مقارنات نماز
۱ - قيام
وظيفه قلبى نمازگزار به هنگام قيام اين است كه به ياد آورى كه در برابر خداوندى ايستاده اى كه بر اعماق دلت واقف است و از همه رفتار و كردار تو آگاه است، چه آشكار كنى و چه پنهان بدارى. و از رگ گردنت به تو نزديكتر است. او را آن چنان عبادت كن كه گويى او را مى بينى، كه اگر تو او را نمى بينى، او تو را مى بيند. دلت را در برابر او مستقيم بدار، آنچنان كه بدنت را در برابر او مستقيم قرار داده اى. سرت را پايين بينداز، كه آن شريف ترين اعضاى بدن توست، و دلت را خاضع و خاشع نگهدار، و از هر گونه كبر و نخوت بپرهيز. در برابر او آن چنان بايست كه در برابر سلاطين روزگار مى ايستند.
اگر تو از شناخت كنه ذات او ناتوان هستى، از اعماق دلت در مى يابى كه در برابر پادشاهان با سكون و آرامش و نرمش سخن مى گويى و احيانا زبانت بند مى آيد و بدنت مى لرزد، كه علت همه آنها ترس و وحشتى است كه از تصور عظمت او بر تو عارض مى شود، پس چگونه است كه در برابر خداوند قادر متعال مى ايستى و چنين حالى بر تو عارض نمى شود؟! اگر در مورد عظمت و قدرت او بينديشى و به يادآورى كه او خداوند قهارى است كه پشت جباران از او مى لرزد و ملك دنيا و آخرت از آن اوست، همان حالت خوف و خشيت بر تو عارض مى شود كه مقصد نهايى عارف همان است.
هنگامى كه عظمت نامتناهى و قدرت بيكران حق تعالى را تصور كنى و به يادآورى كه همه چيز از اوست و در دست اوست، بر ميزان اميدهايت افزوده مى شود، با دلى مالامال از خوف و رجا (ترس و اميد) در برابرش مى ايستى. چنان كه آيات وارده در مورد خوف و رجا اين معنى را تأکید مى كند.(۲۱۴ )
از تصور عظمت خالق شرم و حيا نيز بر سراسر وجودت احاطه مى كند، زيرا تصور عظمت آمر موجب احساس شرمندگى از قصور در مأموريت است. و اينها حالاتى است كه در نمازگزار مطلوب است.
در تمام حالات قيام به يادآورد كه در زير نظر و مراقبت حضرت احديت هستى، تصور كن كه مرد شايسته اى از خويشاوندانت تو را در نظر دارد، و تو مى خواهى كه او تو را به نيكى بشناسد، پس همه جوارحت را به خضوع و خشوع وا مى دارى، بدنت مى لرزد و دقيقا مراقب رفتار خود مى شوى، زيرا بنده ضعيفى تو را مى بيند كه مى خواهى او تو را به نيكى و صلاح بشناسد. اگر به جهت مراقبت و مواظبت بنده اى ناتوان، رفتار خود را تغيير مى دهى، پس چگونه است كه همواره تحت مراقبت و مواظبت خداى قاهر و قادر هستى و مواظب خويش نمى باشى! پس خود را سرزنش كن و بگو: اى نفس، چگونه ادعاى خداشناسى مى كنى، در حالى كه براى نگاه بنده اى مسكين و ناتوان حيا مى كنى و از نگاه خداى قادر متعال حيا نمى كنى؟! آن بنده مسكين هيچ قدرتى بر جلب منفعت يا دفع ضرر از تو ندارد ولى اين خداى قادر و قاهر، خالق و مولاى توست، همه خيرها به دست اوست، دفع همه شرها به وسيله اوست. تو مى دانى كه او از ظاهر و باطن تو آگاهست، از اعماق دلت اطلاع دارد ولى از عظمت او نمى هراسى و از قدرت او نمى ترسى، آيا او «نعوذ بالله» از يك بنده مسكين در نزد تو بى اعتبارتر است؟!! چقدر نادان و حق ناشناسى؟!
از محضر رسول اكرمصلىاللهعليهوآله پرسيدند: از خدا چگونه بايد حيا كرد؟ فرمود:
تستحى منه كما تستحى من رجل صالح من قومك :
«از او حيا مى كنى، آن چنان كه از مرد شايسته اى از قوم خود حيا مى كنى(۲۱۵) ». اما ادامه قيام، رمز ادامه اقبال و توجه به خداى متعال است، كه همچنان به حالت حضور قلب و اقبال دل پايدار بمانى، تا توجه پروردگار نيز براى تو ثابت و پابرجا باشد. چنان كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآله مى فرمايد:
ان الله مقبل على العبد ما لم يلتفت :
«خداى تبارك و تعالى بر بنده خود توجه و عنايت دارد، تا هنگامى كه او از خدا روى نگردانيده است(۲۱۶) ».
به طورى كه نمازگزار واجب است سر و صورت و نگاهش را از توجه به غير نماز نگهدارد، بر او لازم است كه دلش را نيز از توجه به غير نماز باز دارد. اگر لحظه اى دلش متوجه غير نماز شود، زود آن را مورد سرزنش قرار دهد كه اين دل غافل، تو اينك در تحت مراقبت خداى قهار هستى و با خدايى مناجات مى كنى كه از اعماق دلت آگاهست. چقدر زشت است كه انسان در حال مناجات از كسى كه با او مناجات مى كند غافل باشد؟! با تعبيراتى نظير اين تعبيرها، نفس خود را سرزنش كن تا بيدار شود و از حال غفلت باز گردد و متوجه خداى منان گردد و از غير نماز روى بتابد.
سعى كن كه همواره دلت خاشع باشد تا موجب خشوع بدنت شود، كه همواره خشوع ظاهر تابع خشوع باطن است. از اين رهگذر روزى رسول اكرمصلىاللهعليهوآله مردى را مشاهده كرد كه در حال نماز با ريش خود بازى مى كند، فرمود:
لو خشع قلبه لخشعت جوارحه :
«اگر قلب اين مرد خشوع كرده بود، اعضاى جوارحش نيز خشوع مى كرد(۲۱۷) ». آرى اعضاى جوارح تابع فرمان دلست، آنچنان كه افراد رعايا تابع فرمان حاكم هستند. و به همين جهت در دعاهاى ماءثوره آمده است : اللهم اصلح الراعى و الرعية : «خدايا! حاكم و رعيت را اصلاح فرما(۲۱۸) » كه قلب حاكم ور دي اندامها رعايا هستند، اگر حاكم اصلاح شود، رعايا اصلاح مى گردند، اگر دل خاشع شود، اعضاى جوارح نيز به تبعيت آن خاشع مى شوند.
آنچه گفته شد دقيقا مطابق منطق عقل و مقتضاى طبيعت است، زيرا انسان در برابر زمامداران و جباران روزگار همواره تلاش مى كند كه اين چنين خود را خاضع و خاشع نشان دهد و هرگز به هنگام حضور در محضر آنان به موضوع ديگر نمى انديشد و به چپ و راست نمى نگرد، كمال ادب و فروتن را از خود نشان مى دهد. چنين انسانى كه در برابر بزرگى از خلق چنين رفتار مى كند، اگر در برابر خداى قادر متعال به چپ و راست بنگرد و به همه چيز جز توجه به او بينديشد و مقتضاى ادب و فروتنى را رعايت نكند، دليل جز نقص معرفت و قصور شناخت و غفلت از عظمت و قدرت بيكران او ندارد.
