برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههای پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت علیهم السلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظری منفرد
تاريخ پخش: 17-05-96
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
حاج آقای نظری منفرد: موضوعات و مسائل متعدد در برنامه سمت خدا گفته شده و عزیزان از این برنامه بهره کافی را بردند. به نظرم رسید مکتوباتی که از وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه معصومین(علیهم السلام) به عنوان نامههای این بزرگواران که به اصحاب نوشته شده یا به شخصیتها نوشته شده یا برخی از نامههای رسول خدا که به ملوک و پادشاهان نوشته شده و آنها را حضرت به اسلام دعوت کرده است، این نامهها کمتر مطرح شده و اینها ذخایری است که برخی از اینها را در نهجالبلاغه ملاحظه میکنیم. نهجالبلاغه تشکیل شده از خطب امیرالمؤمنین که دویست و چهل خطبه است. البته خطبههای امیرالمؤمنین فقط این مقدار نیست، مسعودی در «المروج الذهب» که از منابع قدیمی است، و ایشان در سنه 332 مشغول نوشتن این کتاب ارزشمند بوده است، اوایل غیبت کبری که آغازش 329 است. آن زمان میگوید: مردم از خطبههای امیرالمؤمنین 480 خطبه محفوظ هستند که برای یکدیگر میخوانند. دو برابر آن مقداری که مرحوم سید رضی(ره) در نهجالبلاغه آورده است. البته مرحوم سید رضی خطب امیرالمؤمنین را گزینش کرده است.240 خطبه را مرحوم سید رضی تقریباً در نهجالبلاغه گرد آورده است، بخش دوم نهجالبلاغه بخش نامههاست که مطالب بسیار ارزشمندی در این نامهها هست. مثل نامهای که امیرالمؤمنین(ع) در حاضرین یک نقطهای هست در مراجعت از صفین. این نامهی امیرالمؤمنین به امام حسن مجتبی یک رساله زندگی است. یک درس خوشبختی است برای کسانی که میخواهند هم دنیای خوب و هم عقبای خوبی داشته باشند.
اینها باید مورد توجه قرار بگیرد. نامهای که امیرالمؤمنین به حکام و کارگزاران خود نوشتند. بخش آخر نهجالبلاغه هم که حکمتهای نهجالبلاغه و کلمات قصار کوتاه امیرالمؤمنین است. ائمه ما(علیهم السلام) نامههایی دارند. مثلاً یک بخشی از این نامهها توقیعات وجود مقدس ولیعصر (س) است. نامههایی که از آقا حضرت رضا(ع) هست. نامههایی که حضرت امام صادق(ع) است. نامههایی که از امام حسین(ع) هست. ائمه نامههایی داشتند که اینها ذخایر ما هست و اینها به تعبیر دیگر گنجینههای ما است. به قول شاعر عرب که خطاب به اهلبیت میگوید: «و انتم کنوز لاشیائکم *** و انکم ذهب الاحمروا» شما گنجهایی هستید برای پیروانتان، و شما طلای ناب و طلای سرخ هستید. ما با تمام گرفتاریهایی که در زندگی هست، باید انسان یک وقتی برای خودش بگذارد. ما انسانها بیهوده آفریده نشدیم. خداوند متعال در قرآن مجید مکرر میفرماید: ما آسمانها و زمین را بیهوده نیافریدیم و یک هدفی در پیام آفرینش بوده است. وقتی ما به اجزای بدنمان نگاه میکنیم، میبینیم خدای متعال این انگشت شَستی که به ما داده است، یکی از این انگشتها روی دست برمیگردد. چرا؟ حکمت این چیست؟ یکی از بزرگان میفرمود: من نشستم فکر کردم که اگر این انگشت شست را نداشتیم. در زبان عربی هرکدام از این انگشتها یک نامی دارد. سبابه، وسطی، خِنصر، بِنصر، اگر انگشت ابهام نبود، انگشت شَست نبود، دکمه یقهمان را نمیتوانستیم ببندیم. پس این بی هدف قرار داده نشده است. یا چشم انسان، زبان انسان، «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ، وَ لِساناً وَ شَفَتَيْن، وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْن» (بلد/8 -10) اگر انسان لب نداشت، نمیتوانست سخن بگوید. تنها زبان نیست. مخارج خیلی از حروف از لب است. انسان اگر مقداری در مورد خودش بیاندیشد و فکر کند، اینکه قرآن مجید یکی از راههای رسیدن به خدا را وجود خود انسان قرار داده است. «وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون» (ذاریات/21) انسان مقداری در مورد خودش بیاندیشد. این مغزی که خدا به انسان داده است. این ظواهر و بیرون انسان بود. اگر به درون مراجعه کنیم، خدای متعال چه کرده است؟ این ظاهر جوارح است، چشم جوارح است، گوش جوارح است، زبان جوارح است. این کبدی که خدای متعال به انسان داده است. کبد را در گذشته میگفتند که وسیله هضم غذاست. الآن محققین و پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که این کبد هزاران فعالیت در درون سینه انسان میکند. خوب اینها بی هدف آفریده شده است؟ کبد و کلیه و قلب، معده و روده انسان تا مغز که یک عالم عجیبی است. یک کامپیوتری که بشر ساخته است، از مغز نسخه برداری کرده و ساخته است.
