مفهوم نجس
نجاست سگ در قرآن
نجاست سگ در روايات
نجاست سگ و اجماع فقهاء
نجاست انواع سگها
فلسفه نجاست سگ
خريد و فروش سگ
نگهداري سگ در خانه
زشتي و قبح سگ بازي
حقوق سگ بعنوان يک حيوان
پاسخ به چند سوال
متفرقه
سوالاتي که در اين مقاله پاسخ آن را مي يابيد:
سگ نجس هست يا نه؟
اگر هست پس چرا در قرآن از نجاست سگ سخني نيامده؟
حال که چنين است فقهاء حکم نجاست سگ را چگونه برداشت مي کنند؟
آيا همه سگ ها نجس هستند حتي سگهايي که استفاده مفيد و عقلايي دارند؟
اصلا چرا سگ نجس هست؟
نجس بودن سگ چه ربطي به حرمت خريد و فروش آن دارد؟
آيا مي توان سگ را در خانه نگهداري کرد؟
آيا نجس دانستن سگ سبب ناديده گرفتن حقوق سگ به عنوان يک حيوان نمي شود؟
اگر سگ نجس هست چگونه سگ اصحاب کهف وارد بهشت مي شود؟
آيا چنانچه انسان در برابر بيماريهاي سگ واکسينه شود ، باز هم بايد از اين حيوان دوري کرد؟
چرا اسلام دستور خاکمال کردن ظرف نجس را داده است اما از سوي ديگر گفته گوشت
حيواني که سگ شکار کرده، آب بکشيد کافي است؟ آيا اين تناقض گويي نيست؟
آيا منظور از خانه اي که در روايت «اِنَّما لاتَدْخُلُ المِلائِکَة بَيْتا فيهِ کَلْبٌ»، آمده است همان
جان ظلماني انسان گنهکار است؟
آيا پيامبر(صلی الله علیه وآله) دستور به قتل سگان مکه داد؟
مساله نجاست سگ
مساله نجاست سگ يکي از مسائل فقهي اسلام هست، که در جامعه امروزي اطلاع از چگونگي آن براي بسياري حائز اهميت است. عده اي از سر کنجکاوي مي خواهند بدانند که: چرا اسلام سگ را نجس مي داند؟ و در کدام آيه يا روايت از متون ديني ما، علت نجاست سگ بيان شده است؟ اين افراد در اين حکم، شک و شبهه اي ندارند و تنها از فلسفه نجاست سگ سوال مي کنند. مي خواهند بدانند: آيا در اسلام فقط حکم نجاست سگ بيان شده يا علاوه بر اين، به فلسفه اين حکم نيز اشاره اي شده است؟
عده اي نيز دم از حقوق حيوانات مي زنند و حکم نجاست را بر خلاف حقوق سگ مي دانند!، از نگاه آنان سگ يک حيوان با وفا است و همين را دليلي براي طهارتش مي دانند. علاوه بر اين از کوچک ترين دستاويزها براي اثبات سليقه شان استفاده مي کنند:
- مگر مي شود سگ با اين وفاداريش نجس باشد؟
- در قرآن و روايات از نجاست سگ سخني به ميان نيامده است!؟
- قرآن با نام بردن از سگ اصحاب کهف، از اين حيوان تمجيد کرده است!
- حضرت علي(علیه السلام) مردم را به يادگيري ده خصلت ارزنده ي سگ و بکاربستن اين خصائص در زندگي توصيه فرمودهاند!
- و ...
حال آنکه معلوم نيست نام بردن از سگ اصحاب کهف در قرآن چه ربطي به نجاست يا طهارت سگ دارد؟ وفاداري سگ و مفيد بودنش ، چه ربطي به عدم نجاست او دارد؟ و چگونه مي توان از سخن اميرالمومنين(علیه السلام) پي به طهارت سگ برد؟
اگر چنين باشد، آيا مي توان سخن پيامبر(صلی الله علیه وآله)، که بدعتگزاران را سگان دوزخ(1) مي داند، دليلي بر نجاست سگ گرفت؟! آيا اينگونه سخن گفتن صحيح است؟
همانطور که ملاحظه فرموديد، برخورد سليقه اي با مسائل و ربط دادن همه چيز براي اثبات سليقه شخصي، بخصوص براي کساني که صلاحيت اظهار نظر در مسائل شرعي را ندارند تا جايي پيش مي رود که در اصل و اساس مساله اي تشکيک مي کنند.
اگر مفيد بودن و وفادار بودن سگ براي حکم به طهارتش کافي باشد، پس خون که حيات انسان با کمبود آن در خطر مي افتد، نبايد نجس باشد؟ آيا کسي در فوايد و نياز انسان به خون و همچنين در نجس بودن آن شک دارد؟ آيا به بهانه ي اينکه انسان اشرف مخلوقات هست، مي توان نجاست خون او را انکار کرد؟
ما فعلا قصد پرداختن به اين سخنان را نداريم و در ضمن مباحث پيش رو به پاسخ آن ها اشاره خواهيم کرد.
در اين نوشتار با جستجو در منابع اسلامي از جمله قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) و ... در پي يافتن ادله اين حکم خواهيم بود، پس از آن به چند مساله که فرع بر مساله نجاست سگ است، خواهيم پرداخت.
مسائلي از قبيل نجاست انواع سگ، خريد و فروش آن، نگهداري سگ در خانه، حقوق سگ به عنوان يک حيوان، فلسفه نجاست سگ در اسلام و در نهايت پاسخ به چند سوال.
امّا لازم است قبل از آن، مفهوم و معناي «نجس» بخصوص در اصطلاح فقهي آن، مورد بررسي قرار گيرد و سپس اصل مساله را دنبال کنيم:
مفهوم نجس
نجس در لغت
واژه «نـجـس» از نـظر لغت شناسان به معناى کثيفى، ناپاکى، ضد طهارت، ضد نظافت و به معناي پليدى آمده است (2).
بهترين تعريف لغوي از راغب اصفهانى است که نجس را به معناي پليدي ظاهري و باطني مي داند، او مى نويسد: « النجاسة القذارة و ذلک ضربان: ضرب يدرک بالحاسة وضرب يدرک بالبصيرة ... »؛ (نجاست، قذارت وکثيفى است که بردو نوع مي باشد:
1- آنکه با حواس انسان قابل درک است.
2- آنکه با ديده بصيرت درک مي شود.)
يعني گاهي نجس دانستن چيزي بخاطر پليدي باطني آنست و تاثير منفي بر روح و روان انسان مي گذارد. راغب اصفهاني در ادامه براي معناي دوم، مصداقي را ذکر کرده و مي گويد: « والثاني : وصف الله تعالى به المشرکين فقال: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ»(3) ...»؛ (خداوند تعالي مشرکان را به آن توصيف کرده و فرموده : (مشرکان نجس هستند))(4)
نجس در اصطلاح فقهي
در فقه اسلامي «نجس» به شيئي گفته مي شود که بخاطر شدّت پليدي بايد از آن دوري و اجتناب کرد، و نحوه اجتناب و دوري از آن را شرع بيان کرده است مثلا: آبي که با عين نجاست برخورد کرده، قابل نوشيدن نيست و نمي توان با آن، وضو و غسل گرفت؛ و با لباسي که نجس شده، نمي توان نماز خواند و ... .
پس نجس در فقه يعني: شيئي که داراي شدّت پليدي است که بايد به نحوي خاص، از آن دوري کرد؛ و نحوه اجتناب از آن را شرع مشخص مي کند. يا به عبارتي ديگر نجاست چيزي است که به کار بردن آن در نماز و طواف و تغذيه، به دو جهت حرام مي باشد: يکي شدّت پليدي که در آن هست و ديگري دستور به دوري و اجتناب از آن.
لفظ «نجس» با ظهور خود و تبادر، بر اين معنا دلالت دارد. شـيـخ طـوسى،(5) طبرسى،(6) آية اللّه حکيم،(7) راوندى،(8) ميرزا محمد مـشـهـدى(9) و فـخـر رازى (10) در تفسير «نجس» گفته اند: کلمه «نجس» نزد ما معناى روشنى دارد و آن نجاست فقهى است. (11)
عده اي نيز معتقدند پس از ظهور اسلام، کثرت استعمال لفظ نجس در اين معنا به گونه اي بوده که سبب ثبوت حقيقت شرعيه شده است، يعني هرگاه پس از اسلام اين لفظ بدون قرينه بکار رود همين معناي فقهي از آن برداشت مي شود نه معناي لغوي. (چنانکه واژه صلاة با اينکه قبل از اسلام به معناي دعا بود، پس از اسلام به معناي حرکات خاصي که نماز نام دارد، بکار مي رود.) لازم به ذکر است، علاوه بر ابن زهره(12) و راوندى(13) که مدعى حقيقت شرعيّه در اين باره هستند، شيخ انصارى نيز مى نويسد: در وجود معناى حقيقت شرعيه براي لفظ «نجس» جاى شک ندارد . حال که چنين است روشن مي شود که، اگر واژه نجس در متن روايات آمد به کداميک از اين دو معنا خواهد بود:
- پليدي تنها (معناي لغوي)،
- پليدي خاصّي که بايد به نحوي خاص از آن دوري شود. (معناي فقهي)
علاوه بر اين، تعابير ديگري نيز هستند که شارع با آنها معناي نجاست فقهي را، قصد مي کند. بعضي از اين تعابير عبارتند از:
«لاتشرب منه، لاتتوضاء منه، لاتصل فيه، يجتنب عنه، اذا اصابه يدک مع الرطوبه فطهّره، صب عليه الماء و(14)...»؛
(منوش از آن، وضو مگير از آن، در آن نماز مگذار، از آن اجتناب کن، هرگاه دست مرطوبت آن را لمس کرد تطهير کن، بر آن آب بريز و...)
نتيجه اينکه، هرگاه واژه «نجس» و «تعابير مرادف آن» در متون اسلامي بکار رفت، معناي فقهي نجاست مدّ نظر است.
نجاست سگ در قرآن
پيش از اين گفتيم يکي از سوالات مطرح در مساله نجاست سگ، اينست که : آيا در قرآن که کاملترين کتاب آسماني است به نجاست سگ اشاره اي شده است يا نه؟
در قرآن کريم در سه مورد از سگ سخن گفته شده که عبارتند از:
1- ماجراي سگ اصحاب کهف: خداوند در سوره کهف در مورد سگ اصحاب کهف چنين مي فرمايد:
(... سگشان بر آستانه ي غار دو دستخود را دراز کرده بود.)(15)؛ «... وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ ...» (16)
در اين آيه هيچ گونه اشاره اي به طهارت و نجاست سگ نشده است، نهايت استفاده اي که از اين آيه مي شود، اينست که:
- اصحاب کهف سگ نگهباني را همراه داشتند.
- سگ در دهانه غار، يعني محلي غير از محلّ استراحت اصحاب کهف آرميده بود(بِالْوَصِيدِ).(17)
تنها نکته قابل توجه در اينجا، مساله همراه داشتن سگ است که در ذيل عنوان «نگهداري سگ در خانه» به آن خواهيم پرداخت. (که نگهداري سگ نگهبان اشکالي ندارد.)
2- ماجراي بلعم باعورا: خداوند در سوره اعراف، بلعم باعورا را به سگ تشبيه کرده است و چنين مي فرمايد: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ اَلْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ يَلْهَثْ» (18)
سخن از يک عالم دانشمند است که ابتدا در مسير حق بود، به گونه اى که کسى انتظار انحراف او را نداشت. سرانجام دنياپرستى و پيروى از هواى نفس او را به سقوط کشاند. به نحوى که تشبيه به سگ شده است. اما چرا به سگ تشبيه شده؟ زيرا او بر اثر شدت هواپرستى و چسبيدن به لذات جهان ماده، يک حال عطشِ نامحدود به خود گرفته که همواره دنبال دنياپرستى مى رود نه به خاطر نياز و احتياج بلکه به شکل بيمارگونه اى همچون يک «سگ هار» که بر اثر بيمارى هارى، حالت عطش کاذب به او دست مى دهد و در هيچ حال سيراب نمى شود.(19)
در اين آيه نيز نه سخن از طهارت سگ است و نه سخن از نجاست آن آمده است.
