بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلينو صلّ على محمد و آله الطاهرين.
به اندازهاى كه دين خدا بر رعايت حلال و حرام مالى اصرار دارد، نسبت به بقيه ابواب فقهى اصرار ندارد. مجموعه ابوابى كه در فقه شيعه نظام داده شده، مشهور است كه هشتاد و چهار باب فقهى است. باب طهارت، صلاة، صوم، اعتكاف، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، قضا به معنى امور دادگاهى، شهادات، قسم و نذر و كفاره، متاجر، كسب، مكاسب، مزارعه، مساقات، لقطه، نكاح يا ازدواج، صيد و ذباحه، خوردنىها و آشاميدنىها يا «أطعمه و أشربه»، حدود، قصاص و ديات است. كمتر كتابى از اين ابواب فقهى هست كه مسأله مال در آن بحث نشده باشد.
حتى در اين كتابهاى درسى و فقهى، ائمه اطهار عليهم السلام اين مسائل را بيان كردهاند كه مثلًا نقل و شيرينى و پولى كه در مجلس عقد بر سر عروس مىريزند و ميهمانها جمع مىكنند، اين مال چه نوع ملكيتى است؟ آيا هبه است، يا صدقه؟ آنهايى كه برمىدارند، آيا مجوّز برداشتن دارند؟ چگونه حلال است و چگونه حرام؟ يعنى تا اين حدّ در امر مال از طرف اسلام دقّت شده است.
حلال خورى، ويژگى شيعه
در بسيارى از روايات، حتى در «نهج البلاغه» نيز هست كه ائمه عليهم السلام اگر خبر مرگ مؤمنى را مىشنيدند، يا به تشييع جنازهاش آمده و در دفن او شركت مىنمودند، مردم منتظر بودند كه عكس العمل امام معصوم عليه السلام نسبت به اين ميت را بدانند و آن امام وقتى براى مردم از ميت تعريف مىكردند، يكى از موارد تعريف اين بوده است كه او در زندگى به مال حلال قناعت مىكرده است.مثلًا بزرگوارى را آوردند و بيرون شهر كوفه دفن كردند، اميرالمؤمنين نيز تا دفنش آمدند، وقتى روى قبر را پوشاندند، چند دقيقه بر سر قبر اين ميّت سخنرانى داشتند، فرمودند:«يرحم الله خبّاب بن الأَرَت فلقد أسلم راغباً و هاجر طائعاً و قنع بالكفاف و رضى عن الله و عاش مجاهداً» پنج خصلت را براى «خبّاب بن الأَرَت» بيان كردند؛ يكى اين بود كه اى مردم! اين بزرگوارى كه در اين سنّ رحلت كرده است، من از زمانى كه در مكّه بودم او را مىشناختم، با اين همه زير و بالايى كه روزگار پيدا كرد، از نظر مال، به مال حلال قناعت كرد.
حدود و ثغور حرام خورى
اسلام به چه مقدار به حرام رضايت مىدهد؟ اسلام فقط به يك حرام مالى رضايت داده كه در قرآن آمده است، كه كسى واقعاً در حال مرگ است، هيچ غذايى پيدا نمىكند كه او را از مرگ نجات بدهد، تمام درها به روى او بسته است، مىتواند حيوان مردهاى را بخورد، ديگر بالاتر از اين كه نيست، راهى ندارد جز اين كه براى زنده ماندن مقدارى ميته بخورد، فقط اينجا را در قرآن اجازه مىدهد: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لَاعَادٍ» آن هم در حال بىميلى بخورد و بيش از اندازه نخورد، فقط براى زنده ماندن عيبى ندارد. اما جاى ديگر به انسان براى دست دراز كردن به حرام به هيچ عنوان مجوّز نمىدهد.
مقدس اردبيلى و حق الناس
مقدّس اردبيلى با چند نفر از طلبهها به كربلا و زيارت وجود مبارك حضرت سيدالشهداء عليه السلام آمدند، وقتى برمىگشتند، هوا گرم بود، عرق كرده بودند، پيراهنها چرك شده بود، در مسير به نهر آبى رسيدند. گفتند: من پيراهنم را مىشويم، كنار نهر آب نشست و پيراهن خود را كاملًا شستند كه خيلى تميز شد. بعد به پشت خود انداخته، رو به آفتاب، شروع به راه رفتن كردند. طلبهها گفتند: آقا! براى شما زحمتى نيست؟ گفت: نه، آفتاب شديد است، خشك مىشود. گفتند: اينجا مىنشستيم و اين پيراهن را روى اين ديوار مىانداختيم، خشك مىشد.
فرمودند: پيراهن من خيس و ديوار هم گلى است، اگر من اين پيراهن را روى اين ديوار بياندازم، نم پيراهن به اين دانههاى ريز ديوار بزند، آنها را نرم مىكند و مىاندازد. صاحب ديوار نيست كه من به او بگويم: آيا راضى هستى يا نه، معلوم نيست، شايد ما رفتيم و مرديم، ديگر نشود كه او را ببينيم. آن وقت جواب اين دانههاى خاك ريخته شده را در قيامت چگونه بدهم؟ اين رعايت حلال و حرام است.
حرام بودن بهشت بر حرام خور
روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سنى و شيعه نقل كردهاند: «لا يدخل الجَنَّة من نَبَت لحمه من السُّحت؛ النّار أَولى به» «1» كسى كه از حرام مالى به بدنش گوشت روييده شده، وارد بهشت نمىشود.حال كه در بهشت به روى او بسته است، در قيامت چه كار مىكنند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمايند: آتش خدا به او سزاوارتر است. همين دو كلمه است.
من نمىگويم تا اين حد مانند مقدس اردبيلىها احتياط كنيد، اين احتياط را ما لازم نداريم، ولى مىخواهم خداترسى بعضى از قديمىها را بگويم. ما تا اين حد احتياط را نياز نداريم. شما نيازى نيست كه اين داستانى كه مىگويم را جايى نقل كنيد؛ چون ممكن است در كل مملكت كسى بخواهد اين طورى شود، اما نتواند و در اين ميان ما را مقصر بداند.
لزوم اجتناب از برخى برنامههاى مالى
پدر مادرى من كاسب بود، من تا وقتى طلبه شدم، ايشان زنده بود. هيچ وقت نپرسيدم كه درآمد شما از كجاست؟ بعد از مردنش يكى از علماى آنجا كه پدر مادرى من چهل و پنج سال نمازهايش را به ايشان اقتدا مىكرد، براى ما نقل كرد: اين شهر ما كه در سال هزار و سيصد و بيست و دو شهر شد، خانهاى با دو اتاق رابانك ملى اجاره كرد و تابلو خود را نصب كرد. وقتى كارها را كردند و دو كارمند نيز گرفتند، دو سه ماه طول كشيد. بعد از اين كه اين بانك آماده شد، براى بازارىهاى آنجا كه شايد آن زمان پنج هزار نفر بودند، رؤساى بازار و ادارات دعوتنامه نوشتند كه بيايند و بانك را افتتاح كنند و دفترچه باز كنند. خيلىها نيز نمىدانستند چيست. تبليغ كرده بودند كه شما هزار تومان در دفترچه بگذاريد، مثلًا سر ماه دوازده ريال اضافه مىشود.
حضرت آيت الله بروجردى نيز در آن زمان فتوا داده بودند كه جايزهاى كه خود بانك، بدون قرار داد روى پول دفترچهها مىگذارد، عيبى ندارد. پدر مادر من با تمام مغازههاى محل كه محدود بود و همه همديگر را مىشناختند، از آنها پرسيد:
اين بانكى كه مىگويند، من نمىفهمم يعنى چه؟ بانك چيست؟
اين مغازهدارها كه وارد بودند، براى او بانك را تعريف كردند. آن عالم مىگفت:
پدر مادر شما نزد من آمد، گفت: حضرت آيت الله، فردا بناست در شهر ما بانك افتتاح شود، آن وقت اين سيستمهاى بانكى اين همه گسترده نبود، اين همه حسابهاى مختلف و كلاه گذارى بر سر ملت و زمينه طمع براى مردم ساختن نبود.
گفت: اشك در چشم پدر مادر شما جمع شد. هنوز بانك افتتاح نشده بود و فردا بنا بود كه مردم بروند، شيرينى و شربت بخورند و حساب باز كنند. گفت: آقا! نان شهر ما دارد با حرام مخلوط مىشود، من از فردا تا روز مرگم، در اين بازار براى معامله قدم نمىگذارم. اگر نماز و روزه استيجارى براى شما آوردند، من با پول نماز و روزه استيجارى زندگى مىكنم و تا آخر عمر نيز اين گونه زندگى كرد. من نمىگويم مانند اين افراد احتياط كنيد؛ چون تا اين حد احتياط كردن باعث مىشود كه از دين فرارى شويد. اما از حرام بيّن كه بايد پرهيز كنيد.
اجتناب از حقههاى بانكى
بعضى از كارهاى بانكها حرام هستند. مانند اين صورتى كه نزد رييس بانك مىبرند و هر دو مىدانند كه چند ميليون جنس را نفروخته است. اين صورت، قلّابى است. مىگويد: چند ميليون جنسى را كه خريدم، با شما شريك بشوم. در حالى كه اصلًا جنسى در كار نيست و اين صورت جنسها قلّابى است. اين پولى كه مىگيرم، قرض محسوب مىشود و قهراً ربا است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: هر يك ريالش از بيست بار زناى با محرم سنگينتر است. «1» اين پول را مىشود نگرفت و نخورد.
من بايد خجالت بكشم كه در مسجد، خانه خدا، به مردم متدين، نمازجماعت خوان، هيأتى و حسينيهاى بگويم: حرام نخوريد. مگر مردم مؤمن، متدينها، نماز جماعت خوانها و هيأتىها حرام مىخورند؟
دورى مؤمن از حرام خورى
مرحوم فيض كاشانى چهارصد سال قبل، چهارصد طلبه پاى درسش مىآمدند.
روزى بعد از تمام شدن درس، به طلبهها فرمود: من ديروز پياده از جايى به طرف خانه مىآمدم، خسته شدم، بر سكّويى نشستم، سيبى را از جيبم در آوردم و با چاقوى كوچكم كه مانند قلمتراش بود، سيب را پوست كندم و خوردم. اكنون در درس يادم آمد كه اين قلمتراش را آنجا جا گذاشتم، هر كدام از شما راه خانه شما از آن طرف است، قلمتراش مرا برداريد و فردا بياوريد، به من بدهيد. طلبهاى گفت: آقا! ديروز بعد از ظهر در اين شهر كاشان، قلمتراش خود را جا گذاشتيد، امروز به ياد آوردهايد، حال مىگوييد: برويد و بياوريد؟ ديگر اين قلم را بردهاند. مرحوم فيض مبهوت شد، گفت: مگر اينجا دار المؤمنين نيست؟ مگر مؤمن دزدى مىكند؟ مالك قلمتراش كه كس ديگرى است، يعنى چه برداشتند؟ چرا به اين شهر تهمت مىزنيد؟ مگر مسلمان مال ديگرى را مال خودش مىداند؟ يعنى چه؟ مگر مسلمانى كه روزىخور پروردگار و مطيع پيغمبر صلى الله عليه و آله است، مىگويد: من شيعه اهلبيت عليهم السلام هستم، مال ديگرى را مىبرد؟! مگر مىشود؟!
دورى از لقمه حرام
در سوره انشراح آمده است: «لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خشِعًا مُّتَصَدّعًا مّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» مگر فرمايشهاى پيغمبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام از قرآن كمتر است؟ اينها نيز به شكلى جلوه كلام خدا در وجود پيغمبر و ائمه عليهم السلام است. چه روايت سنگينى است. كاش همه از اين روايت فقط خبر داشتند: «اذا وقَعَتِ اللُقْمَةُ مِنْ حَرامِ فى جَوْفِ العَبْدِ» هنگامى كه لقمهاى، نه شكمى پر و سير، «تاء» در «اللقمة»، «تاء» وحدت است، مثل كلمه «بقرة» كه در سوره بقره است. خيلىها اشتباه كردند و خيال مىكنند كه بقره، گاو ماده است. اينجا معنى گاو ماده نيست، بلكه به معنى يك گاو است: «أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً» اين تاء تأنيث نيست.
لعنت كردن ملائكه بر حرامخور
زمانى كه لقمه حرام در شكم كسى قرار گرفت، «لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكٍ فِى السَّمَواتِ وَ فِى الْارْضِ»
هر چه فرشته در آسمان و زمين است، او را لعنت مىكنند. حتماً پيغمبر صلى الله عليه و آله صداى اين لعنت را شنيده است كه اين روايت را مىفرمايد. ما، خيلى صداها را نمىشنويم.
شنيدن صداى عذاب كفار
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى به جبرييل فرمود:
روزگارى كه در مكه گوسفندها را براى چرا مىبردم، گاهى گوسفندها در حال استراحت بودند، سرهاى آنها در هم بود، گاهى مىديدم كه گوسفندها ناگهان گوش تيز مىكردند، گويى چيزى توجه آنها را جلب مىكرد. اما خبرى نبود. تو مىدانى اين كار گوسفندها براى چه بود؟ عرض كرد: يا رسول الله! وقتى كافرى وارد برزخ مىشود، فرشتگان خدا مىآيند و از او مىپرسند: «من ربّك» بتپرست و كافر جوابى ندارد بدهد و كافر مرده است، خطاب مىرسد: از جانب خدا فقط يك گرز از عذاب جهنّم را به او بزنيد، از صداى ضربه آن گرز، هر چه حيوان در كره زمين هستند، مىترسند و گوش خود را تيز مىكنند. ما همه صداها را نمىشنويم. خداوند متعال در قرآن مىفرمايد:
كرام الكاتبين در كنار شما هستند و گناهان شما را مىنويسند، مگر در روايات ندارد: ما كه گناه مىكنيم، آن ملكى كه حسنات را مىنويسد، به آن ملكى كه گناهان را مىنويسد- چون او زير نظر اين است- مىگويد: ننويس. مىگويد: اكنون گناه و كار زشت كرد، مىگويى ننويس؟
مىگويد: پرونده را خراب و سياه نكن. تا هفت ساعت به او مهلت بده، اگر در اين هفت ساعت توبه كرد، ديگر ننويس، اما اگر از هفت ساعت گذشت و توبه نكرد، آن وقت بنويس. مگر ما صداى اينها را مىشنويم؟ نمىشنويم، ولى هست.
