آیا گرایش انسان به بدى، خواست پروردگار است؟
پرسش
با توجه به آیه «شما نمیخواهید مگر آنچه الله که پروردگار جهانیان است، بخواهد»، آیا تمایل انسان به بدى را نیز آن کسى که پروردگار جهانیان (خدا) است، میخواهد؟ و آیا این مانع هدف الهى نیست؟
پاسخ اجمالی
آیهى شریفهاى که مورد سؤال قرار گرفته ، آیهى 29 سورهى تکویر است و شبیه بخشى از آیهى 30 سورهى دهر (انسان) مىباشد. در هر دو سوره، آیات پیشین هر دو آیه، در مورد قرآن و آیات الاهى است که تحت عنوان "تذکرة" و "ذکر" از آن یاد شده و آیه 29 سورهى دهر، عیناً در آیهى 19 سورهى مزّمل تکرار گردیده است. بعد از آیهى 29 سورهى دهر که سخن از تذکرة (پندنامه) بودن آیات الاهى است و این که هر کس "مىخواهد" به سوى پروردگارش راهى در پیش گیرد، و نیز پس از آیات 27 و 28 سورهى تکویر، که دو باره سخن از "ذکر" بودن قرآن و کلام الاهى براى عالمیان و براى افرادى از مؤمنان که "مىخواهند" در راه مستقیم باشند، است مىفرماید: "و تا خدا (پروردگار جهانیان) نخواهد، شما نیز نخواهید خواست"؛ زیرا ممکن است با بیان «لمن شاء منکم ان یستقیم» در سورهى تکویر و «ان هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا» در سورهى دهر و آیهى 19 سوره مزمل، این توهم پیش آید که "خواستن استقامت" و "تلبس به ثبات در طاعت و عبودیت" به نحو استقلال در اختیار افراد است، و به همین جهت خداوند در استقامت و اخذ سبیل الى اللَّه خواسته شده از آنان، محتاج و نیازمند مىباشد. از این رو، دفع توهم نموده، مشیت و خواست آنان را متوقف و متفرع بر مشیت و خواست خداوند و پروردگار جهانیان مىداند، گرچه این مشیت در راه عبودیت و سلوک الى اللَّه باشد. و استثناى بعد از نفى، افزون بر این که تأثیر اراده و مشیت الاهى را با واسطه و از راه تعلق به مشیت بنده بیان مىنماید، مىفهماند که انسان (بنده) در ارادهى انجام هر آنچه که مىخواهد، مستقل نبوده و ارادهى او به ارادهى خداوند است. هرچند که "کار اختیارى انسان" متوقف و مستند به "اراده و اختیار خود" اوست.
در نتیجه، اولاً: اراده و انجام کار بد و ناپسند، مستقیماً به ارادهى خداوند نمىباشد، و ثانیاً: مشیت و ارادهى انسان بدون مشیت و اذن (تکوینى) الاهى، تأثیرى نخواهد داشت؛ زیرا اصل هستى انسان از اوست و خواه ناخواه، ارادهى او نیز از پروردگار جهانیان خواهد بود و نه تنها در اخذ راه به سوى پروردگار و استقامت در صراط مستقیم و رمى و... از خود استقلالى ندارد، بلکه در تمام شؤون هستى خود، محتاج به اوست و "کل من عنداللَّه" و "لاعطا الاّ عطاءه".
به سخن دیگر، اراده و مشیت الاهى یا ذاتى است یا فعلى، و ارادهى فعلى نیز گاه تکوینى است گاه تشریعى. در مرتبهى ارادهى ذاتى، که عین سایر صفات ذاتى حق است کسى و چیزى راه نداشته و هیچ رابطهاى با موجودات خارجى یافت نمىشود. و در مرحلهى ارادهى فعلى تکوینى، که همان آفرینش جهان خارج و تحقق خارجى و عینى اراده (و علم) الاهى است، هیچ موجودى از خود وجودى ندارد تا بتواند استقلال و مشیت و ارادهاى داشته باشد. تنها در مرتبهى ارادهى فعلى تشریعى (ارسال رسل و انزال کتب الاهى) است که انسانها بر اساس همان ارادهى فعلى و اذن تکوینى، مختار و مرید و مأذون مىباشند و در انتخاب راه حق و رشد و سعادت و یا راه باطل و غىّ و شقاوت آزادند، که در صورت اول به سوى بهشت و در صورت دوم به جهنم خواهند رفت.
