زندگینامه شیطان قسمت دوم
بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عبادات شیطان :
همانطور که قبلا گفتیم به درخواست شیطان و اذن خدا، فرشتگان آن ملعون را به آسمان بردند. روزى که به آسمان رسید شنبه و زمانى که به آسمان هفتم رسید روز جمعه بود.
در آسمان اول مدت هزار سال خدا را پرستید. پس از آن به آسمان دوم بالا رفت و در آن جا هم هزار سال عبادت کرد. آن گاه به آسمان سوم و چهارم تا آسمان هفتم اوج گرفت . در هر آسمان مدت هزار سال خدا را بندگى کرد.
در آسمان هفتم مستقر و چنان مشغول عبادت شد که باید عبادت کند. به طورى که جبرئیل و اسرافیل و میکائیل وقتى او را دیدند به یک دیگر مى گفتند: خداوند، عشق و علاقه به عبادت و قدرتى که به این بنده داده به هیچ کس نداده است . بندگى او هم چنان ادامه داشت تا وقتى که خداوند اراده کرد آدم را بیافریند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه خطبه قاصعه درباره نکوهش عبادت او و متکبران مى فرماید: شیطان ، مدت شش هزار سال خدا را پرستش کرد که فقط چهار هزار سال آن را دو رکعت نماز خواند!
بعد مى افزاید: معلوم نیست که این شش هزار سال از سال هاى دنیا است یا از سال هاى آخرت . اگر از سالهاى دنیا بوده که همان شش هزار سال خواهد بود و اگر از سالهاى آخرت باشد، هر یک روز آن طبق قرآن مجید که مى فرماید:
« فى یوم کان مقداره خمسین اءلف سنة »
« در روزى که مقدار آن به اندازه پنجاه هزار سال - از سالهاى دنیا - خواهد بود» (1) در نتیجه ؛ اگر شش هزار سال را ضرب در سیصد و شصت و پنج روز، و حاصل را در پنجاه هزار ضرب کنیم جمعا: صد و نه میلیارد و پانصد میلیون سال دنیا مى شود؛ یعنى شیطان این مدت ، خدا را عبادت کرده و دایما مشغول نیایش و ستایش او بوده است .
در روایت دیگرى از امام جعفر صادق علیه السلام آمده که : شیطان در آسمان طى هفت هزار سال خدا را با دو رکعت نماز عبادت کرد خداوند هم ، در مقابل آن دو رکعت نماز که - هفت هزار سال طول کشید - ثواب هایى براى او در نظر گرفت(2)
ولى بعد از گناه و سرپیچى از دستور الهى و خود را برتر و بالاتر دانستن از آدم علیه السلام ، تهمت به خدا زدن که تو مرا گمراه کردى(3)!سعادت و نجات خود را در جهان آخرت به کلى از دست داد و عبادت خود را از میان برد، و به شر مبدل کرد
بعلم باعور و ابلیس لعین
سود نامدشان عبادت ها و دین
و در برابر این همه عبادت و بندگى که انجام داده بود، براى گمراهى اولاد آدم در این دنیا تقاضاى عمر طولانى نمود که طبق عدالت پروردگار، این تقاضا پذیرفته شد.
نیازهاى مادى شیطان :
همین طور که شیطان حاجات معنوى خود را از خداوند متعال طلب کرد یعنى همان حاجاتى که به عبادات خود از خدا خواست تا آدم علیه السلام و اولادش را به انحراف بکشد - حاجات مادى خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنایت فرمود.
ابو امامه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند که آن حضرت فرمود: بعد از آن که شیطان رانده درگاه الهى شد و او را به روى زمین فرستادند. عرض کرد: پروردگار! مرا به سوى زمین فرستادى ، از درگاه خود راندى و از نعمت هاى بهشت محروم نمودى . من در دنیا احتیاجاتى دارم که بتوانم زندگى کنم . آنها را براى ادامه زندگى ام برایم آماده و مهیا نما که در مضیقه نباشم . خطاب شد: حاجات تو چیست ؟ عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه و منزلم ، به من خانه اى عنایت فرما. خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم . (هر کجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد مى کنند خانه شیطان است)
عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایى براى آن مى خواهم . خطاب شد: جاى نشستن تو بازارها و کوچه ها و در مغازه ها است - آن جا بنشینى و مردم را به گناه ، کم فروشى ، رشوه ، ربا، غش در معامله ، به ناموس مردم نگاه کردن ، دروغ گفتن ، خیانت کردن ، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانى . در حدیثى هم آمده که : بازار محل عیش و لذت بردن شیطان است .
عرض کرد: خدایا! من غذا مى خواهم . غذاى من از کجا تاءمین شود؟ خطاب شد: غذاى تو را در سفره اى قرار دادم که بر سر آن « بسم الله» گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص ، بدون آن که نام خدا ببرد، به آن حمله مى کنن)
عرض کرد: الها! من احتیاج به آب و آشامیدنى دارم ، آن را من از کجا به دست آورم ؟ خطاب شد: نوشیدنى هاى تو شراب و هر چیز مست کننده است . (از قبیل فقاع که نوع از آب جو مى باشد، جرس و بنگ که به وسیله قلیان مى کشند).
عرض کرد: براى من اذان گویى قرار ده . گفته شد: اذان تو وسایل موسیقى و مؤ ذن تو کسانى هستند که با این آلات مى نوازند و آنها را به کار مى گیرند.
عرض کرد: براى من قرآنى قرار بده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: قرآن تو شعر است (وقتى محزون شدى و دلت گرفت ، شعر بخوان).
عرض کرد: براى من کتابى قرار ده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: کتاب تو « وشم » ( خال کوبى هایى که بعضى ها روى بازو و جاهاى دیگر بدن مى کنند) است .
عرض کرد: براى من حدیثى قرار ده . فرمود: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن است کسانى که دروغ مى گویند، حدیث تو را گویند.
عرض کرد: براى من دام و وسیله ، شکار قرار بده ، خطاب شد: زنان را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم . (4)
شیطان در راهش پاى مى فشارد:
بعد از آن که خداوند شیطان را از بهشت بیرون کرد، برابر خدا قسم یاد کرد که باید چند کار را براى گمراهى آدم و اولادش انجام دهم و تا انجام ندهد، دست بر ندارد.
1- گفت : خدایا من از بندگان تو نصیب و بهره اى معین خواهم گرفت(5) ( در حالى که خود او مى داند قدرت گمراه کردن همه بندگان خدا را ندارد) و تنها افراد هوس باز و سست عنصر هستند که در برابر او تسلیم مى شوند.
در این باره روایتى از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: از صد نفر از فرزندان آدم ، نود و نه نفرشان در آتشند و یکى از آنها در بهشت .(6) . و نیز از آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم روایت شده : از هزار نفر براى خدا و بقیه براى آتش و ابلیس لعین است .(7)
2- گفت : آنها (غیر مخلصین ) را حتما گمراه مى کنم و به انحراف و گناه مى کشانم . (8)
3- گفت : مردم را با آرزوى دور و دراز و رنگارنگ سرگرم مى سازم و مشغول به دنیا مى کنم و از یاد آخرت و بهشت و جهنم باز مى دارم (9)
4- گفت : آنها را به انجام دادن اعمال خرافاتى دعوت مى کنم و اعمال خلاف و زشت را در برابر آنان زینت مى دهم و از اعمال نیک منع شان مى کنم (10)
5- گفت : آنها را وادار مى سازم که آفرینش پاک و فطرت خود را تغییر دهند (آن آفرینش و فطرت پاک الهى که از اول در نهاد انسان نهاده شده همان توحید و یکتا پرستى است )؛ وسوسه هاى شیطانى و هوى و هوسها او را از راه منحرف مى سازد. و به بیراهه مى کشاند. این ضرر جبران ناپذیر شیطان ، سعادت انسان را از پایه مى لرزاند، چون حقایق و واقعیات را با باورهاى سست از بین مى برد و به دنبال آن ، سعادت به شقاوت تبدیل مى گردد.