این انسان که امیرالمؤمنین(ع) در دیوان خودشان که منسوب به حضرت هست، میفرماید: «أ تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر» تو گناهی میکنی که یک جرم کوچکی هستی. خدای متعال در وجود تو این عالم بزرگ را پیچیده و قرار داده است. دوای تو در خود تو هست و درد تو در خود تو هست. باید چشمت را باز کنی و ببینی. بنابراین خوب است ما یک مقدار وقتمان را برای خودمان بگذاریم و برای خودمان فکر کنیم و به خودمان برسیم. مشاغل دنیا هم به جای خود است. اینکه انسان بیاید تنظیم کند. روایاتی هم در این زمینه هست که انسان بیاید وقت را تقسیم کند و یک بخشی را برای استراحت، یک بخشی را برای کار و تلاش بگذارد. یک بخشی را برای علم آموزی، یک بخشی را برای معاشرت بگذارد، کار را تقسیم کنیم.
شریعتی: مقدمه بسیار خوبی بود. قرار شد که برای خودمان وقت بگذاریم، برای روحمان و به سمت خدا حرکت بکنیم و مسیر را پیدا کنیم. چه بهتر از اینکه با نامههای اهلبیت و نبی مکرم اسلام وارد این مسیر شویم و سیر کنیم و طی طریق کنیم. از کدام نامه شروع میکنیم و حسن مطلع ما کدام نامه هست؟
حاج آقای نظری منفرد: نامههایی که از وجود مقدس پیغمبر اکرم رسیده، نامههای زیادی هست و آن مقداری که ثبت شده و از وجود مقدس پیغمبر مانده است، برخی در منابع فقط به آن اشاره شده که مثلاً پیامبر به فلان شخص این نامه را نوشته است. اصل نامه را متأسفانه به ما نرسیده، یا نقل شده و از میان رفته است بخاطر حوادثی که پیش آمده است. اما برخی از این نامهها، نامههای مکتوبی است که از وجود مقدس پیغمبر اکرم به ما رسیده است. این مقدار از نامههایی که از وجود مقدس پیغمبر اکرم به ما رسیده است، 229 نامه است که آن الفاظ و محتوای نامهها به ما رسیده است. نامههای وجود مقدس پیغمبر اکرم را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. یک بخش نامههای علمی حضرت است. در زمینه خداشناسی، مسائل اخلاقی، مسائل اجتماعی و فرهنگی، مسائل سیاسی، مخاطب این نامهها هم مختلف است. برخی از مخاطبین این نامهها وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) هست که تحت عنوان «یا علی، یا علی» است. از باب نمونه عرض کنم، مرحوم شیخ صدوق در خصال، یکی از نامهها را نقل کرده که حدود چهارصد خصلت است. خصلتهای چهارصد گانه! این خودش یک گنجینه است. هرکدام از اینها میتواند راهگشا باشد. یک گرهای از کار باز کند. چون این بزرگواران واقعاً راهنما بودهاند. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (رعد/7) بنابر یکی از تفسیرها که پیامبر تو برای هر قومی هدایت کننده هستی. یعنی هدایت عام برای همه مردم و هم در طول زمان تا روز قیامت پیامبر هادی جامعه است. گفتنیها را پیامبر گفته است. مثال نامهای که وجود مقدس پیامبر خدا به عبدالله بن مسعود دارند. اینها الفاظ پیامبر است که املاء شده و ابوذر یا عبدالله بن مسعود اینها را نوشتند. برخی از این نامههای وجود مقدس پیامبر اکرم نامههایی است که به ملوک نوشتند. مثلاً به قیصر روم نوشته است. به کسری پادشاه ایران نوشتند. اینها را دعوت به اسلام کردند. این نامهها هم مطالبی درونش هست که قابل توجه است.
