برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نکاتی پیرامون زیارت اربعین
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظری منفرد
تاريخ پخش: 16-08-96
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد.
حاج آقای نظری منفرد: من ابتدا یک نامهای هست که خدمت بینندگان تقدیم کنم که در این نامه نشان داده میشود امام (ع) آگاهی داشتند به اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد. یعنی آگاهی داشتند که شهید خواهند شد. اما چرا اقدام کردند این باز سؤالی است که اشاره خواهم کرد. نامهای است که عبدالله بن جعفر طیار همسر حضرت زینب(س) به امام حسین از مکه نوشتند. امام حسین از مکه حرکت کردند ایشان نگران شد و نامه نوشت: آقا من میخواهم شما برگردید. من این سفر به عراق را خطرناک میبینم! معلوم میشود عبدالله جعفر هم میدانست این سفر پایانش به شهادت میانجامد. امام حسین در مسیر به سمت عراق بودند. «فانی اسئلک بالله لم من صرفتَ» من شما را به خدا قسم میدهم که بازگردید. «حین تنظر فی کتابی» وقتی شما به نامه من نگاه کردید، باز گردید. «فانی مشفق علیک» من بر شما بیمناک هستم. میترسم! «من الوجه الذی توجه له» از مسیری که انتخاب کردید. «ان یکون فیه هلاکُک، استصال اهل بیتک» در این راه شما کشته میشوید و اهلبیت شما دچار مشکل میشوند. «و ان هَلکتَ» اگر شما از دنیا بروید، این نشان میدهد ارادت عبدالله به حضرت و آگاهی و معرفت ایشان نسبت به جایگاه امام. «ان هلکتَ الیوم تُفِع نور الارض» اگر شما امروز کشته شوید، نور زمین خارج میشود. «فانّک علمُ المهتدین» شما علم مهتدین هستید. راهنمای کسانی که میخواهند هدایت شوند، هستید. «و رجاء المؤمنین» شما امید مؤمنین هستید. «فلا تَعجَل بالسیر» در رفتن شتاب نکنید. «فانی فی اثر الکتاب» من خودم را به شما میرسانم. به دو پسرم عون و محمد! حضرت جواب دادند.
«بسم الله الرحمن الرحیم، من الحسین بن علی الی عبدالله بن جعفر انی رأیتُ جدی رسول الله فی منامی» من جدم پیامبر را در خواب دیدم. «فَخَبَّرَنی بامرٍ» پیامبر من را به امری آگاه کرد، «و أنا ماضٍ له» من دنبال این امر پیامبر خواهم رفت. «کان لی أو عَلیَّ» این میخواهد به نفع من باشد یا به ضرر من باشد. «والله یأبن عَم ل کما یعتدی الیهود یوم السبت» اینها به من ستم خواهند کرد. به من ستم خواهد شد. همانطور که قوم یهود در روز شنبه ستم کردند. اشاره به آیه شریفه «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِين» (بقره/65) روز شنبه روز تعطیلی بود که نبایستی اقدام به صید میکردند اما اقدام کردند. این نامه در یک نقل دیگری که صاحب الفتوح ابن اعثم نقل کرده اینطور آمده است. حضرت فرمودند: «و الله یأبن عَم لو کنتُ فی جُهر هامة من حرام من ارض» من اگر در سوراخ گزندهای از گزندگان زمین باشم، در این سوراخ پنهان شوم، «و استخرجونی» بنی امیه مرا بیرون خواهند آورد، «حتی یقتلونی» مرا میکشند. والله! اینها به من ستم خواهند کرد. «کما اعتدت الیهود فی یوم السبت» از این نامه استفاده میشود که امام (ع) آگاهی از شهادتشان داشتند. این آگاهی از شهادت منحصر به این نامه نیست.
ما در تاریخ نمونههایی فراوانی داریم که هم رسول خدا آگاه بودند و این آگاهی را به اطلاع برخی مثل ام سلمه و دیگران رسانده بودند. اما امیرالمؤمنین(ع) این آگاهی را داشتند. جالب است که امیرالمؤمنین(ع) در بستر شهادت که افتاده بودند، حضرت زینب(ع) کنار بستر پدرشان آمدند. عرض کرد: پدر اُم اِیمَن یک حدیثی را برای من نقل کرده و من دلم میخواهد از زبان شما بشنوم که آیا نقل ام اِیمن درست است؟ چون اُم ایمن یک زن بود. آقا امیرالمؤمنین فرمودند: «الحدیثُ کما حَدَثَتکَ ام أیمن» حدیث همانطوری است که اُم ایمن برای شما حدیث کرد. حدیث این است که اُم اِیمَن میگوید: من شاهد بودم که روزی پیامبر خدا(ص) به خانه فاطمه زهرا تشریف آوردند و آن روز حضرت زهرا یک غذای سادهای درست کرده بودند. پدرش مهمانشان بود. غذا را که خوردند یک مرتبه پیغمبر نگاهی به این چهرهها کرد. امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین، پیغمبر به شدت گریه کرد. همه متعجب شدند. غذایی بود و غذا صرف شد. جمع هستند، پیغمبر خدا هست، امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا هستند. دیگر گریه برای چیست؟ به رسول خدا فرمودند: برای چه گریه کردید؟ فرمودند: همه شما را میکشند. بدون واسطه، شما را میکشند و قبرهای شما هم جدا از هم است. این را اُم ایمن شنیده بود. «کانّی بکم فی هذا البلد عدلا خاشعین تخافون أن یَتَخَطَفَکُم الناس» دخترم! غیر از اینکه امام حسین را شهید میکنند تو یک روز در همین شهر اسیر خواهی بود. یعنی در شهر کوفه، تو به همراه خاندانت در این شهر اسیر خواهی شد. این خبر شهادت را هم پیامبر خدا و هم امیرالمؤمنین و هم امام حسن مجتبی بیان کردند. امام حسن مجتبی در بستر شهادت گریه میکردند. فرمود: برادرم! چرا گریه میکنی؟ «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» (المناقب، ج 4، ص 86) فرمودند: سی هزار نفر اطراف شما را میگیرند و شما را شهید میکنند. شهادت امام حسین یک امر واضحی بود.
یکی از اصحاب پیغمبر انس بن نصر است. پیرمرد کهنسالی است. وقتی مدینه آمد و شنید امام حسین به سمت عراق رفته است، اَبرُوانش در چشمهایش بود و پیرمرد بود. راه افتاد! گفتند: کجا میروی؟ گفت: از رسول خدا شنیدم حسین بن علی در عراق به شهادت میرسد میخواهم به او ملحق شوم! کربلا آمد ملحق شد و از شهدای کربلا شد. اینطور شهادت امام حسین معلوم بود. لذا شهادت امام حسین و اینکه حضرت میفرماید: «امراً رسول الله امرٍ» این امر همان شهادت است. پیامبر در خواب آمدند و به امام حسین فرمودند: به عراق برو! خدا میخواهد شما را شهید ببیند. اهلبیتت هم ببر و اهل بیت تو باید اسیر شوند. چرا؟ چون در این اسارت در حقیقت رسالت امام حسین بود.
