نماز در کلام آیت الله مصباح یزدی
وجود ما نسبت به همین عالم جسمانی از یک موجود میکروسکوپی که سر سوزن واقع میشود، کمتر است
چگونگی آمادگی ورود به نماز
این خیلی مهم است که انسان قبل از اینکه وارد نماز شود تا هر اندازه برایش میسر هست، ذهن خود را متمرکز کند. از توجه به امور دیگری که باعث تفرق حواس میشود خودداری کند تا سر و صدا و نقوش و خطوطی که توجه جلب میکند، حواسش را پرت نکند. اگر نماز جماعت میخواند، سعی کند خودش را در میان نمازگزاران محو کند. به هر حال این اذکاری که میخوانیم، مفاهیمی دارد که باید در ذهن منعکس شود و چه بهتر که انسان اول آن معانی را در ذهن تصور کند و بعد الفاظ را درباره آنها به کار ببرد، ولی توجه قلبی هیچکدام از اینها نیست، اما به هر حال باید اول با الفاظ خودمان را متوجه مفاهیم کنیم؛ زیرا با تمرکز ذهن روی مفاهیم، دل آمادگی توجه پیدا کند. توجه علم شهودی است و از قبیل مفاهیم ذهنی نیست و باید تلاش کرد با استعانت از خدای متعال این حالت پیدا شود و در اختیار قرار بگیرد. شاید کمتر کسی باشد که در موقع توسلات و دعا و مناجات حالی پیدا نکرده باشد که ورای الفاظ و مفاهیم کانه مخاطب خود را میبیند و آنچنان به او توجه دارد که از همه چیز غافل میشود و خودش را هم فراموش میکند. باید سعی شود که این حالت تقویت شود و در اختیار آدم قرار بگیرد که هر وقت دلش خواست در موقع نماز بتواند این حالت را در خودش به وجود بیاورد.
دقت در عظمت خلقت و حقارت بشر
برای به وجود آمدن توجه، مقدماتی لازم است که یکی از آنها توجه به عظمت خلقت است. ما هر قدر ذهن خود را وسعت دهیم و بتوانیم تصور بزرگی از همین عالم جسمانی داشته باشیم و امر خلقت را عظیم تصور کنیم، باز هم تصورات ما حتی یک هزارم و یک میلیونیم خلقت نخواهد بود. خلقتی که بین دو ستارهاش گاهی میلیاردها سال نوری فاصله است و ما از تصور آن عاجز هستیم. به هر حال هر چقدر در ذهن خودمان جسم بزرگ و فضای وسیعی را تصور کنیم، بیشتر میتوانیم درک کنیم که نسبت ما با این فضا چقدر خواهد بود؟ وجود ما نسبت به همین عالم جسمانی از یک موجود میکروسکوپی که سر سوزن واقع میشود، کمتر است.
همین را هم خداوند میفرماید:
«هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا؛ آيا زمانى طولانى بر انسان نگذشت كه چيز قابل ذكرى نبود.
یادآوری نعمتهای بیشمار خدا
خدا به همین موجود ناچیز روحی عطا فرموده که بتواند با او آشنا شود و ارتباط برقرار کند. به این موجود حقیر سراپا حاجت و نیاز آنقدر نعمت داده که با تمام توانش اگر همه عمر وقت بگذارد نمیتواند نعمتهای خدا را شماره کند.
«وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا؛ و اگر نعمت[هاى] خدا را شماره كنيد، نمىتوانید از عهده شمارش آن برآیید»
در مقابل این همه نعمت ما روز به روز بر کفران نعمت و معصیت میافزاییم و با همین نعمتهای خدا به جنگ خدا میرویم. چقدر باید آدم پستی داشته باشد و حقیر باشد؟
توصیف خداوند از اشتیاق به بازگشت بنده گنهکار
در کنار اینها و با همه این زشتیها خدا میگوید بیا باز هم قبولت دارم. نه تنها این را میگوید، بلکه میگوید خیلی خوشحال میشوم که بیایی. اگر کسی برای سفر طولانی زاد و راحلهای برداشته باشد، اما وسط بیابان، راه را گم کند و هرچقدر میرود به راه اصلی نمیرسد و غذایش هم تمام میشود. از تشنگی و گرسنگی مشرف به مرگ میشود. هرچه داد میزند این طرف و آن طرف کسی به فریادش نمیرسد و بالاخره تن به مرگ میدهد و آماده جان دادن میشود. در این حال یکباره چشم باز میکند و زاد و توشه و شتری که رفته بود، کنارش میبیند. این فرد چقدر خوشحال میشود؟ خدای متعال میفرماید خوشحالی من از توبه بنده گنهکار از این فرد بیشتر است. آن وقت آدم نباید از خجالت آب شود در برابر این خدا؟
فکر کن آخرین نمازت را میخوانی
انسان که نمیداند تا چه زمانی زنده است و چند بار دیگر میتواند نماز بخواند. مگر نبودند کسانی که دفعتا سکته مغزی یا قلبی کردند و از دنیا رفتند؟ اگر درست توجه کنیم هیچکدام نمیتوانیم یقین داشته باشیم که یک لحظه دیگر زنده هستیم، پس همیشه باید تصور کنیم این آخرین نماز باشد. خود این باعث میشود که انسان توجهش به نماز جمع شود و دلش این طرف و آن طرف نرود.