زندگینامه شیطان قسمت سوم
بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اسامی وصفات شیطان :
برای شیطان اسامی و صفات متعددی ذکر شده و آن ها از این قرارند:
1- ابلیس: این کلمه ای است مفرد و دارای دو جمع (ابالیس و ابالسه) از ماده ی بلس و ابلاس گرفته شده. معنای آن نا امیدی، مأیوس شدن از رحمت خدا، تحیُّر و سرگردانی، حزنی که از شدت یاس پیدا می شود، اندوهگین و سر گریبان کردن، آمده. ابلیس، کلمه عربی و اسم خاص است و معروف شده برای همان کسی که آدم را فریب داد و باعث بیرون شدن او و همسرش از بهشت گردید. و الان با تمام قدرت، خود و لشگریانش در کمین انسان های بی ایمان و سست عنصر، بلکه در کمین همه ی انسان ها بوده مگر بندگان مخلص، که از آنان مأیوس است(1)
ابلیس، موجودی است حقیقی و زنده، با شعور، مکلف، نامرئی و فریب کار، همانکه از امر خدا سرپیچی نمود و هم اکنون هم مردم را اغوا می کند و بر انجام گناه وخلاف تشویق می نماید.
چهره ی ابلیس،چهره ی تکبیر و عصیان، نخوت و تمرد، خودخواهی و خودمحوری و مظهر غرور و خود برتربینی است.مراد از این کلمه در قرآن مجید، موجودی است زنده، با شعور، مکلّف، نامرئی، فریبکار و... که از امر خداوند سرپیچید و به آدم سجده نکرد، در نتیجه رانده شد و مستحق عذاب و لعن گردید. او در قرآن غالبا به نام شیطان خوانده شده است، اما این که آیا این کلمه عَلَم شخص و نام مخصوص اوست و یا صفت است و به واسطه یأس از رحمت خدا به او ابلیس گفته شده؟ محل بحث است.میتوان احتمال دوم را ترجیح داد؛ زیرا همانطور که از مفردات راغب نقل شد، ریشه ابلیس از «بَلَسَ» است به معنی «مأیوس شد» چنانکه در قرآن مجید درباره گنهکاران آمده است: «یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ یُبْلِسُ المُجْرِمُونَ»(2) «روزی که قیامت برپا شود گنهکاران مأیوس شوند».
لفظ ابلیس، به صورت مفرد،یازده بار در قرآن آمده که جز دو مورد بقیه مربوط به خلقت آدم (ع) است. از جمله :« همانا شما آدمیان را بیافریدیم و سپس شکل دادیم پس از آن به فرشتگان امر کردیم تا برآدم سجده کنند؛ همه سجده کردند، جز ابلیس، که از سجده کنندگان نبود»(3)
« فرشتگانرا فرمان دادیم که از آدم سجده کنند؛ همه سجده کردند، جز ابلیس، که سرپیچی و تکبرنمود و از کافران گردید.»(4)
« چون فرمان سجده بر آدم رسید، همگی اطاعت کردند جزابلیس، که از سجده بر آدم امتناع ورزید. خداوند فرمود: ای ابلیس! چه شد تو را که بادیگران بر آدم سجده نکردی؟»(5)
« ابلیس گمان باطل خود را به صورت صدق و حقیقت ، درنظر مردم جلوه داد تا جز گروه اندکی از اهل ایمان، همه او را تصدیق کردند و پیرو اوشدند.»(6)
« کافران و معبودان آن ها (همگی) به رو، در آتش جهنم در آیند و با تمام سپاه و لشگریان ابلیس به دوزخ وارد گردند زیرا آنان پیروان او هستند.» (7)
در تفسیر مجمعالبیان آمده است: ابلیس نام غیر عربی است و گروهی گفتهاند که عربی است و از ابلاس مشتق است و در کتاب صحاح و قاموس، آن را عربی و از ابلاس گرفته است و در قاموس، عجمی بودن آن نیز محتمل شمرده شده است اگر -چنانکه نقل شده -ثابت شود که اسم اصلی او «عزازیل» و کلمه ابلیس عربی است، صفت بودن آن بهتر به نظر میرسد، در کتاب «تفسیر صافی» از حضرت رضا علیهالسلام نقل شده که نام او «حارث» بوده است، ابلیس نامیده شد زیرا که از رحمت خدا مأیوس گردید (8)
ونیز درنهج البلاغه یازده مرتبه کلمه ابلیس آمده است (9)
چه تلبیس بلیس منظور شد
ملائکی سجده مأمور شد
یکایک بدین سجده اقرار کرد
جز ابلیس کز سجده انکار کرد
به خود گفت من ز آتش او ز خاک
گر از سجده روی از تو تابم چه باک
تکبر به سویش چه آورد روی
بشد طوقی از لعنتش در گلوی
2- شیطان: دو معنى دارد: یکى اصطلاحى ، و آن همان معنایى است که بر سر زبان مردم است . وقتى کلمه شیطان گفته مى شود، ذهن مردم متوجه آن ملعونى مى شود که رو در روى خدا ایستاد و نافرمانى کرد و در برابر آدم علیه السلام سجده نکرد.
دیگرى معنى لغوى آن است ، شیطان از ((شطش )) و ((شاطن )) گرفته شده و هر دو به معنى پلید، خبیث ، پست و موجودى سرکش ، متمرد و نافرمان به کار برده مى شود. به عبارت دیگر، به هر چیز مرموز، موذى و آزار دهنده گفته مى شود. هم چنین به معنى منحرف و منحرف کنند، یاغى و طاغى ، شریر و شرارت کننده ، دور بودن و دور شدن از حق و حقیقت ، دور شدن از رحمت و مغفرت الهى ، بدخوى و سخت دل ، بدجنس و بد ذات و ناپاک ، هلاک شده و هلاک شونده آمده است . این معانى و صفات در انسان باشد یا در جن ، در چهار پایان باشد یا وحوش ، خزندگان و غیره همه این ها از معانى و مصادیق شیطان است .و فرد شاخص آن ، همان معنا و مفهوم اصطلاحى آن است که در میان مردم معروف و مشهور است و آن ابلیس و لشگریان و اعوان و انصار و یاوران او است . همان کسى که باعث بدبختى خود و آدم علیه السلام ، باعث بیرون شدن خود و آدم علیه السلام از بهشت شد.
