غلو اهل سنت در مورد خلیفه اول
مفتیان وهابی همواره به شیعه تهمت و افترا میزنند که شیعه غالی است و در مورد امامانش غلو میکند و مقام آنان را بالاتر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میداند. در این مطلب میخواهیم بیان کنیم که این شیعه نیست که مقام امامانش را بالاتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) میبرد، بلکه این خود برادران اهل سنت هستند که در کتب خود روایاتی دارند که مقام خلفایشان را از مقام پیامبر بالاتر نشان میدهد!
اهل سنت برای اینکه بتوانند مقام صحابه را بالا ببرند، معمولاً مقام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را پائین میآورند تا بتوانند برای صحابه، مقام و منزلتی تثبیت کنند. به این روایات از أنس بن مالک دقت کنید؛ «جاءت امرأة من الأنصار فقالت: «یا رسول الله! رأیت فی المنام کأن النخلة آلتی فی داری وقعت، و زوجی فی السفر. فقال: یجب علیک الصبر فلن تجتمعی به أبدا.» فخرجت المرأة باکیة فرأت أبابکر، فأخبرته بمنامها و لم تذکر له قول النبی (صلی الله علیه و سلم)، فقال: «إذهبی فإنک تجتمعین به فی هذه اللیلة.» فدخلت إلی منزلها و هی متفکرة فی قول النبی (صلی الله علیه و سلم) و قول أبی بکر، فلما کان اللیل و إذا بزوجها قد أتی، فذهبت إلی النبی (صلی الله علیه و سلم) و أخبرته بزوجها، فنظر إلیها طویلا فجاءه جبرئیل و قال: «یا محمد! الذی قلته هو الحق، و لکن لما قال الصدیق إنک تجتمعین به فی هذه اللیلة استحیا الله منه أن یجری علی لسانه الکذب، لأنه صدیق فأحیاه. [۱] یک روز یک خانمی از انصار پیش نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: «که من دیشب خواب وحشتناکی دیدم، در خواب دیدم که در حیاتمان درخت تنومند خرما هست، شکسته شد و در دامن من افتاد، همسرم هم در سفر است و من نگرانم.» رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «تسلیت می گویم، همسرت در سفر از دنیا خواهد رفت و تو بیوه خواهی شد.» زن نالان و گریان بیرون آمد. در بین راه، ابوبکر را دید. به او نگفت که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابم را تعریف کرده است، خوابش را برای او هم تعریف کرد، ابوبکر به او گفت: «امشب شوهرت به خانه تو خواهد آمد و با تو همبستر خواهد شد.» زن به خانه رفت، در حالی که فکر میکرد و سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با سخن ابوبکر مقایسه میکرد. در همین موقع صدای در را شنید. درب را باز کرد و دید که شوهرش آمده است. فردا خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و گفت: «شما در مورد خواب من اینگونه گفتید و ابوبکر اینگونه گفتند.» جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد! آنچه گفتهبودی که او کشته میشود، حق بود و ایشان مرده بود، ولی وقتی جناب ابوبکر به آن زن گفت که شما با شوهرت در رختخواب خواهید خوابید! خداوند حیا کرد که سخن ابوبکر دروغ از آب درآید، چون او صدیق است و خداوند شوهر این زن را به احترام ابوبکر زنده کرد.»!
آیا طبق این حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کذاب است یا نه؟ آیا صدیق بودن ابوبکر برای خداوند مهمتر است از این که سخن پیامبرش را تکذیب کند! بهراستی اگر پیامبری که خدایش او را برای هدایت انسانها مبعوث کرده است، سخنش حتی در یک مورد کذب باشد، آیا میشود که به سایر سخنان او اعتماد کرد! آیا این نقض حکمت الهی نیست، مردمی را نسبت به پیامبرشان بیاعتماد کند برای اینکه صدیق بودن دیگری را اثبات کند! آیا نمیشد که خداوند حکیم صداقت ابوبکر را از طریق دیگری اثبات کند که نبوت پیامبرش زیر سؤال نرود؟! آیا این انصاف است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنزیل مقام بدهید تا برای ابوبکر مقام ثابت کنید؟! آیا به هیچ شکل دیگر نمیشود برای خلیفه اول فضیلت بتراشید؟!
