حجة الاسلام سید حسین حسینی
گرچه امام خمینی(س) به عنوان یک فقیه و عالم دینی شهرت داشت، اما اندیشه و سخن او محدود در فروعات فقهی نبود؛ او در عرصه های اخلاق، سیاست، فلسفه و عرفان نیز صاحب نظر بود و آراء او مورد توجه همۀ ژرف اندیشان بوده و خواهد بود؛ گرچه افکار عرفانی این مرد بزرگ شاید کم تر مورد گفت وگوی اندیشمندان قرار گرفته باشد. در یک نگاه اجمالی می توان دربارۀ برخی از آراء او به اشارت چنین گفت: امام خمینی(س) از همان دوران جوانی که دروس معمول طلبگی و حوزه را می خواند، به افکار و نظرات عرفا توجه نمود و آن ها را نیز مورد مطالعه قرار داد و با بزرگانی که در این میدان، صاحب رأی بودند مجالست نمود.
موضوع عرفان، خداشناسی است که از طریق تهذیب نفس و شهود قلبی صورت می گیرد و منجر به یک معرفت شهودی و علم حضوری می گردد. منابع غنی عرفان چیزی نیست جز قرآن کریم و سخنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلامکه مفسران حقیقی قرآن و کتاب خداوند می باشند. انسان فطرتاً طالب کمال است و این کمال خواهی او، نشانۀ وجود کامل مطلق در هستی است. رسیدن به باطن و حقیقت میسّر نمی شود مگر از طریق عمل به تکالیف و عبادات شرعیه. و راه شهود قلبی، عمل به فروعات فقهیه و احکام شریعت است. براهین عقلی در علوم، مرحلۀ اول رسیدن به معرفت شهودی است و بین این دو هیچ تعارضی وجود ندارد.
در طی سیر و سلوک، وجود یک مرشد و راهنما که طریق را نشان دهد، لازم و ضروری است و بدون آن، سالک در خطر گمراهی قرار دارد. عرفان به معنای گوشه گیری و انزوا نیست؛ بلکه عرفان، عین حضور در جمع است و عارف نیز راهنمای راه برای مردم می باشد.
سالک برای رسیدن به مقامات عرفانی و معرفت تام، سفرهایی پیش رو دارد که عرفا از آن به «اسفار اربعه» یاد می کنند. به تعبیر ایشان، «کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به مافوق جبروت است» و به سخنی، سفر از خاک تا افلاک و از ظلمت به نور است. این سفر، نوعی هجرت است و مسافر این سفر، مهاجر الی اللّه می باشد؛ «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إلَی اللّه وَ رَسُولِهِ».[1]
این سفر معنوی محدود به یک راه نیست؛ به تعداد همۀ مخلوقات راه وجود دارد و راه رسیدن به مقصد و مقصود، طولانی و بعید نیست؛ «بُعد منزل نبود در سفر روحانی». امام العارفین رحمه الله در طی کردن این اسفار، دارای ویژگی هایی است که او را از سایرین ممتاز می سازد. در سفر چهارم ـ که سالک به حق رسیده است ـ موفق می گردد تا خلق را به سوی حق حرکت دهد و در آن ها تحوّلی عظیم ایجاد نماید؛ که کم تر عارفی توانست به این مرحله گام نهد و دارای چنین آثاری از خود باشد؛ چرا که مبانی فکری و عرفانی آنان، مبتنی بر انزوا و درون گرایی بوده است.
اسفار اربعه و امام خمینی(س)
عارفان معتقدند که سالک، در مسیر حرکت خود به سوی کمال مطلق و یا کشف و شهود و در نهایت، وصول و رسیدن به حضرت حق، باید چهار سفر روحانی و معنوی را طی نماید. ملاصدرا ـ فیلسوف معروفی که شهرت او شاید به خاطر روش او است که مبتنی بر استدلال و برهان و کشف و شهود همراه با هم می باشد ـ فلسفۀ خود را «حکمت متعالیه» نام نهاد و مباحث فلسفی خود را همانند عرفا در چهار سفر نام گذاری نمود. او نام کتاب معروف فلسفی خود را نیز اسفار اربعه نامیده است. بسیاری از بزرگان فلسفه و عرفان به همین روش، مباحث عرفانی خود را مطرح نموده اند. امام خمینی(س) نیز اسفار اربعه را در آثار عرفانی خود شرح و توضیح می دهد[2].
