برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههای حضرت امام علی (علیهالسلام) و حواشی جنگ صفین
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظری منفرد
تاريخ پخش: 09-08-96
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد.
حاج آقای نظری منفرد: چون این ایام، ایام جنگ صفین هست و برخی از یاران بسیار نزدیک پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) در صفین به شهادت رسیدند من نامهای را شروع میکنم که امام(ع) به یکی از کارگزارانشان نوشتند که این کارگزار در صحنهی جنگ صفین هم حضور داشت. نامه را یک مروری میکنیم و بعد به برخی از حوادث و رویدادهایی که در جنگ صفین اتفاق افتاده است، خواهیم پرداخت. نامهای است که امام علی(ع) به استاندارشان در عین التمر که یکی از شهرهای عراق بوده نوشتند. متن نامه این است. «اَمّا بَعْدُ، فَاسْتَخْلِفْ عَلی عَمَلِکَ، وَ اخْرُجْ فی طائِفَةٍ مِنْ اَصْحابِکَ، حَتّی تَمُرَّ بِاَرْضِ کُورَةِ السَّوادِ، فَتَسْأَلُ عَنْ عُمّالی، وَ تَنْظُرَ فی سیرَتِهِمْ فیما بَیْنَ دَجْلَةَ وَ الْغَریْبِ» این عنوان نامه است که امیرالمؤمنین(ع) یک فرمانی به مالک بن کعب ارحبی میدهند. میفرمایند: با گروهی از اصحاب و نیروهایت حرکت کن تا به زمین «کورة السَّواد» برسی. ببین عاملین و کارگزاران من آنجا چه کار میکنند. رفتارشان با مردم چگونه است. امام(ع) برای اینکه در جریان قرار بگیرد که کارگزاران و عواملشان در سطح شهرها و مناطق با افراد چطور برخورد میکنند. در آن عصر این امکانات نبود که انسان از دور یک جایی را کنترل کند. مجبور بودند افرادی را اعزام کنند. افراد از نزدیک کسانی که پستی دارند و مسئولیتی را پذیرفتند را ببینند و اینکه آیا در انجام مسئولیت خوب عمل میکنند یا نه؟ این دقت امیرالمؤمنین نسبت به کارگزاران و مسئولین هست.
بعد حضرت فرمودند: از آنجا برگرد «ثُمَّ ارْجِعْ اِلیَ الْبِهْقُباذاتِ فَتَوَلِّ مَعُونَتَها». «بهقباذات» دو سه منطقه هست که به اسم قباد بوده است که از سلاطین ایرانی است. فرمود: آنجا بیا و مسئولیت آن منطقه را عهدهدار شو. بعد فرمودند: «وَ اعْمَلْ بِطاعَةِ اللهِ فیما وَلاّکَ مِنْها» سعی کن در پی اطاعت خدا و فرمانبرداری خدا باشی. این سفارش امیرالمؤمنین است. از این سفارشها خوب میتوانیم بدست آوریم که امیرالمؤمنین چه شخصیتی بوده است. در زندگی چه دغدغههایی داشته و چه برایش مهم بوده است. نه اعمال قدرت، نه اعمال زور، میخواسته خدا را راضی کند و عمال هم طوری عمل کنند که مردم و رعیت را راضی کنند. «وَ اعْلَمْ» اینها سندهای افتخار هست که مولا و ولی و امامی اینچنین داریم که با گذشت چهارده قرن این کلمات همینطور نورانی است و میدرخشد و میتواند برای جامعه بشریت الگو باشد. «وَ اعْلَمْ» بدان! «اَنَّ کُلَّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ مَحْفُوظٌ عَلَیْهِ، مَجْزِیٌّ بِهِ» بدان عمل هر شخصی از فرزندان آدم حساب شده است. ضبط میشود. قرآن میفرماید: « وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ، كِراماً كاتِبِينَ» (انفطار/10 و11) یعنی فرمایش امام(ع) برگرفته از قرآن هست. «مَجْزِیٌّ بِهِ» هرکسی طبق عملی که انجام داده جزا داده میشود. اگر خوب، پاداش خوب و اگر بد، کیفر. حالا که اینطور هست که انسان هرچه کند همانطور خواهی دید، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء/7) حالا «فَاصْنَعْ خَیْراً» کار خوب انجام بده. حالا که اعمال شما زیر ذرهبین هست، من نتوانم اعمال شما را کنترل کنم، خدا مدّ نظرش هست. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» (علق/14) خدا میبیند و دقیق در جریان اعمال هست. خداوند متعال «لبالمرصاد» است.