تشبيه عبادت حرامخور به ساختمان روى آب
اين جمله رسول خدا صلى الله عليه و آله چقدر زيباست: «العبادة مع أكل الحرام» عبادت كنندهاى حرام خور. ما چند نوع حرام داريم، حتماً در مسائل شرعى براى شما گفتهاند: كسى كه سر سال خمس بدهكار باشد، خمس را از مال خود جدا نكند و در مال او بماند، اين مال حرام مخلوط به حلال است؛ يعنى هر چه با اين مال كاسبى كند، مطابق آن پول خمس، هر منفعتى كه در مىآيد، آن منفعت را نيز بايد روى آن خمس بگذارد و رد كند. نمىتواند در اصل مال خمس و منفعت آن تصرّف كند. ما اجازه نداريم با پول پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام كاسبى كنيم. طبق قرآن بايد سر سال خمس را داد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد: عبادت كسى كه به حرامخورى عادت دارد، مانند ساختن خانه روى آب است: «العبادة مع أكل الحرام كالبناء على الرمل و قيل: على الماء»
هيچ معمارى در دنيا تا اين حد ديوانگى مىكند كه خانه را روى آب بسازد؟ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايند: عبادات، با حرامخورى بر باد رفته است، چيزى نمىماند كه به خدا بگويد: قبول كن.
حساب خمس مال
شخصى واسطه خريد و فروش ملكى بود. بعضى از خانهها را به من نشان داد و مىگفت: من سه بار در خريد و فروش اين خانهها واسطه بودم. مىگفت: مثلًا سى سال قبل صاحب اين خانه مرده است، بعد ورثهاش به واسطهگرى من به ديگرى فروختند، او هم به ديگرى فروخته است و الى آخر. روزى من به دنبالش رفتم و گفتم: كسى آمده خانه ما را بخرد، ما مىخواهيم جا و خانه خود را عوض كنيم. شما بيا صحبت كن. گفت: چشم. آمد. خانه را كاملًا ديد و گفت: اين خانه را من شش بار فروختم. به خريدار گفت: متراژ اين خانه اين قدر است، پشت آجرهايش خشت است، اتاقهاى بالا خيلى خوب گچ شده، اما زيرش تير چوبى است. من نيز به او گفته بودم كه هر چه از اين خانه خبر دارى، بگو. من نمىخواهم دروغ و دغل بگويى كه خانه ما را گرانتر بفروشى. خريدار گفت: من مىخرم. گفت: خدا بركت دهد. بعد خريدار گفت: من به شما چقدر حق دلالى بدهم؟ آن زمان گفت: چهار صد تومان. سيصد تومان هم من به او دادم. خريدار خداحافظى كرد و رفت. ايشان هم به گوشهاى رفت و زير عبايش پول را مىشمارد، دلال ملك بود، اما عبا داشت. آمد پولى به من داد. گفتم: من حق دلالى به شما دادم، واقعاً از شير مادر حلالتر. گفت: آن را در جيبم گذاشتم، گفتم: پس اين پول چيست كه پس مىدهى؟ گفت: من روزها اتفاق مىافتد كه هيچ معاملهاى نمىكنم. گاهى در روز چند معامله انجام مىدهم، مانند امروز كه دو خانه را فروختم. اين خمس من است؛ چون من نمىدانم كه تا شب زنده مىمانم يا نه.
حساب سال خمسى بر ورثه
چون اگر كسى در بين سال بميرد، ورثهاش بايد تا آن شش ماهه اول را حساب كنند و خمس درآمدش را بدهند. خيلىها اين مسأله را نمىدانند. مىگويند: پدرم مرده و در دفترش نوشته است كه من چقدر خمس بدهكار است. پس ما نيز تكليفى نداريم. اين هم نوعى حرامخورى است. حرام كه فقط مال غصب، دزدى و مشروب فروشى نيست.
دين نگذارد كه خيانت كنى ترك درستى و امانت كنى
صدق و سعادت ثمر دين بود هر كه خوش اخلاق خوشا اين بود
زشتى اخلاق ز بىدينى است فتنه آفاق ز بىدينى است
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی