گاهي انسان سخني ميگويد كه ضرري به خود يا مؤمن ديگري وارد نميسازد لكن هيچ فائده و ثمرة دنيوي و اخروي نيز ندارد، اينگونه سخن گفتن اگر چه مباح و جايز است ولي از جهتي مذموم و مكروه ميباشد، زيرا بيفائده و عبث است و شخص عاقل مرتكب فعل عبث و عمل بيفائده نميشود و مهمتر اينكه انجام كار بيفائده در صورت امكان انتفاع خود ضرر است چون در نزد عقلاء دفع منفعت ضرر و دفع ضرر منفعت بمشار ميآيد.
انسان به منزلة تاجري ميباشد كه عمر او سرماية او است پس بايد در هر لحظهاي فائدهاي متوجه خود سازد و اقوات گرانبها و سرماية عزيزش را بسادگي از دست ندهد بلكه بكوشد تا از اين سرمايهآي كه در مدت كوتاهي در اختيار او گذاشته شده حداكثر استفاده را بنمايد و براي آخرت خود زاد و توشه ذخيره كند، در حاليكه تكلم بيفائده حتي براي يك لحظه تضييع سرمايه است.
حكما ماجرائي نقل كردهاند كه براي بيان مطلب، بسيار مفيد است. ميگويند روزي كلاهبرداري نزد گردو فروشي آمد و گفت: اين گردوها خرواري چند است؟ فروشنده مبلغ زيادي گفت . بعد پرسيد: يك من چند؟ گفت : فلان قدر. سپس گفت: كيلوئي چند؟ گفت: اينقدر. سرانجام پرسيد دانهاي چند؟ گفت: يك دانه كه ارزشي ندارد بفرمائيد اين دانه مال شما. كلاهبردار رفت و پس از چند دقيقه برگشت و گفت: آقا شما فرموديد يكي ارزشي ندارد پس يك دانة ديگر هم مرحمت كنيد گردو فروش يكي ديگر به او داد بهمين ترتيب كلاهبردار ميرفت و برميگشت و گردوها را يكي يكي از اين فروشنده سادة غافل ميگرفت و ميبرد يكدفعه متوجه شد كه همةگردوها دارد تمام ميشود و از سرمايهاش نه تنها سودي نبرده بلكه اصل سرمايه هم تلف شده و ديگر فرصتي براي جبران ضرر باقي نمانده است.
آري عمر سرماية انسان در اين دنيا است و عمر يعني مجموع سالها، ماهها، هفتهها، ساعتها، دفيقهها و ثانيهها و همه چه سريع ميگذرند چنانكه امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ به اين نكته اشاره فرمود «ما اسرع الساعات في اليوم و اسرع الايام في الشهر و اسرع الشهور في السنة و اسرع السنين في العمر».[1]
بنابراين عاقل نبايد مانند آن كسي باشد كه لحظات استثنائي و فرصتهاي گرانبها را از دست ميدهد و در پيري ديگر رمقي برايش نميماند و خود را در چند قدمي مرگ احساس ميكند در حاليكه دستي خالي از حسنات و باري سنگين از سيئات بر دوش دارد، بلكه بايد اين فرصتها را غنيمت شمرد و از هر لحظهاي سود برد.
امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: ( فرصتها مانند حركت ابر ميگذرد و برنميگردد پس آنرا غنيمت بشماريد.) [2]
امام صادق ـ عليه السلام ـ نيز ميفرمايد: (مغبون و متضرر واقعي كسي است كه سرماية عمرش را لحظهاي بعد از لحظة ديگر از دست بدهد بدون آنكه از آن سودي ببرد.) [3]
آري شايسته نيست انسان سرماية عمر را با سخنان بيهوده و بيفائده تلف كند زيرا ميتواند با گفتن يك كلمه ( تكبير يا تسبيح) قصري در بهشت براي خود بسازد و يا با سكوت و تفكر در نظام آفرينش دري از درهاي رحمت بيپايان الهي را بخانة دلش بگشايد و حقيقتي از حقايق هستي را بيابد.
در اهميت اجتناب از سخن لغو همين بس كه انس ميگويد:[4] در جنگ احد يكي از اصحاب شهيد شد در حاليكه از گرسنگي سنگي به شكمش بسته بود. مادرش بر سر بالين او آمد و خاك از صورت او پاك كرد و گفت: بهشت بر تو گوارا باد. پيامبر سخن او را شنيد و به مادر شهيد فرمود آيا بر تو وحي شده كه ميداني بهشت در بر او گوارا خواهد بود شايد او سخنان بيفائده ميگفته است. پس معلوم ميشود كه كلام عبث باعث ميشود كه اگر انسان بهشتي هم باشد از همة نعمات الهي بهرهمند نگردد.
امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ يكي از صفات متقين را اجتناب از تكلم بيفائده بر ميشمرد.[5] و از گزافه گويان اظهار تعجب ميكند و ميفرمايد: (در شگفتم از كسي كه سخني ميگويد كه در دنيايش او را سود نميبخشد و در آخرت اجري برايش نخواهد داشت.) [6]
ملاك بيفائده بودن تكلم اين است كه تكلم و سكوت با هم مساوي باشد، به اين معني كه اگر انسان سكوت كند مرتكب گناهي نشده باشد و در حا ل و آينده ضرري به او نرسد. مثل اينكه كسي چگونگي اقامت ، نوع اغذيه و حوادث دوران مسافرت خود را براي دوستانش بازگو كند، بطوري كه بيان آن، هيچ فائدهاي براي گوينده و شنونده نداشته و تنها موجب تضييع وقت خود و ديگران شود و سكوت در اين مورد نيز نه ضرر دنيوي دارد و نه ضرر اخروي. علاوه بر اينكه غالباً بيان اين گونه موارد توام با خود ستائي و مبالغه گوئي است، لذا بايد از گفتن هر سخن بيفايده احتراز نمود.
يكي از مصاديق تكلم بيفايده، سئوال بيجا و بيمورد ميباشد كه هم موجب تصييع وقت سئوال كننده ميشود و هم سبب اتلاف وقت پاسخ دهنده و بزحمت افتادن او ميگردد، و در اين صورتي است كه آفتي متوجه آندو نشود مثلاً طرح سئوال براي اظهار فضل و فخر فروشي، و تحقير طرف مقابل نباشد.
بايد توجه داشت كه سئوالات بيفائده آفات و مضراتي نيز بدنبال دارد، مثلاً اگر از كسي سئوال شود كه آيا در ايام بيض در ماه رجب معتكف شده و عمل ام داود را انجام داده است؟ اگر بگويد بلي و انجام داده باشد امكان دارد كه ريا شود و اگر ريا نكند دست كم از ثواب عملش كاسته ميشود، زيرا ثواب و فضيلت عمل مستحب نهايي از علني بيشتر است، و اگر بگويد نه، دروغ گفته، و اگر سكوت كند و پاسخ نگويد موجب تحقير و توهين شده، زيرا پاسخ نگفتن به سئوال بدون عذر به اين معني است كه سئوال كننده قابليت پاسخ ندارد و اگر بخواهد چارهاي جويد كه بتو جواب بدهد كه نه دروغ باشد و نه رياكاري و نه ترا كوچك بشمارد بايد خود را براي يافتن جواب مناسب به رنج و زحمت بيندازد.
بنابراين بايد قبل از طرح سئوال يا هر سخني تامل نمود كه آيا غرض عقلائي و فائدة دنيوي يا اخروي براي خود يا ديگري دارد يا نه؟ در صورتيكه مفيد فائدهاي باشد بگويد، و در صورتيكه فايدهاي ندارد سكوت كرده و در پيرامون نشانههاي قدرت حق به تفكر بپردازد.
پرحرفي و زيادهگوئي
انسان بايد همواره سخني بگويد كه براي او يا ديگران مفيد باشد و از تكلم بيفائده اجتناب ورزد و در سخن گفتن بقدر حاجت و رفع نياز اكتفاء نمايد و بيش از اندازه سخن نگويد، زيرا آن زيادتي نيز مصداق تكلم بيفائده است و شايسته انسان عاقل نيست كه كار لغو و عبث كند لذا بايد از پر حرفي، زياده گوئي، طولاني كردن كلام و تكرار عبارات خود پرهيز كرد.
پس كساني كه مطالب را با رنگ و لعاب زياد مطرح ميكنند و كلام را به درازا ميكشانند در حاليكه با گفتن يك جملة كوتاه و مختصر به هدف خود ميرسند، بايد توجه داشته باشند كه اين عمل جز تضييع وقت سودي براي آنان در بر ندارد. و از طرف ديگر زياده گوئي موجب ملال و خستگي شنوندگان ميشود. البته بايد توجه داشت كه گاهي تكرار كلامي به منظور تاكيد، تبيين و توضيح بيشتر است كه اين اشكالي ندارد.
متأسفانه افرادي هستند كه دوست دارند دائماً سخن بگويند و غالباً سخنان آنان بيفائده و تكراري است و لذا شنوندگان توجهي به سخنان آنها نميكنند و براي ايشان ارزشي قائل نميشوند، بنابراين، پر حرفي و زياده گوئي از طرفي شنونده را خسته و ملول ميكند و از طرف ديگر از عزت و احترام گوينده ميكاهد.
اينان توجه ندارند كه تكلم جزئي از اعمال و فعلي از افعال انسان است و همانگونه هر گه انسان دستش را پيوسته حركت داده و يك كار عبث و بيفائده اي را مرتباً انجام بدهد اين عمل زشت و ناپسندي است، همان طور هم حركت پيوسته زبان و گفتن سخنان بيفائده قبيح ميباشد.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد: هر كس كلام خود را جزئي از عمل خويش بداند سخن او كم ميشود مگر در مواردي كه اين سخن به او فائده ميبخشد.[7] و نظير آنرا اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ فرموده است.[8]
قرآن نيز ميفرمايد: خيري در پر حرفي و زياده گوئي نيست، مگر در فرمان به صدفه دادن يا نيكي كردن يا اصلاح ذات البين.[9]
روايات:
در اينجا مناسب است به بعضي از روايات در اين رابطه اشاره شود:
1ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: خوشا بحال كسيكه زيادي مالش را انفاق كند و زيادي كلامش را نگاه دارد. [10]
با كمال تاسف امروزه هستند كساني كه اموال خود را مياندوزند و مايحتاج عمومي را احتكار ميكنند، ولي زبان خود را رها ميگذارند، اينان هيچگونه كمك مالي براي رفع و حل مشكلات اقتصادي جامعة اسلامي نمي كنند و بيشترين نيش زبانها از طرف آنها است اينان از هر گونه امكانات مادي و رفاهي بهرهمند هستند و بجاي اينكه مازاد بر احتياج خود را در راه تحقق آرمانهاي مقدس انقلاب اسلامي و پيروزي اسلام و مسلمين بر نظام استكبار جهاني بكار گيرند نسبت به بعضي كمبودهاي جزئي زبان به شكوه و شكايت ميگشايند.
2ـ امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: اي شيعيان زينت ما باشيد نه ماية بيآبروئي ما، با مردم به نيكي سخن بگوئيد و زبانهايتان را از سخنان لغو و پوچ حفظ كنيد و از زيادهگوئي و سخن زشت باز داريد. [11]
3ـ و نيز فرمود: نبايد يكي از شما به آنچه او را فائده نميدهد سخن بگويد و در سخن مفيد هم بايد از زيادهروي بپرهيزد. [12]
4ـ امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ فرمود: هر كس بسيار سخن بگويد خطايش فراوان ميشود وكسي كه خطايش زياد، حياتش كاهش مييابد و كاهش حياء موجب نقصان ورع ميگردد و هر كس ورعش كم شد قلبش ميميرد و هر كس قلبش مرد داخل جهنم ميشود. [13]
5ـ و نيز فرمود:[14] از پرگوئي بپرهيز زيرا لغزشها را زياد ميكند و ملالت و كسالت به دنبال دارد.
6ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:[15] كسي كه بسيار سخن گويد خطايش زياد ميشود و افزايش خطا موجب كثرت گناه ميگردد و كسيكه گناهان فراوان دارد دوزخ براي او بهتر است.
7ـ و به ابوذر فرمود:[16] پر حرفي و زياده گوئي را ترك كن و بقدر نياز و برآمدن حاجت سخن بگوي.
8ـ همچنين فرمود:[17] بسيار سخن مگوئيد مگر در ذكر خدا.
[1] . نهج البلاغه، خ234.
[2] . ان الفرص تمر مر السحاب فانتهزوها. (غرر و درر، ف9، ح222).
[3] . المغبون من غبن عمره ساعة بعد ساعة (وسائل، ج11، ص376).
[4] . استشهد غلام منا يوم احد و وجدنا علي بطنه صخره مربوطه من الجوع فمسحت امه التراب عن وجهه و قالت: هنيئا لك الجنة يا بني، فقال النبي: و ما يدريك لعله كان يتكلم بما لايعنيه و يمنع مالاً يضره. (المحجة البيضاء، خ5، ص200).
[5] . ولا يخوض فيمالا يعنيه. (نهج البلاغه، خطبهي همام؛ كافي، ج2، ص228).
[6] . عجبت لمن يتكلم بما لاينفعه في دنياه ولا يكتب له اجره في اخريه.
[7] . من راي موضع كلامه من عمله قل كلامه الافيما يعنيه. (وسائل، ج8، ص537).
[8] . من علم ان كلامه من عمله قل كلامه الا فيما ينفعه. (تحف العقول، ص94).
[9] . لاخير في كثير من نجويهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بين الناس. (نساء/113).
[10] . طوبي لمن انفق الفضل من ماله و امسك الفضل من قوله. (تحف العقول، ص30).
[11] . معاشر الشيعه: كونوا لنازينا ولا تكونوا علينا شينا، قولوا للناس حسنا و احفظوا السنتكم و كفوها عن الفضول و قبيح القول. (امالي، م62، ص400؛ وسائل، ج8، ص535).
[12] . لايتكلم احدكم بمالايعنيه وليدع كثيرا من الكلام فيما يعنيه. (وسائل، ج8، ص536).
[13] . من كثر كلامه كثر خطاؤه و من كثر خطاؤه قل حياؤه و من قل حياؤه قل ورعه و من قل ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار. (تحف العقول، ص93؛ نهج البلاغه، ح355).
[14] . اياك و كثره الكلام: فانه يكثر الزلل و يورث الملل. (غرر، درر، ف 5، ج50).
[15] . من كثر كلامه كثر سقطه و من كثر سقطه كثرت ذنوبه و من كثرت ذنوبه كانت النار اولي به. (المحجة البيضاء، ج5، ص196).
[16] . اترك فضول الكلام و حسبك من الكلام ما تبلغ به حاجتك. (وسائل، ج8، ص531).
[17] . لاتكثروا الكلام بغير ذكر الله. (وسائل، ج8، ص536).
برگرفته از: معراج السعاده، ملا احمد نراقي، ص320