برای شروع امروز من از اینکه پیامبر چگونه نامه مینوشتند، میگویم. آنطور که از منابع استفاده میشود. وجود مقدس پیامبر اکرم نامههایشان را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز میکرد. ما میبینیم که قرآن مجید هم با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز شده است. این سابقه هم دارد یعنی ما میبینیم قبل از اسلام شریعتهایی که بوده آنها هم انبیای سلف هم کارهایشان را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز میکردند. همین میتواند یک سوژه باشد برای اینکه ما کارهایمان را چه قولاً و چه فعلاً با نام خدا آغاز کنیم. در یک حدیث شریف هست که پیغمبر(ص) فرمود: «كلّ امر ذى بال لم يبدأ فيه باسم اللَّه فهو ابتر» هرکاری که انسان میخواهد شروع کند، اگر آن کار را با نام خدا آغاز نکند، آن کار ناقص است. به پایان نمیرسد. خصوصاً اگر یک امر مهمی باشد. من اشاره کردم به اینکه در گذشته هم انبیای گذشته انبیایی بودند که به توحید و معاد دعوت میکردند. آنها هم معمولاً کارهایشان را با نام خدا آغاز میکردند. حالا به زبانهای مختلف، انبیایی که زبانشان زبان عربی بود به عربی، کار را با نام خدا آغاز میکردند. ممکن است بعضی از این انبیاء، انبیایی بودند که غیر عربی به همان زبان خودشان نام خدا را آغاز میکردند مثل حضرت موسی(ع)، یا حضرت عیسی(ع). این انبیاء هم کاری که شروع میکردند با نام خدا آغاز میکردند. ممکن است از مکاتیب آنها برخی به دست ما رسیده باشد. اما قرآن حکایت میکند. مثلاً در سوره مبارکه هود خدای متعال داستان حضرت نوح(س) را که از اولین انبیای اولوالعزم است، ما پنج پیامبر اولوالعزم داریم. حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و نبی مکرم اسلام(ص). خدای متعال میفرماید: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ» (شوری/13) در آخر سوره مبارکه احقاف میفرماید: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (احقاف/35) این پنج پیامبر، پیامبران اولوالعزم هستند که در آن آیه شریفه اسامی مبارکشان ذکر شده و در آیه آخر سوره مبارکه احقاف هم تعبیر اولوالعزم شده است که چرا ما به این انبیاء، انبیای اولوالعزم میگوییم؟ اینها انبیایی هستند که صاحب شریعت هستند.
داستان حضرت نوح را خدای متعال در سوره مبارکه هود ذکر کرده است، آنجا وقتی حضرت موسی میخواهد سوار کشتی شود، میفرماید: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/41) قرآن بیان میکند که نوح(ع) کارهایش را با بسم الله آغاز میکرد. یا در رابطه با حضرت سلیمان، حضرت سلیمان از انبیاء بنی اسرائیل است. پسر حضرت داود است. در سوره مبارکه نمل وقتی مکاتبهی حضرت سلیمان با بالقیس ملکهی سباء را خداوند نقل میکند، آنجا میفرماید: «إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» (نمل/30) شاید زبان حضرت سلیمان زبان عربی هم نبوده است، ولی خدای متعال به زبان عربی حکایت میکند که سلیمان(س) نامه را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد. بحمدالله بعد از نظام جمهوری اسلامی مکاتباتی که انجام میشود این سنت حسنه را ما میبینیم. بالای نامهها معمولاً با نام خدا شروع میکنند. فقط نامه نوشتن نه، هر کاری را باید با نام خدا آغاز کرد.
این پیامبر بزرگوار اسلام نامههایشان را با بسم الله شروع میکردند. در صلح حدیبیه که پیامبر قرار شد آن سال به مکه نیایند. یک مصالحه بین پیامبر و قریش برقرار شد و قرار شد پیامبر سال آینده به مکه بیایند. حدیبیه نزدیک مکه است. مسلمانها محرم هم شده بودند، قرار شد همانجا از احرام بیرون بیایند. برخی اعتراض کردند که یا رسول الله شما به ما وعده عمره داده بودید، الآن دارید برمیگردید. فرمودند: من که نگفتم امسال، انشاءالله شما به حج خواهی آمد «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ» (فتح/27) این یکی از پیشگوییهای پیامبر بود که خدای متعال در سوره مبارکه فتح این را نقل کرده است. نزدیک ایام حج هست، آن کسانی که سال اول تشرفشان هست، البته مردها به نظر بعضی از فقها مثل حضرت امام(ره) ایشان احتیاط میکردند که حلق کنند. برخی از فقها میگویند: نه، سال اول هم باشد میتوانند تقصیر کنند. حلق یعنی تراشیدن سر و تقصیر یعنی کوتاه کردن.
پیامبر در نامههایشان عنایت داشتند که با نام خدا نامه را آغاز کنند، قریش یک نماینده به نامه سهیل بن عَمر فرستادند. این نماینده با پیامبر در منطقه حدیبیه صحبت کند، حدیبیه الآن میقات عمره است. حدیبیه یکی از ورودیهای شهر مکه است و تا مکه فاصله دارد. آنجا وجود مقدس پیامبر قرار شد مصالحهای را امضاء کنند، نماینده قریش سهیل بن عمر بودو کاتب هم امیرالمؤمنین(ع) بود که این مصالحه بر این مبنا بود که مسلمانها امسال مکه نیایند. سال آینده قریش از مکه خارج شوند. مسلمانها داخل مکه بیایند و عمره به جا آورند. پیامبر خدا فرمودند: مصالحه را بنویسید. امیرالمؤمنین(ع) نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم! پیغمبر فرمود: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم! سهیل بن عمر به رسول خدا گفتند: ما رحمان را نمیشناسیم. شما اگر میخواهید بنویسید، باید همان چیزی که در عصر جاهلیت نوشته میشده «بسمک اللهم» را بنویسید. پیغمبر دستور دادند که بنویسید: بسم الله الرحمن الرحیم! به هر حال طرف کافر بود. فرمودند: هذا مصالحه محمد رسول الله با قریش! سهیل بن عمر اعتراض کرد و گفت: ما اگر شما را رسول خدا میدانستیم مشکلی نداشتیم. عامه و خاصه این را نقل کردند که پیغمبر خدا به امیرالمؤمنین فرمودند: رسول الله را پاک کن و همان نام من باشد. امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: یا رسول الله! من پاک نمیکنم. این اعتقاد راسخ امیرالمؤمنین را به پیغمبر میرساند. اگر ما نهجالبلاغه را یک تورقی بکنیم، در میان اصحاب رسول خدا هیچکسی به اندازه امیرالمؤمنین از پیغمبر خدا تعریف نکرد. کار به جایی میرسد که عرض میکند: «بابی انت و امی یا رسول الله» پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا!
کسی که در علم حرف اول را میزد، یک شخصیتی که ابن ابی الحدید معتزلی که یک غیر شیعی بود در اول نهجالبلاغه میگوید: علوم را شما بررسی کنید همه منتهی به امیرالمؤمنین میشود. یک چنین شخصیتی در برابر پیامبر اینقدر متواضع بود. فرمودند: کجاست که من خودم پاک کنم؟ حضرت فرمودند: اینجاست. پیامبر خدا آمدند با دست مبارکشان پاک کردند و فرمودند: یا علی یک روزی میرسد که تو به همین امری که امروز مبتلا شدم، مبتلا خواهی شد. امیرالمؤمنین کجا به این امر مبتلا شد؟ در قصه حکمیت. وقتی قرار شد صلح را بنویسند و حکمیت را بنویسند، نوشتند: هذا مصالحه عبدالله امیرالمؤمنین! شامیها گفتند: اگر شما امیرالمؤمنین بودی که ما دعوا نمیکردیم! حضرت یک تبسمی کردند و یاد آنجا افتادند. به ابن عباس فرمود: این را پاک کن! این هم از پیشگوییهای وجود مقدس پیغمبر اکرم بود. در نامههایی که برای ملوک میفرستادند، عنوان نامه را رسول الله میگذاشتند. وقتی حضرت نامه را برای قیصر فرستادند، کاتبی که نامه را میخواند، نوشته بود: رسول الله! کاتب آمد رسول الله را خط بزند. قیصر گفت: چرا خط میزنی؟ شاید این پیامبر همان پیامبری باشد که «بشر به عیسی(ع)» تو آدم احمقی هستی که میخواهی خط بزنی؟ نگذاشت خط بزند.