مفهوم اجمالی اسفار اربعه
1. سفر از خلق به سوی حق: در این مرحله، کوشش سالک این است که از طبیعت و حجاب های مختلف عبور کند تا به ذات حق واصل شود و جمال حق را نظاره کند.
2. سفر از حق به سوی حق به وسیلۀ حق: عارف در این مرحله، پس از آن که ذات حق را شناخت، به کمک خود او، در اسماء و صفات او سیر می کند.
3. سفر از حق به سوی خلق: سالک در این مرحله، در افعال حق سیر می کند.
4. سفر از خلق به سوی خلق به وسیلۀ حق: در این سیر، سالک به ارشاد، هدایت و دستگیری مردم و رساندن آن ها به حق می پردازد.
بیان حضرت امام در اسفار اربعه
و اما در نظر من، سفر نخست از خلق به سوی حق مقید [نه حق مطلق] می باشد و تحقق این سفر، به آن است که سالک؛ حجاب هایی را که همان جنبۀ «یلی الخلقی» اشیاء است، پاره می کند و با الغای این جنبه، بر خلاف دیگران که مقهور و فریفتۀ جنبۀ «یلی الخلقی» می شوند و موجودات را به صورت مستقل و گسیخته از حق تعالی مشاهده می کنند، جمال حق را به ظهور فعلی آن که در حقیقت، همان ظهور ذات حق در مراتب موجودات است ـ نظاره می کند. و این [ظهور فعلی] همان جنبۀ «یلی الخلقی» اشیاء را تشکیل می دهد.
و به دیگر سخن، جمال حق، با انکشاف وجه او در نزد سالک، مشاهده می شود. و پایان این سفر آن است که سالک، تمامی موجودات را نشانه ای از حق می بیند و مظاهری می داند که خداوند در آن ها ظهور کرده است. و از این پس، سفر نخست پایان می پذیرد و سفر دوم آغاز می شود.
سفر دوم، از حق مقیّد، به سوی حق مطلق: در این سفر است که در نظر سالک، تمامی هویّات وجودی مضمحل می گردند [و حقیقت «کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إلاَّ وَجْهَهُ»[3] برای او در همین نشئه رخ می دهد] و کلیۀ تعیّنات خلقی مستهلک می شوند و برای ظهور وحدت تامّۀ حق تعالی [و اضمحلال جمیع کثرات ]قیامت کبری بر پا می گردد و حق تعالی برای سالک، با مقام وحدانیت خود، تجلّی می نماید. و این جا است که سالک، اشیاء را مشاهده نمی کند و از ذات، صفات و افعال خویش فانی می گردد. اگر در این دو سفر نخست از اَنانیّت و خودیت سالک چیزی باقی مانده باشد، شیطانِ درون وی، آن اَنانیّت را برای او به صورت ربوبیت و پروردگاری ظاهر می سازد و در نتیجه، از او «شطح» صادر می شود. «شطحیات» جملگی از نقصان مرتبۀ سالک و نقص سلوکی وی و بقای اِنیّت و اَنانیّت [در زوایایی از درون او] حکایت دارد. در منظر اهل سلوک، جهت گرفتار نیامدن به شطح، سالک را معلّمی باید آشنا به چگونگی سلوک که خود، دچار انحراف و اِعوجاج از طریق ریاضات شرعی نباشد، تا او را به روش سلوک رهنمون شود؛ چرا که راه های سلوک معنوی و باطنی قابل حصر نیست و به تعداد نفوس خلایق است. آن گاه اگر در مقام تقدیر استعدادات، عنایت الهی شامل حال سالک شود ـ آن سان که شیخ محیی الدین بن عربی گفته: «قابلیت قابل از ناحیۀ فیض اقدس و عین ثابت او است» ـ آن عنایت، او را دستگیری می کند و به خویشتن خویش بر می گرداند. [و از حالت صدور شطح خارج می گردد]. بعد از این، سفر سوم آغاز می گردد.
