برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههای حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظری منفرد
تاريخ پخش: 02-08-96
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد.
حاج آقای نظری منفرد: بسم الله الرحمن الرحیم، امروز به مناسبت اینکه در آستانهی شهادت امام حسن مجتبی(ع) هستیم و هفتم صفر به نقل معتبر شهادت آن بزرگوار هست، نامههای این حضرت را تقدیم میکنم.
امام حسن(ع) بزرگترین فرزند فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین هستند و خیلی مورد عنایت رسول خدا بود. پیامبر خیلی به ایشان علاقهمند بود. میفرمود: «ان الحسن ریحانتی» حسن گل من است. گاهی پیامبر او را در آغوش میگرفت و لبهای او را میبوسید. فوق العاده به ایشان علاقهمند بود. دربارهی ایشان و برادر ایشان میفرمودند: «الحسن و الحسين إمامان قاما أو قعدا» (المناقب، ج 3، ص 394) «ان الحسن و الحسین سیدی الشباب اهل الجنة» تعبیرهای مختلفی که در منابع عامه و خاصه در مورد امام حسن(ع) و برادرشان امام حسین(ع) آمده است. جالب این است که بزرگوار هنگام رحلت و شهادت پیامبر هفت سال بیشتر نداشتند اما در منابع عامه برخی از ادعیه رسول خدا از ایشان نقل شده است. یک دعایی هست در قنوت نماز وَتر که در صحاح عامه از امام حسن نقل میکند که رسول خدا در قنوت نماز وترشان این دعا را میخواندند و این آقازاده آن شب کنار پیامبر بوده و پیامبر شبها را بیدار بودند و ایشان هم در کنار پیامبر این دعا را حفظ کرده است. علی ای حال باید به امام حسن پرداخته شود. برادر بزرگ امام حسین هستند، امام و حجت خدا هستند. بایستی حق ایشان ادا شود. امام حسن خیلی غریب و مظلوم هستند. من نامهای را خدمت بینندگان تقدیم میکنم و این نامه مقداری جنبه اعتقادی دارد. اما تصور من این است که اگر این نامه را باز کنیم خوب و تأثیر گذار است.
شخصی به نام حسن بصری است. ایشان متوفای 110 هست و عمر طولانی کرده است. 89 سال عمرش بوده است. حسن بن یسار است. امام حسن مجتبی(ع) شهادتشان سنه 50 هست. ایشان حضرت مجتبی را درک کرده است. شاید آنوقت حدود سی سال داشته است. یک نامهای را خدمت امام حسن مجتبی نوشته است که من فرازهایی که در نامه ایشان آمده عرض میکنم و بعد پاسخ حضرت را میگویم. ایشان میگوید: «فَإِنَّکُمْ مَعْشَرَ بَنِی هَاشِمٍ الْفُلْکُ الْجَارِیَةُ» شما خاندان بنی هاشم کشتی هستید که در دریا در حرکت است. «فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ» در لُجهها و در دریا موجهایی که هست و شدید است و کشتی تلاطم پیدا میکند را لجج غامره گویند. کشتی که آنجا حرکت میکند و سالم به ساحل میرسد. شما چراغهایی هستید که در تاریکیها «وَ الْأَعْلَامُ الهُدی» پرچمهایی هستید که این پرچمهای هدایت است. در نامه ایشان این القاب را نسبت به حضرت مجتبی ذکر کرده است. «الائمة القادة» شما پیشوایانی هستید که جلودار و رهبر جامعه هستید. خاندانی هستید که هرکس از شما پیروی کند نجات پیدا میکند. شما کشتی هستید که مؤمنین به این کشتی پناهنده میشوند. «و یلجوا فیها المتمسکون» کسانی که تمسک کنند و سوار بر این کشتی شوند، رهایی و نجات پیدا میکنند. این مقدمات نامه بود.
بعد سؤال کردند: «لقد کثُرَ یابن رسول الله، عندنا الکلام فی القدر» نزد ما صحبت در مورد قضا و قدر خیلی زیاد است، اختلاف ما «فی الاستطاعه» در این اختلاف کردیم که آیا انسان میتواند در برابر قضا و قدر مقاومت کند. میتواند قضا و قدر را بر هم بزند یا نه؟ «فامنا ما أری علیه رأیَک» مرا راهنمایی کن که نظر شما چیست؟ «و رأی آبائک» رأی پدران شما در این مسأله چیست؟ «فعندکم ذریة بعضها من بعض» شما خاندانی هستید که بعضی از بعض دیگر هستید. یعنی مثل پدرانتان هستید. «عَلَّمَ الله» خدا تعلیم شما کرده و شما آموختید. «و هو شُهَدُ علیکم و أنتم شهداء علی الناس» خدا گواه بر مردم است و شما هم گواهان بر مردم هستید. «والسلام» این سؤال قضا و قدر سؤالی است که امروز هم در اذهان مردم هست. برخی تصور میکنند قضا و قدر جبری است که انسان نمیتواند این را دگرگون کند.
لازم است در این مورد توضیحی عرض کنم. قضا و قدر یک امر حتمی است. هم از قرآن و هم از روایات استفاده میشود. نامه و پاسخ حضرت را خواهیم خواند. حضرت میفرماید: هرکس قضا و قدر الهی را قبول نکند مسلمان نیست. خداوند قضا و قدر دارد. اما آیا این قضا و قدر خداوند با اختیار ما منافات دارد؟ ما در برابر این قضا و قدر هیچ مختار نیستیم؟ در این نظامی که ما زندگی میکنیم، یک سلسله امور هست که از حیطه و قدرت ما خارج است. یعنی ما هیچ نقشی در این امور نداریم. مثلاً خورشید نور افشانی میکند و حرارت را در فضا پخش میکند. این در اختیار ما نیست و قضا و قدر الهی است و باید اینطور باشد.
در مورد خودمان، ما یک آمدنی و یک رفتنی داریم. آمدن ما دست ما نبود که به این دنیا بیاییم. این قضای الهی است که قرار بوده ما به این دنیا بیاییم. رفتن هم همینطور است. آنچه مربوط به ما میشود و در حیطه قدرت ماست، قضا و قدر الهی هست اما ما هم در آن نقش داریم. اینطور نیست که اگر کسی رانندگی میکند پایش را روی پدال گاز میگذارد و با سراعت غیر مجاز حرکت میکند و بعد در اثر این اتومبیل واژگون میشود و خدای نکرده تلف میشود. مردم میگویند: مقدر او بود! اینطور نیست. افعال ما قضای الهی و قدر الهی است. همه چیز در قضا و قدر الهی است اما منافات با اختیار ما ندارد. خداوند متعال به ما قدرت داده است. این قدرت قضا و قدر الهی است. وقتی پا روی پدال گاز میرود این قضا و قدر الهی است. اگر سرعت از حد مجاز تجاوز کند و به جایی برسد، این اتومبیل سقوط میکند. این هم قضای الهی و هم قدر الهی است. اگر چنین کردی کشته خواهی شد. این قضا و قدر الهی است. اما به ما اختیار داده که این پا را زیاد فشار بیاوریم یا کم فشار بیاوریم؟ سوزاندن آتش قضا و قدر الهی است. خدا تقدیر کرده که این آتش بسوزاند. اما روشن کردن این آتش و در این نقطه قرار دادنش در اختیار ماست. نمیشود انسان همه را به خدا نسبت بدهد. اشتباه از اینجا نشأت گرفته که میگویند: اگر قضا و قدر الهی در همه نظام هستی حاکم هست پس ما مجبور هستیم.
یک چیزهایی در نظام هستی هست به طور کلی ما هیچ نقشی در آن نداریم. مثل خورشید، مثل کره زمین که میگردد و شب و روز میشود. این قضا و قدر الهی است. «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» (یس/38) «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» (یس/39) «لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (یس/40) اگر این دو کره در مدار خودشان حرکت نکنند. مثلاً کره ماه که به دور زمین میگردد، جذب زمین شود و نابود شود. زمین و کرهی ماه در اثر برخورد، این قضای الهی است که در یک مدار خاصی حرکت میکند. قرآن هم همین را میفرماید و این دست ما نیست.
سراغ افعال خودمان بیاییم و چیزی که در اختیار ما و دست ماست. یعنی خداوند متعال مقدر کرده که من اگر از یک ساختمان بلندی بدوم و نزدیک پرتگاهی برسم سقوط میکنم و این سقوط مرا میکشد. این قضای الهی است و جاذبه را خدا قرار داده است که همیشه جسم بزرگتر، جسم کوچکتر را به طرف خودش جذب میکند. اما این سرعت را هم خدای متعال مقدر کرده است که اگر انسان با این سرعت بدود سقوط میکند. اما این اختیار را به من داده که من سراغ این قضا نروم. میتوانم سرعت اتومبیل را کمتر کنم تا قضای الهی اتفاق نیافتد. تحقق قضا و قدر الهی که حتمی است در افعال ماست. در سوره مبارکه یس هست، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (یس/82) اینها چیزهایی است که از حیطه قدرت ما خارج است. اما نسبت به افعال ما خدای متعال قضا و قدر دارد منتهی قضا و قدرش این است که من اراده کنم. این نکته را اگر عزیزان دقت کنند خیلی مسأله قضا و قدر روشن میشود و کسانی که قضا و قدر را طرف خودش انجام داده و فعل خود اوست و این را نسبت به خدای متعال میدهد. بله، خدا قدرت داده است. اگر این قدرت نبود این کار اتفاق نمیافتاد. اما اختیار هم به من داده که من قدرت را چگونه مصرف کنم و چگونه این را خرج کنم و چگونه از این بهرهبرداری کنم. اگر دقت در این شود تمام نظام هستی حتی افعال ما تحت قضا و قدر الهی است و این قضا و قدر الهی در آن اموری که در دست ما نیست، مستقیم قضا و قدر الهی حاکم است. این اموری که در اختیار من است، خدای متعال خواسته من نماز بخوانم. بعضی میگویند: خدا نخواسته ما نماز بخوانیم. چرا خدا خواسته نماز بخوانیم اما خواسته من اراده کنم، قضای الهی و قدر الهی این هست که من اراده کنم و با اراده خودم نماز بخوانم. من اراده کنم با اراده خودم گناه نکنم. برخی گناه میکنند میگویند: خدا خواسته ما گناه کنیم، نه خدا نخواسته است. خدا تقدیر کرده که این گناه با اراده من اتفاق نیافتد، یعنی با اراده من اتفاق بیافتد. این یک خلاصهای در مورد قضا و قدر است. اصل بحث در مسائل کلامی مطرح است و از آیات کریمه قرآن مجید هم همین معنا استفاده میشود با توجه به اینکه قدرت الهی یک قدرت عام و شاملی است، «إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير» (بقره/20) اما هیچ منافاتی ندارد که قدرت الهی سر جای خودش و ما هم در کارها مختار هستیم. میتوانیم یک کاری را انجام بدهیم یا انجام ندهیم. اگر ما به خودمان مراجعه کنیم میبینیم ما مختار هستیم. میتوانستیم این کار را انجام ندهیم این اتفاق نیافتد یا آن کار را انجام بدهیم این اتفاق بیافتد. اگر چنین نبود آنوقت این دادگاهها و محاکم را میگفتیم: همه را خدا کرده است و دیگر حق نداشتیم کسی را محاکمه کنیم. بگوییم: تو چرا این کار را کردی؟ معلوم میشود کار استناد به ما دارد. قدرت و حیاتش را خدا داده است. ولی اراده ما نقش دارد. بنده که اینجا نشستم و نسبت به خیلی از کارها قدرت دارم، میتوانم انجام بدهم اما نمیدهم. این معلوم میشود قدرت را خدا داده، اما تقدیر کرده وقتی من اراده کردم آن کار محقق شود و انجام شود. بنابراین دقت در این امر نشان میدهد قضا و قدر در همه نظام هستی حاکم هست اما منافات با اختیار ما ندارد.
من پاسخ حضرت را بخوانم. امام(ع) فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحیم، من الحسن بن علی الی الحسن بصری» این نامه از حسن بن علی به حسن بصری است. «اما بعد فقد انتهی الی کتابک عند حیرتک و حیرة من زَعَمتَ من اُمتنا» نامه شما به من رسید که شما متحیر ماندی و کسانی که از امت پیغمبر هستند، گمان میکنی در امر قضا و قدر متحیر ماندند. «و کیف ترجعون الینا و انتم بالقول دون العمل» شما چطور سراغ ما آمدی؟ شما درگفتارتان همچنان که در نامه ایشان بود، از ما تعرف و تبعیت میکنید اما در عمل از ما تبعیت نمیکنید. حسن بصری ظاهراً از رؤسای قدریه هست. «و اعلم» بدان! «انه لولا ما تناها الیّ من حیرتک و حیرت الامة قبلک» حضرت میفرماید: اگر من این مسئولیت را احساس نمیکردم که شما متحیر شدی و نمیدانی چه کار کنی، اصلاً جواب شما را نمیدادم. چون ایشان از نظر عمل، عملش با حضرت مجتبی فرق داشت و زمان امیرالمؤمنین ایشان از امیرالمؤمنین علی(ع) کناره گیری کرد. «ولکن الناصح و ابن الناصح الامین» من پند دهنده هستم و پسر پند دهنده هستم که امین هست و بایستی حق را برای شما بیان کنم که شما حق را از باطل تشخیص بدهی. «والذی علیه رأئی» آن کسی که من بر او هستم، «انّ من لم یؤمن بالقدر خَیرهِ و شَرهِ فقد کَفَروا» کسی که قضا و قدر را قبول نداشته باشد کافر است. چون قضا و قدر در همه نظام هستی هست. ما معتقد هستیم. اگر این اعتقاد را نداشته باشیم به خدا کافر شدیم. خدای متعال قادر است و نظام هستی را او تدبیر میکند. «یُدَبّر العدل» فرمودند: «و من حمل المعاصی علی الله فقد فَجَر» اما اگر کسی بگوید: این گناهان را خدا کرده است و من نکردم، جبر است. این فجور کرده است. چون قضا و قدر خدا در تمام نظام هستی حاکم است پس ما بیاییم بگوییم: کارهایی که ما میکنیم نسبت به خدا بدهیم. ظالم هم بگوید: کارهایی که من کردم خدا کرده است. قاتل هم همین را بگوید. نه اینطور نیست. «ان الله عزّ و جَل لا یطاع باکرا هو لا یعصی بغلبة و لا یمهل العباد فی ملکه» خدا با اکراه اطاعت نمیشود. ما خدا را با اختیار خودمان اطاعت میکنیم. میتوانیم اطاعت نکنیم. این اختیار را خدای متعال به ما داده است. خدا به جبر معصیت نمیشود. «غلبه» یعنی جبر، یک کاری کرده که ما معصیت کنیم. «و لکنه الممالک لما یمَلَکَهُم» خدا مالک هرچیزی هست که مردم مالکش هستند. قدرت و توان مرا خدا مالکش هست. میتواند جلوی مرا بگیرد که من گناه نکنم. ولی هرگز این کار را نمیکند. میتواند جلوی مرا بگیرد که من نماز نخوانم، ولی هرگز این کار را نمیکند. چون میخواهد من آزاد باشم. یکی از خصوصیات انسان این است که انسان آزاد خلق شده است.
یک عبارت زیبایی از امیرالمؤمنین هست که حضرت میفرماید: هیچوقت دستتان را جلوی مردم دراز نکنید. چون دست دراز کردن جلوی مردم بردگی است. انسان بنده دیگران میشود. خدا تو را آزاد آفریده است. چرا خودت را برده دیگران میکنی؟ خداوند متعال ولو مالک انسانها هست اما اینها را آزاد آفریده است و در سرشت اینها آزادی و اختیار است. میتوانند یک کاری را انجام بدهد و میتواند انجام ندهد. یکوقتی اگر جبر محض بود تمام دادگاهها باید جمع میشد. «والقادر علی ما علیه اقدَرَهُ» خداوند متعال قدرت دارد و توان دارد به هرچیزی که به بشر قدرت داده است. بشر را قدرت داده و توان دارد جلویش را بگیرد. «فان اعتمروا بالطاعة» اگر خودشان اختیار کردند که خدا را اطاعت کنند، «لم يكن لهم اختيارا» خداوند جلویشان را نمیگیرد. دوست داری اطاعت کن. خدا جلویت را نمیگیرد. «ولا لهم عنها مانعا» از آن طاعت خدا ممانعت نمیکند. «و ان اعتمروا بالمعصية» اما اگر تصمیم گرفتند معصیت خدا را بکنند، «سبحانه و تعالی» خدای متعال «و شاء سبحانه ان يمن عليهم فیحول بينهم و بينها فعل» خدای متعال میتواند، بعضی اینطور هستند میگویند: خدایا وقتی ما میخواهیم معصیت کنیم توفیق بده که ما معصیت نکنیم. «و ان لم يفعل» اما اگر خدا جلوی اینها را نگرفت، میخواهد معصیت کند، «فليس هو عملهم عليها اجبارا» خدا آن بنده را وادار نکرده که ای معصیت را اجباراً انجام بدهد. «ولا الزمَهُم اكراها» ملزم نکرده که حتماً این معصیت را بکن و بعد این معصیت را به عهده خدا بگذارد و بگوید: خدا مرا وادار کرد این معصیت را بکنم. نه! بلکه خداوند متعال «بل احتجاجه جلّ ذکره عليهم» خدا آمده و ارشاد کرده و فرموده: این کار به نفع تو نیست و برایت ضرر دارد و این کار به نفع توست. چطور ارشاد کرده است؟ از درون عقل و از بیرون پیامبران، اولیای خدا را فرستاده که راه را از چاه نشان بدهند. یک شعری یادم آمد بخوانم. شاعر میگوید:
چاه است و راه و دیدهی بینا و آفتاب *** تا هرکسی نگاه کن پیش پای خویش
چندین چراغ دارد و بیراهه میرود *** بگذار تا بیافتد و بیند سزای خویش
این سزای خویش است، نه سزای خدا. خودت انتخاب کردی. امام(ع) میفرمایند: «ان عَرفَهُم» اینها را نشانشان داده است. برایشان تعریف کرده است. «و جعل لهم السبيل» راه برای اینها قرار داده است. «الى فعل ما دعوهم اليه» انجام یک کاری که خدا خواسته اینها انجام بدهند. مثل نماز خواندن و روزه گرفتن، به اینها راه نشان داده، شرایط و مقدمات را همه برایشان فراهم کرده است. «و تركوا ما نهاهم عنه» یک چیزهایی هم گفته در زندگی انجام ندهید که برای شما ضرر دارد. و الا کسانی که معصیت خدای متعال را میکنند که به خدای متعال ضرری وارد نمیشود. «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيد» (ابراهیم/8)
گر جملهی کائنات کافر گردند *** بر دامن کبریاش ننشیند گرد
در آیات سوره مبارکه حج یک نکته زیبایی هست در مورد این قربانیهایی که حاجیها در روز عید قربان در منا قربانی میکنند، هر حاجی بایستی یک قربانی بکند. میفرماید: خود قربانیها باید به مصرف فقرا برسد و به مؤمنین داده شود. خود انسان بخورد. خدای متعال میفرماید: «لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ» (حج/37) من نه این گوشتها و نه این خونها را میخواهم. شما باید آزمایش شوید که آیا این تقوا را دارید، مرد عمل هستید یا نیستید. خدای متعال نیاز به طاعتهای ما ندارد. از معصیتهای ما ضرری به خدا نمیرسد. بعد حضرت می فرماید: «و لله الحجة البالغه» این نامه حضرت مجتبی به حسن بصری بود و توضیحاتی که در مورد مسأله قضا و قدر عرض شد. امیدوارم با بیان قاصرم توانسته باشم در مورد قضا و قدر مطالبی را عرض کنم.
شریعتی: اینکه دعا قضا و قدر را برمیگرداند، چه نکتهای دارد؟
حاج آقای نظری منفرد: این قضا و قدر چیزهایی است که در اختیار ما نیست. مثلاً از باب مثال شما اتومبیلتان را آهسته میبرید. اما یک کسی سرعت زیادی دارد و به شما میزند. اینجا در اختیار شما نبوده است. اینجا دعا به داد میرسد. موارد فراوان زیادی در زندگی انسان هست که با دعا و صدقه آن پیشامدها در اثر دعا برمیگردد.
شریعتی: امروز صفحه 117 قرآن کریم، آیات 51 تا 57 سوره مبارکه مائده در سمت خدای امروز تلاوت می شود. سوره مائده سورهای است که با نام امیرالمؤمنین گره خورده است و ولایت آن حضرت و فرزندان بزرگوارشان. در مورد مرحوم قزوینی هم صحبت خواهیم کرد.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «51» فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ «52» وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ «53» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ «54» إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ «55» وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ «56» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «57»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! يهوديان و مسيحيان را سرپرست و ياور نگيريد، (زيرا) بعضى از آنان يار و ياور بعض ديگرند و هر كس از شما كه آنان را ولىّ خود قرار دهد پس قطعاً از آنان است. همانا خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمىكند. (با آن همه توصيه به نپذيرفتن ولايت كفّار) بيماردلان را مىبينى كه در دوستى با آنان (كافران)، سبقت مىگيرند (و در توجيه كارشان) مىگويند: مىترسيم كه حادثهاى بد برايمان پيش آيد (و ما نيازمند كمك آنان باشيم) پس اميد است كه خداوند، پيروزى يا امر ديگرى را از جانب خود (به نفع مسلمانان) پيش آورد، آنگاه آنان از آنچه در دل پنهان داشتهاند پشيمان شوند. و كسانى كه ايمان آوردند (هنگام پيروزى مسلمانان و رسوايى منافقان با تعجّب، به يكديگر) مىگويند: آيا اينان همانهايى هستند كه با تأكيد، به خدا قسم مىخوردند كه ما با شماييم؟ پس (چرا كارشان به اينجا كشيد؟) اعمالشان نابود شد و زيانكار شدند. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما كه از دين خود برگردد (به خدا ضررى نمىزند، چون) خداوند در آينده قومى را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند. آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مىكنند و از ملامت هيچ ملامتكنندهاى نمىهراسند. اين فضل خداست كه به هر كه بخواهد (وشايسته ببيند) مىدهد و خداوند وسعتبخش بسيار داناست. ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پيامبرش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع، زكات مىدهند. و هركس كه خدا و پيامبرش وچنان مؤمنانى را (كه در آيه قبل بيان شد) ولىّ خود بگيرد (از حزب خداست) همانا حزب خدا پيروز است. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از كسانى كه دين شما را به مسخره و بازى مىگيرند، آنان كه پيش از شما كتاب (آسمانى) داده شدهاند و (نيز) كفّار را ولىّ خود نگيريد و از خدا بپرهيزيد، اگر ايمان داريد.
شریعتی: اشاره قرآنی را بشنویم.
حاج آقای نظری منفرد: این سوره سورهی ولایت است. آیات مربوط به غدیر هم در این سوره هست. آیه ولایت هم که «انما ولیکم الله» هست، در همین سوره است. اگر کسی سؤال کند آقا ولایت امیرالمؤمنین کجای قرآن است؟ همین آیه شریفه کافی است. خداوند متعال حصر کرده با «انما» ولایت را در سه نفر. کلمه «انما» از نظر ادبی یک عقد اثباتی و یک عقد نفی دارد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» این است و به جز این نیست. ولی شما خداست. «وَ رَسُولُهُ» پیامبر، «وَ الَّذِينَ آمَنُوا» و همهی مؤمنین را شامل نمیشود. «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» شرط اول کسانی که نماز را به پا میدارند. «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» زکات را پرداخت میکنند. «وَ هُمْ راكِعُونَ» زکات را در حال رکوع نماز میدهند. مؤمن هستند، نماز به پا میدارند، زکات را در حال رکوع میدهند. این آیه به اتفاق اهل تفسیر در مورد امیرالمؤمنین علی(ع) است. هیچکس اختلاف ندارد. این آیه، آیه ولایت است. قرآن مجید نیاز به تفسیر دارد. خداوند متعال در سوره مبارکه نحل میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (نحل/44) ما قرآن را بر تو نازل کردیم و تو بایستی تبیین و بیان کنی «ما نُزِّل» را، قرآن را شما باید تبیین کنی. «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» علی بن ابی طالب است. ما در برابر پیامبر تسلیم هستیم. پیامبر فرموده: علی بن ابی طالب است. و این در خارج به دست ایشان اتفاق افتاده و همه نقل کردند. ایشان بعد از آنکه در حال رکوع صدا زد، سائل را و کسی به سائل توجه نکرد و سائل آمد و انگشتر دستشان را از دست مبارکشان در آوردند و در حال رکوع به سائل دادند، این آیه شریفه نازل شد. این آیه ولایت است. و کلمهی ولی یک معنای روشنی دارد. مثل کلمهی مولا نیست که بگویند: چند معنا دارد. نه! روشن است. «اللَّهُ وَلِيُ الَّذِينَ آمَنُوا» ولی خداست، پیامبر است و امیرالمؤمنین(ع). این آیه در این سوره مبارکه آیه ولایت است و اگر انسان با دیده انصاف به این آیه نگاه کند، امامت امیرالمؤمنین به صورت حصر، ایشان امام است. فقط و فقط!
شریعتی: از شخصیت عالم گرانقدر و بزرگ مرحوم سید کاظم قزوینی بشنویم. بهانهی تجلیل ما از شخصیت این بزرگوار بحث کتاب گران سنگ ایشان درباره زینب کبری(س) است «زینب الکبری من المهد الی اللحد» و کتابهای فراوان و متعددی ایشان دارد. ولی این روزها که متعلق به زینب کبری(س) است گفتیم به این بهانه از ایشان تجلیل کنیم و شنیدنیهایی که حاج آقای نظری برای ما خواهند گفت.
حاج آقای نظری منفرد: این خیلی برنامه خوبی است که از علما و کسانی که عمری را در مسیر احیاء دین و تبلیغ دین با قلم و زبانشان تلاش کردند، تقدیر شود. مرحوم آیت الله سید کاظم قزوینی از خطبای به نام در عراق و بعد در ایران بودند. خطیب توانمندی بودندو همین توانمندی نشانه فضل ایشان بود. انسان فاضلی بود و منبر ایشان گیرا و پر مخاطب بود. ایشان جدای از اینکه خطیب بود به خاطر فضلی که داشت صاحب تألیفاتی بود. در مورد حضرت زینب(س) ایشان کتابی دارند. در مورد حضرت زهرا(س) کتابی دارند. من خاطرم هست که کتاب «فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد» را ایشان وصیت کردند روی سینه من بگذارید. «علی من المهد الی اللحد» دارند. کتابهای دیگری هم دارند. جالب است ایشان یک کار بزرگی و گستردهای در زمان حیاتشان شروع کردند. ایشان حدود 25 سال پیش، 30 سال پیش فوت کردند. این اواخر که دیگر نمیتوانستند منبر بروند، گاهی میآمدند و مینشستند، و من در جلسه سخنران بودم. قبر ایشان نزدیک حرم مطهر حضرت معصومه در زیرزمینی در حسینیهای بود. در مسیر خیابان حرم تا حرم قرار گرفت و قرار شد جسد ایشان را منتقل کنند. بعد از شانزده سال که قبر ایشان را باز کردند، بدنشان تازه بود. این را برخی از کسانی که شاهد و ناظر بودند و دیده بودند. ایشان یک کار بزرگی را در زمان حیاتشان شروع کردند تحت عنوان«موصوعه امام صادق(ع)» من فکر میکنم حدود چهل جلد از این موصوعه چاپ شده است. تمام روایاتی که از حضرت صادق در امور مختلف فقهی، اعتقادی، کلامی، تاریخی از حضرت صادق(ع) هست جمع آوری شده است.
شریعتی: در مورد تازه بودن پیکر مرحوم قزوینی گفتید. در مورد مرحوم طبرسی هم همین نکته بود که در مشهد حین انتقال پیکرشان، همین اتفاق افتاد. قدری در این باره صحبت کنید.
حاج آقای نظری منفرد: یک کتابی را یکی از فضلای حوزه علمیه قم نوشتند. من پیشنهاد میکنم به عزیزانی که خواهان اینطور مسائل هستند. کتاب «اجساد جاویدان» مؤلف محترم این کتاب آقای مهدی پور هستند که از فضلای خوب حوزه علمیه هستند. مقدمهای بر این کتاب نوشتند که در این مقدمه نوشتند که چه فایده دارد و برای میت چه اثری دارد این جسد تازه بماند. مرحوم شیخ صدوق بعد از هشتصد سال قبرش را باز کردند، دیدند بدنش تازه است. مرحوم شیخ طوسی (ره) بعد از هشتصد سال دیدند جسدش تازه است. صدوق در ابن بابویه در ری، شیخ طوسی در نجف، ایشان نکات خوبی را در این رابطه ذکر کردند که عزیزان مراجعه کنند. یکی از فوایدش برای زندههاست. انسان ببیند که افراد خوب و بزرگوار، افرادی که از نیکان بودند. حتی بدنی که به مرور زمان کهنه و فرسوده میشود، خدای متعال مثل اصحاب کهف که اینها سیصد سال و اندی خفتند. این نشان دهنده عظمت و قدرت پروردگار است. بر خلاف سنتی که حاکم است که اجساد در درون خاک پوسیده میشوند و از بین میروند به لحاظ اراده پروردگار اینها تازه و سالم میمانند.
شریعتی: دوستان برای تهیه کتابهایی که در برنامه معرفی میشود، به 20000303 پیامک بدهند و انشاءالله دوستان ما آنها را راهنمایی خواهند کرد.
حاج آقای نظری منفرد: من یک نامه که تحت عنوان وصیت نامه آن بزرگوار هست. حضرت به جناده فرمودند: «اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً» برای دنیایت به گونهای کار کن که همیشه بخواهی بمانی. ناامید نباش در زندگی در هر شرایطی هستی. «وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً» (مستدرك الوسائل ج1 ص146) برای قیامتت به گونهای کار کن که فردا بخواهی از دنیا بروی. یعنی از آخرت هم غافل نباش. انسان بایستی هم دنیا را داشته باشد، هم آخرت را داشته باشد. هردو را باید داشته باشد. از ما نیست کسی که دنیا را برای آخرتش ترک کند و از ما نیست کسی که آخرتش را برای دنیایش ترک کند. باید تعادل بین این دو باشد. در ادعیهی قرآنی میخوانیم «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ» (بقره/201)
خدای متعال را به حق پاره تن رسول خدا، حضرت مجتبی(ع) قسم میدهیم که قهرمان صبر است و صلح را براساس مصلحتی که اسلام میطلبید صلح را حضرت اختیار کردند و لا غیر، این صلح صلحی بود که امام حسین(ع) هم به این صلح اهمیت داد. تا زمانی که معاویه زنده بود، پایبند به این صلح بود و قیام را بعد از مرگ معاویه و در زمان یزید انجام داد. خدای متعال به همه ما صبر عنایت کند. در مشکلات ظرفیت داشته باشیم. مشکلات را حل کنیم. با صبر و استقامت، خداوند متعال حسن عاقبت به ما مرحمت بفرماید و امنیت را در کشور ما مستدام بدارد. به رهبر بزرگوار ما سلامتی و طول عمر عنایت بفرماید. ارواح طیبه شهدا، امام بزرگوار، والدین ما، همه را از ما خشنود کند. ما را رهرو راه شهدا قرار بدهد.