چهارشنبه 14 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

96-09-14-حجت الاسلام والمسلمين نظری منفرد– نامه‌های پیامبر گرامی اسلام (نامه به حاکم یمامه)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامه‌های پیامبر گرامی اسلام (نامه به حاکم یمامه)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظری منفرد
تاريخ پخش: 14- 09-96

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد.
ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست *** رحمت عالمی و نور هدایت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت *** پدر همتی و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نیست *** آنکه دارد به دلش نور ولایت با توست
بی ولای علی طایفه سرگردانند *** دشمنی با وصی‌ات عین عداوت با توست
باید از باب ولای علی آید هرکس *** در هوای تو و در حسرت جنت با توست
سالیانی است دلم شوق زیارت دارد *** یک نگاه تو مرا بس که اجابت با توست
کاش می‌شد سحری طوف مدینه *** آنگاه نجف و کرب و بلا و حرم ثار الله

شریعتی: سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، خانم‌ها و آقایان، ایام خیلی مبارک باشد. عید میلاد با سعادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد(ص) و فرزند بزرگوارشان امام جعفر صادق(ع) بر همه شما مبارک باشد. انشاءالله بهترین‌ها در این روزها و شب‌ها برای شما رقم بخورد. حاج آقای نظری منفرد سلام علیکم. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای نظری منفرد: سلام علیکم و رحمة الله. من هم به همه بینندگان عزیز سلام می‌کنم. امیدوارم در این ایام مبارک، هم هفته وحدت و هم در آستانه ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و فرزند ارجمندشان حضرت صادق(ع) بر همه مبارک باشد.
شریعتی: یک تشکر ویژه کنم از کسانی که به دعوت سال‌های ما لبیک گفتند و امروز با خرید شیرینی و هدیه برای فرزندان کام ما را هم شیرین کردند. انشاءالله همه مأجور باشند و مشمول نگاه پدرانه‌ی پدر امت، پیامبر اعظم(ص) باشند. بحث ما روزهای سه‌شنبه مکاتیب و نامه‌های پیامبر و اهل‌بیت گرانقدرشان هست. می‌توانم پیش‌بینی کنم با توجه به این روزها و این شب‌ها یک نامه از پیامبر را با هم مرور خواهیم کرد.
حاج آقای نظری منفرد: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین.
پیامبر بزرگوار اسلام بعد از آنکه از مکه به مدینه هجرت کردند و در حقیقت این هجرت مبدأ یک تحول شد، چون پیامبر در مکه با فشار سخت کفار رو به رو بودند و مسلمان‌ها را شکنجه می‌کردند و تعدادی از مسلمان‌ها به حبشه هجرت کردند و آنجا ماندند. حدود هشتاد و اندی از مسلمان‌ها مدت‌ها در حبشه بودند و پادشاه حبشه، نجاشی همین که یاران رسول خدا را دید به پیامبر رو آورد و مسلمان شد. وقتی آیات قرآن را شنید، خصوصاً سوره مبارکه مریم را وقتی جعفر طیار بر ایشان قرائت کرد، ایشان دگرگون شد. همان‌جا یک آدم خردمندی بود، نگاه کرد دید کشیش‌هایی که آنجا بودند همه سر به زیر انداختند. آنچنان جذبه داشت این آیات قرآن مجید و سوره مبارکه مریم که نجاشی گفت: این سخن از همان‌جا نشأت گرفته که عیسی مسیح از همان‌جا مبعوث به رسالت شده است و اسلام آورده است. گفت: تا من حیات دارم شما مسلمان‌ها اینجا در امنیت و رفاه هستید و هرچه هم قریش خواستند و برای نجاشی هدایا فرستادند که بلکه اینها را از آن سرزمین اخراج کند، ایشان نپذیرفت. به هر حال پیامبر در مکه در فشار بودند. یک هجرتی به طائف داشتند. بعد از هجرت به طائف با دعوت مردم مدینه، انصار و بیعت مکرر که شد، پیامبر به مدینه تشریف آوردند. همین ایام پیامبر خدا در قُبا بودند. قبا یک دهکده‌ای نزدیک مدینه بود و در قبا توقف کردند. علت توقف‌شان در قبا این بود که امیرالمؤمنین(ع) بقیه مهاجرین، آنهایی