برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههای حضرت امام حسین (علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظری منفرد
تاريخ پخش: 11-07-96
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد.
حاج آقای نظری منفرد: قبل از آنکه نامه حضرت را خدمت بینندهها بخوانم. این سؤال در رابطه با این نامه مطرح هست که آیا آقا امام حسین(ع) که به شهادت رسیدند، از شهادتشان آگاه بودند یا نه؟ اگر آگاه بودند چرا اقدام کردند؟ چون انسان حق ندارد جان خودش را در معرض خطر قرار بدهد. قرآن میفرماید: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (بقره/195) خودتان را با دست خودتان در هلاکت نیاندازید. چرا امام حسین(ع) اگر میدانستند به شهادت میرسند چرا اقدام کردند؟ اگر نمیدانستند هم طبیعتاً اتفاق افتاده و مشکلی نیست. این سؤال در صورتی است که امام علم به شهادتشان داشته باشند. امام حسین(ع) آگاهی به شهادتشان داشتند. هم از جدشان رسول خدا شنیده بودند. نه تنها امام حسین(ع) آگاه بودند، بلکه دیگران هم از این شهادت مطلع بودند. مثلاً یکی از کسانی که در مکه هنگام حرکت امام حسین خدمت حضرت آمد و عرض کرد: آقا نمیخواهد بروید، عبدالله بن عمر است. ایشان خدمت حضرت آمد و گفت: نروید! شما را میکشند. حضرت فرمودند: «اتق الله یابن عمر و لا تَدَع نُصرتی» از خدا بترس و نصرت مرا ترک نکن! ایشان عرض کرد: من دلم میخواهد آنجایی که رسول خدا میبوسید، سینه شما را ببوسم! ایشان میدانست امام حسین شهید میشود. خود امام حسین شب هشتم ذب الحجه در مکه در منابع معتبری همچون سید بن طاووس و دیگران آمده که فرمودند: «کأنی بأوصالی تقطعها عسلان الفلوات بین النواویس وکربلاء فیملأن منی أکراشاً جوفاً وأجربه سغباً» من میدانم بند بند من را قربان کربلا از هم جدا خواهند کرد. شب هشتم ذی الحجه در مکه فرمودند.
چرا چنین اقدامی را کردند و چرا حرکت کردند؟ آن روز، روزی بود که شجره اسلام در حال خشک شدن بود. این شجره اسلام را بایستی که انسان آب حیات برساند. بنی امیه در صدد از بین بردن اسلام بودند. تنها چیزی که این شجره اسلام را میتوانست حیات ببخشد و زنده کند، خون امام حسین بود. کسان دیگری هم کشته شده بودند، حجر بن عدیها کشته شده بودند. عمر بن حمق خزاعیها کشته شده بودند. آنها این اثر را نمیبخشید. لذا این عبارت را که میگویند: اسلام شروعش و آغازش با رسول خدا بود اما استمرارش با امام حسین بود. علت این بود که امام حسین میدیدند بایستی این استشهاد یعنی طلب شهادت را داشته باشند تا اسلام بماند. «ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني» (اعيان الشيعة،ج1، ص 581) اگر قرار هست دین پیامبر با شهادت من بماند، شمشیرها بیایید من در حال استقبال از شما هستم! بنابراین اشکالی ندارد جایی که دین در معرض خطر قرار گرفته است، انسان جانش را بدهد. ایشان در مدینه فرمودند: باید فاتحه اسلام را خواند. وقتی مثل یزید رهبر مردم شده است، باید فاتحه اسلام را خواند. ایشان برای بقای اسلام و زحماتی که پیامبر کشیده بودند، دیدند لازم است جانشان را فدا کنند، اهلبیتشان را فدا کنند. «فإن الله قد شاء أن يراك قتيلا» (اللهوف، ص 63) خداوند برای چه میخواهد کسی کشته شود؟ چون بقاء اسلام در ریختن خون است و باید این هزینه را پرداخت کرد.
اگر امام حسین(ع) میدانست و با علم و اطلاع و آگاهی اقدام کرد برای شهادت، چون خون امام حسین(ع) سبب شد اسلام بماند. من یک نکته تاریخی را ذکر کنم. ابن اثیر جزری در تاریخ کامل نقل میکند: بعد از شهادت امام حسین و هلاکت یزید، مروانیها سر کار آمدند. در سال 65 یزید هلاک شد و بعد معاویه بن یزید چهل روز سر کار بود. او هم استعفاء کرد. مروان بن حکم و بعد عبدالملک مروان آمد، یک بخشنامهای مروانیها برای تمام استاندارانشان کردند. هر کاری میخواهید بکنید، بکنید اما سراغ فرزندان ابی طالب نروید. آل حرب با آل ابی طالب در افتادند و ور افتادند! ابن اثیر این بخشنامه را در تاریخ کامل خود نقل کرده است. بنابراین امام حسین میدانست چه میکند. میدانست با این قیام باعث میشود دین پیامبر بماند لذا ما در زیارتنامه حضرت میخوانیم، «اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» امام حسین برای این قیام کرد و این اثر جاودانه شد برای اینکه اسلام بماند.
این نامه امام حسین(ع) را حمزة بن حمران از امام صادق(ع) نقل میکند. معلوم میشود این سؤال یک سؤال قدیمی است که آیا امام حسین(ع) از شهادتشان آگاه بودند یا نه؟ از امام صادق سؤال میکنند. امام صادق میفرمایند: «ان الحسين لمّا فصل متوجّهاً» فصل یعنی جدا شد. معلوم میشود از مکه حضرت حرکت کردند. «الی العراق دعا بقرطاس و کتب» قرطاس یعنی کاغذ، کاغذی را طلب کردند و نامهای را نوشتند. «بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن علي الي بني هاشم» به فامیلها این نامه را نوشتند. «امّا بعد فانه من لحق بي منکم استشهد معي» کسی که به من ملحق شود، با من شهید خواهد شد. «و من تخلّف لم يبلغ الفتح» اما کسی که تخلف کرد به پیروزی نمیرسد. یعنی با من نیامد، من او را دعوت کردم و نیامد.
من فرازی از تاریخ را در همین راستا عرض کنم. این نامه دو تا فراز دارد. فراز اول نامه این است که هرکس بیاید و با من باشد شهید میشود. فراز دوم این است کسی که من او را دعوت بکنم و نیاید، به فتح و پیروزی نمیرسد. در مورد این فراز دوم نکتهای را بگویم. امام حسین(ع) نزدیک کربلا به منزلی به نام «قصر بنی مقاتل» رسیدند. دیدند یک خیمهی بزرگی آنجا برقرار است. یک اسبی کنار خیمه بسته شده و یک نیزه هم کنار خیمه زده شده است. فرمودند: این خیمه برای کیست؟ گفتند: برای عبید الله بن حرّ جعفی است. غیر از حرّ بن یزید ریاحی است. این عبید الله بن حر است. عبید الله بن حرّ جعفی یکی از چهرههای به نام و شجاع کوفه است. چرا خیمهاش اینجا زده شده است؟ شنیده امام حسین(ع) دارد به سمت کوفه میآید، گفته: من میخواهم یک آدم بی طرفی باشم. کاری به کار ابن زیاد ندارم. از کوفه بیرون آمده بی طرف باشد. حضرت یکی از اصحابش به نام حجاج بن مسروق جعفی است. از قبیله عبیدالله بن حرّ جعفی است. حجاج بن مسروق مؤذن حضرت است و از شهدای کربلاء است. فرمودند: برو این شخص را دعوت کن نزد ما بیاید. از قبیله شما هست و او را میشناسید. آمد در برابر خیمه ایشان و سلام کرد و فرمود: عبیدالله من فرستاده امام حسین هستم. سعادت در خانه تو آمده است. پیغمبر خدا یک حدیثی را فرمود که خیلی جالب است. رسول خدا فرمود: «إن لربكم في أيام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها» (بحار الانوار، ج 68، ص 221) گاهی در زندگی انسان یک نسیم خوبی میوزد. نفحه نسیم ملایم است در برابر نفخه است. نفخه یعنی طوفان، قرآن از قیامت به نفخه تعبیر میکند. اما نفحه بدون نقطه یعنی نسیم ملایم! گاهی در زندگی شما یک نسیم ملایمی میوزد، مواظب باشید خودتان را در معرض این نسیم قرار بدهید و بهره ببرید.
سعادت سراغ این آدم آمده بود. امام حسین او را دعوت کرد. تا این جمله را شنید گفت: «انا لله و انا الیه الراجعون» من از کوفه بیرون آمدم که حسین بن علی را نبینم! به امام حسین بگو: من نمیآیم. امام حسین(ع) رحمت واسعه الهی است. تا جایی که میشود میخواهد دست کسی را بگیرد و نجاتش بدهد. اینها برای این بود. اصلاً مأمور این هستند. امام است و امام به منزلهی پدر جامعه است. پیامبر خدا در جنگ خیبر به امیرالمؤمنین فرمود: اگر یک انسان به دست تو هدایت شود، از گلهی شترهای مو قرمز بیشتر ارزش دارد. «وَ ايْمُ اللَّهِ لانْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَي يَدَيْكَ رَجُلا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلاوهُ» (كافي، ج 5، ص 28) یا از دستههای شتر مو قرمز که یک مال ارزشمندی در آن زمان بود. حالا امام حسین سبب هدایت این انسان است. خود امام حسین حرکت کردند. عبیدالله بن حر دعوت حضرت را قبول نکرد ولی هروقت این خاطره یادش میآمد منقلب میشد. میگفت: من در خیمه نشسته بودم. میگوید: من در زندگی خاطرهای را یاد ندارم دل را اینطور رقیق کند و اینقدر چشم را پر کند. «ما رایت قط احسن من الحسین ولا املا للعین ولا رققت علی احد قط رقتی علیه حین رایته یمشی والصبیان حوله» دیدم امام حسین دارد میآید و جوانها و بچههای بنی هاشم هم اطرافش هستند. خیلی منظره عجیبی بود. حضرت آمدند. سلام کردند. عبید الله بلند شد و احترام کرد. حضرت به او فرمود: «عبید الله تو یک آدم گنهکاری هستی. پرونده سیاهی در گذشته داری. من آمدم تو را نجات بدهم. بیا دعوت مرا اجابت کن. به امام حسین(ع) گفت: شما را بنی امیه میکشند. ابن زیاد سپاه گرانی را برای کشتن شما فراهم کرده است. اما یک پیشنهادی دارم. اینکه اسب من خیلی تندرو است. آن را در اختیار شما میگذارم، شمشیرم را هم میدهم. سوار بر اسب من شوید و به بیابان بزنید و فرار کنید. از مهلکه که بیرون رفتید، زن و بچه شما هم پراکنده میشوند. حضرت فرمود: «لا حاجة لنا فیک و لا فی فرسک» ما نه شمشیر و نه اسب تو را میخواهیم! ما آدمهای گمراه را کمک میگیریم. میخواستم کمک کنم نجات پیدا کنی. تو بیایی یا نیایی من کشته میشوم. آمدم تو را نجات بدهم. بعد حضرت بلند شد و فرمود: حالا که مرا یاری نمیکنی، این خیمه را از اینجا بردار، از این میدان بیرون برو! فردا در این بیابان صدای مظلومیت من بلند میشود. «هل من ناصر» میگویم. اگر صدای مظلومیت مرا بشنوی و مرا یاری نکنی خدا با صورت تو را به آتش میاندازد. برو جایی که صدایم را نشنوی! گفت: چشم! ایشان رفت.
شنید امام حسین شهید شد. روز یازدهم سریع به کوفه آمد. گفت: من حسین بن علی را یاری نکردم. در سپاه ابن زیاد هم نبودم. ابن زیاد ممکن است به من اعتراض کند. بروم زود خودم را معرفی کنم. از پلههای قصر بالا رفت، ابن زیاد تا چشمش افتاد، گفت: یابن حر کجا بودی؟ رفته بودی حسین بن علی را یاری کنی؟ گفت: نه! من اگر در سپاه حسین بن علی بودم به تو گزارش میدادم. بیمار بودم! گفت: دل تو بیمار بوده است! نشست و دید ابن زیاد از او ناراحت است. چون روز یازدهم تردد در قصر کوفه زیاد بود، ابن زیاد بلند شد رفت کاری انجام بدهد، این فرصت را غنیمت شمرد و از پلههای قصر پایین آمد و سوار بر اسب شد و فرار کرد. ابن زیاد برگشت گفت: عبیدالله کجا رفت؟ گفتند: پایین رفت. گفت: او را تعقیب کنید. تعقیبش کردند و به او رسیدند. گفت: به ابن زیاد بگویید نه من دیگر او را خواهم دید و نه او مرا خواهید دید. روز یازدهم آمد و روز دوازدهم به کربلا آمد. هنوز بدنها دفن نشده بود. آمد کنار قتلگاه و یک نگاه به بدن مطهر امام حسین و اصحاب امام حسین کرد. « ولو انی اواسیه بنفسی لنلت کرامة یوم التلاق» خیلی گریه کرد. گفت: یا حسین تا زنده هستم پشیمان هستم. تا روح در بدنم هست حسرت میخورم! «حسین حین یطلب بذل نصری» گفت: مرا کمک کن و من نکردم! خیلی گریه کرد و بنی امیه را لعنت کرد. این شخص به امام حسین جواب رد داد. دعوت امام را نپذیرفت. آخر و عاقبتش چه شد؟ بعد از چند سال در فرات افتاد و غرق شد. به امام حسین گفت: شما را میکشند. «و من تخلّف لم يبلغ الفتح» کسی که تخلف کرد به فتح نمیرسد. این یکی از نمونههایش است.
شریعتی: چقدر برای امروز ما درس دارد. وقتی یاد این جمله حضرت میافتم که برو جایی که صدای ما را نشنوی. مو بر تنم سیخ میشود که چقدر این جمله سنگین است. حضرت که عالم در اختیار اوست. آنوقت عبیدالله میآید پیشنهاد اسب و شمشیر به حضرت میدهد.
حاج آقای نظری منفرد: این جریانی که نقل شد، انسان باید از تاریخ عبرت بگیرد و از فرصتها استفاده کند. از فرصت جوانی و سلامت استفاده کند. از فرصت فراغت باید استفاده کند. زندگی برای انسان ماندگار نیست. اینکه پیامبر خدا فرمود: «إن لربكم في أيام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها» باید انسان از فرصتها استفاده کند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «أَشَدُّ الْغُصَصِ فَوْتُ الْفُرَصِ» (غررالحکم، ص 473) بدترین غصهها و اندوهها از دست دادن فرصتهاست. انسان تا فرصت دارد باید به خودش برسد. انسان خودش را باید بیشتر از هر چیزی دوست داشته باشد. باید فکر کند چه چیزی باعث کمال او میشود. عبیدالله این فکر را نکرد و پشیمان شد. نشود ما هم پشیمان شویم وقتی که پشیمانی فایده ندارد.
شریعتی: این هفته قرار است از علامه بزرگوار، علامه شوشتری تجلیل کنیم صاحب خصایص، خیلی دوست داریم از زبان شما از مرحوم شوشتری بشنویم.
حاج آقای نظری منفرد: یک جریانی از مرحوم شوشتری نقل کنم. ایشان آدم فاضلی بود. آمن بود اما سخنور نبود و هروقت منبر میرفت برای مردم صحبت کند یک کتاب دست میگرفت و از آن کتاب میخواند. یکوقتی خیلی ناراحت شد و آمد خدمت امام حسین(ع) قبل از ایام محرم بود، به آقا عرض کرد: تا کی از روی کتاب برای مردم بخوانم؟ عنایتی به من بکنید.
به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند
آمد در منزل خوابید. در خواب صحرای کربلا را دید. گفت: خیمه امام حسین کجاست؟ نشانش دادند. در خیمه رفت. سلام کرد. اجازه گرفت و وارد شد. میگوید: دیدم پیرمردی خدمت حضرت هست. حضرت به ایشان رو کردند. ظاهراً حبیب بود. حضرت فرمودند: حبیب ما اینجا چیزی نداریم. غذایی برای مهمان بیاور. یک سویقی را آوردند. سویق غذایی بود که با آرد و خرما و روغن درست میکردند. درست کردند و آوردند و یک قاشق از آن سویق را خوردم. بیدار شدم دیدم دریایی هستم از علم و بیان. جالب است مرحوم شوشتری غیر از اینکه خصائص الحسینیه را دارد. سفری به تهران کرد. قبر ایشان در نجف است و روبروی حضرت دفن هستند. به تهران آمدند منبر رفتند. قرار بود در مدرسه سپهسالار سخنرانی کنند. ایشان متوفای سال 1303 قمری هست. اینقدر جمعیت شده بود در مدرسه سپهسالار که ایشان خواست منبر برود راه ندادند و منبر تعطیل شد و روز بعد برای ایشان جلسه گذاشتند. یک عنایت امام حسین(ع) شیخ جعفر شوشتری را به آن عظمت رساند. عبارتی در کتاب خصائص ایشان هست، میگوید: «کلنا سفن النجاة و سفینة الحسین اسرع» همه ما کشتی نجات هستیم اما کشتی امام حسین سرعتش بیشتر است.
شریعتی: یک جایی هم می فرمایند: «یا من الاجابة تحت قبته» ایشان میفرمایند: آنهایی که واقعاً توفیق تشرف به کربلا را ندارند و نمیتوانند بروند، به هر دلیلی این روضهها را دست کم نگیرند. به نوعی شرکت در مجلس امام حسین هم زیر قبه امام حسین است. انشاءالله حضور پرشور شما در محافل و مجالس حکم حرم زیارت سیدالشهداء را دارد. گرچه دعا میکنیم به عظمت نام امام حسین انشاءالله همه ما زائر اربعین سیدالشهداء باشیم. امروز صفحه 96 قرآن کریم، آیات 106 تا 113 سوره مبارکه نساء در سمت خدای امروز تلاوت می شود.
«وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «106» وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً «107» يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً «108» ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا «109» وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً «110» وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «111» وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً «112» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً «113»
ترجمه: همانا ما اينكتاب را بحقّ بر تو فروفرستاديم تا ميان مردم به آنچه خدا (از طريق وحى) تو را آموخته ونشان داده، داورى كنى وبه نفع خيانتكاران به مخاصمت برنخيز. و از خداوند طلب آمرزش كن كه همانا خداوند آمرزنده مهربان است. و از كسانى كه به خود خيانت مىورزند، دفاع مكن كه خداوند خيانتپيشگان گنهكار را دوست ندارد. (آنان خيانت خود را) از مردم پنهان مىكنند، ولى نمىتوانند از خداوند پنهان دارند، در حالى كه او آنگاه كه شبانه، سخنان غير خداپسندانه مىگويند (و توطئههاى پنهانى مىكنند) با آنان است وخداوند همواره به آنچه انجام مىدهند، احاطه دارد. هان شما همانها هستيد كه در زندگى دنيا از ايشان (خائنان) جانبدارى كرديد، پس چه كسى در روز قيامت در برابر خداوند از آنان جانبدارى خواهد كرد؟ يا چه كسى (در آن روز،) وكيل و مدافع آنان خواهد شد؟ و هر كس بدى كند يا بر خويشتن ستم نمايد سپس از خداوند آمرزش طلبد، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت. و هر كس گناهى مرتكب شود، پس در حقيقت به زيان خود مرتكب شده و خداوند دانا و حكيم است. و هر كس كه خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بىگناهى نسبت دهد، به يقين بار تهمت و گناه آشكارى را بر دوش گرفته است. و اگر فضل و رحمت خداوند بر تو نبود، گروهى از آنان تصميم داشتند كه تو را از مسير حقّ گمراه كنند، امّا جز خودشان را گمراه نمىكنند و به تو هيچ زيانى نمىزنند. و خداوند كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد، و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت. و فضل خداوند بر تو، بسى بزرگ بوده است.
شریعتی: انشاءالله داغ دلمان و داغ محرم و امام حسین با آمدن حضرت مهدی(عج) التیام پیدا کند. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای نظری منفرد: در این صفحه که تلاوت شد، یک آیهای هست که خیلی عجیب است. «وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً، وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً» خداوند متعال در این آیه شریفه کسی را که تهمت به دیگری بزند، گناهی را انجام بدهد و به دیگری نسبت بدهد، این متحمل یک بهتان و گناه بزرگی شده است. در روایتی امام صادق میفرماید: «إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِى الْمَاءِ» (كافى، ج 2، ص 361) کسی که برادر مؤمنش را متهم کند ایمان در دل او همانند ذوب شدن نمک در آب میشود. یعنی ما باید اعتراض کنم چون آبروی مردم مهم است. چند چیزی که از نظر اسلام مهم است، چهار چیز است. خون مسلمان حرمت دارد. مال مسلمان حرمت دارد. ناموس مسلمان و آبروی مسلمان حرمت دارد. این چهار چیز از نظر شرع خیلی اهمیت دارد. لذا در مورد غیبت و تهمت، در مورد غیبت که آبروی کسی برده میشود، خدای متعال در قرآن مجید میفرماید: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» (حجرات/12) مثل خوردن گوشت مرده برادر مسلمان است. تهمت هم همینطور است و چه بسا بالاتر از غیبت باشد. «وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً» (نساء/112) این گناه بزرگی است که همینطور که حضرت صادق میفرمایند، گناه نابخشودنی است چون حق دیگران است و حق الناس است.
شریعتی: از شیخ جعفر شوشتری و کتاب خصائص الحسینیه صحبت شد. دوستانی که تمایل به داشتن کتاب دارند، به ما پیامک بزنند و دوستان ما شما را راهنمایی خواهند کرد. یک نامه دیگر از امام حسین بشنویم.
حاج آقای نظری منفرد: نامه دیگری هست که در کامل الزیارات ابن قولویه نقل کرده است. نامهی تقریباً یک سطری است و یک دنیا محتوا و مطلب دارد. امام(ع) چه شد که این نامه را نوشتند؟ باز حضرت این نامه را به بستگان خودشان نوشتند. چرا این نامه را نوشتند؟ مقدمتاً عرض کنم که از جان گذشتن کار بسیار مشکلی است ولی نفیس ترین چیزها برای انسان جانش است. حاضر است همه سرمایه و ثروتی که دارد بدهد برای اینکه از این بیماری که منجر به مرگش میشود نجات پیدا کند. چرا امام حسین حاضر شد اینقدر فداکاری کند؟ یکوقت هست انسان جان خودش را میدهد. امام حسین خانواده و فرزندان را در صحنه آورد. برابر چشمش اینها را داد. گفتنش آسان است اما انسان سعی میکند اگر جان خودش را در خطر دید، خانوادهاش را در محل امنی قرار بدهد. اما امام حسین شخصیتی است که وقتی غلام سیاه میآید اجازه میگیرد، اجازه نمیدهد. ولی وقتی علی اکبر میآید اجازه بگیرد، بلافاصله اجازه داد. این ایثار و گذشت و فداکاری برای چیست؟
نامه این هست که امام حسین(ع) به برادرشان محمد حنفیه و بنی هاشم از کربلا روز ششم این نامه را نوشتند. «اما بعد فکان الدنیا لم تکن و کان الاخره لم تزل و السلام» حسین بن علی گویا دنیایی نبوده و آخرت همیشه پا برجاست. کسی که معاد در برابر چشمش اینقدر روشن است «لم تزل» نه اینکه معاد خواهد بود، همیشه بوده و هست. از نظر ادبی فعل را به ماضی و گذشته میبرد. یعنی معاد بوده و هست و خواهد بود. اگر کسی یک چنین دیدی به معاد داشته باشد، که قرآن میخواهد مسلمانها همین دید را نسبت به معاد داشته باشند، یعنی آنچه انسان را حفظ میکند از بدیها و به سوی خوبیها میبرد همین اعتقاد به معاد هست. لذا قرآن میفرماید: «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون» (بقره/4) باید انسان به اینجا برسد. اگر انسان به اینجا برسد فداکار میشود، چون میداند آنچه در راه خدا میدهد هست و میماند.
یک نکتهای را از پیامبر خدا بگویم. پیامبر خدا یک گوسفندی را قربانی کردند و دستور دادند گوشتش را میان فقرا تقسیم کنند. مختصری هم برای خودشان گذاشتند. یکی از همسران ایشان عرض کرد: یا رسول الله! برای خودمان چیزی نماند. همه را دادید؟ فرمود: آنهایی که دادیم برای ما مانده است. اگر کسی این باور را داشته باشد که آنچه در راه خدا میدهد، ماندگار است. خدای متعال میفرماید: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» (نحل/96) آنچه نزد شماست از بین رفتنی است. آنچه نزد خداست ماندنی است. «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّه» (بقره/110) نزد خدا محفوظ است. امام حسین(ع) یک چنین باور و دید را دارد. یکی از درسهایی که عاشورای امام حسین به انسان میدهد، معاد باوری است. امام حسین چنین باوری داشت. «فکان الدنیا لم تکن و کان الاخره لم تزل» بوده و هست و خواهد بود. دنیا هم نبوده است! یک چنین دیدی را اگر انسان داشته باشد، میتواند شخصیت امام حسین را در همین نامهها ببیند.
شریعتی: یک اتفاق خوبی که در برنامه سمت خدا افتاده است در ایام ماه محرم حاج آقای فرحزاد از صحیفه سجادیه میگویند. مناجات و دعاهای صحیفه را با هم مرور میکنیم. امروز هم به نوعی سالروز شهادت امام سجاد(ع) است. حسن ختام برنامه ما شنیدن از امام سجاد هست و بعد دعا بفرمایید.
حاج آقای نظری منفرد: از صحیفه یک جمله عرض کنم. حضرت میفرماید: «وَ عَمِّرْنِی مَا كَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِكَ، فَإِذَا كَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْكَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَیَّ»(صحیفه سجادیه، دعاى20) خدایا عمری به من بده که این عمر طرف بندگی تو و اطاعت تو شود. اگر روزی عمر من مثل یک مزرعهای است که چراگاه شیطان شده است، روح مرا قبض کن قبل از اینکه غضب تو به من برسد.
شهادت امام سجاد(ع) را تسلیت میگویم. امام سجاد شخصیتی بود که ناقهاش کنار قبرش آمد، ناقهای که با آن مکرر به حج رفته بود. آمد آنقدر گریه کرد و سر خودش را به زمین زد که از دنیا رفت. به قبور نورانی بقیع سلام عرض میکنیم. «السَّلامُ عَلَيْكُم ائِمَّةَ الْهُدى السَّلامُ عَلَيْكُم اهْلَ التَّقْوى السَّلامُ عَلَيْكُم ايُّهَا الْحُجَجُ عَلى اهْلِ الدُّنْيا السَّلامُ عَلَيْكُم ايُّهَا الْقُوَّامُ فِى الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ السَّلامُ عَلَيْكُم اهْلَ الصَّفْوَةِ السَّلامُ عَلَيْكُم الَ رَسُولِ اللَّهِ» انشاءالله در این روز عزیز که بنا بر قولی روز شهادت امام سجاد هست، سلام ما به قبور مطهر ائمه بقیع برسد و همه در این زیارتی که شد شریک شویم. خدایا ما را بیامرز. حشر و نشر ما را با خاندان پیغمبر قرار بده. بیماران لباس عافیت بپوشان. جوانان عزیز ما که دوست دارند ازدواج کنند، زن و مرد را وسیله ازدواج فراهم کن. امنیت را که نعمت بسیار بزرگی است در کشور ما مستدام بدار. امنیت را به بلاد اسلامی بازگردان.