چقدر جالب و پر معنى است آيه شريفه كه مى فرمايد:
الذى يراك حين تقوم و تقلبك فى الساجدين :
«او خداوندى است كه مى بيند تو را، هنگامى كه مى ايستى، و جابه جا شدنت را در ميان سجده كنندگان(۲۱۹) ».
۲ - نيت
نمازگزار به هنگام نيت بايد اراده قطعى و عزم راسخ بر اجابت فرمان خدا در انجام فريضه نماز و رعايت شرايط كمال آن و نگهدارى خويش از چيزهايى كه ناقض و مفسد نماز است داشته باشد و همه اينها را فقط براى رضاى خدا و صرفا براى تقرب به پيشگاه او انجام دهد كه اين عبادت جوانمردان و آزاد مردان است.(۲۲۰)
اگر اين سطح عالى عبادت كه عبادت جوانمردان و آزاد مردان است از تو فوت شود، پس لااقل درجه دوم آن كه عبادت تاجران و سود جويان است از تو فوت نشود و آن پرستش خداى منان به اميد رسيدن به بهشت و پاداشهاى يزدان در سراى جاودان است.
و اگر از اين درجه عبادت نيز محروم شدى، پس لااقل از درجه سوم آن كه عبادت بردگان است غافل مباش، كه آن عبادت مولى براى ترس از عقوبت اوست.
بردگان هرگز با مولاى خود مخالفت نمى كنند، زيرا از مجازات و كيفر او مى ترسند. تو نيز اگر جوانمرد نيستى كه بدون ترس و اميد خدا را بپرستى، و اگر بازرگان هم نيستى كه به اميد سود فراوان او را بپرستى، پس لااقل يك بنده مطيع باش كه براى ترس از دوزخ او را بپرست.
هنگامى كه براى نماز نيت مى بندى، از خداى تبارك و تعالى قبول منت كن كه به تو اجازه مناجات داده است. با آنهمه سوء ادب و فزونى معصيت كه در خود سراغ دارى، باز هم به تو اجازه فرموده كه او را بخوانى و با او سخن بگويى و راز دلت را بازگو نمايى. قدر موقف را بدان و نيك بينديش كه با چه كسى مناجات مى كنى و چگونه مناجات مى كنى؟!
شايسته است كه در اين هنگام پيشانى ات از خجالت و سرافكندگى عرق كند و مفاصل بدنت از هيبت او به لرزه در آيد و رنگ چهره ات از خوف و خشيت به زردى گرايد. چنان كه در بخش قبلى از همسران رسول اكرمصلىاللهعليهوآله نقل كرديم كه مى گفتند: «رسول خدا با ما سخن مى گفت و ما نيز با او سخن مى گفتيم، چون وقت نماز فرا مى رسيد، آن چنان مشغول مناجات خدا مى شد كه گويى او ما را نمى شناسد و ما نيز او را نمى شناسيم(۲۲۱) ».
امام صادقعليهالسلام مى فرمايد:
الاخلاص يجمع حواصل الاعمال :
«اخلاص همه اعمال شايسته را در برمى گيرد و كليد قبولى همه اعمال است(۲۲۲) ».
آنگاه حداقل مراتب اخلاص را چنين بيان مى كند:
و ادنى حد الاخلاص، بذل العبد طاقته، ثم لا يجعل لعمله عندالله قدرا، فيوجب به على ربه مكافاة بعمله. فانه لو طالبه بوفاء حق العبودية لعجز، وادنى مقام المخلص فى الدنيا السلامة من جميع الاثام، و فى الاخرة النجاة من النار و الفوز بالجنة :
«كمترين حد اخلاص اين است كه انسان همه قدرت و طاقت خود را در بندگى حق تعالى صرف كند و آنگاه براى عمل خود در پيشگاه الهى قدر و قيمتى قايل نشود كه خود را از پروردگارش طلبكار بداند. زيرا اگر خداوند از او بخواهد كه حق بندگى را ادا كند، هرگز نخواهد توانست و از آن ناتوان خواهد بود».
كمترين وظيفه شخص با اخلاص در دنيا پرهيز از همه گناهان است و كمترين پاداش آن در آخرت رهايى از دوزخ و رسيدن به بهشت برين است(۲۲۳) » نيز آن حضرت فرموده است :
صاحب النية الصادقة، صاحب القلب السليم :
«نيت خالص فقط در قلب سليم است(۲۲۴) » آرى نيت هنگامى مى تواند خالص باشد كه هيچ وسوسه اى در دل راه نداشته باشد و آن فقط قلب سليم است، چنان كه در قرآن كريم آمده است :
يوم لا ينفع مال و لا بنون، الا من اتى الله بقلب سليم :
«روزى كه مال و فرزند انسان را سود ندهد، جز كسى كه با قلب سليم بر خدا وارد شود(۲۲۵) » آرى نيت به ميزان معرفت از قلب سرچشمه مى گيرد و بر حسب اختلافات اوقات شدت و شعف پيدا مى كند. كسى كه نيت خالص دارد خودش و همه خواهشهاى دلش تابع فرمان حق تعالى و مقهور اراده پروردگار متعال است.
۳ - تكبيرة الاحرام
معناى تكبير (الله اكبر) اين است كه :
خداوند از هر چيزى بزرگتر است.
خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد.
خداوند بزرگتر از آن است كه با حواس احساس شود.
خداوند بزرگتر از آن است كه با مخلوقات مقايسه شود.
اگر زبان توبه گفتن تكبير تكلم كرد، هرگز دلت آن را تكذيب نكند. زيرا اگر با زبان تكبير بگويى و در دلت موجودى را بزرگتر از خداى سبحان بدانى، دلت تو را تكذيب مى كند، اگر چه در گفتن «الله اكبر» راستگو باشى و سخن حقى را به زبان برانى، ولى اگر گفتارت با اعتقاد قلبى ات نسازد، دروغگو به شمار مى آيى.
از اين رهگذر هنگامى كه منافقان به خدمت رسول اكرمصلىاللهعليهوآله گفتند: نشهد انك لرسول الله : «ما گواهى مى دهيم كه تو فرستاده خدا هستى»، خداوند مى فرمايد: و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون : «خداوند گواه است كه منافقين دروغ مى گويند(۲۲۶) ». سخن منافقان، سخن حق و مطابق با واقع بود ولى چون با اعتقاد درونى شان مطابق نبود، خداوند به دروغگو بودن آنها گواهى داده است.
اگر تو نيز در آغاز نماز تكبير به زبان راندى و در دلت ديگرى را برتر از خداى سبحان قرار دادى، به منطق قرآن دروغگو هستى!
اگر در برابر فرمان خدا، از خواسته هاى نفس پيروى كنى، نفس را معبود خود قرار داده اى و آن را بزرگتر از خداوند متعال پنداشته اى، و معناى آن اين است : كه تكبير تو گفتارى با زبان و برخلاف عقيده قلبى توست. كه اگر زود توبه نكنى و مغفرت نطلبى و اميد عفو و بخشش از خداى كريم نداشته باشى، خطر بسيار شديدى تو را تهديد مى كند. چنان كه پيشواى ششم شيعيان امام صادقعليهالسلام در اين رابطه مى فرمايد: اذا كبرت فاستصغر ما بين العلا و الثرى دون كبريائه، فان الله اذا اطلع على قلب العبد و هو يكبر و فى قلبه عارض عن حقيقة تكبيره، قال : يا كاذب! اتخدعنى؟! و عزتى و جلالى لاحرمنك حلاوة ذكرى و لاحجبنك عن قربى و المسارة بمناجاتى :
«هنگامى كه تكبير گفتى، آنچه را كه در ميان زمين و آسمان است در برابر عظمت كبريايى او كوچك بشمر، كه اگر خداوند بر قلبى توجه كند و او را چنين يابد كه خدا را تكبير مى گويد و در دلش چيزى هست كه با حقيقت تكبيرش نمى سازد، به او مى فرمايد: اى دروغگو! آيا مرا گول مى زنى؟! به عزت و جلالم سوگند، كه تو را از حلاوت ياد خود محروم مى سازم و از قرب خود محجوب مى نمايم و از نشاط مناجات خود بى بهره ات مى سازم(۲۲۷) ».
