برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههای حضرت امام حسین (علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظری منفرد
تاريخ پخش: 28-06-96
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد.
حاج آقای نظری منفرد: چون در آستانهی ماه محرم هستیم و این سؤال مطرح هست که امام حسین(ع) دنبال چه هدفی بود و چه خواستهای داشت؟ انقلابها در دنیا زیاد هست. بعضی از انقلابها هست برای رسیدن به قدرت است. بعضی از انقلابها برای رسیدن به مال است. انقلابها کم نبوده است. انقلاب امام حسین دارای چه هدفی بود و امام حسین چه هدفی را دنبال میکرد؟ نامهای که امروز از آن بزرگوار خدمت بینندگان محترم خواهیم خواند، این است که امام حسین(ع) هدفشان را از این حرکت عظیم بیان میکنند. تا نیاز نباشد ما امروز بعد از گذشت چهارده قرن بیاییم قیام امام حسین را تحلیل کنیم و بگوییم که امام حسین چه اهدافی را دنبال میکرد. خودشان صریحاً هدفشان را بیان کردند که براساس چه انگیزهای قیام کردند؟ علت غایی این حرکت چه بود و آیا اینکه به نتیجه رسیدند یا نرسیدند؟ این نامه، نامهای است که امام حسین(ع) همان روز حرکت در مدینه به برادرشان محمد بن حنفیه نوشتند.
بعد از آنکه مُحرز شد که یزید بعد از پدرش قدرت را در دست گرفته است، امام حسین(ع) را طلب کردند و میخواستند بیعت کند. ایشان را خواستند و حضرت بیعت نکردند و رسماً فرمودند: «وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى لَمَا بَايَعْتُ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَهَ» (بحارالأنوار، ج 44، ص 329) من اگر هیچ جای پایی در دنیا نداشته باشم، با یزید بیعت نمیکنم. نه تنها من، مثل من هم با مثل یزید بیعت نخواهد کرد. دیگران را خواستند از آنها بیعت بگیرند، شبانه و محرمانه از مدینه بیرون رفتند. اما امام حسین(ع) سر قبر جد بزرگوارشان آمدند براساس منابعی که در اختیار داریم، آنجا گریستند و بعد از گریستن «صلی رکعات» حضرت بلند شدند و نماز خواندند. شب اول و دوم و سوم را در مدینه ماندند. شب آخر صورت مبارکشان را روی قبر پیامبر گذاشتند و به پیامبر گفتند: یا رسول الله! «اَنَا فَرْخُکَ» من فرزند شما هستم. «وَابْنُ فَرْخَتِکَ» فرزند دختر شما هستم. شما میبینید که چه وضعیتی پیش آمده است. امروز در عالم اسلام چه کسانی قدرت را در اختیار گرفتند. همینطور که این جملات را میگفتند، روی قبر پیامبر خوابشان برد. در عالم رؤیا رسول خدا را در خواب دیدند. پیامبر ایشان را در آغوش گرفت. پیامبر خیلی به امام حسین علاقهمن بود. روایت دارد یکوقتی از در خانه حضرت زهرا عبور میکردند، امام حسین طفل کوچکی بود، نوزاد بود. دیدند صدای گریه امام حسین از درون خانه میآید. وارد خانه حضرت زهرا شدند و به حضرت گفتند: حسین را آرام کن! «الم تعلمي ان بكائه يؤذيني؟» گریه امام حسین مرا اذیت میکرد. یا رسول الله! گریه امام حسین شما را اذیت میکرد. در آن روزگار سال 60 امت گرفتار یک حاکمی شده و یک دیکتاتوری شده که تنها به چیزی که نمیاندیشد خداست و دستاوردهای پیامبر و مسلمانان و مشکلات اسلام و مسلمین!
