ج68، ص393.
21) سنن الدارمى، عبداللَّه بن بهرام الدارمى، دمشق: مكتبة الاعتدال، ج2، ص322.
22) سنن النبى، ص50.
23) سنن النبى، ص50.
24) ر.ك: بحار الانوار، ج66، ص372 و...
25) الخلق السىء يفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل (بحار الانوار، ج70، ص297.)
26) بحار الانوار، ج70، ص297.
27) سوء الخلق ذنب لايفغر. (ميزان الحكمة، ج3، ص152 ؛ المحجة البيضاء، ج 5، ص 93.)
28) إن العبد ليبلغ من سوء خلقه اسفل درك جهنم. (ميزان الحكمة، ج2، ص154).
29) بحار الانوار، ج68، ص394.
30) قال صلى الله عليه وآله: «ان اعظم الناس منزلة عند اللَّه يوم القيامة أمشاهم فى أرضه بالنصيحة لخلقه»، جامع السعادات، ج 2، ص 213.
31) جامع السعادات، ج 2، ص 213.
32) قال صلى الله عليه وآله: من سعى فى حاجة لاخيه فلم ينصحه، فقد خان اللَّه و رسوله. (جامع السعادات،2/213)
33) جامع السعادات.2/213.
34) لايؤمن احدكم حتى يحب لاخيه ما يحب لنفسه. (سنن الدارمى، ج2، ص307؛ جامع السعادات، ج2، ص214.)
35) كنز العمال، ح 5244.
36) سنن النبى، ص48.
37) كهف/ 6.
38) بحار الانوار، ج16/ 228.
39) مكارم الاخلاق، الشيخ طوسى، ص19.
40) الشمائل المحمدية، فصل فى تواضعه.
41) سنن النبى، ص126.
42) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص25.
43) سنن النبى، ص118.
44) مكارم الاخلاق، ص21.
45) اللهم احينى مسكيناً و أمتنى مسكيناً و احشرنى فى زمرة المساكين...» (مستدرك الوسائل، ج7، ص203).
46) بحار الانوار، ج2، ص69.
47) بحار الانوار، ج74، ص145.
48) قال النبى صلى الله عليه وآله: «ان اللَّه بحب الرفق و يعطى عليه ما لا يطى على العنف» و قال: «ان اللَّه يحب الرفق فى الامر كله». (سنن الدارمى، ج2، ص323)
49) بحار الانوار، ج72، ص401
50) بحار الانوار، ج72، ص437.
51) قال النبى صلى الله عليه وآله : سيد القوم خادمهم. (ابوعبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پور جوادى، تهران: مركز نشر دانشگاهى، چاپ اول ؛ 1372، ج2، ص 97.)
52) سنن النبى، ص118.
53) الشمائل المحمدية، فصل فى تواضعه.
54) واللَّه لرسول اللَّهصلى الله عليه وآله أسر بقضاء حاجة المؤمن اذا وصلت اليه من صاحب الحاجة. (جامع السعادات ، ج 2 ، ص 231)
55) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص22.
56) من حمى مؤمنا من ظالم بعث اللَّه ملكاً يوم القيامة يحمى لحمه من نار جهنم. (جامع السعادات، ج 2، ص 225)
57) جامع السعادات، ج2، ص225.
58) جامع السعادات، ج2، ص 225.
59) من اصبح لايهتم بامور المسلمين فليس بمسلم (جامع السعادات، ج 2، ص 228).
60) من قضى لاخيه المؤمن حاجة فكانما عبد اللَّه دهره. (جامع السعادات، ج 2، ص 228)
61) من مشى فى حاجة اخيه ساعة من ليل او نهار، قضاها او لم يقضها، كان خيرا له من اعتكاف شهرين. (جامع السعادات، ج 2، ص 230).
62) قال: انفع الناس للناس. جامع السعادات، ج 2، ص 218.
63) خصلتان من الخير ليس فوقهما شىء من البر: الايمان باللَّه و النفع لعباد اللَّه. (جامع السعادات، ج 2، ص 218.)
64) قال صلى الله عليه وآله: «الخلق عيال اللَّه، فأحب الخلق الى اللَّه من نفع عيال اللَّه و ادخل على اهل بيته سرورأ» (جامع السعادات، ج 2، ص 218 و اصول كافى، باب الاهتمام بأمور المسلمين.)
65) جامع السعادات، ج 2، ص 216.
66) سنن الترمذى، ج3، ص218، ح1992.