از این رو در تمایل به بدى و انجام کار ناپسند، هماهنگى میان ارادهى فعلى تکوینى و ارادهى فعلى تشریعى وجود ندارد و خداوند تشریعاً مرید و راضى به انجام آن نیست، گرچه تکویناً اذن و مشیت الاهى همراه آن است و بدون آن، توان انجام هیچ عملى، براى هیچ فردى وجود ندارد، حتى تمایل و اراده. شایان ذکر است که برخى تفرّع مشیت انسان (بنده مؤمن) بر مشیت خداوند را به معناى توقف رضایت بنده بر رضایت پروردگار دانسته و به تفصیل و توضیح "رضا" و اقسام و مراتب و... آن پرداختهاند، لکن آنچه مناسب با سیاق آیات و مفهوم اولى آیهى مورد سؤال مىباشد، مطالبى است که بیان گردید.
پاسخ تفصیلی
پاسخ مناسب به این سؤال، با بررسى و دقت اجمالى در آیات پیشین این آیه و نیز آیات مشابهى که در سورههاى دیگر، مانند آیات 29 و 30 سورهى دهر (انسان) و آیهى 19 سورهى مزمل، ذکر گردیده است، آسانتر و شیوهاى نیکوتر خواهد بود. اینک به بررسى این سه دسته آیات مىپردازیم:
1. آیهاى که در سؤال مطرح گردیده است، آیهى 29 سورهى تکویر است که سورهاى "مکّى" است. دو آیهى قبل از آن، آیات: «ان هو الاّ ذکر للعالمین. لمن شاء منکم ان یستقیم» مىباشد. که خداوند مىفرماید: "این سخن قرآن به جز پندى براى عالمیان نیست. براى هر یک از شما که خواهد به راه راست برود". و سپس در آیه ی 29 مىفرماید: «و ما تشاؤون الاّ ان یشاء اللَّه رب العالمین»: و تا خدا، پروردگار جهانیان نخواهد، شما نیز نخواهید خواست.[1]
خلاصهى این آیات، این خواهد بود که قرآن کریم که سخن الاهى و حق است، (نه سخن شیطان رجیم: «و ما هو بقول شیطان رجیم» (تکویر، 25)، به جز پند و ذکر و یاد آورى براى جهانیان نیست). البته براى هر یک از آنها که بخواهد در راه مستقیم قرار بگیرد، پند و ذکر خواهد بود.
در این جا ممکن است مخاطبان، از آیهى «لمن شاء منکم ان یستقیم» توهم نمایند که خواستن استقامت و در راه راست بودن و اخذ سبیل الى اللَّه و تلبس به ثبات در طاعت و عبودیت در اختیار افراد است به نحو استقلال که اگر خواستند، در راه راست قرار مىگیرند و اگر نخواستند،... . از این رو خداوند در استقامتى که از آنان مىخواهد، نیازمند و محتاج آنان است! بدین سبب، خداوند براى دفع چنین توهمى، مىفرماید مشیت (خواست) آنها، متوقف بر مشیت خداوند سبحان است. آنان استقامت را نمىخواهند (و نمىتوانند و اجازه و قدرت خواستن ندارند)، مگر این که خداوند بخواهد که آنان استقامت را بخواهند![2]
به عبارت دیگر، کارهاى اختیارى انسان - حتى خود ارادهى انسان- با واسطه و از طریق ارادهى او، مراد و مطلوب خداوند متعال است و ذات اقدس الاهى، اراده نموده است که انسان کارهاى "اختیارى" خود را که متوقف بر اراده و اختیار انسان است، با ارادهى خودش انجام دهد. البته در این آیات، سخن از مؤمنانى است که قصد دارند در راه الاهى و رسیدن به نجات و سعادت قدم بردارند، لکن پیام قرآن کریم اختصاصى به آنها ندارد و شامل تمام انسانها مىگردد.
2. آیهى دیگرى که از جهاتى شبیه آیهى مورد بحث (آیهى 29 سورهى تکویر) است، بخشى از آیه ی 30 سورهى دهر (و آیات قبل از آن) است. در آیات 29 و 30 این سوره مىفرماید: «ان هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الى ربّه سبیلا. و ما تشاؤن الاّ ان یشاء اللَّه...»: این (آیات) پند نامهاى است. تا هر که خواهد، راهى به سوى پروردگار خود پیش گیرد. و تا خدا نخواهد، (شما) نخواهید خواست...".[3]
این بخش از آیات پایانى سورهى دهر (انسان)، سیاقى شبیه سیاقات مکى دارد که با قبول این نظر، اوایل این سوره، مدنى و بخش پایانى آن (نُه آیه) مکّى خواهد بود.[4]
توضیح آیهى «ان هذه تذکرة...» در قسمت سوم بحث خواهد آمد. ولى مفهوم و مراد آیهى «و ما تشاؤن...» شبیه همان آیهى 19 سورهى تکویر مىباشد. این که خداوند در ابتدا به صورت منفى (و ما...) و سپس با آوردن استثنا (الاّ ان...) کلام را کامل مىنماید، از یک سو بیانگر این است که وجود و تحقق مشیت انسان (بنده) متوقف بر مشیّت خداوند است. از این رو مشیت آن ذات مقدس از راه تعلق به مشیت بنده، در کار او تأثیر مىگذارد و مستقیماً و بدون واسطه به آن تعلق نمىگیرد، تا این شبهه به میان آید که ارادهى انسان تأثیرى در کارهاى او ندارد و هر آنچه انجام مىدهد، با اختیار او نیست! از این رو اگر انسان کار بدى انجام مىدهد و یا تمایل و ارادهى به بدى مىکند، به ارادهى مستقیم خداوند بوده، لذا نسبت ارادهى انجام کارهاى بد به خداوند جایز خواهد بود!
از سوى دیگر، مىفهماند که انسان در ارادهى انجام هر آنچه که مىخواهد، مستقل نمىباشد و ارادهى او، به ارادهى خداوند است و کار اختیارى بنده مستند به "اختیار" خود اوست، گرچه این اراده و اختیار، مستند به اراده و اختیار دیگرى" نیست.
در نتیجه، مشیت و خواست بنده، بستگى به مشیت و خواست الاهى دارد و بدون اذن الاهى (اذن تکوینى)، تأثیرى نخواهد داشت؛ زیرا که اصل هستى انسان از اوست و خواه ناخواه، ارادهى او هم از آن ذات هستى بخش خواهد بود.
3. در آیه ی 19 سورهى مزمل، مىفرماید: «انّ هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا» که عیناً در آیه ی 29 سورهى دهر آمده است. ضمیر "ذه" یا اشاره به آیات پیشین دارد که در مقام زجر و موعظه مىباشند و تناسب خاصى با مکى بودن این سوره نیز دارد. به ویژه آن که از آیات سورهاى است که در اوایل بعثت نازل گردیده است. یا همانند آیهى سوره دهر، اشاره به آیات مربوط به بیدارى و تهجد در شب باشد، آن گونه که در سوره ی دهر نماز شب را، راه خاصى براى هدایت بنده به سوى پروردگار معرفى مىنماید. به هر حال، چه در سورههاى مزمل و دهر که سخن از "تذکرة" بودن آیات (و یا تهجد و نماز شب) براى افرادى است که به دنبال راهى براى تقرب الى اللَّه مىباشند (اتخاذ سبیل) و چه در سورهى تکویر که قرآن و سخن الاهى را براى عالمیان و کسانى از مؤمنان که مىخواهند مستقیم باشند و در صراط حق گام بردارند (شاء ان یستقیم)، "ذکر" مىداند، از یک سو، این پیام الاهى کاملاً آشکار و نمایان است که راه رسیدن به قرب و جوار الاهى و در مسیر حق بودن نیز جز از راه قرآن و اهتداى به هدایت و مشیت الاهى امکان پذیر نخواهد بود، از سوى دیگر، بیانگر این مطلب است که حتى مقاصد و اراده هاى الاهى و رحمانى نیز با عنایت و خواست اوست و اگر فضل و احسان و کرم و امتنان آن ذات اقدس نباشد، هیچ چیز و هیچ کس از خود هستى و نورى ندارد؛ زیرا که «اللَّه نور السموات والارض»[5] و "قابل" و "قابلیت" هر دو از اوست. از این رو حکما گفتهاند: "القابل من فیضه الاقدس".[6]
داد حق را قابلیت شرط نیست
بلکه شرط قابلیت داد اوست
از ضمیمه نمودن این سه دسته آیات به یکدیگر و نیز آیات فراوان دیگرى که در قرآن کریم وجود دارد، "توحید افعالى" را استفاده مىنماییم و هنگامى که اراده و خواست انسان در تمامى طاعات تابع و متوقف بر اراده ی حق تعالى بود، و علم خداوند احاطه بر علم او داشت، افعال و آثار انسان، آثار و افعال الاهى خواهند شد. و نه تنها رَمْى او رَمْى الاهى است «ما رمیت اذ رمیت. لکن اللَّه رمى»،[7] بلکه افزون بر این که دیگر کارهاى خویش را از خود نمىداند "کل من عنداللَّه"[8] و "لاعطاء الاّ عطاؤه".[9] هستى خویش را فراموش نموده و از "انانیت" خود بیرون مىآید و مظهر اسما و صفات الاهى مىگردد.
گفت نوح اى سرکشان، من، من نیم
من ز جان مُردَم، به جانان باقیم
چون ز جان مُردَم، به جانان زندهام
نیست مرگم، تا ابد پایندهام
چون بمُردم از حواس بوالبشر
حق مرا شد سمع و ادراک و بصر
چونکه من، من نیستم، این دم ز "و"ست
پیش این دم، هر که دم زد، کافر اوست
گر نبودى نوح را از حق یدى
پس جهانى را چسان بر هم زدى؟[10]
البته، معناى این سخن جبر و یا ترکیب از جبر و تفویض و... نیست،[11] بلکه مفهومى بسیط و حقیقتى متعالى است و مشیت و خواستهى بنده در عین این که خواستهى او است، خواستهى حق تعالى نیز مىباشد.
از صفاى مى و لطافت جام
در هم آمیخت رنگ جام و مُدام
همه جام است و نیست گوئى مى
یا مدام است و نیست گویى جام[12]
مطالب پیشین را به گونهاى دیگر مىتوان بیان نمود: اراده و مشیت خداوند یا "ذاتى" است و یا "فعلى". "ارادهى ذاتى"، ارادهاى است که در مرتبهى ذات الاهى محقق است و با سایر صفات حق تعالى عینیت دارد. این اراده ی ذاتى، همان علم الاهى است و معنا و مفهومى که اراده در انسانها دارد، در مورد خداوند صحیح نیست. در اراده ذاتى هیچ گونه رابطه و لحاظى با موجودات خارجى و نظام حاکم بر حقایق عینى وجود ندارد.[13]
"ارادهى فعلى"، ارادهى حق تعالى در مقام فعل و در رابطه با موجودات جهان خارج است که همان تبلور و تجلى ارادهى آن ذات مقدس در خارج است.
ارادهى فعلى گاه به صورت تشریع و ارسال رسل و انزال کتب براى هدایت مردم به طور عام و براى انسانهاى مؤمن، به صورت خاص محقق مىشود. (ارادهى تشریعى) و این قوانین و دستورات و نواهى، "راه" و "صراط" و "سبیل تشریعى" حق تعالى مىباشند.[14]
و گاه به صورت تکوین است (ارادهى تکوینى)، که همان آفرینش جهان هستى و نظام قضا و قدر عینى خداوند و تحقق خارجى و عینى علم الاهى است. و بر اساس نظام احسن (عنایت) و حکمت الاهى همهى موجودات با "اذن تکوینى" او، قدم به عرصهى وجود گذاشته و از جهان ظلمت و عدم به عالم نور و هستى رهنمون مىگردند. (خواه اصل وجود جوهرى و عینى خاص آنها، و خواه آثار و عوارض و لوازم وجود )مانند اراده و...( آنان).
از این رو مىتوان گفت: نه در ارادهى ذاتى حق تعالى، ارادهى دیگرى وجود دارد که بخواهد بر خلاف آن اراده، خواستهاى داشته باشد، و نه در مرحلهى ارادهى فعلى تکوینى او موجودى از خود وجود دارد که بتواند در مقابل ارادهى الاهى و یا بدون اراده و اذن تکوینى او، استقلال و تحقق بیابد.