شریعتی: چرا عبدالله بن جعفر نیامدند و با امام حسین همراه نشدند؟
حاج آقای نظری منفرد: به قول مرحوم مامقانی در «تنقیح المقال» وقتی به ترجمه عبدالله جعفر میرسد و محمد بن حنفیه، اینها بودند نیامدند. ایشان یک حرفی دارد میفرماید: شأن این بزرگواران بالاتر از این است که ما سؤال را مطرح کنیم. اینها هم امام را میشناختند و هم معرفت داشتند. یک جهتی داشت! اما محمد بن حنفیه را حضرت در روایت فرمود: بمان! بحثی نیست که چرا نیامد. حضرت امر کرد بمان! اما عبدالله بن جعفر نقل شده که ایشان بیمار بود. سه تا پسرهایش را در کربلا فرستاد و شهید شدند. وقتی خبر شهادت امام حسین و شهادت فرزندان عبدالله جعفر به مدینه رسید، عبدالله جعفر در جریان قرار گرفت که امام حسین به شهادت رسیده و فرزندانش هم به شهادت رسیدند، غلامی داشت، گفت: «هذا ما وصل الینا من الحسین» این هم نتیجه امام حسین که سه پسر مولای من رفتند شهید شدند!! عبدالله جعفر کفشهایش را درآورد و بر سرش زد. گفت: ساکت باش! من اگر خودم هم بودم میرفتم و جانم را فدای حسین میکردم. ایشان پدر شهید است و اگر مخالف با امام حسین بود فرزندانش را نمیفرستاد. مشکل داشت که نیامد.
اما یک نکته مهمتر از همه اینها پاسخ سؤال هست. امام حسین(ع) به حسب ظاهر برای اجابت دعوت مردم کوفه میآمد. یکوقت مستقیماً برای جنگ میآمد و مردم کوفه ایشان را دعوت کرده بودند. هرکسی که امام حسین به او گفت: بیا و قبول نکرده مقصر است. هرکسی که امام حسین دعوت نکرد و نگفته: بیاید، نمیشود اعتراض کرد که چرا نرفته است؟ امام حسین ایشان را دعوت نکرده بود. زهیر را امام حسین دعوت کرد. آمد و شهید شد. عبید الله بن حرّ جعفی را دعوت کرد و نیامد. اما عبدالله بن جعفر اگر در تاریخ آمده بود که بیا و ما را همراهی کن و ایشان همراهی نمیکرد، مقصر است. امام حسین ایشان را دعوت نکرد. ایشان مشکل داشت و بیمار هم بود. سفرهای گذشته هم یک سفرهای سختی بود. باید انسان سالم میبود که میتوانست مسافرت میکرد. سوار شدن بر کجاوه خودش باعث افزایش بیماری میشد. بنابراین یا جوابی که مرحوم مامقانی داده است، یا این جوابی که من عرض کردم. ما نمیتوانیم اعتراض کنیم! قطعاً اگر امام حسین به ایشان فرموده بود: بیا، ایشان قبول میکرد.
شریعتی: از اربعین برای ما بگویید.
حاج آقای نظری منفرد: چند نکته در مورد اربعین هست که باید در آستانه اربعین عرض کنم. یک نکته این است که ما برای هیچ پیامبر یا امام غیر از امام حسین مراسم اربعین نداریم. فقط برای امام حسین اربعین داریم. چرا؟ 1- امام حسین(ع) در روایات وارد شده که چهل روز آسمان و زمین برای امام حسین گریست. «ما بکت السماوات و الارض الا علی یحیی بن زکریا و حسین بن علی اربعین صباحا» آسمان و زمین نگرست مگر برای یحیی بن زکریا که او هم شهید مثل امام حسین شد. شباهتهای زیادی با امام حسین داشتند. این روایت از امام صادق(ع) است. برای هیچکس آسمان و زمین چهل روز گریه نکرد مگر برای این دو بزرگوار. ابن حجر که از علمای بزرگ عامه است، نقل میکند به مجرد اینکه امام حسین شهید شد، وضع نظام به هم ریخت. حتی ستارهها نمایان شدند. دو سه روایت در صواعق نقل کرده است. در منابع ما هم این معنا هست.
اما گریه آسمان و زمین چه بود؟ اولاً مردم کوفه تا چهلم امام حسین میدیدند هوا یک حالت سرخی دارد. نه سرخی که الآن هست. این سرخی علامت غروب است. یک سرخی عجیب و فوق العاده! در ادبیات و اشعار عرب هم آمده است. «الم تری ان الشمس اذهب مریضة لقتل حسینی» نمیبینید خورشید در اثر قتل امام حسین بیمار است؟ نشان میدهد این یک چیز مشهودی بوده است. مردم کوفه تا چهل روز بعد از شهادت امام حسین(ع) گاهی لباس که روی طنابها پهن میکردند، میآمدند لباس را بردارند، آثار قرمزی روی لباس میدیدند. زُهری یکی از نویسندگان است و از کسانی است که تقریباً وابسته به بنی امیه است. یکوقتی نزد عبدالملک مروان آمد. عبدالملک پنج سال بعد از شهادت امام حسین سر کار آمد. میگوید: آمدم در جلسه عبدالملک دیدم پر از شخصیتها هستند و در شام نشستند. من هم جلوی در نشستم. عبدالملک رو کرد به کسانی که آنجا بودند، گفت: چه کسی میتواند یک خبر جدیدی بگوید که من نشنیده باشم؟ همه سکوت کردند. خود ایشان گفت: خبر جدید این است. شام آن روزی که علی بن ابی طالب در کوفه به شهادت رسید، هر سنگی را در بیت المقدس از روی زمین برمیداشتند زیرش خون تازه بود! زُهری میگوید: جرأت نکردم جلو بروم. چون فاصله من با عبدالملک زیاد بود. به کنار دستیام گفتم که به بغل دستیاش بگوید که به عبدالملک برسد که من هم یک خبر تازه دارم. وقتی رسید مرا به حضور پذیرفت. جلو رفتم. گفت: چه خبر تازهای داری؟ گفتم: غیر از خبری که شما الآن اعلام کردی که شام شهادت امیرالمؤمنین هر سنگی را از روی زمین برداشتند زیر آن خون تازه بود. شام شهادت امام حسین (ع) هم هر سنگی را از روی زمین برداشتند، زیرش خون تازه بود. این بکاء حقیقی بوده است. زمین در مصیبت امام حسین(ع) تا چهل روز گریه خون کرد. روز چهلم پایان این بکاء است. روز اربعین شد. این یک وجه است.
وجه دوم زیارت اربعین است. ما میبینیم ائمه معصومین زیارت دارند. اما هیچ امامی زیارت اربعین ندارد. منحصر به امام حسین(ع) است. امیرالمؤمنین(ع) زیارتهای فراوانی دارد. اما در خصوص امام حسین(ع) صفوان جمّال از امام صادق(ع) زیارت مخصوص اربعین را نقل کرده است. این نشان میدهد اربعین موضوعیت دارد و این زیارت اربعین هم زیارت عجیبی است و نکات معرفتی جالبی در زیارت اربعین هست. امام صادق(ع) در زیارت اربعین اینطور به صفوان جمّال یاد داده که جدم را اینطور زیارت کن. وقتی روز بالا میآید و خورشید بالا میآید، خیلی علاقهمند هستند اربعین کربلا باشند. از دور هم میشود امام حسین را زیارت کرد و زائر اربعین شد. انسان از دور زیارت اربعین امام حسین را میخواند. از خصوصیاتی که امام حسین(ع) دارند این است که زیارت از راه دور دارند. انسان سه مرتبه از راه دور بگوید: «السلام علیک یا أبا عبدالله» زائر میشود. اگر زیارت اربعین را خواند و کامل کرد مزید بر فضل است. نورٌ علی نور است.
