با شنيدن قرآن، صيحهاي زد و بيهوش شد
منصور عمّار ميگويد در مسافرت بودم كه وارد مسجدي شدم تا نماز بخوانم جوان متديني را ديدم كه مشغول نماز است، از طرز نماز خواندنش فهميدم كه با اين درگاه آشنا است.
پس از تمام شدن نماز به نزدش رفتم و گفتم: «اي جوان با قرآن چطوري؟»
گفت: بسيار دوست دارم كه بشنوم.
من هم برايش خواندم: «كَلاَّ إِنَّها لَظى نَزَّاعَةً لِلشَّوى».[1]
ترجمه: هركز نجات نمييابد، زيرا آتش دوزخ به سوي او شعلهور است تا اينكه سر و صورت و اندامش همه بسوزد.
آيه راجع به شعلهور بودن آتش جهنّم است كه گناهكاران را به سوي خود ميكشاند، جوان با شنيدن اين آيه ناگهان صيحهاي زد و بيهوش افتاد، زيرا دلش پاك بود و هنوز قساوت پيدا نكرده بود.
عمّار ميگويد: او را به هوش آوردم، به من گفت: اي مرد اگر آيه ديگري نيز راجع به عذاب جهنّم ميداني برايم بخوان، من هم اين طور خواندم: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ».[2]
ترجمه: اي كساني كه ايمان آورديد، خود و خانواده خويش را از آتش دوزخ دور نگهداريد، آتشي كه مردم كافر و سنگ خارا، آتش افروز آن است.
اين آياتي است كه اگر دل نمرده باشد، انسان را تكان ميدهد، آيه دوم را خواندم دوباره به زمين افتاد، نفسش قطع گرديد و كارش تمام شد؛ بستگان، دوستان و مؤمنين، براي دفن او حاضر شدند من از آنها خواهش كردم كه غسل دادن او را به من واگذارند، هنگامي كه او را برهنه كردم، روي سينهاش به قلم قدرت الهي، اين آيه نوشته شده بود:
«فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيةٍ فِي جَنَّةٍ عالِية».[3]
ترجمه: اين چنين شخصي در بهشت ابدي داراي زندگي خوشي خواهد بود؛ پس از غسل، او را به خاك سپردم، شب در عالم رؤيا او را ديدم، تاج كرامت بر سر، و جلال و شكوه فوق العادهاي داشت، از او پرسيدم: خدا با تو چگونه معامله كرد؟
گفت: خدا به من درجهاي بالاتر از شهيدان عنايت فرمود.
فرشتگان به من گفتند: شهيدان كشته شمشير كفّارند ولي تو كشته آيه قهر خدا هستي.
[1] - سورة معارج: آية 16.
[2] - سورة تحريم: آية6.
[3] - سورة حاقه: آية 21.