2- وسواس: به معنای چیز وسوسه گر، وسوسه کننده؛ کلامی که در باطن انسان می گذرد از درون خود انسان بجوشد یا شیطان و یا ازکس دیگری- که از بیرون عامل آن شود وسواس گویند. وسواس در اصل صدای آهسته است که ازبه هم خوردن زینت آلات بر می خیزد و به هر صدای آهسته ای هم گفته می شود. معنای دیگرآن افکار بد نامطلوب و مضری است که به ذهن انسان خطور می کند. یا با صدای آهسته به سوی چیزی دعوت کردن و مخفیانه در قلب کسی نفوذ نمودن هم وسوسه نام دارد. کلمه وماده ی وسواس در قرآن 4 بار استعمال شده:
1- مِن شَرِ الوَسوَاسِ الخَناس. اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاسِ.(10)
2- فَوَسوَسَ اِلیهِ(11) .
3- فَوَسوَسَ اِلیهِ الشَیطانُ. (12)
4- وَ لَقَدخَلَقنَا الإنسانَ وَ نَعلَمُ مَا تُوَسوِسُ بِه نَفسُهُ.َ(13)
3- الخناس: به معنای کنار رفتن، عقب گرد کردن و پنهان شدن است، چون هنگامی که انسان به یاد خدا بیفتد و نام او را ببرد، شیطان عقب گرد می کند، پنهان و مخفی می شود. این واژه نیز به چند چیز اعتبار معنای خاصی پیدا می کند؛ مثلا" رجوع کردن و برگشتن بهاین اعتبار که انسان وقتی از خدا غافل شد و او را فراموش کرد، شیطان برای وسوسه واغوا نمودن بر می گردد. پنهان کاری، از این رو که انسان وجود وسوسه را کمتر حس میکند، و همه جا هست، با ظاهری آراسته می آید و خود را در لعابی از حق، در پوسته ایاز راست در لباس عبادت و گمراهی در پوشش هدایت، جلوه گر می شود.
دشمنى دارى چنین در سر خویش
مانع عقل است و خصم جان و کیش
یک نفس حمله کند چون سوسمار
پس به سوراخى گریزد در فرار
در دل او سوراخ ها دارد کنون
سر زهر سوراخ مى آرد برون
که خدا آن دیو را خناس خواند
کو سر آن خار پشتک را بماند
مى نهان گردد سر آن خارپشت
دم به دم از بیم صیاد درشت
تا چو فرصت یافت سر آرد برون
زین چنین مکرى شود مارش زبون (14)
4- رجیم: به معنای سنگسار کردن؛ سنگ زدن؛ سنگ زده شده؛ از روی گمان سخن گفتن؛ رانده شده ازخیرات و رحمت خدا و جمع فرشتگان آسمان؛ زده شده با سنگ های شهابی است و وقتی میخواهد به آسمان عروج کند ملائکه او را سنگسار میکنند یه وسیله ی سنگ های شهابی.
حضرت عبدالعظیم می فرماید: از امام هادی (ع) شنیدم که می فرمود: رجیم یعنی رانده شده از مواضع خیر، هیچ مؤمنی آن ملعون را به یاد نمی آورد مگر آن که براو لعن نماید. در علم خدا گشته است: هنگامی که حضرت مهدی (عج) قیام کند مؤمنی نیست مگر آن که شیطان را سنگ می زند.
از امام صادق علیه السلام مى پرسند: چرا شیطان (رجیم ) نامیده شده ؟ حضرت فرمود: براى آن که او رجم و سنگسار مى شود. عرض کردند: آیا به سبب رجم و سنگسار، او از بین مى رود و یا اعضا و جوارحش شکسته و قطع مى شود؟ آن حضرت فرمودند: خیر، بلکه از بین نمى رود؛ زیرا در علم خدا گذشته که شیطان در زمان قیام حضرت قائم رجم و سنگسار مى شود.(15)
5- عزازیل:
بد زگستاخی کسوف آفتاب شد
عزازیلی ز جرأت رد باب
این کلمه لغت «عبری» است و به معنی عزیز شده؛ کسی که در میان ملائکه عزیز و با احترام بوده، کسی که عزت و توانایی ظاهری داشته باشد. شیطان را از این رو عزازیل گفته اند که در میان ملائکه عزیز و بااحترام و در عبارت خدا کوشا و سخت مقام بوده است. و نیز عزازیل، نام بزی است که کفاره ی گناهان را بر او می گذارند و در وادی بایر و بی آب و علف راش میکنند تاکفاره ی گناهان قوم را به جایی نامعلوم ببرد. .(16)
تکبر عزازیل را خوار کرد
به زندان لعنت گرفتار کرد
6- حارث: در حدیث طولانی امیرالمؤمنین نقل شده که: از آن حضرت سؤال شد: ابلیس در میان ملائکه ی آسمان چه بوده؟ آنحضرت فرمود: حارث. (17) و نیز در حدیث صافی از امام رضا(ع) نقل شده: نام او حارث بوده ولی ابلیس نامیده شد، زیرا از رحمت خدا مأیوس گردید.
7- صاغر: یکی از صفات شیطان است. به معنای پست و ذلیل، ذلیل بودن به واسطه رفتن عزت و حکومت و استقلال؛از بین رفتن حیثیت و مقام و حقیر و زبدن بودن و...
بعد از آن که شیطان انسان راسجده نکرد و در مقابل خدا تکبر نمود، خداوند خطاب به او کرد و فرمود:
فَاخرُجاِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ
« از بهشت خارج شو، زیرا تو از افراد ذلیل و زبون ودرمانده و پستی.»(18)
به خاطر سجده نکردن از مقام عزت و بلندی به زیر افتادی وسرنگون شدی. نه این که سود نبری بلکه ضرر و زیان هم کردی.
8 و 9- مذئوم مدموره: (19) یعنی ذلیلا" نه و باخواری رانده شده، راندن به قهر و غلبه؛ طرد کردن ازرحمت؛ معیوب شده؛ ننگ و عار و تمام این ها درباره شیطان صادق ست؛ جون او را با خفت و خواری و با قهر و غلبه از بهشت بیرون کردند.
10- مذموم: سرزنش شده؛ زیراخداوند بعد از آن که شیطان سجده نکرد او را سرزنش کرده و خطاب نمود: چرا سجده نکردی؟ آیا کافر شدی یا از بلند مرتبه گان بودی؟؟(20)
11- غوی: یعنی راه هلاکت رادر پیش گرفتن نومیدی از رحمت خدا؛ گمراه شدن و گمراه کردن؛ کاری جاهلانه که ازاعتقاد نادرست و فاسد سرچشمه گرفته و جهل و نادانی که ناشی از غفلت باشد؛ از مقصدبازماندن و به مقصد نرسیدن.
چون شیطان در آغاز خودش گمراه شد و بعداحضرت آدم واولاد او را گمراه نمود، و آن اعتقاد فاسد و نادرست خود را ظاهر کرد، از مقصد خودش بازماند و از رحمت خدا نا امید شد.