شریعتی: تسلط شما به تاریخ مثال زدنی است و من خوشحال هستم که نکتههای لطیف تاریخی را از زبان شما خواهیم شنید. در این هفته برنامه ما مزین به نام و یاد مفسر قرآن کریم علامه بزرگوار ملا محسن فیض کاشانی است که از وجود ایشان شنیدیم. صاحب تفسیر صافی، صاحب محجة البیضاء و صاحب تألیفات متعدد هستند. شاید بیش از سیزده هزار بیت شعر از ایشان به جای مانده است. امروز صفحه 40 قرآن کریم، آیات 246 تا 248 سوره مبارکه بقره در سمت خدا تلاوت میشود.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ «246» وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم «247» وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «248»
ترجمه: آيا نديدى گروهى از بزرگان بنىاسرائيل را كه بعد از موسى به پيامبر خود گفتند: براى ما زمامدار (و فرماندهى) برانگيز تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم، او گفت: آيا احتمال مىدهيد كه اگر دستور جنگ به شما داده شود (نافرمانى كرده و) پيكار و جهاد نكنيد؟ گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه و فرزندانمان رانده شدهايم؟ پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت، جز عدّه اندكى، سرپيچى كردند و خداوند به ظالمان آگاه است. وپيامبرشان به آنها گفت: همانا خداوند «طالوت» را براى زمامدارى شما مبعوث (وانتخاب) كرده است، گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد در حالى كه ما از او به فرمانروايى شايستهتريم و به او ثروت زيادى داده نشده است؟ پيامبرشان گفت: خداوند او را بر شما برگزيده و توان علمى و جسمى او را افزون نموده است وخداوند ملكش (فرماندهى ورهبرى) را به هر كس بخواهد مىبخشد وخداوند (احسانش) وسيع و (به لياقتها و توانايىهاى افراد) آگاه است. وپيامبرشان به آنها گفت: نشانهى حكومت او اين است كه تابوت (عهد) به سوى شما خواهد آمد، (همان صندوقى كه) آرامشى از پروردگارتان و يادگارى از ميراث خاندان موسى وهارون در آن است، در حالى كه فرشتگان آن را حمل مىكنند، همانا در اين موضوع، نشانهى روشنى براى شما است، اگر ايمان داشته باشيد.
شریعتی: از شخصیت ملا محسن فیض کاشانی برای ما بفرمایید.
حاج آقای نظری منفرد: یک شعری از ایشان در خاطرم هست، میفرماید: «ز هرچه غیر یار استغفرالله» یعنی این مصرع از شعر بوی توحید و بوی توجه به خدا دارد. قرآن میفرماید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91) بگو خدا و باقی را رها کن. یعنی به خدا تکیه کن. من در زندگی مرحوم ملا محسن فیض کاشانی هرچه میبینم، کثرت تألیفات این انسان را میبینم، اصلاً نابغه بوده است. شرحی که ایشان در کافی دارد. چه کسی موفق میشود این شرح علمی را بخواند؟ تفسیری که ایشان دارد، تفسیر صافی، دیوان شعری که دارد. در فلسفه هم کتابی دارد. در فقه هم کتابی دارد. کتابی دارد که اخیراً چاپ شده است به نام «النُخبه» که تطبیق فقه با اخلاق است. مثلاً در اخلاق ما سراغ طهارت روح میرویم. در فقه هم سه نوع طهارت داریم. هم انسان خوش سلیقهای بود و هم انسان اهلبیتی بوده است. تفسیر صافی، تفسیر روایی است. هم انسان مُلایی بود. ایشان آقازادهای دارد که اتفاقاً نامههای ائمه را ایشان نوشته نوشته است. «مکاتیب الائمه» را آقازادهی ایشان نوشته است. چند وقت قبل بزرگداشتی برای ایشان در کاشان بود که سخنران جلسه من بودم، یکی از نوادگان ایشان میگفت: مقداری کتاب خطی از ایشان درآمده که هنوز چاپ نشده است. این همه کتابهای مطبوع و چاپ شده ایشان هست که مورد استفاده است و بسیاری هم هنوز چاپ نشده است. چقدر عمر باید با برکت باشد.
یکوقتی یکی از بزرگان نسبت به ایشان در یک مسأله فقهی اختلاف داشتند. وقتی آن آقا در قزوین بود، دقت کرد و دید حق با مرحوم فیض است. چهارصد سال قبل حرکت کرد از قزوین به کاشان آمد، در خانه ایشان که رسید گفت: «يا محسن قد أتاك المسيء» محسن از القاب حضرت حق است. خطاب کرد: ای محسن، چون نام ایشان محسن بود. من گنهکار در خانه تو آمد، مرا بپذیر! ایشان هم با آغوش باز استقبال کرد و او را در آغوش گرفت.