یک عبارتی در زیارت اربعین هست، خیلی جالب است. گاهی در این زیارتنامهها تنها برای ثواب این زیارتنامهها را نگفتند بخوانیم. یک نکات معرفتی مهمی در این زیارتنامهها هست من جمله زیارت اربعین. این عبارت در زیارت اربعین هست «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ» استنقاذ در زبان عربی استفاده میشود درباره کسی که نجات غریق است. یعنی آماده شده برای کسی که در دریا دارد غرق میشود، سریع اقدام به نجات او بکند. امام حسین(ع) سفینة النجاة است و حدیث مشهور از وجود مقدس پیغمبر اکرم که فرمود: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» سفینة النجاة یعنی این کشتی آنهایی که دارند غرق میشوند را نجات میدهد. امام صادق در زیارت اربعین به صفوان جمال یاد داد که به خدا اینطور بگو. بگو: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ» امام حسین بذل مهجه کرد، چون اگر در قلب خون نباشد انسان مرده است. بذل کرد، ایثار کرد. جانش را بخشید. برای چه این کار را کرد؟ «لِيَسْتَنْقِذَ» تا استنقاذ کند. مردمی که در گرداب جهل و نادانی غرق شده بودند، «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ» خدایا بندگان تو را «مِنَ الْجَهَالَةِ» از نادانی، «وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ» در گمراهی متحیر مانده بودند. چقدر این عبارت زیبا این علت نهضت و قیام امام حسین را تشریح میکند. امام حسین با چه هدفی میآمد؟ چرا میآمد؟ امام حسین(ع) در زیارت اربعین با یک بیان شیوا و زیبایی علت قیام امام حسین را بیان کرد. امام حسین قیام کرد که مردم را از جهل و گمراهی برهاند. مهمترین مسئولیت امام همین است. حضرت جانش را و دیگر راهی غیر از این نبود. شجره اسلام از بس آب حیات نخورده بود پژمرده شده بود. اگر هر خونی کنار این شجره ریخته میشد، این شجره را طراوت نمیبخشید. باید خون یک شخصیتی که علم است، میزان است، باید ریخته شود تا طراوت شجره اسلام را احیاء کند. یک موجی خون امام حسین ایجاد کرد که عبدالملک مروان بعد از پنج سال که از شهادت امام حسین سر کار آمد، برای کارگزارانش نامه نوشت که نسبت به خاندان پیغمبر متعرض نشوید. خاندان ابوسفیان با آل علی بن ابی طالب در افتادند ور افتادند. بنابراین وجه اربعین این دو سه وجه بود. یکی مسأله زیارت، یکی مسأله بکاء.
شریعتی: خیلیها حسرت میخورند که کاش ما هم کربلای معلی و زائر امام حسین بودیم. با نکتهای که شما گفتید فکر کنم دلشان التیام پیدا کند و حال دلشان خوب شود. قطعاً ما هم نایب الزیاره دوستان خواهیم بود. اگر خدا توفیق بدهد فردا از کربلای معلی دعاگوی همه عزیزان هستیم. برنامه فردا را با حضور حاج آقای فرحزاد و برنامه روز پنجشنبه را با حضور حاج آقای ماندگاری تقدیم شما خواهیم کرد. امروز صفحه 131 قرآن کریم، آیات 28 تا 35 سوره مبارکه انعام در سمت خدای امروز تلاوت می شود.
«بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «28» وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ «29» وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ «30» قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ «31» وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «32» قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ «33» وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ «34» وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ «35»