از این رو، هیچ کس نباید شیطان را به جاى خداوند، سرپرست خود کند؛ زیرا این کار زیان بزرگى است و شیطان به انسان وعده هاى دروغ مى دهد و به آرزوهاى دور و دراز سرگرم مى کند، ولى جز فریب و خدعه ، کارى براى آنها انجام نمى دهد(11)
در خواست هاى آدم علیه السلام از خداوند در مقابل سخنان شیطان :
امام باقر علیه السلام فرمود: چون حضرت آدم علیه السلام شنید شیطان براى فریب او به جاى عباداتى که کرده ، حاجاتى را از خداوند خواستار شده و به او عنایت کرده ، عرض نمود: پروردگارا! شیطان را بر من و اولادم مسلط کردى ، خواسته هاى او را بر آوردى که درباره من و اولادم بود. پس به من و اولادم چیزى عنایت فرما تا بتوانم در مقابل مکر و حیله هاى او خود را حفظ نمایم . خطاب شد: (شیطان از من خواست ) تو هم از من بخواه ؛ زیرا هر چه بخواهى به تو مى دهم و حاجات تو را هم برآورده مى کنم .
آدم علیه السلام عرض کرد: خدایا! من خیر و صلاح خود و اولادم را از تو مى خواهم . تو خود دانا و بزرگوارى ، هر چه صلاح مى دانى براى ما قرار بده ، خطاب رسید: اى آدم ! از براى تو و فرزندانت در دنیا چند چیز قرار دادم تا در مقابل حاجات شیطان باشد:
اول این که ، هرگاه تو و اولادت قصد معصیتى کنید و آن را انجام ندهید، گناهى برایتان نوشته نمى شود.
دوم ، هرگاه قصد معصیتى نمودید و آن را انجام دادید، تا هفت ساعت شما را مهلت مى دهم ، اگر به فکر افتادید و توبه نمودید، باز براى شما نوشته نمى شود. و اگر بعد از هفت ساعت توبه نکردید فقط یک گناه برایتان نوشته مى شود.
سوم ، اگر قصد بندگى و کارهاى نیک کنید، ولى موفق نشوید و آن را انجام ندهید، یک ثواب براى شما نوشته مى شود.
چهارم ، اگر بر آن شدید که عبادت و کار خیرى کنید و موفق هم شدید و آن را انجام دادید، ده حسنه و ثواب برایتان نوشته مى شود. چنان چه مى فرماید:
« من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزا الا مثلها»
« هر کس کار نیکى انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده مى شود و هر کس کار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار کیفر داده نمى شود»(12)
آدم گفت : پروردگارا! فضل وجودم و کرم تو زیاد است ، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و کرم خود قرار ده .
پنجم ، خطاب شد: اى آدم ! براى فرزندانت قرار دادم ، اگر گناه و معصیتى نمودند و بعد پشیمان شدند و استغفار کردند گناهانشان را بیامرزم .
ششم ، هرگاه تا روز قیامت از تو فرزندى زاده شود - و دین دار و خداشناس باشد - در برابر هر یک از فرزندانت ، ملکى از ملائکه را (در مقابل اولادان شیطان ) قرار مى دهم تا او را از شر فتنه شیطان و اولادش حفظ نمایند.
هفتم ، عرض کرد: پروردگارا! لطف و کرم خود را بر ما بیفزا و ارزانى ده ، خطاب شد:اى آدم ! توبه را از براى ایشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و هنوز به سینه و گلویشان نرسیده ، طلب استغفار کنند واز گناهان خود توبه نمایند، توبه ایشان را مى پذیرم .
هشتم ، گفت : خدایا! بخشش هاى خود را بر ما زیاد فرما. خطاب شد: اى آدم ! (اگر باز گناهانى باقى ماند یا فراموش کردند که توبه کنند) در قیامت همه گناهان آنان را مى بخشم و مى آمرزم و از کسى باکى ندارم ؛(زیرا حاکم خودم هستم و قدرت به دست من است و کسى در آن جا دخالتى ندارد) قرآن درباره این که خداوند همه گناهان را در قیامت مى بخشد، مى فرماید:
« قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ، ان الله یغفر الذنوب جمیعا»
اى پیامبر! به آنها بگو: اى بندگان من ، که بر خودتان اسراف و ستم کرده اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى بخشد (که او بخشنده و مهربان است(. (13).
وقتى خداوند به حضرت آدم علیه السلام خطاب نمود و فرمود: همه گناهان بندگان را در قیامت مى بخشم و مى آمرزم . آدم خوش حال شد و عرض کرد: همین ها ما را کافى است و به آنها راضى شدم(14)
شیطان اولین کافر:
اول کسى که به خدا کفر ورزید شیطان بود. قبل از او، کسى به خدا کافر نشده بود. خداوند درباره کفر او مى فرماید:
« فسجد الملائکة کلهم اجمعون الا ابلیس استکبر و کان من الکافرین»
« (در آن هنگام - که روح در آدم دمیده شد( همه فرشتگان - او را - سجده کردند به جز ابلیس که تکبر ورزید و او از کافران بود»
در این که شیطان کافر است شکى نیست ، اما راجع به کفر شیطان که چه چیز باعث آن شد، آیا سجده نکردن باعث آن شد؟ یا حسد بردن بر مقام و منزلت آدم ؟ یا براى معصیت و فسق او؟ هیچ کدام از این ها باعث کفر شیطان نبود؛ زیرا اگر بگوییم براى سجده نکردن بر آدم بوده ، باید هر کس هم ، به او دستور سجده داده شده و سجده نکند کافر باشد و چنین نیست . اگر براى حسد باشد، باید هر کس که در دنیا حسد ورزید کافر باشد در حالى که حسودان زیادند و این هم درست نیست . اگر براى معصیت و فسق او باشد آن هم صحیح نیست ؛ زیرا هر کسى که در دنیا گناه و معصیت کند باید کافر باشد و این هم درست نیست .
فقط مى توان کفر او را به خاطر این دانست که به خدا نسبت ظلم و جور داد و معتقد بود که خدا درباره او ستم کرده ، چون فکر مى کرد از آتش آفریده شده و آتش از خاک برتر است و خداوند که فرمود« آدم را سجده کن مى خواسته او را تحقیر و کوچک کند» .
از این رو، وقتى خداوند به او فرمود: چرا آدم را سجده نکردى ؟ دلیلى که آورد این بود؛ مرا از آتش خلق کردى و او را از خاک . با این سخن مى خواست هم حکمت خدا را نفى کند، هم امر او را بى پایه بشمارد.
از لحن قول ابلیس چنین نتیجه گرفته مى شود که آن ملعون ، براى خود حاکمیت و استقلال در مقابل حاکمیت پروردگار قائل بوده و این سرچشمه از نافرمانى ها و کفر است .
کفر شیطان از درهم آمیختگى خودخواهى ، نادانى و حسد او نشات مى گرفت . همه این ها دست به دست هم داد و سرانجام سر از کفر بیرون آورد. او را که سالیان دراز هم نشین ملائکه بلکه معلم آنان بود، از اوج قدرت و افتخار پایین کشید. کفر خودخواهى سرچشمه حسادت ، و حسادت سرچشمه کینه توزى ، و کینه توزى عامل خون ریزى و جنایات دیگر است .
کفر شیطان جلوتر از شرک او است . آن ملعون با سرپیچى از دستورهاى خداوند از دین روگرداند و اول کافر شد؛ چون نخست آدم را سجده نکرد و سپس مشرک شد و راهى را در پیش گرفت که غیر از راه خدا بود.
علت گناه شیطان :
علت گناه شیطان در بهشت چه بود با آنکه خداوند او را در کتاب حکیم متکبر نامید و آن سالیان سال عبادت او یعنی هدفی نداشت و لذتی نداشت که این چنین خداوند او را به این صورت نام می برد و گناه او از رحمت اللهی دور انداخت؟
شیطان از جنس جن مىباشد(15).
و مانند انسان موجودى مختار است(16) و هر موجود مختارى مىتواند راههاى خوب و بدى برگزیند(17) و نتیجه آن رادریافت کند(18).
خداوند جن و انس را اساسا براى سعادت و رسیدن به کمال آفریده(19)
و آن دو را به راه سعادت هدایت فرموده است. لیکن برخى از انسانها و جنىها راه هدایت را پذیرفته(20) و برخى آن را رها ساخته و خود و دیگران را به بدىها دعوت مىکنند(21) شیطان نیز یکى از همینها است و در قرآن مجید هر انسان یا جن بدکار و دعوت کننده به بدىها را شیطان نامیده است و یکى از این شیاطین همان «ابلیس» است که از سجده بر آدم سر برتافت و راه انحراف و دعوت به انحراف را پیش گرفت(22) لیکن او بر هیچ کس سلطه ندارد و فقط وسوسهگر مىباشد(23.)
و خداوند خطر وسوسهگرىهاى او را گوشزد کرده و به مقاومت در برابر آن پاداش بسیارى مىدهد(24)).بر اساس بعضی از آِیات قرآن جن مانند انسان موجودى مختار، انتخابگر و صاحب اراده است و هنگامى که بر سر دو راهى قرار مىگیرد. یکى را برمىگزیند (25) بنابراین، شیطان از آنجا که جن بوده است، موجودى انتخابگر و صاحب اراده بوده و توان سرپیچى از فرمان خداوند را داشته است.
بله در اثر کثرت عبادات، شیطان در ردیف ملائکه به شمار می آمد، ولی اصالتا از جنیان بود ودر مقابل انسان که از خاک خلق شده است، شیطان مانند سایر جنیان از آتش خلق شده است.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:‹‹و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین ; و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنند همه سجده کردند مگر شیطان که ابا و تکبر ورزید و از فرقه کافران بود›› (26)
از صدر این آیه به دست می آید که ابلیس نیز که از نوع جن است ولی به خاطر عبادت های فراوان در کنار ملائکه قرار داشته و لذا وقتی خدا به ملائکه امر به سجده می کند ابلیس را نیز در برگرفته است.
حضرت علی (ع ) نیز می فرمایند: ‹‹فاعتبروا بما کان من فعل الله بابلیس اذا حبط عمله الطویل و جهده الجهید و کان قد عبدالله سته آلاف ..؛ پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد, در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانی و تلاش و کوشش های او را که شش هزار سال بندگی خدا کرده بود... به ساعتی تکبر ورزیدن بر باد داد... ›› (27) اولا", ابلیس با تمرد و عصیان خود نشان داد که عبودیت ندارد و اگر عبودیت داشت در برابر امر خدا خضوع می کرد و اطاعت و انقیاد خود را نشان می داد. ثانیا", هر چند که شیطان زیاد عبادت داشت] شش هزار سال [ اما امتناع شیطان از سجده کردن برای آدم (ع ) یک امتناع معمولی و ساده نبود و یک گناه عادی محسوب نمی شد, بلکه سرکشی و تمرد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود به این جهت مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا درآورد و به همین جهت می بایست تمام مقام ها و موقعیت های خویش را از درگاه الهی از دست بدهد, (28)
دیگر این که , کفر موجب حبط عمل است , تکبری که موجب کفر شیطان شد همانند جرقه ای بود که انبار باروت را به خاکستر تبدیل کند, لذا عبادت طولانی ابلیس را تکبر و عصیان و عدم تسلیم یک جا از بین برد. به همین جهت خدای سبحان در قرآن مجید می فرماید: ‹‹و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین ››, (29) ابلیس در اثر استکبار و نافرمانی از کافران شد. ابلیس طبق صریح آیات قرآن از جنس فرشتگان نبود بلکه در صف آنها قرار داشت و او از طایفه جن بود که مخلوق جسمانی است . انگیزه او در این مخالفت کبر و غرور و تعصب خاصی بود که بر او چیره شد. او چنین پنداشت که از آدم برتر است و علت کفر او نیز همین بود که فرمان حکیمانه پروردگار را نادرست شمرد, (30) در ضمن علامه طباطبایی در المیزان این احتمال را داده که ابلیس قبل از قضیه امتناع از سجده بر آدم , کافر بوده و امتناع از سجده مرتبط با آن کفر در ضمیرش بوده است . البته منظور از این کفر بی اعتقادی به خدا نبوده است , بلکه همان رذیله خودخواهی و خودپرستی است که به صورت خفی و ناآشکار در درون نفس او بوده و سبب طغیان و سرکشی او در برابر پروردگار شده است,(31)
این نشان می دهد که ابلیس به علت کثرت عبادت از مقام و منزلت بزرگی برخوردار بوده است . اما از سوی دیگر در ذیل آیه مذکور آمده است : ‹‹و کان من الکافرین›› و چنان که علامه طباطبایی در تفسیر این آیه گفته است (32) این تعبیر نشان می دهد که شیطان از قبل , در ضمیر خود این رذیله نفسانی را داشت اما تا زمان وجوب سجده , مجالی برای بروز آن پیدا نشده بود. روایاتی نیز مؤید این مطلب وجود دارد که علامه طباطبایی در ذیل همین آیه ذکر کرده است . از مجموع صدر و ذیل آیه می توان دریافت که عبادت شیطان گرچه طولانی بود, اما وجود رذایل نفسانی در او باعث شد که در مجال بروز آن رذایل , واقعیت رذایل خود را نشان دهد و ضمیر پنهان خود را با کفر آشکار کند و این همان معنای هشدار علی (ع ) و عبرت گیری از شیطان است .
به هر حال با توضیحی که داده شد می توان گفت شیطان یا خود عامل فریب خویش گردید و حتما لازم نیست عامل فریب شیطان بیرونی باشد. همان طوری که انسان ها هستند، گاهی عوامل و شیطان های برونی وسوسه گر و محرک انسان به سوی گناه هستند و گاهی عوامل درونی مثل هوای نفسانی زمینه لغزش و انحراف آدمی را فراهم می کنند از این رو قرآن کریم گاهی عامل انحراف سقوط انسان را هوای نفس خودش معرفی می کند: «افرأیت من اتخذ اله هویه و اضله الله علی علم؛ آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی گمراه ساخته است» (33)
چرا خداوند شیطان را آفرید؟
بسیارى مى پرسند: با این که خداوند مى دانست او سرچشمه همه وسوسه ها و گمراهى ها و فریب کارى ها مى شود و همه بدبختى هاى انسان از او خواهد بود، آن هم موجودى هوشیار، زرنگ ، کینه توز، پرفریب و مصمم . چرا او را آفرید؟ اگر خدا انسان را براى تکامل و رسیدن به سعادت ، از طریق بندگى خود آفریده ، وجود شیطان که یک موجود ویران گر و ضد تکامل است چه دلیلى مى تواند داشته باشد؟
در پاسخ مى توان گفت : اولا، خداوند شیطان را از آغاز آفرینش انسان نیافرید، چون خلقت او از اول پاک و بى عیب بود و به همین دلیل سالیان درازى در میان صف فرشتگان مقرب خدا جاى گرفته بود. اگر چه از نظر خلقت و آفرینش جزء آنان نبود، ولى بعدا با سوء استفاده از آزادى ، بنا را بر طغیان و سرکشى گذاشت و رانده درگاه خداوند و فرشتگان گردید و لقب شیطان گرفت .
