پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

شك در اعتقادات و چگونگی رهایی از ان

چند وقتي است كه به صورت يك دفعه تعداد زيادي سؤال در ذهنم در مورد دينم و خداي ايجاد می شود. با چندين فرد داراي اطلاعات ديني مشاوره كرده ام و اگر چه در بسياري از موارد قانع شدم ولي در موارد زيادي ديگر قانع نشدم مثلا صفات خدا مثل عدل و مهرباني و ... كه نامحدود است را درك نمي كنم. نمي دانم مشكل از كجاست؟ شايد قلبم به تعبير قرآن زنگار بسته و يا عقلم نمي كشه و از درك حقايق ناتوان هستم. در مورد دينم كه شيعه هستم نمي دانم دينم را درست انتخاب كرده ام يا نه بعد از حدود 4 ماه تحقيق اگرچه به نظرم دينم بسيار كامل و جامع هست ولي باز هم در حقانيت و كامل بودن آن شك دارم. تازه وقتي مي خوام بروم و در مورد ساير اديان تحقيق كنم خودم را در مقابل اين همه انبوه فراوان اطلاعات و ... ناتوان مي يابم. راستي مگر دين ما نمي گويد كه اگر فردي خواست قضاوت كند بايد هر دو فرد باشند تا از خود دفاع كنند پس آيا شما موافق هستيد كه اگر فقط به حرف هاي شما و آخوندها گوش كنم درست نيست؟ من فكر مي كنم در دادگاه كسب حقيقت بهتر است با چند فرد داراي اطلاعات كامل كه داراي دين هاي متفاوت هستند صحبت كنم. واقعا ديگه خسته شدم ولي شايد باور نكنيد خيلي احساس تنهايي و غربت مي كنم دوست ندارم به هيچ كس اعتماد كنم، حتي از شما هم مي ترسم. توي فكرم هست به كليسا بروم و در مورد حقانيت دين مسيح با آنان صحبت كنم. نظر شما در اين مورد چيست؟ اگر ما عالماني مثل آيت ا... بهجت و يا آملي داريم خوب اديان ديگر هم عالمان دين خودشان را دارند.
پيدايش اين گونه سوال ها براي يك جوان حقيقت جو و جستجو گر كاملا طبيعي است و اگر به درستي مديريت شود، زمينه رشد و بالندگي است. از حسن اتفاق دين مبين اسلام در ميان اديان ديگر بيش از همه از پرسش هاي انسان استقبال نموده و به تحقيق، پژوهش و جستجوگري در راستاي كشف حقيقت تشويق مي كند. البته چنان كه يادآور شديم مديريت اين مسأله و گزينيش راه معقول و منطقي بسيار مهم است و گرنه چه بسا سرانجام آن حيرت و سرگرداني و شكاكيت شود. اميدواريم كه شما به خوبي بتوانيد از عهده اين كار برآييد. در حال حاضر ما پاره اي از اطلاعات لازم را در مورد چرايي دين، راز انحصار حقانيت در يك دين و راز برجستگي و حقانيت اسلام را به صورت فشرده تقديم مي داريم. در اين زمينه نكات فراوان ديگري هست كه مي توان در مكاتبات بعدي مورد بررسي قرار داد.
چرا دين؟
اساسي‌ترين پرسش انسان دربارة دين اين است كه دين چه فايده و چه لزومي دارد؟ چرا بايد ديندار بود؟ رابطه دين و انسان چگونه‌ رابطه‌اي است؟ آيا زندگي بدون دين امكان‌پذير است و در اين صورت، ديني زيستن بهتر است يا زندگي منهاي دين؟ پس از روشن شدن چرايي و ضرورت دين اين سئوال پديد مي‌آيد كه آيا مي‌توان به هر ديني پاي‌بند؟ آيا همة اديان با هم برابرند و گزينش هر ديني كاملاً شخصي و سليقه‌اي است؟ يا در ميان اديان موجود حق و باطل، نيك و بد يا خوب و خوب‌تر وجود دارد و لاجرم و به حكم خرد بايد برترين را برگزيد؟ در گام سوم، براي يك مسلمان يا كسي كه به اسلام دعوت مي‌شود اين سئوال پديد مي‌آيد كه آيا دين برتر همان اسلام است؟ كدامين دليل پشتيبان اين مدعاست و چگونه مي‌توان آن را با سنجه‌هاي عقلي آزمود؟ اكنون بر آنيم كه به ياري خداوند با رعايت اختصار به بررسي پرسش‌هاي يادشده بپردازيم.
رابطه انسان و دين
گرايش انسان به دين امري ذاتي، عميق و ريشه‌دار است. دين نه تنها تأمين كنندة بسياري از نيازهاي انسان، بلكه خود نيازي بنيادين و نهفته در ژرفاي وجود آدمي است. «تا نه گي دو كه نه تن» مي‌نويسد: «حس مذهبي يكي از عناصر اوليه ثابت و طبيعي روح انساني است. اصلي‌ترين و ماهوي‌ترين قسمت آن به هيچ يك از رويدادهاي ديگر قابل تبديل نيست، بلكه نحوه ادراك فطري وراي عقلي است كه يكي از چشمه‌هاي آن از ژرفاي روان ناخودآگاه فوران مي‌كند و نسبت به مفاهيم(زيبايي)‌ مربوط به هنر (و نيكي) مربوط به اخلاق (و راستي) مربوط به علم (مفهوم ديني)، يا به طور صحيح‌تر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمي است كه داراي همان اصالت و استقلال سه مفهوم ديگر است».
«آلكسيس كارل» نيز بر آن است كه: «احساس عرفاني [ديني] جنبشي است كه از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و يك غريزه اصلي است».
وي در جايي ديگر مي‌نويسد: «فقدان احساس اخلاقي و عرفاني در ميان اكثريت عناصر فعال يك ملت، زمينه زوال قطعي ملت و انقياد او را در بند بيگانه تدارك مي‌بيند؛ سقوط يونان قديم معلول چنين عاملي بود. در نگاه «تولستوي» نيز «ايمان آن چيزي است كه انسان با آن زندگي مي‌كند.» استاد مطهري در توضيح اين سخن مي‌گويد: «يعني ايمان مهم‌ترين سرمايه زندگي است». به نظر وي مردم به برخي از سرمايه‌هاي زندگي مانند سلامت، امنيت، ثروت و رفاه و... توجه دارند، اما به يك سرمايه بزرگ كه نامش ايمان است توجه ندارند؛ چرا كه آنان اصولاً محسوسات و ماديات را بيش از معقولات و معنويات مي‌شناسند. در نظر «ويل دورانت» نيز دين روح زندگي است، او مي‌گويد: «زندگي بدون، دين ملال‌انگيز و پست است، مانند جسدي است بي‌روح».
قريب به اين مضمون را در سخن «ويليام جيمز» مي‌توان يافت. او مدعي است: «ايمان يكي از قوايي است كه بشر به مدد آن زندگي مي‌كند، فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است».
از آنچه گذشت روشن مي‌شود كه نياز انسان به دين امري جاودان و زوال‌ناپذير است. لازمه ذاتي بودن دين‌ورزي اين است كه دين همچون ديگر غرايز و نيازهاي ذاتي انسان همپاي حيات بشر بپايد و آينده بشريت را همچون گذشته در نوردد. لاجرم گسست بين انسان و دين را هرگز نمي‌توان و نبايد انتظار داشت.
«ارنست رنان» در پايندگي و ژرفايي تأثير دين در نهاد انسان مي‌گويد: «ممكن است روزي هر چه را دوست مي‌دارم نابود و از هم پاشيده شود و هر چه را كه نزد من لذت بخش‌تر و بهترين نعمت‌هاي حيات است از ميان برود، و نيز ممكن است آزادي به كار بردن عقل و دانش و هنر بيهوده گردد، ولي محال است كه علاقه به دين متلاشي يا محو شود، بلكه همواره و هميشه باقي خواهد ماند و در كشور وجود من شاهدي صادق و گواهي ناطق بر بطلان ماديت خواهد بود».
همه آنچه گفته آمد را در يك آيه زيباي قرآن مي‌توان يافت كه رمز دين‌گرايي انسان را چنين ترسيم كرده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا؛ پيوسته رو به سوي دين پاك خداوند داشته باش كه انسان‌ها را بر آن سرشته است و آفرينش الهي دگرگون نخواهد شد».
كاركردهاي دين
دين از جهات متعددي مددرسان و ياور انسان است. كاركردهاي مثبت دين در سه حوزه قابل بررسي است:
1. حوزه معرفت و دانايي؛
2. حوزه اجتماعي و مناسبات ‌انساني؛
3. حوزه روانشناسي.
اكنون به اختصار به بررسي كاركردهاي روانشناختي، دين پرداخته و ديگر عرصه‌هاي آن را به ناچار فرو مي‌گذاريم. از نظرگاه روانشناختي دين كاركردها و ثمرات بسياري براي انسان دارد. در ميان دانش‌هاي جديد هيچ يك مانند روانشناسي نقاب از رازهاي شگفت‌ دين و دينداري بر نكشيده و لزوم اجتناب‌ناپذير آن را در همين زندگي دنيايي به طور ملموس روشن نساخته است. البته بايد توجه داشت كه اساساً روانشناسي در پي تعيين حق و باطل و به تعبير ديگر «ارزش صدق» دين نيست؛ چرا كه تعيين اين مسئله خارج از توان و كارويژه‌هاي اين دانش است. افزون بر آن روانشناسي در اين باره نظر به دين خاصي ندارند؛ و چه بسا در برخورد با پاره‌اي از اديان كاركردهاي منفي‌اي نيز براي دين مطرح كنند. مسلماً هر اندازه ديني از حقانيت بيشتري برخوردار باشد كاركردهاي مثبت‌تري داشته و فاصله بيشتري با تأثيرات منفي دارد؛ لاجرم مي‌توان بهترين كاركرد از بهترين دين انتظار داشت. آنچه اين دانش پي مي‌گيرد و در صلاحيت آن است ثمرات و كاركردهاي رواني دين فارغ از حقانيت و ارزش صدق آن است. چه بسا پاره‌اي از كاركردهاي روانشناختي دين و دين‌ورزي عبارتند از:
1ـ معنا بخشيدن به حيات
از مهم‌ترين كاركردهاي اساسي دين، تبيين معناي زندگي است. هر انساني از خود مي‌پرسد كه زندگي براي چيست؟ درد و رنج و مرگ و ميرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آيا جهان ارزش زيستن دارد يا نه؟ يافتن پاسخي صحيح در برابر اين پرسش‌ها زندگي‌ساز است و ناكامي در برابر آن زندگي سوز. دين با تبيين جاودانگي، حكمت و هدفمندي هستي و جهت‌گيري رو به خير و كمال و تعالي آن،‌ در پرتو تدبير خداوند حكيم و رحمان و رحيم، خرد پذيرترين و دلپسندترين معنا از حيات انسان و جهان را به دست مي‌دهد.
«كارل يوستاويونگ» در اهميت اين مسئله مي‌نويسد: «در ميان همه بيماراني كه در نيمه دوم حياتم با آنها مواجه بوده‌ام، يكي هم نبوده كه مشكلش در آخرين وهله، چيزي جز مشكل يافتن يك نگرش نسبت به حيات باشد. با اطمينان مي‌توان گفت كه همه آنان از آن رو احساس بيماري مي‌كرده‌اند كه چيزي را كه اديان زنده هر عصر، به پيروان خود، عرضه مي‌دارند، از دست داده‌اند و هيچ يك از آنان قبل از يافتن بينش ديني خود، شفاي واقعي نيافته است.»
«ويكتور فرانكل» نيز قدرت دين را عقيده به «اَبَر معني» مي‌داند، يعني دين بهترين معني براي زندگي كردن است.
برخي از جامعه‌شناسان نيز برآنند كه گوهر دين واكنش در برابر تهديد به بي‌معنايي در زندگي بشر و تلاش در جهت نگريستن به جهان به مثابه حقيقتي معنادار است.
پاره‌اي از بروندادهاي روانشناختي تفسير ديني حيات عبارت است از:
1. احساس خوش‌بيني و رضايت
2. مطبوع سازي زندگي در مجموعه هستي
3. ايجاد اميدواري
4. مسئوليت پذيري
5. نشاط و حركت
آموزه‌هاي ديني نگرش فرد به نظام هستي و قوانين آن را خوش‌بينانه مي‌سازد.