ترجمه: (چنين نيست،) بلكه آنچه (از كفر و نفاق) قبلًا (در دنيا) پنهان مىكردند، (در آن روز) برايشان آشكار شده و اگر آنان (طبق خواسته و آرزويشان) به دنيا بازگردانده شوند، بىگمان باز هم به آنچه از آن نهى شدهاند بازمىگردند و آنان قطعاً دروغگويانند. و گفتند: جز زندگى دنيوى ما، هيچ زندگى ديگرى نيست و ما (پس از مرگ) برانگيحته نمىشويم. و اگرببينى آنگاه كه در برابر پروردگارشان بازداشته شدهاند، (خدا) مىفرمايد: آيا اين (رستاخيز) حقّ نيست؟ مىگويند: بلى، به پروردگارمان سوگند (كه حقّ است). او مىفرمايد: پس به كيفر كفرورزىها و كفرانهايتان، عذاب را بچشيد. قطعاً كسانى كه ديدار خداوند (در قيامت) را تكذيب كردند زيانكار شدند، همين كه ساعت موعود ناگهان به سراغشان آيد، در حالى كه بار سنگين گناهان خويش را بر پشتشان مىكشند، گويند: دريغا از آن كوتاهىهايى كه در دنيا كردهايم، آگاه باشيد كه چه بد بارى است آنچه به دوش مىكشند. و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست و البتّه خانهى آخرت، براى تقوا پيشگان بهتر است. آيا نمىانديشيد؟ البتّه ما مىدانيم كه آنچه مىگويند، تو را اندوهناك مىكند، (ولى غم مخور و بدان كه) آنان (در واقع) تو را تكذيب نمىكنند، بلكه (اين) ستمگران آيات خدا را انكار مىكنند. و همانا پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند، ليكن در برابر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند صبر كردند، تا يارى ما به آنان رسيد. (تو نيز چنين باش زيرا) براى كلمات (و سنّتهاى) خداوند، تغيير دهندهاى نيست. قطعاً از اخبار پيامبران براى تو آمده است (و با تاريخ آنان آشنا هستى). و اگر اعراض و بىاعتنايى آنان (كافران) بر تو سنگين است (و مىخواهى به هر وسيله آنان را به راه آورى، ببين) اگر بتوانى سوراخى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى تا آيهاى (ديگر) برايشان بياورى (پس بياور ولى بدان كه باز هم ايمان نخواهند آورد) و اگر خدا خواسته بود همهى آنان را بر هدايت گرد مىآورد (ولى سنّت الهى بر هدايت اجبارى نيست) پس هرگز از جاهلان مباش.
شریعتی: انشاءالله همه ما از آستان کرامت بهرهمند شویم و محروم نباشیم. اشاره قرآنی را بفرمایید و انشاءالله از صاحب کامل الزیارات ابن قولویه قمی برای ما بگویید.
حاج آقای نظری منفرد: در این صفحه که تلاوت شد آیه «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» بود. این آیه در سوره مبارکه حدید هم نظیرش آمده است و واقعاً دنیا همینطور است که دنیا یا لهو است یا لعب است و بازی است. اگر انسان عمرش را برای خدا بگذارد، این دیگر لهو و لعب نیست. قطعه زمان عمر برای او سرمایه میشود. چون خدای متعال میفرماید: انسان در خسران است، «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» (شعرا/227) اگر این را برای خدا گذاشت این برایش سرمایه میشود. این برایش ماندگار میشود «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ» (بقره/110) بنابراین این دنیا درست است لهو و لعب است ولیکن اگر انسان برای خدا بگذارد، این دنیا، دنیای خوبی برای انسان میشود. یک کسی نزد امیرالمؤمنین دنیا را مذمت میکرد. حضرت فرمود: چرا دنیا را مذمت میکنی؟ «الدنيا متجر اولياء الله» اولیای خدا در همین دنیا تجارت کردند و به سعادت رسیدند. دنیا لهو و لعب است برای کسانی که مشغول بازی و سرگرمی هستند. اما دنیا برای کسانی که اهل کار خیر هستند، متجر اولیای خداست.
شریعتی: کامل الزیارات مرحوم ابن قولویه قمی که دیگر در این سالها مردم با آن آشنا شدند، گزیده کامل الزیارات هم وجود دارد. دوستانی که تمایل دارند تهیه کنند به ما پیامک ارسال کنید.
