انگيزه هاى انكار معاد
با اين كه عقل، هيچ مانعى براى امكان معاد نمى يابد، بلكه لزوم آن را ثابت مى كند و فطرت انـسـان نـيـز بـر لزوم آن تـاءكـيـد دارد، بـا وجـود ايـن در طـول تـاريـخ انـسـان هاى فراوانى منكر معاد شده اند و زندگى بعد از مرگ را توهم، خواب و خـيـال شمرده اند. منكران معاد استدلال محكمى بر نظر خود ندارند و فقط برمبناى گمان و حدس به انكار آخرت پرداخته اند. قرآن كريم مى فرمايد:«وَمَا لَهُم بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلا يَظُنُّونَ؛ (جاثيه : 24) و به اين مطلب (نفى و نبودن زندگى غير از زندگى دنيا) هيچ دانشى ندارند و جز گمان نمى برند».
«وَ اءَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ اءَن لَن يَبْعَثَ اللَّهُ اءَحَدا؛ً(جن : 7)
آنـهـا [نـيـز] آن گونه كه [شما] پنداشته ايد، گمان برند كه خدا هرگز كسى را زنده نخواهد گردانيد».
انكار معاد, بى دليل است :
يكى از شيوه هاى احتجاج قرآن با صاحبان عقايد باطل اين است كه از آنان, مطالبه دليل مى كند تا روشن شود كه عقايد ايشان پايه عقلى و منطقى ندارد, چنان كه در چندين آيه, آمده است:
قل هاتوا برهانكم... 1.
بگو (اى پيامبر) دليلتان را بياوريد.
و در موارد مشابهى با اين لحن مى فرمايد كه صاحبان اين عقايد نادرست, «علم» و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند بلكه به «ظن» و گمان بى دليل و مخالف با واقع, بسنده كرده اند.2
و در مورد منكرين معاد هم مى فرمايد:
و قالوا ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيى و ما يهلكنا الا الدهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون.3
و (كافران) گفتند: جز اين زندگى دنيا حياتى نيست كه مى ميريم و زندگى مى كنيم و جز روزگار, چيزى ما را نابود نمى كند (در صورتى كه) به اين مطلب, علمى ندارند و تنها گمانى مى برند.
هم چنين در آيات ديگرى بر اين نكته, تاكيد شده كه انكار معاد, تنها گمان بى دليل و نادرستى است 4. البته ممكن است گمانهاى بى دليل در صورتى كه موافق هواى نفس باشد مورد قبول هوى پرستان, واقع شود 5 و در اثر رفتارهاى متناسب با آنها و ارتكاب گناهان تدريجاً به صورت اعتقاد جزمى, جلوه كند6 و حتى شخص بر چنين اعتقادى پافشارى نمايد.7
قرآن كريم, سخنان منكرين معاد رانقل كرده است كه غالباً چيزى بيش از استبعاد نيست و احياناً اشاره به شبهات ضعيفى دارد كه منشا استبعاد و شك در امكان معاد شده است 8. از اين رو, از يك سو, پديده هاى مشابه معاد را يادآور مى شود تا رفع استبعاد گردد9, و از سوى ديگر به پاسخ شبهات, اشاره مى كند تا هيچ گونه شبهه اى باقى نماند و امكان وقوعى معاد, كاملاً تثبيت شود. ولى به اين مقدار, اكتفا نمى كند و علاوه بر حتمى بودن اين وعده الهى و اتمام حجت بر مردم به وسيله وحى, به برهان عقلى بر ضرورت معاد نيز اشاره مى كند .
1ـ بقره 111/, انبيا 24/, نمل 64/.
2ـ موئمنون 117/, نسا 157, انعام 100/, 119, 148, كهف 5/, حج 3/, 8, 71, عنكبوت 8/, روم 29/, لقمان 20/, غافر 42/, زخرف 20/, نجم 28/.
3ـ جاثيه 24/.
4ـ قصص 39/, كهف 36/, ص 27/, جاثيه 32/, انشقاق 14/.
5ـ القيامه 5/.
6ـ روم 10/, مطففين 10/ـ14.
7ـ نحل 38/.
8ـ هود 7/, اسرا 51/, صافات 16/, 53, دخان 34/ـ36, احقاف 18/, ق 3/, واقعه 47/ـ48, مطففين 12/ـ13, نازعات 10/ـ11.
