عدهاى از ملائکه کارى جز عبادت و تسبیح خداوند ندارند، آیا این عمل آنها اختیارى است یا نه؟! و اگر ملائکه اختیار ندارند، آیا خدا نیازى به این عبادت دارد؟!
پرسش
عدهاى از ملائکه کارى جز عبادت و تسبیح خداوند ندارند، آیا این عمل آنها اختیارى است یا نه؟! و اگر ملائکه اختیار ندارند، آیا خدا نیازى به این عبادت دارد؟!
پاسخ اجمالی
هیچ نفعى، از هیچ عبادت هیچ مخلوقى چه مختار یا غیر مختار عاید خداوند نمىشود!
لکن عبادت اختیارى مفید تکامل و تعالى و رشد تدریجى عابد و ارتقا درجه و شدت یافتن تقرب وجودى او به خدا است، اما عبادت غیر اختیارى سایر موجودات از جمله ملک، اقتضاى وجودى آنها است و این عبادت ملایکه برخاسته از شهود رب و درک هیبت و عظمت حق تعالى است، نه به جهت نیاز رب به این ها یا عبادت این ها .
پاسخ تفصیلی
مَلَک موجودى فراطبیعى است. راه اثبات وجود او یا مراجعه به متون وحى و تعبد است و یا تجربه امدادهاى این موجود در زندگى ایمانى بندگان (مخلصین از انبیاء و اولیاء).
این موجود فراطبیعى جسم و جسمانى نیست تا از کمّ و کیف آن سخن به میان آید و یا قابل تصویر باشد. بله این موجود گاهى مىتواند به شکل بشرى متمثل شود و انسان او را به شکل بشر مىبیند در حالى که واقعاً بشر نیست مثل رؤیت روح توسط مریم علیها السلام[1] یا آمدن ملایک به صورت میهمان بر ابراهیم علیه السلام[2]یا لوط[3] و نیز حاضر شدن جبرئیل خدمت رسول اللَّه صلى الله علیه وآله به شکل دحیه کلبى. اما همین قدر مىدانیم که محدودیت و تکثر و تنوع میان این ها مىباشد، البته متناسب با نحوه وجودى خود این ها ، لذا برخى موّکل عذاب در دنیا و برخى موکل عذاب در برزخ و برخى موکل عذاب در قیامتند. برخى کاتب نامه عمل انساناند و برخى کاتب قضاوت اند و قدر الهى، برخى مدبرات امراند و برخى نازلان وحى، برخى به قلوب الهام مىکنند و برخى حافظ و یاور و معین مؤمناناند، برخى امر و فرمانرواى برخى دیگرند و برخى مأمور و فرمانبردار مافوق خود، برخى موکل رزقاند و برخى موکل باران و برخى موکل گرفتن جانها؛ در این میان گروهى همیشه در سجودند و گروهى همیشه در رکوع و برخى دایم در حال تسبیح و تحمید و برخى دگر در حول کعبه یا مشاهد مشرفه با مزار مؤمنین در طواف و زیارتند؛ برخى مشغول استغفار و شفاعت براى مؤمنان و شیعیان على علیه السلام هستند. و برخى در حال لعن و نفرین بر کفار و مشرکان و منافقان و معاندان با آل اللَّه علیهم السلام، به گونهاى که هر یک وظیفه و مقامى معلوم دارند و توان تخطى از وظیفه خود را ندارند و هر آنچه بدیشان دستور رسد انجام مىدهند.
عبادت، چیزى جز اظهار عبودیت در مقابل رب و مولى و مالک خود نیست. هر چه درک عظمت و هیبت حق متعال بیشتر باشد، این ظهور عبودیت و اظهار کوچکى در مقابل آن عظیم نمود بیشترى مىیابد. این ظهور و اظهار بندگى نشانه کمال و درایت خود عبد است و از این عبادت چیزى عاید معبود و ربّ نمىشود و لازم هم نیست که چیزى عاید آن ذات اقدس گردد تا این امر سبب خلق و تکوّن این بندگان شود؛ زیرا اصل تکوّن و پیدایش این ها، نمایش قدرت اله و اعطا نعمت وجود به این ها است.
حال اگر بندهاى مختاراند مشغول عبادت شود، این عبادت او سبب صفاى باطن و کمال نفس خود او و در نتیجه پیشرفت او در مراتب عبودیت و انسانیتش مىشود. پس اثر این تسبیح و تحمید و تکریم و تعظیم در بنده است و از این عبادت فایدهاى متوجه ربّ نمىشود که با ترک آن ضررى متوجه خدا شود. بلکه با ترک عبادت، این عبد است که خود را از ثمرات عالى آن محروم مىکند.