12- عفریت: یعنی قوی، پرزور، زیرک، گردنکش و خبیث؛ اگر جن خبیث باشد همان را شیطان می گویند و یا اگر با داشتن خباثت وشرارت نیروی زیادی هم داشته باشد عفریت نامیده می شود. همان طور که در داستان حضرت سلیمان آمده، وقتی که حضرت فرمود: چه کسی تخت بلقیس را برای من می آورد؟ عفریتی ازجن گفت: من آورم، (21) معلوم می شود که به اسم اعظم واقف بوده است؛ زیرا می خواست در یک مدت کمی تخت را که صدها کیلو متر از آن جا دور بود بیاورد.
13و14- مارید ومرید: که معنی هر دو تقریبا یکی است و به معنی شیطان سرکش و متمرد، ظلم و عصیانگر؛ بی شخصیت اعم از انسان و جن و شیطان، عاری از خیر و نیکی و برکت و فایده و )شَیطانٌ مارِد وَ شَیطانا" مَریدا".) در قرآن به همین معنی آمده است. .(22)
15- شیصبان: مرحوم علامه ی مجلسی می گوید: یکی از نام های شیطان شیصبان است. و به بنی عباس هم بنو شیصبان می گویند؛ زیرا شیطان در نطفه ی بعضی از آن ها رسوخ کرده بود
16- ابو مره: کنیه شیطان است
17- ابو خلاف
18- ابو لبین: یکی از دختران ابلیس «لبینی» است و لقبی برای ابلیس است.
19- نائل و ابوالجان هم از اسامی شیطان است (23)
یک شبهه:
اگر شیطان از درگاه خدا رانده شده و همه جا درگاه خدا است، پس چگونه میگویند شیطان همه جا است؟
رانده شدن شیطان از درگاه الهی به معنای این است که از مقام قرب الهی رانده شده، یعنی مقام معنوی خود را از دست داده و راهی برای ورود به این موقعیت ندارد. پس رانده شدن شیطان به معنای رانده شدن مکانی نیست تا با حضور او در مکانها منافات داشته باشد، بلکه بدین معنا است که از مقام قرب الهی و رحمت پروردگار رانده شده است.(24)
اما این که چرا شیطان در همه جا حضور دارد، نیاز به شناخت ماهیت شیطان دارد.مفسران درباره جن یا فرشته بودن شیطان دو نظریه را ارائه دادهاند: آن چه به عنوان رأی امامیه و شیعه شهرت یافته، جن بودن او است.نظر دیگر فرشته بودن شیطان است که بسیار بعید است.اگر شیطان جن باشد، چون جن موجود مادی لطیف مانند هوا است، امکان حضور آن در همه جا وجود دارد. اگر از فرشتگان باشد، به لحاظ مجرد بودن آن از ماده، امکان حضورش در همه جا وجود دارد؛ زیرا مجردات محدود به مکان خاصی نیستند(25)
انگور و خرما بوى شیطان مى گیرند!
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که : خداوند بعد از آن که آدم را از بهشت بیرون کرد به او امر نمود کشاورزى و زراعت کند، و چند شاخه از میوه هاى بهشت مانند: خرما، انگور، زیتون و انار، به او داد. آدم هم قدرى از آنها را براى آینده فرزندان خود کاشت و از میوه آنها خورد.
ابلیس به او گفت : این ها چیست که کاشته اى ؟ من که در زمین بودم این ها را ندیده ام . به من اجازه بده از آنها بخورم ، ولى آدم اجازه نداد.
شیطان سرانجام نزد حوا آمد و گفت : اى حوا! تشنگى و گرسنگى به من فشار آورده ، قدرى از این میوه به من بده ، حوا گفت : آدم با من عهده کرده که به تو چیزى ندهم ؛ زیرا این ها میوه هاى بهشتى هستند و تو نباید از آنها بخورى ، شیطان گفت :اى حوا! قدرى از آب آن را در کف دست من فشار بده ، قبول نکرد. گفت : بگذار بمکم و از آن نمى خورم .
خوشه اى انگور گرفت و دانه اى از آن را مکید، زمانى که دندان روى آن گذاشت حوا از دهانش بیرون آورد. بعد از آن خداوند به حضرت آدم علیه السلام وحى فرستاد که : دشمن من و تو از انگور مکید و شرابى که از آن به دست مى آید بر تو حرام مى شد. بار دوم پیش حوا آمد و از او خواست خرما بمکد. او هم اجازه داد و بوى خوش از آن هم رفت ؛ چون تا آن هنگام انگور و خرما بهترین بوى خوش را داشتند.
در حدیث دیگرى است که : وقتى حضرت آدم علیه السلام از دنیا رفت ، شیطان آمد و زیر درخت انگور ادرار کرد، ادرار او در تمام عروق انگور نفوذ کرد. از همین رو خداوند شراب را حرام کرد؛ زیرا ادرار او در شیره انگور جاى گرفت .(26)
در روایتی دیگر مرحوم مجلسی (ره) از حضرت صادق(علیهالسلام) نقل میکند:.... حضرت آدم هر نهال را که میکاشت شیطان مخالفتی نکرد مگر نهال انگور و خرما را، شیطان گفت باید مرا در آنها شریک گردانی و سهمی به من از این دو درخت بدهی والّا نمیگذارم آنها سبز شود. حضرت آدم فرمود صبر کن تا اینکه جبرئیل امین بیاید و ما بین ما قضاوت نماید چون جبرئیل آمد حضرت آدم قضیه را نقل کرد جبرئیل فرمود او را در این دو درخت سهیم گردان تا به تو صدمه وارد نیاید . حضرت آدم فرمودند یک قسمت از سه قسمت محصول این دو درخت مال او باشد شیطان قبول نکرد حضرت آدم گفت نصف مال من و نصف مال تو باشد باز شیطان راضی نشد و گفت اگر دو قسمت محصول این دو درخت را به من بدهی من حرفی ندارم حضرت آدم(ع) با اشاره به جبرئیل قبول کرد و خداوند از آن روز حکم فرمود اگر آب انگور یا خرما به جوش آید تا دو قسمت آن نرود(کم نشود) که سهم ابلیس است خوردن آن حلال نمی شود و حکم به نجاست دارد و شراب است زیرا بعد از سهیم شدن شیطان پای آن دو نهال بول کرد و رفت و از این رو است که چون آب انگور را شراب کنند بدبو و بدمزه میشود چون در او بول شیطان ریخته شده و حرمت شراب نه تنها اختصاص به این امّت ندارد بلکه در جمیع ادیان حرام بوده و حرام خواهد بود تا روز قیامت.