ثانیا؛ اگر اندکى فکر کنیم خواهیم دانست که وجود شیطان ، این دشمن خطرناک نیز کمکى است به پیشرفت و تکامل انسان ها و براى آن کسانى که ایمان دارند و مى خواهند راه حق را بپیمایند وجود او مضر و زیان آور نیست ، بلکه باعث پیشرفت و تکامل آنان است .
راه دور نرویم همیشه نیروهاى مقاوم در برابر دشمنان سرسخت ، جان مى گیرند و سیر تکاملى خود را مى پیمایند، وجود یک دشمن قوى در مقابل انسان باعث پرورش و ورزیدگى او مى گردد. هم چنین همیشه در میان تضادها بالندگى و رشد معنا پیدا مى کند، هیچ موجودى راه کمال را نمى پوید مگر این که در مقابل دشمن نیرومندى قرار گیرد.
به عبارت دیگر، انسان تا در برابر دشمن نیرومند و با قدرت قرار نگیرد هرگز نیرو و نبوغ خود را بروز نمى دهد و به کار نمى اندازد، همین وجود دشمن مایه جنبش هر چه بیشتر انسان و ترقى او خواهد بود. مثلا فرماندهان و سربازان ورزیده و نیرومند، کسانى هستند که در جنگ هاى بزرگ ، با دشمنان سخت در گیر بوده اند. سیاست مداران با تجربه و پر قدرت ، آنهایى هستند که در بحران هاى سخت سیاسى با دشمنان نیرومند دست و پنجه نرم کرده اند.
قهرمانان بزرگ ، کسانى هستند که با حریفان نام آور و سخت ، زور آزمایى کرده اند؛ بنابراین ، چه جاى تعجب که بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پى گیر در برابر شیطان ، روز به روز قوى تر و نیرومندتر شوند. دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود میکرب هاى مزاحم مى گویند: اگر آنها نبودند، سلول هاى بدن انسان در یک سستى و بى حالى فرو مى رفتند و احتمالا رشد و نمو انسان از 80 سانتى متر تجاوز نمى کرد و همگى به صورت آدم هایى کوتوله بودند و به این ترتیب ، انسانهاى کنونى با مبارزه جسمانى با میکرب هاى مزاحم ، نیرو و نمو بیشترى کسب کرده اند.
هم چنین است روح انسان در مبارزه با شیطان ، گر چه او در برابر اعمال خلاف و زشت خود مسئول است ، ولى وسوسه هاى او براى بندگان خدا و آنهایى که مى خواهند در راه حق قدم بردارند ضرر و زیانى نخواهد داشت ، بلکه به طور غیر مستقیم براى آنها ثمر بخش خواهد بود
چرابه شیطان مهلت داده شد؟!
چرا با آن که ابلیس صریحا اعلام کرد که قصد فریب فرزندان آدم را دارد و خداوند نیز مىدانست که چنین مىکند، به او مهلت داد و او را در همان آغاز نافرمانى به هلاکت نرسانید؟این پرسش، پرسشى بنیادین است که براى هر اندیشمند مسلمانى، به گونهاى مطرح است و پاسخ به آن، در گرو کاویدن جنبههاى مختلف آن مىباشد .در این پرسش سه موضوع؛ خداوند، انسان و شیطان مطرح است که گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسى آنها مىپردازیم .
الف) خداوند:
1- هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن اوست؛ یعنى هدف به فعل خداوند مربوط مىشود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمىتوان غایت و هدفى براى ذات او تصور کرد .
2- تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست که خداوند فرمود: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم.» (34)با عبادت و معرفت آن کامل على الاطلاق (خداوند) است که کمال انسان تحقق مىیابد .
3- انسان عبادتگر را تنها در صورتى مىتوان متحرک به سوى کمال به حساب آورد که خودآگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نموده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد؛ «بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون.»(35) خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است: جلوهاى کرد رخش، دید ملک عشق نداشت غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4- و از این رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار خودش قرار داد؛ چنان که مىفرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ ما راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس » (36) .
5- و از اینجاست که مسئله امتحان به عنوان یکى از اهداف واسطهاى خلقت انسان مطرح مىشود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسئله را به گونههاى مختلف مشاهده کنیم؛ «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه؛ ما انسان را از نطفهاى اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم.(37)»
6- برقرارى یک امتحان عادلانه، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یک از دو طرف - خیر و شر - توسط انسان میسر مىباشدخداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مىداند و تنها براى خلقت اوست که به خود تبریک گفته است؛ فتبارک الله احسن الخالقین(38) از این رو در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است که از آن جمله مىتوان به این موارد اشاره کرد:
الف) آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها»(39) مىباشد .
ب) ورود خداوند به صحنه، براى کمک به هدایت انسان «قل الله یهدی للحق» (40)مىباشد .
ج) الهام خوبىها و بدىها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، «فالهمها فجورها و تقواها.»(41)
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسانها «حبب الیکم الایمان و زینة فی قلوبکم.»(42)
ه) یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى «اءنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا»(43)
و) گشودن راههاى هدایت به تناسب تلاش انسان «جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین.»(44) .
7- حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، نیاز به وجود نیرویى در جانب شر بود تا مسئله محقق شود؛ نیروهایى وسوسهگر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شر وسوسه کنند تا انسان در میان دو راهى، خود مسیرى را انتخاب نمایداز این رو آفرینش چنین نیروهایى در کل نظام هستى به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، ضرورى مىنمود تا امکان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد وجود داشته باشد به ویژه با توجه به آن که خداوند از همان آغاز آفرینش، قصد داشت انسان را به زمین بفرستد؛ چنان که خود قبل از آفرینش انسان، با ملائکه از قرار دادن جانشینى براى خود در زمین، سخن به میان مىآورد «و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة.»(45) و از این جا معلوم مىشود که سکونت در بهشت، از همان آغاز در نظر خداوند، امرى مقطعى و موقت بوده است .
8- با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش براى مهلت داشتن، به منظور اغواى نوع انسانى و نیز با توجه به امکانات فراوانش در به گمراهى کشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت کرد تا در مقابل نیروهاى هدایتى الهى، شیطان وسوسهگر انسان به سمت شرّ باشد و او را قادر بر فریب انسان کرد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل کند. «و ما کان له علیهم من سلطان الا لنعلم من یؤمن بالآخرة ممن هو منها فی شک.»(46)
ب) انسان:
1- انسان موجودى دو بعدى و ترکیبى از جان و تن است که به مقتضاى جان خود که نفخهاى از روح الهى است «نفخت فیه من روحی» (47) ، میل به سوى کمال و حرکت به سوى هدف آفرینش خود دارد که قرآن را با آیه «یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه» (48) ؛ اى انسان تو کوشنده به سوى پروردگارت هستى که او را ملاقات خواهى کرد»؛ بیان کرده است و به مقتضاى تن خود که از خاک و گل آفریده شده است، میل به عالم پایین و طبیعت مادى دارد؛ مولاى رومى گفته است:
میل جان اندر ترقى و شرف میل تن
در کسب اسباب و علل
2- از آنچه گذشت، معلوم مىشود که در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد؛ نیرویى که او را به سمت بالا مىکشاند و نیرویى که او را به ورطه سقوط سوق مىدهد که گاهى از آن با تعبیر نفس اماره (نفس امر کننده به بدى) یاد مىشود؛ قرآن مىفرماید: «ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی.» (49)
3- و این دو نیرو، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مىدهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یکى را انتخاب کند و از این جاست که مىتوان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانى به خوبى درک کرد .
