فراگيرى واجبات
فراگيرى تكاليف شرعى و احكام اسلامى در زواياى مختلف زندگى به ويژه امورى كه همه روزه با آن سر و كار داريم يك ضرورت و وظيفه دينى است كه ضامن سعادت و كاميابى دنيوى و اخروى است. در اين راستا مراجع معظم تقليد به گونه هاى مختلف به اين مهم اشاره نموده اند، به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
مسائلى را كه انسان غالباً به آنها احتياج دارد واجب است، ياد بگيرد.[1]
فراگيرى حكم هر كارى كه از مكلف صادر مى شود واجب است خواه از عبادات باشد و خواه از معاملات و امور عادى.[2]
فراگرفتن احكام شرعى بر جاهل به آنها واجب است.[3]
بر هر كس كه خودش به تجارت و ساير انواع كسب اشتغال دارد واجب است احكام و مسايل مربوط به آن را فرا بگيرد تا صحيح آن را از فاسدش بشناسد و از ربا در امان بماند و مقدار لازم آن است كه حكم تجارت و معامله اى را كه انجام مى دهد بداند.[4]
پرسش: آيا كسى كه در آموختن احكام دينى مورد نياز خود كوتاهى مى كند، گناهكار است؟
پاسخ: اگر نياموختن احكام به ترك واجب يا ارتكاب حرام بيانجامد، گناهكار است.[5]
اوجب واجبات
همان گونه كه بدن داراى اعضاى متفاوتى است و از نظر اهميت و اولويت، متفاوت است، مانند سر و قلب نسبت به بقيه اعضا؛ واجبات نيز چنين هستند و برخى از آنها نسبت به بقيه داراى اهميت بيشترى هستند، مانند نماز.
امام على علیه السلام فرمود:
«أُوصِيكُمْ بِالصَّلَاة وَ حِفْظِهَا فَإِنَّهَا خَيْرُ الْعَمَلِ وَ هِى عَمُودُ دِينِكُم»[6]
شما را سفارش به نماز و نگهدارى آن مى كنم زيرا كه نماز بهترين عمل است نماز ستون دين شما است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«بُنِى الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّلَاة وَ الزَّكَاة وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ وَلَايَة أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّة مِنْ وُلْدِهِ عليهم السلام»[7]
اسلام بر پنج ستون سازمان يافته، بر نماز، زكات، روزه، حج و ولايت امير مؤمنان و امامان از فرزندانش.
همچنين فرمود:
«إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاة فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا»[8]
حسابرسى اعمال بندگان، از نماز آنان شروع مى شود؛ اگر نماز كسى پذيرفته شود، ساير اعمال او پذيرفته خواهد گشت.
شخصى از امام على علیه السلام پرسيد: واجب چيست و واجب تر چيست؟ حضرت فرمود:
«الْوَاجِبُ هُوَ التَّوْبَة وَ تَرْكُ الذُّنُوبِ هُوَ الْأَوْجَب»[9]
واجب توبه است و واجب تر ترك گناه است.
برخى از واجبات به عنوان مهم ترين واجبات محسوب شده است در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
1. اخلاص در عبادت از اوجب واجبات است.[10]
2. احسان به والدين، بعد از توحيد از اوجب واجبات است.[11]
البته احسان هايى كه ترك آن موجب اذيت والدين مى شود.
3. حفظ نظام از اوجب واجبات است.[12]
4. حفظ نفس محترمه از مهمترين واجبات است[13]
5. حفظ عرض، آبرو و ناموس.
وجوب حفظ نظام
كمك به اداره حكومت اسلامى يكى از واجبات مسلّم هر مسلمانى است، چون اجراى احكام و حدود الهى و تبليغ دين خدا و رسيدگى به مظلومان و مستضعفان متوقف بر تشكيل حكومت اسلامى است.
حفظ نظام در سخنان فقها در سه معنا به كار مى رود:
1. كيان كشور اسلامى (حفظ بيضه اسلام).[14]
2. حفظ نظام معيشتى جامعه و جلوگيرى از هرج و مرج و ...[15]
اسلام براى حفظ نظام به اندازه اى اهميت قائل شده كه آن چه را نظام معيشت جامعه بدان نياز دارد بر همه كسانى كه توانايى آن را دارند واجب مى داند.