نکته قابل توجه اينست که: اگر در آيه قبل، ذکر سگ اصحاب کهف دليلي بر تمجيد و طهارت او باشد، اين آيه نيز به وجود نوعي مزمت و پستي در سگ دلالت دارد که سبب شده خداوند حالت يک عالم هواپرست را به آن تشبيه کند و مي توان از آن بر نجاست سگ استناد کرد! امّا حقيقت اينست که هر دو سخن، سست و باطلند .
3- حکم صيد سگ شکارچي: خداوند در ابتداي سوره مائده مي فرمايد:
«يَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَيْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ ...»(20)
(از تو سؤال مى کنند چه چيزهايى براى آنها حلال شده است؟ بگو : آنچه پاکيزه است ، براى شما حلال گرديده ؛ و (نيز) صيد حيوانات شکارى و سگهاى تربيت يافته ... ).
در اين آيه سخن از حلال بودن گوشت حيواني است که توسط سگ شکاري صيد شده است نه نجاست يا طهارت سگ. هرچند دلالت بر قابل استفاده بودن صيدي که توسط سگ شکاري انجام شده دارد و در روايات نيز آمده است که اين صيد را مي توان پس از شستن محل تماس سگ استفاده کرد.
اين سه آيه تنها مواردي بودند که در آن سخن از سگ به ميان آمده، امّا در آن نه اشاره به طهارت سگ شده نه نجاست آن. حال که ثابت شد قرآن دلالتي بر نجاست و طهارت سگ ندارد، آيا مي توان نتيجه گرفت که پس سگ نجس نيست؟
آيا همه احکام بايد در قرآن ذکر شده باشند؟
آيا مي توان حکمي را فقط بخاطر عدم ذکر آن در قرآن انکار کرد؟(21)
آيا حرام بودن گوشت سگ در قرآن ذکر شده است؟
آيا کسي در حرام بودن گوشت سگ شک دارد؟ با اينکه در سوره انعام(22) محرمات فقط چهار موردند: 1- مردار(مَيْتَة) 2- خون(دَماً مَسْفُوحاً) 3- گوشت خوک(لَحْمَ خِنزيرٍ) 4- و حيواني که براي بتها ذبح شده باشد.( أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ). گوشت سگ که از اينها نيست، پس طبق اين آيه اگر ذبحش کنيم حلال است!(23) بنابراين منکران نجاست سگ بايد خوردن گوشت سگ را نيز به ناچار حلال بدانند با اينکه همه، آن را حرام مي دانند.
پاسخ اينست که:
اولاً: قرآن کريم در احکام فقهي معمولا به کليات بسنده کرده است . به عبارتي ديگر قرآن همچون قانون اساسي است که فروع قوانين مدني، حقوقي، جزائي و ... را در آن نمي توان يافت.
ثانياً: تبيين و تفسير آن را به پيامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و به دنبال آن، امامان معصوم(علیهم السلام) سپرده است، «وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(24) يعني اي پيامبر ما ذکر بر تو نازل کرديم تا براي مردم آنچه را بر ايشان نازل شد (قرآن) تبيين و تفسير نمايي و خود قرآن دستور داده که علاوه بر آنچه خداوند در قرآن بيان فرموده، از سخنان پيامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان(علیهم السلام) اطاعت کنيم: «وَ مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(25) يعني اي مردم هر چه را رسول الله(صلی الله علیه وآله) به شما دستور داد ، اجرا کنيد و هر چه را نهي کرد باز ايستيد.
اگر پيامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مى فرمايند: «إِنِّي تَارِکٌ فِيکُمُ الثَّقَلَيْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»(26)؛ (من دو چيز گرانبها را در ميان شما به امانت مى گذارم که اين دو از هم جدا نمى شوند)، «إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»؛ (اگر به هر دوى آنها تمسک کرديد هلاک نمى شويد). سرّ اين فرمايش پيامبر اکرم(صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين است که تمام آنچه ما به آن احتياج داريم در نصّ و ظاهر قرآن نيامده است و ما بايد در کنار قرآن روايات پيامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) را در نظر بگيريم. اما اگر گفتيم يکى را قبول داريم، اگر گفتيم «حَسبُنا کِتابُ الله»، و عترت را رها کرديم، ضمانتى براى هدايت ما نخواهد بود. اين دو چيز را بايد با هم داشته باشيم تا بتوانيم به هدايت برسيم.(27)
خلاصه اينکه براي به دست آوردن حکم شرعي، قرآن يکي از منابع استنباط احکام الهي مي باشد، علاوه بر کتاب آسماني ما، روايات معصومين(علیهم السلام) يکي ديگر از منابع است که اگر حکمي در قرآن ذکر نشده بود بايد به اين روايات رجوع شود.
نجاست سگ در روايات
عمده دليل براي حکم به نجاست سگ، روايات مي باشند. احاديث زيادي در اين باره وارد شده است بطوري که در کتاب ارزشمند وسائل الشيعه و بحارالانوار، ابواب مختلفي در اين رابطه وجود دارد با عناوين : «بَابُ نَجَاسَة سُؤْرِ الْکَلْبِ وَ الْخِنْزِيرِ»، «بَابُ طَهَارَة عَرَقِ جَمِيعِ الدَّوَابِّ وَ أَبْدَانِهَا وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ مَنَاخِرِهَا وَ أَفْوَاهِهَا إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ»، «بَابُ نَجَاسَة الْکَلْبِ وَ لَوْ سَلُوقِيّاً»، «بَابُ جَوَازِ لُبْسِ جِلْدِ مَا لَا يُؤْکَلُ لَحْمُهُ مَعَ الذَّکَاة وَ شَعْرِهِ وَ وَبَرِهِ وَ صُوفِهِ وَ الِانْتِفَاعِ بِهَا فِي غَيْرِ الصَّلَاة إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ وَ جَوَازِ الصَّلَاة فِي جَمِيعِ الْجُلُودِ إِلَّا مَا نُهِيَ عَنْهُ»، «بَابُ کَرَاهَة اتِّخَاذِ کَلْبٍ فِي الدَّارِ إِلَّا أَنْ يَکُونَ کَلْبَ صَيْدٍ أَوْ مَاشِيَة أَوْ يُضْطَرَّ إِلَيْهِ أَوْ يُغْلَقَ دُونَهُ الْبَابُ»، «بَابُ تَحْرِيمِ بَيْعِ الْکِلَابِ إِلَّا کَلْبَ الصَّيْدِ وَ کَلْبَ الْمَاشِيَة وَ الْحَائِطِ وَ جَوَازِ بَيْعِ الْهِرِّ وَ الدَّوَابِّ» و ...
هر يک از ابواب فوق، رواياتي را در بر دارد که بيان کننده نجاست سگ اند . کسي که از علوم ديني کمترين اطلاعي داشته باشد با ديدن عنوان اين ابواب يقين به حکم نجاست سگ در اسلام مي کند چه رسد به اينکه روايات هر باب را مطالعه و بررسي کند.
رواياتي که از پيامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) دربار? نجاست سگ به ما رسيده اند، دو گونه مي باشند:
دسته نخست: رواياتي که به صراحت در آن واژه نجس آمده است. مانند:
1- «سَأَلَ عُذَافِرٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ سُؤْرِ السِّنَّوْرِ وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْبَعِيرِ وَ الْحِمَارِ وَ الْفَرَسِ وَ الْبَغْلِ وَ السِّبَاعِ، يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ؟ فَقَالَ: نَعَمِ، اشْرَبْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأْ. قَالَ قُلْتُ لَهُ: الْکَلْبُ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: أَ لَيْسَ هُوَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ؟ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ.»(28)
عذافر از امام صادق(علیه السلام) از نوشيدن و وضو گرفتن با پس مانده آبي که بعضي از حيوانات (سنور، گوسفند، گاو، شتر، الاغ، اسب، استر و درندگان) نوشيده اند، سوال کرد. امام فرمود: بنوش و وضو بگير. سپس از سگ سوال کردم. امام فرمود: نه. پرسيدم: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه به خدا، او نجس است. نه به خدا، او نجس است.
2- «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ(29).»
عبدالله بن ابي يعفور از امام صادق(علیه السلام) نقل مي کند: همانا خداوند نيافريد خلقي را که نجس تر از سگ باشد.
3- «عَنِ الْفَضْلِ أَبِي الْعَبَّاسِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ فَضْلِ الْهِرَّة وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْإِبِلِ وَ الْحِمَارِ وَ الْخَيْلِ وَ الْبِغَالِ وَ الْوَحْشِ وَ السِّبَاعِ، فَلَمْ أَتْرُکْ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ؛ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ؛ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْکَلْبِ، فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ.»(30)
فضلمي گويد از امام صادق(علیه السلام) از پس مانده حيوانات (گربه ، گوسفند، گاو، شتر،...) سوال کردم؛ و امام فرمود: اشکالي ندارد. تا اينکه از سگ سوال کردم؛ و امام فرمود: پليد و نجس است.
4- «سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ: رِجْسٌ نِجْسٌ، لَا يُتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ، وَ اصْبُبْ ذَلِکَ الْمَاءَ وَ اغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّة ثُمَّ بِالْمَاءِ.(31)
راوي حکم سگ را از امام صادق(علیه السلام) سؤال کرد، حضرت فرمود: پليد و نجس است، از اضافه آبي که آشاميده نبايد وضو گرفته شود، آن آب را بريز و (ظرف) را بار اول با خاک و سپس با آب بشوى.
5- «عَنْ مُعَاوِيَة بْنِ شُرَيْحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سُؤْرِ الْکَلْبِ يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ؟ قَالَ: لَا؛ قُلْتُ أَ لَيْسَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ، لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ».(32)
ابن شريح، حکم نيم خورده سگ را از امام صادق(علیه السلام) پرسيد که آيا مى توان از آن نوشيد يا با آن وضو گرفت؟ حضرت فرمود: نه، راوى پرسيد: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، او نجس است. نه، به خدا سوگند، او نجس است.
6- «عَنْ أَبِي سَهْلٍ الْقُرَشِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ لَحْمِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ هُوَ مَسْخٌ. قُلْتُ: هُوَ حَرَامٌ؟ قَالَ: هُوَ نَجَسٌ؛ أُعِيدُهَا عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، کُلَّ ذَلِکَ يَقُولُ هُوَ نَجَسٌ».(33)
ابي سهل مي گويد از امام صادق(علیه السلام) درباره گوشت سگ سؤال کردم، حضرت فرمود: از حيوانات مسخ شده است. گفتم آيا حرام است؟ امام فرمود: نجس است. سه مرتبه اين سوال را تکرار کردم و هر سه بار امام فرمود: نجس است.
و مواردي ديگر .
همانطور که در بحث لغوي گذشت، با وجود حقيقت شرعيه براي واژه نجس، اين دسته از روايات براي اثبات حکم نجاست سگ کفايت مي کنند، و به صراحت بيانگر آن هستند.
دسته دوم: رواياتي که واژه نجس در آنها ذکر نشده، امّا با قرائن موجود در آن، نجاست سگ اثبات مي شود. در اين روايات، روش برخورد با سگ همانند روش بر خورد با نجاسات ديگر، بيان شده است. مانند:
1- «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْکَلْبِ يَشْرَبُ مِنَ الْإِنَاءِ، قَالَ: اغْسِلِ الْإِنَاءَ».(34)
ابن مسلم مي گويد از امام صادق(علیه السلام) سوال کردم: اگر سگي از ظرفي آب بياشامد وظيفه چيست؟ آن حضرت فرمود: لازم است ظرف را بشوئيد.
2- «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ إِذَا وَلَغَ الْکَلْبُ فِي الْإِنَاءِ فَصُبَّهُ».(35)
امام صادق(ع) فرمود: هرگاه سگ از ظرفي آب خورد، آن آب را دور بريز.
3- «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام)، قَالَ: لَيْسَ بِفَضْلِ السِّنَّوْرِ بَأْسٌ أَنْ يُتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ يُشْرَبَ؛ وَ لَا يُشْرَبُ سُؤْرُ الْکَلْبِ إِلَّا أَنْ يَکُونَ حَوْضاً کَبِيراً يُسْتَقَى مِنْهُ».(36)
ابي بصير از امام صادق(علیه السلام) نقل مي کند: نيم خورده سنور را مي توان نوشيد و با آن وضو گرفت، و نيم خورده سگ را نمي توان نوشيد مگر از حوض بزرگي آب خورده باشد.