4- نیروى درونى رهنمون به سوى خیر، از سوى نیروهاى بیرونى با امکانات فراوان حمایت مىشود که در بخش قبلى به حمایتهاى ویژه خداوندى اشاره کردیم و در این جا به ذکر نمونهاى دیگر از این حمایتها که همانا حمایت و کمک ویژه فرشتگان الهى است، اشاره مىکنیم. این نیروها را خداوند به یارى استقامتگران در مسیر الهى مىفرستد؛ همان گونه که مىفرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة.» (50)
5- در مقابل مىبایست نیروى درونى متمایل به شر، از سوى نیروى بیرونى حمایت مىشد که همان طور گفته شد، شیطان بهترین گزینه براى این ماموریت تشخیص داده شد .
6- از آن چه گذشت روشن مىشود که گرچه شیطان خود موجودى شر است، اما وجود آن در کل نظام هستى، امرى خیر محسوب مىشود؛ زیرا اوست که باعث رسیدن انسان به کمال، در کشاکش جدال درونى او میان حق و باطل مىشود .
ج) شیطان
1- شیطان که توصیفگر هر موجود متمردى است، تبلور اولیهاش در ابلیس بود که به تصریح خداوند، از جنیان به شمار مىرفت. «کان من الجن ففسق عن امر ربه.» (51)
2- جن همانند انسان، موجودى مختار است که هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به کمال از راه معرفت و عبادت مىباشد «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.» (52)
3- ابلیس با اختیار خود مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جایى که خداوند او را در میان فرشتگان خود قرار داد حضرت على علیه السلام این مدت را شش هزار سال مىداند که معلوم نیست آیا از سالهاى دنیوى است یا اخروى . (53) که هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوى است «فی یوم کان مقداره الف سنة مما تعدون.» (54)
4- شیطان با اختیار خود و به دنبال قیاسى باطل که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم «قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین.» (55) تکبر ورزید و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپیچى کرد که این فرمان، خود نوعى امتحان براى این موجود مختار بود و با اختیار مسیر شر، این موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط کشانیده شد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود که لازمه اختیار آن است که مختار همیشه در حالت بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات الهى استمداد کند .
5- خداوند عادل است و ذرهاى ظلم روا نمىدارد و اجر عمل هر کس را حتى زیادتر از آن چه که استحقاقش را دارد، مىدهد. ابلیس نافرمانى کرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است که چنین موجودى نمىتواند در بهشت جاى گیرد؛ اما از سوى دیگر او مقدار زیادى عبادت کرد و خداوند به مقتضاى عدلش، باید پاداشى براى آن در نظر گیرد. و این پاداش طبیعتا پاداشى دنیوى است و چه عادلانه است که این پاداش، خواسته خود شیطان باشد که در راستاى بهرهگیرى او در رسیدن به هدفش - که همانا اغوا و فریب نوع آدم است - مورد نیاز او مىباشد. درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسانها نیز از خواستههاى او بود که در روایات به آن اشاره شده است (56).
6- با اجابت خواستههاى شیطان از سوى خداوند بود که او تهدیدهاى خود را بیان کرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندى و کشاندن انسانها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهاى طولانى و ... را داد(57) و خداوند در مقابل تهدید کرد که جهنم را از پیروان او پر خواهد کرد. «لمن تبعک منهم لاملان جهنم منکم اجمعین» (58).و از شیطان خواست تا هر چه در توان دارد، به کار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند « و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد وعدهم (59) ؛ و لغزش ده هر کس را که توانى با آوازت و فریاد زدن بر ایشان با سواران و پیادگانت و در مالها و فرزندان آنها شریک شو و به آنها وعده بده.»
7- در پایان توجه به دو نکته لازم است:
اول آن که شیطان تنها قدرت فریب کسانى را دارد که خود با اختیار ولایت او را بپذیرند و در تحت سرپرستى او درآیند. «کتب علیه انه من تولاه فانه یضله و یهدیه الى عذاب السعیر» (60)
) و «انما سلطانه على الذین یتولونه و الذین هم به مشرکون(61) »و به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطى ندارد «الا عبادک منهم المخلصین.» (62).
خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تایید کرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسههاى شیطانى به دور دانسته است «ان عبادى لیس لک علیهم سلطان» (63) زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهى را انتخاب نمودند و با اتکا به وعدههاى الهى، خود را از وسواس و فریبها و وعدههاى شیطانى به دور نگه داشتهاند.
نکته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تکوینى بر انسان ندارد؛ زیرا موجودى هم عرض انسان است و خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینى نداده است و طبق آیات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راههایى همچون وعدههاى دروغین و وسوسه براى کشاندن انسان به فحشا «الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء» (64) و زینت دادن کارهاى زشت «لازینن لهم فی الارض» (65) انجام مىدهد .جالب آن است که پس از آن که انسان با وعدههاى او فریب خورد، شیطان از او بیزارى جسته او را به جاى خود رها مىکند «کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انی بریء منک.» (66) مسئله جالبتر این که در روز قیامت که پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار مىدهند، او به صراحت اعلام مىدارد که تنها کار من وعدههاى خلاف واقع بود که شما آن را باور کردید و به وعدههاى الهى اطمینان نکردید؛ بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت کنید و در اینجا نه من مىتوانم فریادرس شما باشم و نه شما مىتوانید کمکى به من بکنید. «و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی.» (67)
آرى به همین جهت است که خداوند کید و مکر شیطان را در مقابل ریسمانهاى محکم الهى، ضعیف شمرده است «ان کید الشیطان کان ضعیفا.» (68).ولى انسان نیز موجودى ضعیف است. «و خلق الانسان ضعیفا» (69). و جز با اتکال به قدرت الهى، در انتخاب مسیر خیر و حرکت در آن، راه به جایى نمىبرد.نکته پایانى این که وسوسهگرى شیطان پس از روىگردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیدند؛ قابلیت محبت و همراهى با پاکترین انسانهاى روى زمین را از دست دادهاند سزاوار آن هستند که به وسوسههاى شیطانى گرفتار شوند. و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا مىباشد؛ «الم تر انا ارسلنا الشیاطین على الکافرین تؤزهم ازا؛ آیا ندانستى که ما شیطانها را بر کافران گماشتهایم تا آنان را شدیدا تحریک کنند(70)
پس خلاصه سخن این است که:
جهان جاى آزمون است ، و مى دانیم که آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان ها و بحران هاى خطرناک ، امکان پذیر نیست . وجود نامبارک شیطان و حیات و زندگى او به عنوان یک دشمن و نقطه منفى براى تقویت پایه هاى دین باورى و نقاط مثبت دیگر، نه تنها ضرر نداشته و ندارد، بلکه مؤ ثر نیز خواهد بود.
قطع نظر از وجود شیطان ، در وجود خود ما، غریزه هاى دیگرى نیز هست که انسان در همه زمینه ها، مى آزمایند تا در برابر نیروهاى عقلانى و روحانى قرار گیرد. به این ترتیب ، در این میان روح انسان پروش مى یابد. مهلت شیطان و ادامه حیات او نیز تقویت این تضاد است ، و تا او نباشد راه راست و مستقیم شناخته نخواهد شد و صفت خوب نیکو سیرتان و بد بدسیرتان مشخص نمى شود.
دیگر این که ، اگر به او مهلت داده شد به خاطر آن همه ستایش و بندگى در برابر خداوند متعال بوده و عمر طولانى و مهلت او مکافات و پاداش عبادتهاى او است .
سوم این که ، خواسته تا وى بیش تر در عذاب خدا غرق شود، زیرا هر چه عمر او طولانى تر گردد و مهلت بیشتر یابد، گناهش بیشتر خواهد شد. چنان چه خداوند مى فرماید:
« آنها که کافر شدند (راه طغیان را پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم به سود آنها است . ما به آنها مهلت مى دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوار کننده اى براى آنها مى باشد» (71) از این مهم تر، هر چند خداوند شیطان را در انجام وسوسه هایش آزاد گذاشته ، ولى انسان را در برابر او بى دفاع نیافریده است . به او نیروى عقل و شعور، و خرد داده که مى تواند شد محکم و نیرومندى در مقابل وسوسه هاى شیطان بسازد.