سفر سوم: از حق به سوی خلق حقّی به واسطۀ حق؛ یعنی سفر از حضرت احدیّت جمعی [ذات حق و تمام صفات و اسماء او] به حضرت اعیان ثابته [وجود کثرات] انجام می پذیرد. و در همین سفر است که حقایق اشیاء و کمالاتشان و چگونگی طیّ مراحل به سوی جایگاه نخستین و وصول به وطن اصلی شان، آشکار می شود. لیکن سالک در این سفر، پیامبری نیست تا حق تشریع داشته باشد؛ چرا که هنوز در جهان خارج، به سوی مردم باز نگشته است. پس از این، سفر چهارم را شروع می کند.
سفر چهارم، از خلقی که همان حق است یعنی از حضرت اعیان ثابته به سوی خلق (موجودات خارجی) باز می گردد؛ یعنی با وجود حقّانی خود، جمال حق را در همۀ موجودات می بیند و به مقاماتی که موجودات خارجی در مرتبۀ علم [مرتبه اسماء ]دارند، شناخت پیدا می کند و بر روش سلوک و بازگشت آنان به حضرت اعیان و مراتب بالاتر، و نیز چگونگی وصولشان به جایگاه و موطن اصلی خود، آگاهی می یابد. در این سفر، سالک دارای نبوّت تشریعی می شود و احکام ظاهری بدنی [همچون نماز و روزه] و احکام باطنی قلبی [همچون مسائل اعتقادی و اخلاقی] را وضع می نماید و به اندازۀ استعداد مستعدان، از خداوند، صفات و اسماءِ او و نیز دیگر معارف راستین را گزارش می دهد.
پیامبران و سفرهای چهارگانه
همۀ پیامبران و صاحبان شریعت، این سفرهای چهارگانه را دارند؛ اما به تناسب اختلاف در مراتب و مقامات آنان، کیفیت این سفرها متفاوت می گردد. این سفرهای چهارگانه مختص پیامبران نیست، بلکه گاهی برای اولیای الهی نیز صورت می گیرد؛ چنانچه برای امیرمؤمنان علی علیه السلام و فرزندان او حاصل شد. و تفاوت آن با پیامبر، فقط در مقام تشریع است که مختص پیامبر صلی الله علیه و آله است.
امام خمینی(س) و سفر چهارم
در سفر چهارم، سالک و عارف از حق به سوی خلق باز می گردد و صفات و اسماء و آثار مخلوقات را مشاهده می کند و راه بازگشت آنان را به سوی حق می یابد و خلق را نیز به سوی حق حرکت می دهد. این ویژگی سفر چهارم است که آن را از سفرهای سه گانۀ قبلی متمایز می سازد. در این جا عارف، قابلیت هدایت خلق را به سوی حق یافته است؛ چرا که او از خود، رسته و به خدا پیوسته و منافع و مضار اجتماع بشری و احوال خلایق را می داند؛ و چنین شخصیتی صلاحیت برای تشکیل مدینۀ فاضلۀ استوار بر حق و حقیقت را دارد و شأن او است که در جمیع شئون اجتماع بشری مداخله نماید.
پس از آن که سالک الی اللّه سه سفر از اسفار مذکور را پیمود و به سفر چهارم رسید، باید دست خلق را بگیرد و زمینۀ سلوک آن ها را نیز فراهم نماید. و تا چنین نکند، نه تنها سفر چهارم پیموده نمی شود، بلکه سه مرحلۀ قبل هم بی اثر و تباه می گردد؛ چون مبارزه با مادیات و تنظیم آن به شکلی که مانع سلوک الی اللّه نباشد، اصل اوّلی مرد راهرو وحی باشد.[4]
امام راحل در میان عارفان و سالکان، از ویژگی های خاصی برخوردار است که او را از سایرین ممتاز ساخته است. اغلب عارفان پس از پیمودن سفرهای معنوی، در سفر چهارم نتوانستند خلق پیرامون خویش را در این سیر و سلوک همراه سازند و موانع را از سر راه آنان بردارند؛ چرا که عرفان آن ها و سیر و سلوک آن ها مبتنی بر انزوا و درون گرایی بود. اما امام راحل در سفر چهارم، موفق شد که مردم را با معارف بلند توحیدی آشنا سازد و مردم را نیز عرفانی نماید؛ به گونه ای که آنان جز رضایت دوست را نمی پسندیدند و همه چیز خود را حاضر بودند به پای او فدا کنند. این واقعیت، پس از انقلاب اسلامی و در زمان حیات آن بزرگوار به خوبی روشن و آشکار بود.