4- «عَنِ الْفَضْلِ أَبِي الْعَبَّاسِ، قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام): إِنْ أَصَابَ ثَوْبَکَ مِنَ الْکَلْبِ رُطُوبَة فَاغْسِلْهُ ... ».(37)
فضل از امام صادق(علیه السلام) نقل مي کند: هرگاه رطوبتي از سگ به لباس شما برخورد کرد، پس آنرا بشوي.
5- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ يُصِيبُ شَيْئاً (مِنْ جَسَدِ الرَّجُلِ)، قَالَ: يَغْسِلُ الْمَکَانَ الَّذِي أَصَابَهُ.»(38)
محمد بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) در مورد سگي که خودش را به بدن مردي ماليده است، سوال کرد. حضرت فرمود: محل تماس سگ را بشويد.
6- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِيِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ يَدَکَ».(39)
محمد بن مسلم مي گويد: از امام صادق(علیه السلام) در مورد سگ سلوقي(40) سوال کردم؛ حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده اي، دستت را بشوي.
7- «عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام)... قَالَ: تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ، فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْيَغْسِلْهُ؛ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْيَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ».(41)
حضرت علي (علیه السلام) فرمود: از نزديک شدن به سگ ها بپرهيزيد؛ و کسي که سگ مرطوبي را لمس کرد، ـ لباسش را ـ بشويد و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشد.
و مواردي ديگر.
همانطور که ملاحظه مي کنيد در احـاديـث بالا، حکم عدم جواز آشاميدن و وضـو گرفتن از نيم خورده سگ به صراحت بيان شده است، که قرينه اي بر نجاست سگ است. به بيان ساده تر: در اين دسته از روايات حکم نجاست سگ آمده است بدون اينکه لفظ نجس، ذکر شده باشد، و اين حکم با تعابير ديگري بيان شده است.
در نتيجه براي اثبات نجاست سگ، روايات دسته دوم نيز به تنهايي کفايت مي کنند. اين احاديث و روايات بقدري زيادند که هرگز نمي توان در اعتبار و قطعيّت آنها اشکال کرد؛ و با وجود چنين ادله قاطعي براي هيچ مسلمان و مؤمني جاي هيچ گونه شک و شبهه اي باقي نخواهد ماند.
روايات ديگري نيز هستند که در خلال بحث هاي آينده به آنها اشاره خواهد شد:
دسته نخست: رواياتي که قانون خريد و فروش سگ را بيان مي کنند.
دسته دوم: رواياتي که در مورد نگهداري سگ وارد شده اند.
دسته سوم : رواياتي که بيانگر حقوق سگ بعنوان يک حيوان است.
نجاست سگ و اجماع فقهاء
فقهاي عظام شيعه، سگ را يکي از نجاسات مي دانند و اين حکم بين آنها اجماعي است.(42)
در مذاهب اسلامي، تنها گروهي که سگ را نجس نمي دانند مالکي ها ـ يکي از فرق اهل سنت ـ هستند که آنها هم معتقدند احکام و دستورات مربوط به سگ، بايد به صورت تعبّدي عمل شود. آنها با اينکه سگ را نجس نمي دانند، اما از روي تعبد ظرفي را که سگ ليسيده، هفت بار مي شويند. شافعيه و حنابله نيز مي گويند: اين ظرف بايد هفت بار تطهير شود، که يک بار آن به صورت خاکمال است. آنها تقدم خاکمال بر شستن را شرط نمي دانند.(43)
محمد جواد مغنيه، در کتاب «الفقه علي المذاهب الخمسه» چنين مي نويسد:
«الکلب نجس إلاّ عند مالک، ولکنّه قال: يغسل الإناء مِن ولوغه سبعاً، لا للنجاسة بل تعبداً. وقال الشافعية والحنابلة: يغسل الإناء مِن ولوغ الکلب سبع مرات إحداهنّ بالتراب. وقال الإمامية: غسل الإناء مِن ولوغ الکلب مرة بالتراب، ثُمّ بعدها مرتين بالماء»(44).
نجاست انواع سگها
در نجاست سگ فرقي بين انواع آن نيست، و حکم همه سگ ها يکي است. گروهي تصور کرده اند فقط سگهايي نجس هستند که از نگهداري آنها، نهي شده است، مثل سگهاي ولگرد ، امّا سگهاي نگهبان و سگ شکاري يا سگهايي که امروزه توسط پليس و گروه هاي امداد بکار گرفته مي شوند، پاک هستند. اين تصور صحيح نمي باشد، انواع سگ ها ـ چه شکاري و چه سگ چوپان و... ـ نجس هستند و آب دهان و تمامي بدن آنها نجس است. اين مطلب نيز از روايات معصومين(علیه السلام) استفاده مي شود:
1. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِيِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ يَدَکَ».(45)
محمد بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) در مورد سگ سلوقي (يک نوع سگ شکاري معروف) سوال کرد. حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده اي، دستت را بشوي.
2. «عَنْ عَلِيٍّ(علیه السلام)... قَالَ تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْيَغْسِلْهُ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْيَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ»(46).
حضرت علي(علیه السلام) فرمود: از نزديک شدن به سگها بپرهيزيد و کسي که سگ مرطوبي را لمس کرد، بشويد ـ لباسش را ـ و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشيد.
و فتواي علما و فقها از قديم تاکنون بر نجاست انواع سگ هايي که در خشکي زندگي مي کنند، بوده است. فقط شيخ صدوق(ره) درمورد سگ شکاري فرموده است: مقداري آب به محلّ ملاقات بپاشيد، کافي است و شستن لازم نيست(47). با اين حال سگ را نجس مي داند.
بنابراين، اگر سگ شکاري، حيوان حلال گوشتي را شکار کرد، محل اصابت با دهان سگ بايد شسته شود. و اگر دست و بدن و لباس انسان با بدن سگ ها حتي سگ شکاري برخورد کند، در صورتي که بدن سگ و يا ملاقي تر باشد، نجس مي شود(48).
فلسفه نجاست سگ
همانطور که اصل نجاست سگ از روايات و احاديث معصومين(عليهم السلام) ثابت مي شود، براي اطّلاع از فلسفه اين حکم نيز، بايد به سراغ روايات معصومين(علیهم السلام) برويم.
با بررسي احاديث در مي يابيم که علت و فلسفه اين حکم ذکر نشده است. و تنها به طور مطلق بيان کرده اند که بايد از آن پرهيز و اجتناب شود. امّا بايد توجه داشت که عدم ذکر حکمت و فلسفه نجاست، دليل بر نداشتن حکمت براي تشريع اين حکم نيست. يکي از مسلّمات احکام اسلامي اين است که احکام شرع، تابع مصالح و مفاسد واقعي است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امري بود و نه نهي و نه حکم به نجاست و طهارت.(49) پس همانطور که امام رضا(علیه السلام) در سخني شيوا بيان فرموده، هر جا ديديم از طرف شارع مقدّس عملي واجب گرديده، مي فهميم در آن عمل، مصلحتي است که به دست آوردن آن مصلحت، مطلوب است؛ اگر چه از آن آگاهي نداشته باشيم. همچنين اگر خداوند يا پيامبر(صلی الله علیه وآله) و معصومان(علیهم السلام) از عملي نهي نموده اند، يا به خاطر مفسده و ضرري است که اجتناب از آن لازم است و يا بخاطر مصلحتي است که در ترک آن عمل مي باشد. چنانکه قوم يهود از ماهيگيري در روز شنبه نهي شدند تا در اين روز که روز تعطيلي آنها بود، دست از صيد بکشند و به مراسم عبادتِ آن روز بپردازند.(50) آري، خداوند بخاطر مصلحتِ عبادت، آنها را از ماهيگيري نهي کرد، و لازم نيست بگوييم خوردن ماهي ها در آن روز ضرر داشته که موجب اين حکم شده است. در مساله نجاست سگ نيز همين گونه است؛ لازم نيست ما به دنبال ضرري مثل بيماري و امراض خاصّي باشيم، شايد مصلحت ديگري در کار است که سبب اين حکم شده است و ما از آن بي اطّلاعيم. قرآن در بيان علّت محروم ساختن يهوديان از برخي حلال ها، چنين مي گويد: بخاطر اعمال ناشايست قوم يهود، قسمتي از چيز هاي پاک و پاکيزه را، بر آنها تحريم کرديم؛(51) «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ کَثِيرًا».(52) مسلّماً علّت تحريم در اينجا، وجود امراض يا بيماري خاصّي نبوده است.
بنابراين در پس هر نهي و امري، مصلحت و مفسده اي است، که گاهي اوقات به خاطر اطلاعات اندک علمي، به مفاسد و مصالح آن پي نمي بريم. البته در عين حال پذيرش آن از روي تعبّد، منافاتي با عقلانيت ندارد. همانطور که ما بدون اين که از پزشک در مورد خصوصيات داروها سؤالى نماييم، به دستوراتش عمل مى کنيم، و هيچ کس بخاطر اين عمل، ما را به ناداني محکوم نمي کند. زيرا ما به علم و دانش و تخصّص پزشک اعتماد کرده ايم و مى دانيم که او جز معالجه و بهبود ما منظور ديگرى ندارد. احکام و مقرّرات دينى هم، نسخه هايى است که پيامبران الهى و پيشوايان دينى از طرف خدا براى بشر آورده اند و جز سعادت و خوشبختى بشر منظور ديگرى ندارند.
البته ما نمى گوييم کسى نبايد از فلسفه احکام سؤال کند و يا به دنبال تحقيق و جستجو نباشد. سخن ما اينست که هرگز نبايد انتظار داشته باشيم که با معلومات محدود بشرى به تمام اسرار و فلسفه احکام دست يابيم، زيرا اين احکام از مبدئى سرچشمه گرفته است که تمام علوم و دانشهاى وسيع امروز، در برابر علمش قطره اي بيش نيست.
بنابراين، اگر ما تلاش کرديم، ولى مطلب قابل توجّهى به دست نياورديم، هرگز نمى توانيم آن حکم را ناديده بگيريم و يا بگوييم: اين حکم هيچ فايده و مصلحتى در بر ندارد. زيرا «عدم درک فلسفه و مصلحت حکمي، غير از آن است که مصلحت و فلسفه اي نداشته باشد». چه بسا عدم ذکر فلسفه بعضي احکام، خود فلسفه و هدفي داشته باشد، و اراده شده است بندگان مطيع و فرمان بردار از بندگان غيرمطيع شناخته شوند. چنانکه خداوند در ماجراي تغيير قبله(53) مي فرمايد:
«وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَة الَّتِى کُنْتَ عَلَيْهَا اِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ»(54)؛ (و ما آن قبله اى را که قبلا بر آن بودى ، تنها براى اين قرار داديم که افرادى که از پيامبر پيروى مى کنند، از آنها که به جاهليت باز مى گردند مشخص شوند.)
به عبارت ديگر حکم نجاست سگ از اعتباريات است که شارع مقدس آنرا نجس قرار داده و احکامي بر آن مترتب کرده و اين بدين معنا نيست که لزوماً بايد در تکوين نيز نجاست عيني خاصّي (مانند نوعي ميکروب يا بيماري لاعلاجي) همراه اين حيوان باشد بلکه مصالح و مفاسد ديگري مي تواند منشا اين اعتبار باشد.
با اين حال عده اي از سر دلسوزي سعي دارند با فلسفه چيني، پذيرش احکام الهي را تسهيل کنند. اين افراد براي حکم اسلام به نجاست سگ، فلسفه هايي را برشمرده اند که به آن اشاره مي کنيم: (البته ما در پي تاييد اين موارد نيستيم و آنچه نقل شده است را بازگو مي کنيم.)
1. پيشگيري از آلودگيهاى ميکربى و امـراض مشترک بين سگ و انسان.