67) المؤمن للمؤمن كالبنيان يشد بعضه بعضا. (سنن الترمذى، ج3، ص218، 1993.)
68) قال النبى صلى الله عليه وآله مثل المؤمنين فى توادهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد اذا اشتكى عضو منه تداعى سائره بالحمى و السهر. (ابو عبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصر اللَّه پورجوادى، تهران: مركز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج2، ص64.) (و نيز ر . ك: البخارى، ج4، ص44، س24)
69) ر . ك: مكارم الاخلاق، ص20.
70) جامع السعادات، ج 2، ص 230.
71) غرر الحكم.
72) ر.ك: سنن الدارمى، ج2، ص275 و ج3، ص224 و بحار الانوار، ج71، ص222 و...
73) قال النبى صلى الله عليه وآله من ستر على مسلم ستره اللَّه تعالى فى الدنيا و الآخرة.
74) سنن الترمذى، ج 3 ، ص 224.
75) سنن الترمذى، ج 3، ص 223 : (ما زال جبرئيل يوصينى بالجار حتى طننت أنه سيورثه).
76) سنن الترمذى، ج 3، ص 224.
77) اللَّه اللَّه فى جيرانكم فانه وصية نبيكم، ما زال يوصى بهم حتى ظننا انه سيورثهم. (بحار الانوار، ج 71، ص 153).
78) حرمة الجار على الانسان كحرمة امه. (بحار الانوار، ج 73، ص 154).
79) لا ايمان لمن لم يأمن جاره بوائقه. (وسائل الشيعة، ج8 ، ص487.)
80) بحار الانوار، ج71، ص150.
81) ما آمن بى من بات شبعاناً و جاره المسلم جائع. (بحار الانوار، ج71، ص152.)
82) مصادفة الاخوان، ص36.
83) مسكن الفؤاد عند فقد الاحبة والاولاد. الشهيد الثانى، التحقيق: مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، الطبعة الاولى: 1407، ص105.
84) بحار الانوار، ج71، ص141 - 142.
85) مائده/10.
86) قال النبى صلى الله عليه وآله : لا دين لمن لا عهد له... (بحار الانوار، ج69، 197)
87) مكارم الاخلاق، ص21 ؛ بحار الانوار، ج16، ص235.
88) الكافى، ج2، ص636.
89) قال النبى صلى الله عليه وآله: لا ايمان لمن لا امانة له. (بحار الانوار، ج69، ص198)
90) بحار الانوار، ج72، ص114، قال النبى صلى الله عليه وآله: لا تنظروا إلى كثرة صلاتهم وصومهم، و كثرة الحج والمعروف، و طنطنتهم بالليل، ولكن انظروا الى صدق الحديث وأداء الامانة.
91) بحار الانوار، ج72، ص177.
92) توبه/ 119.
93) قال النبى صلى الله عليه وآله: زينة الحديث الصدق. (بحار الانوار، ج68، ص9)
94) مستدرك الوسائل، ج7، ص223.
95) سنن النبى، ص126.
96) مكارم الاخلاق النسخ الطبرسى، ص 17 (عن أبى سعيد الخدر يقول: كان رسول اللَّه عينا ، لا يسنل شيئا الا أعطاء).
97) سنن النبى، ص126.
98) الشمائل المحمدية، ص294.
99) أميرالمؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام قال: كان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله أجود الناس كفا وأكرمهم عشرة من خالطه فعرفه أحب. (مكارم الاخلاق الشيخ الطبرسى، ص17)
100) مكارم الاخلاق، ص17.
101) ارشاد القلوب، ص137.
102) همان، ص 137.
103) همان، ص138.
104) قال النبى صلى الله عليه وآله: «شاب سخى حسن الخلق أحب الى اللَّه تعالى من شيخ بخيل عابد شىء الخلق». (كنز العمال، ح 16061)
105) بقره/ 158.
106) شورا/ 23.
107) شورا/ 23.
108) قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله : «من لم يشكر الناس لم يشكر اللَّه». (سنن الترمذى، ج3، ص 228، ح2021)
109) بحار الانوار، ج16، ص12.
110) بحار الانوار، ج15، ص401 ؛ كحل البصر، ص54.
111) الضيف دليل الجنة، بحار الانوار، ج72، ص260 - 261.
112) الضيف يأتى القوم برزقه، فاذا ارتحل ارتحل بجميع ذنوبهم، بحار الانوار، ج72، ص461.