از نظر استاد مطهري فرد با ايمان در كشف هستي همچون شهروند كشوري است كه قوانين و تشكيلات و نظامات آن را صحيح و عادلانه مي‌داند و به حسن نيت كارگزاران آن ايمان دارد. لاجرم: اولاً‌، زندگي براي او مطبوع و دلپذير مي‌شود. ثانياً زمينه‌هاي ترقي و تعالي را براي خود و ديگران فراهم مي‌بيند و روح «اميدواري» در او پديد مي‌آيد. ثالثاً، اگر چيزي موجب عقب‌ماندگي او شود آن را جز از ناحيه كم‌كاري و بي‌تجربگي و مسئوليت‌گريزي خود و امثال خود نمي‌داند. او همچنين پاره‌اي از رنج‌ها و دشواري‌ها را زمينه ترقي و تكامل خود مي‌داند. اين انديشه به طور طبيعي شخص را به غيرت مي‌آورد و با «خوش‌بيني» و «اميدواري» به حركت و جنبش در جهت اصلاح خود وامي‌دارد و از دشواري‌ها استقبال مي‌كند.
در مقابل، فرد بي‌ايمان مانند شهروندي است كه قوانين، تشكيلات و كارگزاران كشورش را فاسد مي‌داند و از قبول آنها هم چاره‌اي ندارد. درون چنين فردي انباشته از عقده‌ها و كينه‌هاست. او هرگز به فكر اصلاح خود نمي‌افتد، از جهان لذت نمي‌برد و هستي براي او زنداني هولناك است كه يا بايد از چنگ آن بگريزد و يا با رنج و سختي آن را تحمل كند.
با توجه به آنچه گذشت مي‌توان تأثيرات معناي ديني حيات بر روان و كنش فرد را به شرح ذيل برشمرد:
خوش بيني، مطبوع‌سازي زندگي، اميدواري، مسئوليت پذيري و جنبش و حركت اصلاحي.
2ـ بهداشت، سلامت و آرامش روان
يكي از نيازهاي مهم انسان، سلامت و آرامش روان است. در دنياي كنوني عليرغم پيشرفت‌هاي خيره‌كننده علمي و تكنولوژيكي بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگي و ناآرامي بيش از پيش بر انسان چيره شده و حاجت به آرامش روحي و رواني بيشتر احساس مي‌شود. نقش دين در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفي حايز اهميت است. در اين باره تحقيقات انجام شده توسط روان‌شناسان قابل توجه است:
الف. دينداري و تحمل فشارهاي رواني
تحقيقات انجام شده نشان مي‌دهد انگاره‌هاي ديني نقش مؤثري در تسكين دردهاي روحي، كاهش اضطراب و تحمل فشارهاي رواني دارند و افراد مذهبي از ناراحتي رواني بسيار كمتري رنج مي‌برند.
ب. دينداري و افسردگي
بر اساس تحقيقات، بين دين و افسردگي، استرس و اضطراب نسبت معكوس وجود دارد. اين مسئله در عصر حاضر مورد توجه بسياري از روانشناسان و انديشمندان است.
«ويلر» بر آن است كه فرد مذهبي از طريق اعتقادات ديني بر مشكلات چيره مي‌شود و از طريق اعمال مذهبي و شركت در مراسم ديني به شبكه وسيع حمايت‌هاي اجتماعي متصل مي‌شود. «ميدور» نيز اظهار مي‌دارد كه وابستگي ديني چون بديل ديگر متغيرهاي مؤثر بر سلامت روان مانند وضعيت اقتصادي و حمايت اجتماعي عمل مي‌كند و منجر به كاهش شيوع افسردگي مي‌شود.
ج. ديندارى و بزهكارى
بررسى‏ها گواه بر آن است كه بين ديندارى و بزهكارى و جرم و جنايت رابطه منفى وجود دارد و رفتارهاى مذهبى مى‏تواند بين آنها تمايز افكند.
د. ديندارى و كاهش مصرف الكل و مواد مخدر
براساس تحقيقات انجام شده توسط «ادلف» ، «اسمارت» ، «اوتار» و «ديويدز» افراد مذهبى از مواد مخدر استفاده نمى‏كنند و يا بسيار كم مصرف مى‏كنند. از نظر «لوچ» و «هيوز» به ويژه در ميان عناصر مذهبى اصولگرايان كمتر از همه به مواد مخدر گرايش دارند و هر اندازه ايمان دينى فرد قوى‏تر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الكل در او كمتر يا مساوى با صفر است.
هـ . دين‏دارى و كاهش خودكشى
مسأله خودكشى يكى از بحران‏هاى جدى در تمدن كنونى بشر است. روزنامه اطلاعات مورخه 17/9/47، صفحه «عبور از پنج قاره» مى‏نويسد: «سازمان بهداشت جهانى اخيراً آمار جالبى درباره خودكشى در كشورهاى مختلف جهان انتشار داده است. به موجب اين آمار در هشت كشور صنعتى جهان خودكشى در بين افراد 15 تا 44 ساله سومين علت مرگ و مير در اين كشورها را تشكيل مى‏دهد. اين كشورها عبارتند از: آلمان غربى، اتريش، كانادا، فنلاند، دانمارك، مجارستان، سوئد و سوئيس.
كارشناسان سازمان جهانى بهداشت كه اين آمار را پس از ده سال مطالعه كرده‏اند همچنين اعلام كرده‏اند كه خودكشى در كشورهاى در حال توسعه نيز به طور وحشتناك رو به افزايش است. در اين كشورها حتى جوانان كمتر از 15 سال نيز دست به خودكشى مى‏زنند.
آمارى كه از طرف كارشناسان مزبور تهيه شده، نشان مى‏دهد كه به طور كلى طبقات تحصيل‌كرده و روشنفكر بيش از طبقه كارگر اقدام به خودكشى مى‏كنند. مثلاً در انگلستان عده زيادى از پزشكان در سال‏هاى اخير خودكشى كرده‏اند. تنها در آلمان غربى همه ساله دوازده هزار نفر خودكشى مى‏كنند و شصت هزار نفر ديگر به نحوى در صدد خودكشى بر مى‏آيند. مهم‌ترين علت خودكشى آلمانى‏ها بيمارى عصبى است. در حال حاضر در آلمان غربى بيش از يك ميليون نفر از فشار عصبى رنج مى‏برند و ممكن است هر آن دست به خودكشى بزنند.
در مقابل، تحقيقات نشان مى‏دهد خودكشى در كسانى كه در مراسم دينى شركت مى‏كنند نسبتى بسيار كمتر از ديگران دارد. كامستاك و پاتريچ در يك بررسى نشان دادند احتمال خودكشى در افرادى كه به عبادتگاه‏ها نمى‏روند چهار برابر بيش از شركت‏كنندگان در محافل دينى است. همه پژوهش‏ها نشان مى‏دهد يكى از علل مهم خودسوزى ضعيف بودن اعتقادات مذهبى بوده است.»
يك بررسى كه در كشور اردن توسط «داراكه»(1992) انجام شده است نشان مى‏دهد تعداد خودكشى در ماه رمضان در مقايسه با ماه‌هاى ديگر سال كاهش قابل توجهى را نشان مى‏دهد.
و. ديندارى، رضايت از ازدواج و كاهش طلاق
مسأله ناپايدارى خانواده و گسست آن يكى از بحران‏هاى بزرگ دنياى متمدن كنونى و در پى آورنده نتايج ويرانگر روانى و اجتماعى است. براساس مطالعات انجام شده، مذهب مهم‏ترين عامل پاى‏بندى به خانواده، رضايت از ازدواج و كاهش طلاق است و اين مسأله عامل مهمى در بهداشت روانى خانواده‏ها به شمار مى‏رود. تحقيقات نشان داده است مردانى كه همسرانشان را طلاق داده و يا از آنها جدا شده‏اند ده برابر بيش از ديگران در معرض ابتلا به بيمارى‏هاى روانى هستند.
3. سازگارسازى جهان درون و برون؛ كاهش رنج ها
بهره ديگرى كه از تفسير دينى حيات بر مى‏خيزد «ايجاد سازگارى بين جهان درون و برون» و در نتيجه كاهش رنج‏ها و ناراحتى‏هاست.
بدون شك در مواردى بين خواسته‏ها و تمايلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوت‏هايى مشاهده مى‏شود. گاه اين تفاوت‏ها به گونه‏اى است كه شرايط خارجى براى انسان رنج‌آفرين و ملال‏انگيز است. اين تفاوت‏ها مى‏تواند به گونه‏هاى مختلف باشد مثل: 1. تفاوت بين خواسته‏هاى ما و نظام تكوين، مانند شرور و آفاتى چون مرگ و مير، سيل، زلزله، نقص عضو، بيمارى و... 2. بين تمايلات ما و واقعيات اجتماعى، مثل حاكميت نظام استبدادى و...
از طرف ديگر در مواردى واقعيات خارجى به سهولت و در شرايطى كه ما در آن قرار داريم تغييرپذير است؛ در چنين وضعيتى انسان‏ها به طور معمول در جهت تغيير جهان خارج به سود تمايلات خود مى‏كوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلاً تغييرپذير نيست، يا در شرايط مورد نظر شخص دگرگون نمى‏شود؛ و يا تغيير آن مستلزم هزينه‏هايى تحمل‏ناپذير و نامعقول است. در اين موارد بهترين راه سازگارسازى درون با خارج است و دين نيرومندترين عامل آشتى‌دهنده اين دو جهان است. دين با تفسيرى كه از جهان و ناملايمات و رنج‏هاى آدمى در آن مى‏دهد، نه تنها ناسازگارى آن دو را از ميان بر مى‏دارد؛ بلكه با دادن نقش عبادى به تحمل دشوارى‏ها و اينكه بزرگ‏ترين اولياى الهى چشنده تلخ‏ترين رنجهايند شيرين‏ترين رابطه را بين آن دو ايجاد مى‏كند؛ به طورى كه انسان مؤمن مى‏گويد: «زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت»، از همين رو «اليسون» بهترين راه مقابله با مشكلات تغييرناپذير را مقابله مذهبى مى‏داند.
اينكه حضرت اباعبدالله الحسين (ع) در سرزمين سوزان كربلا و ديدن آن همه رنج و مصيبت و زخم‏هاى بسيار بر جان و توان خويش فرمود: «رضا الله رضانا اهل البيت» و زينب كبرى(س) پس از تحمل آن همه دشوارى طاقت فرسا مى‏فرمايد: «ما رأيت الّا جميلا» عالى‏ترين نمايش شكوه ايمان در سازگارى جهان درون و برون و شيرين نمودن رنج و سختى در جهت مقاصد و اهداف بلند الهى و انسانى است. بدين ترتيب نه تنها رنج انسان كاهش مى‏يابد، بلكه در مواردى شيرين و دلپذير مى‏شود و اين جز در سايه دين و ايمان دينى امكان‏پذير نيست.
4. هدف‌بخشى و ايده‌آل‌پرورى
يكى از مهم‏ترين كاركردهاى دين ارائه ايده‏آل و آرمان مطلوب است. ايده‏آل اصل يا موضوعى است كه مورد گرايش انسان قرار گيرد و هدف تلاش‏ها و كوشش‏هاى او باشد. ايده‏آل موجب شكل‏گيرى نوع انتخاب آدمى است. شخص به طور آگاهانه يا ناخودآگاه همه پديده‏ها را با آن مى‏سنجد و ارزشداورى مى‏كند. ايده‌آل از مختصات زندگى بشرى و از عناصر اساسى آن است. انسان زمانى مى‏تواند از يك زندگى حقيقى برخوردار باشد كه آگاهانه براى خود ايده‌آل و آرمان انتخاب كند. انسان‏ها در طول تاريخ ايده آل‏هايى چون رفاه، ثروت، شهرت، مقام، عشق، زيبايى، دانش و... انتخاب كرده‏اند ليكن بهترين ايده‌آل آن است كه داراى شرايط زير باشد:
1. منطقى باشد.
2. قابل وصول باشد.
3. تمايلات سودجويانه و خودخواهانه و «من طبيعى» آدمى را كنترل كند.
4. در انسان چنان كششى ايجاد كند كه از درون به سوى هدف اعلاى حيات حركت كند.
چنين آرمانى تنها از دين حق و معناى دينى حيات بر مى‏خيزد.
«ميلر بروز» از قول «اينشتين» مى‏گويد: «علم، ما را از آنچه هست آگاه مى‏كند و دين (وحى) است كه ما را به آنچه كه سزاوار است كه باشد مطلع مى‏كند».
5. پاسخ به احساس تنهايى
يكى از رنج‏هاى بشر كه در جهان صنعتى و پيدايش كلان‌شهرها به شدت رو به افزايش است، مسأله احساس تنهايى است. منظور از احساس تنهايى در اينجا تنهايى فيزيكى يعنى جدايى از ديگران نيست؛ بلكه گونه‏هاى ديگرى هم چون ناتوانى ديگران در پاسخ‏دهى به برخى از نيازهاى انسان، عدم درك ديگران از شخص و يا سرگرمى ديگران به كار خود و جستجوى منافع خويش و عدم توجه عميق، جدى، خيرخواهانه و ديگرخواهانه در جهت تأمين خواسته‏ها و نيازهاى شخص است.
به عبارت ديگر، انسان در اين دنيا خود را در ميان انبوه مردمانى مى‏يابد كه همواره در بند خودخواهى‏هاى خويشند و حتى اگر اعمالى به ظاهر نيك و مفيد به حال ديگرى انجام مى‏دهند عمدتاً آميخته به انواع درخواست‏ها، گرايش‏ها و خودخواهى‏هاى ظاهر و پنهان است و كسى صد در صد به خاطر «من» كارى براى «من» انجام نمى‏دهد. اما در نگرش دينى، انسان هيچ‏گاه تنها نيست.
6. تقويت قدرت كنترل غرايز
از جمله خطراتى كه همواره جامعه بشرى را مورد تهديد قرار داده و در عصر قدرت و تكنولوژى خطراتى صد افزون براى بشريت به بار آورده لجام گسيختگى غرايز، خودخواهى‏ها و تمايلات سركش نفسانى است. اين پديدة شوم نه تنها از جانب علم و دانش و فلسفه‏هاى بشرى مهارشدنى نيست، بلكه اربابان قدرت و دانش را نيز به اسارت خود درآورده و علم و تكنولوژى را نيز در اين جهت، استخدام كرده است.
آن عامل نيرومندى كه انسان را از اسارت هواهاى نفسانى آزاد ساخته و قدرت رويارويى با طغيان‏هاى زندگى‌سوز نفس اماره را مى‏بخشد، ايمان استوار دينى است.
«داستايوفسكى» مى‏گويد: «اگر خدا (دين) نباشد همه چيز مباح است». يعنى غير از خداباورى و ايمان مذهبى هيچ عامل ديگرى توان بازدارندگى از اعمال ضداخلاقى، بيمارى بى‌عدالتى، تجاوز و فساد و تباهى و رام كردن نفس اماره و سركش آدمى را ندارد.
7. ديگر كاركردها
افزون بر آنچه گذشت كاركردهاى روان‌شناختى، فراروانشناختى، روان ‌تنى و جسمانى ديگرى براى دين ذكر شده كه به ذكر عناوين آنها بسنده نموده و خواننده عزيز را به مطالعه و جستجوى بيشتر در اين زمينه فرا مى‏خوانيم:
1. بهداشت و سلامت جسمانى، طول عمر، پايدارى در فعاليت‏هاى فيزيكى، تقويت سيستم ايمنى و دفاعى بدن، تسريع در بهبودى و كوتاه كردن دوران درمان.
2. ايجاد خضوع، تعبد و تسليم در جهانى آكنده از سرگردانى و تعارضات فكرى.
3. عشق و محبت، پاسخ به غرايز فرامادى بشر و ايجاد لذت‏هاى فراجسمانى، تصفيه غم‏ها و جذب شادى‏ها.
4. كاهش اضطراب، ترس‏ها و وحشت‏ها؛ به ويژه ترس از مرگ.
5. افزايش قدرت كنترل و مديريت ذهن (سايكو سيبرنيتك) و تصويرسازى ذهنى.
6. هويت‌بخشى، انسجام و تعادل شخصيت ، رهايش از آشفتگى و هماهنگ‏سازى افكار و احساسات.
7. شجاعت‌آفرينى و افزايش قدرت پايدارى در برابر دشمنان و زورمندان.
8. بهداشت و سلامت روح و حقيقت برين وجود آدمى.
9. ايجاد وقار و سنگينى و دورى از جلفى و سبكى.
10. كاهش و كنترل عمليات جنسى.
جمع‌بندى اين نوشتار را با سخنى از «ميلتون يينگر» به پايان مى‏بريم. او در مقاله «دين و نيازهاى فرد» مى‏نويسد: «در پزشكى روان تنى وقتى نكات زير را ملاحظه كنيم، ارزش دين آشكار مى‏شود:
1. دين، انسان را به يك فلسفه حيات مسلح مى‏كند و به عقل وى روشنگرى لازم را مى‏بخشد. دين براى يك فرد نقشى را ايفا مى‏كند كه قطب‌نما براى يك كشتى و در درياى زندگى جهت و راهنمايى در اختيار او مى‏نهد.
2. دين بر اراده انسان تأكيد مى‏نهد، آن را تقويت و فرد را كمك مى‏كند تا به فرمان‏هاى عقل گردن نهد.
3. دين نيازهاى اساسى روح، به ويژه نياز به عشق و جاودانگى را، تحقق مى‏بخشد.»
پي‌نوشت‌ها:
ـ تا نِه گي دو كه نه تن، حس مذهبي يا بعد چهارم روح انساني، ترجمه مهندس بياتي، ص14.
ـ آلكسيس كارل، نيايش، ترجمه دكتر علي شريعتي، ص55، تهران، تشيع.
ـ شهيد مطهري، يادداشت‌ها، ج 4، ص 151.
ـ همان.
ـ دكتر صفدر صانعي، آرامش رواني و مذهب، ص8، قم، پيام اسلام، چاپ ششم، 1350.
ـ همان، ص6.
ـ فريد وجدي، دايرة المعارف، به نقل از: شهيد مطهري، يادداشت‌ها، ج 4، تهران، قم، صدرا.
ـ روم/ 10.
ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: حميدرضا شاكرين؛ دين شناسي(پرسش‌ها و پاسخ‌هاي دانشجويي) قم ، معارف.
ـ اين مسئله اساساً مقوله‌اي معرفتي است، از اين رو در بحث از كاركردهاي معرفتي دين تحت عنوان «پاسخ به پرسش‌هاي بنيادين» بررسي شد، ليكن به لحاظ كاركردهاي مهم روانشناختي آن در اينجا نيز به آن اشاره مي‌شود.
ـ karl gustave jung, See: Modern Man in searh of Asoul p.284. Also: His Philosophy of Religion.
ـ پيتر آلستون، ملتون يينگر، محمد لگنهاوزن،‌ دين و چشم‌اندازهاي نو، ترجمه غلامحسين توكلي، ص 163، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، بوستان كتاب قم، 1376.
ـVictor Frunkle.
ـ Superlogo.
ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد:‌ مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، ص 164ـ 167.
ـ‌ ملكم هميلتون، جامعه شناسي دين، ترجمه محسن ثلاثي، ص 179.
ـ خوش بيني داراي گونه‌هاي مختلف مثبت و منفي است. آنچه در اينجا مورد نظر است خوش‌بيني حقيقت و سازنده است.
ـ اسلام و بهداشت روان، ج 2، ص 245.
ـ see: porseman .P.Lyons, J.S., Larsin, D.B. and Starnin, j.j (1990) (Religious belief, Depression, and Amlulation Stutus in eldery woman with Borken Hips. American journd .psychatiry, 147-758-766.
ـ Willer.
ـ Meador.
ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد:
الف. دكتر احمدعلي نور بالا، شواهد پژوهشي در رابطه بين وابستگي مذهبي و افسردگي (مقاله) اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات، ج 1، ص 17-20.
ب. دكتر قربانعلي اسداللهي، رابطه اعتقادات مذهبي در درمان بيماري‌هاي افسردگي مقاله (نقش دين در بهداشت روان) مجموعه مقالات ص 41-47.
ـ see: Gartner,J. Larson, D.B., Allen, G. )1991(. Religious commitments and mental Health: A Review of the Empirical Literature, Joural Psychology and Theology, 19,6-26.
ـ Adlof.
ـ Smart.
ـ Autar.
ـ Dauids.
ـ Loch.
ـ Hughes.
ـ Adolf, E,M. Smart,R.G )1485( Drug use and Rse and Religious affiliation, Feelings, British journal of Addiction.
نيز بنگريد: اسلام و بهداشت روان مجموعه مقالات( ج 2، ص 23، قم، معارف، چاپ اول، 1382.
ـ شهيد مطهرى، يادداشت‏ها، ج 3، ص 389، قم و تهران: صدرا، چاپ سوم، 1382.
ـ Comstock.
ـ Partridge
ـ Comstock, G.r Partidge, K.B. )1472( Church Abandance and Health. Journal of Chronic Disease. 25.665.672.
ـ Darakeh.
نيز بنگريد: اسلام و بهداشت روان، ج 1، ص 237-243.
ـ دكتر محمد قهرمانى و...، بررسى تأثير روزه‌دارى بر وضعيت سلامت روانى (مقاله) نقش دين در بهداشت روان، ج1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382.
ـ see Glenn N.D. Weaver. C.N )1987( Multivariate, Multisurvey study Of Marriage, 40,267-282
see also: Sporawski. M.j,Houghson M.J.)1987( preceriptions for Happy marriage Adjustment and Satisfaction of Couples married so or more yearly, family coordinator, 27, 321, 327.
ـ بنگريد:الف. دكتر باقر غبارى بناب، مطالعاتى در قلمرو مشترك دين و روان‏شناسى (مقاله)، ص 100، حوزه و دانشگاه (فصلنامه)، شماره 29، زمستان 80.
ب. دكتر محمد قهرمانى، و... بررسى تأثير روزه دارى بر وضعيت سلامت روانى (مقاله)، دين و بهداشت روان، ج 1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382.
ـ بنگريد: دكتر على نقى فقيهى، بهداشت و سلامت روان در آيينه علم و دين، ص 85، قم، حيات سبز، 1384، چاپ اول.
ـ جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه بنگريد: دكتر عبدالله نصرى، فلسفه آفرينش، ص 49 - 73، قم، معارف، چاپ اول، 1382.
ـ الثقافة الاسلامية، ق: شهيد مطهرى، يادداشت‏ها، ج 4، ص 188، تهران: صدرا، دوم، 1382.
ـ‌ بنگريد: جوادى آملى، انتظار بشر از دين، ص 46 - 47، قم، اسراء، چاپ اول، 1380.
ـ مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، تهران و قم: صدرا، 1368.
ـ بنگريد: الف. همو، حكمت‏ها و اندرزها، ص 3. ب. همو، امدادها و غيبى در زندگى بشر، ص 86.
ـ Psychologic.
ـ Parapsychologic.
ـ Psychosomcetic.
ـ بنگريد: الف. اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات اولين همايش بين المللى «نقش دين دربهداشت روان»، ج 1، ص 28 و 187 - 153، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ب. همان، ج 2، ص 27. ج. پت كورى، بازگشت به دعا در آستانه هزاره سوم، ترجمه عزيزالله صوفى سياوش.
ـ بنگريد: الف. ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى و... ب. شهيد مطهرى، يادداشت‏ها، ج 4، ص 196، قم و تهران، صدرا، چاپ دوم، 1382.
ـ بنگريد: الف. همان، ص 158 و 159. ب. همان، ج 7، ص 15-19. ج. همو، امدادهاى غيبى در زندگى بشر، ص 39، قم: صدرا، چاپ هفتم، 1374.
ـ مجموعه مقالات اولين همايش دين در بهداشت روان، ص 167، قم، نويد اسلام، چاپ اول، 1377.
ـ همان.
ـ بنگريد: شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 4، ص 122.
ـ Psychocyberentic.
ـ بنگريد: مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، ص 165، قم، نويد اسلام، چاپ اول، 1377.
ـ شهيد مطهرى، حكمت‏ها و اندرزها، ص 47.
ـ همو، يادداشتها، ج 4، ص 123 و 158-159.
ـ همان، ص 154.
ـ بنگريد: الف. ويليام جيمز، دين و ران، ترجمه مهدى قائنى. ب. شهيد مطهرى، همان، ص 169.
ـ‌ مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، ص 167.
ـ Milton Yinger.
ـ Religion and Individual Needs in Seentific Stady of Religion, p.1777-196.
ـ آلستون، م. يينگر، م. لگنهاوزن، دين و چشم‏اندازهاى نو، ترجمه غلامحسين توكلى، ص 162.
چرا يك دين؟
اشاره:
در شمارة پيشين چرايي دين از منظر روانشناختي بررسي شد. اكنون پس از روشن شدن ضرورت و اجتناب‌ناپذيري دين اين سئوال پديد مي‌آيد كه آيا لزوماً بايد يك دين داشت و همه انسان‌ها بايد از دين واحدي پيروي كنند يا چنين چيزي لازم نيست و هر كس مي‌تواند از هر ديني پيروي كند؟ به عبارت ديگر آيا همه اديان از حقانيت و اعتبار واحدي برخوردارند و يا در هر زمان تنها دين واحدي بر حق و شايسته پيروي است؟ انگاره نخست را «پلوراليسم ديني» و نگرة‌ دوم را «انحصار گرايي ديني» مي‌نامند.
معارف
چيستي پلوراليسم ديني
پلوراليسم ديني را مي‌توان مشتمل بر گمانه‌هاي زير دانست:
1ـ منظور از حقانيت اديان اين است كه اولاً اعتقادات همه آنها به طور نسبي صادق است و هيچ ديني از حقانيت مطلق برخوردار نيست. (پلوراليسم نسبي صدق)
2ـ پذيرش و تعبد به هر ديني جايز بوده و هيچ ترجيحي براي پذيرش ديني نسبت به دين ديگر وجود ندارد. (پلوراليسم اعتبار)
3ـ همة اديان از نظر سعادت و رستگاري پيروانشان تأثير برابر دارند. (پلوراليسم نجات)
4ـ منظور از حقانيت اديان، بر حق بودن عَرْضي و همزمان است؛ نه در طول زمان. به عبارت ديگر ادعا اين نيست كه آيين هر پيامبري در زمان خود بر حق بوده است؛ بلكه اديان گوناگون در همه زمان‌ها و در عرض يكديگر بر حقند.
5ـ حقانيت اديان، به طور مساوي است؛ نه داراي مراتب تشكيكي. به عبارت ديگر براساس اين انگاره‌، نمي‌توان «بر حق بودن» را درجه بندي كرد تا در پرتو آن، ديني، بهره‌مندي بيشتري از حقيقت كسب كند و دين ديگر، در رتبه فروتر از آن قرار گيرد. بر اساس اين انگاره، هيچ فرقي بين اسلام، يهوديت، مسيحيت و يا ديگر اديان بزرگ نيست.
6ـ منظور از حقانيت اديان حقانيت در جهات مشتركشان نيست؛ بلكه اديان ـ با اختلافاتي كه دارند ـ بر حقند. به عبارتي ديگر توحيد اسلامي همان اندازه بر حق است كه تثليث مسيحي و ثنويت زرتشتي، و همه آنها همان بهره از حقيقت را دارند كه بي‌خدايي بودايي‌گرايي دارد.
عقل و پلوراليسم ديني
ژرف‌كاوي‌هاي عقلي بر بطلان پلوراليسم ديني گواهي مي‌دهد اين مسئله دلايل متعددي دارد از جمله:
1ـ استلزام تناقض: اديان موجود داراي آموزه‌هايي هستند كه بعضي از آنها با آموزه‌ها و عقايد ديگر اديان در تضاد و يا تناقض مي‌باشد. بنابراين حقانيت همه آنها، مستلزم جمع ضدين و يا جمع نقيضين است و چنين چيزي محال است. به عنوان مثال آيين اسلام، بر يكتايي خداوند و توحيد در همه مراتب آن اعم از توحيد ذاتي و صفاتي و توحيد در فاعليت تأكيد دارد. در مقابل، مسيحيت قائل به «تثليث» ـ ‌يعني، خداي پدر، خداي پسر و خداي روح القدس ـ است!‌ زرتشتي‌گري نيز به «ثنويت» و دوگانه‌انگاري منشأ خلقت گرايش دارد!
هر يك از اين آموزه‌ها، نافي ديگري است. بنابراين اگر هر سه دين، بر حق باشند، بايد هم يكتاپرستي صحيح باشد،‌ هم دوگانه‌پرستي و هم سه‌گانه‌پرستي. چنين چيزي به تناقض مي‌انجامد و محال است؛ زيرا يگانگي خداوند، مساوي با نفي دو يا سه انگاري اوست. در حالي كه ثنويت و امثال آن، به خدايي بيش از يكي، اقرار دارد. بنابراين حقانيت همه آنها؛ يعني اينكه خدا هم بيش از يكي است و هم نيست و اين تناقض است و محال.
2ـ خودستيزي: حقانيت همة اديان، خودستيز است؛ زيرا به طور معمول هر ديني آموزه‌هاي مخالف در دين‌هاي ديگر را نفي كرده و يا به طور كلي دين ديگر را باطل مي‌انگارد. بنابراين هر يك از اين اديان ـ اگر بر حق باشند ـ بايد اين ادعايشان نيز بر حق بوده و مورد قبول قرار گيرد. بنابراين از حقانيت هر دين، بطلان ديگر اديان به دست مي‌آيد و پلوراليسم ديني؛ حق‌انگاري هر ديني بطلان ديگر اديان را نتيجه مي‌دهد. در نتيجه پلوراليسم ديني، خود برانداز است و همان چيزي را نتيجه مي‌دهد كه درصدد نفي آن بوده است.
3ـ استلزام بطلان همه اديان: پنداره پلوراليسم سرانجامي جز بطلان همه اديان ندارد؛ زيرا اين انگاره از سويي، به حقانيت همه اديان حكم مي‌كند و از ديگر سو، اديان موجود معمولاً حقانيت عرضي يكديگر را نفي مي‌كنند! نتيجه اين تعارض چيزي جز باطل انگاري همه اديان و شكاكيت و سرگرداني نيست.
4ـ پيش‌فرض بنيادين و زيرساخت تئوريك انگاره پلوراليسم نسبيت معرفت و يا نسبيت حقيقت است. بر اساس اين گمانه هيچ حقيقت مطلق و پايداري وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد قابل شناخت نيست. چنين پنداره‌اي از جهاتي چند آسيبمند و ويرانگر بنيادي معرفت مي‌باشد. از جمله ايرادات وارد بر آن خودشمولي و بدين وسيله خويش براندازي است، چرا كه:
الف) اگر هيچ حقيقت مطلقي ـ حتي خدا ـ وجود نداشته باشد سئوال مي‌شود كه همين گزاره مطلق است يا غيرمطلق؟ اگر مطلق است كه خودش را نقض كرده زيرا نقيض سالبة كليه موجبه جزئيه است. و اگر غيرمطلق است پس همين مدعا خود امري نسبي و زوال‌پذير است و بازوال آن انگاره رقيبش يعني وجود واقعياتي مطلق تحقق خواهد يافت. پس در هر صورت واقعياتي مطلق و پايدار وجود خواهند داشت.
ب) اگر هيچ واقعيت مطلقي شناخت‌پذير نباشد سئوال مي‌شود كه همين گزاره چگونه معرفتي است؟ نسبي يا مطلق؟ اگر مطلق است خود را نقض كرده و اگر گزاره‌اي گذرا و نسبي است پس جاي خود را به انگاره رقيب يعني وجود فهم‌هاي ثابت و پايدار از حقيقت مي‌سپارد.
اكنون جاي آن دارد كه از منظر درون ديني نيز مسئله حقانيت اديان را بكاويم و منطق قرآن مجيد را در اين باره بررسيم:
قرآن و پلوراليسم ديني
قرآن حقانيت طولى شرايع انبياى الهى را مى‏پذيرد و همه آنها را در عصر خود اسلام به معناي واقعي كلمه مى‏داند؛ اما حقانيت عرضى اديان را نمى‏پذيرد.
آيات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دين حق در اسلام و نفى پلوراليسم و تكثّرگرايى دينى، به صراحت با بعضى از اصول و مبانى پلوراليسم، مخالف است و آن را ابطال مى‏كند. آياتى كه در اين زمينه وجود دارد، به چند بخش تقسيم مى‏شود:
1. امكان رسيدن به حقيقت‏
آياتى از قرآن با مبناى شكاكيت و نسبيت‏گرايى و عدم امكان دستيابى به حقيقت ـ كه از مبانى و پيش‏فرض‏هاى پلوراليسم دينى است ـ در تضاد و تقابل است و نشان مى‏دهد كه از ديدگاه قرآن، به هيچ وجه شكاكيت و نسبيّت در دين، مورد پذيرش نيست و رسيدن به «حقيقت» امكان‏پذير است. برخي از اين آيات عبارتند از:
1ـ1. آياتى كه شك‏ورزان را مورد سرزنش قرار مى‏دهد.
1ـ2. آياتى كه ادله پيامبران را روشن و آشكار و ترديد شكاكان را بى‏وجه معرفى مى‏كند. براى مثال در رابطه با آشكار بودن حقيقت اسلام مى‏فرمايد : «لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ؛ هيچ اكراهى در دين نيست؛ به درستى كه راه هدايت از گمراهى، روشن گرديد».
1ـ3. آياتى كه امر به تبعيت از علم و يقين و نهى از پيروى ظن و گمان دارد.
2. عدم قبول غير اسلام‏
اين آيات با صراحت، اسلام را تنها دين حق و صراط مستقيم معرفى مى‏كند و پيروي از ديگر اديان را باطل دانسته، به پيروى از اسلام دعوت مى‏كند:
2ـ1. «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ؛ و هر كس جز اسلام، دينى [ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است». البته اسلام همه پيامبران الهى را راهبر به سوى «حقيقت» دانسته و دين همه را اسلام مى‏داند. بنابراين پيروى از پيامبران خدا، در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پيروى از آيين حضرت محمد(ص) است.
2ـ2. «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ ؛ هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمى‏شوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بگو : در حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت [واقعى]است و چنانچه پس از علمى كه تو را حاصل شد، از هوس‏هاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت».
2ـ3. «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ؛ و يهود گفتند : عُزَير، پسر خداست و نصارا گفتند : مسيح، پسر خدا است! اين سخنى است [باطل]كه به زبان مى‏آورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده‏اند، شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه [از حق‏] بازگردانده مى‏شوند؟!»
آيات فراوان ديگرى از اين سنخ وجود دارد كه شما را به تأمّل و تدبّر بيشتر در آنها ارجاع مى‏دهيم.
3. دين همه انسان‏ها
بسيارى از آيات قرآن، همه انسان‏ها را مخاطب قرار داده و به دين اسلام دعوت نموده و قرآن و پيامبر اسلام را هادى همه انسان‏ها معرفى كرده است. از جمله اينكه مى‏فرمايد : «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً؛ و ما تو را نفرستاديم، مگر براى همه مردم تا [آنها را به پاداش الهى‏] بشارت‌دهى و [از عذاب او] بترسانى...». در جاى ديگر مى‏فرمايد : «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً؛ بگو : اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم». در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مى‏فرمايد : «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ ؛ آن كتاب (قرآن) نيست، مگر تذكرى براى همه جهانيان».
4. فراخوانى اهل كتاب به اسلام‏
قرآن مجيد اهل كتاب را به اسلام فرا خوانده و روى‏گردانى از آن را كفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبيخ مى‏كند:
«اى اهل كتاب! پيامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى كه بسيارى از حقايق كتاب [ آسمانى‏] را كه شما مخفى داشتيد، روشن مى‏سازد و از بسيارى از آنها صرف نظر مى‏كند. آرى از جانب خدا به سوى شما نور و كتاب آشكارى آورد. خداوند به بركت آن، كسانى كه خشنودى او را پيروى كنند، به راه‏هاى سلامت هدايت مى‏كند و به فرمان خود، از تاريكى‏ها به سوى روشنايى مى‏برد و آنها را به راه راست هدايت مى‏كند».
قرآن در جاى ديگر مى‏فرمايد : «يا اهل الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ؛ اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كافر مى‏شويد، در حالى كه [بر درستى آن‏] گواهيد».
در اين زمينه آيات فراوان ديگرى وجود دارد كه بر بطلان پلوراليسم دينى، به گونه‏هاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پيروى از آن فرا مى‏خواند.
چكيده ديدگاه اسلام پيرامون حقانيت و اعتبار عبارت است از :
1. دين حق، تنها اسلام است. اسلام همان آيين توحيدى به معناى كامل كلمه و در همه ابعاد آن است كه دين همه پيامبران الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت كرده‏اند. بنابراين آموزه‏هايى چون تثليث، ثنويت و... هرگز بنياد و اساس درستى ندارد.
2. از نظر اسلام، شريعت داراى كثرت طولى است ؛ يعنى، آنچه در طول تاريخ تغيير كرده، شريعت الهى بوده است و هر پيامبر صاحب شريعتى، شريعت پيشين را نسخ نموده و شريعتي كامل‏تر، متناسب با رشد بشر و مقتضيات زمان عرضه كرده است. بنابراين تكثّر طولى ـ نه عرضى ـ شريعت وجود داشته است و با شريعت خاتم همه شرايع پيشين نقض شده و تنها دين مقبول، توحيد ناب و شريعت محمدى(‏ص) است.
اكنون اين سئوال رخ مي‌نمايد كه با توجه به انحصار حقانيت در دين توحيدي اسلام و شريعت آسماني محمدي(ص) يهوديان، مسيحيان، زرتشتيان و پيروان ديگر اديان چه وضعي خواهند داشت؟ آيا همه آنان به جهت بطلان دينشان اهل دوزخ و شقاوتند يا اهل نجات و رستگاري؟ در برابر اين پرسش سه رويكرد وجود دارد:
1ـ انحصارگرايي سخت‌گيرانه
بر اساس اين گمانه در ميان همه اهل زمين تنها پيروان دين و مذهب و فرقه واحدي اهل نجات و رستگاري‌اند. به عنوان مثال تنها مسلمان شيعه دوازده اماميِ پايبند به همه اصول مذهب و احكام شريعت امكان رستگاري دارد و ديگران همه نارستگارانند. چنين نگرشي نه مبناي خردپذيري دارد و نه با منطق اسلام تلائم دارد. از نظر عقلي اين گمانه مغاير با اصل غلبه خير بر شر است و از نظر ديني با غلبه رحمت خدا و هدف اساسي خلقت انسان و ملاك‌ها و معيارهاي رستگاري و نارستگاري ناسازگاري دارد.
2ـ تكثرگرايي نجات
براساس اين گمانه، همه پيروان اديان اهل نجات و رستگاري‌اند. به عبارت ديگر شرط نيك فرجامي فقط دينداري است و بس، اما اينكه كدامين دين را برگزينيم هيچ نقشي در اين زمينه ندارد. اين گمانه مبتني بر پلوراليسم ديني است كه بطلان و ناراستي آن از نظر عقل و دين مورد بررسي واقع شد.
3ـ قرآن و نجات‌گرايي اعتدالي
قرآن در باب نجات نه سخت‌گيري انحصارگرايانه را بر مي‌تابد و نه كثرت‌گراييِ حق و باطل يكسان انگار. را در نگاه قرآن كفر و انحراف از دين حق دو گونه است:
1. كفر عناد و لجاجت(جحود)؛ كسي كه داراي چنين كفري است از نظر اسلام قطعاً مستحق عقوبت است.
2. كفر جهالت و ناداني؛ چنين كفري اگر ناشي از تقصير و كوتاهي عمدي شخص نباشد، بلكه صاحب آن از سويداي دل جوياي حقيقت و پيرو آن در حدي كه با آن آشناست باشد، و با قلب سليم و تسليم قلبي در برابر حق، خدا را ملاقات كند؛ خداوند او را معذب نمي‌سازد؛ چراكه عذاب خدا تابع حجت‌هايي است كه بر بندگان تمام كرده و واكنش‌هاي منفي آگاهانه و حق‌ستيزانه آنها در برابر حجج الهي. قرآن ضمن آنكه تنها دين حق و صراط نجات را آيين اسلام مي‌داند، به نكات مهمي در كنار اين مسئله پيرامون شرايط نجات و رستگاري اشاره مي‌كند از جمله:
الف) درباره قيامت مي‌فرمايد: « يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ * إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ؛ روزي كه مال و پسران سود نبخشد جز اينكه كسي با قلب سليم نزد خدا بيايد. قلب سليم نيز قلب تسليم در برابر خدا و حقيقت است.»
ب) از طرف ديگر قرآن مي‌فرمايد: «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا ؛ ما چنين نيستيم كه رسول نفرستاده (بدون اتمام حجت) كسي را عذاب كنيم.»
ج)‌ در جاهاي ديگر قرآن يادآور شده است كه «إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ؛ خدا هرگز پاداش نيكوكاران را تباه نمي‌سازد.»
از آنچه گذشت روشن مي‌شود كه سعادت اخروي در گرو عوامل متعددي است از جمله: 1ـ حسن فعلي يا گزينش راه درست 2ـ حسن فاعلي يعني سلامت و پاكي درون و تسليم امر حق بودن 3ـ برقراري حجت الهي و چگونگي برخورد و واكنش‌هاي انسان در برابر آن.
انگاره فوق خرد پذيرترين انگاره است؛ در اين انگاره از سويي مسئوليت انسان در جستجو و گزينش راه حق محفوظ است و از ديگر سو هيچ انساني صرفاً به جهت عدم دستيابي غير ارادي به راه حق و حقيقت مورد عذاب و شقاوت قرار نمي‌گيرد.
معيارهاي دين حق
اكنون اين سئوال پديد مي‌آيد كه اگر تنها يك دين برحق است و همه انسان‌ها وظيفه دارند تا در حد توان به شناسايي و كشف دين حق پرداخته و از آن پيروي كنند؛ چه راهي براي تشخيص دين حق و تميز دادن آن از راه‌ها و اديان باطل وجود دارد و چگونه مي‌توان دريافت كه در ميان همه اديان موجود تنها آيين اسلام برحق است؟ به ياري خدا اين مسئله را در شماره آتي پي مي‌گيريم.
پي‌نوشت‌ها:
ـ نحل/ 66؛ جاثيه/ 32.
ـ ابراهيم/ 9 و 10.
ـ بقره/ 256.
ـ جهت آگاهي بيشتر ر.ك:
الف) محمدحسن، قدردان قراملكي، قرآن و پلوراليزم ديني(تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر؛
ب) مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه، پلوراليسم ديني؛
ج) علي، رباني گلپايگاني، تحليل و نقد پلوراليسم ديني؛
د) كتاب نقد، ش 4.
ـ اسرا/ 36؛ يونس /36؛ نجم 28.
ـ آل عمران/ 85.
ـ بنگريد: محمدحسن، قدردان قراملكي، قرآن و پلوراليزم، ص 117- 136.
ـ بقره، 120.
ـ توبه/ 30.
ـ ر.ك: آل عمران/ 31 (مباهله با مسيحيان)؛‌ توبه/ 31 و 32؛‌ نساء 157و 71 ؛‌ مائده 51 و 473.
ـ سبأ/ 28.
ـ اعراف/ 158، نساء 79؛ حج 49، فرقان/ 1، انبيا 107.
ـ تكوير، 27؛ انعام/ 18؛ ص 87؛ انعام/ 90؛ ابراهيم/ 1و 52؛ آل عمران/ 138؛ انعام 18 ؛ نساء 174؛ فرقان/ 1.
ـ مائده / 15 - 16 و 19.
ـ آل عمران/ 7؛ بقره/ 41؛ آل عمران/ 71.
ـ بنگريد: محمدحسن قدردان قراملكي، قرآن و پلوراليزم.
ـ جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه بنگريد: شهيد مطهري، مجموعه آثار ج 1، صص 288 ـ 285، قم و تهران: صدرا.
ـ همان، ص 285 ـ 280.
ـ شعراء/‌ 88- 89.
ـ اسراء/ 15.
ـ توبه / 120.
ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 1، صص 292-289 و 326-295 ؛‌ ج 5، ص 61-56 ؛ علامه طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 61-56.
چرا اسلام؟(3) (قسمت اول)
اشاره:
در دو شماره پيش ضرورت دين و انحصار حقانيت در دين واحد را بر رسيديم، آنگاه اين سئوال رخ مي‌نمايد كه چه سنجه‌ها و معيارهايي براي تشخيص دين حق وجود دارد و از كجا بدانيم كه آن دينِ حق، اسلام است؟ اكنون در جستجوي آن سنجه‌ها و تطبيق آنها بر اسلام هستيم.
سنجه‌هاي حقانيت‏:
شاخص‏هاي اساسي حقانيت يك دين چهار امر است:
1. بنياد الهي
اصل الهي بودن يك دين از راه‏هاي زير قابل بررسي است:
1‌ـ1ـ آموزه‏هاي دين
با مراجعه به آموزه‏هايي كه هر ديني براي خود دارد ‌ـ چه اين آموزه‏ها در قالب كتاب مقدس باشد يا گفتارهاي پيامبر آن دين ‌ـ مي‏توان پي برد كه آيا يك دين، واقعاً دين حق الهي است يا خير؟ در اينجا معقول و منطقي بودن، داشتن هماهنگي و انسجام، پاسخ‏گويي به نيازهاي ابدي و اساسي انسان، وجود نظام اعتقادي، ارزشي و عبادي، هدفمندي و مطابقت با سير و سرشت جوهري انسان، بهترين شاخص‏هايي است كه مي‏تواند ما را به حق بودن يك دين رهنمون شود.
2‌ـ1ـ تأييد دين قبلي يا بعدي
از آنجا كه اديان آسماني، با يكديگر پيوند عميقي دارند و هر ديني مؤيد و تكميل‏كننده دين قبلي است، مي‏توان با مراجعه به نصوص معتبر رسيده از پيامبري كه حق بودن دينش براي ما به اثبات رسيده است، كشف كرد كه آيا اديان ديگر، به تأييد اين دين رسيده‏اند يا نه. اين روش از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است كه كمتر بدان توجه شده است. از طريق اين روش عدم حقانيت همه اديانِ ادعاييِ پس از پيامبر خاتم نيز اثبات مي‏شود.
3‌ـ1ـ اعجاز
معجزه پيامبر يكي از دلايل اثبات صدق نبي و بنياد الهي دين اوست. معجزه پيامبر بايد به طور قطعي اثبات شود. بنابراين كسي كه در حقانيت ديني تحقيق مي‏كند بايد خود آن معجزه را مشاهده كند و يا از طريق نقلي كه صدق آن قطعي و غيرقابل ترديد است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرين در محضر پيامبر امكان‏پذير است و غايبان از آن بي‏بهره‏اند، جز در مورد قرآن كه معجزه زنده و ابدي است و همگان مي‏توانند با اين سند رسالت ارتباط مستقيم برقرار كنند و اعجاز آن را تجربه كنند.
4‌ـ1ـ روش تاريخي
با رجوع به گزارش‏هاي مستند، معتبر و كافي تاريخي، مي‏توان فهميد كه آيا دين خاصي داراي ويژگي‏ها و خصايصي كه بيان شد هست يا خير؟ تاريخ در اين باره، يكي از منابع شناخت ما در اديان مطابق با واقع است. اين چهار روش در عين مجزّا بودن از يكديگر، در پاره‏اي موارد مي‏توانند مكمل يكديگر در اثبات حقانيت يك دين باشند.
5‌ـ1ـ ادعاي خود دين
ادعاي خود دين نسبت به بنياد الهي به سه صورت قابل تصور است:
ـ يا ديني ادعاي الهي و وحياني بودن دارد.
ـ يا ديني ادعا دارد که از سوي خداي هستي نازل نشده.
ـ يا ديني نسبت به اين مسئله ساکت است.
در مورد اول بايد صدق مدعا را از طريق راه‌هاي پيشين آزمود. اما اگر ديني ادعاي الهي بودن نداشته يا عکس آن را داشته باشد، مانند اديان ابتدايي و قديم همچون آنيميسم، فتيشيسم، ميترانيسم، هندوئيسم، برهمنيسم، جنيسيم، و اديان تركيبي مانند سيكيسم و يا اديان فلسفي چون بوديسم و کنفوسيونيسم و بسياري از اديان قديم آميخته به شرك مثل تثليث بابلي، تثليث رومي، تثليث هندي و... کاملاً از مجراي بحث خارج مي‌شوند و حوزه تحقيقات، منحصر به اديان مدعي الهي بودن چون اسلام،‌ مسيحيت، يهوديت و زرتشتي‌گري مي‌شود.
2ـ تحريف ناشدگي
صرف بنياد الهي در اصل نخستين يك دين براي اثبات حقانيت فعلي آن كافي نيست؛ بلكه بايد وثاقت كتاب آسماني آن از جهت مصون بودن از تحريف و دستكاري‏هاي بشري نيز اثبات شود.
براي اثبات وثاقت كتاب آسماني، يعني استناد قطعي آن به پيامبر و تحريف نشدن آن، مي‏توان از روش‏هاي 1‌ـ1 و 2‌ـ1 و 4‌ـ1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3‌ـ1 نيز كاربرد دارد.
3ـ نسخ ناشدگي
نسخ شدن يا نشدن يك دين از دو طريق به دست مي‏آيد:
1ـ3‌ـ عدم پيدايش شريعت حقه پسين
براساس اين ضابطه تا زماني كه شريعت الهي جديدي نازل نشود شريعت قبلي باقي است و با پيدايش شريعت جديد منسوخ خواهد شد. اين روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت مي‏كند و با آمدن شريعت جديد براي هميشه شريعت پيشين منسوخ شناخته مي‏شود. از اين رو با آمدن شريعت اسلامي همه شرايع پيشين براي هميشه منسوخ خواهند بود.
2ـ 3‌ـ ادعاي خاتميت؛
ديني كه اصل الهي‌بودن و تحريف‌ناشدگي كتاب آسماني آن اثبات شده باشد اگر ادعاي خاتميت كند، به لحاظ صدق قطعي اين ادعا نسخ‏ناپذيري آن براي هميشه ثابت مي‏شود و ملاكي براي كشف كذب و عدم حقانيت همه اديان ادعايي بعدي خواهد شد. بنابراين خاتميت اسلام به تنهايي دليل قاطع بر كذب و بطلان همه اديان بعد از آن همچون آيين سميك و بهائيت مي‌باشد. بر اين اساس حقانيت براي هميشه اختصاص به دين مبين اسلام دارد.