مثلاً گفته شده: در روده ي سگ، کرم کوچکي به طول چهار ميلي متر به نام «تينيا ايکينوسکوس» است. وقتي از سگ مدفوع بيرون مي آيد، تخم هاي زيادي از اين کرم همراه مدفوع بيرون مي آيد و به اطراف مقعد سگ مي چسبد. سگ به وسيلة زبانش آن تخمها را به قسمت هاي ديگر بدنش منتقل نموده و همه جا را آلوده مي کند. اگر يکي از اين تخمها به معدة انسان وارد شود، مرض هاي گوناگوني توليد مي کند که احياناً منجر به مرگ مي شود.(55)
يا در ترشّحات بزاق سگ ميکروب هايي وجود دارد که براي انسان زيان آور است. به همين خاطر در دين اسلام دستور داده شده که براي طهارت ظرف آلوده به بزاق سگ (دهن زده سگ) بايد آن را با خاک و آب، تطهير کرد تا آلودگي آن بر طرف گردد.
2. دوري از پليدي سگ و تاثير منفي او بر روح و روان انسان و باز ماندن شخص از مقامات انساني .
گاهي لازم است به احکام الهي از جوانب مختلف نظر شود . ممکن است فايده يک حکم از نظر فردى معلوم نباشد؛ اما فايده عمومي داشته باشد. فرض کنيد اسلام مى گويد: استعمال ظروف طلا و نقره حرام است. شايد به ظاهر، اين حکم مصلحت فردى نداشته باشد، ولى عمومى شدن اين کار موجب مىشود که قسمت مهمّى از ثروت مملکت در خانه ها متمرکز شود و در نتيجه، زيانهاى اقتصادى زيادى براى جامعه و ملت به بار آورد. همچنين اگر عدهاى غذا نداشته باشند، در مقابل، دسته ديگر در ظروف طلا غذا بخورند، اختلاف طبقاتى فاحشى پيش مى آيد؛ و همين رفع اختلاف طبقاتى و خصومتهاى بين طبقات، يکى از فلسفه هايى است که اسلام، قانون وجوب زکات و خمس را در نظر گرفته است.
چه بسا يک حکم، فايده جسمى براى بشر نداشته باشد، ولى روحيات او را تهذيب نمايد؛ به عنوان مثال شايد گذاشتن پيشانى بر روى خاک اثر بهداشتى نداشته باشد، ولى اين که روح تواضع و بندگى انسان را در مقابل خداوند پرورش مى دهد و کبر و خود بزرگبينى را از وى دور مى کند، خود، بزرگترين فايده و مصلحت محسوب مى شود.
در مساله نجاست سگ نيز، تنها نبايد مضرّات جسمي مدّ نظر باشد. چه بسا هم نشيني با سگ بخصوص اگر به سگبازي منتهي شود، تاثيرات سوئي در روح و روان انسان داشته باشد. سر منشا اين تاثيرات همان پليدي است که در بيان راغب اصفهاني با ديده بصيرت قابل درک است و سخن امام صادق(علیه السلام) نمايانگر آنست، آنجا که حضرت فرمود(56): «إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ»؛ (خداوند مخلوقي را نجس تر (پليدتر) از سگ نيافريده است).
3. جلوگيري از انس گرفتن انسان به سگ، و غفلت از اطرافيان.
وفاداري سگ سبب شده که توجه انسان را جلب کند و در دنياي امروزي که همواره شاهد بي وفايي انسانها به يکديگر هستيم گروهي براي جبران اين خلأ عاطفي به اين حيوان ابراز علاقه مي کنند.
در عصر جديد که خانواده ها با مشکل کار بيش از حدّ افراد خانه، و کم بودن تعداد فرزندان، و اعتماد کم اعضاي خانواده به يکديگر مواجه اند و به هنگام تنهايي مجالي براي ابراز عواطف و انس با يکديگر و براي دوران پيري ياوري نمي يابند، خانواده هاي متموّل و ثروتمندي وجود دارند که فرزندان آنان داراي زندگي و اشتغالاتي هستند و والدين يا يکي از آنان، تنها در گوشه خانه اي بزرگ و زيبا به سر مي برند و براي رفع تنهايي، سگي پرورش يافته و مؤدب را با خود همدم مي کنند و محبت و عاطفه خود را نثار او مي نمايند و او را همچون کودک خود در بغل مي گيرند. سگ در مقابل، با وفاداري و همراهي کامل، نزد آنان است و حتي کارهايي نظير خريد خانه را انجام مي دهد و صاحب او، گاه به خاطر فرزند نداشتن و گاه به خاطر ناراحتي از فرزندان، تمامي يا سهم زيادي از دارايي اش را به حيوان مي بخشد و يا آن را وارث خود مي سازد!!! به هر حال سگ، آنقدر احترام پيدا مي کند که به جاي ضمير «It»که ترجمه اش «آن» است، ضمير «She» يا «He»که ترجمه اش «او»(57) است، برايش به کار مي رود. به عبارت ديگر، سگ، موجودي داراي شعور و همطراز با انسان قرار مي گيرد، تا بهتر عواطف انساني، در پاي او ريخته شود.(58)
خرج هزينه هاي سنگين براي آرايش وتغذيه سگها و پرداختن عده اي به فن آرايش سگها به خاطر داشتن درآمد زياد و نيز احداث قبرستانهاي مخصوص سگها ومشغول شدن عده اي به کفن و دفن آنها به خاطر بازار کفن و دفن و بدست آوردن درآمد کلان از اين راه، نشانه وابستگي عاطفي زياد بين انسان و سگ در دنياي غرب است.(59)
بهمين خاطر اين در دنياي غرب، مادري که فرزندانش او را رها کرده اند، خانمي که از همسرش جدا شده است، شخصي که از خانواده اش طرد شده است، ـ گاهي اوقات ـ اين اشخاص کمبود عاطفي خود را با آوردن سگي در خانه و انس با او جبران مي کنند. و همين امر باعث گسترشِ جدائي بين خانواده و کم رنگ شدن روابط انساني و اخلاقي در جامعه مي شود که هرگز به مصلحت تعالي انسان نيست و البته وقتي اين عمل رواج پيدا کرد و بعنوان سنتي در جامعه مورد قبول واقع شد، افراد ديگر نيز بدون توجه به اصل بوجود آورنده اين حرکت به آن رو مي آورند و ممکن است داشتن سگ کم کم نشانه شخصيت يا نشانه ارزشي اجتماعي تلقي شود.
درست است که سگ حيوان با وفايي هست اما اسلام با مونس شدن و هم بازي بودن انسان با سگ مخالف است؛ با اين حال از وفاداري سگ در مواردي به نحو صحيح بهره برده، خريد و فروش و نگهداري سگ آموزش ديده را براي کارهاي مفيد مثل نگهباني و شکار مجاز مي داند.
اين ها مواردي بودند که عده اي به عنوان فلسفه نجاست سگ بيان کرده اند.
و همانطور که قبل از اين گفتيم، روايات (که مبناي حکم به نجاست سگ است) اين حکم را به طور مطلق بيان کرده و در آن سخن از فلسفه خاصي به ميان نيامده است، بنابراين هيچکدام از موارد فوق را نمي توان علت و فلسفه اصلي اين حکم دانست تا با نفي آن، حکم نيز منتفي شود. مثلاً کسي نمي تواند بگويد: «امراض مشترک بين سگ و انسان، سبب اصلي حکم به نجاست سگ است، پس در اين زمان که مي توان انسان را در مقابل امراض سگ واکسينه کرد يا تزريقات خاصّي براي سگ در نظر گرفت، ديگر حکم نجاست سگ تغيير مي کند و زمان آن بسر آمده است». خير، اينگونه نيست. امراض مشترک سگ و انسان علّت اين حکم نيستند. چرا که اگر اينطور باشد خيلي از حيوانات اهلي مثل گاو هم ، بايد نجس باشند! ولي مي توانيم هر يک را به عنوان حکمتي از حکمتهاي اين حکم در نظر بگيريم که با نفي هر يک، حکمت هاي ديگر باقي بوده و حکم نجاست پابرجاست.
براي توضيح بيشتر، تذکر اين نکته لازم به نظر مي رسد که در اصطلاح فقه اسلامي، حکمت چيزي است که حکم براي آن جعل شده باشد، اما حکم دائرمدار آن نباشد. مثلاً حکمت عدّه نگه داشتن زن، آن است که اختلاط نسل پيش نيايد، و فرزند مشتبه نگردد، و احکام ارث و مانند آن دچار اشکال نشود؛ در حالي که براي زنان مطلّقهاي هم که احتمال فرزنددار شدنشان منتفي است مانند زنان ديگر، نگه داشتن عدّه ضرورت دارد. پس اختلاط نسل، حکمت جعلِ وجوب عدّه است نه علت آن.
به عبارت ديگر، با وجود علت، همواره حکم موجود است؛ و با رفتن علت، حکم هم از بين ميرود. اما حکمت اين گونه نيست؛ اگر يکي از حکمتهاي يک حکم در جايي نبود، ممکن است حکمت ديگري در آنجا مورد نظر خداوند باشد. يعني به جاي حکمت الف، حکمت ب تأثيرگذار باشد.
نتيجه اينکه، حکم نجاست سگ حکمت هايي دارد و خداوند خواسته است با دوري از سگ از مفاسدش در امان باشيم.
امام رضا(علیه السلام) مي فرمايد:
«اِنّا وَجَدْنا کلَّما اَحَلَّ اللهُ تبارکَ و تعالى، ففيه صَلاحُ العِبادِ، و بقائُهم، و لَهُم اِلَيْهِ الحاجة الَّتى لا يَستَغنونَ عنها؛ و وَجدنا المُحرّمَ مِن الاشياءِ، لا حاجة لِلعباد اليه، و وَجدنا مُفسِداً داعياً اِلى الفناءِ و الهَلاک.»(60)
(بدرستيکه، هر آنچه را خداوند تعالى حلال فرموده، صلاح و بقاى بندگان در آن بوده است و به آن احتياج دارند و بىنياز از آن نيستند؛ و هر آنچه را حرام نموده است، نيازى براى بندگان به آن نيست، بلکه مايه فسادى است که ايشان را به سوى نابودى و هلاکتسوق مى دهد).
خريد و فروش سگ
پس از بيان حکم نجاست سگ در اسلام، اين سوالات مطرح مي شود که:
آيا خريد و فروش آن جايز است يا خير؟ اگر حرام مي باشد، اين حکم براي انواع سگ است يا براي بعضي؟ براي رسيدن به پاسخ اين سوالات، بيان مقدمه اي ضروري است.
عدم دخالت نجاست در معامله
بعضي به اشتباه براي حرمت خريد و فروش سگ اينگونه استدلال کرده اند:
«يکي از انواع معاملات حرام، معامله عين نجاست است. يعني اگر چيزي نجس است، معامله آن حرام است. علما وقتي نظرشان اين است که سگ نجس است، خودبخود معامله آن هم حرام مي شود. اما اغلب علما معتقدند که اگر معامله عين نجاست، منفعت و سود عقلايي داشته باشد، در آن مورد حرمت آن برداشته مي شود.»
حکم تحريم خريد و فروش، داير مدار منفعت و سود عقلايي است، نه نجس و پاک بودن. ـ يعني اگر شيئي سود عقلايي داشت معامله اش جايز است و الّا جايز نيست، چه نجس باشد و چه طاهر ـ بنابراين، نجاست شيء، نقشي در حرمت معامله آن ندارد و بهتر است چنين گفته شود:
يکي از شرايط مبيع ـ يعني شيء مورد معامله ـ داشتن منفعت و سود عقلايي ـ يا به عبارتي ماليّت داشتن آن ـ است و چون عين نجاسات غالباً منفعت و سودي ندارند، ماليّت نداشته و صلاحيت خريد و فروش را ندارند. امّا هرگاه همين نجاسات داراي منفعت و سودي شدند، معامله آنها صحيح است و داراي ماليّت بوده و قابل خريد و فروشند. مانند خون که نجس است، اما هم اکنون از آن استفاده عقلايي مي شود و ماليّت دارد، بنابراين خريد و فروش آن مجاز است.
پس نمي توان گفت: معامله مردار، خون و سگ چون نجس هستند حرام است. بلکه گفته مي شود: چون منفعت عقلايي و ماليّت ندارند حرام است، امّا اگر داراي منفعتي شد، معامله اش جايز است.(61)
لازم به ذکر است که در گذشته بيشتر نجاسات، منفعت حلالي نداشتند و به همين خاطر علما حکم به حرمت معامله نجاسات مي دادند. اين سبب شده تا عده اي تصوّر کنند معامله شيء نجس، مطلقاً حرام مي باشد و علّت تحريم هم چيزي جز نجاست نيست.
خلاصه اينکه صرف نجس بودن، سبب حرمت معامله نجاسات از جمله سگ نمي شود تا کسي بگويد: چرا با اينکه انواع سگ ـ سگ صيد، شکار، ولگرد و زينتي ـ نجس هست، امّا معامله سگ صيد جايز است ولي معامله سگ زينتي حرام است. چراکه ملاک در اينجا انتفاع و عدم انتفاع عقلائي است، نه چيز ديگري.
روايات خريد و فروش سگ
روايات وارد شده، از خريد و فروش سگ نهي کرده و بهاي آن را «سُحت(62)» مي دانند. مثل:
1- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْعَامِرِيِّ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ ثَمَنِ الْکَلْبِ الَّذِي لَا يَصِيدُ؛ فَقَالَ: سُحْتٌ؛ وَ أَمَّا الصَّيُودُ فَلَا بَأْسَ»(63).
از امام صادق(علیه السلام) در مورد بهاي سگي که شکاري نيست، سوال شد. حضرت فرمود: سُحت (حرام) است؛ اما (گرفتن بهاي) سگ صيد اشکالي ندارد.
2- «عَنِ الرِّضَا(علیه السلام) فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ»(64).
امام رضا(علیه السلام) در سخني فرمود: بهاي سگ، سُحت (حرام) است.
3- «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ ثَمَنِ کَلْبِ الصَّيْدِ؛ قَالَ: لَا بَأْسَ بِثَمَنِهِ وَ الْآخَرُ لَا يَحِلُّ ثَمَنُهُ»(65).
ابي بصير از امام صادق(علیه السلام) از بهاي سگ شکاري سوال کرد، حضرت فرمود: اشکالي ندارد؛ اما بهاي ديگر سگها حلال نيست.
4- «فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) قَالَ: ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ مَهْرُ الْبَغِيِّ وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ الَّذِي لَا يَصْطَادُ مِنَ السُّحْتِ»(66).
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در سخني فرمود: بهاي شراب ، بهاي زناکار، و بهاي سگي که شکار نمي کند، سُحت (حرام) است.
5- «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ، عَنِ الرِّضَا(علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِي النَّار»(67).
امام رضا(علیه السلام) فرمود: قيمت سگ سُحت است و سُحت در آتش است.
اين دسته از روايات غالباً اشاره به سگ صيد دارند، امّا شامل سگهاي ديگري هم که منفعت عقلايي دارند مي شوند، چنانکه شيخ طوسي در مبسوط(68)، سگ گله و نگهبان را همانندِ سگ صيد مي داند.(69) از اين روايات و سخن علما ـ که قبلا گذشت ـ استفاده مي شود: هر سگي که منفعت عقلايي داشت، خريد و فروشش جايز؛ و الّا حرام است. و اگر سگ هاي زينتي و سگ ولگرد و ... خريد و فروش آنها حرام است بخاطر اينست که يا فاقد منفعت عقلايي بوده و يا منفعت قابل توجّهي ندارند.
نگهداري سگ در خانه
مساله نجس بودن سگ، غير از حرمت نگهداري از آن است . نگهداري از سگ براي کساني که استفاده عقلايي از آن ندارند، کراهت شديد دارد؛ و در روايات، امري ناپسند دانسته شده است (70). بنابراين نگهداري سگ براي نگهباني و شکار، و سگي که امروزه مورد استفاده پليس و نيروهاي امداد مي باشد، مکروه نيست. (البته اين به معناي عدم نجاست اين سگ ها نمي باشد.)
در بعضي از روايات آمده است که خانه اي که در آن سگ است، ملائکه وارد نمي شوند. اين کراهت سبب مي شود که حتي نماز خواندن در چنين خانه اي مکروه باشد.(71) ما در اينجا به بيان برخي از رواياتي که به نحوي بر کراهت نگهداري سگ در خانه اشاره دارند، مي پردازيم:
1- «وَ قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام): لَا تُصَلِّ فِي دَارٍ فِيهَا کَلْبٌ إِلَّا أَنْ يَکُونَ کَلْبَ صَيْدٍ، وَ أَغْلَقْتَ دُونَهُ بَاباً، فَلَا بَأْسَ، وَ إِنَّ الْمَلَائِکَة لَا تَدْخُلُ بَيْتاً فِيهِ کَلْبٌ وَ لَا بَيْتاً فِيهِ تَمَاثِيلُ وَ لَا بَيْتاً فِيهِ بَوْلٌ مَجْمُوعٌ فِي آنِيَة».(72)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: نماز مگذار در خانه اي که در آن سگ است مگر اينکه سگ صيد باشد، و دربي برويش بسته شود ، در اين صورت اشکالي ندارد ...
2- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله): إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَانِي فَقَالَ إِنَّا مَعْشَرَ الْمَلَائِکَة لَا نَدْخُلُ بَيْتاً فِيهِ کَلْبٌ وَ لَا تِمْثَالُ جَسَدٍ وَ لَا إِنَاءٌ يُبَالُ فِيه».(73)
پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمود: همانا جبرئيل بر من وارد شد و گفت: ما ملائکه بر خانه اي که در آن سگ و مجسمه و ظرفي که در آن ادرار مي کنند، وجود دارد، داخل نمي شويم.
3- «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام): قَالَ يُکْرَهُ أَنْ يَکُونَ فِي دَارِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ الْکَلْبُ».(74)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: ناپسند است در خانه مرد مسلمان سگ باشد.
4- «عَنْ زُرَارَة عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: مَا مِنْ أَحَدٍ يَتَّخِذُ کَلْباً إِلَّا نَقَصَ فِي کُلِّ يَوْمٍ مِنْ عَمَلِ صَاحِبِهِ قِيرَاطٌ».(75)
زراره از امام صادق(علیه السلام) نقل مي کند: کسي سگي را نگهداري نمي کند مگر اينکه هر روز از عمل او کاسته مي شود.
5- «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام): لَا خَيْرَ فِي الْکَلْبِ إِلَّا کَلْبَ الصَّيْدِ أَوْ کَلْبَ مَاشِيَة».(76)
اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمودند: خيري در نگهداري سگ نيست، به جز سگ شکاري و سگ گلّه.
6- «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: لَا تُمْسِکْ کَلْبَ الصَّيْدِ فِي الدَّارِ إِلَّا أَنْ يَکُونَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَهُ بَابٌ».(77)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: سگ شکاري را در خانهات نگهداري مکن مگر اينکه بين تو و او دربي باشد.(محل زندگي او جدا باشد)
7- «عَن أَبِي رَافِع قَالَ: جَاءَ جِبرَئِيل إِلَى النَبِي(صلی الله علیه وآله) فَاستَأذَن عَلَيهِ- فَأذن لَهُ، فأبطأ، فأخذ رِدَاءَه فَخرجَ- فَقَالَ: قَد أذنا لَکَ- قَالَ: أَجل وَ لَکنا لا ندخل بَيتَاً فيه کَلب و لا صورة- فَنظروا فإذا فِي بَعضِ بُيُوتِهِم جرو-».(78)
از ابى رافع نقل کرده اند که گفت: جبرئيل بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نازل شد، و اجازه ورود خواست، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به وى اجازه داد، اما جبرئيل وارد نشد، ناگزير رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رداى خود را گرفت و بيرون شد و فرمود: ما به تو اجازه ورود داديم؟ جبرئيل گفت: بله، و ليکن ما فرشتگان به خانهاى که در آن سگ و يا مجسمه باشد داخل نمىشويم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)- که گويا تا آن لحظه از وجود سگ در خانه خبر نداشت- نظر کرد و ديد که در بعضى از مرافق خانه ايشان توله سگى وارد شده.(79)
از مجموع روايات استفاده مي شود که نگهداري سگهاي مفيد مثل سگ نگهبان، با وجود اينکه کراهت ندارد،(80) امّا بهتر است محل زندگي او جداي از محل زندگي انسان باشد، بگونه اي که حداقل بينشان دربي فاصله شود. يعني خانهاي جداگانه براي سگ ساخته شود.
و اگر در برخي روايات از نگهداري سگهاي مفيد هم نهي شده، در صورتي است که محل زندگي او جدا نباشد. اما نگهداري سگهاي ديگر ـ غير از سگ شکاري و سگ نگهبان و هر سگي که براي کارهاي عقلايي بکار گرفته مي شود ـ کراهت داشته و ناپسند است.
البته با توجه به مساله نجاست سگ که قبلا ثابت شد، اين حکم معقول به نظر مي آيد و دستورات دين نسبت به دوري از نجاسات مؤيّد آنست. هرچند اسلام براي رفاه انسان، نگهداري سگهاي مفيد را مکروه نمي داند.
لازم به ذکر است با اينکه علامه طباطبائي متن آخرين روايت را مضطرب و آن را از روايات مجعول مي داند.(81) اما به دليل اينکه مجموع اين روايات ـ که مي گويند: «جبرئيل و ملائکه وارد خانه اي که سگ در آن است، نمي شوند» ـ ، روايات متضافرند،(82) و متضافر بودن براى حجيت کافى است، اگرچه سند تک تک آن ها ضعيف باشد.(83) بنابراين اين روايات به وضوح دلالت بر کراهت شديد نگهداري سگ در منزل دارند.
زشتي و قبح سگ بازي
از آنچه گفته شد معلوم مي شود که در اسلام نگهداري و انس گرفتن با سگ بدون اينکه مورد استفاده عقلايي قرار گيرد توصيه نشده بلکه مورد کراهت و مزمّت است. در سيره و سخنان معصومين(علیه السلام) نيز سگ بازي زشت تلقّي شده و سگ بازان سزاوار ملامت اند.
نقل شده است هنگامي که امام حسين(علیه السلام) کنار قبر شريف پيامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نشسته بود قاصدي آمد و گفت: امير مي خواهد به نزد او برويد. امّا امام(علیه السلام) که مي داند معاويه مرده است و اين دعوت براي گرفتن بيعت است، اين دعوت را نمي پذيرد و در پاسخ کسي که از بيعت با يزيد سوال مي کند مي فرمايد: «من هرگز با يزيد بيعت نخواهم کرد، چون يزيد مردي است فاسق که فسق خود را آشکار کرده، شراب مي نوشد، سگ بازي و... مي کند و ما خاندان رسول خداييم».(84)
آري، امام(علیه السلام) سگ بازي را از مواردي مي داند که سبب شده فسق يزيد آشکار شود.
در جاي ديگر امام حسين(علیه السلام) طي نامه اي معاويه را توبيخ کرده و چنين مي نويسد: «آيا تو آن کس نيستي که... پسر بچه اي را که شراب مي خورد و سگ بازي مي کند به امارت مي رساني!»(85)
نامه امام حسين(علیه السلام) يادآور نامه امير المومنين(علیه السلام) به منذر بن جارود است که از سوي حضرت(علیه السلام) فرماندار بخشي از بلاد اسلامي بود و پس از اينکه تخلفات و خيانت هاي او براي امير المومنين(علیه السلام) گزارش شد، توسط ايشان در طي نامه اي توبيخانه، احضار شد. امام(علیه السلام) در اين نامه او را چنين توبيخ مي کند:
«... تَخْرُجُ لاَهِياً مُتَنَزِّهاً ، تَطْلُبُ الصَّيْدَ ، وَ تُلاَعِبُ الْکِلاَبَ ...»؛ ((خبر رسيده است، تو) پيوسته مشغول گردش و صيد (تفريحي) و بازي با سگ ها مي باشي ...).(86)
با دقّت در کلام اميرالمومنين(علیه السلام) و امام حسين(علیه السلام) درک زشتي و قبح سگ بازي و انس با او، دشوار نمي باشد.
حقوق سگ بعنوان يک حيوان
اسلام دين تعادل و ميانه روي است. اين اعتدال و ميانه روي را به وضوح مي توان در دستورات اسلامي مشاهده کرد. هرچند در اسلام سگ حيواني نجس است، امّا اين سبب نشده تا حقوق او به عنوان يک حيوان، نقض شود. رعايت حقوق سگ به اين نيست که به آن دست بزني ، و او را مونس و هم بازي خود قراردهي! بلکه با رسيدگي به آب و غذايش و آزار نرساندن به او، حقوقش را رعايت کرده اي. همانطور که به رعايت حقوق ساير حيوانات و سيرکردن و رفع تشنگي آنها در روايات اسلامي تأکيد شده است.