نزاع شیطان وآدم بر سر انگور:
از امام صادق علیه السلام نقل شده : بعد از این که آدم از بهشت بیرون آمد، اشتها به میوه هاى بهشت پیدا کرد. خداوند متعال دو شاخه از درخت انگور براى او فرستاد، آدم آنها را کاشت . فورا سبز شدند و میوه دادند. شیطان دور آنها را دیوار کشید. حضرت آدم فرمود: اى ملعون ! چه کار مى کنى ؟
شیطان در جواب گفت : این درخت ها مال من است . آدم علیه السلام فرمود: دروغ گفتى (نزاع شروع شد) پس هر دو حاضر شدند به قضاوت روح القدس . وقتى پیش آدم آمد او قصه خود را برایش نقل کرد. روح القدس هم آتشى مهیا کرد و درخت هاى انگور را در آن انداخت شعله آتش به شاخه هاى درخت رسید. آدم و شیطان هر دو گمان کردند که همه درخت ها سوخت .
بعد از آن که آتش خاموش شد، دو سوم از درخت ها سوخته شده بود و یک سوم آن باقى ماند روح القدس گفت آن اندازه که سوخته شده از آن شیطان بود باقى مانده مال آدم علیه السلام(27)
شاخه انگور گم میشود :
در زمان حضرت نوح هم چنین اتفاقی افتاد ودوسوم آب انگور از آن شیطان شد وقتی که آب انگور جوشیده شود باید دو سوم آن بخار گردد وفقط یک سوم باقی بماند تا حلال گردد از وهب نقل شده : وقتی حضرت نوح (ع) از کشتی بیرون آمد وطوفان نشست چندین شاخه از شاخه های میوه ای که با خود داشت کاشت وقتی به سراغ شاخه انگور رفت آن را ندید گمان کرد که در کشتی جامانده است در حالی که شیطان آن را مخفی کرده بود نوح (ع) حرکت کرد که برود داخل کشتی وشاخه انگور را بیاورد کشت کند فرشته ای که با نوح بود گفت : ای نوح دنبال آن نرو به زودی پیدا خواهد شد بیا بنشین .نوح هم برگشت ونشست .
آن فرشته گفت : ای نوح !در آب انگور شریکی پیداکردی .درباره آن احسان کن .فرمود : یک هفتم آب انگور مال شریکم وشش هفتم آن مال خودم باشد .
فرشته گفت : ای نوح !تو احسان کننده ای بیشتر احسان کن .فرمود : یک ششم آن مال شریک وپنج ششم مال خودم .ملک گفت : تو احسان کننده ای بیشتر احسان کن نوح فرمود : یک پنجم آن مال شریکم و چهار پنجم مال خودم ملک گفت : بیشتر لطف کن فرمود : یک چهارم مال شریکم و سه چهارم از مال خودم باشد
ملک گفت :بازهم احسان بیشتری فرما نوح فرمود : نصف از شریکم ونصف از خودم فرشته گفت : احسان بیشتری کن نوح گفت دوسوم از آن شریکم ویک سوم از آن خودم وبه این راضی شدند از آن روز قرار شد که آب انگور وقتی جوش بیاید دوسومش ازآن شیطان باشد وبقیه مال انسان تازمانی که دوسوم آب انگور بخار نشود پاک وحلال نمیشودوبعد از ثلثان شدن قابل خوردن است (28)
شیطان دستور آتش پرستى مى دهد:
اولین کسى که دستور آتش پرستى را داد ابلیس ملعون بود. حضرت آدم علیه السلام براى این که بر حق بودن فرزندان خویش را ثابت کند، به هابیل و قابیل دستور داد که قربانى کنند. هابیل چون دام دار بود یک گوسفند بزرگ و چاق گرفت و بالاى کوه برد. برادرش قابیل هم چون کشاورز بود یک دسته گندم پوچ و بى مایه را برداشت به بالاى کوه برد.
آتش آمد و گوسفند هابیل را سوزاند! اما دسته گندم قابیل سالم ماند؛ زیرا او قصدش اطاعت از پدر و خدا نبود. وى به منظور مسخره کردن ، این کار را انجام داد. به خلاف برادرش که فقط براى رضایت و اطاعت از پدر و مادر و خدا این عمل را انجام داد.
شیطان از فرصت استفاده کرد و به قابیل گفت : مى دانى چرا قربانى تو قبول نشد و قربانى برادرت هابیل پذیرفته شد؟ قابیل جواب داد: علت آن را نمى دانم براى من بیان کن . شیطان گفت : علتش این است که برادرت آتش پرست بود! از این رو، قربانى او پذیرفته شد. تو هم اگر مى خواهى قربانیت قبول افتد، باید آتش پرست شوى و در برابر آن کرنش کنى !
قابیل گفت : من آتشى را که برادرم پرستش مى کرد، نمى پرستم . ولیکن آتش دیگرى را عبادت مى کنم و قربانى نزد او مى برم که از من هم قبول کند.
پس از آن ، آتشکده هایى ساخت و قربانى براى آنها برد. خداى خود را رها کرد و از عبادت او سرپیچید و آتش را تعظیم نمود و آتش پرستى را براى فرزندانش به ارث گذاشت . شیطان هم از این کار خرسند گشت و از او خواست تا آتش پرستى را در جهان رواج دهد
خانه شیطان:
احمد حرب که یکى از زهاد و اهل حال و کشف بوده بامدادى از بازارى در نیشابور مى گذشت . دید شیطان ، پرچمى بر افراشته و دور او شیاطین صف بسته اند.
گفت : اى بیچاره ! به چه طمع این جا آمده اى ؟ پاسخ داد: بازار دنیا، خانه من است ؛ به خانه خود آمده ام ، تو از مردم بپرس که چرا به خانه من آمده اند؟ احمد گفت : آنان آمده اند تا کسبى کنند و نانى براى رفاه زن و فرزند و زندگى خود به دست آورند.شیطان گفت : من نیز مى کوشم تا یکى را به جهنم ببرم ؟ آنان به مال من دست مى زنند، من نیز در سینه آنان دست مى زنم و وسوسه مى کنم . به آنها بگو از خانه من بیرون روند و آن را به من واگذارند تا من هم از سینه آنها بیرون روم .
حضرت رسول فرمود: شیطان بار اول کسى که داخل بازار مى شود، داخل و با آخرین کسى که بر مى گردد، او هم برمى گردد.(29)
و نیز حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: بدترین بقعه هاى زمین بازار است و آن میدان میدان و محل جولان دادن شیطان مى باشد. اول صبح با پرچم خود مى آید و آن را نصب مى کند، تخت خود را در بازار مى گذارد و فرزندان خود را در آن پراکنده مى کند، به هر کدام از آنها دستور مى دهد که مردم بازار را وسوسه کنند. در متر کردن پارچه خیانت و از آن کم نمایند. به عده اى دیگر مى گوید: وسوسه کنید که اهل بازار در تعریف جنس خود قسم دروغ بخورند و با قسم ، جنس پست خود را خوب جلوه دهند و بفروشند. بعد از آن به فرزندان خود خطاب مى کند و مى گوید: بر شما باد مردمى که پدر آنها مرده - مراد حضرت آدم علیه السلام است - ولى پدر شما هنوز زنده مى باشد. کوشش کنید که با اول کس داخل بازار شوید و با آخرین کس خارج شوید.(30)
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: بازار خانه سهو و غفلت و بى خبر شدن از خداست . کسى که در بازار تسبیح بگوید، خداوند براى هر تسبیح او هزار هزار حسنه مى نویسد. و در قیامت او را مى بخشد. بخشیدنى که به قلب احدى خطور نکرده باشد.(31)
و حضرت على علیه السلام فرمود: اگر مى خواهى شیطان را دور کنى یاد خدا کن . چون خدا را یاد کردن باعث راندن و فرار شیطان مى شود.(32)
شیطان از بسم الله مى ترسد:
از جمله جاهایى که شیطان هنگام گفتن بسم الله از انسان دور مى شود.
1- در گذشته بیان شد که شیاطین در اموال و اولاد انسان شرکت مى کنند. اگر کسى بخواهد شیطان از او دور شود، و در امور زندگى او شرکت نکند یک راه دارد و آن گفتن بسم الله و نام خدا را بر زبان آوردن است ؛ زیرا شیطان از اسم خدا مى ترسد. روایاتى که در این باره از پیامبر و امامان علیه السلام نقل شده : مى آوریم تا انسان در تمام کارهاى خود نام خدا را ببرد و به یاد او باشد.
اگر کسى مى خواهد شیطان در اولاد او شرکت نکند، باید موقع جماع نام خدا را ببرد تا او فرار کند.
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى کسى مى خواهد پهلوى عیال خود رود نام خدا را بر زبان آورد و بسم الله بگوید؛ زیرا اگر بدون نام خدا مشغول شود و صاحب فرزند گردد شیطان در او شرکت کرده ، دلیل آن هم این که او دشمن ما خانواده خواهد بود.
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: انسان وقتى مى خواهد با عیال خود هم بستر شود و نشست جایى که باید بنشیند،شیطان هم براى همان عمل حاضر مى شود. اگر انسان بسم الله بگوید؛ شیطان از او دور مى شود. ولى اگر مشغول عمل شد و نام خدا را نبرد شیطان هم آلت خود را داخل مى کند. پس عمل از هر دو و نطفه از یک نفر آنها است .
ابوبصیر عرض کرد: جانم به فدایت ، از کجا شناخته مى شوند؟ امام فرمود: به دوستى و دشمنى ما.(33)
2- امام محمد باقر علیه السلام فرمود: وقتى کسى لباس خود را عقب مى زند براى بول کردن یا عریان مى شود براى حمام رفتن ، باید بسم الله بگوید. چون وقتى بسم الله گفت ، شیطان چشم خود را مى بندد و از او دور مى شود.
3- حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم ضمن حدیثى فرمودند: وقتى یکى از شما به منزل رسید باید بسم الله بگوید، تا شیطان فرار کند.(34)
4- على بن اسباط گوید: امام رضا علیه السلام به من فرمود: وقتى براى سفر یا غیر آن از منزل بیرون مى روى بگو:
بسم الله امنت بالله توکلت على الله ما شاء الله ، لا حول و لا قوه الا بالله
زیرا اگر شیطان با تو ملاقات کرد ملائکه با تازیانه بر سر و صورت او مى زنند و مى گویند: بر او راهى ندارى ؛ چون او نام خدا را برد و ایمان به او آورد و بر او توکل نمود.
5- حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اگر کسى از شما موقع وضو نام خدا را بر زبان جارى نکند، شیطان در وضو او شرکت مى کند و اگر انسان هنگام خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن بسم الله نگوید، شیطان در آن کارها شرکت مى کند.(35)
6- ابوحمزه ثمالى مى گوید: على بن حسین علیه السلام به من فرمود:اى ثمالى ! هنگامى که وقت نماز برسد، شیطان مى آید و روى شانه مى نشیند و مى گوید: آیا نام خدا را برده اى ؟ اگر بگوید: بلى از او دور مى شود و اگر بگوید: خیر، بر شانه او مى نشیند تا این که نماز خوانده شود و مردم پراکنده گردند.
ابوحمزه ثمالى مى گوید: عرض کردم : آیا آنها قرآن نمى خوانند؟ آن حضرت فرمودند: چرا ولى آن چه تو فکر مى کنى نیست .اى ثمالى ! مراد بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم است که شیطان را دور مى کند.(36)
7- از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده : اگر انسان هنگام سوار شدن بسم الله بگوید، ملکى پشت سر او سوار مى شود و از او محافظت مى کند، تا زمانى که پیاده شود. و اگر سوار شد و بسم الله نگفت ، شیطان پشتش سوار مى شود و به او مى گوید: آواز بخوان . اگر گفت : من آواز ندارم و نمى توانم بخوانم به او مى گوید: مست و بى حال شو. او مست مى شود، تا وقتى پیاده شود.
گریه دروغین شیطان :
اولین کسى که به دروغ گریه نمود شیطان بود. (آن ملعون به واسطه گریه ، دل بعضى را مى سوزاند، بعضى را غافل گیر مى کند و بر آنها مسلط مى شود و منحرفشان مى سازد.) اولین گریه دروغین او پیش حوا بود. وقتى که از فریب دادن آدم علیه السلام ماءیوس شد، در حالى که گریه مى کرد و اشک مى ریخت نزد حوا آمد و او دلش به حال شیطان سوخت . پرسید: چرا گریه مى کنى ؟ گفت : اى حوا! دلم به حال تو مى سوزد حیف از این زیبایى و جوانى تو که مى میرى و زیر خاک مى شوى .
حوا گفت : چه کنم که نمیرم ؟ گفت : اگر تو و همسرت از این درخت بخورید، دیگر مرگ به سراغ شما نخواهد آمد. حوا رفت پیش آدم علیه السلام و داستان گریه او را بیان کرد و هر دو از آن درخت خوردند و از بهشت بیرون شدند.(37)
نیز نقل شده که : حضرت یحیى بن زکریا (س ) روزى به ابلیس برخورد نمود، در حالى که آن ملعون گریه مى کرد. یحیى علت گریه او را پرسید؟ گفت : اى پیامبر خدا! هر چه در خانه خدا مى روم و او را مى خوانم ، جوابم را نمى دهد و عنایت در حقم نمى فرماید. یحیى از روى دل سوزى عرض کرد: خدایا! چه مى شد اگر درب عنایت خویش را به روى این مرد باز مى کردى و او را مشمول رحمت خود مى فرمودى ؟!
خطاب رسید: اى یحیى ! شیطان به دروغ گریه مى کند، گریه او براى فریب دادن بندگانم است . اگر مى خواهى دروغ او بر تو هویدا شود به او بگو: خدا تو را مى بخشد، در صورتى که بروى کنار قبر آدم علیه السلام و بر خاک او سجده کنى !
یحیى جریان را براى شیطان بازگو کرد و از خواست تا بر سر آدم علیه السلام رود و سجده کند! گفت اى یحیى ! آن وقت که آدم علیه السلام بر مسند عزت و قدرت تکیه زده بود او را سجده نکردم ، چگونه حال که مرده و زیرخاک رفته است بروم و خاکش را سجده کنم ؟ هرگز چنین کارى نخواهم کرد.
خطاب از جانب خدا رسید:اى یحیى ! حال دانستى که گریه آن ملعون نیرنگ بوده و مقصودش منحرف کردن مردم است ؟(38)
چند نفر از شاگردان و پیروان شیطان هم از او پیروى نمودند و به دروغ گریه کردند. یکى پسران یعقوب که شبانه پیش پدر آمدند، در حالى که گریه دروغین مى کردند و گفتند:اى پدر! یوسف را گرگ خورد و پیراهن خون آلود او را به پدر نشان دادند.(39)
هم چنین در شام ، به امر معاویه به بهانه پیراهن عثمان که خون آلود بود عده اى گریه هاى دروغین کردند و مردم را علیه حضرت على علیه السلام شوراندند. و نیز ماءمون عباسى که در شهادت امام رضا علیه السلام در خراسان به دروغ گریه کرد.(40)
گریه حقیقی شیطان:
شیطان از بعضى کارها خوش حال مى شود و از بعضى کارهاى دیگر ناراحت . از بعضى کارها آن قدر ناراحت مى شود که جز گریه کار دیگرى از دست او ساخته نیست . آن ملعون در چند جا گریه مى کند. از جمله :
1- وقتى مؤمنى ، مؤمن دیگر را ملاقات نماید و بر او سلام کند:
این جا ابلیس از ناراحتى گریه مى کند و مى گوید: واى بر من ، این دو نفر از هم جدا نمى گردند، مگر این که خداوند هر دو را مى آمرزد و داخل بهشت مى نماید و زحمات من در گمراهى آنان از بین مى رود. در تاریخ آمده : اول کسى که سلام کرد و شیطان را به گریه انداخت ، حضرت آدم علیه السلام بود. وقتى خدا روح در او دمید به ملائکه سلام کرد و آنها هم جواب او را دادند. خداوند به او خطاب نمود که : این سنتى شد در میان فرزندان تو تا روز قیامت . شیطان از این کار گریه کرد.(41)
2- وقتى کسى براى رضاى خدا ازدواج کند:
و با عیال حلال و شرعى خود، هم بستر شود و سپس غسل کند. شیطان از ناراحتى گریه مى کند و مى گوید: واى بر من ، این بنده براى رضاى خدا و بقاى نسل خود و براى فراوانى لا اله الا الله گویان ، با عیال خود نزدیکى کرد و بعد از آن غسل نمود و خود را پاک و پاکیزه کرد، دستور خدا را اطاعت نمود و خدا هم آنها را آمرزید و از گناهان آنان درگذشت . (اول کسى که غسل کرد و شیطان را به گریه انداخت ، حضرت آدم علیه السلام بود.) وقتى او به زمین آمد با همسر خود، هم بستر شد و غسل نمود.(42)
3- وقتى کسى عطسه کند:
وقتى کسى عطسه کند و بعد از آن بگوید: الحمد لله رب العالمین شیطان از ناراحتى گریه مى کند. و نیز اول کسى که عطسه کرد و بعد از آن الحمد لله گفت ، آدم ابوالبشر علیه السلام بود.(43)
4- وقتی کسی سجده طولانی برای خداوند انجام دهد :
زید شحام مى گوید، از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: وقتى انسان در برابر خداى خود سجده کند و آن را طول دهد. شیطان از ناراحتى فریادش بلند مى شود و به کنارى مى رود، شروع به گریه مى کند و مى گوید: واى بر من ، این بنده خدا چگونه او را اطاعت مى کند و در مقابل او به خاک مى افتد، در حالى که من او را معصیت نمودم و به آدم سجده نکردم .(44)
5- وقتی انسان گناهکاری ازته دل توبه میکند
6- هنگام عبادت انسان و مخصوصا نماز شب
7- در عید غدیر خم
8- هنگام مبعوث شدن پیامبر اکرم به رسالت
شعار شیطان :
هر قوم و ملتى و هر دین و مذهبى باورها و فرهنگ ویژه اى دراند و روى همان معتقدات شعار مى دهند. شعار از قلب و افکار درونى که انسان پاى بند به آنها است سرچشمه مى گیرد. و آن ، بیان گر انگیزه درونى شخص است . معمولا شعار در زمان جنگ و مبارزه و زد و خورد داده مى شد .انگیزه و شور آفرین است در جنگ بدر مشرکان مکه شعار مخصوص خود را مى دادند و مى گفتند : اعل هبل ، اعل عبل و لشکر اسلام هم شعار مخصوص به خود را مى دادند و مى گفتند : الله مولانا و لامولالکم الله اعلاو اجل و ملت مسلمان ایران در شعارهاى خود مى گفتند: نهضت ما حسینى است ، رهبر ما خمینى است
شیطان هم این طور برخورد مى کند و شعارى را که بدان معتقد است و مبناى کارش به شمار مى آید به کار مى برد. شعار آن ملعون را خداوند متعال در قرآن بیان نموده است . آن جا که مى فرماید:
« کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انى برى ء منک انى اخاف الله رب العالمین»
« کار عده اى از مردم هم چون شیطان است که به انسان گفت : کافر شود - تا مشکلات تو را حل کنم - اما هنگامى که او کافر شد. گفت : من از تو بیزارم ، من از خداوندى که پروردگار عالماین است مى ترسم» (45)
آرى ، شیطان در وهله اول ، بیزارى خود را به انسان ابراز نمى کند؛ زیرا در این صورت انسان گول نمى خورد. بلکه وقتى او را فریفت ، آن گاه مى گوید:اى بنده بى بند و بار!اى انسان بى وجدان و کوتاه نگر! تو انسان بودى و داراى مقام و شرف انسانیت ! گول من شیطان - که دشمن تو بودم - را خوردى و به خداى مهربان که تو را از عدم به وجود آورد کافر شدى . برو که جاى تو دوزخ است . بعد مى گوید: خوب شما را به دام کشیدم و نهان شما را ظاهر کردم ، آلودگى ها و عفونت هاى مخفى شما را آشکار نمودم . پس به آنان لبخند خوشحالى مى زند.
آن ملعون شعارش اکفر است به همه انسان ها مى گوید: کافر شوید! آن عده اى که تحت تاءثیر شیطان قرار گرفته و فریب وعده هاى دروغین او را خورند راه کفر را مى پویند و به خواسته قلبى او جامه عمل مى پوشند، دین و وجدان خود را زیرپا مى گذارند و به شیطان لبیک گفته و کافر مى شوند.
ایمان شیطان به خداوند چگونه بود ؟
با استناد به قرآن وتفاسیرمیتوان نتیجه گرفت که اوبه خداوند ایمان داشته است :
1- شیطان اصول دین را از نظر تئوری ونظری قبول داشت : رب... یوم یبعثون ... المخلصون ..(46)
2- شیطان از نوع جن بود وعملش اختیاری بود. فسجدوا الا ابلیس وکان من الجن. (47)
3- شیطان از ابتدا کافر خلق نشده بود.. بلکه با اختیار خود عمل کفر را انتخاب نمود..ابی واستکبر .... (48)
اگر مجبور بود دیگر نباید ابا و استکبار میکرد باید مثل ملائکه مجبورا سجده میکرد.
3- شیطان قبل از خلقت حضرت ادم کافر بود ... وکان من الکافرین ...(49)
بصیغه فعل ماضی معلوم...
4- شیطان کفرش را قبل از داستان سجده بر آدم بین ملائکه مخفی کرده بود. انی اعلم ما لا تعلمون... واعلم ماتبدون وما تکتمون... (50)
آنچه دربین ملائکه مکتوم ومخفی بود کفر شیطان بود ... واین قبل از خلقت ادم بود... لذا نفرمود کافر شد .بلکه فرمود کافر بود.(51)
5- هبوط شیطان وخروج او .. در آیه فاهبط منها ..و اخرج منها.. خروج از بودنش در صفوف ملائکه بود. (52)
والا خود هیچ مقامی نداشت.
6- شیطان در مقابل عبادات قبل از آدم... وعده زنده موندن تا روز قیامت را از خدا درخواست نمود وخدا هم فرمود. انک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم..(53)
تا روز ی که برای من معلوم است زنده خواهی بود وبدین ترتیب مزد عبادتش را هم داد. (عدل خدا)
7- سجده بر ادم در حقیقت سجده بر امر خدا بود. که همه فرشتگان و ابلیس مامور به سجده بر برترین مخلوق خدا به امر خدا شدند. (54)
بوسه و آب دهان شیطان :
شیطان به خاطر یک بوسه زدن بر یکى از پادشاهان جبار و ظالم هزاران انسان بى گناه را نابود کرد.
نقل شده که : وقتى ضحاک به پادشاهى رسید، شیطان به صورت انسانى در آمد و پیش او رفت . بعد از اداى احترام گفت : اى ضحاک! من آشپز ماهرى هستم . اگر پادشاه مایل باشند. دوست دارم مرا آشپز خود قرار دهند تا هر روز غذاى لذیذى برایشان تهیه کنم . ضحاک هم - چون یک پادشاه عیاش و خوش گذارن بود بدون آن که درباره آن ملعون تحقیقى بکند که از کجا آمده و چه کسى است ؟ به عنوان آشپز مخصوص خود استخدام نمود و هر چه لازم بود در اختیارش قرار داد.
شیطان شروع به کار کرد. هر روز غذاى خوش مزه اى براى ضحاک مى پخت و سر وقت براى او مى آورد. شاه هم از خوردن آن لذت مى برد. روزى غذاى بسیار خوش مزه اى آماده کرد و پیش ضحاک آورد. آن ظالم وقتى غذا را خورد بیش از پیش خوشش آمد و لذت برد. همان وقت او را خواست و گفت :
امروز غذاى گوارایى فراهم کرده بودى ، لازم مى دانم تو را تشویق کنم و هر چه بخواهى به تو جایزه بدهم . شیطان در جواب گفت :اى پادشاه ! من چیزى از شما نمى خواهم ، ولى اگر درباره من لطفى داشته باشى ، دوست دارم روى دو شانه اعلى حضرت را ببوسم ، خواهش من فقط همین است ضحاک هم پذیرفت و اجازه داد تا شانه هایش را ببوسد.
شیطان هم هر دو شانه او را بوسید و با آب دهن خود آلوده نمود. بعد از آن هم گریخت و پنهان شد. ناگهان از روى هر دو شانه او مارى بیرون آمد. بزرگ شدند و و همواره آزارش مى دادند؛ به طورى که خورد و خواب و استراحت را از او سلب کرده بودند. هر چه طبیبان آنها را مى کشتند باز بیرون مى آمدند و در خواب و بیدارى ناراحتش مى کردند.
بعد از مدتى باز شیطان در پوشش انسان دیگرى در کاخ ضحاک نمایان شد و گفت : من طبیب با تجربه اى هستم . شنیده ام که پادشاه را ناراحتى پیش آمده است که نه شب استراحت دارد و نه روز، شنیده ام که دو مار روى شانه او بیرون آمده و او را اذیت مى کنند. آمده ام اگر اجازه بفرمایید شما را معاینه کنم ، و اگر امکان داشته باشد معالجه نمایم . باز ضحاک بى آن که هیچ پرس و جویى کند و بپرسد از کجا آمده اى و تا حالا کجا بوده اى و چه کسانى را معالجه کرده اى ؟ کجا درس خوانده اى و اصلا نام تو چیست ؟ از کدام شهر و قبیله هستى ؟ خود را در اختیار او قرار داد. شیطان هم قدرى او را معاینه نمود و گفت : این مارها را نمى شود از بین برد، چون ریشه آنها در تمام بدن فرو رفته است و درمان پذیر نیست ؛ لکن مى شود کارى کرد که این مارها دیگر اذیت نکنند و در خواب و بیدارى احساس ناراحتى نکنید.