یکى دیگر از راههاى دفاعى او، انگیزه پاک و عشق به تکامل است که به عنوان یک عامل سعادت در نهادش گذارده شده است هم چنین ، فرشتگان را که الهام بخش نیکى ها هستند. به کمک انسان هایى که مى خواهند از وسوسه هاى شیطانى بر کنار بمانند فرستاده . قرآن مى فرماید:
« فرشتگان بر آنها نازل مى شوند و براى تقویت روحیه آنان انواع بشارت ها و دل گرمى ها را به آنها الهام مى کنند و مى گویند: نترسید و غمگین نباشید، بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است» (72)
اولین نوحه ورقص شیطان:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: اول کسی که نوحه سرایی کرد و به رقص و آواز پرداخت، ابلیس بود. ابلیس وقتی به آدم علیه السلام سجده نکرد و از درگاه الهی رانده شد، به نوحه سرایی و آه و فغان پرداخت و وقتی آدم علیه السلام را با حیله و نیرنگ، تشویق به خوردن از درخت ممنوعه نمود و باعث اخراج وی از بهشت گردید، به ساز، آواز، رقص، پایکوبی و ترانه سرایی پرداخت.
در بعضی از روایات گفته میشود اولین بار شیطان هنگام مرگ حضرت آدم (ع) به رقص وپایکوبی پرداخت
ازدواج شیطان :
درمورد ازدواج کردن وتولید مثل شیطان چندین قول وجود دارد
1- در روایتی که در تفسیر برهان هست در ذیل ایات سوره حجر که مربوط به حضرت ادم است اورده شده که : ابلیس - که اسم اولى او عزازیل است - از همان اوان جوانى ، در میان قوم خوددر زمین مشغول عبادت و بندگى خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسید. وقتى تصمیم به ازدواج گرفت ، با دخترروحا به اسم لهبا که آن هم از طایفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن که ایشان با هم ازدواج کردند، فرزندان زیادى از آن ملعون به وجود آمد که از شمارش به طورى که زمین از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدن و مدتى طولانى ، خدا را ستایش نمودند. در میان ایشان عبادت و بندگى خود ابلیس از همه آنان بیشتر بود. از همین جهت ، بعد از آن که خداوند اختلاف و خون ریزى را در میان طایفه جن و نسناس (طایفه اى به جاى انسان فعلى بودند) دید، هر دو طایفه را هلاک کرد، و از میان آن طایفه فقط ابلیس را نگاه داشت . بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم ، در آسمان اول مدتى در میان ملائکه ، خدا را عبادت کرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پیش رفت و با ملائکه هر آسمان خدا را ستایش کرد تا وقتى که خداوند آدم علیه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپیچى کرد و رانده شد. (73) پس زن و فرزندان او هم جزء هلاک شدگان هستند. او بدون زن و فرزند به آسمان رفته
2- مجمع البحرین در لغت شیطان مى نویسد: وقتى خداوند متعال ، اراده کرد که براى ابلیس همسر و نسلى قرار دهد غضب را بر وى مستولى ساخت و از غضب او تکه آتشى پیدا شد، از آن آتش براى او همسرى آفرید(74)
3- در بعضی روایات آمده که ابلیس با خودش ازدواج میکند ویا تخم میگذارد وبرای ابلیس دوران ویک عضو تناسلی نر وماده است که پاهایش را به هم میمالد وخودش با خودش جفت شده ودر هر روز ده بچه میزاید وبچه هایش همگی نرند ودربین آنها ازدواج وتوالد وتناسل نیست(75) وبه نظر میرسد این روایت بیشتر صحیح باشد زیرا در سخنان امامان نیز به آن اشاره شده
4- بنابر بعضی روایات شیطان با همسراول حضرت آدم ازدواج کرد:
بنا بر روایتی لیلیت هم زمان با آدم و از جنس او- خاک- آفریده شد، روایتی دیگر می گوید از آتش، هرچه بود با آدم توافق اخلاقی نداشت، چرا که هر دو از منشأ یکسانی خلق شده بودند، و حاضر نبود برتری مرد را بر خود بپذیرد و به او تواضع کند. القصه، لیلیت که بوی "آدم" را خوش نداشت به شکل ماری به همراه اولین و آخرین غریبه ی محل، یعنی شیطان، از بهشت گریخت!وبا او ازدواج کرد وفرزندان بسیاری به دنیا آورد آدم تنها شد و به درگاه خداوند دعا کرد و گفت زنی که به من داده بودی گریخت، آن وقت خداوند حوّا را از دنده ی چپ آدم آفرید که مونس و همدم او باشد و بماند؛ گرچه آدم، حوّا را دوست داشت اما روح او همیشه در یاد و حسرت لیلیت باقی ماند.البته می گویند اسطوره ی لیلیت چندان معتبر نیست و بر اساس تفسیری بر یکی از انجیل ها جعل شده وبه نظر میرسد افسانه ای ساختگی باشد چنانچه درمنابع اسلامی منجمله قرآن وروایات ائمه (ع)اصلا چنین موردی یافت نمیشودوکاملا ساختگی است وبرای پایین آوردن مقام وارزش زن ساخته وپرداخته شده این داستان ساختگی خلاف روایت خداوند در قرآن میباشد وهمین دروغین بودن این داستان افسانه ای را بیشتر نمایان میکند
5- روایتی دیگر میگوید : او بعد از رانده شدن از بهشت میان قوم جنیان کافردر زمین برگشته ودر آنجا ازدواج کرده وفرزندان بسیاری دارد
6- با هر کودکی یک شیطان ویک فرشته متولد میشودکه با کوتاهی در تربیت کودک قوه ی شیطانی او پرورش میابد وبه راه نادرست کشیده می شود،اما با تربیت صحیح قوه ی انسانی او شکوفاخواهد شد .
نام فرزندان شیطان:
از جمله مسائلی که در بحث و بررسی واژهشیطان مطرح کردنش ضروری است این است که : آیا شیطان این موجود وسوسه گر دارای ذریه و اولادی است؟ و در گمراه ساختن و به ضلالت کساندن افراد از غیر خود کمک می گیرد ؟ و یا آنکه مسئله ذریه و اولاد برای وی چیزی است نادرست و در به ضلالت کشاندن انسان ها خودش است و خودش؟
در پاسخ این گونه پرسش ها با توجه به مفاد آیات قرآنی و گفتار ائمه معصومین (ع) باید گفت: به یقین شیطان دارای ذریه و اولاد است و در گمراه کردن افراد نیز تنها نیست. برای اثبات صحت این گفتار دو آیه از قرآن و یک روایتی از امام صادق (ع) ذیلا ذکر مکنیم:
- در آیه 27 سوره اعراف می خوانیم : « انه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم»: شیطان ودار و دسته اش شما را از محلی میبینند که شما آنها را نمی بینید.
-در آیه 50 سوره کهف نیز می خوانیم : «افتتّخذنه و ذریّته اولیا من دونی و هم لکم عدوّ » : آیا او –شیطان و ذریه اش- را دوستان غیر از من میگیرید حال آنکه آنها به شما دشمن اند
قطعا هر فرد منصفی با کمی دقت در مفاد ای دو آیه وهمچنین با تمجه به تعبیرات : "قبیله" ، "ذریه" ونیز ضمیر های جمع در : «لاترونهم ، هم ، لکم» در خواهد یافت که شیطان دارای اولاد و ذریه است و در گمراه ساختن افراد تنها نیست.
-امام صادق(ع): قسم به خداییکه محمد (ص) را به حق فرستاد عفریت و ابلیس ها بر مومن بیشتر از زنبوران بر گوشت اند!، ولی مومن از کوه محکمتر است زیرا کوه را با تبر می توان تراشید ولی مومن از دین خود کم نمی کند.
