دروغی که صاحبش را رسوا میکند!
حدیث شریف «إنما فاطمة مضغة منى فمن آذاها فقد آذاني.[۱] فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده» در منابع بسیاری از اهل سنت به شکل تواتر ذکر شدهاست. بهطوری که جای انکار آن را برای کسی باقی نگذاشتهاست. از طرفی دیگر هر کس که این حدیث را بشنود همواره این سؤال در ذهنش متبلور میشود که به راستی چه کسی یا چه کسانی قرار بوده موجبات خشم و نارضایتی دختر گرامی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم آورند، که رسول اکرم در زمانها و مکانهای بسیاری این سخن را ذکر فرمودهاند. همین امر موجب شده که برخی دست به کار شوند و برای توجیه این سخن به جعل احادیثی برای پوشاندن حقیقت بپردازند از آن جمله جعل حدیث خواستگاری امیرالمومنان (علیه السلام) از دختر ابوجهل است. که در این مقاله به بررسی گوشههایی از آن میپردازیم؛
منبع اصلى قصه خواستگارى امير مؤمنان (عليه السلام) از دختر ابوجهل، رواياتى است كه محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود آورده است. مسور بن مخرمه گفت: «علی از دختر ابوجهل خواستگارى كرد، پيغمبر را بر منبر ديدم كه در اينباره سخن مىگفت و من نوجوانى بودم كه به حد بلوغ رسيده و محتلم مىشدم، شنيدم مىفرمود: «فاطمه از من است و من مىترسم در دينش دچار فتنه شود،... من نمىخواهم حرامى را حلال و حلالى را حرام كنم؛ ولى به خدا سوگند بدانيد دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در يكجا با هم جمع نمىشوند.»[۲] و روایت بعدی در صحیح بخاری اینگونه است؛ «مسور گفت: علي به خواستگارى دختر ابوجهل رفت، فاطمه شنيد، نزد پدر آمد و عرض كرد: «اطرافيانت گمان مىكنند براى دخترانت ناراحت و خشمگين نمىشوی، علی قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد». رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «همانا بدانيد، فاطمه پاره تن من است، دوست ندارم چيزى ناراحتش كند، به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در يكجا جمع نمىشوند.» پس از اين بود كه علی از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد.»[۳] البته روايات ديگرى نيز در اينباره در كتابهاى اهل سنت وجود دارد؛ ولى از آن جايى كه كتاب بخارى برترين كتاب روائى اهل سنت است، ما به نقد اين دو روایت بسنده مىكنيم. بىترديد اگر ريشه اين روايات زده شود، تكليف بقيه آنها نيز روشن خواهد شد.
بررسی سوابق مسور بن مخرمه راوی اصلی روایت؛ در تمام رواياتى كه اهل سنت آوردهاند؛ به ويژه در صحيح بخارى و مسلم، سند به فردى به نام مسور بن مخرمه، از مريدان خاص عبد الله بن زبير مىرسد، وى از لشكريان ابن زبير بود كه در حمله يزيد به مكه مكرمه، با سنگى كه از منجنيق سربازان يزيد پرتاب شده بود به همراه تعدادى ديگر كشته شد. براى اثبات دشمنى مسور بن مخرمة با اهل بيت (عليهم السلام)، همين بس كه خوارج با او رابطه خوبى داشته و او را از خودشان مىدانستند. ذهبى درمورد مسور بن مخرمه مىنويسد: «قال الزبير بن بكار: كانت [الخوارج] تغشاه و ينتحلونه. خوارج او را تحويل گرفته و از خودشان مىدانستند.»[۴] همچنين او از طرفداران معاويه بود به حدى كه هر وقت نام معاويه را مىشنيد، بر او درود مىفرستاد. ذهبى در سير اعلام النبلاء در اينباره مىنويسد: «قال عروة: فلم أسمع المسور ذكر معاوية إلا صلى عليه.[۵] از مسور نشنيدم كه يادى از معاويه بكند و بر او درود نفرستد.» آيا روايت چنين شخصى را مىتوان در حق اهل بيت (عليهم السلام) پذيرفت؟
ناسازگاری تناسب سِنّی مسور با ادعای او مبنی بر شنیدن روایت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)؛ نگاهى به شرايط سنى راوى بر اساس آن چه عالمان رجال اهل سنت گفتهاند بسيار جالب و شنيدنى است. مسور بن مخرمه، در سال دوم هجرت در مكه به دنيا آمده و در سال هشتم هجرت وارد مدينه شدهاست. از طرف ديگر نقل كردهاند كه قضيه خواستگارى از دختر ابوجهل نيز در سال هشتم هجرى بوده؛ يعنى مسور بن مخرمه در زمان وقوع قضيه، فقط شش سال بيشتر نداشتهاست. ابن حجر عسقلانى در الإصابة مىنويسد: «مسور دو سال پس از هجرت به دنيا آمد و پس از فتح مكه در ماه ذى حجه سال هشتم وارد مدينه شد كه عمرش شش سال بيشتر نبود.»[۶]