انسانها بر اساس همان ارادهى فعلى و اذن تکوینى، مختار و مرید و مأذون آفریده شدهاند و در انتخاب راه حق و رشد و سعادت و یا راه باطل و غىّ و شقاوت آزادند. «انا هدیناه السبیل امّا شاکراً واما کفورا»[15] و «و هدیناه النجدین»[16] و «قد تبیّن الرشد من الغى».[17]
بر اساس همین اراده و اذن و مشیت تکوینى الاهى و اختیار است که مخلوق خداوند یا سر بر آستان دستورات الاهى نهاده و مطیع و پیرو محض مىگردد و از راه ارادهى تشریعى (شریعت) به سعادت و بهشت جاوید دست مىیابد (هماهنگى اراده تکوینى و تشریعى) و یا با سرپیچى از آن به شقاوت و جهنم سوزان منتهى مىگردد. (عدم هماهنگى اراده تکوینى و تشریعى).
به سخن دیگر، گرچه در ارادهى تکوینى الاهى، انجام کار نیک و بد، هر دو آزاد است ولى اراده تشریعى حق تعالى بر انجام کارهاى نیک (حسنات) و الاهى است و انجام کارهاى بد و مذموم را بر بندهاش نمىپسندد.
امام رضا (ع) در پاسخ به سؤالى در مورد کلام امام صادق (ع) که فرموده بود: «لاجبر و لاتفویض، بل امر بین امرین»، فرمود: "... وجود راه (و امکان) براى انجام آنچه به آن امر شده و ترک آنچه از آن نهى شده است، مىباشد."، راوى حدیث مىگوید: از امام (ع) پرسیدم آیا براى خداوند در این امر، مشیت و ارادهاى هست؟ امام (ع) فرمود: "اما طاعات، اراده و مشیت الاهى در آنهاست، امر به آن شده، رضا براى آن است و معاونت بر آن است، و اراده و مشیت خداوند در گناهان، نهى از آنها و سَخَط براى آنها و خذلان بر آنها است،...".[18]
نتیجه: تمایل انسان به بدى و تبهکارى، بدون خواست و اذن تکوینى الاهى ممکن نیست و بدون اجازهى حق تعالى هیچ امرى در خارج -که شامل اندیشه و اراده و... انسان نیز مىشود- تحقق نمىیابد و خواست تکوینى الاهى همان، آزادى و اختیار بنده است در اراده و قصد و انجام اعمال (خوب یا بد). و این نه تنها هیچ منافاتى با هدف الاهى ندارد، بلکه تنها راه رسیدن به کمال و سعادت و قرب و لقاى الاهى و یا نقص و شقاوت و بُعد و دورى از حق تعالى همین است و بهشت و جهنم بر اساس تکلیف مشخص مىگردد و پایهى تکلیف انسان بر اختیار و ارادهى اوست. و خداوند از راه درون (عقل و فطرت) و برون (ارسال رسل و انزال کتب و هدایت امامان معصوم) امکان ورود به منزل نعمت و دورى از نقمت را فراهم نموده است و همیشه راه بهشت و جهنم، سعادت و شقاوت، مَلَک و شیطان و... جدا بوده و خواهد بود.
روایاتى از خاندان عصمت و طهارت (ع)، در تفسیر و تأویل آیات مورد بحث نقل گردیده است که به جهت اختصار، از ذکر آنان خوددارى مىشود و علاقه مندان مىتوانند به تفاسیر و کتب روایى مراجعه فرمایند.[19]
شایان ذکر است که بحث پیرامون مسئلهى اراده ی الاهى و ارادهى انسان، و رابطهى آنها و جبر و اختیار، امر بین الامرین، مخلوق بودن افعال بندگان و... و مشیت اللَّه و اقسام آن، فرق مشیت و اراده و... مجال بسیار گستردهاى را مىطلبد و در آیات و روایات و تفاسیر و کتب کلام و فلسفه و عرفان و کلمات بزرگان و دانشمندان اسلامى و معارف الاهى غناى کافى وجود دارد.
در پایان سخن، ذکر این نکته مفید خواهد بود که برخى مشیت و خواست را به "رضا" تفسیر و تعبیر نموده و پیرامون مفهوم و اهمیت رضا و انواع و اقسام و مراتب آن بحث نمودهاند. بدین معنا که یکى از ثمرات محبت به ذات حق، "رضا" است و رضا از مقامات عالى مقربان مىباشد.[20] "راضى" چیزى جز "رضاى حق تعالى" را طالب نیست و خواست و ارادهى او درخواست و ارادهى حق، فانى است.[21]
خواست پروردگار عالمیان، خواست اوست و هر کس به "مقام رضا" رسید، به جمیع مراتب بندگى رسیده است. "... و الرضا اسمٌ یجتمع فیه معانى العبودیة".[22]
گر بار عشق او به "رضا" مىکشى چه باک
خاور به جا نبود و یا باختر نبود[23]
"لاهیجى" در شرح گلشن راز، در مورد رضا مىنویسد: حقیقت رضا، بیرون آمدن است از رضاى خود به دخول در رضاى محبوب و راضى شدن به هر چه حضرت خداوند دربارهى وى ارادت آن چیز نموده باشد، به حیثیتى که هیچ ارادت و داعیه، او را به خلاف ارادت اللَّه نباشد که "و ما تشاؤون الا ان یشاء اللَّه". و راضى به حقیقت، آن کس را توان گفت که او را بر تقدیرات الهى اصلاً اعتراضى نباشد".[24]
با پذیرش این، تفسیر و نظر، بندهى حقیقى و سالک مجذوب و محبّ صادق هیچ گاه تمایل و ارادهى نسبت به چیزى که رضایت معبود و محبوب در آن نباشد، نخواهد داشت و رضا و ارادهى حق که خیر و زیبایى و پاکى محض است، هیچ گاه به بدى و پلیدى تعلق نمىگیرد.
لکن آنچه از واژهى قرآنى "مشیت" در آیات مورد بحث فهمیده مىشود، متفاوت با مفهوم "رضا" است، هرچند در مستوا و رویکرد دیگرى، چنین ترادفى ممکن است.
امکان تفصیل و تعمیق بحث و طرح مسایل جبر و اختیار و مشیت اللَّه و رضا... از دیدگاههاى متفاوت وجود دارد. در صورت تمایل و اعلام، اقدام خواهد گردید.
[1] فولادوند، محمد مهدى، ترجمهى قرآن کریم، ص 586.
[2] ر.ک: طباطبایى، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 20، ص 220 - 221.
[3] ترجمه ی قرآن کریم، ص580.
[4] المیزان، ج20، ص 120 و 131 و 140.
[5] همان، ص 69.
[6] آشتیانى، میرزا مهدى، تعلیقه بر شرح منظومه، حکمت، ص 27.
[7] انفال، 17.
[8] نساء، 78.
[9] دعاى جوشن کبیر، بند 55.
[10] حاجى سبزوارى، ملاهادى، شرح الاسماء، ص 170.
[11] ر.ک: نمایههاى، انسان و اختیار، سؤال 51، مشیت الاهى و خواست انسان،سؤال 95 ؛ امر بین الامرین، سؤال 58.
[12] فخرالدین جامى، دیوان شعر، ص 224.
[13] در مورد ارادهى ذاتى خداوند، سخن فراوان است و عدهاى از حکما، ارادهى ذاتى و... خداوند را منکرند. ر.ک: نهایة الحکمة، ص 296 - 306 ، 307؛ اسفار، ج 6، ص 307 - 368 ، 379 – 413، ج 2، ص 135 - 136 ، ج 6، ص 384 - 385 و... .
[14] ر.ک: آموزش عقاید، محمد تقى مصباح، 87 – 90 و 164 – 166 و 184، از همان نویسنده، آموزش فلسفه، صص 421 - 428؛ نیز همان نویسنده، معارف قرآن، 3 - 1، ص 133 – 146، 195 - 202 و... .
[15] انسان، 3.
[16] بلد، 10.
[17] بقره، 256.
[18] عطاردى، شیخ عزیز اللَّه، مسند الامام الرضا (ع)، ج 1، ص 37.
[19] ر.ک: صدوق، توحید، باب 55، باب المشیئة و الارادة؛ بحار الانوار، ج 4، ص 134 - 152، ج 5، ص 84 - 135، ج 25، ص 336، ج 52، ص 50؛ تفسیر صافى، ج 2، ص775 ، 793؛ المیزان، ج 20، ص 143، 144؛ کافى، ج 1، ص 65 - 70.
[20] ر.ک: عبدالرزاق کاشانى، شرح منازل السائرین، ص 209.
[21] ر.ک: امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 217.
[22] مصباح الشریعة، باب 86، ص 182.
[23] فرهنگ دیوان امام خمینى، ص 163؛ امام خمینى، دیوان، ص 107 (سلطان عشق).
[24] لاهیجى، عبدالرزاق، شرح گلشن راز، ص 325.