عمق فاجعه تا جایی است که؛ در برخی کتب ابوبکر را از جبرئیل هم بالاتر میبرند میگویند: «أن رجلا مات بالمدینة فأراد النبی (صلی الله علیه و سلم) أن یصلی علیه فنزل جبریل و قال: یا محمد لا تصل علیه، فامتنع؛ فجاء أبوبکر فقال: یا نبی الله صل علیه فما علمت منه إلا خیرا؛ فنزل جبریل و قال: یا محمد صل علیه، فإن شهادة أبی بکر مقدمة علی شهادتی. [۲] روزی مردی از دنیا رفت و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواست برای او نماز بخواند، جبرئیل گفت: برای او نماز نخوان؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برگشت و نماز نخواند. ابوبکر آمد و گفت: «یا رسول الله! بر او نماز بخوان، من از او جز خیر ندیدم؛» جبرئیل آمد و گفت: «یا رسول الله! بر او نماز بخوان، چون شهادت ابوبکر مقدم بر شهادت من است.»!
اینها اصلاً و ابداً غلو نیست! چون در شأن خلفاء راشدین است؛ اما اگر شیعه این را در مورد ائمه (علیه السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) بگوید، (که البته نمیگوید) مهدورالدم و المال میشود. واقعاً که چگونه است که این برادران مسلمان؛ عیبهای خویش را نمیبینند که هیچ، بلکه با تمام گستاخی آنها را به دیگران نسبت میدهند و اضافه بر آن حکم قتل سایر مسلمین را به خاطر این افتراها و تهمتها هم صادر میکنند! مگر اینها این آیه شریفه را نخواندهاند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ... [حجرات/ ۱۲] اى کسانی که ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پارهای از گمانها گناه است...»
جالب اینکه آنان همواره به شیعیان ایراد میگیرند که شیعه اعتقاد دارد که امامانش از علم غیب باخبر هستند و این عقیده شیعه ناقض این آیه شریفه است: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ [انعام/۵۹] و نزد اوست کلیدهای غیب و جز او کسی از آنها آگاه نیست.» شیعه در جای خود به این شبهه پاسخ داده است؛ که طبق آیات دیگر قرآن کریم مثل این آیه: «و ماکان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء [آلعمران/۱۷۹] و خداوند قصد ندارد که شما را از غیب آگاه سازد. ولی از میان فرستادگانش هر که را بخواهد (برای آگاه کردن از غیب) برمیگزیند.» با اذن خداوند سایرین نیز میتواند علم غیب داشته باشند. حال جای این پرسش از این مفتیان است که شمایی که اعتقاد دارید غیر از خدا کسی علم غیب ندارد چرا در مورد خلفای خود ادعا دارید که علم غیب میدانند به این مثال: «ابوبکر، بیست وثق ( شصت صاع، برابر پنج من) خرما بر روی درخت نخل خرما داشت که به طور هدیه به عائشه داده بودند و قبل از رحلت خویش فرمودند: «ای دختر عزیزم،...من بیست وثق خرما به تو هدیه نموده بودم اگر تو همان موقع این مقدار را میچیدی، پس در ملکیت تو میبود، اما الآن آن مال همه وارثین است که در آن دو برادر و دو خواهر تو هم شریک هستند، پس طبق احکام قران کریم، اکنون آن را تقسیم کن.» امالمؤمنین عائشه عرض کردند: «...لیکن شما به من بگویید که خواهر من فقط (اسماء) یکی است و شما میفرمائید دو خواهر! پس خواهر دومی کیست؟» ابوبکر گفت: «در رحم بنت خارجه (یکی از همسران ابوبکر) دختر است. پس تو وصیت مرا بپذیر و به آن عمل کن»![۳] آیا انسان منصفی پیدا میشود تا در بین ما داوری کند؛ اگر غیر خدا علم غیب ندارد پس چرا خلیفه اول به اعتقاد شما، علم غیب دارد! و اگر غیر خدا هم علم غیب دارد پس چرا امامان شیعه که اهلبیت پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) هستند، نداشته باشند؟!
پینوشت:
[۱]. شیخ عبدالرحمن صفوری، نزهة المجالس، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج۲، ص ۱۸۴
[۲]. مصباح الظلام، جردانی، ناشر: دار الکتب العلمیه، بیروت، ج ۲، ص ۲۵
[۳]. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ناشر: دار صادر، بیروت، ص ۶۱ مطبوعهی فخر المطابع لکهنوی.