113) بحار الانوار، ج72، ص461.
114) كل بيت لايدخل فيه ضيف لايدخله الملائكة، بحار الانوار، ج72، ص 461.
115) ارشاد القلوب، ص 138.
116) اوصى الشاهد من امتى و الغائب ان يجيب دعوة المسلم ولو على خمسة اميال ؛ فان ذلك من الدين، بحار الانوار، ج72، ص 447 - 448.
117) من الجفا... ان يدعى الرجل الى طعام فلا يجيب او يجيب فلا يأكل. بحار الانوار، ج72، ص 447.
118) بحار الانوار، ج72، ص464.
119) سنن ابى داود، ج 2، ص 196.
120) مكارم الاخلاق، ص22 ؛ بحار الانوار، ج16، ص236.
121) شر الطعام الوليمة يدعى اليها الشبعان و يحبس عنه الجيعان. (ميزان الحكمة، ج5، ص 522)
122) كفى بالمرء اتما ان يستقل ما يقرّب الى اخوانه. (المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقى، تحقيق: السيد جلال الدين الحسينى، دار الكتب الاسلامية، [بىتا] ، ج2، ص412).
123) بحار الانوار، ج72، ص459.
124) بحار الانوار، ج72، ص459.
125) ان من حق الضيف ان يعد له الخلال، بحار الانوار، ج63/441.
126) من احب ان يحبه اللَّه و رسوله قلياً كل مع ضيفه. (ميزان الحكمة، ح2399).
127) المستطرف، ج1، ص238.
128) بحار الانوار، ج47، ص41.
129) بحار الانوار، ج72، ص451.
130) يا اباذر لا تصاحب ألا مؤمنا و لايأكل طعامك الا تقى و لا تأكل طعام الفاسقين. (مستدرك سفينة البحار، الشيخ على النمازى، تحقيق: الشيخ حسن بن على النمازى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى لجماعة المدرسين، 1419، ج87 ، ص202.)
131) بحار الانوار، ج 72، ص451.
132) فرقان/ 27 - 28.
133) صافات/51 - 55.
134) قال النبى صلى الله عليه وآله: «المرء على دين اخيه فلينظر أحدكم من يخالل» (ابو عبدالرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پورجوادى، تهران: مركز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج2، ص65.
135) بحار الانوار، ج71، ص188.
136) ر.ك: بحار الانوار، ج71، صى باب11.
137) قال النبى صلى الله عليه وآله قطيعة الجاهل تعدل صلة العاقل. (بحار الانوار، ج 71، ص 198)
138) قال النبى صلى الله عليه وآله: مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار و مجالسة الاخيار تلحق الاشرار بالاخيار، (بحار الانوار، ج 71، ص 199)
139) قال النبى صلى الله عليه وآله واحذر صحابة من يقبل رأيه وينكر عمله . فان الصاحب معتبر بصاحبه . (بحار الانوار ، ج 71 ، ص 199).
140) بحار الانوار، ج71، ص188 - 189.
141) ر . ك: تحف العقول، ص237 ؛ بحار الانوار، ج71، ص173 و ج75، ص239 و 235 ؛ مصادقة الاخوان، للشيخ الصدوق على بن بابويه القمى، اشراف السيد على الخراسانى الكاظمى، الكاظمية: منشورات مكتبة الامام صاحب الزمان العامة، [بىتا]، ص72.
142) ابو عبد الرحمن سلمى، «آداب الصحبة و حسن العشرة» در: مجموعه آثار ابوعبد الرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پورجوادى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج2، ص77 - 78.
143) من سر مؤمنا فقد سرّنى و سرّنى فقد سرّ اللَّه. (جامع السعادات، ج 2، ص 226).
144) ان احب الاعمال الى اللَّه عز و جل ادخال السرور على المؤمنين. (جامع السعادات، ج 2، ص 226)
145) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص21.
146) واقعه/ 35 - 37.
147) الشمائل المحمدية، فصل فى مزاحه.
148) اخلاق النبى وآدابه، ج4، ص93.
149) كنز العمال، ج1، ص43، ح106.
150) شورا/ 40.
151) سنن الترمذى، ج3، ص249، ح2085.
152) بحار الانوار، ج68، ص399.
153) العفو لايزيد العبد الا عزاً فاعفوا يعزكم اللَّه. (كنز العمال، ح7012)
154) كنز العمال، ح7009.
155) كنز العمال، ح7023.
156) آل عمران/ 134.