ایشان به رسول خدا عرض کردند: یا رسول الله! من دیگر دوست ندارم به دنیا برگردم. مرا با خودتان ببرید. فرمودند: نه، تو باید بمانی و شهید بشوی. «و ان لک في الجنات لدرجات لن تنالها الا بالشهادة» به آن درجات نمیرسی مگر با شهادت. معلوم میشود شهادت یک گوی گرانبهایی است که هرکسی نمیتواند این گوی را از میدان برباید. اینکه در روایات هم هست و در ادعیه هم هست. در روایت هست برخی میآمدند از پیامبر درخواست میکردند شهید شوند. در ادعیه ما مثل دعای افتتاح هست، در آخر دعای افتتاح که شبهای آخر ماه رمضان خواندنش سفارش شده است، دارد: «و قتلا فی سبیلک فوفق لنا» قتل در راه خدا یک توفیق است چون بالاتر از شهادت چیزی نیست. حدیث هست که رسول خدا فرمود: «فَوقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بِرٌّ حتّى يُقتَلَ الرجُلُ في سبيلِ اللّه ِ، فإذا قُتِلَ في سبيلِ اللّه فليسَ فَوقَهُ بِرٌّ» بالاتر از آن دیگر چیزی نیست. بالای هر برّی، برّی هست. نیکی و خوبی هست. اما بالاتر از شهادت دیگر چیزی نیست. پیامبر به امام حسین فرمود: برای تو در بهشت درجاتی است. رسیدن به آن درجات شهادت میخواهد. شهادت تو را به آن درجات میرساند.
از خواب بیدار شدند و خواب را برای خاندانشان تعریف کردند. همه گریستند و شبانه سر قبر پیامبر آمدند. روایت دارد که سر قبر مادرشان فاطمه ولو مخفی است، اما برای امام حسین و اهلبیت مشخص بود. وداع کردند و به سمت مکه حرکت کردند. قبل از آنکه حضرت حرکت کنند دستور دادند قلم و کاغذ آوردند، یک نامهای خطاب به محمد بن حنفیه نوشتند. در این نامه امام حسین(ع) هدف خودشان را از این حرکت بیان کردند. این نامه دو فایده اساسی داشت. 1- اینکه امروز به امام حسین(ع) انگ نزنند و بگویند: امام حسین بلند شد، قیام کرد، قدرت میخواست، مقام میخواست. 2- اینکه آیندگان بدانند امام حسین(ع) چه هدفی را دنبال میکرد و هدف مقدسی داشت و برای این هدف مقدس ارزش دارد که انسان مایه بگذارد و حتی از جان خودش بگذرد و فداکاری و ایثار کند.
حضرت کاغذ و قلم خواستند و این نامه را نوشتند. «هذا ما اوصی به الحسین بن علی» اول نامه امام حسین یک نکاتی را ذکر کردند و بعد علت بیان این نکات را عرض کنم. «إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِیكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِیَه لاَ رَیْبَ فِیهَا. وَأَنَّ اللَهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» این مطالب برای چیست؟ اینها اعتقاد یک انسان مسلمان و مؤمن است. اعتقاد به خدا و وحدانیت خدا، اعتقاد به رسالت پیامبر، اعتقاد به قیامت، اعتقاد به بهشت و آتش، این برای این است که ممکن بود حکومت وقت اعلام کند: حسین بن علی از دین خارج شده است. گفتند: «خرج الحسین من حده قتل بسیف جده» برای اینکه جلوگیری شود و این اتهامها را دفع کنند، لذا حضرت در وصیتنامهشان مکتوب میکنند و اعتراف میکنند به آنچه که از مسلمات دین است. اقرار به توحید و نبوت، اقرار به معاد، بعد میفرمایند: «إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا» من بیرون نیامدم برای خوش گذرانی و تفریح و لذت، برای فساد هم نیامدم. چون یک عده بودند که بیرون آمدنشان برای این بود که فساد کنند کما اینکه در گذشته میکردند. من برای ظلم و ستم به دیگران نیامدم. «وَ إنَّمَا خَرَجْتُ» فقط و فقط، «لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ» این عبارتها را باید تابلو کرد و در منظر و دید مردم قرار بدهیم و مرور کنیم. نسلهای جدید مطلع نیستند. قیام و شهادت امام حسین را اجمالاً شنیدهاند. اما امام حسین چه هدفی را دنبال میکرد؟ اصلاح در میان امت، یک هدف مقدسی بود که امام حسین(ع) دنبال میکرد. دنبال این بود که اصلاح کند. این هدفی بود که انبیاء به دنبال آن بودند. شعیب(ع) از انبیاء است. میفرماید: من جز اصلاح چیز دیگری نمیخواهم. اصلاحی که خداپسندانه باشد و خدا بخواهد. خدا مفسدین را دوست ندارد. خدا دوست دارد کسی را که در جامعه در صدد اصلاح باشد. امام حسین برای این اصلاح اینقدر فداکاری کرد و مایه گذاشت. از وطنش جدا شد. مدتها در مکه بود. از مکه بیرون آمد. با چه مشکلاتی برخورد کرد. خانواده و خویشان و فرزندان خودش را داد، برای اینکه «وَ إنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ أُرِیدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَی عَنِ الْمُنْكَرِ» من برای این آمدم که امر به معروف و نهی از منکر کنم.