بعد گفت : غذاى این مارها مغز سر انسان است . هر روز باید مغز سر دو نفر انسان را بیرون آورید، و به این مارها دهید. همان وقت دستور داد دو نفر جوان را بکشند و مغز سرشان را بیاورند، ضحاک هم گفت : دو نفر جوان زندانى را کشته و مغز سرشان را پیش شیطان آوردند. آن ملعون مغز سر آن دو جوان را به مارها داد. مارها وقتى خوردند سیر شدند و دیگر ضحاک را اذیت نکردند ضحاک چون مدتى بود که به خواب نرفته بود چند شبانه روز خوابید. وقتى مارها گرسنه شدند باز به حرکت آمدند و او را بیدار کردند.
باز شیطان گفت : بروید مغز سر دو جوان دیگر را بیاورید. این کار ادامه پیدا کرد و تمام جوان هایى که در زندان بودند روزى دو نفرشان را مى کشتند. وقتى زندانیان تمام شدند هر روز دو جوان را از کوچه و بازار مى گرفتند و مغز سرشان را براى مارها مى آورند.
بعد از مدتى ، آشپزها با هم گفتند: چرا ما براى این سفاک روزى دو جوان بى گناه رابکشیم ؟ بلکه باید به جاى مغز سر یک انسا مغز گوسفندى را در آوریم و با هم مخلوط کنیم و به مارها بدهیم و به همین کار پرداختند. روزى یکى از جوانها را نگاه داشتند.
بعد از مدتى آن جوانها را با شمارى گوسفند که به آنها دادند، راهى شهر و دیار کردند و گفتند: در میا کوه و صحرا پنهان شوید تاضحاک نداند. و از شیر این این حیوانات استفاده نمایند. آنان هم در همان دشت و بیابان صاحب زندگى شدند و نسلشان زیاد شد. اینکه کردهاى اطراف ، از نسل همان جوان هایى هستند که در بیابان به سر مى بردند و از ترس ضحاک فرارى بودند.(55)
آرى ، در یک بوسه و آب دهان آن ملعون این همه اثر بود و با این وسیله انتقام خود را از اولاد انسان گرفت
مرکب شیطان:
همان طور که انسان در رفت و آمدها به مرکب سوارى نیاز دارد شیطان هم به مرکب احتیاج دارد که براى گشت و گذار سوار بر آن شود.
مرکب شیطان ،مرکب) انسان هم هست و هر دو شریک هستند و از آن استفاده مى کنند. مرکب شیطان آن گونه که در روایات آمده شتر است . یکى از عللى که باعث مى شود شتر را نکوهش کنند همین است که به شیطان سوارى مى دهد. در روایتى آمده که : شتر مرکب سوارى شیطان است و به همین عل مى گوید: گذشتن از میان قطار شتران ، کراهت دارد، و نیز گوید: هیچ قطار شترى نیست مگر آن که میان هر دو شتر شیطانى راه مى رود.
در جاى دیگر آمده : بر پشت و کوهان هر شتر شیطانى سوار است . هرگاه مى خواهید سوار شتر شوید بسم الله بگویید تا شیطان از آن پیاده شود. و گفته شده که : شتر از شیاطین و جن خلق شده است . شیطان هم به آن امر و نهى کرده و آن حیوان اطاعت مى کند.
از این رو که شیاطین با شتر هم نشین هستند و بر آنها سوار مى شوند، فقها و مراجع بزرگ درباره مکان نمازگزار مى فرمایند: از جاهایى که کراهت دارد نماز خوانده شود، جایى است که شتران را مى خوابانند؛ زیرا آن جا مکان شیاطین است .
از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که آن حضرت فرموند: در خوابگاه و جایى که شتران را مى خوابانید، نماز نخوانید، زیرا آن جا پر از جن و شیطان است و نمى گذارند با توجه حضور قلب نماز بخوانید(56)
البته این طور نیست که هر شترى مرکب سوارى شیطان باشد، بعضى از آنها از بهترین شترها هستند که به نام شتر خدا خوانده شده اند مانند شتر صالح پیغمبر و ناقه پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم .
ادامه دارد......
منابع وپی نوشتها:
1- مقابیس اللغة ،مفردات راغب ،لغت بلس
2- روم آیه 12.
3- اعراف آیه 11
4- بقره آیه 34
5- حجرآیه 32
6- سبا آیه 20
7- شعراآیه 92
8- قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، ج1، ص 226 و 227.
9- الکاشف، 49
10- الناس. آیات 4 و 5
11- اعراف. آیه 19
12- طه. آیه 119
13- ق. آیه 16
14- مثنوی دفتر سوم ،589
15- واژه قرآن ،ص 70
16- مجله نور علم ،دوره پنجم ،شماره چهارم وپنجم ،ص 78
17- عیون الاخبارص ؟
18- اعراف آیه 12
19- اعراف آیه 17
20- ص آیه 74
21- نمل آیه 38
22- صافات آیه 6ونساء آیه 116
23- قصص النبیاء ،ابن کثیر ج1 ص 41 وکشف الاسرار ج 1 ص 145 و معانی الاخبار ص 138 و بحارالانوار ج 60 ص 195
24- ص آیه 77 و 78.
25- برای توضیح بیشتر به کتاب معارف قرآن استاد مصباح ص 295 مراجعه شود.
26- بحارص 210و211
27- بحار، ج 79، ص 174
28- بحارج 79 ص 175
29- سرمایه سخنوران ص 288 به بعد
30- میزان الحکمةج4 ص 592 ،سفینة البحار ج 1 ص 673
31- سفینة البحار ج 1 ص 674
32- میزان الحکمة ج 3 ص 42
33- بحار ج 63 ص 201 و 202
34- سفینة البحار ج 2 ص 98
35-سفینة البحار ج 1 ص 25
36- سفینة البحار ج1 ص 196
37- کتاب ابلیس ص 93
38- واژه های قرآن ص 122
39- یوسف آیه 16و 18
40- تاریخ امام رضا ص ؟
41- اقتباس از تفسیر برهان ج2 سوره حجر ذیل آیات مربوط به آدم
42- تفسیر برهان ج2 سوره حجر ذیل آیات مربوط به آدم
43- همان
44- بحار جلد 63 ص 121
45- حشر آیه 16
46- سوره حجر آیه 36- 40
47- سوره کهف آیه 50
48- سوره بقره آیه 34 / ت تفسیر مجمع البیان طبرسی ج1 ص 125
49- سوره بقره آیه 34
50- سوره بقره آیه 33
51- تفسیر المیزان علامه طباطبایی - ج1ص 187
52-تفسیر نمونه ج 6 ص 105
53- سوره ص آیه 80 -81
54- تفسیر نمونه ج 1 ص 125
55- جوامع الحکایات ص ؟
56- اقتباس از مجمع النورین ، ص 123 -131