اگر کار خوب انجام دادی، «صَنَعَ اللهُ بِنا وَ بِکَ خَیْراً» خدا هم متقابلاً هم دربارهی ما و هم دربارهی تو خوب عمل میکند. چرا دربارهی ما؟ چون ما تو را گماشتیم. جزء کارگزاران ما هستی. تو هم که مباشرات نسبت به کار خیر میکنی، چون مباشرات میکنی و عامل هستی، خدا به تو هم جزای خیر خواهد داد. «وَ اَعْلِمْنی الصِّدْقَ فیما صَنَعتَ» به اطلاع ما برسان که چه کار میکنی و راست بگو. یعنی کاغذ روی کاغذ نیاور از چیزهایی که واقعیت ندارد. آنچه هست به من گزارش بده «وَ السَّلامُ» (تاریخ یعقوبی/ج2/ص204) این متن نامه حضرت بود.
مالک بن کعب ارحبی، یکی از کارگزاران حضرت و از مخلصین و شیعیان خوب امیرالمؤمنین هست و از جمله کسانی است که وقتی حضرت خواست فرمانداری را به مصر اعزام کند و بعضی سستی کردند، ایشان بلند شد. باید از بعضی از اصحاب امیرالمؤمنین یاد بگیریم که اینها چقدر فدایی بودند و معرفت داشتند. به مردم گفت: آماده باشید و از امامتان دفاع کنید. گوش به فرمان باشید. سخنان او را بشنوید و عمل کنید. به حضرت عرض کرد: من خودم را برای یک چنین روزی ذخیره قرار دادم. وجودم و جانم را برای یک چنین روزی قرار دادم که شما بخواهید و من در خدمت شما باشم و شما را یاری کنم ولو به قیمت جان من تمام شود و من در این مسیر کشته شوم. این نشان دهنده اخلاص این شخص است. عبارت این است: «لمثل هذا الیوم ادَّخِرُ نفسی و عَمَّل اجر لا یعطی الا بالکَرّه» باید انسان کارش را تکرار کند. حمایت و نصرتش را باید مدام داشته باشد، اینطور نباشد که یک روز حامی باشد و بعد دست از حمایت بردارد.
مالک بن کعب ارحبی از کسانی است که در صفین حضور داشت. جنگ صفین در همین ایام بود یعنی از روز اول ماه صفر آغاز شده است و این جنگ مقدمات و مقارنات و مؤخراتی داشته است. بعد از این جنگ مسأله حکمیت اتفاق افتاده است. بخاطر آن حرکتی که شامیها کردند و عراقیها را فریب دادند و قرآن را سر نیزه کردند. مقدماتی دارد که اصلاً چرا این جنگ به وجود آمد. منشاء این جنگ بعد از آنکه اهل جمل شکست خوردند، بنی امیه اقبال کردند به شام و برای مقاتله با امیرالمؤمنین آماده شدند. امیرالمؤمنین در بصره بودند. به دو جهت به کوفه تشریف آوردند. یکی اینکه مردم کوفه ایشان را دعوت کردند. دیگر اینکه حضرت میدانستند با مردم شام درگیر خواهند شد. شهر کوفه از نظر سوق الجیشی و استراتژیکی یک منطقهای بود که نیروهای نظامی در اینجا مستقر بودند نه در مدینه. چون گاهی میپرسند: چرا حضرت به مدینه برنگشتند؟ آنجا محلی بود که با پیغمبر خدا هجرت کرده بودند. چرا کوفه را مرکز حکومت قرار دادند؟ علت این بود چون کوفه از نظر سوق الجیشی هم به رقه نزدیکتر بود. رقه همان منطقهای است که جنگ صفین واقع شد و الآن در سوریه هست. هم مردم کوفه ایشان را دعوت کردند. صاحب قارات نقل میکند امیرالمؤمنین(ع) وقتی از بصره حرکت کردند و به کوفه آمدند، مردم کوفه به استقبال حضرت آمدند و حضرت ایستادند و فرمودند: ببینید من با چه وضعیتی به شهر شما میآیم؟ اگر یک روز مشاهده کردید من به غیر از این حالت از شهر شما بیرون میروم، اموال شما را برداشتم بدانید من خائن هستم! عدالت امیرالمؤمنین و صراحت امیرالمؤمنین در گفتار! یعنی همان لحظه اول همه چیز را شفاف بیان میکند. با مردم صاف و صادق و با اخلاص است. اگر انسان بداند که کارگزاران و عوامل واقعاً نسبت به اینها اخلاص دارند و خیرخواه هستند، کارگزاران را دوست میدارند. امیرالمؤمنین یک شخصیت اینچنینی بود. نه تنها نسبت به مؤمنین.
در کوفه ایامی که حضرت بودند، خیلی در کوفه نبودند. این شیعیانی که امروز در عراق هستند، نتیجه همین توقف کوتاه دو سه ساله امیرالمؤمنین در کوفه بود که بخشی هم در کوفه نبودند و در حال جنگ بودند. جنگ صفین و نهروان مدتها طول کشید. این صداقت و پاکی و اخلاص و عفاف را از امیرالمؤمنین مشاهده کرده بودند و به حضرت علاقهمند بودند. شیدای حضرت بودند. البته یک عدهای هم دشمن بودند و نمیتوانستند ببینند یا یک مسائل دیگری بود که «أَحْقَادا بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً» (مفاتيحالجنان، ص 534) در دعای ندبه میخوانیم. یک کینههایی بود که در دلهای اینها بود. روایتی داریم که از آقا امیرالمؤمنین سؤال شد: در دل انسان چه چیزی بیشتر از همه ماندگار است؟ حضرت فرمودند: نمیشود کلی صحبت کرد که چه چیزی در دل انسان بیشتر از همه ماندگار است؟ باید تقسیم کنیم انسانها را به دانایان و نادانان! در دل دانایان ندامت از اینکه چرا لغزش کردم، گناه کردم، آیا خدا از این گناهان من میگذرد یا نه؟ اما در دل نادانان کینه ماندگار است. انسان باید اهل عفو و گذشت باشد و اگر لغزشی از برادر خودش دید بگذرد. خصوصاً اگر لغزش عمدی نبوده و اتفاق افتاده است. این خیرخواهی و صداقت و پاکی در امیرالمؤمنین بود و حتی در عراق که عراق موطنامیرالمؤمنین نبود و حضرت هجرت کرده بود و به کوفه آمده بود. یک نمونه برای بینندگان عرض کنم خصوصاً برای کسانی که غیر مسلمان هستند. جالب است که بدانیم امیرالمؤمنین چه شخصیتی بود.
یک روز حضرت در شهر کوفه میرفتند دیدند یک مسیحی پیرمردی هست که نشسته و گدایی میکند. حضرت ایستادند و اطرافیانشان و اهل کوفه را خواستند و فرمودند: این شخص چرا سؤال میکند؟ گفتند: این یک کارگر ساده بود که تا توانسته کار کرده است. اندوختهای هم نداشته است. امروز از کار افتاده شده و الآن آمده و توان کر کردن هم ندارد و هیچ اندوختهای ندارد. حضرت فرمودند: ایشان تا جوان بود شما مردم کوفه از او کار کشیدید و حالا که پیر شده او را رها کردید؟ حقوقی از بیت المال برای او قرار دهید که ماهانه به او بدهند تا اینطور دستش را دراز نکند. دست دراز کردن نزد مردم آبرو گرو گذاشتن است. شخص مسیحی است باشد! انسان است و باید تأمین باشد. این سیره امیرالمؤمنین عجیب است. وقتی میبینیم انسانی که در رأس هرم قرار گرفته و امام المسلمین است، همه را تحت پوشش دارد. فکر نمیکند این در کیش و آئین خودش نیست. در قبال او هم احساس مسئولیت دارد. باید شکم او و خانوادهاش سیر باشد.
حضرت در بصره بودند و به کوفه آمدند، چون کوفه به رقّه که همان صفین فعلی است، نزدیکتر بود. از مدینه به آنجا، لذا اینجا را انتخاب کردند. چون میدانستند یک جنگی میان ایشان و شامیها رخ خواهد داد و این درگیری مسلم است. حضرت خواهان درگیری نبود. ابتدا جریر بن عبدالله که یک آدم سرشناسی بود را نزد معاویه به شام فرستاد که صحبت کند. مردم با من بیعت کردند، شما آن کسانی که قبول داری و صحابه رسول خدا هستند، اینها با ن بیعت کردند. نامهای در نهجالبلاغه هست از امیرالمؤمنین(ع) به معاویه است که مردم «بایعونی» با من بیعت کردند همانطور که با خلفای گذشته بیعت کردند. ولو با منصب امامت، منصب خلافت را یک منصب الهی میدانیم اما شما که در برابر من ایستادی، بدان بیعت من از نظر شما هم یک بیعت مشروعی هست. چرا امتناع میکنید؟ حضرت خواهان جنگ و خونریزی نبودند. امیرالمؤمنین یک انسانی است که دوست دارد افراد هدایت شوند. پیغمبر خدا به او دستور داده و این تعلیمات رسول خداست که یک انسان به دست شما هدایت شود بهتر از خورشیدی است که بر موجودات میتابد. حضرت نمیخواست کار به جنگ برسد. اما دیگران خواهان جنگ بودند.
حضرت از کوفه به سمت صفین حرکت کردند. چه حوادثی در مسیر راه اتفاق افتاد، بماند. حضرت وقتی به صفین رسیدند. معمولاً سپاه باید در یک منطقهای خودش را برای جنگ آماده کند و مبارزهای که دسترسی به آب داشته باشد که بتوانند آنجا اردو بزنند. وقتی به صفین رسیدند، دیدند که سپاه شام آمدند و کل شریعه فرات را بستند. این درست نبود. هم اصحاب و هم اسبها نیاز به آب داشتند. صعصعة بن صوحان عبدی را که از اصحاب حضرت بودند را نزد حضرت برای صحبت فرستادند که اگر قرار است ما با هم جنگ کنیم، این آب از مباحات است و حیوانات هم میخورند. بین ما و شما آب آزاد باشد. هردو استفاده کنیم. ایشان گفت: باید مشورتی کنم! وقتی مشورت کرد برخی از نزدیکان مخالف بودند و توجیهی داشتند برای ایشان که توجیه درستی بود. به معاویه گفتند: شما تصور میکنی اگر آب را ببندی، سپاه شام و علی بن ابی طالب این وضعیت را تحمل میکنند؟ بدون آب نمیشود زندگی کرد و آب را از شما خواهند گرفت. پس بیایید قبل از اینکه آب را از شما بگیرند مسالمت کنید و آب را رها بگذارید. هردو استفاده کنیم. صعصعه بن صوحان هم آمده و میگوید: بگذارید آب آزاد باشد! اینها نپذیرفتند. تصورشان این بود که آب را میبندیم. اینها تشنه میشوند. توانشان کم میشود و ما غالب میشویم و مسأله ختم میشود. صعصعه برگشت و به حضرت عرض کرد: اینها نپذیرفتند و میگویند: ما آب را آزاد نمیکنیم! حضرت یک خطبهای دارند. این خطبه را سید رضی در نهجالبلاغه نقل کرده است. فرمودند: زندگی اینچنینی مرگ است که ما تسلیم شویم و بنشینیم و هیچ اقدامی نکنیم و کشته شویم. آزاده کشته شویم بهتر از زندگی توأم با ذلت است. این شعار را امام حسین(ع) روز عاشورا فرمودند: «هیهات من الذله» این در یکی از خطبههای امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه هست. سپاه دشمن مستقر و آماده بودند چون آب داشتند و به دستور فرمانده اجازه ندادند آب در اختیار سپاه امیرالمؤمنین قرار بگیرد. ابوالاعوَر سُلَمی فرمانده سپاه شام بود و خیلی آدم شجاعی بود. سپاه امیرالمؤمنین وارد جنگ شدند که شریعه را باز کنند و هرچه تلاش کردند نشد. چون خیلی مقاومت میکردند! امیرالمؤمنین(ع) امام حسین را فرستاد به سرکردگی گروهی از عراقیها، امام حسین را فرمانده قرار داد و فرستاد برای اینکه شریعه را فتح کنند. آن زمان امام حسین(ع) حدود 35 سال داشتند. حضرت آماده جنگ شدند. چون یک عده از اصحاب امیرالمؤمنین رفتند و نتوانستند شریعه را بگیرند.
ایام اربعین امام حسین(ع) نزدیک است و خوب است این جریان را بگویم. امام حسین(ع) با سپاهی که در اختیار داشتند جنگیدند و شریعه را آزاد کردند. تمام این گفتههای من در تاریخ ثبت شده است. یک فرستادهای را امام حسین خدمت امیرالمؤمنین فرستادند. چون امیرالمؤمنین در خیمه فرماندهی بودند. تا بشارت باز شدن شریعه فرات را به سمع امیرالمؤمنین برسانند. ما شریعه را باز کردیم! فرستاده که آمد و این را به حضرت عرض کردند، حضرت شروع به گریه کردند. خیلی گریه کردند. اصحاب حضرت عرض کردند: «هذا اول فتح ببرکة الحسین(ع)» این اولین پیروزی هست. شما چرا برای پیروزی گریه میکنید؟ فرمودند: من یاد جریانی افتادم و اشک من جاری شد! اشکم برای این جاری شد که همین آب را یک روز برای حسین میبندند و او را با لب تشنه شهید میکنند. بیست و اندی سال قبل از ماجرای کربلا آقا امیرالمؤمنین(ع) در صفین خبر بستن آب را به روی امام حسین گزارش دادند. آب باز شد و آب را گرفتند. شامیها عقب نشینی کردند. هم آب از آنها گرفته شد و هم تصور میکردند که سپاه عراق معامله به مثل کنند و آب را ببندند. معاویه به عمروعاص گفت: چه میپنداری؟ آیا عراقیها و علی بن ابی طالب آب را به روی ما میبندند؟ عمروعاص گفت: هرگز! این پیشینهای که از روح علی بن ابی طالب سراغ دارم، او مردانگی دارد که هرگز آب را نخواهد بست. عراقیها به حضرت عرض کردند: اینها آب را به روی ما بستند. ما هم آب را به روی اینها خواهیم بست! فرمودند: نه! بگذارید آب باز باشد. حیوانات اینها، خانوادههای اینها نیاز به آب دارند. ما جنگ میکنیم! همانجا حضرت میتوانست آب را ببندد و قضیه را ختم کنند. فرمودند: نه، اینها باید در تاریخ ثبت شود که حضرت چه جوانمردی بود، چه انسانی بود! این یک مسأله از مسائلی که این روزها در صفین اتفاق افتاده است.
شریعتی: امروز صفحه 124 قرآن کریم، آیات 96 تا 103سوره مبارکه مائده در سمت خدای امروز تلاوت می شود.
«أُحِلَ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ «96» جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «97» اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «98» ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ «99» قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «100» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ «101» قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ «102» ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ «103»
ترجمه: (البتّه) شكار دريا و خوراك آن براى شما حلال شد و توشهاى براى شما و كاروانيان است، ولى تا وقتى مُحرم هستيد، صيد صحرايى بر شما حرام است. و از خداوندى كه به سوى او محشور مىشويد، پروا كنيد. خداوند، كعبهى بيتالحرام را وسيلهى سامانبخشى و قوام مردم قرار داده و نيز ماه حرام و قربانىهاى بىنشان و نشاندار را (وسيلهى برپايى مردم قرار داده است) اين براى آن است كه بدانيد خداوند آنچه (از اسرار) در آسمانها و زمين است مىداند و خداوند به هر چيز آگاه است. بدانيد كه خداوند، سخت كيفر است، وهمانا خداوند آمرزنده مهربان است. بر پيامبر، جز ابلاغ (احكام الهى) نيست و خداوند، آنچه را آشكار يا كتمان مىكنيد مىداند. (به مردم) بگو: پليد و پاك، يكسان نيست، گرچه عدد ناپاكان تو را به تعجّب وادارد. پس اى صاحبان خرد! از خدا پروا كنيد، باشد كه شما رستگار شويد. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از امورى كه اگر برايتان آشكار شود ناراحتتان مىكند نپرسيد، و اگر هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنيد، برايتان روشن مىشود. خداوند از سؤالهاى نابجاى شما گذشت و خداوند آمرزندهاى بردبار است. همانا (از اين گونه سؤالها) گروهى از پيشينيان نيز پرسيدند (و چون طاقت عمل نداشتند) نسبت به آن منكر و كافر شدند. خداوند، دربارهى هيچ بحيره (حيوان گوش شكافته) و هيچ سائبه (حيوانى كه به خاطر زاد و ولد زياد او را آزاد كردهاند) و هيچ وصيله (حيوان نرى كه متّصل به ماده، دو قلو به دنيا آمده باشد) و هيچ حام (شتر نرى كه ده بار براى جفت گيرى از آن استفاده شده باشد) حكمى نكرده است (و شما را از استفادهى گوشت و باركشى آن منع نفرموده و اين ممنوعيّتها خرافات زمان جاهلى است)، ولى كافران بر خدا دروغ مىبندند و بيشتر آنان اهل تعقّل نيستند.
شریعتی: از مرحوم علامه میرجهانی صاحب کتاب «البکاء للحسین (ع)» بشنویم.
حاج آقای نظری منفرد: شخصیت بزرگوار و آدم مخلصی بودند. در مقدمه همین کتاب «البکاء للحسین» یک عباراتی را دارند که نشان میدهد چقدر آدم مخلصی بوده است. این کتاب را در اواخر عمرشان نوشتند. چون در مقدمه کتاب با خط خودشان نوشتند: با ضعف من و ضعف باصره این کتاب را نوشتم. ایشان تألیفاتی دارند که به سی تألیف میرسد که یکی از آنها «نوائب الدهور» است دربارهی حضرت ولیعصر و علائم ظهور است. ایشان یک شخصیتی بود که خیلی مورد توجه بود و خیلی اهل بکاء و گریه بود و علاقهمند به حضرت ولیعصر بود. که در یک ماجرایی ایشان میگوید: من از تولیت سامرا خواستم که وقتی در حرم را میبندد دو شب آنجا باشم و بتوانم داخل سرداب بروم. اینجا بیتوته کنم. این علاقه وافر ایشان و علاقه زیاد ایشان را نسبت به حضرت ولیعصر نشان میدهد.
جنگ صفین خیلی مسائل زیادی دارد و همه شنیدنی است و برای بینندگان جذاب هست. اما چند نکته در مورد اصحاب حضرت بگویم که روز نهم ماه صفر به شهادت رسیدند. عمار یاسر و هاشم بن عُتبه که معروف به هاشم مِرقال است. اینها از اصحاب خوب امیرالمؤمنین هستند. عمار از اصحاب رسول خداست. عمار وقتی در صفین به شهادت رسید، 94 سال سن داشت. یک آدم 94ساله سوار بر اسب شود و بجنگد و بگوید: «الخیر کل الخیر تحت الظلال السیوف» تمام خیر، زیر سایهی شمشیر است! اینقدر شجاع و زنده دل بود. انسان به این سن برسد دیگر معمولاً حوصله ندارد. عمار شخصیتی است که پیغمبر فرمود: او یک وجود سراپا ایمان بود و سراپا علاقه به امیرالمؤمنین و پیغمبر خدا. جالب این است که انسان وقتی اینطور علاقه به امامش داشته باشد، ببینید امام چه علاقهای به اینها دارد. عمار وقتی شهید شد در صفین و امیرالمؤمنین(ع) بالای سر او آمد و نشست کنار این جنازه و جسد او، اولاً گریه کرد. امیرالمؤمنین گریه کرد برای عمار و آنجا طلب مرگ از خدا کرد. یک شعری امیرالمؤمنین کنار بدن عمار دارد که نوشتند. «علی ایها الموت الذی لیس تارکی ارحنی فقد أَفنَیت کل خلیلی» ای مرگی که هیچکس را رها نمیکنی، مرا هم راحت کن، تو همه دوستان مرا بردی! این درخواست مرگ کردن نشان میدهد که حضرت چقدر به اصحابش علاقه داشت و همین دوستی را حضرت نسبت به شیعیانش دارد.
از خدای متعال میخواهم سفر زائران اربعین امام حسین را بی خطر بگرداند. توفیق زیارت اربعین امام حسین را به ما مرحمت بفرماید. من برای کسانی که خدمتگزار زائرین امام حسین هستند، طلب خیر و رحمت و عاقبت بخیری دارم.