مسور بن مخرمه در شش سالگي محتلم مىشد! در روايت بخارى آمده كه مسور مىگويد من اين قضيه را در زمانى شنيدم كه «محتلم» مىشدم. حال پرسش ما اين است؛ هنگامى كه سن محتلم شدن و بلوغ جنسي، پانزده سالگى است، چگونه است كه يك پسر شش ساله محتلم شود؟ ابن حجر عسقلانى كه متوجه اين مشكل اساسى شده، همانند عادت هميشگیاش چشمانش را بسته، اينگونه توجيه كردهاست، كه ممكن است مقصود از «محتلم» معناى لغوى آن يعنى بلوغ عقلى باشد، او در اینباره میگوید: «سند و مأخذ اين نقل اشكال دارد؛ زيرا هيچگونه اختلافى نيست كه مسور پس از هجرت به دنيا آمده و داستان خواستگارى از دختر ابوجهل شش يا هفت سال پس از تولد مسور بودهاست؛ پس چگونه محتلم مىشدهاست؟ البته احتمال دارد كه مقصود از محتلم شدن معناى لغوى آن؛ يعنى عقل باشد.»[۷] در پاسخ به اين توجیه آبکی ابن حجر باید گفت: «اولاً: اين توجيه بر خلاف لغت و عرف است و عاقلان چنين توجيهى را نمىپذيرند؛ ثانياً: بر فرض كه «احتلام» در لغت به معناى درك و عقل نيز آمدهباشد، بر مسور بن مخرمه قابل تطبيق نيست؛ زيرا طبق روايت صحيح مسلم، در همان زمانى كه او در مدينه بود، از درك مسائل ابتدايى بیبهره بوده؛ از جمله آن كه، عورت خود را از مردم و حتى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نمىپوشانده است و باك نداشتهاست كه برهنه در ميان مردم راه برود.[۸] از اين رو، چگونه مىتوان بلوغ او را در شش سالگی، به بلوغ عقلی، توجيه نمود.
مسور بن مخرمه، تنها شاهد ماجرا بود! جالب اين است كه از ميان آن همه صحابی نامدار، فقط اين بچه شش ساله آن را شنيده و نقل كرده است. مشخص نيست كه چرا بقيه اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كه در مسجد حاضر بودند، اين قضيه را نشنيده و نقل نكردهاند؟ بررسی احوال راوی این روایت به تنهایی برای اثبات افسانه بودن آن کافی است، هر چند اشکالات دلالتی بسیاری بر این روایت جعلی وارد است که در جای خود اثبات میکنیم. ولی جای تعجب و تأسف است که برادران اهل سنت در جایی که مدعیانی میخواهند فضیلتی برای علی (علیه السلام) ثابت کنند با ارائه هزاران دلیل و سند و مدرک توسط او، باز اشکال تراشی میکنند یا در صورت پذیرش به تاویل و تفسیر و توجیه آن، آنگونه که میل دارند میپردازند. ولی در جایی که قرار است تهمتی بر علی (علیه السلام) وارد شود با دیده اغماض مینگرند و مشکوکترین روایات را به راحتی میپذیرند و به آن استناد میکنند. براستی کتمان حق تا کی؟ آیا میشود در پشت ادعاهای پوچ و تو خالی، حقیقت را پنهان کرد؟در کدام آیه یا روایت آمده که هر چه بخاری در کتابش بیاورد صحیح است و بررسی سندی نمیخواهد؟
پینوشت:
[۱]. مستدرك، حاكم نيشابوري، تصحیح: يوسف عبد الرحمن المرعشلی، ج ۳، ص ۱۵۹
[۲]. البخاري الجعفي، صحيح البخاري، تحقيق: مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة، بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷-۱۹۸۷. ج ۳، ص ۱۱۳۲، ح۲۴۴۳.
[۳]. البخاري الجعفي، صحيح البخاري، تحقيق: مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة، بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷-۱۹۸۷، ج ۳، ص ۱۳۶۴ ح ۳۵۲۳، كتاب فضائل الصحابة، ب ۱۶، باب ذِكْرُ أَصْهَارِ النَّبِيِّ (صلى الله عليه و سلم) مِنْهُمْ أَبُو الْعَاصِ بْنُ الرَّبِيعِ،
[۴]. الذهبي، سير أعلام النبلاء، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ، ج ۳، ص ۳۹۱.
[۵]. الذهبي، سير أعلام النبلاء، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ، ج ۳، ص ۳۹۲/ تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۷هـ ، ۱۹۸۷م، ج ۵، ص ۲۴۶.
[۶]. ابن حجر العسقلاني، الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل، بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲ ، ۱۹۹۲، ج ۶، ص ۱۱۹.
[۷]. ابن حجر العسقلاني الشافعي، تهذيب التهذيب، ناشر: دار الفكر، بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۴ ه.ق، ۱۹۸۴م، ج ۱۰، ص ۱۳۷.
[۸]. مسلم نيشابوري، صحيح مسلم، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، ج ۱، ص ۲۶۸، ح۳۴۱، كتاب الحيض، باب الاِعْتِنَاءِ بِحِفْظِ الْعَوْرَةِ.