4ـ خردپذيري
بررسي تطبيقي اديان براساس اين مسئله، تحقيقي گسترده و فراخ دامن مي‏طلبد. در عين حال به طور فشرده و كوتاه، اشاراتي در مقايسه چند دين بزرگ خواهيم داشت:
الف) مهم‏ترين ركن اساسي يك دين، «خداشناسي» آن است. در اين راستا آموزه «توحيد» در اسلام، خردپذيرترين آموزه است و ادله متقن بسياري بر آن گواهي مي‏دهد. اثبات توحيد به خودي خود، ابطال‌كننده آموزه «تثليث» و «ثنويت» است. بنابراين همين مسئله، به تنهايي براي اثبات عدم حقانيت اديان غير توحيدي كافي است.
ب) بسياري از اديان، به رغم دارا بودن پيشينه الهي، در طول تاريخ دچار تحريفات چشمگيري شده و اصالت خود را از دست داده‏اند. همين مسئله باعث شده كه آموزه‏هاي خردستيز بسياري در اين اديان رخ نمايد. اكنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحريفات عهدين اشاره مي‏شود. گفتني است عهد عتيق كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان، هر دو است، و عهد جديد كتاب مقدس مسيحيان مي‌باشد.
تحريفات عهدين
1. تناقضات: ارنست رنان درباره كتاب مقدس مي‏نويسد: «هيچ تناقضي نبايد در آن كتاب وجود داشته باشد. اكنون با توجه به مطالعه دقيقي كه در كتاب مقدس انجام داده‏ام، در عين حال كه گنجينه‏هايي تاريخي و زيباشناختي بر من نمايان شد، اين نكته نيز براي من اثبات شد كه اين كتاب همچون ديگر كتب قديمي از تناقضات، اشتباهات و خطاها مستثنا نيست. در اين كتاب داستان‏هاي دروغين، افسانه‏ها و آثاري كه كاملاً نگارش يافته انسان است، وجود دارد».
2. اتهامات ناروا به پيامبران: علاوه بر رسوخ تحريفات بنيادي و اعتقادي در كتاب مقدس، پاره‏اي از اتهامات ناروا و غيراخلاقي به برخي از پيامبران نسبت داده شده است كه قلم از بيان آن شرم دارد!!
در عهد قديم درباره حضرت لوط(ع) آمده است كه دخترانش وي را شراب نوشانده، مست كردند و با او همبستر شدند. همچنين داستان شرم‏آوري درباره حضرت داوود(ع) در عهد قديم (كتاب دوم سموئيل) آمده است. براساس اين داستان، وي از پشت‌بام زن زيباي «اوريا» را ديد كه در حال شست و شوي خود بود. حضرت داوود(ع) به آن زن علاقه‏مند شد و به گونه‏اي، اسباب فرستادن اوريا به جنگ و كشته شدن وي را فراهم ساخت و پس از گذشت مدت ماتم فقدان اوريا، همسر او را به خانه خود برد.
3. وجود افسانه‏ها: وجود افسانه‏هاي بي‏پايه در كتاب مقدس، يكي ديگر از جنبه‏هاي تحريف آن است؛ از جمله مي‏توان به كشتي گرفتن حضرت يعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره كرد!!
«اوريگن» برجسته‏ترين عضو مكتب تفسيري اسكندريه در رابطه با وجود افسانه‏هاي غيرعقلاني در عهدين مي‏نويسد: «حتي اناجيل، مملو از چنين عباراتي است؛ مانند اين جمله كه «وقتي كه شيطان عيسي را بالاي كوهي بلند مي‏برد تا از آنجا قلمرو كل جهان و عظمت آن را به او نشان دهد» ... خواننده دقيق صدها عبارت مشابه ديگر در اناجيل مي‏يابد؛ مطالبي كه او را متقاعد خواهند ساخت كه حوادثي كه اصلاً رخ نداده‏اند داخل گزارش حوادثي شده‏اند كه به راستي رخ داده‏اند.
4. انسان‌شناسي بدبينانه: مسيحيان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و اين گناه به حساب همة فرزندان او نوشته شده است؛ يعني، انسان ذاتاً با به دوش كشيدن بار گناه، به دنيا مي‏آيد! حتي اگر پس از آمدن به دنيا هيچ گناهي مرتكب نشود از طرف ديگر هرگونه تلاش و عمل او در رهايي از اين خطا، سودي نخواهد بخشيد و تصليب و تنها به دار كشيده شدن حضرت عيسي، كفّاره گناه ذاتي و جبلي انسان است! پس انسان نه با اختيار خويش گنهكار و پليد گشته و نه با گزينش اختياري خود پاك مي‏شود.
5. تقويت ظلم: يكي ديگر از آموزه‏هاي نامعقول كتاب مقدس، توجيه ظلم و ستم و دعوت به سكوت در برابر حاكمان ظالم، به بهانه اين است كه آنان، حاكم و سايه خدا در زمينند!!
6. علم و معرفت‌ستيزي: ستيز با دانش و آگاهي بشر هم در بن مايه عقايد مسيحي نهفته است و هم در سيره ارباب كليسا در نگرش مسيحي آنچه آدم را از بهشت بيرون راند تناول درخت ممنوعه دانايي بود (شرح بيشتر اين مسئله در مطالب بعدي خواهد آمد.)
وجود آموزه‏هاي غيرعقلاني، در كنار طرح مسئله تثليث و تجسيم و وجود تناقض‏هاي متعدد در متن كتاب مقدس ، دليل روشني بر عدم حقانيت يهوديت و مسيحيت امروزي در برابر اسلام است.
7. تحقيقات علمي و زبان‌شناختي، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهي داده است. توماس ميشل ‌ـ استاد الهيات مسيحي ـ‌ مي‌نويسد: «اكثر متفكران كاتوليك، ارتدوكس و پروتستان عصر حاضر عصمت لفظي كتاب مقدس را مردود مي‌دانند.»
امتيازات اسلام بر ديگر اديان:
1. خردپذيري و خردپروري
از جمله امتيازات مهم اسلام، عقلانيت، خردپذيري و بالاتر از آن خردپروري آموزه‏هاي آن است. اين مسئله در امور مختلفي نمودار است؛ از جمله:
در ابتداي همين مقاله حدفاصل حروف و اعداد با خط تيره آمده و بايد يكسان شود.
1‌ـ1. نظام فكري و عقيدتي اسلام: (مانند خداشناسي، هستي‏شناسي، انسان‏شناسي، راهنماشناسي و فرجام‏شناسي)؛
2‌ـ1. نظام اخلاقي اسلام؛
3‌ـ1. نظام رفتاري و قوانين و دستورات عملي؛
4‌ـ1. دعوت به تحقيق و پرسشگري در انتخاب دين.
خردپذيري آموزه‏هاي اسلام، از چنان وضوح و روشني برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسي هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هر گونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهي مي‏كند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترين را بر مي‏گزينند» و «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» ؛ «هيچ‌گونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست؛ [زيرا] به خوبي راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنوني به علت قرار گرفتن در تنگناهاي شديد معرفتي و ناتواني در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد و خداانگاري مسيح، به جداسازي و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است!
پروفسور لگنهاوزن مي‏گويد: «چيزي كه در اسلام بيش از همه، براي من جاذبه داشت، اين بود كه چقدر اين دين از پرسش‏هاي انسان استقبال مي‏كند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين مي‏كند».
همو مي‏گويد: «وقتي از كشيش‏ها مي‏پرسيدم كه من نمي‏فهمم چه طور خدا يكي است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب مي‏گفتند كه ما نمي‏توانيم به درك اين آموزه برسيم. تنها خدا مي‏داند كه حقيقت اين امر چيست. اين رمزي است كه فقط خدا آن را مي‏داند و عقل در اينجا به بن بست مي‏رسد! از جمله چيزهايي كه براي بنده خيلي جالب بود، اين بود كه در اسلام نگفته‏اند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كرده‏اند كه بپرس. مخصوصاً اين خصلت در ميان شيعيان خيلي بيشتر است»
خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مي‏نويسد: «پس از آنكه عقايد همه كيش‏هاي بزرگ را مورد بررسي قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه به طور كلي مذهب‏هاي بزرگ يكي بودند؛ ولي به مرور زمان فاسد شده‏اند. بت‏پرستي، فكر تناسخ و اصول طبقه‌بندي در كيش هندويي سرايت كرد. صلح‏جويي مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايي شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسي، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايي مسيح و شفاعت به استناد مرگ ادعايي عيسي بر روي دار در مسيحيت، انحصارطلبي ملت برگزيده يهود و... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشه‏هايي كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نمي‏شد؛ بلكه به صورت روزافزوني احساس مي‏كردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلي است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. ساير مذهب‏ها فقط و فقط بعضي اجزاي آن، مقرون با حقيقت است؛ ولي فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است»
2ـ اسلام و علم
به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاري مسيحيت با علم و معرفت بيان شد، دين اسلام با دانش و معرفت، پيوندي نزديك و ناگسستني دارد. وفاق و آشتي دين و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگير و در خور توجه است:
يك) تشويق به فراگيري دانش
در اين عرصه اسلام گوي سبقت از هر مكتب و آئيني را ربوده است و از اين هم فراتر رفته و كسب دانش‏هاي لازم در جهت تأمين نيازمندي‏هاي دنيوي و اخروي را ضروري دانسته است؛ چنان كه پيامبر اكرم(‏ص) فرمود: «ان طلب العلم فريضة علي كل مسلم؛ همانا علم آموزي بر هر مسلماني واجب است.»
و نيز آمده است: عالمي كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است. در كتاب‏هاي روايي و نصوص ديني ابواب مفصلي در اين زمينه وجود دارد.
دو) تقويت روحيه علمي:
اسلام روحيه پژوهشگري را ارج مي‏نهد و در مسير حقيقت‏يابي و معرفت اندوزي هيچ مانعي نمي‌نهد. قرآن مجيد آواي تحقيق و جست‌وجوي آزاد و گزينش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگاني را كه به سخنان گوش فرا داده و برترين آنها را برمي‏گزينند.»
سه) دارا بودن مضامين علمي:
نصوص ديني اسلام آكنده از مضامين و مطالب علمي است. در اين عرصه اسلام هم در بردارنده مباني و پيش‌فرض‏هاي عام و متافيزيكي علوم است و هم دارنده بسياري از گزاره‏هاي علمي، به گونه‏اي كه يكي از وجوه اعجاز كتاب آسماني اسلام اعجاز علمي آن شناخته شده تا آنجا كه دانشمندان مسلمان و غير مسلمان صدها كتاب در باب رهاوردهاي علمي قرآن به نگارش درآورده‏اند.
از جهت سازگاري با علم و دانش بشري نيز اسلام كارنامه درخشاني دارد. موريس بوكاي، دانشمند فرانسوي، به دو امتياز اساسي در اين رابطه اشاره مي‏كند:
1‌ـ غناي فراوان قرآن در حوزه مسائل علمي؛ در حالي كه عهد قديم (تورات) و عهد جديد (انجيل) نسبت به بسياري از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و داده‏هاي مشخصي هستند.
2‌ـ استواري و توافق داده‏هاي قرآن با دستاوردهاي متقن و معتبر علوم روز؛ در حالي كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتي‌ناپذيري در اين زمينه مبتلا هستند. بوكاي مي‏نويسد: «من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگاري اين متن را با معلومات علمي امروز بسنجم... در پايان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبي نمي‏پردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمي محل انتقاد و ترديد قرار داد.
براساس همين روش عيني، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم. در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازي نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ يعني، سفر تكوين (پيدايش) فراتر بگذارم، تا به تأكيداتي آشتي‏ناپذير، با معلومات متقن علمي اين روزگار برخورد كنم!
در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب عيسي‏(ع) ما را دچار اشكال مي‏كند؛ زيرا در اين باب متن انجيل متي با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاريخ ظهور بشر بر روي زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزي كاملاً ناسازگار است».
البته اسلام در اين باره، امتياز اساسي ديگري نيز بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام ديني است كه به گسست‌ناپذيري علم، عقل، ايمان، معرفت و رستگاري فتوا مي‏دهد. اما به اعتقاد رسمي مسيحيت شجره ممنوعه ‌ـ كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان‏ها مورد خشم الهي قرار گرفته و گنهكار شدند ‌ـ چيزي جز شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت: آنچه از درختان خواهي بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخوري كه هر گاه از آن بخوري خواهي مرد».
در باب سوم مي‏گويد: خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت: «اكنون انسان مانند يكي از ما شده كه نيك و بد را تميز مي‏دهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد...».
بر اساس اين آموزه، جست‌وجوي دانش و معرفت در تعارض با رستگاري و خلود انسان در بهشت است. به عبارت ديگر، چنين وانمود مي‏كند كه يا بايد رستگاري در بهشت را برگزيد و يا در جست‌وجوي دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت و رستگاري مي‏خواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آنكه دانش و معرفت مي‏جويد، بايد بهاي سنگين خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد!