البته تعداد اولاد و ذریه شیطان به لحاظ عدم محدودیتشان در هیچ موردی بیان نشده ، و انتظار تعیین تعدادشان نیز یک انتظار غیر عاقلانه به نظر می رسد.
فقط در بعضی از نوشته های مورخین ومحدثین شیعه نام بعضی از ذریه های ابلیس و شیطان ذکر گردیده ما نیز ذیلا آنها را ذکر می کنیم :
1- ابیض: وی انبیا را وسوسه میکند یا که مردم را به خشم در می آورد.و به وسیله آن خونها ریخته میشود
2- وهاریا دهار: که در خواب مومنین را آزار می کندبه طوری که انسان خوابهای وحشتناک میبیند و باعث اندوهشان می شود.یادر خواب به شکل زنان نامحرم در می آید وانسان را وسوسه میکند تااو را محتلم کند (76)
3- قفندریا قنذر: او نظارت بر زندگی انسانها میکند که هر کس در خانه اش به مدت چهل روز طنبور نوازد وی بر تمام اعضایش می نشیند و غیرت را از او زایل می کند.(77)
4- رکتبوریازلنبور: که موکل بازار هاست و سخن های لغو و بیهوده و قسم دروغ و ستایش وتعریف های بی جا از متاع کردن را برای مردم زینت می دهد .(78)
5- ولها –یا ولهان : او مامور طهارت ونماز وعبادت است او انسان را در طهارت ونماز وسوسه میکند وبه شک می اندازد که این نماز باطل است نماز دیگری شروع کن ،وضوی تو ناقص بود ، دو مرتبه تجدید کن گاهی اوقات در سجده در بدن انسان چیزی میدمد به طوری که انسان خیال میکند وضوی او باطل شده ومجبور میشود دو مرتبه وضوبگیرد....(79)
6- هفاف: که وی نیز موکل است ، مردم را در صحراها و بیابان ها اذیت رساند آنها را وسوسه کندو برای ترساندن انسان او را به وهم وخیال می اندازد ویا به شکل حیوانات گوناگون به نظر انسان در می آید ونیز میگویند او برشراب مسکرگمارده شده است
7- ثبر یا ثبور: که مسئولیت گولاندن مصیبت زدگان و وادار ساختنشان به لطمه زدن ، و خراشیدن صورت، و چاک زدن گریبان را عهده دارد(80) ونیز مردم رابه جنگ ونابودی فرامیخواند
8- اعور یا زوال : که وی با تحریک قوا و غریزه شهوانی مرد و زن و با شیوه موذیانه اش آن دو را به عمل ناشایست زنا وامی دارد.وکارش شرکت در نکاح وآمیزش جنسی حرام است
از زنا افتد وبا اندر جهات
ابرناید از پی منع زکوت
اعور همان شیطانی است که برصیصای عابد را وسوسه کرد تا با دختری زنا کند وبعد او را به قتل رساند همچنین روزی اعور پیش هود پیغمبر رفت آن حضرت ضربه ای به چشم او زد کج شد (81)
9- داسم:همواره مراقب خانه است که وی موظف است هر وقت مردی که بدون ادای سلام و جاری نمودن ذکر خدای تعالی وارد خانه می شود به همراهش داخل خانه شود ، و بین او با خوانواده اش ایجاد فتنه و نزاع کند ، و اگر آن مرد بدون گفتن نام خدا به خوردن طعام مشغول شود با وی غذا خورد.هرگاه انسان داخل خانه شد وسلام نکرد وناراحتی ایجاد شد باید بگوید :
« داسم ،داسم ،اعوذبالله منه »(82)
10- مطرش یا مشوط – وشوط : که مسئولیت جعل اخبار دروغ و خالی از حقیقت و جاری ساختن آن گونه اخبار را بر سر زبان های مردم به عهده دارد.(83)
11- تمریح: که امام صادق(ع) فرمود: برای ابلیس (در گمراه ساختن افراد) کمک کننده ای است به نام تمریح که وی هنگام فرا رسیدن شب بین مغرب و مشرق، وقت مردم رااز وسوسه کردن پر می کند.(84)
12- قزح: ابن کوا از امیر المومنین(ع) از " قوس قزح" سئوال کرد ، حضرت فرمود: قوس قزح مگو، زیرا قزح نام شیطان است ، بلکه بگو " قوس الله" و "قوس الرحمن".
13- زوال : مرحوم کلینی از عطیه ابی المعزام روایت کرده که وی گفت: در خدمت حضرت صادق(ع) بودم و از مردانی که دارای مرض "ابنه" بوده و هستند یاد کردم. حضرت فرمود:... "زوال" پسر ابلیس با آنها مشارکت می کند و آنها مبتلا به آن مرض می شوند...
14- لاقیس: او یکی از دختران شیطان وکارش وادار کردن زنان به مساحقه (هم جنس بازی زنان) است او مساحقه را به زنان قوم لوط یاد داد یعقوب بن جعفر گفت: مردی از حضرت صادق(ع) از مساحقه(آمیزش) زن با زن دیگر سئوال کرد و حضرت فرمود: "راکبه و مرکوبه" هر دو ملعونند. پس از آن فرمود: خدا بکشد "لاقیس" دختر ابلیس را که چه عمل زشتی را برای زن ها آورد. آن مرد سائل گفت: این عمل از اهل عراق آمده است. حضرت فرمود: سوگند به خدا که این عمل در زمان رسول خدا بوذ، قبل از آنکه عراق باشد.(85)
15- متکون: که با تغییر شکل و خود را به صورت بزرگ و کوچک در آوردن مردم را گول میزند وبا این وسیله آنان را وادار به گناه می کند.(86)
16- مذهب: که به صورت های مختلف ممثّل می شود ، مگر به صورت پیغمبر ویا وصیش.(87)
17- خنزب: که بین شخص نماز گذار و نمازش حایل می شود، یعنی توجه قلب را از وی بر طرف می کند. در خبر است که عثمان بن ابی العصر بن بشردر خدمت حضرت رسول اکرم(ص) عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل می شود. حضرت فرمود: نام آن شیطان "خنزب" است، پس هر زمان از او ترسیدید به خدا پناه ببرید...(88)
18- رها : که مانع بیدارشدن بندگان برای نماز شب است
19- اقبض : وظیفه او تخم گذاری است .او روزی سی عدد تخم میگذارد ده عدد در مشرق وده عدد در مغرب وده عدد زمین ،از هر تخمی عده ای از شیاطین وعفریتها وغولها وجن بیرون می آیند که تمام آنها دشمن انسانند (89)
20- مقلاص : موکل قمار است قماربازها همه به دستور او رفتار میکنند به وسیله قمار وبردوباخت اختلاف ودشمنی در میان آنان به وجود می آورد (90)
21- طرطبه: یکی از دختران آن ملعون میباشد کار او وادارکردن زنان به زنا است وهمچنین همجنس بازی را نیز به آنها تلقین میکند (91)
وفرزندانی دیگر.....
با توجه به مفاهیم عبارات و جملاتیکه ذکر گردیده درمی یابیم که ابلیس و شیطان به صورت یک فرمانده ویران گر است که نقش فرماندهی را به عهده دارد و این ذریه هایش هستند که در اجرای فرمانش می کوشند، و با تلاش ها و شیوه های گوناگونشان و با تغییر شکل هایشان جوامع انسانی را به ضلالت و بد بختی می کشانند. (92)
آدم فرزند شیطان خناس رامیخورد !!
