نژاد پرستي
در رابطه با آیین زرتشت ابهامات و اشكالات متعددى وجود دارد. برخى از این اشكالات جنبه تاریخى دارند، برخى كلامى و اعتقادى اند، بعضى مربوط به وثاقت كتاب آسمانى و اشكالاتى نیز راجع به حوزه هاى اخلاقى و رفتارى و یا نظام اجتماعى و خانوادگى آن مربوط مى شود.
اكنون در این مجال درباره نژاد پرستی و ملیت گرایی بحث می كنیم:
نژاد پرستى و ملیت گرایى یكى از عوامل منفى راه یافته در آیین زرتشت به ویژه از دوره ساسانى است. این مسأله به آیین یاد شده ویژگى هاى تاریخى و احكام خاصى بخشیده است از جمله:
الف: اگرچه احتمالاً دعوت زرتشت فراگیر بوده ولى براساس شواهد تاریخى پیروان آن همه آریایى بوده و از نژادهاى دیگر چندان كسى به این آیین در نیامده است.[۱]
ب: ملیت گرایى و ناسیونالیسم در «فرّ ایزدى» به خوبى آشكار است.
فرّ یا خوارنه فروغى است ایزدى، به دل هر كه بتابد برترى یابد، پادشاه شود، پیروز گردد یا در كمالات نفسانى و روحانى آراسته شود و پیامبر گردد.
دو نوع فر در اوستا آمده:
Airayane yareno(یئریانم خوارنه)
و Kavaenem xareno(فركیانى)
كه دومى تا ظهور سوشیانت همیشه با ایرانیان خواهد بود.[۲]
ج: نژادگرایى و نظام طبقاتى سبب تجویز و گسترش ازدواج با محارم شده است.
«كرتیر» از بنیانگذاران زرتشتى ساسانى نوشته است: «بسیار ازدواجها میان محرمان برقرار نمودم».[۳] این مسأله همواره موجب خرده گیرى بر آیین زرتشت گردیده است.
د: بى ارزش انگارى جان غیرزرتشتیان؛
در تفكر زرتشتى انسانها به دو دسته : مزداپرستان (زرتشتیان) و دیوپرستان (نازرتشتیان) تقسیم مى شوند. در این آیین اگر پزشكى در پى آموزش جراحى است باید تمرین خود را بر دیوپرستان آغاز كند. اگر سه دیوپرست به دست او مرد، دیگر نباید بر مزداپرستان پزشكى كند.[۴]
ه: انحصارگرایى:
یكى از ویژگى هاى نظام اجتماعى زرتشتى سامانى انحصارگرایى در قدرت، ثروت و دانش در طبقات فرادست است. آموزش در انحصار موبدان و كاهنان بوده و طبقات فرودست به كلى از آموختن دانش محروم بودند تا آن جا كه گفته اند:
«موبد را باید لغت پهلوى غیر را نیاموزد چه یزدان به زرتشت گفته است كه این علم را به فرزندان خود تعلیم كن».[۵]
................................................................................................................................
پی نوشت:
۱) زرتشت و آموزشهاى او، ص ۷.
۲) بنگرید :
الف. مرضیه شنكایى، بررسى تطبیقى اسماى الهى، ص ۲۷۹، تهران، سروش، چاپ اول، ۱۳۸۱.
ب. پورداود، یَشتها، ج ۲، ص ۳۱۰.
۳) هاشم رضى، ج ۱، ص ۴۵.
۴) وندیداد، فرگرد هفتم، بند ۳۷ و ۳۸.
۵) دبستان المذاهب، ص ۱۱۱؛ چرا دین؟ چرا اسلام؟ چرا تشیع؟، حمیدرضا شاکرین، نشر معارف.