امام راحل در سفر چهارم ـ که مردی الهی شده بود و راه های سلوک الی اللّه را به خوبی می دانست و به مصالح و مفاسد مردم آگاهی یافته بود ـ برای برداشتن موانع، در مقابل طاغوت زمان خود ایستاد و مشغول مبارزه ای بزرگ گردید، و در نهایت، با استعانت و عنایت الهی که حمایت گستردۀ مردم را به همراه داشت پیروز گردید. آری امام رحمه الله هدایت خلق را پس از طی مراحل سیر و سلوک، وظیفه ای پیامبر گونه می داند: آنان که به این مقام یا شبیه به آن رسیده اند، اعتزال از خلق و انزوا اختیار نمی کنند، بلکه مأمور به آشنا نمودن و آشتی دادن گمراهان با این جلوه ها هستند. و رسول اللّه خاتم با رسیدن به مرتبۀ عالی انسانیت و به مظهریت اسم جامع اعظم، با خطاب «یَا أیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأنْذِرْ»[5] مأمور هدایت شد.[6]
امام راحل همانند مولی الموحّدین، علی بن ابی طالب علیه السلام که سر سلسلۀ اولیا و عارفان الهی است، در مقابل سیری ظالم و گرسنگی مظلوم، سکوت نکرد و در این مورد بارها در کلام و روش و سیرۀ عملی خود، حمایت از مظلومان و مستضعفان را سرلوحۀ کارهای خویش قرار داد. او در یکی از نامه های عرفانی خود به فرزندش مرحوم سید احمد آقا رحمه الله می فرماید: و از امور مهمی که لازم است وصیت نمایم، اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصاً محرومان و مستمندان که در جامعه ها، مظلوم و بی پناهند. و هر چه توان داری در خدمت اینان ـ که بهترین زاد راه تو است و از بهترین خدمت ها به خدای تعالی و اسلام عزیز است[7].
و بر اساس همان سیر و سلوک عارفانۀ خویش ـ که باید از بندگان خدا دستگیری و آنان را هدایت نماید ـ در موارد متعدد به این امر مقدس تأکید می کند: پسرم! ما که عاجز از شکر او و نعمت های بی منتهای اوییم؛ پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم؛ که خدمت به آنان، خدمت به حق است؛ چه که همه از اویند. هیچ گاه در خدمت به خلق اللّه خود را طلب کار مدان که آنان به حقّ، منّت بر ما دارند که وسیلۀ خدمت به او ـ جلّ و علا ـ هستند.[8]
و بر اساس همان ویژگی سلوک عرفانی خویش ـ که لازمۀ آن، حضور در صحنه های سیاسی و اجتماعی است ـ می فرماید: در این حکومت اسلامی کمک به دولت مردان وفادار به جمهوری اسلامی نیز یک وظیفۀ انسانی ـ ملّی است.[9]
و بدین جهت، برای برقراری عدالت و جلوگیری از ظلم و فساد و رسیدن انسان به کمالات اخلاقی و عرفانی، تشکیل حکومت را لازم و آن را پدیده ای الهی می داند: اسلام و حکومت اسلامی پدیدۀ الهی است که با به کار بستن آن، سعادت خود و فرزندان خود را در دنیا و آخرت، به بالاترین وجه تأمین می کند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستمگری ها و چپاول گری ها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسان ها را به کمال مطلوب خود برساند.[10]
تجلی عرفان امام در انقلاب اسلامی
مبارزات دشمن شکن امام رحمه الله در دوران انقلاب اسلامی تا براندازی رژیم ستم شاهی، سازش ناپذیری و مبارزۀ فرهنگی و فکری با سنّت های پوسیده، با یک نگاه دقیق، جلوه ای از صفای عرفانی امام به شمار می آید. می توان گفت که شخصیت عرفانی او عامل بر پایی نهضت اسلامی ایران گردید؛ انقلابی که کانون نور و پرتو افشانی در تمام جهان گردید. جلوه های عارفانۀ او باعث ایجاد امید در دل انسان های ستم زده و مأیوس گردید و توده های عظیم مردمی را به صحنه آورد.