157) شورا/ 37.
158) الغضب جمرة من الشيطان. (بحار الانوار، ج70، ص265).
159) بحار الانوار، ج70، ص265.
160) سنن الترمذى، ج3، ص328.
161) بحار الانوار، ج74، ص150.
162) مشكوة الانوار، ص72.
163) بحار الانوار، ج66، ص382.پ
164) بحار الانوار، ج70، ص463.
165) اخلاق النبى وآدابه، ج1، ص467.
166) تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه وآله، ابن شعبة الحرانى، تحقيق: على اكبر الغفارى، مؤسسة النشر الاسلامى لجماعة المدرسين، الطبعة الثانية، ص15.
167) ميزان الحكمة، ج7، ص239 - 240.
168) فتح / 29 .
169) توبه / 73.
170) مجمع الزوائد، ج8 ، ص273.
171) إذا كان لك مال فلير عليك. (سنن النسائى، احمد بن شعيب النسائى، بيروت: دارالفكر، الطبعة الاولى: 1348 ق، ج8 ، ص196)
172) مائده / 87 - 88 .
173) فانما هلك من كان قبلكم بالتشديد ؛ شددوا على انفسهم فشدد اللَّه عليهم. (الميزان، ج 6، ص 113)
174) فمن رغب عن سنتى فليس منى. (همان)
175) نحن معاشر الانبياء و الامناء و الاتقياء براء من التكلف. (مصباح الشريعه، منسوب به امام صادق عليه السلام، بيروت: مؤسسة الاعلمى، الطبعة الاولى: 1400ق، ص140 - 141).
176) سنن النبى، ص50.
177) مكارم الاخلاق، طبرسى، 16 ؛ سنن النبى، ص104.
178) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص16.
179) همان، ص24.
180) همان، ص25.
181) بحار الانوار، ج16، 225 : (عن آبى عبداللَّه عليه السلام قال ؛ كان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يأكل أكل العبد يجلس جلوس العبد وتعلم انه عبده).
182) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص16.
183) و انى مسؤول و انكم مسؤولون... (كنز العمال، ح12911).
184) تفسير نور الثقلين، الشيخ عبد على بن جمعه العروسى الحويزى، تحقيق: السيد هاشم الرسولى المحلاتى، الطبعة الرابعة: 1412، قم: مؤسسة اسماعيليان، ج4، ص402.
185) الا كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته... صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج النيشابورى، بيروت: دار الفكر، [بىتا]، (8جلدى)، ج6، ص8 .
186) كنز العمال، ح14636.
187) ان اللَّه يكره من عبده ان يراه متميّزاً بين اصحابه.
188) كحل البصر فى سيرة سيد البشر، شيخ عباس قمى، ص68. (و نيز ر.ك: داستان راستان، شهيد مرتضى مطهرى، ص22.)
189) طلب الحلال فريضة على كل مسلم و مسلمة. (بحار الانوار، ج100، ص9).
190) العبادة عشرة اجزاء تسعة اجزاء فى طلب الحلال. (بحار الانوار، ج100، ص9).
191) تحف العقول، ص37.
192) من أكل من كدّ يده نظر اللَّه اليه بالرحمة ثم لايعذبه ابداً. (بحار الانوار، ج100، ص9)
193) من أكل من كدّ يده حلالاً فتح له أبواب الجنة يدخل من أيها شاء. (بحار الانوار، ج100، ص9 - 10)
194) من أكل من كدّ يده مرّ على الصراط كالبرق الخاطف. (بحار الانوار، ج100، ص9)
195) من أكل من كدّ يده كان يوم القيامة فى أعداد الانبياء و يأخذ ثواب الانبياء. (بحار الانوار، ج100، ص10)
196) بحار الانوار، ج100، ص9.
197) محجة البيضاء، ج3، ص140.
198) فقبّل يده رسول اللَّه صلى الله عليه وآله و قال: هذه يد لا تمسّها النار. (اسد الغابة، ابن الاثير، (5 جلدى)، تهران: اسماعيليان، [بىتا]، ج2، ص269)
199) سنن النبى، ص52.
200) بحار الانوار، ج16، ص152 ؛ مكارم الاخلاق، ص17.
201) مكارم الاخلاق، ص13.
202) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص25.
203) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص26.
204) بحار الانوار، ج72، ص467.
205) بحار الانوار، ج16، ص236.
206) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص17.
207) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص26.
208) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص26