بابک خرّمدین و جریان ایرانیکشی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نهضت خرّمدینان در ابتدای پیدایش، نهضتی مردمی و برخاسته از تودهٔ مظلوم و رنج کشیدهٔ ایرانی علیه حاکمان ظالم بنی عباس بود. این نهضت در قرن دوم و سوم هجری در مرکز، شمال و شمال غرب ایران آغاز شد و به دلیل روحیهٔ ظلم ستیزی، مورد توجه و حمایت طبقات رنج دیده قرار گرفت. گرچه از همان ابتدا رهبران این نهضت دچار انحرافات اخلاقی متعددی بودند لیکن اهداف روشن و روحیه دفاع از مظلومین، موجب شد تا بسیاری جذب این جریان گردند. لیکن با ظهور بابک خرمدین، انحرافاتی بس عمیق در اهداف این نهضت رخ داد. مرتضی راوندی در تاریخ اجتماعی ایران مینویسد: «پس از خاموش شدن جنبش ابومسلم و المقنع، بزرگترین نهضتی که علیه خلفای بغداد صورت گرفته قیامی است که به رهبری بابک خرّمدین در شمال ایران به وقوع پیوسته است. به طوری که از مندرجات سیاست نامه نظام الملک برمی آید، قبل از ظهور بابک، خرّمدینان در نواحی مرکزی و شمالی ایران فعالیتهایی داشتند و به مبارزاتی علیه دین و دولت اسلامی دست میزدند ... در آن وقت که هارون الرشید در خراسان بود بار دیگر خرّمدینان خروج کردند از ناحیت اصفهان ... و مردم بسیاری از ری و همدان بیرون آمدند و با این قوم پیوستند و عدد ایشان بیش از صد هزار نفر بود. هارون سوار به حرب ایشان فرستاد، ایشان بترسیدند و هرگروه به جای خویش باز شدند. مقدسی درباره آیین و روش این جماعت میگوید: از ریختن خون، جز در هنگامی که علم طغیان برافرازند، خودداری میکنند، به پاکیزگی بسیار مقیدند، میل دارند با نرمی و نیکوکاری با مردم دیگر درآمیزند و اشتراک زنان را با رضایت خود آنان جایز میدانند. ابن الندیم در کتاب الفهرست، خرّمیه را از پیروان مزدک میداند و مینویسد: ... مزدک به پیروان خود دستور داده بود که همیشه در جستجوی لذات باشند. و در خوردنی و نوشیدنی بر خود سختی روا ندارند، دوستی و یاری را پیشه سازند و با استبداد مبارزه نمایند، زنان خود را مشترک بدانند. با این همه، رفتار و کردار پسندیده دارند و پی آزار کسی برنیایند ... بابک کسی است که جنگ و غارت و کشتار را در میان آنان رواج داد و پیش از آن، خرّمدینان به این کارها دست نمیزدند.» [۱]
ایشان ادامه میدهند: «آغاز کار بابک کاملاً روشن نیست، آنچه مسلم است این مرد مبارز یکی از افراد عادی ملت ایران بود که در آغاز جوانی به سپاه جاویدان از رؤسای خرّمدینان پیوست و در نزد او تقرب یافت تا حدی که چون جاویدان میمرد وصیت کرد که بابک جانشین اوست. پس از مرگ جاویدان، زنش سپاه او را گرد آورد و بنا به عقیده خرّمدینان، که به تناسخ ایمان داشتند، اعلام کرد که جاویدان در شب مرگش گفت که روح او در بدن بابک حلول خواهد کرد. سپس دستور داد گاوی قربان کردند و پوست آن را گسترد و طشتی پر از شراب بر روی آن نهاد و قطعات نان در پیرامون طشت چید، هریک از افراد لشکریان دست خود را بر آن پوست مینهاد و قطعه نانی را در شراب زده میخورد و دست بابک را گرفته میگفت: آمنت بک یا روح بابک کما آمنت به روح جاویدان.» [۲]
پس از اینکه بابک، رهبری نهضت را بر عهده گرفت دست به مبارزاتی مسلحانه علیه حکومت بنی عباس زد، مأمون خلیفه وقت، یکی از سرداران لشکر خود به نام محمد بن حمید را به نبرد بابک میفرستد که این نبرد پس از فراز و فرودهای فراوان با کشته شدن سردار لشکر مأمون پایان مییابد. پس از این شکست، مأمون فرماندار خراسان که سرداری ایرانی به نام عبدالله طاهر بود را به سوی بابک فرستاد. عبدالله طاهر نیز لشکری از جنگجویان ایرانی - از خراسان و عراق عجم - را گرد آورد و به سوی همدان و آذربایجان حرکت کرد. در اثر این لشکرکشی، سپاهیان بابک متفرق شدند و بابک نیز به قلعه ای پناه برد. عبدالله طاهر نیز نتوانست کاری بیش از این انجام دهد. پس از این رویارویی، خلیفه ی وقت، افشین سردار ایرانی را برای نبرد با بابک فراخواند. افشین نیز به همراه دهها هزار نفر از مردان جنگجوی ایرانی به سمت بابک حرکت کرد. پس از روزها محاصره، عاقبت بابک خرمدین، لشکریان خود را تنها گذاشت و به سوی ارمنستان گریخت. در آنجا بود که به دست والی ارمنستان دستگیر و سپس به بغداد فرستاده شد و در نهایت به دستور معتصم خلیفه بنی العباس به طرزی فجیع کشته شد. [۳]