در کتاب خلاصه الا حبار از میر سید علی همدانی از طریق اهل سنت روایت شده است که وقتی حضرت آدم و حوا از بهشت اخراج شده و به زمین آمدند , شیطان لعین یکی از فرزندان خود را که " خناس " نام داشت , نزد حوا آورد و این در حالی بود که حضرت آدم (ع) غایب بود . شیطان به حوا التماس کرد و گفت : این فرزندم است او را محافظت و نگهداری کن تابرگردم و خود رفت . هنگامی که حضرت آدم (ع) آمد , از حوا پرسید : این کیست ؟ حوا گقت : فرزند ابلیس است . آدم (ع) گفت : چرا او را نگهداشتی ؟ او دشمن ما است . سپس آدم (ع) , خناس را کشت و چهار پاره کرد و بر چهار قله ی کوه گذاشت و خود بجایی رفت .شیطان حاضر شد و از حوا در مورد احوال فرزندش سوال کرد . حوا آنچه را که توسط آدم (ع) صورت گرفته بود , به شیطان گفت و شیطان با صدای بلند گفت : ای خناس ! حاضر شو ! فورا خناس در همان شکل اول خود حاضر شد و باز هم او را نزد حوا رها کرد و خود رفت . حوا از اینحالت بسیار در شگفت ماند . وقتی که آدم (ع) بازگشت و دید که خناس با هیاتی کامل و سالم نزد حوا حضور دارد , باشگفتی پرسید : این چه حالتی است ؟! حوا موضوع را به آدم (ع) گفت . آدم(ع) اینبار خناس را سوزاند و خاکسترش را در آب جاری ریخت و رفت . وقتی شیطان آمد و شرح ماجرا را از حوا شنید , باز هم خناس را صدا زد و خناس نیز فورا حاضر گردید و شیطان غایب شد . آدم آمد و با کمال شگفتی خناس را زنده و سالم دید و چون از حوا این امر عجیب و غریب را شنید , غیرتش جوشید و غضب بر او غالب شد و گفت : می ترسم که آن ملعون سرانجام بلائی بر سر ما نازل کند و سپس خناس را کشت و خود و حوا او را خوردند ! وقتی آدم (ع) غایب گردید , شیطان حاضر شد و از حوا احوال خناس را سوال نمود و حوا نیز شرح واقعه را به او گفت . شیطان باز هم با صدای بلند ی گفت : ای خناس ! درچه حالی ؟ از درون ادم و حوا خناس به صدا در آمد و گفت : لبیک ای پدر ! شیطان گفت : در کجا هستی ؟ گفت : در درو آدم و حوا ! شیطان گفت : ای فرزند ! مکان شریفی یافتی
همان جا بمان وهرگز خارج نشومقصود من همین بود وبه او خناس دستور دادم که تا آدم ونسل آدم زنده است او را وسوسه کند که در سوره ناس هم آمده الذی یوسس فی صدور الناس من الجنه و الناس از شر وسوسه گر پنهانکار که در درون سینه انسانهاست وسوسه می کند خواه از جن باشد یا از انسان
آری , خناس شیطانی است که برای همیشه در بطن فرزندان آدم است و وسوسه ی او رفع نمیشود مگر به ذکر خدا و استعاذه (93) چنانکه قول خداوند است : ((من شر الواسواس الخناس ))(94)
ادامه دارد ......
منابع وپی نوشتها :
1- معارج آیه 3، نهج البلاغه ، خطبه 192 (قاصعة ).
2- سفینة البحار، ج 1، ص 99.
3- اعراف آیه 15.
4- المحجه البیضاء، ج 5، ص 62.
5- نساء آیه 118.
6- نوالثقلین ، ج 1، ص 552
7- نوالثقلین ، ج 1، ص 552.
8- حجر آیه 139.
9- نساء آیه 118 و 119.
10- انعام آیه 42.
11- نساء آیه 119.
12- انعام آیه 160
13- زمره آیه 53
14- بحار، ج 63، ص 274.
15- کهف آیه 50
16- رحمن، آیه 39 - انعام، آیه 30، اعراف، آیه 328 - احقاف، آیه 18 – جن آیه 17.
17-.سبأ، 12 - فصلت، 25 و 29 - احقاف 29.
18- اعراف آیه 179 - جن آیه 15و16.
19- ذاریات آیه 56.
20- جن آیه 2 و 11 و 13 و 14.
21- ناس آیه 6 - 4 - جن آیه 4 و 7 و 11 و 14.
22- انعام آیه 112 – کهف آیه 50.
23- ناس، 6.
24- حجر آیه 33 و 27 - رحمن آیه 15 اعراف آیه 12 - ص آیه 76.
25- مانند : ذاریات، آیه 56 ؛ انعام، آیه 130 ؛جن آیه 15، 14 و 11؛ بقره، آیه 24؛ تحریم، آیه 6؛ اعراف، آیه 38
26- بقره , آیه 34.
27- نهج البلاغه , خطبه 192 (قاصعه ) صبحی صالح.
28- گزیده تفسیرنمونه, ج 1 و 2, آیت الله مکارم شیرازی
29- بقره , آیه 34
30- برگزیده تفسیر نمونه , ج 1, ص 62 و 63, آیت الله مکارم شیرازی.
31- المیزان , ج 1, ص 119, علامه طباطبایی.
32- المیزان , ج 1, ص 119
33- جاثیه، آیه 23
34- ذاریات آیه 56 .
35- انبیاء آیه 26 و 27
36- انسان آیه 3
37- انسان آیه 2. همچنین مراجعه شود به محمد آیه 31/انبیاء آیه 35/بقره آیه 155/کهف آیه 18 انعام آیه 165/هود آیه 7/ملک آیه 2، فجر آیه 15 و ... .
38- مؤمنون آیه 114 .
39- روم آیه 30
40- یونس آیه 35
41- . شمس آیه: 28
42- حجرات آیه 7
43- مؤمن آیه: 56 . با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159
44- ابراهیم آیه 12 .
45- . بقره آیه 30
46- سبا آیه 21
47- ص آیه 72
48- انشقاق آیه: 6
49- یوسف آیه 54
50- سجده آیه: 31
51- کهف آیه 50 .
52- ذاریات آیه 56
53- نهجالبلاغه، خطبه 192
54- سجده آیه 5
55- ص آیه 76
56- المیزان، ج 8، ص 61، به نقل از تفسیر قمى از امام صادق علیه السلام
57- . اعراف آیه 16 و 17/سوره حجر آیه: 40 .
58- اعراف آیه 18
59- اسراء آیه 67
60- حج آیه 3 .
61- نحل آیه: 100 .
62- ص آیه 84 و سوره حجر آیه 39
63-. حجر آیه 42
64- بقره آیه 272 .
65- حجر آیه 39
66- حشر آیه 16
67- ابراهیم آیه 27 و 28
68- نساء آیه 76
69- نساء آیه 28
70- مریم آیه 83 .
71- آل عمران آیه 178
72-. فصلت آیه 30.
73- اقتباس از تفسیر برهان جلد 2 ذیل آیات سوره حجر مربوط به آدم .
74- مجمع البحرین قدیمى صفحه 48.
75- کتاب دنیای شگفت جن ابلیس وشیطان رقیه یعقوبی ص 73
76- سفینة البحار ،ج1 ،ص 99و100
77- ابلیس ص 159
78- سفینة البحار ج1 ص 99 و100
79- سفینة البحار ج1 ص 99
80- همان ص 99 و100
81- همان
82- همان
83- همان
84- همان
85- همان
86- بحار ج 63 وسرمایه سخنوران وواژه های قرآن ،سفینة البحار ج1 ص 100
87- همان
88- سفینة البحار ج2 ص 654 ،لغت وسوسه
89- سفینة البحار ج1 ص 99و 100
90- کتاب ابلیس ص 143
91- کتاب ابلیس ص 105
92- بحار ج 63 وسرمایه سخنوران وواژه های قرآن ،سفینة البحار ج1 ص 100
93- منبع ریاض الحکایات ص20
94- سوره ناس