3. حفظ حكومت جمهورى اسلامى.
حفظ نظام جمهورىاسلامى از اهم واجبات عملى و شرعى است.[16]
اينجانب نصيحت متواضعانه به برادرانم مى كنم براى خدا و حفظ اسلام، اين جمهورى را تقويت نمايند.[17]
بر ملت ايران خصوصاً و بر جميع مسلمانان عموماً واجب است اين امانت الهى را كه در ايران به طور رسمى اعلام شده و در مدتى كوتاه نتايج عظيمى به بار آورده با تمام توان حفظ نموده و در جهت رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند.[18]
امام خمينى قدس سره حفظ و حراست از نظام جمهورى اسلامى ايران را اصلى غير قابل انعطاف و از آن به عنوان بالاترين واجب ياد نموده و فرمود:
اگر حفظ اسلام يك فريضه الهى است حفظ اين جمهورى از اعظم فرايض است. چرا كه حفظ اسلام و اجراى قوانين آن بستگى به حفظ نظام اسلامى دارد و با نبود آن، فرايض آن گونه كه اسلام مى خواهد و مى طلبد، انجام نمى پذيرد. حفظ نظام جمهورى اسلامى بر همه مسلمانان واجب عينى است حتى از نماز هم واجب تر است.[19]
و در جايى ديگر فرمود:
«انَّ حفظ النظام من واجبات الاكيدۀ»[20]
حفظ نظام از واجبات مؤكد است.
وجوب حفظ وحدت
حفظ وحدت بين مسلمانان به صراحت قرآن واجب است، آنجا كه مى فرمايد:
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»[21]
و همگى به ريسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسيله وحدت]، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد!
حفظ وحدت واجب است.[22]
وجوب شركت در انتخابات
يكى از وظايف مهم شرعى و عقلى ما براى حفظ اسلام و مصالح كشور، حضور در حوزه هاى انتخابيه و رأى دادن به نمايندگان صالح، كاردان و مطلع بر اوضاع سياسى جهان اسلام و ساير چيزهايى است كه كشور به آنها احتياج دارد مى باشد.[23]
شركت در انتخابات رياست جمهورى، يك وظيفه شرعى اسلامى و الهى است كه شكست در آن، شكست جمهورى اسلامى است كه حفظ آن بر جميع مردم از بزرگترين واجبات و فرايض است.[24]
پرسش: در نظام اسلامى مسائلى چون رأى دادن، شركت در راهپيمايى ها و امثال آن از نظر فقهى چه حكمى دارد؟
پاسخ: در بسيارى از اوقات واجب است.[25]
وجوب حفظ جان
حفظ جان واجب و درمعرض نابودى قرار دادن آن حرام مى باشد، بلكه به جهت اهميت ويژه آن ترك واجب يا فعل حرام در راستاى حفظ جان نيز جايز بلكه واجب است. بدين جهت خوردن مردار در صورت توقف حفظ جان بر آن واجب است.[26]
امام صادق علیه السلام فرمود:
«كُلُّ شَىءٍ تَكُونُ فِيهِ الْمَضَرَّة عَلَى الْإِنْسَانِ فِى بَدَنِهِ فَحَرَامٌ أَكْلُهُ إِلَّا فِى حَالِ الضَّرُورَة»[27]
هر چه به تن آدمى زيان دارد خوردنش حرام است جز در حال ضرورت.
حفظ جان خود و هر مسلمان واجب است و تعرض به جان انسان محترم حرام است.[28]
از شرايط وجوب حج عدم احساس خطر بر جان است.[29]
اگر حفظ نفس محترمه و جلوگيرى از وقوع قتل، مستلزم دخالت فورى و مستقيم باشد، جايز بلكه شرعاً از باب وجوب حفظ نفس محترمه، واجب است.[30]
به جهت حفظ جان، خوردن غذاى ديگران در حال اضطرار حتى بدون اذن جايز است.[31]
حفظ حيات خود و هر نفس محترمى واجب و زيان رساندن به آن حرام است. در قرآن كريم از خودكشى و قتل هر نفس محترمى بلكه در معرض هلاكت قرار دادن آن نهى و نكوهش شده است و فلسفه تشريع حكم قصاص بقاى حيات انسان ها ذكر شده است.