که ضعیف بودند و زن‌ها را با خودش بیاورد و به رسول خدا ملحق شود. پیامبر در قبا ماندند تا امیرالمؤمنین(ع) آمدند و رسیدند. در این مدت کوتاهی که پیامبر قبا بودند، بلافاصله مسجد احداث کردند. آن روز قبا یک دهکده‌ای بود اما همان‌جا مسجد احداث کردند. شاید این آیه شریفه هم مربوط به آن مسجد باشد. ولو گفتند: ممکن است مربوط به مسجد نبوی در مدینه باشد. ولی برخی گفتند: این مسجد منظور است. «لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ‏ عَلَى‏ التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ» (توبه/108) مسجدی که اول روز تأسیس شد و سزاوار است انسان در آن مسجد قیام کند نه مسجد منافقین که مسجد ضرار است. پیامبر خدا به مدینه آمدند، در حال حرکت بودند و از قبا به طرف مدینه می‌آمدند، روز جمعه بود که وارد مدینه می‌شدند، به یک نقطه‌ای رسیدند و نماز جمعه را همان‌جا اقامه کردند. الآن یک مسجدی در مدینه به نام مسجد جمعه هست. پیامبر آنجا نماز جمعه خواندند. یکی از شرایط نماز جمعه این است که به جماعت خوانده شود، نشان می‌دهد از همان اول پیامبر خدا می‌خواستند تأثیر یک حرکت جهانی و حرکت عمومی و به تعبیر دیگر یک حکومت اسلامی تشکیل بدهند. آمدند وارد مدینه شدند و قبایل و افراد می‌آمدند مهار شتر پیامبر را می‌گرفتند که شما اینجا نزول اجلال بفرمایید. اینجا تشریف بیاورید، می‌خواستند این افتخار نصیب آنها شود. پیامبر خدا فرمود: این شتر مأمور است. هرجا زانو زد من همان‌جا توقف می‌کنم. آمد در همین نقطه‌ای که الآن مسجد رسول خداست، همین‌جا ناقه زانو زد و پیامبر این زمین را خریداری کرد و تبدیل به مسجد کرد. منتهی در این ایامی که هنوز مسجد ساخته نشده بود، در خانه ابوایوب انصاری، آنجا که نزدیک مسجد بود، همان‌جا حضرت سکونت کردند تا مسجد بنا شد. به هر حال پیامبر با آمدن به مدینه تشکیل حکومت دادند. این حکومت به تدریج گسترش پیدا کرد و پیامبری که در مکه تحت فشار و شکنجه‌ی کفار مکه بودند، هم ایشان و هم مسلمان‌ها کم کم اقتداری پیدا کردند، ابتدا که به مدینه آمدند با یهودیان مدینه یک عهدنامه‌ای را امضا کردند.
این عهدنامه خیلی جالب است. مردم دنیا بدانند پیامبر چه شخصیتی بود. پیامبر نیامده بود خونریزی کند، نیامده بود آدم‌کشی کند. پیامبر، پیامبر رحمة للعالمین است. «وَ ما أَرْسَلْناكَ‏ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبیاء/107) قرآن مجید با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می‌شود. در سیره پیامبر اشاره خواهیم کرد که قرآن مجید از شخص پیامبر چه تعبیراتی می‌کند. پیامبر رحمت بود، پیامبر رأفت بود. پیامبر اخلاق بود. یک معاهده‌ای را با یهودیان مدینه امضاء کردند. دین شما برای خودتان و دین ما هم برای خودمان، «لَكُمْ‏ دِينُكُمْ‏ وَ لِيَ دِينِ» (کافرون/6) اجباری نیست کسی بیاید دین اسلام را قبول کند. شما در کنار ما زندگی کنید، ما هم در کنار شما زندگی می‌کنیم. شما به دین خودتان و ما هم به دین خودمان. از ناحیه ما به شما آسیبی نمی‌رسد، شما هم به ما آسیبی نرسانید. این شروع اسلام است. یعنی پیامبر وقتی حکومت هم تشکیل می‌دهد با کسانی که خارج از محدوده و مرز دین اسلام هستند، برخوردشان برخورد مسالمت آمیز است. وقتی این جنگ‌ها با یهود بنی نظیر و یهود بنی قریظه و یهود بنی قینقاع که اینها در مدینه بودند اتفاق افتاد که نقض عهد از آنها شروع شد. آنها پیمان شکنی کردند و پیمان شکستند. بنی نظیر تصمیم گرفتند پیامبر خدا را به قتل برسانند و ترور کنند و الا قرار نبود، اینها زندگی‌شان را داشتند، پیامبر خدا هم با مسلمان‌ها زندگی‌شان را داشتند. «لا إِكْراهَ‏ فِي‏ الدِّينِ‏ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏» (بقره/256) اکراهی در دین نبود و هرکس هر دینی را می‌خواست انتخاب کند.
کم کم وقتی اسلام توسعه پیدا کرد و گرایش مردم به اسلام زیاد شد، خصوصاً در میان انصار مدینه تعداد زیادی از انصار بت پرست بودند. وقتی اسلام را یافتند و حلاوت و شیرینی دل را چشیدند، به اسلام اقبال کردند. همین بت پرستانی که تا دیروز بر بت سجده می‌کردند، در جنگ در صف مقدم جبهه فداکاری می‌کردند. امر بن جموح که با عصا راه می‌رفت، پایش مقداری مشکل داشت. در جنگ احد پسرانش آمدند خدمت پیامبر عرض کردند: یا رسول الله! پدر ما می‌گوید: من حتماً باید در جبهه شرکت کنم. این آدمی که در مدینه بت پرست بود. ما می‌گوییم: ما فرزندان تو جوان هستیم و به جبهه می‌رویم. او می‌گوید: نه! من هم باید بیایم. پیامبر او را به حضور طلبید. فرمودند: فرزندان تو هستند و تو مشکل داری. گفت: یا رسول الله! آنها می‌خواهند به سعادت برسند. چرا من به سعادت نرسم؟ من دلم می‌خواهد با همین عصا وارد بهشت شوم. نقل شده که در صف مقدم جبهه آمد و خودش و فرزندش هردو در احد شهید شدند. پیامبر خدا چه تحولی ایجاد کرد؟ در یک زمان کوتاهی آمد. جوان‌ها را که قلب پاکی دارند و هنوز قلب آلوده نشده است، به تعبیر امیرالمؤمنین که می‌فرماید: قلب نوجوان و جوان مثل زمین آماده‌ای است که هرچه در آن بریزی جواب می‌دهد. اما وقتی انسان یک گرایشی پیدا کرد و مدتی به دین معتقد شد، بازگرداندن آن خیلی مشکل است. پیامبر اینطور توانست انسان‌ها را متحول کند و این جز یک معجزه الهی نبود. هم سخن از حلقومی بیرون می‌آمد که آن حلقوم حق بود. «ما يَنْطِقُ‏ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏» (نجم/3و4) هم این سخن توأم با خلق بود. هم سخن حق بود و هم جدای از اینکه این سخن از حلقوم پاکی بیرون می‌آمد، از دل برمی‌خاست. سخن چون از دل برآید بر دل بنشیند و چون از زبان برآید از گوش تجاوز نکند. این سخن از دل برمی‌آمد. پیامبر خدا عامل بود به آنچه که می‌فرمود. نه تنها عامل بود، قرآن مجید می‌فرماید: تلاش پیغمبر برای هدایت انسان‌ها به قدری بود که گویی می‌خواست خودش را هلاک کند و جانش را در این راه بدهد. طمع داشت در اینکه انسان‌ها هدایت شوند.