استاد مطهري در اين باره مي‏نويسد: «بر اساس اين برداشت همه وسوسه‏ها، وسوسه آگهي است؛ پس شيطان وسوسه‏گر همان عقل است» .
ادامه دارد...
سوتيترها:
صرف بنياد الهي در اصل نخستين يك دين براي اثبات حقانيت فعلي آن كافي نيست؛ بلكه بايد وثاقت كتاب آسماني آن از جهت مصون بودن از تحريف و دستكاري‏هاي بشري نيز اثبات شود.
بسياري از اديان، به رغم دارا بودن پيشينه الهي، در طول تاريخ دچار تحريفات چشمگيري شده و اصالت خود را از دست داده‏اند
خردپذيري آموزه‏هاي اسلام، از چنان وضوح و روشني برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسي هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هر گونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهي مي‏كند
پي‌نوشت‌ها:
ـ جهت آگاهى بيشتر ر.ك: الف. سيد محمدحسين طباطبايى و مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛ ب. مرتضى مطهرى، توحيد، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374).
ـ جهت آگاهى بيشتر بنگريد: حميدرضا شاكرين، دين شناسي، (قم: معارف).
ـ Ernest Renan.
ـ رابرت م. گرنت، ديويد تريسى، تاريخچه مكاتب تفسيرى و هرمنوتيكى كتاب مقدس، ترجمه و نقد و تطبيق: ابوالفضل ساجدى، ص 298، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، چاپ اول، 1385.
ـ ر.ك: انجيل يوحنا، 112: 1، سفر تكوين، 3819: 30. براى آشنايى بيشتر ر.ك: الف. انيس الاعلام، ج 3؛ ب. محمد، صادقى، بشارات عهدين، ص 73 و 177؛ اين در حالى است كه براهين عقلى لزوم عصمت پيامبران را اثبات مى‏كند.
ـ سفر پيدايش (38 ‌ـ 19:30).
ـ كتاب دوم سموئيل (31 ‌ـ 11:3).
ـ سفر پيدايش، 2330: 43.
ـ متى (4:8).
ـ تاريخچه مكاتب تفسيرى و هرمنوتيكى كتاب مقدس، ص 297.
ـ انجيل متى، 5: 38 و اكثر نامه‏هاى پولس به روميان.
ـ در جلد دوم كتاب «انيس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در كتاب مقدس، مورد بررسى قرار گرفته است. نيز نگا: الف. حقيقت مسيحيت، صص 133 – 127(قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)؛ ب. مصطفى زمانى، به سوى اسلام يا آيين كليسا (قم: پيام اسلام، 1346).
ـ توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، ص 27، قم:‌ مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1377.
ـ زمر (39)، 17و18.
ـ بقره(2)، 256.
ـ جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ايمان دينى در اسلام و مسيحيت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حميدرضا، شاكرين، پرسمان سكولاريسم، (مشكلات كلامى مسيحيت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1384).
ـ M.(G) Legenhausen.
ـ محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زنده‏ام»، پرسمان (ماهنامه)، پيش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
ـ همان، ص 6.
ـ مارگريت، ماركوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعيدى، ص 9 (تهران: شركت سهامى انتشار، 1348).
ـ الشيخ المفيد: الامالى، ص 292.
ـ بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6.
ـ به عنوان نمونه ر.ك: اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم.
ـ «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه»، (زمر / 18).
ـ Mourice Bucallie.
ـ موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى، بى‏تا، ص 12، (تهران: حسينيه ارشاد).
ـ همان، صص 12‌ـ13.
ـ جهت آگاهى بيشتر نگا: اصول كافى، ج 1، كتاب «نفس العلم» و كتاب «العقل و الجهل».
ـ تورات، سفر پيدايش فصل 2 آيه 15‌ـ17.
ـ تورات، سفر پيدايش فصل 3 آيه 22.
ـ مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 30، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377).
چرا اسلام؟(3) (قسمت دوم)
اشاره:
اين نوشتار در سه شماره پيشين، ضرورت دين و انحصار حقانيت در يك دين را بررسيده و در قسمت اول از شماره سوم در پي پاسخ به اين سئوال برآمد كه از كجا بدانيم آن دين حق، اسلام است؟
اكنون و در اين شماره به ديگر امتيازات اسلام بر ديگر اديان مي‌پردازد كه تقديم خوانندگان محترم خواهد شد.
معارف
3ـ كتاب معصوم الهي
يكي از مهم‏ترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسماني» آن است. قرآن‏مجيد، از چند جهت بر كتاب‏هاي ديگر اديان امتياز دارد. برخي از اين جهات عبارت است از:
1‌ـ3ـ كلام الهي؛ قرآن مجيد كتابي است كه تماماً از سوي خداوند، بر پيامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عيناً كلام الهي است. به ديگر سخن، اسلام تنها ديني است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار مي‏دهد و انسان را با سخن او آشنا مي‏سازد؛ در حالي كه ديگر اديان، از چنين امر مهمي تهي بوده و حتي ادعاي آن را ندارند.
دكتر موريس بوكاي مي‏نويسد: «فرق اساسي ديگر ميان مسيحيت و اسلام ‌ـ در مورد كتاب‏هاي مقدس ‌ـ اين است كه مسيحيت متني ندارد كه از طريق وحي نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا مي‏خواند.
قرآن بيان و گزاره وحياني است كه از طريق جبرئيل به محمد(ص) رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبي مبتني بر وحي در مسيحيت، بر پايه گواهي‏هاي متعدد و غير مستقيم افراد انساني استوار است و بر خلاف تصور بسياري از مسيحيان، هيچ‌گونه قولي در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عيني زندگاني عيسي(ع) باشد» .
توماس ميشل ‌ـ استاد الهيات و كشيش مسيحي ‌ـ مي‏نويسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعه‏اي بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگي از مؤلفان ‌ـ كه تاريخ نام بسياري از آنها را فراموش كرده ‌ـ براي تهيه آن به عمليات پيچيده‏اي پرداخته‏اند.
او همچنين مي‏گويد: «اصولاً مسيحيان نمي‏گويند خدا كتاب‏هاي مقدس را بر مؤلفان بشري املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ايشان براي بيان پيام الهي به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگي ويژه هر يك، توفيق داده است».
ميشل اشاره مي‏كند كه نويسندگان كتاب‏هاي مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديت‏هاي علمي و تنگناهاي زباني بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايي نيز در كتاب مقدس به يادگار نهاده‏اند: «گاهي اين نويسنده بشري، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباه‏آميزي دارد كه اثر آن در متن كتاب باقي مي‏ماند» .
رابرت ا. هيوم نيز مي‏نويسد: «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحي خداوندي به يك فرد خاص ‌ـ بنيانگذار اين دين ‌ـ است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوي اصلي خداست...» .
2‌ـ3ـ تحريف‌ناپذيري؛ قرآن كتابي است تحريف‏ناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طي قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالي كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگي برخوردار نيست. «عصمت» امري افزون بر اصل الهي بودن پيام قرآن است و براي آن مي‏توان مراحل زير را ذكر كرد:
1‌ـ2‌ـ3ـ عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)؛
2‌ـ2‌ـ3ـ عصمت از ناحيه حاملان وحي و فرشتگان رساننده به پيامبر(ص) ؛
3‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در دريافت وحي از سوي پيامبر(ص)؛
4‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحي به مردم از سوي پيامبر(ص)؛
5‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاريخي وحي در ميان بشر تا پايان تاريخ.
به اعتقاد مسلمانان، كتاب‏هاي آسماني نازل شده بر پيامبران پيشين نيز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجيد همتا و همپا‏ هستند؛ ليكن مرحله پنجم عصمت (تحريف‏ناپذيري ابدي در ميان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3‌ـ3ـ معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براي اثبات رسالت خود، معجزه آورده‏اند؛ ليكن كتاب آسماني آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعني هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزه‏اي جاودان و باقي و سندي زنده بر رسالت است كه قرن‏ها و عصرها را در مي‏نوردد و همگان را به تحدّي مي‏طلبد. در حالي كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثري از آن باقي نيست و جوامع بشري از مشاهده آن محرومند.
افزون بر آن كتاب آسماني اسلام، امتيازات بيشماري از جهت محتوايي دارد كه بررسي آنها مجالي فراخ‏تر مي‏طلبد.
4ـ جامع بودن
از ديگر ويژگي‏هاي اسلام در برابر ديگر اديان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملي بشر تا پايان تاريخ را به ارمغان آورده است. جان ديون پورت مي‏نويسد: «... قرآن مطابق تحقيقات كومب با انجيل فرق دارد؛ زيرا انجيل داراي مكتب و روش فقاهتي نيست؛ بلكه به طور كلي محتويات آن مركب است از قصص و روايات و بيانات تحريض و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالي و فداكاري و... ولي هيچ نوع عامل و رابطه منطقي جالب و جاذبي كه اين معاني را با يكديگر ربط دهد، در انجيل وجود ندارد. از اين گذشته قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصي درباره عقايد ديني و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه داراي مكتب و روش سياسي نيز هست؛ زيرا تخت و تاج يا به تعبير ديگر اساس دستگاه و سازمان سياسي، روي اين شالوده ريخته شده و هر نوع قانوني براي اداره امور كشور، از اين منبع گرفته مي‏شود. و بالاخره كليه مسائل حياتي و مالي با اجازه همين منبع و مصدر قانون‏گذاري، حل مي‏شود. و
5ـ نظام حقوقي اسلام
از جمله امتيازات انحصاري اسلام بر ديگر اديان، نظام حقوقي اصيل آن است. اين مسئله بسياري از انديشمندان غرب را به تحسين و اعجاب وا داشته است. اگر چه اين مسئله در ذيل نظام رفتاري و بحث از «جامعيت اسلام» قابل بررسي است، ليكن به جهت اهميت ويژه‏اي كه دارد به طور مستقل مورد بررسي قرار مي‏گيرد. اولين نكته قابل توجه، نقش بي‏بديل اسلام در بنيان‏گذاري و توسعه حقوق بين الملل است.
مارسل بوازار پژوهشگر انستيتوي تحقيقات عالي حقوق بين‏الملل در ژنو، مي‏نويسد: «در قرون وسطي هر وقت ركودي در قوانين مسيحيت روي مي‏داد صاحب نظران از حقوق اسلامي استفاده مي‏كردند. در قرن سيزده ميلادي در چند دانشگاه اروپا، مباني فقه اسلامي مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بين‏الملل را دگرگوني در روابط ملت‏ها و جلوگيري از تجاوز زورمندان و توانگران و برابري و برادري انسان‏ها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلام‏صلي الله عليه وآله بنيانگذار حقوق بين‏الملل بوده است».
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و يا حقوق بين الملل اسلامي داراي اصولي چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و كرامت انسان؛ 2. اصل عدالت، برابري و نفي تبعيض؛ 3. اصل صلح و همزيستي مسالمت‏آميز؛ 4. اصل وفاي به عهد؛ 5. اصل تفاهم و رواداري؛ 6. اصل مشاركت و همكاري‏هاي بين‏المللي؛ 7. اصل حمايت از ملل تحت ستم و... .
اصول ياد شده در نگاه انديشمندان غربي، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزيستي مسالمت‏آميز و تفاهم مي‏نويسد: «در مورد پيروان اديان الهي بايد گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت كاملي در جامعه اسلامي دارند. آنان مي‏توانند طبق دستورات ديني خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است. اين تساهل ديني در مسيحيت و يهود، مطلقاً وجود نداشته و به ويژه پيروان دين يهود، ناگزير از انجام فريضه‏هاي بسيار سخت و توان فرسا بوده‏اند» .
وي مي‏نويسد: «در ديانت يهود، برتري نژادي وجود دارد و در برادري مسيحيت، رابطه الهي بر جنبه‏هاي عملي آن در زندگي اجتماعي غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست. اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نمي‏خورد... اين تفكر كه از قرآن نشأت مي‏يابد، به ديانت اسلام سوداي جهانشمولي مي‏بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهاني است كه همه مردم ‌ـ حتي آنان كه به دين سابق خويش وفادار مانده‏اند ‌ـ با تفاهم، همكاري، برادري و برابري كامل زندگي كنند».
6ـ خاتميت
اسلام دين خاتم است و اين خاتميت، اركان و لوازمي دارد؛ از جمله:
1‌ـ6. نسخ شرايع پيشين؛ هر پيامبري كه شريعتي به ارمغان آوَرْد، شريعت پيشين را نسخ كرد و اسلام ‌ـ به عنوان آخرين شريعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوي خداوند ‌ـ ناسخ همه شريعت‏هاي پيشين است.
2‌ـ6. نسخ ناپذيري؛ دين و شريعت اسلامي به لحاظ خاتم بودنش، از پايايي و ماندگاري برخوردار است. اين دين هرگز نسخ نخواهد شد و شريعت ديگري جايگزين آن نمي‏شود.