پرسش: آيا دروغ گفتن براى حفظ جان مسلمان جايز است؟
پاسخ: نه تنها جايز، بلكه واجب است.[32]
پرسش: آيا بيمار حق دارد از درمان سرپيچى كند حتى اگر وضعيت او بدتر شود؟
پاسخ: در صورت خطر، بيمار نمى تواند درمان را قطع كند.[33]
حفظ نفس از هر ضرر قابل توجه واجب است همچنين خوردن و نوشيدن چيزهايى كه ضرر دارد حرام است.
اگر حفظ جان بر استفاده از خوردنى و آشاميدنى وابسته باشد واجب است هر چند خوردنى يا آشاميدنى حرام باشد.[34]
اگر تشنگى بر روزه دار غلبه كند، به حدى كه بيم هلاكت وى رود، يا بترسد آسيبى جدى به او برسد يا برايش قابل تحمل نباشد، نوشيدن آب در حد ضرورت بر او جايز بلكه واجب است، لكن روزه اش باطل مى شود و اگر روزه رمضان باشد، امساك بقيه روز بر او واجب است.[35]
اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ آن واجب است يا حفظ مالى كه نگهدارى آن واجب مى باشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، بايد نماز را بشكند.[36]
حفظ سلامت واجب است و حفظ محيط زيست مقدمه حفظ سلامتى است.
بر مبناى اصل وجوب حفظ نفس، رعايت نكات بهداشتى و انجام مراحل عملى برخوردارى از سلامت به اندازهاى كه حفظ نفس از نابودى و ايمنى اعضا و قواى جسمانى بطلبد، واجب است.[37]
وجوب دفاع
دفاع در برابر مهاجمى كه قصد جان آدمى كرده جايز بلكه با توقف حفظ جان بر آن، واجب است و در صورت عدم توانايى بر دفاع، فرار واجب خواهد بود.
دفاع از جان مسلمان در برابر تجاوزگر، در صورت توانايى بر آن و ايمن بودن بر حال خويش واجب است.[38]
دفاع بر هر شخصى حتى بانوان در هر زمان و هر جا در حد توانايى و امكانات واجب است.[39]
وجوب حفظ اسلام
حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است كه انبياء عظام از آدم تا خاتم، در راه آن كوشش نموده اند و هيچ مانعى آنان را از اين فريضه بزرگ باز نداشته است، همچنين پس از آنان، اصحاب متعهد و ائمه معصومين عليهم السلام با كوششهاى توان فرسا و با نثار خون خود در حفظ آن كوشيده اند و امروزه بر ملت ايران خصوصاً بر جميع مسلمانان واجب است اين امانت الهى را با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاى آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند.[40]
اگر اسلام را در خطر ديديم هم بايد مال را فداى آن كنيم و هم جان را. زيرا حفظ اسلام از حفظ جان مسلمان هم بالاتر است.[41]
دفاع از اسلام در برابر دشمنى كه اساس آن را تهديد مى كند واجب است.[42]
حفظ موجوديت اسلام (بيضه اسلام) از اهم واجبات الهى و در مقام تزاحم با ديگر احكام شرعى بر همه آنها مقدم است. مانند موردى كه موجوديت اسلام با يورش دشمنان كافر به خطر افتد، در چنين شرايطى دفاع از كيان اسلام بر همه مكلفان اعم از زن و مرد واجب است.[43]
حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است.[44]
پرسش: آيا براى دفاع از اسلام يا جمهورى اسلامى، اجازه از امام يا مرجع تقليد لازم است؟
پاسخ: دفاع از اسلام و جمهورى اسلامى، به هر نحو ممكن بر تمام مكلفين واجب است و مشروط بر اجازه نيست.[45]
وجوب دفاع از دين
دفاع از دين واجب است،[46] گاهى با جهاد و گاهى با امر به معروف و گاهى با كارهاى فرهنگى و تشكيل هيئات مذهبى و گاهى با تشكيل حكومت اسلامى.
بر تمام مكلفين واجب است به هر نحو ممكن از دين خدا دفاع كنند.[47]
دفاع از اسلام در برابر دشمنى كه اساس آن را تهديد مى كند واجب است.[48]
يكى از اهداف نهضت امام حسين علیه السلام احياء واجبات و دفاع از دين بود:
«اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِى سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِى الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِى بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِك»[49]
خداوندا! تو آگاهىكه آنچه (از جنبش و نهضت بر ضد مفاسد و منكرات) به دست ما صورت گرفت نه در طمع پادشاهى و جاه بود، نه در طلب ثروت و مال، ما خواستيم تا نشانه هاى راه دينت را ارائه دهيم، (مفاسد را) در شهرهاى تو اصلاح كنيم، باشد كه بندگان مظلوم تو روى آسايش و امنيت بينند و آسوده خاطر به طاعت تو برخيزند، ما مىخواهيم فرائض اسلام و سنن (پيغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم) و احكام تو را اجرا كنيم.
و به فرموده امام خمينى قدس سره:
تكليف ما را حضرت سيدالشهداء علیه السلام معلوم كرد.[50]
وجوب تقليد
مراجعه به متخصص، مسأله اى است عقلى و هر كس با اندك دقتى مى يابد كه در هر امرى از جمله امور دينى بايد به كارشناس و متخصص مراجعه نمود. قرآن بر اين امر تأكيد نموده و مى فرمايد:
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»[51]
اگر نمى دانيد، از آگاهان بپرسيد.
بر هر مكلفى كه به درجه اجتهاد نرسيده و طريقه احتياط را نمى داند، واجب است در احكام از مجتهد تقليد كند.[52]
تقليد در احكام، اختصاص به واجبات و محرمات ندارد، بلكه در مستحبات و مكروهات و مباحات هم جارى است.[53]
هر گاه كسى فتواى مجتهدى را اشتباهى براى ديگران بيان كند، بر او واجب است به كسانى كه شنيده اند اطلاع دهد.[54]
اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد در صورتى اعمال او صحيح است كه بفهمد به وظيفه واقعى خود رفتار كرده است يا عمل او با فتواى مجتهدى كه وظيفه اش تقليد از او بوده يا با فتواى مجتهدى كه فعلاً بايداز او تقليد كند، مطابق باشد.[55]
پرسش: آيا تقليد در مسائل سياسى، اقتصادى، اجتماعى و خانوادگى واجب است؟
پاسخ: در تمام احكام شرعيه بر غير مجتهدى كه نمى تواند احتياط كند تقليد واجب است و فرقى بين سياسى، اقتصادى، اجتماعى و غير آن نيست.[56]
وجوب تقليد از اعلم
تقليد از مجتهد اعلم واجب است.[57]
به مجتهدى كه در استنباط احكام شرعى از منابع آن نسبت به ديگر مجتهدان درك قوى تر و فهم بيشتر و نيكوترى دارد اعلم گفته مى شود.[58]
بر مكلف واجب است كه براى شناختن مجتهد اعلم جستجو و تفحص كند.[59]
مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت:
اول: آنكه خود انسان يقين كند، مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.
دوم: آنكه دو نفر عالم عادل كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند، به شرط آنكه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند.
سوم: آنكه عده اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند و از گفته آنان اطمينان پيدا مى شود، مجتهد بودن و يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.[60]
اگر شناختن اعلم مشكل باشد به احتياط واجب بايد از كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه كسى اعلم است و بداند ديگرى از او اعلم نيست بنا بر احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد و اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند بايد از يكى از آنان تقليد نمايد.[61]
وجوب اخلاص در عبادات
منظور از اخلاص آن است كه مكلف در عمل، جز قصد قربت و عبوديت براى پروردگار، انگيزه ديگرى نداشته باشد. خلوص در نيت، شرط صحت در عبادات است و بدون آن عبادت باطل است. البته وجود پاره اى از انگيزه هاى تبعى در عبادات با اخلاص منافات ندارد و موجب بطلان عبادت نمى شود مانند اين كه در غسل يا وضو، انگيزه ديگرى همچون خنك شدن يا پاكيزه شدن باشد.[62]
خطورات شيطانى تا زمانى كه در انگيزه شخص دخالت نداشته باشد با اخلاص منافات ندارد و خوشحال شدن بعد از عمل نيز با اخلاص منافات ندارد.
عملى كه همراه با اخلاص نباشد، باطل است. چه كل عمل يا جزئى از عمل.[63]
اگر غير از اطاعت امر الهى قصد ديگرى هم باشد، با سه شرط اشكال ندارد:
1. قصد ريا و خودنمايى نداشته باشد.
2. قصد قربت و اطاعت الهى اصل باشد و نيت ديگر فرع.
3. ضميمه هم امرى مباح يا مطلوب باشد، بنابراين اگر براى اطاعت الهى نماز بخواند و در ضمن به ديگرى هم نماز خواندن را ياد دهد اشكال ندارد.[64]
انسان بايد فقط براى انجام امر خداوند نماز بخواند، پس كسى كه ريا كند يعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است خواه فقط براى مردم باشد يا خدا و مردم.[65]
وجوب اطلاع رسانى در نجاسات
فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مى شود آن را آب كشيد اگر نجس بودن آن را به طرف نگويند اشكال ندارد، ولى چنانچه انسان بداند كه عاريه گيرنده و خريدار، آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مى كند، بايد نجاستش را به او بگويد.[66]
اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمان ها بگويد اما اگر يكى از مهمان ها بفهمد لازم نيست به ديگران خبر دهد، ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه مى داند كه به واسطه نگفتن، خود او هم نجس مى شود بايد بعد از غذا به آنان بگويد.[67]
اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود اگر بداند كه صاحبش آن چيز را در خوردن و آشاميدن استعمال مى كند، واجب است به او بگويد.[68]
واجبات وضو
در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر و روى پاها را مسح كنند.[69]
درازى صورت را بايد از بالاى پيشانى- جايى كه موى سر، بيرون مى آيد- تا پايين چانه شست و پهناى آن به مقدارى كه در بين انگشت وسط و شصت قرار مى گيرد بايد شسته شود و اگر مختصرى از اين مقدار را نشويد وضو باطل است و براى آن كه يقين كند اين مقدار كاملاً شسته شده بايد كمى اطراف آن را هم بشويد.[70]
كسى كه پيش از شستن صورت، دست هاى خود را تا مچ شسته، در موقع وضو بايد تا سر انگشتان را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوى او باطل است.[71]
در وضو شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم جايز و مرتبه سوم و بيشتر از آن حرام مى باشد.[72]
گر چه شستن دست ها بايد از بالا به پايين باشد ولى اگر از وسط دست به سمت پايين دست بكشد، يا آب بريزد، وضويش صحيح است.[73]
در وضو براى مسح سر بايد يك قسمت از چهار قسمت سر، كه بالاى پيشانى است مسح شود. مقدار واجب مسح سر، هر قدر كه باشد كافى است (به مقدارى كه اگر كسى ببيند بگويد مسح كرد).[74]
مقدار واجب مسح پا از نظر طول، از سر انگشت تا برآمدگى روى پا است و از نظر عرض، هر اندازه باشد كافى است، هر چند به قدر يك انگشت.[75]
رطوبت دست بايد به قدرى باشد كه بر سر و پا اثر بگذارد.[76]
اگر براى مسح، رطوبتى در كف دست نمانده باشد، بايد از اعضاى ديگر وضو رطوبت بگيرد و با آن مسح كند و نمى تواند دست را با آب غير وضو خيس كند و با آن مسح را انجام دهد.[77]
محل مسح (سر و روى پا) بايد خشك باشد، بنابراين اگر جاى مسح، تر باشد، بايد آن را خشك كرد ولى اگر رطوبت آن به قدرى كم باشد كه مانع از تأثير رطوبت دست، بر آن نباشد مانع ندارد.[78]
بين دست و محل مسح، يعنى سر يا پاها نبايد چيزى مانند چادر و كلاه يا جوراب و كفش فاصله شود. هر چند بسيار رقيق و نازك باشد و رطوبت به پوست برسد.[79]
محل مسح بايد پاك باشد، پس اگر نجس است و نمى تواند آن را آب بكشد بايد تيمم كند.[80]
موارد وجوب وضو
براى شش چيز وضو گرفتن واجب است:
اول: براى نمازهاى واجب غير از نماز ميت.
دوم: براى سجده و تشهد فراموش شده، اگر بين آنها و نماز حدثى از او سر زده مثلاً بول كرده باشد.
سوم: براى طواف واجب خانه كعبه.
چهارم: اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد.
پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند.
ششم: براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده، در صورتى كه مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند.[81]
غسل هاى واجب
در هفت مورد غسل واجب است:
اول: غسل جنابت. دوم: غسل حيض. سوم: غسل نفاس. چهارم: غسلاستحاضه. پنجم: غسل مس ميت. ششم: غسل ميت. هفتم: غسلى كه به واسطه نذر و قسم و مانند اينها واجب مى شود.[82]
غسل جنابت به خودى خود مستحب است، و براى خواندن نماز واجب و مانند آن واجب مى شود. ولى براى نماز ميت و سجده شكر و سجده هاى واجب قرآن غسل جنابت لازم نيست.[83]
بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى نماز و عبادتهاى ديگرى كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم به جا آورده شود، غسل كند.[84]
اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و غسلش نداده اند مس كند، يعنى جايى از بدن خود را به آن برساند، بايد غسل مس ميت نمايد، چه در خواب مس كند چه در بيدارى، با اختيار مس كند يا بى اختيار. حتى اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان ميت برسد، بايد غسل كند. ولى اگر حيوان مرده اى را مس كند، غسل بر او واجب نيست.[85]
براى مس مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست اگر چه جايى را كه سرد شده مس نمايد.[86]
براى مس بچه مرده، حتى بچه سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده غسل مس ميت واجب است، بلكه بهتر است براى مس بچه سقط شده اى كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كرد.[87]
بچه اى كه بعد از مردن مادر به دنيا مى آيد، وقتى بالغ شد، واجب است غسل مس ميت كند.[88]
اگر انسان، ميتى را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمى شود، ولى اگر پيش از آن كه غسل سوم تمام شود جايى از بدن او را مس كند اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مس ميت نمايد.[89]
براى مس استخوان و دندانى كه از مرده جدا شده و آن را غسل نداده اند بايد غسل كرد، ولى براى مس استخوان و دندانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست.[90]
واجب است ميت را سه غسل بدهند:
اول: به آبى كه با سدر مخلوط باشد.
دوم: به آبى كه با كافور مخلوط باشد.
سوم: با آب خالص.[91]
غسل ميت بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است.[92]
بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.[93]
بعد از غسل، واجب است ميت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند.[94]
واجبات غسل
غسل، واجباتى دارد و آنها عبارتند از: نيت، شستن سر و گردن و شستن طرف راست و چپ،[95] ترتيب در غسل،[96] پاك و مباح بودن و مضاف نبودن آب،[97] مباشرت در غسل[98] (يعنى بايد خود انسان كارهاى غسل را انجام دهد)، ضرر نداشتن آب، پاك بودن اعضاى غسل.
واجبات تيمم
در هفت جا به جاى وضو و غسل بايد تيمم كرد:
1. تهيه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.[99]
2. دسترسى به آب نداشته باشد.[100]
3. از استعمال آب بر جان خود بترسد.[101]
4. هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، از تشنگى بميرد يا مريض شود.[102]
5. كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه با آن فقط مى تواند بدن و لباس را تطهير كند.[103]
6. آب يا ظرف آب غصبى باشد.[104]
7. هر گاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود.[105]
در تيمم چهار چيز واجب است: اول: نيت. دوم: زدن كف دو دست با هم بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است. سوم: كشيدن كف هر دو دست به تمام پيشانى و دو طرف آن از جايى كه موى سر مى رويد تا ابروها و بالاى بينى، و بنابر احتياط واجب بايد دست ها، روى ابروها هم كشيده شود. چهارم: كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.[106]
واجبات اموات
مسلمانى را كه محتضر است يعنى در حال جان دادن مى باشد مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك بايد به پشت بخوابانند به طورى كه كف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او كاملاً به اين طور ممكن نيست بنا بر احتياط واجب تا اندازه اى كه ممكن است بايد به اين دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به هيچ قسم ممكن نباشد، به قصد احتياط او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم نشود باز به قدر احتياط او را به پهلوى راست يا به پهلوى چپ، رو به قبله بخوابانند.[107]
رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولى او لازم نيست.[108]
غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان دوازده امامى، بر هر مكلفى واجب است.[109]
حنوط كردن ميت و لو صغير باشد واجب است.[110]
نماز خواندن بر ميت مسلمان، اگر چه بچه باشد، واجب است. ولى بايد پدر و مادر آن بچه يا يكى از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد.[111]
كسى كه بر ميت نماز مى خواند، بايد رو به قبله باشد و نيز واجب است ميت را مقابل او به پشت بخوابانند، به طورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.[112]
اگر ميت را عمداً يا ازروى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود، نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتى جسد او از هم نپاشيده، واجب است به قبرش نماز بخوانند.[113]
واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند.[114]
كفن كردن ميت و لو صغير باشد واجب است.[115]
واجب است ميت را رو به قبله بر جانب راستش دفن كنند اگر چه ميت، صغير باشد.
اگر زن كافره اى بميرد در حالى كه حملش به حكم مسلمان باشد بايد زن را پشت به قبله دفن كنند تا صورت حمل (كودك) رو به قبله باشد.[116]
نماز خواندن بر ميت مسلمان، اگر چه بچه باشد، واجب است. ولى بايد پدر و مادر آن بچه يا يكى از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد.[117]
غسل مسّ ميت كودك از زمان بلوغ و عقل واجب مى شود.[118]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] توضيح المسائل مراجع، م 11.
[2] عروة الوثقى، ج 1، ص 11، م 2.
[3] همان، ص 28؛ فرهنگ فقه، ج 3، ص 151.
[4] تحريرالوسيله، ج 1، ص 500، م 21.
[5] اجوبة الاستفتائات، س 6؛ عروة الوثقى، ج 1، تقليد، م 28.
[6] بحارالانوار، ج 74، ص 407.
[7] امالى صدوق، ص 268.
[8] بحارالانوار، ج 18، ص 52؛ كافى، ج 3، ص 268.
[9] همان، ج 75، ص 31.
[10] تفسير الميزان، ج 13، ص 79.
[11] همان.
[12] كتاب البيع، امام خمينى، ج 2، ص 466.
[13] فقه اهل بيت، ش 19، ص 92 و ش 25، ص 31.
[14] صحيفه نور، ج 16، ص 405.
[15] جواهر الكلام، ج 21، ص 47.
[16] صحيفه نور، ج 19، ص 153.
[17] صحيفه نور، ج 21، ص 447.
[18] همان، ص 403.
[19] سخنرانى امام، 23/ 11/ 62، مجله حوزه، سال 73، ش 63، ص 64؛ در جستجوى راه امام، دفتر ششم، ص 51.
[20] كتاب البيع، ج 2، ص 619.
[21] آل عمران/ 103.
[22] صحيفه نور، ج 6، ص 84.
[23] همان، ج 18، ص 232.
[24] همان، ج 15، ص 164.
[25] استفتائات مكارم، ج 3، ص 562، س 1577.
[26] فرهنگ فقه، ج 3، ص 316؛ استفتائات مكارم، ج 1، ص 468.
[27] بحارالانوار، ج 62، ص 151.
[28] فرهنگ فقه، ج 3، ص 316؛ استفتائات مكارم، ج 1، ص 468.
[29] همان؛ استفتائات مكارم، ج 1، ص 468.
[30] توضيح المسائل مراجع، ص 771.
[31] فرهنگ فقه، ج 3، ص 316.
[32] احكام پزشكى، مكارم شيرازى، ص 232، س 17.
[33] همان، ص 234، س 32.
[34] جواهر الكلام، ج 36، ص 432؛ فرهنگ فقه، ج 3، ص 524.
[35] فرهنگ فقه، ج 4، ص 146.
[36] توضيح المسائل مراجع، م 1160.
[37] حيات طيبه، سيد محمدتقى مدرسى، ص 337.