سال ششم و سال هفتم سال‌هایی است که پیامبر نامه‌ها را شروع کردند به سران قبایل و ابرقدرت‌های آن زمان و ملوکی که بودند ولو این ملوک ابرقدرت نبودند اما در یک نقطه‌ای اینها صاحب نفوذ بودند. مثلاً در یمن ملوکی بودند که اینها از ابرقدرت فارس تبعیت می‌کردند یا در حیره، سلاطین حیره ملوک و پادشاه بودند. اما زیر مجموعه‌ی ابرقدرت فارس بودند. ملوکی در قسمت غرب بودند مثل فلسطین و دمشق و سوریه و ترکیه، اینها از ابرقدرت روم تبعیت می‌کردند. پیامبر خدا برای اینها نامه نوشت و این نامه‌ها ولو از نظر مضموم یک چیز بیشتر نبود ولیکن همه در راستای هدایت انسان‌ها بود. امروز نامه‌ای را عرض می‌کنیم که پیامبر خدا به بزرگ یمامه به نام هوذة بن علی نوشت. یمامه یک نقطه‌ای است در جزیرة العرب و در قسمتی است که به بحرین نزدیک است.
نامه‌ای که پیامبر نوشتند به کسی است که پادشاه و ملک در این منطقه بود. در نامه نوشتند: «من محمد رسول الله الی هوذة بن علی، سلام علی من اتبع الهدی» یک نکته هست عرض کنم. ما مسلمان‌ها وقتی به همدیگر برخورد می‌کنیم، می‌گوییم: سلام علیکم! اما چرا پیامبر اینجا فرمودند: «سلامٌ علی من اتبع الهدی»؟ سلام، سلامتی است. ما برای مسلمان‌ها سلامتی می‌خواهیم. اما برای کسانی که در مسیر اسلام نیستند، برای آنها سلام می‌کنیم که بیایند از هدایت تبعیت کنند. لذا پیامبر نامه را با این عبارت بیان کرد «سلامٌٍ علی من اتبع الهدی» سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند. ظلم و فساد نکند. بیاید از هدایت تبعیت کند. بعد مرقوم فرمودند: این یک خبر غیبی است. بدان دین من تا هرجایی که یک جنبنده‌ای هست، یک موجود متحرکی و یک موجود حی هست، تا همه آنجا ظاهر خواهد شد. این فرمایش پیامبر امروز محقق شد. نفرمودند: این دین من اختصاص دارد به یک قاره، به یک شبهه جزیره که جزیرة العرب باشد. نه! «سیظهر دینی الی منتهی» منتهی یعنی نهایت، نهایت خوف و حافر، خوف حیوانی است که سم داشته باشد. حافر حیوانی را می‌گویند که سم نداشته باشد مثل شتر! شتر سم ندارد. این حویانات، حیواناتی بودند که راه می‌رفتند. این کنایه است. تا هرجا راه هست مردم مسافرت می‌کنند و جا به جا می‌شوند، دین من به همه آنجا خواهد رسید و نفوذ می‌کند. این خبر غیبی رسول خداست. قرآن هم به همین حقیقت تصریح کرده است. قرآن می‌فرماید: «هُوَ الَّذِي‏ أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (توبه/33) خدا وعده داده «ِليُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» پیامبر هم فرمود: دین من ظاهر می‌شود برای هرجایی که انسان‌ها هستند. اگر کسی نگوید که آن روز قاره آمریکا شناخته شده نبود. آیا پیامبر، پیامبر آنجا هم هست؟ پیامبر فرمود: دین من برای همه جا هست.
بعد فرمودند: «و اسلم تسلم» اسلام بیاور تا سالم بمانی. این نامه را پیامبر به همین مضمون برای همه فرستادند. از پایین تا بالا، حالا یا یک ابرقدرتی بوده است، یا یک پادشاهی در یک منطقه بوده است یا رئیس قبیله‌ای بوده یا دم سرشناسی بوده است. «اَسلِم تُسلِم» اسلام بیاور تا سالم بمانی. سالم بمانی یعنی چه؟ سالم بمانی وقتی مسلمان شدی، مسلمان خونش محترم است. مالش محترم است. عِرض او محترم است. ناموسش محترم است. اینها جزء اصول اسلام است. وقتی انسان مسلمان شد در امنیت به سر می‌برد. هم امنیت دنیوی دارد، هم امنیت اخروی دارد. خداوند متعال در قرآن مجید می‌فرماید: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82) انسان مؤمن شد و ستم نکرد. امنیت برای اوست.