اکثر صوفیان عارف نما، اشخاصی گوشه گیر و دور از مسائل سیاسی ـ اجتماعی بودند، راه حل های آنان نیز اغلب برخودسازی فردی و انزوا تأکید داشت. اما امام بر این باور بود که در حرکت های انقلابی و سیاسی، عرفان تحول می آفریند و دربارۀ رشد مبارزات مردمی فرمودند: بیداری، اول قدم است؛ اول قدم یقظه است. در سیر عرفانی هم یقظه اول قدم است، در این سیر؛ این هم سیر الهی و عرفانی است؛ بیداری، قدم اول است. و کشورهای اسلامی، ملّت های مسلم، ملت های مستضعف در سرتاسر جهان، این ها بیدار شده اند... و ان شاء اللّه پیروز خواهند شد.[11]
امام در عین حال که با شهامت و استقامت، تمام مردم را برای قیام با ستم مجهز می نمود، نهضت آنان را مظهر تجلّی ارادۀ خداوند می دانست. امام با معنویت، جامعه را تقویت نمود و رابطه ای تنگاتنگ بین سیاست و عرفان پدید آورد. در واقع امام، وقتی مراحل سلوک یک عارف را طی نمود و به حقیقت واصل شد، تکلیف خود را تمام شده نپنداشت و متوجه جامعه گردید، تا انسان ها را مورد تربیت و مراقبت قرار دهد. او که قبلاً شیطان را از ساحت تفکر و عمل خویش رانده بود، تصمیم گرفت عرصۀ اجتماع را از لوث وجود او تطهیر کند و در این مسیر، با حاکمیت طاغوت مواجه گشت و ستیز با طاغوت و عوامل آن را در برنامه های خود قرار داد.
عرفان امام خمینی(س) آمیزه ای از گرایش های زاهدانه و عاشقانه بود و آن را از افراط و تفریط های این دو ساحت پیراسته بود. به همین دلیل، عرفان را در منظر گسترده تری می دید و گسترۀ بهره گیری از آن را به سیاست و زندگی تسرّی می داد. ایشان در پیامی به گورباچف، برای حل مقاصد اجتماعی ـ سیاسی، مطالعۀ کتب عرفانی همچون آثار محیی الدین عربی را توصیه فرمودند.
امام(س) آموخته های عرفانی را در صحنۀ اجتماعی پیاده کرد و مردم را به معنویتی که عارفان دنبالش بودند راغب نمود. عرفانی که امام خمینی(س) مطرح ساخت، در ضمن این که مشتاقان را با دقایق عرفانی آشنا می ساخت، افراد را از مسئولیت های اجتماعی و وظایفی که در ارتباط با جامعه و مسائل حکومتی و سیاسی داشتند غافل نمی نمود. امام خمینی(س) که سر سلسلۀ عارفان حقیقی در عصر حاضر می باشد، این نکته را به اثبات رسانید که جایگاه واقعی عرفان، تنها تلاش های انفرادی آدمی نمی باشد و حاکمیت خداوند باید تمام جنبه های زندگی انسان را فرا گیرد و تمامی روابط اجتماعی، بر اساس قوانین و سنّت های الهی بنا شود. او بر این باور بود که عارف وقتی رحمت حق را به قلب خویش رسانید، باید با چشم مهربانی و لطف به بندگان الهی نظر کند و خیر و صلاح همه را خواستار باشد و انبیا نیز به سعادت فردی و اجتماعی افراد نظر داشته اند.[12]
این که انقلاب اسلامی به رهبری امام، تنها با دست عنایت حق تعالی به پیروزی رسید و در پرتو توجّهات حضرت احدیّت ـ جَلّ جلاله ـ راه به کمال بُرد، نکته ای است که در جای جای کلام امام و زندگانی آن بزرگوار، مشهود و ملموس است. و این حرکت را باید با نگاه عارفانه به تحلیل نشست.