همانگونه که گفته شد خرّمدینان پیروان مزدک بودند. آنان همواره نسبت به مسلمانان و زرتشتیان به دیده ی خصومت مینگریستند. به همین علت بود که قیام خرمدینان از زمان رهبری بابک، به یک جنگ ایرانی - ایرانی تبدیل شد. خلیفه ی وقت، ایرانیان را به جان هم میانداخت. بابک از یک سو و افشین از سویی دیگر به کشتار و قتل عام هم وطنان خود مشغول شدند. استاد حسن پیرنیا مینویسند: «در اوان خلافت مأمون چنان که اشاره کردیم در شمال و مشرق آذربایجان شخصی بنام بابک خرّمدین به ادّعای خدائی و احیای آیین مزدکی برخاست و مردم زیادی که همه جامه های سرخ دربر میکردند دور او را گرفتند. بابک به یاری این سرخ جامگان یا محمّره مدّت بیست سال بر آذربایجان و ارمنستان مستولی بود و چندین بار لشکریان مأمون و معتصم را شکست داد و بیش از ۵۰۰۰۰۰ نفر از ایشان را کشت و هیچ کس حریف او نمیشد.» [۴]
ایشان در ادامه به بحث جنگ میان افشین و بابک هم اشاره میکند. نکته ی قابل توجه در این است که به گفته ی ایشان در زمان استیلای بابک بر نواحی شمال غرب ایران، بیش از پانصدهزار نفر از لشکریان خلفای وقت کشته شدند و البته بر پژوهشگران روشن است که اکثر این کشته شدگان، همان ایرانیانی بودند که در لشکر عبدالله طاهر و افشین برای نبرد با خرمدینان حرکت کرده بودند.
همانگونه که در ابتدا گفته شد با ظهور بابک و بر عهده گرفتن رهبری خرمدینان، در اهداف و منش این نهضت انحرافاتی عمیق روی داد. آنچنانکه حکیم زجاجی تاریخ نگار و ادیب ایرانی در قرن ۷ هجری، در همایون نامه مطالبی بسیار عجیب و هولناک بیان میکند. او میگوید بابک مردم را به جرم مسلمان بودن و یا همراهی نکردن، قتل عام میکرد. [۵]
دو ده سـال بر خـــلق بیــداد کـــــرد
دل ناجـــــوانان از ایـن شــــاد کــــرد
گروهی که نادان و بی دیـن بدنـــد
به راه بداندیـــــش پرکین شـــــدند
اذربادگـــــان بیشـــــتر گـــبـر شــــد
بداندیش بابـــــک یکــــی ببــــر شــد
بهجز کشتـــــنــش هیچ کاری نبـود
به دل در ورا مهــــــر یــاری نبـــود
فرو برد گردنـــــکشـــان را به خاک
زمیـــن کرد از مـــــــــرد آزاده پـــاک
چه مایه مسـلــمان که او بی گنــاه
بکشــــت و بیفــــــکند در تیره چـــاه
نکته آخر این است که برخی چنین معتقدند که بابک خرمدین دلاور سرزمین آذربایجان بود! لیکن حقیقت این است که بابک نه از سوی پدر و نه از سوی مادر اهل آذربایجان نبود. نیاکان پدری او از قبائل عراق بودند و از سوی مادر نیز اهل سیستان [۶] و آذربایجان هم تنها پناهگاه او بود. گرچه مردم غرب و شمال غرب ایران در ابتدا با او همراه بودند اما پس از قتل عامها و کشتارهایی که علیه بی گناهان انجام داد و همچنین روشن شدن انحرافات اخلاقی وی کمتر کسی حاضر به همراهی وی شد و ضعیف شدن جریان تحت سرپرستی وی نیز به همین خاطر بود که حمایتهای مردمی را از دست داد و در نهایت، اندک یاران باقی ماندهاش را نیز رها کرد و خود به تنهایی، سوی ارمنستان گریخت.
پی نوشت:
[۱]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، انتشارات نگاه، تهران، چاپ دوم، جلد ۲ صفحه ۱۸۵
[۲]. همان، جلد ۲ صفحه ۱۸۶
[۳]. همان، جلد ۲ صفحه ۱۸۷ - ۱۸۸
[۴]. حسن پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ناشر: خیام، تهران، چاپ نهم، متن تاریخ مفصل، ص ۱۰۰
[۵]. حکیم زجاجی، همایون نامه، مصحح: علی پیر نیا، نشر آثار، تهران، چاپ اول، جلد ۱ صفحه ۵۶۱
[۶]. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری و مریم میر احمدی؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران، چاپ چهارم، جلد ۱ صفحه ۳۶۶