یکی از بزرگان می‌فرمود: هروقت یک اضطراب درونی و استرس پیدا می‌کنم و ناراحت می‌شوم این آیه به من آرامش می‌دهد. خدای متعال می‌فرماید: «الَّذِينَ آمَنُوا» کسانی که ایمان آوردند، «وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ» و خدا وعده‌ای که داده تخلف ناپذیر است. «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ‏ الْمِيعاد» (آل‌عمران/9) هم سلامت دنیوی خواهی داشت و هم سلامت اخروی خواهی داشت. جالب است پیامبر خدا این نامه را به شخصی به نام سلیط بن عَمر دادند. سَلیط یا سُلیط، سُلیط اگر باشد مصغر است. چون برادر ایشان سهیل بن عمر است. نام او مُصغر است شاید نام او هم مُصغر بوده است. حرف‌های این فرستاده را بشنوید که حرف‌های این فرستاده در حقیقت توضیح آن «اسلم تسلم» است. این فرستاده پیغمبر نزد هوذة بن علی آمد. نامه را تقدیم کرد و ایشان مطالعه کرد و دید نوشته «اسلم تسلم» این آقا، فرستاده پیامبر به ایشان گفت: تو بزرگ، آقا و رهبر مردم یمامه شدی. چه کسی تو را رهبر کرد؟ استخوان‌هایی که از بین رفته است. کسانی که کافر بودند، مثلاً پدران تو، تو را به این سمت گماشتند. چون می‌دانید پادشاهی موروثی بوده است. ولی سید و بزرگ می‌دانی چه کسی هست؟ «انما السید من تبع بالایمان» سید و آقا کسی است که پیروی از دین بکند. «ثم ضمن بالتقوی» بعد تقوا را پیشه کنی. این حرف‌ها حرف‌های فرستاده است. بعد به ایشان گفت: این کسانی که با رأی تو زندگی کردند، سعی کن اینها به وسیله تو بدبخت نشوند. شقی نشوند. «و انی آمرک بخیر مأمورٌ به» من تو را به بهترین چیز دعوت می‌کنم. و به تو می‌گویم: پرهیز کن از چیزی که بایستی پرهیز کنی. «آمرک بعبادة الله» بیا خدا را بندگی کن. «و انهاک عن عبادة الشیطان» این دو اصل است. بندگی خدا و اعراض از شیطان. چون شیطان دشمن انسان است. این آیاتی که در قرآن مجید هست، خدای متعال می فرماید: شیطان دشمن شماست.
«فان فی عبادة الله الجنة» فایده عبادت خدا بهشت است. «و فی عبادة الشیطان النار». «فان قبلتَ قلتَ ما رجوتَ» اگر گوش کردی و این حرف را گفتی و مسلمان شدی، همان امیدی که داری به او می‌رسی، «و امنتَ ما خِفتَ» ایمن می‌شوی از چیزی که می‌ترسی. اما اگر نپذیرفتی، «بینما و بینک کشف الغطاء و هو المطلع» امر به آخرت، بگذار پرده‌ها کنار برود و آخرت معلوم شود، آنجا معلوم می‌شود چه خبر است.
هوذة وقتی این حرف‌‌ها را شنید به فرستاده پیامبر گفت: «قد کان لی رأیٌ اختبر به الامور» من در این کارها صاحب رأی و صاحب نظر هستم، با رأیم امور را ارزیابی می‌کنم و سنگین و سبک می‌کنم ببینم چه بایستی بکنم؟ الآن فقط تو هستی. من الآن بر رأی خود مسلط نیستم. متحیّر شدم و نمی‌توانم تصمیم بگیرم. «فموضعه من قلبی هواء» من الآن دلم نزد خدا نیست. مسلط بر رأی خود نیستم. «فاجعل لی فصحتاً یرجوا الیها الیّ فیها ربی فاجیبُک انشاءالله» یک مهلتی به من بده من رأی و نظرم را سبک و سنگین کنم، بعد به شما جواب می‌دهم.