پس خويشتن را بيازماى، اگر چنين يافتى كه به هنگام ياد عظمت خدا در دلت حلاوت و شيرينى آن را احساس نمودى، قلبت با نام خدا و ياد خدا شاداب و شادكام شد، و احساس لذت كردى، پس بدان كه تكبير تو از روى صدق و صفاست و اگر چنين احساسى به تو دست نداد، از محروميت خود بدان كه در تكبير خود صادق نيستى و از درگاه ربوبى مطرود مى باشى. پس بكوش كه با توبه و انابه اجازه بازگشت دهند و به مقام قرب الهى باز گردى و حلاوت عبادت را بازيابى.
اما دعاى توجه،(۲۲۸) كه بعد از تكبيرة الاحرام مستحب است، چنين آغاز مى شود:
وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض :
«به سوى خداوندى روى آوردم كه آسمانها و زمين را آفريده است، در حالى كه تابع آيين حق هستم و از مشركان نيستم(۲۲۹) ».
در اين آيه شريفه منظور از «وجه» صورت ظاهرى نيست كه آن را به سوى كعبه برگردانده اى و خداى سبحان منزه از آن است كه در مكان و جهتى باشد، تا تو صورتت را به سوى آن مكان كنى. بلكه منظور روى دل است كه آن را متوجه آفريدگار آسمانها و زمين نموده اى. پس دقيقا دلت را بنگر كه آيا متوجه خداى سبحان است يا نه؟ آيا هيچ هدف و آرزو و خواسته ديگرى از داد و ستد و سياحت و تجارت غيره در آن هست يا نه؟ بسيار دقت كن كه مناجات خود را با دروغ آغاز نكنى، تا از آغاز از رحمت خدا محروم نشوى و با خطاب «كاذب» مورد عتاب قرار نگيرى و همه عبادتهايت بازگردانده نشود.
دل هنگامى به سوى خدا متوجه مى شود كه از غير او روى بتابد، كه گفته اند دل همانند آيينه است كه يك طرفش صيقلى و طرف ديگرش تيره و تار است، در آيينه نقش نمى بندد مگر صورت چيزهايى كه در طرف صيقلى آن قرار گيرد، اما آنچه در طرف كدر آن قرار گيرد، در آن منعكس مى شود ولى چون طبعا به غير آن پشت كرده، آنها ديگر در آن منعكس نمى شود. از رهگذر دنيا و آخرت را به دو هوو تشبيه كرده اند كه هر قدر به يكى نزديك شوى همانقدر از ديگرى دور خواهى شد. پس بكوش كه به خدا روى كنى و از غير خدا روى بتابى، تا خدا در دلت نقش بندد و غير او از دلت زدوده شود.
اگر در تمام ساعات و دقايق نمى توانى در اين حال بمانى، لااقل در لحظه اى كه خدا را به عظمت ياد مى كنى، دقيقا به او روى كن و از غير او روى برگردان، تا در گفتار خود صادق باشى و با خطاب «يا كاذب» عتاب نشوى. شايد خداوند رحمان غفلتهاى تو را در ديگر اوقات بيامرزد.
چون «حنيفا مسلما» گفتى، پس به يادآور كه «مسلم» كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او سالم باشند. پس تصميم قطعى بگير كه در آينده چنين باشى و از گذشته نادم و پشيمان باشى، تا در گفتار خود صادق باشى و با خطاب «يا كاذب» مورد عتاب واقع نشوى.
هنگامى كه «و ما انا من المشركين» گفتى، شرك خفى را دقيقا در ذهن خود مجسم كن تا از همه اقسام آن به دور باشى، كه شرط توجه به خداست چنان كه در قرآن كريم مى فرمايد:
فمن كان يرجوا لقاء ربه، فليعمل عملا صالحا، و لا يشرك بعبادة ربه احدا:
«كسى كه اميدوار ملاقات پروردگارش باشد، عمل شايسته انجام دهد واحدى را در عبادت پروردگارش شريك قرار ندهد(۲۳۰) ».
در احاديث شريفه كسى كه عبادت را براى خداى متعال انجام مى دهد ولى از ديگران نيز ستايش مى كند، مشرك ناميده مى شود.
پس اگر در دعاى توجه مى گويى : و ما انا من المشركين : و از اين نوع شركها پرهيز نمى كنى، زود توبه و استغفار كن، كه واژه «شرك » بر كم و زياد و آشكار و نهان گفته مى شود.
هنگامى كه گفتى : و محياى و مماتى لله(۲۳۱) پس بدان كه اين حال بنده اى است كه وجودش را از مولايش بداند و براى او زنده بماند و براى او بميرد. اگر اين آيه را كسى بخواند كه خشم و شادى و ترس و اميد و مرگ و زندگى اش براى دنيا باشد، در ادعاى خود دروغگو خواهد بود و با خطاب «يا كاذب» مورد عتاب و سرزنش خواهد شد.
۴ - قرائت
اسرار و آداب قرائت بسيار فراوان است و عقل انسان از احاطه همه آنها ناتوان است، و اگر بخواهيم حق مطلب را ادا كنيم از وضع كتاب خارج مى شويم، زيرا فرازهاى قرائت، حكايت كلمات حق تعالى است كه بر اسلوبى شيوا و نظمى زيبا تعبير شده و اسرارى دقيق و حكمتهايى عميق در آن به كار رفته است. هرگز هدف از آن مجرد حركت زبان نيست بلكه هدف درك معانى بلند و حقايق والاى آن و دقت و تدبر در دقايق آن است تا اسرار نهفته در آن كشف شود، اوامر، نواهى، تشويقها، هشدارها، و ديگر فوايد مندرج در آن درك شود.
هنگامى كه از شر شيطان، به پيشگاه خداوند منان پناه مى برى و مى گويى : اعوذ بالله من الشيطان الرجيم :، پس بدان كه او دشمن نيرومند توست كه همواره در كمين توست تا دلت را تصرف كند و از ياد خدا مانع شود، زيرا بر تو و مناجات خالصانه ات حسد مى ورزد، زيرا تو سجده مى كنى و او براى يك سجده از درگاه خداوند مطرود شد.
هدف از «استعاذه» صرف گفتن «اعوذ بالله... » نيست، بلكه هدف اصلى ترك راه شيطان و اجتناب از مسائلى است كه مورد علاقه شيطان پليد است، نه فقط گفتن «اعوذ بالله... » و ادامه دادن راه شيطان و گام سپردن در خط شيطان.
اگر كسى را حيوان درنده و يا دشمن خونخوارى دنبال مى كند كه او را بگيرد و بكشد، و او مى خواهد كه به يك پناهگاهى پناهنده شود، اگر او در وسط بيابان و يا وسط خيابان بايستد و مكرر بگويد من به اين پناهگاه پناهنده مى شود، آيا چنين گفتارى او را از دست دشمن خون آشام رهايى مى بخشد؟ هرگز نه، بلكه براى رهايى از شر دشمن غدار لازم است خود را به نقطه امن برساند كه دشمن به آن جا دسترسى نداشته باشد.