پيشوايان و بزرگان مذهبي ما، با اينکه عقيده به نجاست سگ دارند، امّا ظلم به اين حيوان را روا ندانسته، حق و حقوقي براي آن قائل شده اند. با مطالعه در آثار دانشمندان اسلامي اين مساله به روشني قابل درک است.
در کتب فقهي آمده است: اگر شخصى، به مقدار وضو گرفتن آب داشته باشد، و بترسد که اگر با آن وضو بگيرد، دچار تشنگى شود، بر او واجب است که تيمم کند و آب را براي نوشيدن نگهدارد. صاحب جواهر(قدّس سرّه)، پس از نقل اين فتوا مى نويسد: «وکذا الحيوان اذا کان کذلک وان کان کلبا»(87)؛ (اگر از تشنگى حيوانى نيز بترسد، حکم همين است، گرچه آن حيوان، سگ باشد.)
شهيد ثانى در بحث اطعمه و اشربه کتاب مسالک، مى نويسد: «و لو کان للانسان کلب غير عقور جائع وشاة فعليه اطعام الشاة»(88)؛ (اگر انسان، داراى سگ ـ بي آزارـ و گوسفندي گرسنه باشد، بر او واجب است تا گوسفند را آب و علف دهد.) يعني نجات گوسفند بر سگ اولويت دارد.
صاحب جواهر، در اين حکم به شهيد ثاني ايراد گرفته و مي گويد:
« فيه منع، بل قد يقال باولوية الکلب لامکان ذبح الشاة بخلاف الکلب»(89)؛ (حفظ جان سگ اولويّت دارد. زيرا مى توان گوسفند را سر بريد؛ ولى اين کار، در مورد سگ ممکن نيست.)
کلام اين دو فقيه، گوياى واجب بودن حفظ جان حيوان حتى سگ است، هرچند در اين مورد اختلاف بر سر اينست که حفظ حيات کداميک اولويت دارد.(90)
اگر فقهاي اسلام در نظرات فقهي خود اينگونه حقوق حيوانات حتي سگ را در نظر مي گيرند، بخاطر اينست که سخنشان برگرفته از روايات معصومين(علیهم السلام) است .
در متون روايي ما، روايات فراواني هستند که توجه به حقوق سگ را ـ به عنوان يک حيوان ـ تاييد مي کنند. در بعضي از روايات از اذيت و آزار سگ منع شده، در دسته اي ديگر به اطعام و سيراب کردن سگ توجه شده است. علاوه بر اين رواياتي هستند که قاتل سگ را ملزم به پرداخت ديه مي کند، از اين روايات نيز شايد بتوان حق و حقوقي براي سگ در اسلام ثابت کرد. هرچند عده اي مي گويند: روايات ديه سگ، حقي را براي اين حيوان ثابت نکرده بلکه تنها خسارت مالي صاحبش را جبران مي کند،(91) امّا با در نظر گرفتن همه روايات، خلاف اين مطلب ثابت مي شود. چرا که ديه انسان را نيز به وليّ او مي پردازند امّا اين سبب نمي شود خود آن شخص ارزش و قدري نداشته باشد. پس وقتي در دين اسلام براي سگ ديه قرار داده مي شود، مي توان نتيجه گرفت که به اين حيوان، ارزش و بهايي داده شده است و پرداخت ديه به صاحب آن جبرانگر همين بهاء و ارزش فوت شده است.
به جهت طولاني نشدن بحث فقط به نمونه اي از اين سه دسته روايات اشاره مي کنيم:
1. اميرمؤمنين(علیه السلام) از پيامبر(صلی الله علیه وآله) نقل مى کند که آن حضرت فرمود: «اِيّاکُمْ وَ الْمُثْلَه وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ»(92)؛ (از مثله کردن(93) بپرهيزيد، هر چند در مورد سگ آزار رساننده باشد).
2. «عَنْ نَجِيحٍ قَالَ رَأَيْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ(علیه السلام) يَأْکُلُ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ کَلْبٌ کُلَّمَا أَکَلَ لُقْمَة طَرَحَ لِلْکَلْبِ مِثْلَهَا فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَا أَرْجُمُ هَذَا الْکَلْبَ عَنْ طَعَامِکَ قَالَ دَعْهُ إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَکُونَ ذُو رُوحٍ يَنْظُرُ فِي وَجْهِي وَ أَنَا آکُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُه»(94)؛
(نجيح گويد: حسن بن على(علیه السلام) را ديدم که مشغول خوردن غذا بود و سگى روبروى او قرار گرفته بود، هر لقمه اى که مى خورد يک لقمه هم به آن سگ مى داد. عرض کردم: يابن رسول اللّه! اين سگ را از سفره غذاي شما دور کنم؟ حضرت فرمود: رهايش کن زيرا من از خداوند حيا مى کنم که جاندارى به من نگاه کند و من بخورم و به او نخورانم.)
3. «روى عن رسول الله(صلی الله علیه وآله) انه قال: اطلعت ليلة اسرى بى على النار ... واطلعت على الجنة فرأيت امرأة مومة يعنى زانية فسألت عنها فقيل انها مرّت بکلب يلهث من العطش فأرسلت ازارها فى بئر فعصرته فى حلقه حتى روى فغفرالله لها.»(95)؛
شيخ طوسى در مبسوط مى نويسد: روايت شده از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که آن حضرت فرمود: در شب معراج، ... بر بهشت اطلاع يافتم. در آن جا زن بدکاره اي را ديدم. درباره او پرسيدم. گفته شد: سبب پاداش وى اين است که روزى گذرش به سگى افتاد که از شدت تشنگى زبانش بيرون افتاده بود. وى لباس خود را در چاه فرو برد، آب آن را در گلوى سگ فشرد، تا سيراب شد. بدين سبب خدا او را بخشيد.
4. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَال:َ دِيَة کَلْبِ الصَّيْدِ أَرْبَعُونَ دِرْهَماً وَ دِيَة کَلْبِ الْمَاشِيَة عِشْرُونَ دِرْهَماً وَ دِيَة الْکَلْبِ الَّذِي لَيْسَ لِلصَّيْدِ وَ لَا لِلْمَاشِيَة زَبِيلٌ مِنْ تُرَابٍ عَلَى الْقَاتِلِ أَنْ يُعْطِيَ وَ عَلَى صَاحِبِهِ أَنْ يقْبَل.»(96)
ترجمه: امام صادق(علیه السلام) فرمود: ديه سگ شکاري چهل درهم، و ديه سگ گله بيست درهم، و ديه سگي که نه شکاري و نه نگهبانِ گله هست، زنبيلي از خاک است که قاتل بايد آن را بدهد و صاحب سگ آن را قبول کند.
5. «مُحمَّد بنِ أَبِى نَصر عَن الرضَا(علیه السلام) فى قَولِ اللهِ عَزَّوجَلَّ (وَ شَروه بثَمَن بَخس دَرَاهم مَعدودة) قالَ: کَانَت عِشرينَ دِرهماً، و البَخس النَقص، و هِى قيمة کَلبِ الصيّد إذَا قتل کان قيمته(ديته)(97) عشرينَ درهماً»
محمد بن ابي نصر از حضرت رضا(علیه السلام) روايت کرده است که آن بزرگوار درباره آيه شريفه (و شروه بثمن بخس دراهم معدوده) ، فرمود: بخس به معناي کم و ناچيز است. آنها يوسف را به بيست درهم فروختند، و اين مبلغ، بهاي سگ شکاري است که هرگاه کشته شود خون بهايش بيست درهم است.(98)
6. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: فِي کِتَابِ عَلِيٍّ(علیه السلام): دِيَة کَلْبِ الصَّيْدِ أَرْبَعُونَ دِرْهَماً»(99)
امام صادق(علیه السلام) مي گويد: در کتاب امام علي(علیه السلام)، ديه سگ شکاري چهل درهم دانسته شده است.
7. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: دِيَة کَلْبِ الصَّيْدِ السَّلُوقِيِّ أَرْبَعُونَ دِرْهَماً مِمَّا أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِهِ لِبَنِي خُزَيْمَة»(100)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: ديه سگ شکارى سلوقى چهل درهم است، بر مبناى دستورى که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به بنى خزيمة در اين باره داد.
حال که اسلام، حقوق سگ را به عنوان يک حيوان به رسميّت مي شناسد، هيچ کس نبايد ـ تحت هر عنواني ـ بدون دليل، به اين حيوان آسيبي برساند، و نمي توان نجاست آن را دليلي بر نفي حقوق و سبب پستي و بي ارزشي آن دانست. به عبارتي ديگر سگ نيز يکي از مخلوقات خداوند و قابل احترام است.
پاسخ به چند سوال ؟
اگر سگ نجس هست چگونه سگ اصحاب کهف وارد بهشت مي شود؟
نجاست سگ از اعتباريات است که شارع مقدس آن را نجس قرار داده است، و اين بدين معنا نيست که در تکوين نيز سگ نجس خلق شده است. و چيزى که در عالم دنيا نجس است، مستلزم نجس بودن آن در آخرت نمى باشد. چرا که کاربرد طاهر و نجس و حلال و حرام تشريعى، مربوط به دنيا است. و هر کدام از دنيا و آخرت قوانين خاص خود را دارد و نظام معيّن در آنها حکم فرماست. سگ در تشريع هر چند حکم نجس بودن بر او بار مى شود ولى از نگاه تکوين نجس نمى باشد. با توجه به اين، بين بهشت رفتن سگ اصحاب کهف با نجاست ظاهرى دنيوى آن تعارض وجود ندارد.(101) همانگونه که شراب و لباس حرير و طلا براي مردان در دنيا حرام است در حاليکه هيچکدام از اينها در بهشت حرمت ندارد، بلکه جزء پاداشهاي بهشتي شمرده شده است. هر چند بايد توجه داشت که اصل مقايسه امور دنيا با امور آخرت کار اشتباهي است و تنها در حدّ تشبيه مي توان به چنين مقايسه هايي بها داد.
آيا پيامبر(صلی الله علیه وآله) دستور به قتل سگان مکه داد؟
قطعا پيامبر(صلی الله علیه وآله) دستور به کشتن سگهايي داده اند که سبب اذيت و آزار مردم مي شوند، بخصوص سگهاي ولگرد و وحشي که غالبا موجب ترساندن و اذيت مردمند. به همين خاطر در وسائل الشيعة بابي هست به عنوان «بَابُ جَوَازِ قَتْلِ کِلَابِ الْهِرَاشِ(102)». در اين باب حديثي نقل شده که پيامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «لَا تَدَعْ ... کَلْباً إِلَّا قَتَلْتَهُ»؛ (رها مکن سگي را مگر آنکه آن را بکشي)(103). در بحارالانوار نيز حديثي به همين مضمون آمده و پس از آن، از قتل سگهاي بي آزار و مفيد مثل سگ نگهبان و شکار نهي شده است(104). ديه سگ نيز ـ همانطور که قبل از اين گفته شد ـ مي تواند دليلي بر منعِ کشتار بي دليل سگهاي بي آزار از سوي شرع باشد.
چرا اسلام دستور خاکمال کردن ظرف نجس را داده است اما از سوي ديگر گفته گوشت حيواني که سگ شکار کرده، آب بکشيد کافي است؟ آيا اين تناقض گويي نيست؟
براي پاسخ به شبهه فوق بهتر است سوال را به گونه اي ديگر مطرح کنيم و آن اينکه: آيا حکم خاکمال کردن براي آنچه آغشته به آب دهان سگ است، فقط مربوط به ظروف مي باشد يا گوشت، ميوه، سفره، چوب، لباس و... را نيز شامل مي شود؟
پاسخ اينست که حکم خاکمال کردن يا همان تعفير، فقط مختص به ظروف مي باشد. و در موارد ديگر، مثل موردي که سگ شکاري حيواني را گاز گرفته، شستن زخم و محل تماس سگ کفايت کرده و نيازي به خاکمال کردن نيست.