بعد از آن یک شخصی از دوستان این هوذة پادشاه یمامه، از دمشق بر او وارد شد به نام الاکوان، اکوان دمشقی، یک آدم جا افتاده مسیحی بود. اجازه ملاقات گرفت و داخل شد. هوذة تا او را دید گفت: یک نامه به من از شخصی در مدینه رسیده است و مرا به اسلام دعوت کرده است. من جواب او را ندادم. منتظر هستم چه بگویم. ایشان در پاسخ گفت: «لم لا تجیبوا» چرا جواب نمی‌دهی؟ «قال ضنمتُ بدینی» یعنی من بخیل هستم و نمی‌توانم از دینم دست بکشم. من مثل تو مسیحی هستم و نمی‌توانم دست از دینم بکشم. من فعلاً حکومت می‌کنم و اگر بیایم از این پیامبر اطاعت کنم، مردم من و کسانی که زیردست من هستند از من جدا می‌شوند. «قال» این شخص رومی به او گفت، اگر از او پیروی کنی همین ملک تو و مقام تو برقرار می‌ماند. خیر تو در این است که پیروی کنی. «و انه النبی العربی الذی بشر به عیسی بن مریم» گفت: این همان پیامبری است که عیسی بن مریم به او خبر داده است.
یک نکته را از قرآن عرض کنم، چون در آستانه‌ی ولادت پیامبر هستیم، اگر مسیحی‌ها در آن زمان، خصوصاً مسیحی‌ها توجه کنند. اگر مسیحی‌ها در آن زمان وقتی آن آیات نازل شد، اگر واقعاً چنین نبود اعتراض می‌کردند. خدای متعال در قرآن مجید مکرر می‌فرماید: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ‏ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ» (اعراف/157) هم در تورات نوشته شده و هم در انجیل، اوصاف پیامبر هم نوشته شده است. در سوره مبارکه صف خداوند متعال از قول حضرت عیسی نقل می‌کند «يا بَنِي‏ إِسْرائِيلَ‏ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ» (صف/6) نیامدند اعتراض کنند. چرا نیامدند اعتراض کنند؟ قرآن می‌فرماید: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ‏ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» (بقره/146) اینها پیغمبر را مثل بچه‌هایشان می‌شناسند. چطور فرزندانشان را می‌شناسند؟ یعنی تمام خصوصیات، اوصاف پیامبر در تورات و انجیل آمده بود.
بزرگ یهود به برادرش ابو یاسر گفت: من برایم قابل قبول نیست که پیامبری از اولاد اسحاق خارج شود و در اولاد اسماعیل داخل شود. ولی برخی هم آمدند مثل مخیریق که یهودی بود و آدم متمکنی بود، در جنگ احد آمد به یهودی‌ها گفت: می‌دانید این پیامبر خداست. آمد تمام اموالش را به پیامبر بخشید و بعد در جبهه احد شهید شد. قرآن مجید راجع به نصاری و مسیحی‌ها این عبارت را دارد، می‌فرماید: «تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ‏ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (مائده/83) پیامبر می‌بینی اینها وقتی آیات قرآن را می‌شنوند، گریه می‌کنند.
علی ای حال ایشان گفت: این پیامبر همان پیامبری است که در قرآن آمده است. اسم ایشان در انجیل مکتوب است، آمده محمدٌ رسول الله! بعد ایشان یک نامه برای پیامبر نوشت. پادشاه یمامه یک نامه نوشت. بعدها نوشت آن دینی که تو دعوت می‌کنی ما را به سوی آن دین، چقدر نیکوست و چقدر زیباست. «اسلم تُسلَم». «و انا شاعر قومی و خطیبهم و العرب تهاب مکانی» من خطیب قوم خودم و شاعر قوم خودم هستم و عرب از من وحشت دارند. «فاجعل لی بعض الامر اتبعک» یک مسئولیت و منصبی برای من قرار بده و مرا جانشین خود کن. این جمله را گفت. پیروی و منصب پیامبر چیزی نیست که دست پیامبر باشد که کسی را جانشین خود قرار بدهد. کسی که دنبال مقام است، خدای متعال بهتر می‌داند چه کسی را جانشین قرار بدهد. این سؤال مکرر از پیامبر شده است که یا رسول الله! شما مقام خودتان را بعد از خودتان به ما واگذر می‌کنید؟ من از شما تبعیت می‌کنم. پیامبر فرموده است در پاسخ که این کار به دست من نیست. این کار به دست من نیست. این دست خداست و او باید تعیین کند. لذا ما امامیین معتقد هستیم که امام را باید خدا تعیین کند. بعد هم یک جایزه به این فرستاده داد، لباس‌هایی داد و یک هدیه برای پیامبر فرستاد و طولی نکشید این شخص از دنیا رفت.