كسى كه به دنبال شهوات مى رود، در مسير شيطان گام برمى دارد و همواره در تيررس شيطان است، هرچه با زبان بگويد «اعوذ بالله... » او را سودى نمى بخشد، بلكه لازم است اين راه را ترك كند و در راه اطاعت رحمان گام بردارد و خود را به حصن محكم الهى برساند تا از شر شيطان در امان باشد.
حصن محكم الهى مطابق حديث قدسى، كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآله از خداى منان نقل مى كند، حصن «لا اله الا الله(۲۳۲) » است، كسى خود را مى تواند در اين حصن بداند كه فقط او را معبود خود بداند و از پرستش غير او به شدت پرهيز نمايد. ولى كسى كه هواى نفس خود را معبود و مقصود خود قرار داده است، او در راه شيطان و در دام شيطان و در كام شيطان است، نه در حصن رحمان.
يكى از دامهاى ظريف شيطان اين است كه نمازگزار را به فكر آخرت و كارهاى خير وادار مى كند تا از فهم آنچه به زبان مى آورد غافل سازد. پس متوجه باش هر چيزى كه تو را از فهميدن مطالبى كه به زبان مى آورى مشغول سازد، وسوسه شيطان است، زيرا هرگز حركت دادن زبان منظور نيست، بلكه درك معانى بلند آن مقصود است.
نمازگزاران در مورد قرائت بر سه گونه اند:
۱ - گروهى كلمات درخشان قرائت را به زبان مى رانند و در معناى والاى آن نمى انديشند. اينها از گروه زيانكاران هستند كه مورد سرزنش خداى تبارك و تعالى مى باشند، آن جا كه مى فرمايد:
افلا يتدبرون القران، ام على قلوب اقفالها :
«چرا در آيات قرآن تدبر نمى كنند، آيا بر دلهايشان قفل زده شده؟!(۲۳۳) ».
رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله در اين رابطه مى فرمايد: ويل لمن لاكهابين لحييه ثم لايتدبرها:
«واى بر كسى كه اين آيه ها را در ميان دو فك خود بگرداند و در مورد آنها تدبر نكند(۲۳۴) ».
۲ - گروهى واژه هاى قرائت را به زبان جارى مى كنند و دلشان به دنبال زبانشان در پيرامون آنها مى انديشد و تدبر مى كند، آنچنان كه اگر از شخص ديگرى آن را مى شنيدند، به آن گوش مى دادند و در اطرافش تأمل مى كردند. اين گروه از «اصحاب يمين» هستند و از شيوه آنها پيروى كرده اند.
۳ - گروهى در پيرامون حقايق والا و دقايق بسيار بلند معانى مى انديشند، آنگاه زبان را به عنوان مترجم دل استخدام مى كنند، تا آنچه از معانى والا در دلشان مى گذرد با تعبيراتى شيوا و الفاظى زيبا بر زبان جارى سازند. و اين گرو از «مقربين» هستند.
فرق و امتياز در مقام مقربين و اصحاب يمين اين است كه در شيوه مقربين زبان تابع دل و ترجمان دل است ولى در شيوه اصحاب يمين دل تابع زبان و پيرو آن است.
و اينك توضيح معانى قرائت به طور فشرده : بسم الله الرحمن الرحيم : «به نام خداى بخشنده بخشايشگر».
هنگامى كه قرائت را با «بسمله» شروع كردى، نيت تبرك و تيمن كن، و بدان كه مستفاد از «بسمله» اين است كه همه چيز در دست خداست و لذا بايد همه چيز به نام او آغاز شود. در اين جا منظور از اسم همان مسمى است.
حالا كه همه چيز از اوست و به دست اوست، پس بايد همه سپاسها و ستايشها نيز از آن او باشد:
الحمد لله رب العالمين :
«سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است».
پس از سپاس و ستايش يكبار ديگر او را با رحمانيت و رحيميت ياد كرده بگو:
الرحمن الرحيم :
«بخشنده و بخشايشگر است».
در اين هنگام انواع بخششها و بخشايشهاى او را به ياد آور، تا دلت مالامال از اميد شود. آنگاه براى اين كه توازن خوف و رجا محفوظ باشد، از عظمت خدا و سطوت روز جزا ياد كرده بگو:
مالك يوم الدين :
«مالك روز جزاست».
پس از تفكر در احوال روز جزا و تدبر در عظمت و قدرت مالك آن روز با خداى خود تجديد عهد كرده، بگو:
اياك نعبد و اياك نستعين :
«فقط تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى طلبيم».
به ياد آور كه توفيق پرستش او نيز به يارى او نصيب شده است، كه بر تو منت نهاده، تو را شايسته مناجات خود قرار داده است. وگرنه چنين توفيقى تو را نصيب نمى شد و همانند شيطان از مطرودين درگاه ربوبى مى شدى.
تا اين جا چند گام برجسته برداشتى :
۱ - به پناهگاه امن پروردگار پناه بردى (استعاذه).
۲ - از خزانه غيب او مدد خواستى (بسمله).
۳ - سپاس و ستايش خود را ابراز داشتى (حمدله).
۴ - او را با اوصاف نيكويش ياد كردى (الرحمن الرحيم).
۵ - از قدرت بيكران او ياد كردى (مالك يوم الدين).
۶ - اخلاص خود را به نمايش گذاشتى (اياك نعبد).
۷ - نياز خود را باز گفتى (و اياك نستعين).
و اينك نوبت آن فرا رسيده كه مهمترين حاجت خود را به زبان آورى و از او يارى طلبى :
اهدنا الصراط المستقيم :
«ما را به راه راست هدايت فرما».
آنگاه روى حاجت خود اصرار و تأکید كن و از خداى منان بخواه كه تو را به راهى هدايت كند كه تو را به جوار رحمت او برساند و به مرضات او منتهى شود، درست همان راهى كه پيامبران، صديقان و صالحان را به آن راه هدايت فرموده است :
صراط الذين انعمت عليهم :
«راه آنان كه بر آنها منت نهاده اى».
نه راه يهود و نصارى و صابئين و ديگر كسانى كه مورد خشم و غضب پروردگار قرار گرفته اند:
غيرالمغضوب عليهم و لا الضالين :
«نه راه آنان كه مورد غضب واقع شده اند و نه راه گمراهان».
چون سوره حمد را قرائت كنى، مصداق اين حديث شريف واقع مى شوى كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآله از حديث قدسى نقل مى كند كه فرمود:
قسمت الفاتحة بين عبدى نصفين، فنصفها لى و نصفها لعبدى : «سوره فاتحه را در ميان خود و بنده ام تقسيم نموده ام، نيمى از آن من و نيمى ديگر از آن اوست».
چون نمازگزار بگويد:
الحمد لله رب العالمين (۲۳۵)
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: «بنده ام مرا سپاس و ستايش گفت»، و اين است معناى گفتار نمازگزار كه مى گويد:
سمع الله لمن حمده :
«خداوند مى شنود ستايش كسى را كه او را ستايش كند».
اگر براى نماز نمازگزار هيچ پاداشى نباشد جز اين كه خداى سبحان او را در اعلى عليين ياد مى كند همين افتخار او را بس است. آن را غنيمت بشمار و به ياد آور پاداشهاى عظيمى را كه خداى منان براى نمازگزاران عنايت خواهد فرمود.
آنگاه يكى از سوره هاى قرآن را به دنبال فاتحه الكتاب بخوان و در حقايق و دقايق آن نيك بينديش، اوامرش را اطاعت كن، از منهياتش پرهيز كن، نويدهايش را اميدوار باش، از وعيدهايش بر حذر باش، كه هر آيه اى از قرآن حقى بر تو دارد:
اگر آيه رحمت است بايد اميدوار باشى، اگر آيه عذاب است بايد برحذر باشى، اگر امر است بايد تصميم بر امتثال بگيرى، اگر نهى است بايد تصميم بر اجتناب بگيرى، اگر موعظه است بايد پند بگيرى، و ديگر وظايفى كه اين جا محل تفصيل آن نيست، ولى قسمتى از وظايف قرائت قرآن را در آخر اين فصل خواهيم گفت.
درك معانى قرآن برحسب اختلاف درجات فهم مردم فرق مى كند، و فهم مردم برحسب ميزان علم و صفاى دلشان فرق مى كند. و فاصله طبقاتى دانشمندان در ميزان علم و صفاى باطنى وحدت نظر تفاوت بسيار دارد.
نماز كليد دلهاست و در آن اسرار كلمات الهى آشكار مى شود، پس آن را با دقت و تدبر بخوان، و گذشته از تدبر و تأمل حقوق الفاظ آن را نيز رعايت كن، پس آن را شمرده و باطماءنينه بخوان، هرگز در قرائت شتاب نكن، تا فرصت تأمل را از دست ندهى. و ميان آيات رحمت و عذاب، و آيات وعد وعيد، و آيات پند و حكمت فاصله بينداز.
در روايات آمده است كه روز قيامت به قارى قرآن گفته مى شود:
اقرا وارق، و رتل كما كنت ترتل فى الدنيا:
«قرآن بخوان و در مراتب عاليه بهشت ترقى نما، و آن را با ترتيل (شمرده و آرام) بخوان، آنچنان كه در دنيا مى خواندى(۲۳۶) ».
يكى ديگر از آداب قرائت، خضوع و تسليم در برابر آن است، چنان كه امام صادقعليهالسلام مى فرمايد:
من قراء القران ولم يخضع له و لم يرق قلبه و لم ينشى ء حزنا و وجلا فى سره فقد استهان بعظم شأن الله و خسر خسرانا مبينا:
«هر كس قرآن بخواند و در برابرش خاضع نشود و دلش نرم نشود، و قرائت قرآن خوف و خشيت در درونش ايجاد نكند، عظمت فرمان خدا را ناچيز شمرده و به خسرانى آشكار دچار شده است(۲۳۷) ».
روى اين بيان قارى قرآن به سه چيز نياز دارد:
۱ - دل سوخته
۲ - بدل آسوده
۳ - محل خلوت.
هنگامى كه دل خاشع شود، شيطان از آن فرار مى كند، چنان كه قرآن كريم مى فرمايد:
فاذا قرائت القران، فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم :
«هنگامى كه قرآن بخوانى، از شيطان مطرود به خداوند پناه ببر(۲۳۸) ».
هنگامى كه درون آدمى از كارهاى مشغول كننده تهى باشد، دل براى قرائت فارغ مى شود و چيزى بر آن عارض نمى شود كه آن را از انوار درخشان قرآن محروم نمايد. و چون با دل سوخته و تن آسوده به مكانى خلوت درآيد و به تلاوت قرآن بپردازد، روحش با معارف عاليه قرآن انس مى گيرد و دلش حلاوت خطابات الهى را احساس مى كند و عظمت و وسعت الطاف خداوندى را لمس مى كند و لطايف تعبيرات الهى را درك مى كند، چون جامى گوارا از چشمه هاى حياتبخش قرآن بياشامد، ديگر حالى را بر اين حال نمى گزيند و زمانى را بر اين زمان ترجيح نمى دهد، بلكه آن را بر ديگر عبادتها نيز ترجيح مى دهد، زيرا در اين عبادت با خداى خود بى پرده سخن مى گويد.
به هنگام تلاوت قرآن نيك بينديش كه آيات پروردگارت را چگونه مى خوانى، اوامرش را چگونه انجام مى دهى، حريم منهياتش را چگونه رعايت مى كنى، و از حدود و مرزهايش چگونه حراست مى كنى؟ كه آن كتابى عزيز و گرانبهاست، هرگز آيه اى از آياتش سست نشود و هرگز حكمى از احكامش نسخ نگردد، كه از سوى پروردگار ستوده و فرزانه نازل شده است.
هر كجا به يكى از آيات عذاب، رحمت، وعد، وعيد، موعظه و حكمت رسيدى، توقف كن، پندگير، تصميم بگير و بترس از آن كه در زيبايى تلفظ و اداى حروفش تلاش كنى و حدود احكامش را ناديده بگيرى.
۵ - ركوع
چون هنگام ركوع فرا رسد، در دل خود ياد مجد و عظمت و كبريايى خداوند را تجديد كن و پستى همه ما سوى را به ياد آور و در برابر عظمت او دستها را بلند كرده، بانگ عظمت خدا بر زبان آورده، با طنين تكبير فضا را عطرآگين نما. چون دستها را به سوى او برافراشتى، در اعماق دلت براى رهايى از عقاب الهى به درگاه او پناهنده شده، در برابر اوامر و فرمانهايش به علامت انقياد سر فرود آورده، در برابر مجد و عظمتش گردن كج كرده، به نشان تسليم تا حد ركوع خضوع كن. هنگامى كه گردن كج مى كنى و كمر خم مى كنى، بكوش كه همه ذرات دلت نيز مالامال از روح تسلم و خضوع و انقياد باشد. آنگاه قدرت بيكران و عظمت بى پايان خداوند منان را در نهانخانه دل خوب مجسم كن، تا دلت كاملا در برابر او خاضع شود و زبانت نيز به تبعيت از دل به تسبيح و تقديس و تنزيه او مشغول گردد.
سبحان ربى العظيم و بحمده :
«منزه است پروردگار بزرگوار من، و من او را مى ستايم».
مكرر در مكرر اين ذكر را به زبان آورده، او را تقديس كرده، از هر بزرگى بزرگتر دانسته، هر لحظه به خضوع و خضوع خود بيفزاى و آنگاه سر از ركوع بلند كن و قامتت را راست كن و براى تأکید در اميد استجابت، بگوى :
سمع الله لمن حمده :
«خداوند ستايش كسى را كه او را ستايش كند مى شنود».
آنگاه يكبار ديگر زبان به ستايش او مى گشايى و مى گويى :
الحمد لله رب العالمين :
«همه سپاسها و ستايشها مخصوص خدايى است كه پروردگار عالميان است».
اگر ركوع با شرايط و آداب و توجه قلبى انجام پذيرد نهايت خضوع و خشوع در پيشگاه حضرت احديت را در بر مى گيرد، چنان كه امام صادقعليهالسلام مى فرمايد:
لا يركع عبد ركوعا على الحقيقة الا زينه الله تعالى بنور بهائه، و اظله فى ظلال كبريائه، و كساه كسوة اصفيائه :
«هيچ بنده اى نيست كه ركوع كند و حق ركوع را ادا كند، جز اين كه خداى تبارك و تعالى او را با نور درخشانش مزين نمايد و با سايه كبريايى اش بر او سايه افكند و با لباس برگزيدگانش او را ملبس فرمايد(۲۳۹) ».
ركوع آغاز خضوع است و سجود پايان آن است، هر كس ركوع را به صورت كامل انجام دهد و حق آن را ادا كند بر سجود شايستگى پيدا مى كند، ركوع ادب است و سجده تقرب است، كسى كه ادب ندارد لياقت تقرب ندارد.
ركوع تو بايد همانند ركوع شخص خاضع و خاشع باشد، كه اعضاى جوارحش در برابر عظمت خداوند مطيع و منقاد باشد و از ترس اين كه از پاداش راكعين محروم شود خايف و نگران باشد.
آورده اند كه «ربيع بن خثيم» همه شب را تا به صبح در يك ركعت سپرى مى كرد، چون صبح مى شد مى گفت : آه، مخلصان پيشى گرفتند و راه بر ما بسته شد.(۲۴۰)
ركوع خود را با راست نگهداشتن پشت خود كامل گردان، و همت خود را از انجام وظيفه بندگى ناتوان شمر، و يقين بدان كه جز با لطف حق، توفيق بندگى حق تعالى ميسور نمى باشد.
از حيله ها و خدعه هاى شيطان بگريز، و وسوسه هاى شيطان را به دلت راه نده، كه خداوند مقام و مرتبه بندگانش را به قدر تواضع و فروتنى آنها در برابر خداوند بلند مى گرداند و آنها را به مقدارش تابش انوار الهى بر سويداى دلهايشان به اصول تواضع و خضوع هدايت مى فرمايد.
۶ - سجده
سجده بالاترين مرحله خضوع، والاترين درجه خشوع، بهترين وسيله تقرب، شايسته ترين حالت براى استجابت، و نيكوترين منزل براى دريافت انوار درخشان حق تعالى و رسيدن به مقام قرب الهى است، چنان كه قرآن كريم خطاب به رسول اكرمصلىاللهعليهوآله مى فرمايد:
سجده كن تا تقرب پيدا كنى(۲۴۱)
هنگامى كه اراده سجده نمودى، بيش از حالت ركوع، عظمت و قدرت خداوند قادر منان را در دلت مجسم كن و دستهايت را براى تكبير بلند كن و پس از ياد عظمت خدا به سوى سجده برو، و عزيزترين عضو بدنت را كه صورتت مى باشد بر خوارترين اشياء روى زمين كه خاك است بگذار، اگر ممكن باشد كه پيشانى را بى واسطه بر روى خاك بگذارى، انجام بده كه براى خضوع و خشوع مناسب تر است. از اينجاست كه سجده بر ماءكول و ملبوس جايز نيست، زيرا مواد غذايى و مواد پوشاكى از متاع دنياست و مورد توجه و رغبت انسانهاست كه مردم براى آنها دل مى بندند و آنها را نور ديده و آرام دلشان قرار مى دهند، و براى تحصيل آنها خود را با انواع خطرها مواجه مى كنند و به مهلكه ها مى اندازند.
هنگامى كه پيشانى بندگى بر آستان ربوبى نهادى، توجه كن كه تو نيز از خاك آفريده شده اى و اينك خاك را بر خاك نهاده اى، به اصل خود بازگشته اى، از خاك برخاسته اى و به سوى خاك باز مى گردى و يكبار ديگر از خاك بيرون مى آيى.
با سجده هاى مكرر خود، تحولات خود را به يادآور، كه روزى خاك بودى، روزى از خاك آفريده شدى، روزى ديده از جهان بر مى تابى و به خاك باز مى گردى و روزى ديگر براى حضور در محكمه عدل الهى از خاك بيرون مى آيى، چنان كه قرآن كريم مى فرمايد:
منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى :
«از خاك آفريديم شما را، و در آن باز مى گردانيم شما را، و يكبار ديگر از آن بيرون مى آوريم شما را».(۲۴۲)
چون به اوج خضوع و تواضع رسيدى، و عظمت بى پايان خدا را در حد نيروى فكرى خود دقيقا بينديشيدى، پس او را تسبيح كن و به عظمت ياد كن و او را سپاس گوى :
سبحان ربى الاءعلى و بحمده :
«منزه است پروردگار من كه از هر چيزى والاتر است و من به ستايش او مشغولم».
تا مى توانى آن را تكرار كن، كه اثر يكبار كمتر است ولى هرچه تكرار كنى در دلت بيشتر جاى مى گيرد و موجب تقرب بيشتر به پيشگاه قادر متعال مى شود.
هنگامى كه دلت شكست و آثار دلشكستگى در تو نمايان شد، اميدها و آرزوهايت برآورده است، كه خداوند در نزد شكسته دلان است. و مستكبران و ستمگران از رحمت واسع او محرومند.
چون از سجده بپرداختى، پس سر از سجده بردار و بنشين و نداى عظمت خداى (تكبى) را بر زبان آورده، حاجتت را از خدا بخواه و از او طلب مغفرت كن و يكبار ديگر به سجده بازگرد تا بيشتر مورد توجه خداى قرار گرفته، به مقام قرب الهى نزديكتر شوى و از الطاف بيكران او بيشتر برخوردار گردى. كه هرگز سجده كننده اى ماءيوس بر نمى گردد، چنان كه امام صادقعليهالسلام مى فرمايد:
ما خسر و الله من اتى بحقيقة السجود و لو كان فى العمر مرة واحدة، و افلح من خلا بربه فى مثل ذلك الحال شبها بمخادع نفسه، غافلا لا هيا عما اعد الله للساجدين من انس العاجل و راحة الاجل، و لا بعد عن الله ابدا من احسن تقربه فى السجود، و لا قرب اليه ابدا من اساء ادبه وضيع حرمته بتعلق قلبه بسواه فى حال سجوده :
«به خدا سوگند، كسى كه سجده حقيقى به جاى آورد هرگز زيانكار نمى شود، اگر چه در تمام عمر يكبار باشد. و هرگز رستگار نمى شود كسى كه در چنين حالى (در حال سجده) با خداى خود خلوت كند در حالى كه مى خواهد خودش را فريب دهد و غفلت كند از آنچه خداى تبارك و تعالى براى سجده كنندگان مهيا فرموده است، از قبيل انس با خدا در دنيا (در حال نماز و دعا و مناجات) و آسايش در آخرت. كسى كه در سجده تقرب خود را با خداى خويش نيكو گرداند هرگز از خدا دور نمى شود، كسى كه در سجده بى ادب باشد و حرمت سجده را تباه سازد و در حال سجده دل به ديگرى (غير خدا) بدهد، هرگز به خدا تقرب نمى جويد(۲۴۳) ».
براى خدا سجده كن همانند سجده كسى كه در برابر او خاضع و متواضع باشد و بداند كه از خاك آفريده شده و روزى خاك بود و در زير پاى مردم قرار داشت، سپس به صورت قطره آبى درآمد كه همه از آن نفرت داشتند و روزى وجود نداشت و خداوند به او هستى بخشيد.
نمازگزار به هنگام سجده بايد معنى و مفهوم سجده را وسيله تقرب و نزديكى دل به پيشگاه خداى متعال قرار دهد كه هر قدر به خدا نزديكتر شود به همان اندازه از ديگران دور خواهد شد.
شكل سجده طورى مقرر شده كه انسان هنگامى مى تواند در حال سجده باشد كه از همه چيز و همه كس چشم بپوشد و روى برتابد، تا شكل سجده محقق شود، از نظر توجه قلبى نيز اگر كسى از همه ما سو الله روى نتابد و چشم نبندد سجده محقق نمى شود، كوچكترين توجه به غير خدا موجب مى شود كه انسان در رديف سجده كنندگان قرار نگيرد.
كسى كه در سجده به غير خدا دل ببندد به او نزديك مى شود و به همان مقدار از خداى تبارك و تعالى دور مى شود و از روح نماز و حقيقت سجده دور مى باشد. چنان كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:
ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه :
«خداوند براى هيچ كس دو قلب در درونش قرار نداده است(۲۴۴) ».
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله در اين رابطه مى فرمايد:
لا اطلع على قلب عبد فاعلم فيه حب الاخلاص لطاعتى لوجهى، وابتغاء مرضاتى الا توليت تقويمه و سياسته، و من اشتغل بغيرى فهو من المستهزئين بنفسه، و مكتوب اسمه فى ديوان الخاسرين :
«اطلاع پيدا نمى كنم بر دل بنده اى كه در آن محبت خالص، خلوص در اطاعت و طلب خشنودى من باشد، جز اين كه اداره امورش را به عهده مى گيرم، تدبير و تنظيم زندگى اش را شخصا انجام مى دهم، ولى هركس به غير من مشغول شود، او از استهزاء كنندگان به خويش است و نامش در ديوان زيانكاران ثبت مى گردد(۲۴۵) ».
۷ - تشهد
چون بعد از اعماق دقيق و آگاهى از اسرار عميق آنها، براى تشهد نشستى، پس دلت را از خوف و خشيت حضرت احديت مالامال كرده، اعمال گذشته خود را مد نظر كن، كه شايد هيچ كدام از آنها مورد پذيرش قرار نگرفته باشد و وظيفه بندگى ات انجام نيافته باشد. پس دست از اعمال گذشته بشوى و صرفا فضل و رحمت پروردگارت را اميدوار باش و به اصل اعتقاد به مبداء و معاد برگرد و از شهادت به وحدانيت حق تعالى آغاز كن، آنگاه رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله را مد نظر كرده به رسالت آن حضرت شهادت داده، بر او و اهلبيت پاك و پاكيزه اش درود بفرست.
آنگاه با تجديد شهادتين (در تشهد ركعت آخر) با خداى خود تجديد عهد كن، كه آنها شرط اساسى و گام نخستين به سوى سعادت جاويدان است و شهادتين پايه هر فضيلت و جامع هر منقبت است.
سپس درود بى پايان و رحمت بيكران حق تعالى را براى رسول اكرمصلىاللهعليهوآله و خاندان پاك و پاكيزه اش بطلب، آنگاه از وجود اقدس رسول اكرمصلىاللهعليهوآله براى هر صلواتى منتظر و مترقب ده پاسخ باش، كه اگر فقط يكبار از او پاسخ بشنوى رستگارى جاويدان را به دست آورى.
اما صادقعليهالسلام مى فرمايد:
التشهد ثناء على الله تعالى فكن عبدا له فى السر خاضعا له فى الفعل، كما انك عبد له بالقول و الدعوى وصل صدق لسانك بصفاء صدق سرك، فانه خلقك عبدا و امرك ان تعبده بقلبك و لسانك و جوارحك :
«تشهد سپاس و ستايش خداوند متعال است، پس بنده خاضع خداى در نهان باش، آن چنان كه بنده او در گفتار و در مقام ادعا هستى. آنگاه راستى و درستى زبانت را به راستى و درستى درونت متصل نماى، كه او ترا آفريده و به تو فرمان داده كه با زبان و دل و اعضاى جوارحت او را بپرستى و بنده او باشى(۲۴۶) ».
بايد حق ربوبيت او را با اداى عبوديت خود ادا كنى و بدانى كه تقديرات و اختيارات همه بندگان به دست اوست، مخلوقات جهان از خود هيچ قدرت و اراده اى ندارند جز به قدرت و مشيت او. آنها از انجام كوچكترين چيزى در مملكت او بدون اجازه او عاجز و ناتوان هستند. چنان كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:
و ربك يخلق ما يشاء و يختار، ما كان لهم الخيرة، سبحان الله و تعالى عما يشركون :
«پروردگارت آنچه بخواهد مى آفريند و مى گزيند، آنها در كار خدا حق انتخاب و گزينش ندارند، خداوند منزه و والاتر است از آنچه شريك قرار مى دهند(۲۴۷) ». بنده سپاسگزار و ستايشگر خداى متعال در عمل باش، چنان كه به زبان و گفتار و سپاس و ستايش او مشغول هستى. راستى و درستى زبانت را به راستى و درستى دلت متصل كن، كه او آفريدگار توست و از راز و نهانت آگاهست. او منزه و والاتر از آن است كه در پهنه هستى اراده و اختيارى براى غير او باشد. پس اوامر او را اطاعت كن، به فرمانهايش گوش فرا ده و وظايف بندگى را به نيكوترين وجه ممكن ادا كن.
چون از گواهى به وحدانيت خدا و رسالت رسول خداصلىاللهعليهوآله پرداختى، صلوات و سلام بى پايان حق تعالى را به پيشگاه رسول اكرمصلىاللهعليهوآله نثار كن كه فرمان خداست. پس او را صلوات بفرست و طاعت او را اطاعت خداى بدان و سخنان او را سخن خداى بدان و معرفت او را معرفت خداى بدان، كه هرگز شناخت او را ناديده نگير تا از فيوضات تبعيت و پيروى و عرض ادب و تقديم سلام محروم نباشى. و از بركات دعا و استغفار و شفاعت آن حضرت برخوردار شوى و مقام والايش را بازشناسى.
۸ - سلام
چون از تشهد بپرداختى، وجود اقدس رسول اكرمصلىاللهعليهوآله و فرشتگان مقرب الهى را در نظر بگير و خودت را در حضور آنان تصور كن و خطاب به پيامبر عظيم الشأن اسلام بگو:
السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته :
«درود، رحمت و بركات خدا بر تو باد اى پيامبر».
آنگاه رسول اكرمصلىاللهعليهوآله ، ديگر پيامبران بزرگوار، امامان معصوم و فرشتگان مقربى را كه به حفاظت از تو و نوشتن حساب اعمال تو موكل هستند در قلب خود منظور كن و بگو:
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته :
«درود، رحمت و بركات خدا بر شما باد».
هرگز بدون در نظر گرفتن مخاطبين اين خطابها را به زبان نياور، كه سلام و خطاب بيهوده شود، زيرا بدون در نظر گرفتن مخاطب، ديگر كسى طرف خطاب تو نيست تا سخنت را بشنود و احيانا پاسخ دهد. و اين كه سلام بدون در نظر گرفتن مخاطبين از سلام واجب كفايت مى كند و قضاى نماز را بر تو واجب نمى كند، لطف و كرم و رحمت در راءفت خداوند است.
آرى رحمت عامه و راءفت شامله خداوندى موجب شده كه اعمال ما وظيفه را از گردن ما ساقط كند اگر چه در سطحى بسيار پايين تر از سطح قبولى اعمال، و در حدى بسيار ناقص تر از حد تقرب باشد.
امام جماعت در نماز جماعت به هنگام گفتن «السلام عليكم» علاوه بر پيامبران و امامان و فرشتگان، ماءمومين را نيز در نظر بگيرد و ماءمومين نيز به هنگام گفتن «السلام عليكم» علاوه بر پيامبران و امامان و فرشتگان، پاسخ امام جماعت را نيز منظور كنند. شايسته تر اين است كه ماءمومين دو بار «السلام عليكم» بگويند، يكبار به نيت پاسخ سلام امام جماعت و يكبار ديگر به نيت پيامبران و امام و فرشتگان.
با رعايت نكات ياد شده حق سلام ادا مى شود و نمازگزار مستحق فضل و رحمت و عنايت بيشتر از خداى متعال مى باشد.
