دمشق با كمك ابو عبيده جراح، خالد بن وليد و يزيد بن ابي سفيان فتح شد. پس از آن كه اين نسل از بين رفت، عمر ميراث آنان را در اختيار معاويه گذاشت. از آن پس او در انديشه خلافت بود. با روي كار آمدن عثمان، وضعيت معاويه كاملاً تثبيت شد. او بر آن بود تا در هياهوي اعتراضات بر ضد عثمان، او را به شام بياورد تا بتواند پس از وي راحتتر كار را بر وفق مراد خويش سامان دهد، اما عثمان نپذيرفت.[1] با اين حال بعيد است با توجه به سياستهاي عثمان در بكارگيري بنياميه، ذهن خود خليفه را خالي از اين گرايش بدانيم كه خلافت بايد در بني اميه بماند.
شورش بر ضد عثمان، براي معاويه امري دو پهلو بود. او در برابر اصحاب رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ چه ميبايست ميكرد؟ معاويه تصميم گرفت تا دعوتهاي مكرر و درخواستهاي عاجزانهي عثمان را براي حمايت از وي و فرستادن نيرو پشت گوش انداخته و منتظر بماند تا ببيند سرنوشت نزاع داخلي عثمان با اصحاب به كجا منتهي ميشود. به عبارت ديگر اگر عثمان بر جاي ميماند، معاويه همچنان بر مسند قدرت باقي بود، اگر هم كشه ميشد، راه براي يك جنگ داخلي كه معاويه اميدوار بود در آن پيروز شود هموار ميشد، جنگي كه به بهانهي خونخواهي عثمان انجام ميشد. اكنون براي بسياري از صحابه در همان روزها مشخص بود كه معاويه در انتظار كشته شدن عثمان نشسته است. عثمان اين امر را نيز دريافت، اما نتوانست دربارهي آن تصميم جدي بگيرد. به محض آن كه عثمان كشته شد، و پيراهن خونين او توسط زن عثمان (نائله) براي معاويه فرستاده شد،[2] كوشش معاويه براي تحميق مردم شام بر ضد مردم مدينه و اصحاب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ آغاز شد. او حتي مصمم شد تا همسر عثمان را به عقد خود درآورد تا كار خونخواهي راحتتر باشد. اما زن عثمان از اين كار ابا كرد و حتي براي منصرف كردن معاويه دندانهاي خود را نيز شكست.[3]
به نوشته يعقوبي، زماني كه عثمان در محاصره بود، بارها به معاويه نامه نوشت و درخواست كمك كرد، اما معاويه از ارسال نيرو خورداري كرد. اين تعلل تا به اندازهاي بود كه عثمان حقيقت ماجرا را دريافت. معاويه در آخرين روزها، دوازده هزار سپاهي را از شام روانه كرد. اما به فرماندهي آنان گفت كه در فلان نقطه بماند تا دستور از ناحيهي او برسد. در اين فاصله كسي را نزد عثمان فرستاد. وقتي عثمان فرستادهي معاويه را ديد، پرسيد كمك آوردهاي؟ او گفت: آمدهام تا از وضعيت تو آگاه شوم. عثمان گفت: خير، آمدهاي تا من كشته شوم.[4] چند روز بعد خبر قتل عثمان به شام رسيد و اين نيرو نيز به شام بازگشت داده شد. جويريه گويد: معاويه در پي استمداد عثمان سپاهي را اعزام كرد و به فرمانده آنان گفت، وقتي به ذي خُشُب رسيديد، همانجا بمانيد. آنان همانجا ماندند تا عثمان كشته شد. جويريه ميگفت: معاويه عمداً اين كار را كرد تا عثمان كشته شود.[5]
امام علي ـ عليه السّلام ـ با متهم كردن معاويه به تعلل در قضيهي عثمان، به وي نوشتند: تو زماني به ياري عثمان ميشتافتي كه در واقع به خودت ياري كرده باشي. و زماني او را خوار ميكردي كه در آن پيروزي تو باشد.[6] و در نامهي ديگري به معاويه نوشتند: آيا من كه به هر روي عثمان را از ياري خود بهرهمند كردم قاتل او بودم يا تو كه در برابر درخواست عثمان براي كمك، از ياري كردن او كوتاهي كردي تا اين كه خبر مرگ او به تو رسيد؟[7]و در نامهي ديگري امام به معاويه نوشتند: به خدا سوگند اي معاويه! كسي جز تو عثمان را نكشت و جز تو كسي او را خوار نكرد.