در روایت ما وارد شده امر به معروف و نهی از منکر دو فریضهای است که تمام واجبات وابسته به این دو فریضه است. نماز وابسته به این فریضه است. روزه و حج و جهاد و خمس و زکات هم همینطور است. «ان الامر بالمعروف والنهی عن المنکر فریضتان تقام بهما الفرائض» خدای متعال در قرآن مجید میفرماید: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آلعمران/110) علت اینکه امت پیامبر خیر امت هست این است که از ویژگیهایشان این است که «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» امر به معروف و نهی از منکر میکند. «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (آلعمران/104) روایت دارد یک زمانی میرسد که امر به معروف و نهی از منکر دیگر در جامعه نیست. امر به معروف یعنی امر به خوبی کردن. نهی از منکر یعنی نهی از بدی کردن! این دو فریضه کم کم در جامعه فراموش میشود. آنوقت روایت دارد «فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلا يُسْتَجَابُ لَهُمْ كافي، ج 2، ص 374) خوبها هم دعا میکنند دیگر مستجاب نمیشود. چرا؟ چون این دو فریضهی الهی فراموش شده است و بایستی اهمیت بدهیم. در ماه محرمی که در پیش هست، امام حسین(ع) برای احیای دین و احیای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. ما در زیارتنامهی این بزرگوار میخوانیم که شهادت میدهیم شما اقامه صلاة کردی و امر به معروف و نهی از منکر کردی. «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَر»
در ادامه نامه میفرماید: «وَ أَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی» من میخواهم روش جدم پیامبر را بروم. «وَ سِیرَه أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام» راهی که پدرم رفت. امیرالمؤمنین(ع) مجسمه عدل بود. امیرالمؤمنین کسی بود که پیغمبر درباره او فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علیٍ» هرجا حق هست علی آنجاست، هرجا علی هست حق آنجاست. من میخواهم آن راه را بروم. چقدر روشن و شفاف امام حسین(ع) در این نامه حرکتشان را ترسیم میکنند و هدفشان را از این حرکتی که دارند. حالا مردم در مقابل این حرکتی که اقدام کردند چه میکنند؟ «فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَی بِالْحَقِّ» اگر کسی پذیرفت من برای این کار بیرون آمدم، بالاخره هرکسی دنبال من بیاید من پیرو حق هستم. گفت:
ای گروه هرکه ندارد هوای ما *** سر گیرد و برون رود از کربلای ما!
ما را هوای سلطنت و جاه دیگر است *** این عرصه نیست در خور فرّ همای ما
برگردد آنکه با هوس کشور آمده *** سر ناورد به افسر شاهی گدای ما
ما برای این کارها نیامدیم. لذا صبح روز شب هشتم ماه ذی الحجه که صبحش حضرت بیرون آمدند، فرمودند: هرکسی جانش را به ما بدهد، «من کان فینا باذلا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه» هرکسی خودش را برای ملاقات با خدا آماده کرده است «فلیرحل معنا» ما فردا صبح از اینجا بیرون میرویم، با ما بیاید. هرکس خودش را آماده کرده است. امام حسین خودش را برای اسلام آماده کرده بود. آماده کرده بود فداکاری کند به هرجا که رسید. ولو با دادن شیرخواره، ولو با دادن جوان عزیز و برادر بزرگوارش! آنقدر آن هدف مهم است که امام حسین(ع) حاضر است این هزینههای سنگین را بپردازد. نزدیک ماه محرم است، روز اول ماه محرم وقتی ریّان بن شبیب خدمت حضرت رضا(ع) رفت، دید حضرت رضا خیلی گریه کرده است، پرسید: چرا اینقدر گریه کردید؟ فرمود: از امروز غافل هستی؟ عرض کرد چه شده است؟ فرمود: روز اول ماه محرم است! فرمود: جدم امام حسین را شهید کردند «و قتل معه من اهلبیته ثمانیة عشر رجلاً ما لهم شَبیهون فی الارض» هجده نفر از خاندان امام حسین را با امام حسین شهید کردند که هرکدام روی زمین نظیر نداشتند.
حضرت ابالفضل(ع) دومی ندارد. کپی ندارد. حضرت علی اکبر دومی ندارد. این هزینه سنگین را امام حسین برای چه داد؟ «لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ» برای اینکه بین امت پیامبر صلح شود. خاصیت شمع این است که خودش میسوزد تا به دیگران نور بدهد. امام حسین سوخت اما جامعه اسلامی را برای ابدیت روشن کرد. بعد میفرماید: «وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ» استقامت میکند. ما یا یاور داریم یا نداریم. «حَتَّی یَقْضِیَ اللَهُ بَیْنِی وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ» خدا حکومت میکند. خدا هم که از کسی که نصرت دینش را بکند، دست برنمیدارد. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ» (محمد/7) خداوند متعال نصرت میدهد کسی را که از دینش حمایت کند. «وَهُوَ خَیْرُ الْحَاكِمِینَ» در ذیل این وصیتنامه هست که حضرت میفرماید: «وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی إلَیْكَ یَا أَخِی؛ وَمَا تَوْفِیقِی إلاَّ بِاللَهِ، عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَیْهِ أُنِیبُ» برادرم این وصیت من است و من توفیق ندارم مگر اینکه بر خدای متعال توکل کنم و به او رجوع کنم. «وَالسَّلاَمُ عَلَیْكَ وَعَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی. وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم» سلام بر تو و سلام بر هرکسی که از هدایت پیروی کرد. این نامه اول امام حسین(ع) بود.
شریعتی: اختلاف سنی امام حسین با برادرشان محمد بن حنفیه چقدر بود؟
حاج آقای نظری منفرد: تقریباً حدود 10 سال از امام حسین کوچکتر بودند. امام حسین متولد سوم هجرت هستند و محمد بن حنفیه که محمد بن علی است، برای این به او محمد بن حنفیه میگویند، چون مادرش خوله دختر جعفر از قبیله بنی حنیفه است. ایشان سال سوم یا چهارم بعد از رحلت رسول خدا به دنیا آمدند. یعنی ده سال اختلاف دارند.
نامه دوم نامهای است که امام حسین(ع) از مکه به اهل بصره فرستاد. این نامه داستان مفصلی دارد. مضمون نامه یک چیز بود. اما برای پنج نفر در پنج نسخه فرستادند. به رؤسای اخماس بصره که شخصیتهای مطرح بصره بودند. یکی مالک بن مسمع بکری است. یکی احنف بن قیس است، که از زیرکهای عرب بود. یکی منذر بن جارود است. مسعود بن عمر است و قیس بن هیثم است. به این پنج نفر نامه فرستادند. نامه این است. در نامه امام(ع) وضعیت موجود را بیان میکنند که وضعیت موجود چیست. بعد میفرمایند: حالا هرکس میخواهد از من حمایت کند. این نامهها را حضرت برای چه به اطراف فرستادند؟ هم اتمام حجت بود و هم اینکه مردم در جریان قرار بگیرند که امام حسین(ع) دنبال چه چیزی هست؟ واقعاً میخواهد با یزید بجنگد و قدرت را بدست بگیرد یا چیز دیگری هست؟ «فَاِنَّ اللّهَ اصْطَفى مُحَمَّداً(صلى الله علیه وآله) عَلى خَلْقِهِ، وَ أَکْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ» خداوند متعال پیامبر را برگزید و با نبوت او را گرامی داشت. «وَ اخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ» او را برای رسالت خودش اختیار کرد. «ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إِلَیْهِ» بعد جان پیامبر را گرفت. پیامبر از دنیا رفت. «وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ» پیامبر با اخلاص برای بندگان خدا قدم برداشت و حرکت کرد. «وَ بَلَّغَ ما أُرْسِلَ بِهِ» آن چیزی که برای آن مبعوث شده بود به مردم رساند. روایت دارد پیامبر خدا به مردم فرمودند: هیچ چیزی نبود که شما را به بهشت نزدیک میکرد مگر آنکه آن را به شما امر کردم انجام بدهید. هیچ چیزی شما را از آتش دور نمیکرد مگر اینکه شما را نهی کردم که ترک کنید. « وَ کُنّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِیاءَهُ وَ أَوْصِیاءَهُ وَوَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ النّاسَ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ» 1- ما خاندان پیامبر هستیم. 2- اولیاء پیامبر هستیم. 3- اوصیاء پیامبر هستیم. 4- ورثه پیامبر هستیم. سزاوارترین مردم هستیم نسبت به پیامبر بر شما مردم. یعنی این مقام، مقامِ ما است. این پستی که الآن یزید در اختیار گرفته حق ما است که غصب شده است. «فَاسْتَأْثَرَ عَلَیْنا قَوْمُنا بِذلِکَ» یعنی استبدادی حاکم شد آمدند قدرت را از اینها گرفتند. «فَرَضینا وَ کَرِهْنَا الْفُرْقَةَ» ما صبر کردیم و راضی شدیم بخاطر اینکه افتراق و اختلاف را دوست نداشتیم. دیدیم اگر سکوت نکنیم اختلاف میشود. سکوت کردیم! «وَ أَحْبَبْنَا الْعافِیَةَ» ما عافیت را برای ملت خواستیم. «وَ نَحْنُ نَعْلَمُ» خودمان میدانستیم «أَنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ» خودمان میدانستیم این حق ماست اما از حق خودمان گذشتیم برای اینکه عافیت را دوست داشتیم و برای اینکه اختلاف را دوست نداشتیم. این برای گذشته است.
اما حالا که یزید سر کار آمده است، «وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولی إِلَیْکُمْ بِهذَا الْکِتابِ» من فرستادهام را با این کتاب به سوی شما فرستادم «وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ(صلى الله علیه وآله)» من شما را به کتاب خدا و روش پیامبر دعوت میکنم. «فَاِنَّ السُنَّةَ قَدْ أُمیتَتْ» سنتهای اسلامی همه مرده است. نه میمیرد، از نظر ادبی «قَد» اگر بر سر فعل ماضی بیاید، افادهی تحقیق میدهد. یعنی حتماً اینطور است. این سنتهای پیامبر مرده است. مشکل دیگر «وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ» جای سنتها بدعتها در امت اسلام زنده شده است. یعنی دین از میان رفته است. جای سنتها را بدعتها گرفتند. «وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلی وَ تُطیعُوا أَمْری اَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ» اگر شما کلام مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، من راه رشد و راه نجات را نشان میدهم. «وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ» این نامه را هم طبری نقل کرده است و هم ابن اعثم در الفتوح نقل کرده است. امام حسین این را نوشتند و رؤسای اخماس در بصره.
این نامه را حضرت به شخصی به نام سلیمان بن رزین داد. سلیمان بن رزین این نامه را آورد. پنج نسخه بود و به هرکدام از اینها داد. برخی از اینها نسبت به نامه بی اعتنا بودند چون ابن زیاد آن موقع در بصره بود و هنوز به کوفه نیامده بود. منذر بن جارود پدر زن عبیدالله است. دخترش بحریه زن عبیدالله است. تصور کرد این آورنده نامه جاسوس خود ابن زیاد باشد. ترسید! فرستاده امام حسین را با نامه نزد ابن زیاد آورد و ابن زیاد هم ایشان را فردای آن روز به دار آویخت.
احنف بن قیس که بزرگ طایفه اینها بود. ایشان هم یک نامه به فرستاده داد و گفت: این نامه را به امام حسین بده و بگو: الآن وقت این حرکات نیست! دو سه نفر دیگر هم هیچ، مسعود بن عمر آمد قبیله خودش را خواست. گفت: امام حسین یک چنین نامهای برای ما فرستاده است. امام حسین حق میگوید، دو سه قبیله بود. قبیله بنی سعد بود و بعضی از قبایل دیگر، گفتند: هرچه شما بگویی ما در اختیار هستیم. یک نامه برای امام حسین نوشت که آقا من سه قبیله را آماده کردم برای اینکه به شما بپیوندند. این قبایل تا خودشان را آماده کنند، صلاح تهیه کنند، آذوقه برای خانوادههایشان بگذارند، اینها زمان برد. ایشان آمد حرکت بکند خبردار شد امام حسین شهید شده است.