9ـ امورى كه مثل يكديگرند در همان جهت مماثلت, حكم واحدى خواهند داشت ; خواه حكم به امكان باشد و خواه حكم به عدم امكان «حكم الامثال فى ما يجوز و مالا يجوز واحد».
محمد تقى, مصباح يزدى, آموزش عقايد, ج 3, صص 63 ـ 37
در ايـن مجال، مهم ترين انگيزه هاى انكار معاد يعنى ظاهربينى، شبهه ها و استبعادها، دلبستگى و گريز از قيد و مسئوليت مورد بررسى قرار مى گيرند.
1. ظاهر بيني:
بـسـيـارى به ظاهر بينى و عدم تعمّق و تدبّر خو كرده اند. آنان فقط چيزهايى را مى پذيرند كـه قـابـل درك بـا حـواس ظـاهـرى بـاشـد و اگـر مـطـلب و مـعـنـايـى قابل درك با حواس ظاهرى نباشد، از آن غفلت مى ورزند و بدان اعتنا نمى كنند. مباحث معاد نيز از مـباحثى است كه با حواس ظاهرى قابل درك، مشاهده و اثبات نيست . روح، برزخ، قيامت، تجسم اعـمـال، نـعـمـت هـاى بهشت، عذاب هاى جهنم و... مباحثى دقيق و لطيف اند كه فهم آنها، ذهن صاف و نقّاد مى طلبد و ظاهربينان سطحى نگر از درك آن ناتوان اند. قرآن با اشاره به اين گروه مى فرمايد:
از زنـدگـى دنيا، ظاهرى را مى شناسند و حال آن كه از آخرت غافلند. آيا در خودشان به تفكر نپرداخته اند؟ خداوند، آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز به حق و تا هنگامى معين، نـيـافـريـده اسـت و [بـا ايـن هـمـه ] بـسـيـارى از مـردم لقـاى پـروردگـارشـان را سـخـت منكرند.
2. شبهه ها و استبعادها:
بـسيارى از منكران با استناد به شبهه ها و استبعادها از پذيرش معاد امتناع مى ورزند. آنان چون زنـده شـدن مـرده اى را كـه اجـزاى آن پـوسـيـده و پـراكـنـده شـده، بـعـيـد و مـشـكـل مـى دانـنـد و خـود را از انـجـام آن نـاتـوان مـى بـينند، به انكار قيامت و معاد برمى خيزند. عـامل بسيارى از شبهه ها نيز تصوير غلطى است كه از مرگ و قيامت وجود دارد. بسيارى مرگ را مساوى نيستى پنداشته اند و با توسل به محال بودن بازگشت دوباره معدوم و نيست شده، زنده شـدن دوبـاره انـسـان را مـحال شمرده، قيامت را انكار كرده اند و بسيارى نيز چون نتوانسته اند مسائل مربوط به معاد و قيامت را با عقل خود توجيه و درك كنند، آنها را انكار كرده اند.
لازم بـه توضيح است كه گزاره هاى دينى از جمله گزاره هاى مربوط به معاد را مى توان به سه نوع تقسيم كرد:
الف ـ خردپذير؛ گزاره هايى كه وقتى با تاءمّل عقلى در آنها بنگريم، هيچ منعى در پذيرش آن هـا نـمـى يـابيم و استدلال عقلى را پشتوانه آن ها مى بينيم . گزاره هاى «خداوند يگانه است »؛ «خداوند عادل است » و... از اين نوع اند.
ب ـ خـردگـريـز؛ گـزاره هـايى كه عقل در پذيرش آنها منعى نمى يابد و راهى براى نفى آنها نـدارد ولى در اثـبـات آنـها نيز توانا نيست ؛ البته با توجه به بعيد بودن و خارج از توان عـادى بـودن آن گـزاره هـا، عـقـل از پـذيـرش آنـهـا احـسـاس گريز دارد. از نظر ابن سينا «معاد جـسـمـانـى » از گـزاره هـايـى اسـت كـه عـقـل تـوان اثـبـات آن را نـدارد و فقط بايد تعبّداً به نقل آن را پذيرفت .