در کتب فقهي بيان شده که اگر سگ از ظرفي آب بخورد بايد خاکمال شود و فقهاء اين حکم خاص را در مورد موضوع «آنيه» قرار داده اند که در قبيل کاسه، کوزه، بشقاب، سيني، ديگ و امثال اينها از چيزهائي که در اکل و شرب استعمال مي شوند، بکار مي رود.(105)
و اين ربطي به اين مورد ندارد بلکه فقهاء غالباً در کتب فقهي در بحث تطهير، ظروف را از غير ظروف جدا کرده و حکم آن را مجزّا بيان مي کنند. چرا که در موارد ديگر نيز حکم تطهير ظروف با غير آن متفاوت است، به عنوان مثال در تطهير ظرف نجس با آب قليل، آن را سه مرتبه پر از آب کرده خالي مي کنيم، و يا سه مرتبه مقداري آب داخل آن مي گردانيم که به جاهاي نجس برسد، و بيرون مي ريزيم؛ ولي در تطهير غير ظروف، حتّي اگر با بول نجس شده باشد، آن را دو مرتبه، و اگر با چيز ديگر نجس شده، آن را يک مرتبه بشوييم کافي است.(106)
اين تفاوت، نه تنها سبب تناقض نمي باشد بلکه حاکي از وسعت و گستردگي و تنوع در شقوق و پيچيدگي احکام اسلام است. چه بسا از اين اختلاف در حکم بدست مي آيد هر کدام حکمت خاصي دارد که علم بشري بايد آن را کشف کند.
علاوه بر اين، تناقض وقتي اتفاق مي افتد که موضوع هر دو حکم، يکي باشد، در صورتي که در اينجا موضوع متفاوت است. (در يکجا ظرف و در جاي ديگر زخم حيوان آغشته به آب دهان سگ شده است) و اين تفاوت در موضوع، سبب تفاوت در حکم شده است، که کاملاً عاقلانه است، و هيچگونه تناقضي يافت نمي شود. مثل اينکه بر دو شخص نماز ظهر واجب است، امّا بر يکي نماز چهار رکعتي، و بر ديگري نماز دو رکعتي (در سفر) و هيچ کس نمي گويد اينجا تناقضي وجود دارد.
البته بايد توجه داشت منشا اين سخن از آنجا سرچشمه مي گيرد که عده اي تصور کرده اند خاکمال کردن ظروف بخاطر از بين بردن ميکروبهاي آن است و پس از آن مي گويند: خاکمال کردن زخم حيوان که با دهان سگ تماس داشته اولويت دارد، زيرا گوشت شکار غذاي انسان است و سزاوارتر است که ميکروبهاي آن کشته شود. ولي، اولاً: اين سخن چيزي جز همان قياس نيست. ثانياً: در احاديث علّت خاکمال، از بين بردن ميکروبها دانسته نشده است تا اين سخن صحيح باشد. ثالثاً: بر فرض که خاکمال کردن در ظروف سبب از بين رفتن ميکروبها مي شود، شايد در گوشت شکار شستن براي از بين رفتن ميکروب مورد نظر کفايت مي کند.
آيا منظور از خانه اي که در روايت «اِنَّما لاتَدْخُلُ المِلائِکَة بَيْتا فيهِ کَلْبٌ»، آمده است همان جان ظلماني انسان گنهکار است؟
بعضي افراد، از حديث فوق تعبير ديگري دارند و مي گويند: مـراد از خـانـه ـ اى کـه در آن سـگ بـاشد، ملائکه به آن داخـل نـمـى شـوند، ـ همان جان خود انسان است؛ پس اگر جان انسان با قرآن و اعمال نيک مانوس شد، نـورانـى مـى شـود و بـه آسـمـان ها عروج مي کند، اما اگر از اينها بيگانه شد، به بـاطـن ظـلمانى تبديل شده و شياطين در آن مستقر مى شوند. از اين رو، در روايت است که: اگر انسان در دنيا ظالم شد و ظلم در جان او به حدّ ملکه رسيد، او در باطن سگ است.(107)
در اين تعبير، نفس امّاره به سگي تشبيه شده که به انسان حمله مي کند:
چون سگ، به تو نفس حملهآور باشد از جمله ي اعداىِ تو بدتر باشد
با نفس جهاد کن گرت مردى هست کز قول نبى: جهاد اکبر باشد(108)
اين تعبير اخلاقي هرچند زيبا و مورد تاييد روايات ديگر است امّا سبب نمي شود تا روايت از معناي ابتدايي و اصلي خود خارج شود. چه بسا اگر اين دسته از روايات را مورد بررسي قرار دهيم، چيزي جز معناي اوليّه آن به ذهن خطور نمي کند. به عنوان نمونه به روايت زير توجه کنيد:
وَ قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام): لَا تُصَلِّ فِي دَارٍ فِيهَا کَلْبٌ إِلَّا أَنْ يَکُونَ کَلْبَ صَيْدٍ وَ أَغْلَقْتَ دُونَهُ بَاباً فَلَا بَأْسَ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَة لَا تَدْخُلُ بَيْتاً فِيهِ کَلْبٌ وَ لَا بَيْتاً فِيهِ تَمَاثِيلُ وَ لَا بَيْتاً فِيهِ بَوْلٌ مَجْمُوعٌ فِي آنِيَة.(109)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: نماز مگذار در خانه اي که در آن سگ است مگر اينکه سگ صيد باشد و دربي برويش بسته شود، در اين صورت اشکالي ندارد. همانا ملائکه بر خانه اي که در آن سگ است وارد نمي شوند و... .
با توجه به تعابيري که در حديث فوق آمده است مثل: «کَلْبَ صَيْدٍ» و «أَغْلَقْتَ دُونَهُ بَاباً» معلوم مي شود منظور از کلب همان حيوان است نه نفس ظلماني انسان.
نتيجه بحث
خلاصه اينکه مسئله نجاست سگ، يکي از مسائل قطعي فقهي اسلام است. با اينکه در قرآن اشاره اي به اين مسئله همانند بسياري از مسائل ديگر نشده است اما اين حکم در روايات معتبر صريحاً بيان شده است. در عين حال نجاست سگ سبب نشده معامله آن حرام باشد، چرا که نجاست هيچ مدخليّتي در حرمت معامله نداشته، و حرمت خريد و فروش، داير مدار اينست که مبيع داراي منفعت عقلايي باشد يا نباشد. پس تنها معامله سگهايي که فاقد منفعت عقلايي مي باشند، جايز نيست. امّا در مورد فلسفه نجاست سگ روايات معصومين(ع) مطلق بوده و فلسفه حقيقي اين حکم بر ما پوشيده است و فلسفه نداشتن يک حکم، غير از ندانستن فلسفه آن است.
فهرست منابع
1. قرآن کريم.
2. نهج البلاغه.
3. طبرسي، ابو علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان، تعليق: ابوالحسن شعراني، 10جلد، چاپ دوم: تهران، کتاب فروشي اسلامية، 1380ق.
4. طوسي، ابو جعفر محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن ، 10جلد، چاپ دوم بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.
5. آيت الله مکارم شيرازي، و همکاران، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه قم، چاپ سي و دوم:1386.
6. رازي، فخر الدين، التفسير الکبير، 30جلد در15مجلد، چاپ اول:بيروت، دار الکتب الاسلامية، 1411ق.
7. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، نشر دارالفکر، قم.
8. قرائتي، محسن، تفسير نور، تهران، مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن، چاپ يازدهم 1383.
9. حسين بن محمد راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، قرن ششم، دمشق، دار العلم الدار الشامية، چاپ اول 1412ق.
10. متقي هندي، کنز العمال، هجده جلد، چاپ دوم، انتشارات مؤسسة الرساله، بيروت 1409 هـ .ق.
11. زماني ، محمد حسن، طهارت اهل کتاب و مشرکان، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ: چاپخانه دفتر تبليغات، اوّل/1378.
12. مشهدي، ميرزا محمد، کنز الدقائق، 11جلد، چاپ اوّل: قم، موسسة النشر الاسلامي، 1411ق.
13. انصاري، شيخ مرتضي، الطهاره، چاپ چاپ سنگي:قم، موسسة آل البيت لاحياء التراث، بي تا.
14. مرواريد، علي اصغر، سلسلة الينابيع الفقهية، 40جلد، چاپ اول: بيروت، موسسة فقه الشيعه و الدرالاسلامية، 1410ق.
15. مصباح يزدي، محمدتقي، آذرخشي ديگر ازآسمان کربلا، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، ????.
16. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، 29 جلد، مؤسسه آل البيت عليهمالسلام قم، 1409 ق.
17. نجفي ، محمد حسن، جواهر الکلام، چاپ هفتم، بيروت، داراحياء التراث العربى.
18. مغنيه، محمد جواد، الفقه المذاهب الخمسة، چاپ دهم/1429هـ، دار التيار الجديد، بيروت.
19. آية الله حکيم، سيد محسن، مستمسک العروة الوثقي، 14 جلد، چاپ نجف ، 1377 ق .
20. مطهري، مرتضي ، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1380 شمسي.
21. صدوق، شيخ محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي، علل الشرايع، دو جلد، انتشارات دارالبلاغه.
22. پيام زن، پياپي 104، ص 66-70 و 65، فارسي، کتابنامه: 65،کد پارسا: 33127A.
23. جمعي از نويسندگان، جامعه ايدهآل اسلامي و مباني تمدن غرب ـ.
24. انصارى، شيخ مرتضى، المکاسب، در يک مجلد، چاپ سنگى.
25. نجفي الخوانساري، موسى بن محمد، منية الطالب في شرح المکاسب، تقريرات المحقق الميرزا محمد حسين النائيينى، موسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، الطبعة الاولى ـ قم.
26. السيد محمد جواد العاملي، مفتاح الکرامة في شرح قواعد العلامة، حققه وعلق عليه الشيخ محمد باقر الخالصي، مؤسسة النشر الاسلامي، طبع ونشر: الفقه، الطبعة: الاولى 1419 ه. ق. مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة.
27. الامام الخمينى (قدس سره)، المکاسب المحرمة، الناشر: مؤسسه اسماعيليان: قم، الطبعة الثالثة 1410ه.ق.
28. علّامه حلّى، نهاية الاحکام، اسماعيليان، قم.
29. معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، انتشارات اسماعيليان.
30. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار،110جلد، موسسه الوفاء بيروت ـ لبنان،1404 ه ق.
31. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، 4جلد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1413ه ق.
32. ثقة الاسلام کليني، الکافي، 8جلد، دارالکتب الاسلامية، تهران، 1365ه ش.
33. جعفري، محمد تقي، رسائل فقهي، مؤسسه نشر کرامت،1377.
34. مسند امام رضا(ع)، تحقيق عطاردي، مشهد، آستان قدس، 1406 ه.ق.
35. علي ابن ابراهيم قمي، تفسير قمى، قم، دارالکتب، چاپ چهارم 1367 ش.
36. محمدبن حسن طوسي (شيخ طوسي) المبسوط، مکتبه مرتضويه، تهران، 1378 ق .
37. الصدوق، ابن جعفر محمدبن عليبن الحسينبن بابويه القمي، الخصال، صحّحه و علّق عليه علي اکبر الغفاري، منشورات جماعة المدرسين، طبع شهريور 1362.
38. روزنه اي به سوي اسرار الهي، استاد توکل، ناشر: صبح پيروزي، نوبت چاپ: پنجم.
39. مهدي مهريزي و علي صدرايي خويي، ميراث حديث شيعه، موسسه فرهنگي دارالحديث قم ، 1378ش.
40. موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، مکان چاپ: قم،1374 ش، نوبت چاپ: پنجم.
41. آية الله هاشمي شاهرودي، سيد محمود، فرهنگ فقه، موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي، ناشر: انتشارات موسسه دائرة المعارف فقه اسلامي، سال چاپ1387.
42. راوندي، سعيد، فقه القرآن، چاپ شده در سلسلة الينابيع الفقهية.
43. توضيح المسائل مراجع.
44. رساله توضيح المسائل امام خميني (ره)
45. مجله المنار.
46. مجمع المسائل، حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى.
47. فصلنامه فقه اهل بيت(ع).
48. تمام نهج البلاغة، السيد صادق الموسوي.