امام بزرگوار(س) خود، تحلیلی بسیار زیبا و عارفانه از این واقعیت دارد که علّت اصلی شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی را آشکار می سازد:
ما عقب ماندگان و حیرت زدگان، و آن سالکان و چلّه نشینان، و آن عالمان و نکته سنجان، و آن متفکران و اسلام شناسان، و آن روشنفکران و قلم داران، و آن فیلسوفان و جهان بینان، و آن جامعه شناسان و انسان یابان، همه و همه با چه معیار، این معمّا را حل و این مسأله را تحلیل می کنند که از جامعۀ مسمومی که در هر گوشۀ آن عفونت رژیم ستم شاهی فضا را مسموم نموده... مراکز تعلیم و تربیتش ـ از کودکستان تا دانشگاهش ـ مسموم و بدتر از مسموم و فضای حاکم برسر تا سر کشور مسموم، که هر یک برای مسموم نمودن جوانان و به فساد کشاندن آنان عاملِ فعّال بود و نونهالان تازه جوان ما در یک چنین محیطی به جوانی و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت، باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربّی اخلاق و مهذّب نفوس بخواهد تنها یکی از آن ها را با صرف سال های طولانی متحوّل گرداند، میسّر نگردد ـ چگونه در ظرف چند سال معدود، از بطن این جامعه و انقلاب که خود نیز اگر معیارهای عادی را حساب کنیم باید کمک به فساد کند ـ یک همچون جوانان سرشار از معرفت اللّه و سرا پا عاشق لقاء اللّه و با تمام وجود داوطلب برای شهادت و جان نثاری برای اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال، به جلوه ای از آن نرسیده اند، بسازد؟! جز دست غیبی و دستگیری الهی و تصرّف ربوبی، با چه میزان و معیار می توان تحلیل این معما کرد؟!...[13]
نتیجه و جمع بندی مباحث
آنچه به صورت اختصار به عنوان جمع بندی از این نوشتار می توان بیان نمود آن است که امام العارفین(س) از همان ابتدای جوانی و تحصیل در حوزۀ علمیه، در تهذیب نفس و کسب مقامات و حالات عرفانی کوشا بوده و این مباحث را با دقت خاصی بررسی نموده اند. و در این مسیر، وجود راهنما، به خصوص ولایت پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام، که واسطۀ بین غیب و شهودند را لازم می دانستند. همچنین بین مباحث عرفان و براهین عقلی، هیچ گونه تعارضی نمی دیدند و این دو را در رابطۀ تنگاتنگ با یکدیگر معرفی می نمودند.
امام راحل عرفان را جدای از حضور در صحنه های مختلف اجتماعی نمی داند، بلکه آن را وسیله ای برای تحوّل و اصلاح جامعه و مردم معرفی می کند و عارف واقعی را کسی می داند که انگیزۀ او الهی باشد. آنچه سلوک عرفانی امام(س) را از ویژگی خاصی برخوردار می نماید، طی نمودن سفرهای چهارگانۀ معنوی که به صورت کامل است؛ به گونه ای که ایشان را از سایر عارفان ممتاز ساخته بود. مخصوصاً در سفر چهارم که امام موفق شد با نیروی اعتماد به نفس خود و یقین و توکّلی که به خداوند داشت، مردم زمان خویش را عرفانی نماید و آن ها را در مدت زمان کوتاهی، متحوّل نماید و همراه آن ها یک حماسۀ بزرگ دینی و اجتماعی را به وجود آورد و معنا و تفسیر نوینی از عرفان و عارف، به جامعه عرضه دارد؛ که عارفان واقعی چراغ فروزان هدایت و گرما بخش جامعۀ خویش می باشند.
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی معنوی، محمد تقی جعفری، انتشارات اسلامی، 1373 ش.
2. جلوه های رحمانی، نامه عرفانی امام خمینی، معاونت فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، 1371 ش.
3. سرّ الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
4. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379 ش.
5. فرازهای فروزان، غلامرضا گُلی زواره، انتشارات حضور، 1379 ش.
6. لطایف ربّانی، نامه های اخلاقی و عرفانی امام خمینی، انتشارات ذکر، 1379 ش.
7. مجله حضور، فصلنامۀ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
8. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.
9. وصیّت نامه سیاسی الهی امام خمینی، نگرش موضوعی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
منبع: امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی، مقالات عرفانی(4)، کنگرۀ اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی(س)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 145-156
[1] نساء (4): 100. [2] مصباح الهدایه، ص 89. [3] قصص (28): 88. [4] تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 2، ص 405. [5] مدثر (74): 1 ـ 2. [6] جلوه های رحمانی، ص 21. [7] لطایف ربانی ص 46. [8] سرّ الصلاة، مقدمه، ص 30. [9] لطایف ربانی، ص 46. [10] وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی، ص 86. [11] صحیفۀ امام، ج 12، ص 382. [12] فرازهای فروزان، ص 324. [13] مجله حضور، ش 19، ص 21 (پیام امام خمینی، 10/1/1360 ش).