[8] ابو طفيل نيز به معاويه گفت: چرا با آن كه اهل شام با تو بودند به عثمان كمك نكردي؟![9] ابو ايوب انصاري در صفين نامهاي به معاويه نوشته و در پاسخ او كه انصار را متهم به قتل عثمان كرده بود گفت: قاتل او يزيد بن اسد است كه تو او را براي حمايت از عثمان فرستادي اما در راه ماند و به او كمك نكرد.[10] شخص مزبور به دستور معاويه در رفتن تعلل كرده بود. شبث بن ربعي نيز در نامهاي به معاويه، او را متهم به كوتاهي در حمايت از عثمان كرد و نوشت: تو دوست داشتي تا عثمان كشته شود تا آن را بهانه قرار دهي.[11] ابن عباس نيز در نامهاي به معاويه نوشت كه تو علاقهمند بودي تا عثمان كشته شود.[12] همو بعدها در پاسخ نامهي يزيد كه او را متهم به شركت در قتل عثمان كرده بود نوشت: من در اين ماجرا نقشي نداشتم، اما پدر تو بود كه در حمايت از او تعلل كرد و نيروهاي خود را از ياري او در زماني كه از وي كمك خواسته بود بازداشت.[13] شهرستاني ميگويد: در اصل تمام عمال معاويه در شهرهاي مختلف از حمايت از وي خودداري كردند.[14] شواهد ديگري نيز از نامههاي افراد مختلف در اين باره وجود دارد.[15] خود معاويه گفت: من از اين كه عثمان از من درخواست كمك كرد و به او ياري نرساندم پشيمان هستم.[16] عمرو بن عاص نيز معاويه را متهم ميكرد كه با عدم حمايت خود از عثمان، او را خوار كرده است.[17] زماني كه اصحاب جمل در بصره جمع شده بودند ابتدا به خاطرشان آمد تا به شام رفته و به او بپيوندند. اما اين مسأله كه عثمان از معاويه ياري خواسته و او كمكي نكرده بود، آنان را به وحشت انداخته و از رفتن به شام بازداشت. نكته آخر در اين باره آن كه عبدالله بن سعد بن ابي سرح والي عثمان در مصر، پس از كشته شدن عثمان به عسقلان رفت و در آنجا مقيم شده و نخواست تا در كنار معاويه باشد. او در اين باره گفت: دوست ندارد با مردي (معاويه) باشد كه ميداند او دوست داشته تا عثمان كشته شود.[18]
[1] . الكامل في التاريخ، ج3، ص157.
[2] . در نقلي از بلاذري آمده است كه امحبيبه خواهر معاويه و همسر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، لباس مزبور را آورده بود. نك: انساب الاشراف، ج2، ص291.
[3] . نثر الدر، ج4، ص62؛ بلاغات النساء، ص139؛ العقد الفريد، ج6، ص90.
[4] . تاريخ اليعقوبي، ج2، ص165.
[5] . تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص1289.
[6] . نهج السعاده، ج4، ص169؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج4، ص57؛ الحياة السياسيه للامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ، ص146، از: النصايح الكافيه، ص20؛ شرح نهج البلاغه، بحراني، ج5، ص81.
[7] . نهج البلاغه، نامهي 28.
[8] . نهج السعاده، ج4، ص212.
[9] . الموفقيات، ص154؛ الحياة السياسيه للامام الحسن ـ عليه السّلام ـ ، ص147، از منابع متعدد.
[10] . وقعة صفين، ص368؛ الامامة و السياسه، ج1، ص130؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج8، ص44؛ الغدير، ج9، ص151.
[11] . وقعة صفين، ص187؛ الغدير، ج9، ص151؛ تاريخ الطبري، ج3، ص270.
[12] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج16، ص155.
[13] . انساب الاشراف، ج4، ص19.
[14] . الملل و النحل، ج1، ص26.
[15] . الغدير، ج9، ص149، 150، ج10، ص333؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص223؛ العقد الفريد، ج4، ص334؛ تذكرة الخواص، صص85، 201؛ الفتوح، ج2، ص353.
[16] . الفتوح، ج2، ص265.
[17] . انساب الاشراف، ج2، ص287.
[18] . المعرفة و التاريخ، ج1، ص254؛ تاريخ المدينة المنوره، ج3، ص1153.
رسول جعفريان - تاريخ سياسي اسلام (تاريخ خلفا)، ص175