ظاهراً این شبهه براى برخى از ملایکه هم مطرح بود؛ زیرا وقتى خداوند به ایشان اعلام نمود که مىخواهم خلیفهاى در زمین قرار دهم؛ گفتند: ما که تسبیح و تقدیس تو را مىنماییم، چرا در زمین کسى را مىآفرینى که فساد کند و خون بریزد. پس خدا علم خاص را در اختیار آدم علیه السلام نهاد و آنها از تعلّم آن عاجز ماندند، پس گفتند: ما علمى و توانى نداریم جز آنچه تو آن را به ما تعلیم دادهاى! پس به عجز خود معترف شده و بر آدم علیه السلام سجده کردند![4] در جاى خود مسلم است که عبادت مختارانه و آگاهانه بر عبادت تکوینى جبرى ارزش بیشترى دارد، لذا آن یکى اثرى دارد که این یکى ندارد، آن یک موجود بالقوه را بالفعل مىکند اما این یکى ثمره فعلیت ثابت است که به بالاتر راهى ندارد و اگر تخلف کند، سقوط مىکند!
امام على علیه السلام، ملایکه را اینگونه توصیف مىنمایند:
"ملایکه را آفریدى و در آسمانهایت جایشان دادى براى آنها خستگى، غفلت و معصیت نیست، ایشان عالمترین بندگان به تواند و از همه مخلوقات از تو خائفترند و از همه به تو نزدیکتر و از همه به فرمان تو مطیعترند.
خواب چشمان آنها........ باید و عقلشان دچار خطا نشود و بدنشان خستگى ندارد. در اصلاب ساکن نشده در ارحام پنهان نشوند، و آنها را از آب گندیده (منى) نیافریدهاى، آنها را به گونهاى خاص آفریدى و در آسمانهایت جاى دادى و به جوارت آنها را کرامت بخشیدى و بر وحیت امینشان داشتى و از آفات و بلیات نگه داشته و از ذنوب طاهرشان نمودى، اگر نیرویشان نمىدادى، نیرویى نداشتند و اگر تثبیتشان نمىنمودى، ثباتى نداشتند، اگر رحمتت نبود، اطاعت نمىکردند و اگر تو نبودى این ها نبودند. با این همه منزلتشان نزد تو و اطاعتشان براى تو و تقربشان به تو و عدم غفلتشان از تو و اوامرت، اگر آنچه را که از ذاتت از آنها پنهان داشتهاى به آنها مىنمایاندى، هر آینه اعمالشان نزد آنها کوچک مىنمود و شرمندهى مىشدند و مىدانستند که عبادتت نکردهاند آنگونه که شایسته تو است؛ تسبیح تو را است که خالقى و معبودى و عجیب بندگانت را مىآزمایى".[5]
اگر در این عبارات امیر علیه السلام دقیق دقت شود: 1. راز این عبادات؛ 2. راز آن اعتراض؛ 3. و راز آن اعتراف و سجده نیز روشن مىشود؛ عبادات این ها مقتضاى علم شهودى این ها به ذات حق و خوف و خشیت این ها ناشى از هیبت و عظمت حق تعالى است. البته این علم به تناسب وجود محدود آنها برایشان حاصل است و عبادتشان نیز متناسب با ذات محدود این ها است، نه متناسب با ذات اقدس خدا.
آن اعترافشان موقع خلق آدم ناشى از محدودیت علمشان بود و چون این امر برایشان مکشوف و مسجّل نموده و عجز خود را از احاطه به حکمتهاى خلقت توسط اله دریافتند، به جهالت و تقصیر خویش اعتراف نموده پس بر آدم - به امر خدا - سجده کردند.
خلاصه اینکه عبادت ملایکه اختیارى به آنگونه که در انسان مطرح است و ملاک تشریع و تکلیف است، نیست، لذا سبب ترقى و تعالى و تکامل و رشد آنها نمىشود، بله اگر این عبادت را رها کرده یا تقصیر کنند، سقوط مىکنند.
پس منشأ عبادت آنها علم آنها به ذات اقدس اله و درک هیبت و عظمت او از یکسو و حقارت و محدودیت وجودى خود از طرف دیگر است؛ چنانچه این امر در فطرت انسان نیز نهفته است و لکن نیازمند توجه و تکوینى و جبرى ملایک نیز فایدهاى عاید رب نگشته و خداوند به این ها و عبادت این ها نیازى ندارد. اما وجود اینها که واسطه بین عالم ملکوت یا عالم ملک و طبیعتند، لازمه خلقت و آفرینش نظام احسن است و خود جلوهاى از قدرت نمایى خالق قادر حکیم علاّم است.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم، فاطر، 1؛ صافات، 164؛ تکویر، 21؛ سجده، 5 و 12؛ انعام، 62؛ نحل، 2 و 102؛ بقره، 97؛ عبس، 16؛ معارج، 4؛ حجر، 21؛ حج، 22؛ نازعات، 5؛ تحریم، 6؛ ذاریات، 4؛ مؤمن، 7؛ نجم، 26؛ انبیاء، 28 و 103؛ بقره، 161 و 33 - 30 و 248؛ آل عمران، 39 و 125 - 124؛ تحریم، 4؛ مریم، 7 و 19 - 16؛ زمر، 73؛ مدثر، 30؛ زخرف، 77.
- طباطبایى، محمد حسین، المیزان، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، قم، ص 13 - 5.
- مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، 3 - 1، در راه حق، چاپ2، 1368 ، قم، صص 295 - 283.
[1] مریم، 19 - 16.
[2] هود، 77 - 69.
[3] هود، 81.
[4] بقره، 33 - 30.
[5] ر.ک: المیزان، ج 17، صص 10 - 8.