ج ـ خـرد سـتـيـز؛ بـعـضـى گـزاره هـاى مـنـسـوب بـه ديـن، خـرد سـتـيـزنـد يـعـنـى عـقـل از پـذيـرش آنـهـا امـتـناع دارد و دليل محكم بر نفى آنها دارد. اين چنين گزاره هايى گرچه مـنـسـوب بـه ديـن مـى بـاشـنـد؛ ولى نـتـيـجـه تـحـريـف هـايـى هـسـتـنـد كـه در ديـن اعـمـال شـده و بـه عـنـوان ديـن بـه مردم ارائه گرديده اند. تثليث و سه گانگى خداوند در عين يگانگى از گزاره هاى دينى خردستيز است .
يـكـى از عـوامـل انكار معاد، وجود گزاره هاى نوع دوم در مباحث مربوط به معاد است . گزاره هايى كـه بـراى عـوام و عـقـل هاى سطحى و كم عمق سنگين است . آيات حاكى از استبعادهاى منكران ناظر بـه هـمـيـن گـزاره هاى نوع دوم است . براى يك انسان عوام و سطحى نگر بسيار سنگين است كه بپذيرد انسانى كه مرده و استخوان هاى بدنش پوسيده و پودر شده، دوباره زنده مى گردد:
«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ ؛ (يس : 78)
و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد؛ گفت : «چه كسى اين استخوان ها را كه چنين پوسيده است، زندگى مى بخشد؟».
«مـرگ را نـيـسـت شدن و پايان نهايى زندگى دانستن » نيز از شبهه ها و تصورات غلطى است كه بسيارى را به انكار معاد واداشته است . آن كس كه مرگ را مساوى نيست و نابود گرديدن مى پـنـدارد و مـعـاد را بـازگـرداندن معدوم تصور مى كند، عقلش با گزاره «تجديد حيات معدوم» ستيز دارد و نمى تواند آن را بپذيرد.
از آنجا كه اعتقاد به معاد، از اعتقادهاى تحول زا، مبارزپرور و قاطعيت بخش است و انسان ها را از پـذيـرش ظـلم و سـتـم جـبـّاران و استثمار زراندوزان بازمى دارد، امامان كفر، زراندوزان و جبّاران تـاريـخ بـراى تـداوم سـلطـه خـود بـر مـحـرومـان بـه تـرويـج كـفـر و جـهـل همت گمارده اند و با دامن زدن به شبهه ها و استبعادها، توده مردم را از ايمان آوردن به معاد منصرف كرده اند:
و اشراف قومش كه كافر شده و ديار آخرت را دروغ مى شمردند و در زندگى دنيا آنها را مرفّه ساخته بوديم گفتند: ... آيا به شما وعده مى دهد كه وقتى مرديد و خاك و استخوان شديد، شما از گور بيرون آورده مى شويد؟ وه، چه دور است آنچه وعده داده مى شويد.
دلبستگى ها
عـلاقـه و دلبـسـتـگى از عوامل تاءثيرگذار قوى بر بينش و فكر انسان است . انسان اگر به چـيـزى دلبـستگى داشت، نسبت به مخالف و ضد آن نفرت پيدا مى كند و علاقه و دلبستگى اش بـاعـث مـى شـود كـه عـيـوب مـطـلوبـش را نـبـيـنـد، بـلكـه عيب هاى مطلوبش در نظر او زيبايى و جمال جلوه كند.
انسان كامياب و بهره مند از نعمت هاى دنيا نيز چنان به آنچه دارد دلبسته و مسرور مى گردد كه بـدون تعقل و تدبر نقص مهم نابودپذيرى آنها را نمى بيند و آنها را جاودانه پنداشته و به انكار آخرت مى پردازد. قرآن مى فرمايد:
و اگر پس از زيانى كه به او رسيده، از جانب خود رحمتى به او بچشانيم، قطعا خواهد گفت : من سزاوار آنم و گمان ندارم كه رستاخيز برپا شود.
عـشـق بـه دارايى ها، آرزوى رسيدن به مطلوب ها و خوف از دست دادن ها، انسان دنياگرا و بهره مـنـد را بـه سوى انكار آخرت سوق مى دهد. قرآن داستان دو دوست را يادآور مى شود كه يكى از آنان از مواهب دنيا بهره مند بود و همين بهره مندى او را در لبه پرتگاه كفر قرار داد:
و بـراى آنـان آن دو مـرد را مـثـل بـزن كـه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [بـاغ ] را بـا درختان خرما پوشانديم و ميان آن دو كشتزارى قرار داديم . هر يك از اين دو باغ، مـحـصـول خـود را [بـه مـوقـع ] مى داد و از [صاحبش ] چيزى دريغ نمى ورزيد، و ميان آن دو باغ نـهـرى روان كـرده بـوديـم ... و در حـالى كـه بـه خـويـشـتـن سـتـمـكـار بـود، داخـل بـاغ شـد [و] گـفـت : «گـمـان نـمـى كـنـم ايـن نـعـمـت هـرگـز زوال پذيرد و گمان نمى كنم كه رستاخيز بر پا شود.»
ايـن فـرد وقـتـى بـه بـاغ، محصول فراوان و ديگر دارايى هايش نگاه مى كند، چنان مجذوب مى شـود كـه تـصـور از دسـت دادن آنـهـا بـرايـش تـحـمل ناپذير مى شود و براى اين كه رنج اين تصور را از خود دور كند، به انكار آخرت مى پردازد.
گريز از قيد و مسؤ وليت
انـسـان بـه حـسـب طبع مادى خود، خواستار آزادى بى قيد و شرط است و نمى خواهد هيچ حدّ، قيد و مـسـؤ وليـتى داشته باشد. عامل اصلى انكار قيامت از نگاه قرآن، در همين نكته نهفته است . اعتقاد بـه مـعـاد و روز بازپرسى، پاداش و جزا مسؤ وليت آور است و براى انسان قيد و حد ايجاد مى كـنـد. معتقد به معاد نمى تواند هر چه دلش مى خواهد انجام دهد، بايد از انجام كارهايى خوددارى ورزد، وظـايـف و مـسـؤ وليـت هـايى را متوجه خود مى بيند كه شانه خالى كردن از انجام آنها به معناى تن سپردن به قهر و غضب خداوند است . اين اعتقاد با توجه به آثار و پى آمدهاى ناشى از آن با خواهش هاى نفسانى و ولنگارى طلبى و بى قيدى ناسازگار است و انسانى كه حكومت خـواهـش هـاى نـفسانى را بر وجود خويش پذيرفته و به هر ظلم، فسق و فجورى دست مى زند، بـراى قـانـع كـردن وجـدان سـرزنـشـگـر خـويـش بـه شـبـهـه هـا و اسـتـبـعـادهـا مـتـوسـل مـى شـود و بـا كـمـك گـرفتن از آنها، آخرت را انكار مى كند تا ترس از كيفر را كنار گـذاشـتـه، عيش خود را مكدّر نسازد. از نگاه قرآن، اقدام انكارگرانه بسيارى از كسانى كه در پـس شـبـهـه هـا و اسـتـبـعـادهـا مـوضـع گـرفـتـه بـودنـد، نـاشـى از ايـن عامل است و آن ادعاها براى توجيه ظاهرى انكارشان بوده است . به آيات زير توجه فرماييد:
ـ آيـا انـسـان مـى پـنـدارد كه هرگز استخوان هاى او را جمع نخواهيم كرد؟ آرى قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم ! (انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت ) در تمام عمر گناه كند!
ـ آنـان كـه روز جـزا را دروغ مى پندارند ـ و جز هر تجاوز پيشه گناهكارى آن را به دروغ نمى گـيـرد... ـ نـه چـنـيـن اسـت، بـلكـه آنـچـه مـرتـكـب مـى شـدنـد زنـگـار بـر دل هايشان بسته است .
ـ كـافـران گـفتند: اين چيز عجيبى است ! آيا هنگامى كه مرديم و خاك شديم (دوباره به زندگى بـازمـى گرديم )؟! اين بازگشتى بعيد است ! ... آنها حق را هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند؛ از اين رو پيوسته در كار پراكنده خود متحيرند!
در اين آيات زعم و گمان منكران معاد ذكر شده و بعضى شبهه ها و استبعادهاى آنان مطرح گشته اسـت ولى پـس از آن تـصـريـح شـده كـه ايـن شـبـهـه هـا و اسـتـبـعـادهـا عـامـل اصـلى و واقـعـى انـكـار مـعـاد از طـرف آنـان نـيـسـت، بـلكـه آنـان دنبال آزادى بدون قيد و شرط هستند و مى خواهند از مسؤ وليت فرار كنند و چون اعتقاد به معاد با ايـن خـواسـتـه آنـان مـنـافـات دارد بـه تـكـذيـب مـعـاد بـرمـى خـيـزنـد تـا بـراى رسـيـدن بـه آمال نفسانى خود هيچ مانعى نداشته باشند.