واژه «اسلام» در ميان دو معنى مشترك است :
۱ - درود و تحيت.
۲ - نام مقدس خداوند.
طبق معناى اول، معناى سلامهاى نماز روشن است ولى بر اساس معناى دوم، اشاره و كنايه از اين است كه نمازگزار به اذن پروردگار سلامتى و امن از عذاب را براى مؤمنان تفاءل مى زند. چنان كه امام صادقعليهالسلام مى فرمايد:
معنى السلام فى دبر كل صلاة الاءمان :
«معناى سلام در آخر هر نمازى امان است(۲۴۸) ».
يعنى براى كسانى كه حدود الهى را رعايت كنند و حقوق پروردگار را ادا نمايند و سنت پيامبرصلىاللهعليهوآله را دقيقا مورد اجرا قرار دهند، امان است از بلاى دنيا و براءت است از عذاب آخرت.
سلام يكى از نامهاى مقدس حضرت احديت است كه اجازه داده مردم آن را در روابط اجتماعى خود مورد استفاده قرار دهند، در برخوردها، داد و ستدها و در هرگونه رابطه اجتماعى از آن استفاده كنند و آن را نشان دوستى و رمز صداقت در مصاحبت قرار دهند.
اگر بخواهى كه حق سلام را ادا كنى پس تقوى و پاكدامنى را شعار خود قرار داده، دل و دين و دماغت را از آلوده شدن به ظلمت گناهان پاكيزه نگهدار، و فرشتگان حافظ و مراقب اعمالت را با رفتار زشت خود ملول و آزرده مساز،
دل دوستانت را اندوهگين نكن و دل دشمنانت را به وحشت و اضطراب وادار نكن كه اگر نزديكان و خويشان و دوستانت از تو آسوده و در امان نباشند، بيگانگان از شر تو در امان نخواهند بود.
كسى كه حق سلام را رعايت نمى كند، در سلامهاى خود دروغگو خواهد بود، اگر چه در افشاى سلام تلاش كند.
۲۱۴- علامه مجلسى قدس سره آيات و احاديث خوف و رجاء را در «بحار الاءنوار» جلد ۷۰ صفحات ۳۲۳ تا ۴۰۱ گردآورده است.
۲۱۵- اتحاد السادة : ج ۳ ص ۱۴۰، المغنى : ج ۱ ص ۱۶۶ و به تعبير:
«استحى من الله... » روضة الواعظين : ج ۲ ص ۴۶۰، كنزالعمال : ج ۳ ص ۱۱۸.
۲۱۶- بحار: ج ۸۴ ص ۲۱۶ و به تعبير:«لايزال الله مقبلا... » مسند احمد: ج ۵ ص ۱۷۲، سنن دارمى : ج ۱ ص ۳۳۱، سنن ابو داود: ج ۱ ص ۱۴۴، سنن بيهقى : ج ۲ ص ۲۸۲.
۲۱۷- مجمع البيان : ج ۷ ص ۱۵۷، ارشاد القلوب ص ۱۱۵، بحار ج ۸۴ ص ۲۲۸، ۲۶۱، ۲۶۶، ج ۸۸، ص ۱۹ دعائم الاسلام : ج ۱ ص ۱۷۴.
۲۱۸- كشف الخفاء: ج ۱ ص ۲۰۹، المغنى : ج ۱ ص ۱۶۹، الاسرار المرفوعة ۱۱۰، اتحاف السادة : ج ۱۰ ص ۱۷.
۲۱۹- سوره شعرا، آيه ۲۱۹.
۲۲۰- اشاره به فرمايش اميرمؤمنانعليهالسلام است كه مى فرمايد:
ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد، و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار:
«گروهى خدا را به طمع بهشت پرستيدند كه آن پرستش بازرگانان است، و گروهى او را از ترس دوزخ پرستيدند كه آن پرستش بردگان است، و گروهى او را براى سپاس و ستايش پرستيدند كه آن پرستش آزادگان است» (نهج البلاغه، كلمات فصار، شماره ۲۳۷).
۲۲۱- عدة الداعى ۱۵۲، اتحاف السادة : ج ۳ ص ۲۳، ۱۲۴، المغنى : ج ۱ ص ۱۵۰، بحار: ج ۸۴ ص ۲۵۸، مستدرك وسائل : ج ۴ ص ۱۰۰.
۲۲۲- مصباح الشريعة ص ۵۲، بحار: ج ۷۰ ص ۲۵۴.
۲۲۳- بحار: ج ۷۰ ص ۲۴۵، مصباح الشريعة ص ۵۳.
۲۲۴- بحار: ج ۷۰ ص ۲۱۰.
۲۲۵- سوره شعرا، آيه ۸۹.
۲۲۶- سوره منافقون، آيه ۱.
۲۲۷- بحار: ج ۸۴ ص ۲۳۰.
۲۲۸- متن كامل دعاى توجه : وجهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض، عالم الغيب و الشهادة، حنيفا مسلما و ما انا من المشركين، ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين، لا شريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين :
(فروع كافى : ج ۳ ص ۳۱۰).
۲۲۹- سوره انعام، آيه ۷۹.
۲۳۰- سوره كهف، آيه ۱۱۰.
۲۳۱- سوره انعام، آيه ۱۶۲.
۲۳۲- توحيد صدوق ص ۲۴، عيون الاءخبار: ج ۲ ص ۱۳۴، معانى الاءخبار ص ۳۷۰، صحيفة الرضا ص ۷۹، امالى شيخ صدوق ص ۱۹۵، بحار: ج ۳ ص ۱۳، ربيع الاءبرار: ج ۲ ص ۱۴۹، كنزالعمال : ج ۱ ص ۵۲، اعلام الدين ص ۳۶۵.
۲۳۳- سوره محمدصلىاللهعليهوآله ، آيه ۲۴.
۲۳۴- مجمع البيان : ج ۲ ص ۹۰۸، بحار: ج ۹۶ ص ۳۵۰.
۲۳۵- مجمع البيان : ج ۱ ص ۸۷، صحيح مسلم : ج ۱ ص ۲۹۶، سنن ترمذى : ج ۵ ص ۲۰۱، سنن بيهقى : ج ۲ ص ۳۸، كنزالعمال : ج ۷ ص ۲۸۸.
۲۳۶- مسند احمد: ج ۲ ص ۱۹۲، سنن ترمذى : ج ۵ ص ۱۷۷، مجمع البيان : ج ۱ ص ۸۵.
۲۳۷- بحار: ج ۸۵ ص ۴۳، مصباح الشريعة ص ۲۸.
۲۳۸- سوره نحل، آيه ۹۸.
۲۳۹- بحار: ج ۸۵ ص ۱۰۸.
۲۴۰- مصباح الشريعة ص ۸۹.
۲۴۱- سوره علق، آيه ۱۹. (آيه سجده واجب).
۲۴۲- سوره طه، آيه ۵۵.
۲۴۳- بحار: ج ۸۵ ص ۱۳۶، مصباح الشريعة ص ۹۱.
۲۴۴- سوره احزاب : آيه ۴.
۲۴۵- مصباح الشريعة ص ۹۱، بحار: ج ۸۵ ص ۱۳۶.
۲۴۶- مصباح الشريعة ص ۹۳، بحار: ج ۸۵ ص ۲۴۸.
۲۴۷- سوره قصص، آيه ۶۸.
۲۴۸- مصباح الشريعة ص ۹۵، بحار: ج ۸۵ ص ۳۰۷.
منبع:کتاب اسرار نماز شهید ثانی