1 . معاد در روز قيامت، آيا جسمانى است يا روحانى؟
2 . اگر معاد جسمانى است، چه پاسخى براى شبهه آكل و مأكول داريد؟
« أَ وَ لَيْسَ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ »
1
« آيا كسى كه آسمان ها و زمين را آفريده ، توانا نيست كه ( - ( باز ) - ) مانند آنها را بيافريند ؟ آرى ، اوست آفريننده دانا » .
اين بحث ممكن است ظاهرش ساده باشد ولى خيلى جاى فكر دارد و در ميان عالمان ( به ويژه بين فيلسوفان و متكلمان ) ، اختلاف نظرهاى جدى وجود دارد .
ابوعلى سينا مى گويد : « از نظر عقلى ، نمى توانيم ثابت كنيم كه معاد ، جسمانى است و راهى براى اثبات آن نيست ولى چون صادق مصدّق ، رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرموده ، از باب وحى ، من قبول مى كنم » .
2
ظاهر آيات قرآن و روايات اين است كه معاد ، جسمانى است .
خداوند در سوره قيامت مى فرمايد : « بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّىَ بَنانَهُ »
3
« آرى ( - ( بلكه ) - ) تواناييم كه ( - ( خطوط ) - ) سر انگشتانش را ( - ( يكا يك ) - ) درست ( - ( و بازسازى ) - ) كنيم » .
اين تعبير ، خيلى زيبا است . خداوند مى توانست از تعبيرهاى مختلفى استفاده نمايد اما گفت : سرانگشتان شما را بر مى گردانيم چون سرانگشت همه انسان ها با همديگر فرق مى كند و هر چه انسان ها شبيه هم باشند ، ولى محال است سرانگشت دو انسان با همديگر يكسان باشند به همين جهت از مجرم ها و متهم ها و براى برخى سندها ، اثر انگشت مى گيرند و اين كه مى گويند : با پيشرفت علم ، لطائف قرآن بيشتر معلوم مى شود ، به خاطر همين نكات است . خداوند نمى فرمايد كه قيافه ها ، ابروها و يا بينى هاى شما را مثل اول درست مى كنيم . گرچه بينى دو نفر يا چشم هاى دو نفر نيز هيچ وقت مثل هم نيستند و در تمام عالم نمى توانيد حتى دو عدد عدس پيدا كنيد كه كاملاً شبيه هم باشند ولى در هر حال ، تعبير سرانگشت ، داراى ظرافت و دقت بيشترى است و ظاهر اين تعبير ، آن است كه معاد ، جسمانى مى باشد .
در آيه ديگرى آمده است : « إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزاً حَكيماً »
4
« به زودى كسانى را كه به آيات ما كفر ورزيده اند ، در آتشى ( - ( سوزان ) - ) درآوريم كه هر چه پوستشان بريان گردد ، پوست هاىِ ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند . آرى ، خداوند ، تواناى حكيم است » .
تقريباً همه آياتى كه درباره معاد است ، معاد را جسمانى تصوير مى كنند زيرا در آنها مطالبى مانند سوختن گوشت و پوست ، شهادت دادن دست و پا بر ضد انسان و . . . آمده است و نيز در آيات مربوط به بهشت ، مطالبى مانند جام هايى از نقره ، لباس هاى حرير ، حورالعين و . . . ذكر شده كه همه آنها حكايت از معاد جسمانى دارد .
در روايات هم مطالب فراوانى در مورد قيامت ، بهشت و جهنم يافت مى شود كه ظهور اكثر قريب به اتفاق آنها در معاد جسمانى است .
شبهه آكل و مأكول
برخى درباره معاد جسمانى اشكال كرده اند و اصل مسئله را زير سؤال برده اند . « ابن كمونه » ، شبهه اى را مطرح كرده و گفته است : يك قبر بياوريد و خاك آن قبر را وزن كنيم مثلاً صد كيلو خاك داشته باشد و دورش را هم به تعبير ما ، بتون كنيم كه فرسايشى نداشته باشد و در اين قبر ، مردگان متعددى دفن كنيد مثلاً هر پنجاه سال ، يك مرده در اين قبر دفن كنيد و از اين قبر ، گياهانى برويد و انسان بعدى از آن تعذيه كند و بعد از مرگش ، در همان قبر دفنش كنند و در مجموع كه حساب كنيم ، مى بينم پانصد كيلو بدن آدمى در اين قبر دفن كرده ايم ولى در مجموع ، پانصد كيلو خاك نداريم . چطور خدا مى خواهد از اين صد كيلو خاك ، پانصد كيلو آدم درست كند ؟ علاوه بر اين ، چه بسا از اين خاك ، گياهى سبز شود و مقدارى از اجزاى بدن آن مرده ، جذب گياه شود و آن گياه را انسان بعدى بخورد و جزء بدن او شود و در واقع ، يك جزء در دو بدن يا بيشتر قرار مى گيرد . حال در روز قيامت ، آن جزء با كدام بدن ظاهر مى شود و پاداش يا عذاب مى بيند ؟ اين ، شبهه « ابن كمونه » است .
جواب هاى متعددى به اين شبهه داده شده كه برخى عبارتند از :
پاسخ اول :
برخى مى گويند در انسان سلول هاى لايتجزايى وجود دارد كه سلول هاى اصلى جسم هستند و آنها تجزيه نمى شود و اين سلول ها ، جزء اعضاى بدن هيچ كس نمى شوند و در نتيجه ، اين سلول ها مى مانند و انسان مورد نظر ، از همان سلول هاى بنيادى بازآفرينى مى شود . اگر قضيه سلول هاى غيرقابل تجزيه درست باشد و بپذيريم كه همه بدن از تكثير آن سلول يا سلول ها تشكيل مى شود ، اين پاسخ ، قابل قبول است .
پاسخ دوم :
خداوند ، قدرت دارد زيرا خودش مى فرمايد : « . . . أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ »
5
« . . . مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست » ؟
بنابراين ، خداوند ، قدرت دارد و مى تواند اين كار را هم انجام دهد . در قرآن آمده است : « وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْىِ الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌ » « و براى ما مَثَلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت : چه كسى اين استخوان ها را كه چنين پوسيده است ، زندگى مى بخشد » ؟
بعد خداى متعال جواب اين اشكال را مى دهد « قُلْ يُحْييهَا الَّذى أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ »
6
« بگو : همان كسى كه نخستين بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر ( - ( گونه ) - ) آفرينشى ، داناست » . پس همان كسى كه اولين بار اين انسان را خلق كرد ، مى تواند دوباره او را بازآفرينى كند .
مورد دوم ، داستان ابراهيم خليل عليه السلام است كه عرض كرد : « . . . رَبِّ أَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى قالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ »
7
« و ( - ( ياد كن ) - ) آن گاه كه ابراهيم گفت : پروردگارا ! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟ فرمود : مگر ايمان نياورده اى ؟ گفت : بله ، ولى تا دلم آرامش يابد . فرمود : پس ، چهار پرنده برگير و آنها را پيش خود ، ريز ريز گردان سپس بر هر كوهى ، پاره اى از آنها را قرار ده ، آن گاه آنها را فرا خوان شتابان به سوى تو مى آيند و بدان كه خداوند ، توانا و حكيم است » امّا ظاهراً اين پاسخ ، فقط قدرت خداوند را بر معاد جسمانى فى الجمله ثابت مى كند يعنى در صورتى كه موجودات مرده باشند ولى مواد اوليه آنها موجود باشد و نمى تواند پاسخ شبهه ابن كمونه باشد زيرا در فرضى كه او تصوير كرده ، خاك ، كمتر از وزن انسان هاى مرده است و حتى اگر بتوان يك مورد از مثال او را درست كرد ، به عنوان نقض بر امكان معاد جسمانى ، كافى است .
پاسخ سوم :
ظاهر آيات و روايات ، دلالت دارند كه در قيامت و بهشت و جهنم ، انسان ها داراى بدن هستند و نمى توان تنها به معاد روحانى اعتقاد داشت ولى نيازى به اين جسم كه در دنيا بوده ، نيست . خداوند براى روح هر انسان ، جسمى شبيه همان جسمى كه در دنيا داشته ، خلق مى كند به طورى كه قابل شناخت و قابل تطبيق است و به عبارت ديگر ، « صورت » و شخصيت هر كس ، ثابت است اگرچه ماده او متفاوت باشد و اصلاً نيازى نيست كه همين جسم باشد زيرا اولين اشكالش اين است كه خداوند ، جسم چند سالگى را مى آورد ؟ هفت سالگى بيست سالگى يا هفتاد سالگى ؟ چون جسم انسان ، حتى در اين دنيا ، تغيير مى كند و پس از چند سال ، سلول هاى بدن عوض مى شوند بنابراين ، بايد جسم متناسب با نعمت هاى بهشتى و عذاب هاى جهنمى ، آفريده شود .
مگر نه اين است كه در روايت داريم : زبان غيبت كننده در قيامت ، دراز مى شود پس با ظاهر روايت ، سازگار نيست كه همين جسم باشد . بنابراين ، لازم نيست همين سلول ها و همين مولكول ها موجود شوند بلكه شبيه آنها خلق مى شود و حتى با اثر انگشت در دنيا هم مطابقت دارد و از نظر « صورت » ، شبيه آن است اما از نظر « ماده » ، با آن متفاوت مى باشد .
حال اشكال ديگرى مطرح مى شود و آن اين كه چطور خداوند مى خواهد يك جسم ديگر را بسوزاند در حالى كه او با جسم و سلول هاى ديگرى كه در دنيا داشته گناه كرده است ؟
جوابش اين است كه جسم گناه نكرده بلكه روح و حقيقت انسان گناه كرده است و تمام شادى ها ، غم ها ، سختى ها و عذاب ها ، متعلق به روح است و جسم ، فقط ابزار انتقال درد و شادى به روح مى باشد يعنى با ديدن صحنه اى فرح انگيز ، روح شاد مى شود و نيز در هنگام سوختن با آتش ، اين روح است كه درد مى گيرد .
سؤال : اگر بنا باشد روح عذاب شود يا لذت ببرد ، پس چه نيازى به بدن هست ؟ آيا همان معاد روحانى كفايت نمى كند .
جواب اين است كه ما دو نوع عذاب و دو نوع شادى داريم برخى غم و شادى ها ، درونى هستند مانند محبتى كه از تصور محبوب در قلب ما ايجاد مى شود و احساس شادى و خوشى درونى پيدا مى كنيم و يا غمى كه از احساس درونى و يا اندوه قلبى نسبت به پوچى و بى هدفى در زندگى ، براى ما ايجاد مى شود . گاهى نيز غم ها و شادى هاى روحى ، از عوامل بيرونى سرچشمه مى گيرند مانند شادى اى كه بر اثر ديدن صحنه اى زيبا يا ناراحتى اى كه بر اثر سوختن بدن ، به روح وارد مى شود و در هر دو نوع ، روح ، نيازمند جسم است . در نوع اول ، اگر مغز نباشد ، تصور محبوب يا هدف ، ممكن نيست و در نوع دوم ، اگر چشم يا پوست نباشد ، آن حس و درك ، ممكن نيست . اگر كسى كور مادر زاد باشد ، امكان ندارد بفهمد سرخى گل سرخ يعنى چه چون از طريق چشم كه ابزار ديدن رنگ هاست ، آن روح آگاه مى شود و اگر بخشى از اين ابزارهاى جسمى نباشد ، بخشى از آگاهى هاى روح قطع مى شود و امكان رسيدن به آن ، به طور شفاف و كامل ، ممكن نيست . در نتيجه ، به جهت اين كه لذت ها و عذاب ها در قيامت ، به طور كامل به انسان ها برسند ، لازم است علاوه بر معاد روحانى ، معاد جسمانى نيز باشد اگرچه « بدن قيامتى » ، متناسب با نظام قيامت مى باشد .
( 1 ) يس ( 36 ) ، آيه . 81
( 2 ) بوعلى سينا ، شفا ، مقاله نهم الهيات .
( 3 ) قيامت ( 75 ) ، آيه . 4
( 4 ) نساء ( 4 ) ، آيه . 56
( 5 ) بقره ( 2 ) ، آيه . 106
( 6 ) يس ( 36 ) ، آيه . 79
( 7 ) بقره ( 2 ) ، آيه . 260