حاج آقای نظری منفرد: مرحوم ابن قولویه از خاندانی هستند که در اوایل تأسیس قم از خاندانهای اصیل قم هستند. ابن قولویه و ابن بابویه همه قمی هستند و خاندان علی بن ابراهیم قمی هم از روات احادیث هستند، هم صاحب تألیف هستند. علی بن ابراهیم صاحب تفسیر است. ابن قولویه صاحب کامل الزیارات است. این کامل الزیارات از کتابهای مصدر ماست. کتاب معتبری است. برخی از علما تمام روایات این کتاب را معتبر میدانند به خاطر توسیری که جعفر بن محمد بن قولویه در کامل الزیارات کرده است. پدر ایشان هم در قم دفن هست در نزدیک حرم مطهر. خود ابن قولویه در کاظمین پایین پای امام کاظم با شاگردانشان شیخ مفید(ره) هردو یکجا دفن هستند. ابن قولویه متوفای 366 هست. شیخ مفید متوفای 413 هست. سی سال داشت که ابن قولویه از دنیا رفت. یک نکته عرض کنم جدا از اینکه ایشان از قمیین است، در عصر ایشان غرامت حجر الاسود را از مکه بیرون بردند و به بحرین بردند. غرامت اسماعیلیه هستند. خلیفه عباسی چون سال سیصد و سی و خردهای حجرالاسود را بردند. آن زمان دوران خلفای بنی عباس در بغداد بود. اینها خیلی تلاش کردند که این حجر را برگردانند. چون مبدأ طواف بود برای مسلمانها، خلاصه با آنها کنار آمدند و قرار شد یک پول بسیار زیادی را خلیفه بدهد تا حجر را بگیرد. حجر را از اینها پس گرفتند آوردند در کوفه، در مسجد کوفه نصب کردند، حضرت علی در فرمایشاتشان فرمودند: حجرالاسود در مسجد کوفه میآید. همه تعجب کردند! بعد از کوفه منتقل کردند و در جای خودش قرار دادند.
آقا امام سجاد(ع) در خطبهای که در شام خواندند، وقتی خواستند بالای منبر خودشان را معرفی کنند، میفرماید: «انا ابن من حمل الركن باطراف الردا» من پسر پیامبری هستم که حجر را در عبای خودشان گذاشتند و اطرافش را گرفتند و فرمودند: بیایید! بعد خود پیامبر گرفتند و در جای خودش گذاشتند. اینها فضیلت است و اینکه باید حجرالاسود را در جای خودش کسی بگذارد که معصوم است. ابن قولویه این را میدانست که حجر را وجود مقدس ولی عصر در آنجا میگذارد. لذا سالی که قرار بود حجر را نصب کنند که دقیقاً خاطرم نیست سال 36 هست یا 46، یعنی از کوفه قرار است حجر به مکه برود و در ایام حج نصب کنند. ایشان تصمیم گرفت به مکه بیاید که ببیند این کسی که حجر را در جای خودش میگذارد چه کسی است؟ وجود مقدس حضرت ولیعصر را ببیند. از قم حرکت کرد و به بغداد آمد. در بغداد شدیداً بیمار شد. یک کسی را اجیر کرد، یک آدم فهمیده و زرنگ را انتخاب کرد و گفت: یک نامهای دارم، این نامه را به حج ببر و من هزینه تو را هم تأمین میکنم. با آن کسی که حجر را در زاویه کعبه میگذارد، ببین چه کسی است و نامه مرا به او بده. این شخص آمد مکه و برگشت. جواب نامه را گرفته بود. ابن قولویه گفت: چه کار کردی؟ گفت: خیلی آن روزی که میخواستند حجر را نصب کنند جمعیت زیادی ازدحام کرده بودند. من هم سعی کردم جلو بروم و ببینم آن کسی که حجر را برمیدارد و در جای خودش میگذارد چه کسی هست. دیدم یک مرتبه از وسط جمعیت جوان خوش سیمایی آمد حجر را در جای خودش گذاشت و به سرعت از در مسجد بیرون رفت. من ایشان را تعقیب کردم که به ایشان برسم. دیدم به سمت منا میرود. ایشان آهسته میرفت و من تند میرفتم و باز به ایشان نمیرسیدم. قدری که از محوطه مسجدالحرام فاصله گرفتیم و دور شدیم. ایشان هم رفت و کسی نبود و من نگران بودم. قلبم میزد و ناراحت بودم و میخواستم نامه را به ایشان برسانم، میترسیدم ایشان را گم کنم و دستم به ایشان نرسد، قدری که از جمعیت دور شدیم ایشان ایستاد و رویش را به من کرد و فرمود: نامه ابن قولویه را بده! نامه را گرفت و بدون اینکه باز کند، فرمود: به او بگو شما بیست سال دیگر زنده خواهی بود. ایشان در نامه نوشته بود من در این بیماری از دنیا میروم یا نه؟ ایشان وقتی نامه را آورد، پاسخ را هم آورد. میگوید: وقتی پاسخ حضرت را گرفتم، خواستم حرف بزنم میخ کوب شده بودم. حضرت تشریف بردند. ابن قولویه سال 366 سالم بود. به همه میگفت: امسال مرگ من میرسد. میگفتند: شما سالم هستید. گفت: نه! همان سال وفاتشان اطلاع دادند من از دنیا میروم. حضرت به من خبر داده است. وفات ایشان سال 366 هست. سال 366 سی و شش سال بعد از شروع غیبت کبری است. چون 329 غیبت کبری شروع شده است.
شریعتی: حسن ختام برنامه ما شخصیتی است که تمام مصائب و سختیها را به دوش میکشد. زینب کبری و اربعین به هم گره خوردند. قدری از این شخصیت برای ما بگویید.
حاج آقای نظری منفرد: یک وجه دیگری از اربعین عرض کنم یکی حدیث امام حسن عسگری است که فرمودند: پنج چیز علامت مؤمن است. یکی اینکه انسان بسم الله را بلند بگوید. یکی صلاة 51 رکعت است. 17 رکعت نماز واجب داریم، دو برابرش نوافل روزها و شبها است. یکی هم انگشتر به دست راست کردن مؤمن است. یکی هم اینکه انسان پیشانی را روی خاک بگذارد. یا اینکه گونههایش را روی خاک بگذارد. یکی هم زیارت اربعین است. زیارت اربعین یکی از علائم مؤمن است. نه زیارت اربعین از نزدیک برویم. کسانی که توفیق تشرف نداشتند از منزل بخوانند. وجه دیگری که در مورد اربعین امام حسین(ع) است این است که زینب کبری(س) وقتی قافله از شام حرکت کرد و سر دوراهی رسید، به امام سجاد(ع) آن کسی که قافله را هدایت میکرد، گفت: کجا بروم؟ فرمود: از عمهام زینب سؤال کن. خدمت بی بی (س) آمد و عرض کرد: چه کار کنیم؟ فرمود: به سمت کربلا بروید. چرا حضرت زینب کربلا آمد؟ حضرت زینب(س) کربلا آمد هم قبر امام حسین را زیارت کند. هم برای امام حسین گریه کند و هم زیارت اربعین امام حسین را درک کند. هم خبر پیروزی نهضت امام حسین را برساند. «زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت» روزی که حضرت زینب وارد شام شدند مردمشان میخندیدند، جشن گرفته بودند. روز حرکت کجاوهها را سیاه پوش کرده بودند. گریه میکردند. این نتیجه حضور اهلبیت در شام بود. خطبه امام سجاد و حضرت زینب یک تحولی در شام ایجاد کرد. خبر این پیروزی را که امام حسین لحظه آخر، روز عاشورا به اهلبیت فرمودند: پایان این خط پیروزی شماست. حضرت زینب روز اربعین به کربلا آمدند و خبر این پیروزی را به امام حسین دادند که ما پیروز معرکه بودیم! شاهد اینکه روز اربعین روز زیارتی مخصوص امام حسین است، این است که وقتی حضرت زینب کربلا آمدند دیدند جابربن عبدالله انصاری صحابه رسول خدا با عطیه آمدند و در یک زمان با هم رسیدند. جماعتی از بنی هاشم هم آمده بودند. اینها وجوهی است در مورد اینکه چرا اربعین زیارتش رسم شده است؟ جابر کنار شط آمده و غسل کرده است. گامها را کوچک کوچک برمیداشت. اینها نشان میدهد زیارت اربعین موضوعیت دارد.