یک خانمی در بصره است که پیرزنی است. این شیعه است و چون در بصره شیعیان بصره نمیتوانستند جلسه رسمی داشته باشند، فاش میشد ابن زیاد در بصره بود، جلسات محرمانه برای اینکه کسی مطلع نشود در خانه این خانم برگزار کرد. من مسائل و اتفاقاتی که میافتاد، اینجا خبرها را سابقاً خبررسانی مثل امروز نبود که خیلی آسان باشد. آنجا جمع شدند و گفتند: امام حسین(ع) یک چنین نامهای به بصره فرستاده است. من نتیجه نامه حضرت را میخواهم عرض کنم که مسعود بن عمر نامه را پذیرفت و قبایل را دعوت کرد، موفق نشد. برای امام حسین نامه نوشت که من حاضر هستم بیایم کمک کنم ولی موفق نشد و دیر شد. در خانه این خانم وقتی نامه امام حسین مطرح شد، یک آقایی به نام یزید بن موبیت در این جلسه بود. این جریانات در ایامی رخ داد که امام حسین در مکه بودند. این آقا یزید بن موبیت برای امام حسین نامه ننوشته بود، رسید به گوشش که امام حسین یک چنین نامهای را برای پنج نفر نوشته است. در این جلسه بلند شد و گفت: چه کسی با من میآید که به مکه برویم و به امام حسین بپیوندیم؟ گفتند: نمیشود. چطور میخواهی بروی؟ مأمورین هستند و خفقان است. تو را میگیرند. گفت: ولو شده پیاده خواهم رفت.
من تقاضا میکنم بینندگان محترم این جریان را دقت کنند، خیلی جریان آموزندهای است. منزل آمد و به فرزندانش گفت: کدامیک از شما با من همراهی میکنید؟ گفتند: ما همراه شما میآییم. دو پسر را برداشت از بصره، راه هم خیلی راه طولانی است. آمد به مکه رسید. دو سه روز مانده بود که امام حسین(ع) از مکه به سمت عراق بیاید. مثلاً پنجم ذی الحجه بود. چون هشتم ذی الحجه امام حسین(ع) آمدند به سمت عراق، ایشان آمد و وارد مکه شد و کسی که وارد مکه میشود نمیتواند همینطور وارد مکه شود باید محرم شود و عمره به جا آورد. ایشان محرم شد به احرام عمره، چون خود امام حسین هم آن سال عمره به جا آوردند. ایشان آمد و وارد مکه شد و رفت، اثاث خودش را جایی گذاشت و سابق اینطور بود که هرکس میآمد یک خیمهای میزد. طواف و سعیاش را انجام داد، آمد گفت: چادر امام حسین کجاست؟ گفتند: امام حسین(ع) چادرش در ابطح است. ابطح سرزمینی بین منا و مکه است. این رودخانهای که از منا سرازیر است و از منا به سمت مکه میآید، این را ابطح میگویند. نزدیک خیمه امام حسین شد، دید حضرت در خیمه نیست. برگشت به چادر خودش تا زمانی بگذرد و حضرت را ببیند. آمد در چادر دید امام حسین به چادر او آمده است. امام حسین طرفدارانش را اینقدر دوست دارد. آمد دید حضرت سراغ او آمده است. آمد نشست ماجرا را برای حضرت تعریف کرد. گفت: اینطور شد و من از بصره آمدم. حضرت این آیه را تلاوت کردند. «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» (یونس/58) به فضل و رحمت خدا امیدوار باشید بهتر از آن چیزی است که جمع میکنید. این بزرگوار و فرزندانش هر سه شهید کربلا هستند.
شریعتی: خوشا به حال کسانی که رسیدند، رسیدن هم توفیقی میخواهد که همراه امام حسین شدند و در رکاب حضرت شهید شدند. نکات خیلی خوبی را شنیدیم. حاج آقای نظری یک مجموعه آثاری دارند که نامههای حضرت و اتفاقاتی که در قصه کربلا و واقعه عاشورا افتاد، اگر فرصتی بود در برنامه معرفی میکنیم. حاج آقای نظری شما چند کتاب دارید؟
حاج آقای نظری منفرد: مجموعه مؤلفات و کتابهایی که ترجمه و تحقیق کردم حدود بیست و چند عنوان کتاب است. یکی از آقایان اینها را جمع آوری کرده و چاپ شده است تحت عنوان «نامهها و ملاقاتها». در مورد مقتل امام حسین هم من کتابی دارم که تا به حال پنجاه مرتبه چاپ شده است، «واقعه کربلا» یا «قصه کربلا» نام کتاب هست.