49. الأخبار الطوال، أبو حنيفة الدينوري، چاپ اوّل:1912م.
50. سيره معصومان، محسن امين، ترجمه علي حجتي کرماني، انتشارات سروش، چاپ سوم 1376.
51. الإمامة والسياسة، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري، تحقيق خليل المنصور، دار الکتب العلمية، چاپ 1418هـ - 1997م، بيروت.
پاسخ :
(1) ـ قال رسول الله (ص): اهل البدع کلاب اهل النار: بدعت گذاران سگ هاى دوزخند. (کنزالعمال، ج1 ،ح 1094 و 1125).
(2). صفي پور، منتهي الارب في لغة العرب،ص 1228: نجس ناپاک، پليد و خلاف طاهر؛ طريحي، مجمع البيان، ج4، ص11: نجس الشيء، اذا کان قذراً غير نظيف. فيروز آبادي، القاموس المحيط، ج2ص253: النجس ضد الطاهر؛ و زبيدي، تاج العروس من جواهر القاموس ج4ص255: النجس ضد الطاهر.
(3). سوره توبه، آیه 28.
(4). راغب اصفهاني، مفردات، حرف نون، لفظ نجس.
(5). طوسي، تفسير التبيان، ج5، ص234.
(6). طبرسي، مجمع البيان، ج5، ص20.
(7). سلسلة الينابيع الفقهية، ج1، ص359 به نقل از فقه القرآن.
(8). مستمسک عروة الوثقي، ج1، ص368.
(9). کنز الدقائق، ج4، ص162.
(10). تفسير کبير، ج16، ص24.
11). طهارت اهل کتاب و مشرکان، محمد حسن زماني،ص184.
(12). شيخ انصاري، الطهاره، ص325.
(13). سلسلة الينابيع الفقهية، ج1، ص359 به نقل از فقه القرآن.
(14). طهارت اهل کتاب و مشرکان، محمد حسن زماني،ص188.
(15). نقش يک سگ نيز بر ديوار غار است، و بالاى غار، صومعه اى قديمى است و مسلمانان نيز مسجدى ساخته اند. (تفسير نور ج 07 ص143)
(16). سوره کهف، آیه 18.
(17). «وَصِيْد» چنان که «راغب» در کتاب «مفردات» مىگويد: در اصل به معنى اطاق و انبارى است که در کوهستان براى ذخيره اموال ايجاد مىکنند، و در اينجا به معنى دهانه غار است . (تفسير نمونه، ج12، ص406).
(18). سوره اعراف، آیه 176.
(19). تفسير نمونه، ج 7، ص 25.
(20). سوره مائده، آیه 4.
(21). عدد رکعات نماز ـ دو رکعت صبح، چهار رکعت ظهر، چهار رکعت عصر، سه رکعت مغرب و چهار رکعت عشاء ـ در قرآن ذکر نشده است، با اينکه از مسلمات بوده و اختلافي در آن نيست.
(22). سوره انعام، آیه 145.
(23). آذرخشي ديگر از آسمان کربلا، محمد تقي مصباح يزدي، ص53.
(24). سوره نحل، آیه 44.
(25). سوره حشر، آیه 7.
(26). وسائل الشيعه ج 27 ص33.
(27). آذرخشي ديگر از آسمان کربلا، مصباح يزدي، محمد تقي ص53.
(28). وسائل الشيعة ج 1 ص 226.
(29). همان، ص227.
(30). همان، ج3 ص413.
(31). همان، ص415.
(32). همان، ص416.
(33). همان، ص416.
(34). همان، ج1 ص225.
(35). همان، ص226.
(36). همان، ص226.
(37). همان، ج3 ص414.
(38). همان، ص 416.
(39). همان، ص 416.
(40). منسوب به محلّي.
(41). وسائل الشيعة ج3 ص 417.
(42). نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 5، ص 366 – 368، چاپ هفتم، بيروت، داراحياء التراث العربى.
(43). الفِقه على المذاهِب الخمسَة، تأليف محمّد جَواد مغنِيّة، ص55.
(44). همان.
(45). وسائل الشيعة، ج3، ص416.
(46). همان، ص417.
(47). با استفاده از مستمسک العروة الوثقي ,ج 1 ص 363.
(48). توضيح المسائل مراجع, ج 1 ص 83.
(49). مجموعه آثار، مرتضي مطهري ، ج 20، ص52.
(50). تفسير نمونه، ج6، ص493.
(51). به جلد سوم تفسير نمونه صفحه 7 مراجعه کنيد.
(52). سوره نساء، آيه 160.
(53). تفسير نمونه، ج1، ص553.
(54). سوره بقره، آیه 143.
(55). مجله المنار، سال ششم، ص307.
(56). وسائل الشيعة ج 1 ص 227.
(57). که براي ذوي العقول بکار مي رود.
(58). مجلّه پيام زن، پياپي 104، ص 66-70 و 65: عصر جديد و روابط خانوادگي (قسمت اوّل)، احمد عابديني.
(59). براي اطلاع بيشتر به کتاب «جامعه ايدهآل اسلامي و مباني تمدن غرب»، نشر دبيرخانه دايمي اجلاس دوسالانه بررسي ابعاد وجودي حضرت مهدي(عج)،مراجعه نماييد.
(60). شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص93.
(61). چنانکه شيخ انصارى صرف نجاست را مانع جواز خريد وفروش و استفاده از آن نمي داند. ايشان در مسأله خريد و فروش شير زن يهودى، معامله آن را جايز مي داند و چنين مى نويسد: «فانّ نجاسته لاتمنع عن جواز المعاوضة عليه.» ( مکاسب، شيخ انصارى،ج1،ص35) مرحوم نائيني نيز صرف نجاست را مانع از خريد و فروش نمي داند و مي گويد: پوست حيوان مرده را مي توان در مواردي که طهارت شرط نيست مثل آبياري کشتزارها ـ که در قديم مرسوم بوده است ـ معامله کرد. ( «اذا فرض هناک منفعة مهمة عقلائية, ولم يتوقف استيفاء المنفعة علي طهارة الشيئي کالأستقاء بجلدالميته للزرع ونحوه, فمجرد کونه نجساً لايمنع عن جواز بيعه.») منية الطالب), تقرير درسهاي آية اللّه نائيني, مقرّر: شيخ موسي نجفي خوانساري, ج?/?.)) علاوه بر اين شيخ انصاري، نيز معامله پوست مردار را با همين شرط پذيرفته و در نهايت مي فرمايد: «فمجرد النجاسه? لاتصلح علة لمنع البيع: مجرد نجس بودن، نمي تواند مانع از خريد و فروش آن باشد.» ( مکاسب، شيخ انصاري، ج1، ص49.) بنابراين نمي توان گفت: سگ چون از نجاسات است، معامله اش اشکال دارد.
(62). تأمين مال به کمک وسيله اى باطل، سحت شمرده شده است. «وفي الکافي، بإسناده عن السکوني عن أبي عبد الله قال: السحت ثمن الميتة و ثمن الکلب و ثمن الخمر- و مهر البغي و الرشوة في الحکم و أجر الکاهن. أقول: ما ذکره في الرواية إنما هو تعداد من غير حصر، و أقسام السحت کثيرة کما في الروايات، و في هذا المعنى و ما يقرب منه روايات کثيرة من طرق أئمة أهل البيت عليهم السلام» (الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص361.)
(63). وسائل الشیعه، ج 17، ص 119.
(64). همان ،ص 119.
(65). همان ،ص119.
(66). همان ،ص119.
(67). همان ،ص120.
(68). همان ،ص120.
(69). امروزه سگهاي «پليس» و «امداد» نيز همين حکم را دارند.
(70). معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، واژه سگ.
(71). مرحوم علامه حلّي در کتاب منتهي مي فرمايد: نماز خواندن در خانه اي که در آن سگ باشد، کراهت دارد. (بحارالانوار، ج 62، ص 53. ـ توضيح المسائل مراجع، ج1، مسئله 105.)
(72). من لا يحضره الفقيه، ج1 ، 246 ، باب المواضع التي تجوز الصلاة فيها و المواضع التي لا تجوز فيها ..... ص240.
(73). الکافي، ج3 ، 393، باب الصلاة في الکعبة و فوقها و في البيع و الکنائس و المواضع التي تکره الصلاة فيها ..... ص 387. الکافي، ج3 ، 395، باب الصلاة في ثوب واحد و المرأة في کم تصلي و صلاة العراة و التوشح ..... ص393ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،ج56، 177، باب 23 حقيقة الملائکة و صفاتهم و شئونهم و أطوارهم ..... ص144.
(74). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج62، ص50 ـ وسائل الشيعة، ج 11 ،ص530.
(75). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج62، ص50.
(76). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج62، ص 53 ـ وسائل الشيعة، ج 11 ،ص530.
(77). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج62، ص 53.
(78). الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبايي، ج5، ص 209.
(79). ترجمه الميزان، علامه طباطبايي، ج5، ص336و337.
(80). مفتاح الکرامة 8/85 ـ کتاب المکاسب 1/ 197 ـ جواهر الکلام 22/138.
(81). ترجمه الميزان، ج5، ص 337ـ الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص210.
(82). فصلنامه فقه اهل بيت فارسي، شماره 17 و 18، خرازي، سيد محسن، حکم نقاشي و مجسمه سازي از نگاه شريعت.
(83). شرح اين مطلب در کتاب «انوار الاصول» آمده است. رجوع کنيد به : انوار الاصول، ج 2، ص 486 .
(84). الاخبار الطوال، ص 227.
(85). الامامة والسياسه، ج1، 203 و 204 و سيره معصومان، سيد محسن امين، ترجمه: على حجّتى کرمانى، ج 4، ص 87.
(86). تمام نهج البلاغه، ص 815 به نقل از تاريخ اليعقوبي ج 2 ص 203. و أنساب الأشراف، بلاذري ج 2 ص 163.
(87). جواهرالکلام ، ج5/ ص114.
(88). مسالک الافهام، ج2/ ص250.
(89). جواهرالکلام، ج36/ ص437.
(90). اين مسئله در رسائل فقهي علامه جعفري نيز مطرح شده است. (جعفري، محمد تقي، رسائل فقهي، مؤسسه نشر کرامت1377، ج1، ص 119-118.)
(91). انصاري، شيخ مرتضي، کتاب المکاسب، انتشارات علامه، ص 7، دو سطر به آخر.
(92). نهج البلاغه، نامه 47.
(93). قطعه قطعه کردن اعضاي بدن.
(94).بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج43، باب 16، مکارم أخلاقه و عمله و علمه و فضله و شرفه و جلالته و نوادر احتجاجاته صلوات الله عليه، ص331.
(95). المبسوط، شيخ طوسي، ج6، ص 47.
(96). من لا يحضره الفقيه، ج4، باب نوادر الديات، ص169.
(97). در بعضي روايات «ديته» گفته شده.
(98). مسند الإمام الرضا عليه السلام، ج1، 346، (سورة يوسف) ـ تفسير قمّى، سوره يوسف، آیه 20.
(99). الخصال، ج2، دية کلب الصيد أربعون درهما، ص539.
(100). همان.
(101). http://www.porseman.org.
(102). سگان ولگرد.
(103). وسائل الشيعة ،ج11، ص533.
(104). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج62، باب1، الکلاب و أنواعها و صفاتها و أحکامها و السنانير و الخنازير في بدء خلقها و أحکامها ... ص 48.
(105). براي تفصيل بيشتر به وسيلة النجاة و عروة الوثقي مراجعه نمائيد.( مجمع المسائل، حضرت آية الله العظمى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى، ج1، ص34 ).
(106). علاوه بر اين اگر آب را به خود مي گيرد و قابل فشرده است بايد بعد از هر بار شستن آن را بفشاريم تا آبهاي داخلش بيرون بيايد و يا به گونه اي ديگر آب را بگيريم. (رساله توضيح المسائل امام (ره)، مساله 150، 155، 159، 160، 161و 162).
(107). روزنه اي به سوي اسرار الهي، رحيم توکل، ص25.
(108). ميراث حديث شيعه، مهدي مهريزي و علي صدرائي خوئي ، ج 2، ص35 .
(109). من لا يحضره الفقيه، ج1،246، باب المواضع التي تجوز الصلاة فيها و...، ص240.