3‌ـ5. همگاني بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پويايي اسلام، آن است كه اين دين، بديل‏ناپذير، همگاني و يگانه پرچمدار دعوت به سوي توحيد و وحدت بخش همه آدميان تحت لواي توحيد و يگانه شريعت و قانون سعادت‏آفرينِ خداوند باشد. ويژگي‏هاي ديگري نيز در باب جاذبه‏هاي اسلام و امتيازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداري مي‏شود.
7ـ نفي نيست انگاري
يكي از امتيازات اساسي اسلام، در برابر برخي از ديگر اديان به ويژه مسيحيت، پيراستگي آن از درون‏مايه‏هاي نيست انگارانه و نفي زمينه گرايش به نيهيليسم (نيست انگاري) است. به تعبير پروفسور فلاطوري، در اسلام عنصري يافت نمي‏شود كه بهانه به دست نيست انگاري چون نيچه دهد تا در اين حوزه فرهنگي، حكم به نيست انگاري كند. توضيح اينكه نيچه؛ نيهيليسم را مفهومي دو پهلو مي‏داند كه يكي از وجوه آن نيست انگاري به معناي قدرت روح و به تعبير وي «نيهيليسم فعال» است و ديگري نيست انگاري به معناي سقوط و زوال قدرت روح (نيهيليسم منفعل) . نيست انگاري منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بي‏هدفي و آنچه معناي حيات و ارزش‏هاي واقعي را تشكيل مي‏دهد، ناشي مي‏شود .
نيهيليسم فعال، بر ملا كننده بيهودگي مطلق و به تعبير ديگر افشاگر نيهيليسم منفعل است. نيست انگاري منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمين تعلق دارد و بنياد آن از نظر نيچه، تصور متافيزيكي افلاطوني و باور ديني مسيحيت است. عمده‏ترين عنصر مسيحي ‌ـ افلاطوني مورد توجه وي، نگاه منفي به جهاني است كه ما در آن زندگي مي‏كنيم. باور افلاطوني و ايمان مسيحي، اين جهان را كه ما در آن زندگي مي‏كنيم، جهاني خيالي و ساختگي، غير واقعي و دروغين و بد و زشت مي‏پندارد . او مسيحيت را مذهبي نيست‏انگارانه مي‏خواند و مي‏گويد: آري، نيست‏انگاري و مسيحيت هم قافيه‏اند و نه تنها هم قافيه كه برازنده هم هستند.
در مقابل، دو عنصر اساسي در تعاليم اسلامي وجود دارد كه راه را بر بسياري از انتقادات وارد بر مسيحيت و يهوديت ‌ـ از جمله اين نگرش نيچه ‌ـ مي‏بندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. يكتا پرستي مطلق كه مضمون و محتواي اصلي ايمان ديني اسلام را تشكيل مي‏دهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناي حيات.
در اين نگرش، پيامبر، داراي ذات و قلمروي الهي ‌ـ به معناي قلمروي حقيقي و واقعي كه در برابر جهان غير واقعي و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است ‌ـ نمي‏باشد. در دين اسلام بين جهان بود و نُمود، انفصال نيست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعي است. بنابراين تعاليم اسلام بهانه به دست كسي نمي‏دهد تا بر آن انگ نيست انگاري زند و همين مسئله باعث مي‏شود كه نيچه نيز در ضمن نفي مسيحيت ‌ـ به عنوان مذهبي نيست‏انگارانه كه حيات را نابود مي‏سازد و علم و فرهنگ را به تباهي مي‏كشاند ‌ـ از اسلام تعريف و تمجيد كند.
او مي‏نويسد: «مسيحيت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاي تمدن اسلامي محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامي در دوران حكمرانان مسلمان اندلس ‌ـ كه در اساس با ما خويشاوندتر از يونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سليقه گوياتر از آنها است ‌ـ، لگدمال شد؛ چرا اين تمدن لگدمال شد؟ براي آنكه اصالت داشت... براي آنكه به زندگي آري مي‏گفت...» .
8ـ عدم حاجت به عصري كردن دين
نبود نص الهي در اديان ديگر و تعارض آموزه‏هاي كتب مقدس با ره آوردهاي علمي و حاجات عصري، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصري كردن دين، روي آورند؛ زيرا نه چشم‏پوشي از دستاوردهاي نوين علمي و نيازهاي عصري امكان‏پذير مي‏نمود و نه با تعارض مي‏توان زيست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمايه‏اي بر خوردار بود كه بر علم پيشي گيرد. از اين رو يا بايد با دين معارض عقل و علم، خداحافظي كرد و يا براي جمع بين دينداري و زيستن در زمان حال، دين را به رنگ زمانه درآورد و اين گزينه مقبول انديشمندان غربي شد.
منظور از عصري كردن دين، جايگزين ساختن دين يا كتاب‏هاي آسماني جديد و تغيير پياپي آنها، همگام با تحولات عصري نيست؛ بلكه تغيير فهم و ارائه قرائت‏هاي گوناگون از دين به تناسب تحولات فكري، فرهنگي و تاريخي است.
به عبارت ديگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نويسندگان آن برداشت خود از پيام الهي را نگاشته باشند، ‌ـ برداشتي كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته‏هاي آن زمان بوده و عاري از خطا و اشتباه نمي‏باشد ‌ـ هيچ دليل منطقي بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس مي‏تواند دين را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود ‌ـ بدون داوري و سنجش كتاب مقدس ‌ـ فهم و تفسير كند؛ زيرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقيم الهي نيست؛ بلكه فهمي از آن است، بدون آنكه نويسنده آن و فهم او از پيام خدا، برتر از فهم انسان امروزي باشد.
چنين چيزي در نهايت به آنارشيزم معرفتي خواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داوري در باب بسياري از برداشت‏هاي گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه مي‏توان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور» ، زيرا نصي الهي وجود ندارد و آنچه هست تفاسير و تجربه‏هاي مؤلفان بشري است، و چون نص الهي در ميان نيست، راهي به سوي فهم مراد شارع نيز وجود ندارد. پس تنها يك راه مي‏ماند و آن «مفسّر محوري» است. بنابراين، دين امري كاملاً شخصي و عصري مي‏شود؛ زيرا چنين ديني، چيزي جز معرفت ديني و برداشت مفسر نيست و هيچ نص و متن نهايي وجود ندارد كه بتوان معرفت ديني را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام، مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحي، جامعيت دين، هماهنگي اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پويا، هماهنگي دين با فطرت ثابت بشري، وجود قوانين ثابت براي نيازهاي ثابت و قوانين متغير براي نيازهاي متغير و بسياري از عوامل ديگر، حاجت به عصري شدن و لجام گسيختگي در تفسير دين را مسدود مي‏سازد. آنچه در اينجا لازم است تنها شناخت نيازهاي نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع ديني و گرفتن پاسخ از دين بر اساس متدلوژي فهم دين است. اگر چه در اين عرصه نيز گاه برداشت‏هاي متفاوتي رخ مي‏نمايد؛ اما چند تفاوت اساسي در اينجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشت‏هاي متفاوت، تنها در پاره‏اي از آموزه‏هاي ديني؛ يعني، برخي از امور ظني است نه همه آنها و شامل امور يقيني و ضروري نمي‏شود.
2. نص معتبر و خدشه ناپذيري وجود دارد كه ملاك و معيار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشيزم معرفتي نمي‏انجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتيازات ديگري براي اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبياي پيشين بودن و اعتبار پذيري اديان الهي و پيامبران پيشين از اسلام و... كه به جهت اختصار از بررسي آنها خودداري مي‏شود.
سوتيترها
رابرت ا. هيوم مي‏نويسد: «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحي خداوندي به يك فرد خاص ‌ـ بنيانگذار اين دين ‌ـ است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوي اصلي خداست...»
مارسل بوازار پژوهشگر انستيتوي تحقيقات عالي حقوق بين‏الملل در ژنو: «... اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بين‏الملل را دگرگوني در روابط ملت‏ها و جلوگيري از تجاوز زورمندان و توانگران و برابري و برادري انسان‏ها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلام‏صلي الله عليه وآله بنيانگذار حقوق بين‏الملل بوده است»
تعاليم اسلام بهانه به دست كسي نمي‏دهد تا بر آن انگ نيست انگاري زند و همين مسئله باعث مي‏شود كه نيچه نيز در ضمن نفي مسيحيت ‌ـ به عنوان مذهبي نيست‏انگارانه كه حيات را نابود مي‏سازد و علم و فرهنگ را به تباهي مي‏كشاند ‌ـ از اسلام تعريف و تمجيد كند.
نبود نص الهي در اديان ديگر و تعارض آموزه‏هاي كتب مقدس با ره‌آوردهاي علمي و حاجات عصري، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصري كردن دين، روي آورند.
عصري كردن دين، در نهايت به آنارشيزم معرفتي خواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داوري در باب بسياري از برداشت‏هاي گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه مي‏توان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور».
پي‌نوشت‌ها:
ـ نگا: توماس، ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24.
ـ همان، ص 26.
ـ همان، ص 27.
ـ همان، ص 27.
ـ بقره/ 176؛ نساء/ 122 و....
ـ شعراء/ 193.
ـ نجم/ 3 و 4؛ تكوير/ 19‌ـ23، بينه/ 2.
ـ همان.
ـ فصلت/ 42؛ حجر/ 9، واقعه/ 77.
ـ اين مسئله نشان مى‏دهد كه اعتبار كتب آسمانى و اديان پيشين نزد مسلمانان بسيار بالاتر از آن است كه مدعيان پيروى از آن اديان ادعا مى‏كنند. بهترين گواه اين مطلب سخنانى است كه از توماس ميشل درباره عهدين بيان شد.
ـ جان، ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمدصلى الله عليه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدى (قم: دارالتبليغ اسلامى، بى‏تا) ص 99.
ـ مترجم كتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى‏خبرى كه حتى در همين كشور اسلامى تصور مى‏كنند دين از سياست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبليغات اسلامى غير از اديان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه يك نفر محقق خارجى اين معنا را كاملاً درك كرده و توضيح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مى‏كنند به تقليد كوركورانه از خارجيان مغرض، چه ياوه سرايى‏هايى مى‏كنند»همان، صص 100 ‌ـ 99).
ـ Boizard, Marcell A.
ـ مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.
ـ براى آگاهى بيشتر نگا: الف. عبدالكريم، سليمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بين الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382)؛ ب. زين العابدين، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسين مهدوى، (تهران: توس، 1362).
ـ همان، ص 107.
ـ مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.
ـ اين قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى ‌ـ اسلامى و نيست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است كه توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گرديده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 262 ‌ـ 3 به تاريخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.
نام اصل مقاله عبارت است از:
konnte die islamisch‌ـ morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen
nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?
ـ Nihilismus (Nihilism(.
ـ Nietzche.
ـ ارجاعات اين قسمت به «مجموعه آثار» نيچه به زبان آلمانى از سوى نويسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نيچه عبارت است از:
(Neitzche’ werke. Leipziq 1091)
ـ همان، ج 15، صص 651 و 851.
ـ همان، ج 16، صص 563 فصل47 آيه7 و نيز: ج 5، ص 572.
ـ همان، ج 15، ص 852.
ـ كنايه نيچه به هم قافيه بودن واژه‏هاى آلمانى nihilist und christ است.
ـ اين جمله ناظر به تفكيك قلمرو مسيح از حكومت اين جهان در آيات انجيل است كه نخستين بذر سكولاريسم و جدا انگارى دين از دنيا را در جهان مسيحى افشانده است. نگا: انجيل متى، باب 22، آيه 21؛ لوقا، باب 20، آيه 25، يوحنا، باب 19، آيه 36.
ـ همان، ج 8، ص 703.
ـ Epistemic Anarchism.
ـ Evaluation.
ـ Text Oriented.
ـ Author Oriented.
ـ Interpreter Orientation.
ـ Interpreter Orientation.
ـ جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به منابع زير رجوع كنيد: الف. ميرمصطفى، تامر، بشارت‏هاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كيا، (قم: دليل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجيل؛ نيز: منشور جاويد، ج 6 (تفسير موضوعى)، (قم: توحيد، چاپ اول، 1375)، صص 22 ‌ـ 13؛ پ. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش (سردار كابلى)، (بى‏جا، بى‏چا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛
ت. داود، عبدالاحد، محمد فى كتاب المقدس، (قطر: دارالضياء، للنشر و التوبيع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انيس‏الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى: (تهران: حسينيه ارشاد، بى‏چا، بى‏تا)، صص 151 ‌ـ 145؛ د. عبدالرحيم، سليمانى اردستانى، درآمدى برالهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت،( قم: طه، 1382، چاپ اول).

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group