شریعتی: دوستانی که تمایل دارند این کتابها را تهیه کنند به ما پیامک بزنند و دوستان ما آنها را راهنمایی خواهند کرد. نکات پایانی شما را بشنویم. امروز صفحه 82 قرآن کریم در برنامه سمت خدا تلاوت میشود. چقدر خوب است که ثواب تلاوت آیات را به حضرت سید الشهداء و همه اصحاب و یاران وفادارشان هدیه کنیم.
حاج آقای نظری منفرد: امیدواریم همه ما مشمول عنایت و الطاف خاصه خداوند متعال و سید الشهداء(ع) باشیم که من میدانم هرکسی امام حسین را دوست داشته باشد، این حدیث در صحیح بخاری است. «أَحَبَ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْنا» (ارشاد مفید/ج2/ ص127) پیغمبر خدا فرمود: هرکسی حسین را دوست داشته باشد، خدا او را دوست دارد. انشاءالله ما همه دوست داران امام حسین(ع) به معنای واقعی باشیم و هدف و راه امام حسین را دنبال کنیم. انشاءالله کشور ما که کشور امام حسین است و به برکت امام حسین پایدار هست، انشاءالله پایدار خواهد بود. جوانهای ما در ماه محرم همت کنند و عزای امام حسین را به طوری که مرضی خدا و مرضی امام زمان است، اینطور انجام بدهند.
شریعتی: ماه محرم نزدیک است، دوباره هیأت و روضه و اشک و سینه زدن، خوش به حال کسانی که این روزها هوای کربلا را نفس میکشند. انشاءالله زیارت کربلای معلی رزق و روزی همه ما شود. «السلام علیک یا أبا عبدالله»
«وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً «24» وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «25» يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «26»
ترجمه: و (ازدواج با) زنان شوهردار (نيز بر شما حرام شده است،) مگر آنان كه (به حكم خداوند، در جنگ با كفّار) مالك شدهايد. (اين احكام،) نوشته و قانون خدا بر شماست. و جز اينها (كه گفته شد،) براى شما حلال است كه (زنان ديگر را) به وسيلهى اموال خود، به قصد پاكدامنى و نكاح، نه به قصد زنا، طلب كنيد. پس هرگاه از آن زنان، (به نكاح موقّت) كام گرفتيد، مهرشان را به عنوان يك واجب بپردازيد و پس از تعيين مهر، در (تغيير مدّت عقد يا مقدار مهر) آنچه با يكديگر توافق كنيد، بر شما گناهى نيست. همانا خداوند دانا و حكيم است. و هر كس از شما، كه توانايى مالى ندارد تا با زنان آزادِ باايمان ازدواج كند، پس از كنيزانِ با ايمانى كه شما مالك آنيد، (به زنى بگيرد) و خدا به ايمان شما داناتر است. همه از يكديگريد، پس (نگوييد: كه من آزادم و تو كنيز. و) با اذن صاحبانشان آن كنيزان را به همسرى درآوريد و مهريه نيكو و بهطور شايسته به آنان بدهيد، به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه اهل فحشا و نه اهل دوست گرفتنهاى پنهانى. پس آنگاه كه كنيزان، صاحب همسر شدند، اگر مرتكب زنا شوند، كيفرشان نصف كيفر زنانِ آزاد است. اين (نوع ازدواج،) براى كسانى از شما رواست كه از (رنج وفشار بىهمسرى و) افتادن به گناه و زنا بر خود بترسد، با اين همه، صبر كردن (و ازدواج نكردن با كنيزان) برايتان بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است. خداوند مىخواهد (با اين قوانين، راه سعادت را) براى شما آشكار سازد و شما را به سنّتهاى (خوب) پيشينيانتان راهنمايى كند و شما را (با بيان احكام) از گناه پاك سازد و خداوند، دانا و حكيم است.