[38] فرهنگ فقه، ج 3، ص 40؛ جواهرالكلام، ج 36، ص 426 و ج 41، ص 652 و ج 21، ص 16.
[39] استفتائات امام خمينى قدس سره، ج 3، ص 43، س 7.
[40] وصيت نامه امام، ص 37.
[41] صحيفه نور، ج 15، ص 100.
[42] جواهرالكلام، ج 21، ص 16؛ فرهنگ فقه، ج 3، ص 327.
[43] جامع الشتات، ج 1، ص 370؛ جواهر الكلام، ج 21، ص 18؛ فرهنگ فقه، ج 2، ص 162؛ تحريرالوسيله، ج 1، ص 485.
[44] صحيفه نور، ج 10، ص 106.
[45] استفتائات امام خمينى قدس سره، ج 1، ص 492، س 11.
[46] توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 787.
[47] استفتائات امام خمينى قدس سره، ج 3، ص 42، س 1.
[48] جواهر الكلام، ج 21، ص 14؛ فرهنگ فقه، ج 3، ص 317.
[49] تحف العقول، ص 239.
[50] صحيفه، امام، ج 17، ص 55.
[51] نحل/ 43.
[52] تحريرالوسيله، ج 1، ص 5.
[53] همان.
[54] عروة الوثقى، ج 1، فى التقليد، م 48.
[55] توضيح المسائل مراجع، م 14.
[56] استفتاء از دفتر امام قدس سره.
[57] توضيح المسائل مراجع، ج 1، م 2.
[58] فرهنگ فقه، ج 1، ص 608.
[59] عروة الوثقى، فى فروع التقليد، ص 6، م 5.
[60] توضيح المسائل مراجع، م 3.
[61] توضيح المسائل مراجع، م 4.
[62] فرهنگ فقه، ج 1، ص 342.
[63] توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 554، م 947.
[64] تحريرالوسيله، ج 1، كتاب الصلاة فصل فى افعال الصلاة، ص 157، م 3.
[65] توضيح المسائل مراجع، م 946.
[66] همان، م 142.
[67] همان، م 145.
[68] توضيح المسائل مراجع، م 146.
[69] همان، م 236.
[70] همان، م 237.
[71] همان، م 247.
[72] همان، م 248.
[73] استفتائات امام خمينى قدس سره، ج 1، ص 29.
[74] توضيح المسائل مراجع، م 250.
[75] آموزش فقه، ص 41.
[76] عروة الوثقى، ج 1، فصل فى افعال الوضو، ص 212، م 26.
[77] توضيح المسائل مراجع، م 257.
[78] عروة الوثقى، ج 1، فصل فى افعال الوضو، ص 212، م 26.
[79] عروة الوثقى، ج 1، فصل فى افعال الوضو، ص 212، م 27.
[80] توضيح المسائل مراجع، م 260.
[81] همان، م 316.
[82] توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 221.
[83] همان، م 357.
[84] همان، م 466.
[85] همان، م 521.
[86] همان، م 522.
[87] توضيح المسائل مراجع، م 524.
[88] همان، م 525.
[89] همان، م 526.
[90] همان، م 529.
[91] همان، م 550.
[92] همان، م 557.
[93] توضيح المسائل مراجع، م 558.
[94] همان، م 585.
[95] همان، م 374.
[96] تحريرالوسيله، ج 1، ص 40، الثالث.
[97] همان، ص 41، الرابع.
[98] همان، ص 42.
[99] توضيح المسائل مراجع، م 648.
[100] همان، م 664.
[101] همان، م 669.
[102] توضيح المسائل مراجع، م 674.
[103] همان، م 676.
[104] همان، م 677.
[105] همان، م 678.
[106] همان، م 700.
[107] توضيح المسائل مراجع، م 533.
[108] همان، م 535.
[109] همان، م 542.
[110] تحريرالوسيله، ج 1، ص 68.
[111] توضيح المسائل مراجع، م 594.
[112] همان، م 597.
[113] توضيح المسائل مراجع، م 607.
[114] همان، م 613.
[115] عروة الوثقى، ص 199.
[116] همان، ص 220، م 3.
[117] توضيح المسائل مراجع، م 594.
[118] همان، م 525.