تراژدی مهبود
در گذر تاریخ پادشاهان بسیاری بر تخت نشسته؛ هریک کارنامه ای ازخود باقی گذاشتند. در این میان انوشیروان معمولاً به عنوان یکی از نقاط اوج حکومت های ایران قبل از اسلام معرفی می شود. اما بررسی یکی از اتفاقات عصر انوشیروان می تواند ما را با چهره واقعی این پادشاه بیشتر آشنا سازد. انوشيروان وزيرى داشت به نام مهبود، که اهل حکمت بود. وی در محضر انوشیروان، صاحب نفوذ و محرم اسرار بود. مهبود هر روز برای پادشاه ظرفى از بهترين غذاها تهيّه كرده؛ توسط دو پسرش براى او مي فرستاد. در شاهنامه آمده است :
كه مهبود بد نام آن پاك مغز
روان و دلش پر زگفتار نغز
دو فرزند بودش چو خرم بهار
هميشه پرستنده ی شهريار
شهنشاه چون زمزم آراستي
وگر برسم موبدي خواستي
نخوردي جز از دست مهبود چيز
هم ايمن بدي زان دو فرزند نيز
خورش خانه در خان او داشتي
تن خويش مهمان او داشتي
دو فرزند آن نامور پارسا
خورش آوريدي برِ پادشا
یکی دیگر از نزدیکان انوشيروان شخصی بود به نام آزرونداد (در شاهنامه زروان) که نهايت دشمنی و کینه را با مهبود داشت و همواره در پی نابود کردن وی بود. به همین علت از یک یهودی جادوگر کمک خواست. جادوگر به آذرونداد گفت که من سِـحری دارم که می تواند شیر را به سم مبدّل کند. آزرونداد هم بر این اساس حیله ای طرح کرد. چند روز بعد پسران مهبود طبق رسم هر روز با ظرف نقره و لباسی زربافت به دربار آمدند تا غذای انوشیروان را به وی تقدیم دارند. آذرونداد سر راه پسران مهبود آمد و از آنان خواست تا سرپوش غذا را بردارند که بازرسی صورت گیرد. هر دو جوان سر غذا را گشودند و درست غذائى بود با شير و برنج. پس آذرونداد غذا را نزد یهودی برد و یهودی بر آن سِحر دميد. پسران مهبود که از ماجرا آگاه نبودند، به قصر شاه رفته و غذا را بر خوان انوشیروان نهادند. چون دست شاه به طرف ظرف دراز شد، آذرونداد (زروان) سراسيمه رسيده و به انوشیروان گفت که از دست پسران مهبود غذا نخورد، چون آلوده به زهر است! شاه متعجّب شده امر كرد پسران مهبود از آن تناول كنند. دو جوان بی گناه نیز به محض خوردن، بر زمین افتادند و جان دادند...
پس از اینکه انوشیروان فهمید که شیر زهرآلود است :
بفرمود کز خان مهبود خاک
برآرند و از کس ندارند باک
برآن خاک باید بریدن سرش
نه مهبود با دانه خوالیگرش
به ایوان مهبود در کس نماند
زخویشان او در جهان بس نماند
به تاراج داد آن همه خواسته
زن و کودک و گنج آراسته
بله ، انوشیروان به سبب یک گمان غلط ، دستور داد تا سر مهبود را بریدند و همه اطرافیانش را قتل عام کردند. (به گفته ابومنصور ثعالبی، حتی به زنان مهبود هم رحم نکردن و همه را از دم تیغ گذراندند.) در نتیجه آذرونداد توطئه گر به هدف خود در نابود کردن مهبود پاک رسید.
روزگار گذشت. آذرونداد (زروان) وزیر انوشیروان گشت. از قضا روزی خسرو انوشیروان به شکارگاه رفت. در آنجا که یاران گرد آمده بودند، انوشیروان سحر و جادو را نفی کرد و خرافات پنداشت. در این هنگام آذرونداد گفت: «من کسی را دیدم که افسون بر شیر می دمید به سم تبدیل می شد! » در این هنگام انوشیروان به یاد مهبود و ماجرای شیر سمّی افتاد . به آزرونداد شک کرد. از او درباره ی مهبود و پسرانش پرسید. در این هنگام آزرونداد رنگش پريد و حالش متغيّر شد و اندامش به لرزه افتاد. انوشیروان او را مجبور کرد تا حقیقت را بگویید. هنگامی که انوشیروان حقیقت را فهمید دستور داد :
بفرمود پس تا دو دار بلند
فروهشته از دار پیچان کمند
بزد مرد دژخیم پیش درش
نظاره برو بر همه لشکرش
به یک دار زروان و دیگر جهود
کشنده برآویخت تندی نمود
بباران سنگ و بباران تیر
بدادند سرها به نیرنگ شیر
بله. زروان و یهودی را به دار آویختند و سپس سنگسار نمودند. [۱] ابو منصور محمد بن عبد الملك ثعالبى متوفای ۴۲۹ قمری در کتاب «غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم» که به شاهنامه ثغالبی مشهور گردیده، این حادثه تلخ را با ذکر همین جزئیات بیان کرد. [۲]
شگفت انگیزتر اینجاست که مهبود (که بدون ارتکاب گناه، به دستور انوشیروان سر بریده شد و همه اعضای خانواده اش قتل عام شدند) یکی از اشخاصی بود که تلاشی زیادی برای به قدرت رسیدن انوشیروان انجام داد. آن چنان که به گفته شادروان حسن پیرنیا (متوفای ۱۳۱۴ خورشیدی، که از ارکان باستان گرایی در عصر پهلوی اول بود) شخص مهبود یکی از عوامل اصلی پیروز شدن انوشیروان بر برادرانش و رسیدن به پادشاهی بود. [۳] همین مسئله را سرپرسی سایکس، متوفای ۱۹۶۵ میلادی در تاریخ ایران [۴] و آرتور کریستین سن متوفای ۱۹۴۵ میلادی در کتاب «ایران در زمان ساسانیان» بیان کرده اند. [۵] کریستین سن علاوه بر نقش اساسی مهبود در به قدرت رسیدن انوشیروان می گوید که وی (مهبود یا همان ماهبوذ) نماینده معتمد انوشیروان در زمینه گفتگو با رومیان بود. [۶] با وجود خدمات بی شمار مهبود به انوشیروان، لیکن می بینیم که انوشیروان عادل (!) بر اساس یک پندار غلط دستور داد تا مهبود را سر بریدند و همه اعضای خانواده اش را به طرزی هولناک کشتند.
پی نوشت :
[۱]. شاهنامه فردوسی ، مؤسسه نور ، تهران ، صفحه ۱۰۷۸ به بعد ، بخش " داستان مهبود با زروان، داستان مهبود دستور انوشيروان "
[۲]. ابو منصور محمد بن عبد الملك ثعالبى ، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم مشهور به شاهنامه ثعالبى ، ترجمه: محمود هدايت ، ناشر : اساطير ، تهران ، چاپ پنجم ۱۳۸۴ ، ص ۳۰۲ - ۳۰۴
[۳]. حسن پيرنيا، تاريخ ايران باستان، ناشر: دنياى كتاب، تهران، چاپ اول ۱۳۷۵، ج ۴ ص ۲۷۸۴
[۴]. سرپرسى سايكس، تاريخ ايران، ترجمه: سيد محمد تقى فخر داعى گيلانى، ناشر: افسون، تهران، چاپ هفتم ۱۳۸۰، متن ج ۱ ص ۶۱۷ پ
[۵]. آرتور كرستين سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه: رشيد ياسمى، ناشر: دنياى كتاب، تهران، چاپ ششم ۱۳۶۸، ص ۴۸۲
[۶]. همان، ص ۴۷۴