شریعتی: تسلط شما به تاریخ با بیان شیرین شما واقعاً شنیدنی است و ما را سر ذوق می‌آورد. انشاءالله دوستان مباحث را پیگیری کنند که تا حدودی با سیره‌ی انبیاء، با سیره‌ی نبی ختمی و سیره اهل‌بیت گرانقدرشان آشنا شویم امروز صفحه 159 قرآن کریم آیات 68 تا 73 سوره مبارکه اعراف در سمت خدای امروز تلاوت خواهد شد. چقدر خوب است که ثواب تلاوت این آیات را هدیه کنیم به روح بلند و آسمانی و ملکوتی پیامبر اعظم و اهل‌بیت گرانقدرشان.
«أُبَلِّغُكُمْ‏ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ «68» أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «69» قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «70» قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ «71» فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ «72» وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «73»
ترجمه: من پيام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و براى شما خيرخواهى امينم. آيا تعجّب كرديد كه بر مردى از خودتان، مايه‏ى تذكّرى از سوى پروردگارتان آمده تا او شما را (از عواقب گناهان و انحراف‏ها) بيم دهد؟ و به ياد آوريد هنگامى را كه خداوند، شما را پس از قوم نوح جانشينان آنها قرار داد و شما را در آفرينش توانايى افزود، پس نعمت‏هاى خدا را به يادآوريد، باشد كه رستگار شويد. (قوم عاد به حضرت هود) گفتند: آيا به سوى ما آمده‏اى تا فقط خدا را به بپرستيم و آنچه را پدران ما مى‏پرستيدند رها كنيم؟ اگر از راستگويانى، پس آنچه (از عذاب الهى) به ما وعده مى‏دهى بر ما بياور. (حضرت هود، با ديدن سرسختى قوم عاد) گفت: پليدى و خشم و عقوبت از سوى پروردگارتان بر شما حتمى شد. آيا با من درباره‏ى نام‏هايى جدل مى‏كنيد كه شما و نياكانتان بر آن (بت‏ها) نهاده‏ايد؟ خداوند نسبت به حقّانيّت معبودهاى شما برهانى نازل نكرده است. پس منتظر (قهر الهى) باشيد، من هم با شما از منتظرانم. پس هود و همراهان (فكرى و عملى) او را به رحمتى از خود نجات داديم، و كسانى كه آيات مارا دروغ شمردند و مؤمن نبودند، ريشه‏كن كرديم. و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم. او نيز مثل حضرت نوح و هود در دعوت مردم به توحيد) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست. همانا از طرف پروردگارتان معجزه و دليلى آشكار براى شما آمده است. اين شتر ماده (از جانب) خداوند براى شما آيه ونشانه است، (مزاحم آن نشويد و) بگذاريد در زمين خدا بچرد، و گزندى به آن نرسانيد كه عذابى دردناك شمارا خواهد گرفت.
شریعتی: انشاءالله در این روزها بهترین‌ها برای شما اتفاق بیافتد. جمعی از دوستان ما در مشهد هستند، زائر اولی‌های ما و دوستانی که با همت و همکاری شما و اوقاف و امور خیریه، این روزها به پابوسی امام هشتم مشرف شدند. این روزها حاج آقای عالی اینها را همراهی می‌کنند. این سخنرانی پنج‌شنبه از طریق برنامه سمت خدا پخش می‌شود. امشب و فردا از روزها و شب‌های ممتاز است، روز هفدهم ربیع یک اعمالی دارد که بد نیست حاج آقای نظری به آن اشاره کنند و بعد از آقای سید رضا صدر بشنویم.
