منظرهای خواندنی پیرامون تشبیه و تجسیم
یکی از مسائلی که به شدت گریبانگیر وهابیت است، مسئله تجسیم و تشبیه خداوند متعال است. تجسیم یعنی اینکه کسی خدا را جسم بداند و تشبیه آن است که بر خلاف آیات قرآنی مثل آیات سوره اخلاص و آیه «لیس کمثله شیء» [شورا/۱۱] که میفرمایند : خداوند همتا و مانند ندارد، کسی اوصاف و افعال خدا را شبیه و مانند مخلوقات بپندارد.
شما هم از کسانی هستید که احیانا دفاعیات وهابیون در این باره را خوانده و یا در شبکههای وهابیت شنیدهاید، شاید از کسانی باشید که میگویند: این وهابیها، خودشان میگویند، به تجسیم و تشبیه قائل نیستیم؛ شما چرا اصرار دارید که هستند؟ پس خوب است این منظره را بخوانید.
فرض کنید که یک دوست به ظاهر سنی دارید به نام «بَکر» و با او به کنار دامنه کوهی رفته و آتشی بر پا ساختهاید و سیب زمینیای در آتش انداختهاید تا نوش جان بفرمایید.
به یاد میآورید که یک بار به شما درباره وهابی بودن او هشدار داده بودند و نیز به خاطر برخی مسائل دیگر دوستیتان به سردی گرائیده بود. شما جهت آزمایش از او درباره تجسیم و تشبیه پرسیده بودید و وی صد بار قسم یاد کرده که والله و بالله من چنین اعتقادی ندارم و در همان موقع، مبتنی بر سفارشات ائمه (علیهم السلام)، قضاوت شما این بوده که وقتی خودش میگوید این چنین نیستم، پس چه اصراریست که به وی چنین سوء ظنی داشته باشید.
حال در دامنه کوه، «بَکر» به همراه شما بر روی تخته سنگی نشسته و سیب زمینیها، درون آتشی در کنارتان در حال کباب شدنند.
شما به بکر میگوئید: گردش در طبیعت و کوه صحرا و دل کندن از شهرهای پر سر و صدا واقعا فوائد بسیاری دارد. اینطور نیست؟
بَکر پاسخ میدهد : بله همینطور است.
شما : فکرش را بکن که ما در گیر و دار زندگی ماشینی امروزه چقدر از تفکر در آفاق و نشانههای عظمت و بزرگی خدای یگانه جلّجلاله غافلیم!
بَکر : بله همینطور است.
شما : کوه، دریا، دشت، صحرا، آسمان وَ وَ وَ وَ... الله اکبر
بَکر : راستی از آسمان گفتی و از عظمت خدا یاد کردی، یاد یک حدیث از کتاب احمد بن حنبل افتادم.
شما : بفرما.
بَکر : احمد بن حنبل (رضی الله عنه) از عبدالله بن مسعود (رضی الله عنه) و او از پیامبراعظم (صلی الله علیه و سلم) نقل میکند که خداوند، آسمانها را روی انگشت خود نگه میدارد.
شما که متعجب شدهاید یک لحظه سوال و جوابتان را درباره تجسیم و تشبیه با او را به یاد میآورید؛ زود با خودتان میگویید، لعنت برشیطان، بکر برادر دینی من است، خودش قسم خورده که اعتقادی به تجسیم و تشبیه الهی ندارد؛ یا سهوی اتفاق افتاده و یا معتقد به معنای دیگری از این حدیث است که منجر به تجسیم و تشبیه نشود. مثلا این تعبییر، تأویل به این معنا میشود که حفظ آسمانها در مقایسه با قدرت الهی چیزی نیست.
در این هنگام بکر که متوجه درنگ غیرطبیعی شما شده است، میگوید : ببینم نکند تو از شیعیانی هستی که برای صحابه ارزشی قائل نیستند و شکی در نقل عبدالله بن مسعود یا... داری ؟
شما فورا سخن بکر را قطع میکنید و میگویید : نه، نه، این چه حرفی است، کدامیک از شیعیان چنین اعتقادی دارند ؟ نه، ولی آخه... (برای اینکه توجیهی که برای خودتان کردهاید، خلافش ثابت نشود، ادامه نمیدهید)
بکر : آخه چی؟
علی : هیچی، ولش کن، مهم نیست، مهم اینه که دوباره رفاقت دیرینه ما بعد از مدتی فاصله گرفتن، پاگرفته و الآن هم داریم سیب زمینی کباب میکنیم. مگه نه ؟
بکر، پاسخی نمیدهد.
در این هنگام هر دو دارید ستارههای آسمون رو نگاه میکنید و زیر لبتان این آیه رو زمزمه میکنید که (إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَهِ الْكَواكِب) [صافات/۶] همانا ماييم كه آسمان دنيا را با زينت ستارگان آراستيم؛ بعد به بکر میگویید : چقدر آسمون قشنگه نه ؟!
بکر که هنوز از ناراحتی به طور کامل بیرون نیامده به تلخی میگه : بله همینطوره! و بعد میگه : آسمون رو دیدی؟! حالا منو نگاه کن؛ و بعد از جایی که روی تخته سنگ نشسته بود مقداری پایینتر میاد و ادامه میده : دیدی چی شد؟ دیدی چطوری اومدم پایین؟
شما که از لحن بکر متوجه میشید که بکر هنوز از شما ناراحته و مقصود خاصی از این حرکتش داره، یه خورده قیافه جدیتری به خودتون میگیرید و میگید: خوب، که چی؟!
بکر : هیچی، دیدی چطوری اومدم پایین؟ خدا هم برا استجابت دعای بندههاش و بخشیدن اونا هر شب همینطوری، تاکید میکنم، دقیقا همینطوری از عرش پا میشه میاد پایین! همانطور که شیخ الاسلام ابن تیمیه از پله بالای منبر یه پله پایینتر اومد و همین حرف رو زد.[۲]
شما : واقعا؟!
بکر : بله، ما در این مورد در کتابهای خودمون احادیث صحیحی داریم.
شما که دیگه دارید از این حرفا کلافه میشید، نمیدونید چی بگید، دارید فکر میکنید که میشه این احادیث رو پذیرفت و معتقد به تجسیم و تشبیه هم نشد؟! اما در هرحال به روی خودتون نمیآورید و فقط میگید : سبحان الله، در هرحال خدا ما رو هم ببخشه و از آتیش جهنم نجات بده.
در این هنگام به یکباره هر دو یاد سیب زمینیهای بیچاره میافتید که نزدیک است توی آتیش جزغاله بشن. شما با چوب دستی که در دست دارید، زود با عجله آتیش رو این ور و اون ور میکنید تا بتونید چند تا از سیب زمینیها رو نجات بدید! و بکر از بالای تخته سنگ به پایین پریده و با پا آتیش رو لگد میکنه تا با کاستن از شدت شعلهها، چند تا از سیب زمینیها رو هم اون بتونه دربیاره!
بکر در همین حالی که با پا بر آتیش میکوبه ، نفس نفس زنان میگه : احمدبن ..حنبل.. به نقل از.. انس بن.. مالک ..از پیامبراعظم ..نقل میکنه که وقتی.. جهنمیها.. تو آتیش جهنم ..انداخته میشن..، جهنم میگه:.. هل من مزید؟.. آیا باز هم هست؟.. و.. الله پایش رو... روی جهنم میذاره و میگه: قطُّ قطُّ یعنی بسه بسه. [۳]
دیگه تحمل نمیکنید و از کوره در میرید و محکم مچش رو میچسبید و فشار میدید و میگید یه سوال !
بکر : بپرس.
شما : حمل معنای این عبارتها رو به معنایی که در اون شائبه تجسیم و تشبیه نباشد رو قبول داری؟
بکر که با عصبانیت سعی میکنه با زور مچش رو از دستتان بیرون بکشه، با داد و فریاد پاسخ میده : می دونی این حرفی که تو میزنی یعنی چی؟ یعنی تأویل.[۴]
یعنی تفسیر به رأی؛ ما از این مزخرفات بدوریم![۵] در ثانی مگه من قسم نخوردهام که به تجسیم و تشبیه معتقد نیستم؟
بقیه داستان رو خودتون برای ما نقل کنید که چه میکنید؟ آیا قضاوت شما باز هم این خواهد بود که بکر باز هم داره قسم میخوره ؟ پس او متهم به تجسیم و تشبیه خداوند به مخلوقات نیست و مبرای از این اعتقاد سخیف است و...باز فکر میکنید او از برادران اهل سنت است؟!
یا اینکه طور دیگری با او برخورد میکنید؟
مستندات ما را در پاورقیها ببینید و برخورد خود را در نظرات خود، بازگو نمایید.
منابع :
[۱] احمدبن حنبل، السنه ص۷۶
[۲] ابن تیمیه ، مجموعه الرسائل الکبری ص ۴۵۱ رساله یازدهم : هرکس فرود آمدن خداوندبه آسمان دنیا را انکار کند، بدعت گذار و گمراه است. ابن بطوطه در تحفه النظار فی غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه (سفرنامه ابن بطوطه) ص۱۱۲و۱۱۳مینویسد : روزی درجلسه درس ابن تیمیه، شنیدم که میگفت:همانگونه که من از منبر پایین میآیم، خداوند نیز از آسمان به زمین میآید، سپس از منبر پایین آمد!
[۳] احمدبن حنبل، السنه ص۱۸۴
[۴] تأویل اصطلاحا انتقال معنا به معنایی غیر مخالف با ظاهر عبارت گفته میشود که در عین حال معنای عمیقتری را از عبارت ارائه میدهد.
[۵] اجتناب از کنار گذاشتن چنین احادیثی ویا تأویل معنای آنها به یک معنای معقول و هماهنگ با آیات قرآنی، شاید آنجایی به اوج خود میرسد و که هیئت عالی فتوای عربستان سعودی در «فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الإفتا ج۳،ص۲۱۶- ۲۱۸آمده است : سوال آیا خداوند متصف به صفت هروله (دوان دوان رفتن آرام) میباشد؟ آری صفت هروله برای خداوند در حدیث قدسی که بخاری و مسلم نقل کردهاند آمده است؛ خداوند میفرماید : «...اذا أتانی العبد ماشیا أتیته هروله»