براساس آيات قرآنى، مسئله معاد، كلى و عمومى بوده و تمام موجودات - از جمله انسان به سوى خداوند متعال بازخواهند گشت روم (30 )، آيه 11 ؛ عنكبوت (29 )، آيه 19 و 20 ؛ يونس (10 )، آيه 34 ؛ انشقاق (84 )، آيات 6 12 . . اما چگونگى معاد، براساس آيات و روايات، هم جسمانى است و هم روحانى ؛ يعنى، هم جسم انسان و هم روح آدمى به سوى خدا باز گشته و در محضر او، حاضر خواهد شد . از اين رو، پس از مرگ نه جسم آدمى معدوم مى شود و نه روح او .
براساس آيات قرآن، انسان در مقام يك موجود و قطعه اى از هستى، هيچ گاه معدوم نمى شود ؛ بلكه متحوّل و دگرگون مى شود و براساس حركتى كه از آغاز پيدايش داشته، نتيجه آن را مى بيند .
در يكى از آيات مى فرمايد: «أَوَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ * وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ * الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ * أَوَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ * إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ »؛ يس (36 )، آيات 77 - 82 . ؛ «مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه اى آفريده ايم . پس به ناگاه وى ستيزه جويى آشكار شده است و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد، گفت: چه كسى اين استخوان ها را - كه چنين پوسيده است زندگى مى بخشد؟ بگو: همان كسى كه نخستين بار آن را پديد آورد و او است كه به هرگونه آفرينشى دانا است . همو كه برايتان در درخت سبز فام اخگر كه از آن (-( چون نيازتان افتد )-)آتش مى افروزيد . آيا كسى كه آسمان ها و زمين را آفريده، توانا نيست كه (-( باز)-) مانند آنها را بيافريند؟ آرى او است آفريننده دانا ؛ چون به چيزى اراده فرمايد، كارش اين بس كه مى گويد: باش، پس (-( بى درنگ )-)موجود مى شود» .
اين آيات، به روشنى حكايت دارد كه جسم انسان نيز معاد خواهد داشت . از اين رو در پاسخ به كسانى كه منكر معاد بوده و با لحن انكار و استبعاد مى گويند: چه كسى به استخوان هاى پوسيده حيات مى بخشد و آن را در قيامت زنده مى كند ؛ مى فرمايد: آنكه استخوان ها را به وجود آورده و به آنها حيات داده است، استخوان هاى پوسيده را نيز زنده مى كند حج (22 )، آيه 5 و 6 ؛ ق (50 )، آيات 9 - 11 . .
البته روح و جسمى كه در قيامت در محضر الهى حاضر خواهند گشت، روح و جسم تحوّل يافته و متكامل شده اند ؛ نه همين روح و جسمى كه در اين دنيا بوده اند .
توضيح آنكه انسان، يكى از سرفصل هاى حركت خود را در مسير حركت و سير عام خود، با مرگ آغاز مى كند . در اين مرحله - كه در ظاهر جدايى ميان جسم و روح پيش مى آيد روح با قبض و اخذ الهى توسط مَلَك يا مَلَك ها، قبض شده، در نظام ديگرى - كه مخصوص به روح است وارد مى گردد . در آن نظام و عالم باقى و براساس مسير انتخابى خود در دنيا، به سير و حركت خويش ادامه مى دهد . بدن هم در اين نظام، باقى بوده و در شرايط ديگر، وارد مسير جديدى مى شود و با تحوّل و تبدّل خاصى، به حركت خود ادامه مى دهد ؛ انسان اگر بخواهد در سير خود به سوى خدا و لقاى حضرت حق، به عوالم ديگر وارد شود و آن مراحل را طى كند ؛ بايد هم «روح» او متحول گشته و خصوصيات جديدى را كسب كند و يك سلسله رنگ ها و معيارها را از دست دهد و تكامل يابد تا متناسب با آن عوالم و موازين آنها شود و هم «جسم» او با حركت و تحوّل خود، خصوصيات و آثار عالم مادى را رها ساخته، با كسب يك سلسله از احكام و قوانين عالم بالا، با آنها متناسب گردد .
از اين رو، مرگ و انقطاع از دنيا، خود يك مرحله و تحول و يك نوع حركت و تبدّل و پشت سر گذاشتن يكى از عوالم در برگشت به سوى حضرت حق و لقاى او است و براى ورود به مرحله و مراتب بعدى نظام ها و عوالم ديگر ضرورى و بايسته است .
در بعضى از روايات درباره اوصاف، احكام و آثار عوالم ديگر آمده است كه انسان در بهشت پير نمى شود، مريض نمى گردد، غذايش غير از غذاى اينجا است و مشيتش غير از مشيت اين دنيايى است . براساس بعضى از آيات، انسان در جهنم مى سوزد ؛ ولى خاكستر نمى شود . بدن بايد چگونه باشد كه بسوزد ولى خاكستر نشود؟ اين گونه آيات و روايات به روشنى حاكى از اين سنت الهى است كه هم روح و هم جسم، بايد متحوّل و متكامل شوند تا قابليت احكام و آثار آن عوالم را بيابند .
«منِ» آنجا همان «منِ» اينجا است ؛ ولى اين «منِ» تكامل يافته و متحوّل شده و قابليت ورود به عالم قيامت را پيدا كرده است . «من» عوض نمى شود و همان است كه بود ؛ ولى اين «من» منازل و مراحلى را طى كرده، نواقصى را پاك نموده، احكام اين عالم را از دست داده و آماده ورود به عالم قيامت گشته است .
به هر حال، اين تحولات در سير حركت انسان ها به سوى خداوند، براساس سنت و قانون الهى در نظام هستى لازم و بايسته است. اين واقعيت تكوينى است كه آيات قرآن نيز بر آن مهر تأييد گذاشته است: «أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِى لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ »؛ ق (50 )، آيه 15 . ؛ «مگر از آفرينش نخستين (-( خود )-)به تنگ آمديم؟ (-( نه )-) بلكه آنها از خلق جديد در شبهه اند» .
خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد: آيا شما (-( منكران معاد)-) فكر مى كنيد همان يك بار خاك به صورت بدن انسان درآمد، و ديگر عاجز شديم؟! اينها كه اين شبهه را مطرح مى كنند، نمى دانند كه مرتّب در حال آفرينش هستيم و جسم و روح را كه مفارق از بدن است، به سوى خلق جديد در حركت مى بريم . اينها دايم در حال خلق جديدند ؛ ولى خودشان خبر ندارند .
بنا بر آنچه گفته شد پس از مرگ، روح وارد عالم برزخى شده، حركت خود را در مسيرى كه در دنيا انتخاب كرده، ادامه مى دهد و با تحوّلات و تبدلاتى كه در اين حركت دارد، كامل تر شده، متناسب با احكام و آثار عوالم بالاتر مى گردد ؛ اين حركت و تحول براى روح و جسم، بايسته و ضرورى است . پس از آنكه روح و بدن، مراتب، مراحل و منازل لازم را براى سنخيت يافتن با عوالم بالا طى كردند ؛ به هم مى پيوندند و وارد عالمى مى شوند كه بايد وارد شوند نگا: محمد شجاعى، بازگشت به هستى، صص 114 - 130 .