حاج آقای نظری منفرد: فردا روز بسیار مبارکی هست. ولادت پیامبر اکرم و فرزند بزرگوارشان (سلام الله علیهما) است. فردا روزه‌اش مستحب است. انسان غسل کند و دو رکعت نماز هست با آدابی که آمده است. زیارت پیامبر اکرم و زیارت امیرالمؤمنین وارد هست. انشاءالله عزیزان فراموش نکنند.
شریعتی: این هفته داریم از شخصیت علمی و تلاش‌ها و مجاهدت‌های مرحوم سید رضا صدر صحبت می‌کنیم و از ایشان یاد می‌کنیم. کتاب «راه محمد(ص)» بسیار کتاب خوبی است و کتاب سال ولایت هم شناخته شده است. سیره و زندگی پیامبر را خیلی روان به رشته تحریر درآوردند. از همه دوستانی که این کتاب را تدوین کردند تشکر می‌کنیم. حاج آقای نظری با مرحوم سید رضا صدر محشور بودند و مراوده داشتند.
حاج آقای نظری منفرد: مرحوم آیت الله صدر اخوی بزرگ حضرت آیت الله سید موسی صدر بودند که در لبنان بوده است. مرحوم آقای صدر پسر حضرت آیت الله العظمی آقای سید صدر الدین صدر هستند. عالم بزرگواری بودند و خود ایشان یک شخصیت جامعی بین معقول و منقول بودند. شب‌های پنجشنبه ایشان در منزلشان یک جلسه‌ وضع برای روحانیون داشتند. منزل ایشان هم اتاق‌ها و هم حیاطشان از جمعیت پر می‌شد. خود ایشان مباشرتاً سخنرانی می‌کردند. خیلی مفید بود و ما سعی داشتیم حضور پیدا کنیم در جلسات سیر اخلاق ایشان، مستحضر هستید که در حوزه رسم هست که آقایان روحانیون برای خودشان درس اخلاق دارند. یکی از روزها هم در مدارس هست و هم در حوزه درس اخلاق هست و باید باشد. اخلاق باید در کنار علم آموزی باشد. مثل دو بال پرنده که برای پرواز به این دو بال نیاز است. ایشان مدرس توانمندی بودند هم در رشته منقول و هم در رشته معقول، من یادم هست تدریس می‌کردند. جدای از این قلم زیبایی داشتند. ایشان کتاب‌های زیادی را فارسی نوشتند، قلم جذابی داشتند. وقتی انسان کتاب‌های ایشان را می‌بیند دوست دارد بخواند. تفسیر سوره حجرات دارند. کتاب خوبی است و ایشان به فارسی نوشتند. یک کتابی ایشان در اثبات وجود خدا نوشتند به نام «نشانه‌هایی از او» من پیشنهاد می‌کنم این کتاب را حتماً ببینند. شاید هزار دلیل برای اثبات وجود خدا نقل کرده است. کتاب خیلی جالبی است. کتاب در مورد حسد دارند، در مورد صبر دارند. ایشان با روح بزرگی که داشتند اول این کتاب می‌فرمایند: من تاریخ نویس نیستم و نمی‌توانم سیره پیامبر را به تصویر بکشم. گوشه‌ای از زندگی پیامبر را در دوازده بخش تنظیم کردند.
حاج آقای نظری منفرد: خدایا این روز مبارک هفده ربیع را بر همه مسلمان‌ها مبارک گردان. خدایا باران رحمتت را بر ما نازل کن. خدایا جوان‌های عزیزی که این روز را روز ازدواج و شروع زندگی‌ قرار دادند، زندگی خوبی برای آنها قرار بده. کسانی که هنوز وسیله ازدواج برایشان فراهم نشده، وسیله ازدواج را برای آنها فراهم بفرما. فرج آقا امام زمان را نزدیک بفرما. خدایا از لغزش‌های ما درگذر. نورانیت دل و صفای باطن و توفیق عمل صالح به همه ما مرحمت بفرما.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group